پسامدرن عصر در چيني فرهنگ
(پاياني بخش)- مدرن پست غرب و مدرن چين
چوانگ گفته به.است باور ديدگاه ريشهاي طور به تائوئيسم
.ميگيرد كمردرد بخوابد مرطوب مكاني در انسان اگر" تسو
به دستكم مارماهي "آمد؟ خواهد چه مارماهي سر بر اما
درست دليلي به اما -شد خواهد ناراحت انسان اندازه همان
هيچگونه.[عمودي نه] است افقي تائوئيستي تماميت.برعكس
تائوئيستي جهانشناسي در ;نيست دركار مراتبي سلسله
.نيست متصور كمال مدارج يا و هستي بزرگ زنجيره هيچگونه
همه تقريبا در نهفته محوري انسان تائوئيسم ، ديدگاه از
انواع از يكي تنها اروپايي -آنگلو اخلاقي نظامهاي انواع
.است "مركزگرايي" ممكن
.ميكند روشن را مطلب تسو چوانگ از آشنا داستاني
درياي امپراتور ميشد ، خوانده شو جنوب درياي امپراتور
-هون به مركزي منطقه امپراتور و داشت نام هو شمال
يكديگر ديدار براي گهگاه هو و شو.بود موسوم (آشوب)تون
بخشندگي با هونتون و ميآمدند فرا تون -هون منطقه در
شور باره اين در هو و شو.ميكرد رفتار آنها با بسيار
.كرد جبران را [تون-هون] او لطف ميتوان چگونه كه كردند
واسطه به كه دارند منفذ هفت انسانها همه":گفتند آنها
اما.ميكشند نفس و ميشنوند ، ميخورند بينند ، مي آنها
برايش سوراخي بياييد پس.ندارد منفذي هيچ تون -هون تنها
و كردند حفر او در ديگري سوراخ آنها روز هر "!كنيم درست
.مرد تون -هون هفتم روز در
آشوب بر مبتني بلكه نيست ، استوار نظم بر تائوئيسم ديدگاه
معناي هماهنگي آن در كه است ديدگاهي تائوئيسم.است
پشت فاقد امپراتور عنوان به تون -هون با كه دارد ويژهاي
و است شدن -خود تائو كه فرض اين.دارد پيوند دهان و رو و
به مناسبي پاسخ نهايت در نظمهاست ، همه مجموعه رو اين از
تائو معناي درباره شوارتز بنيامين بحثبرانگيز پرسش
وي.ميدهد دست به باستان چين در انديشه جهان دركتاب
است ، نظم به راجع كه واژهاي است ممكن چگونه":ميپرسد
راز در تائو مرموز معناي "باشد؟ داشته مرموز معنايي
.نظمهاست همه مجموعه كه است نهفته آشوبي
فرض پيش را حضور شناسانه هستي فلسفه عقلانيت ، و عقل
انتظام كه كرد ثابت ميتوان سادگي به اما.ميگيرند
مختلف همگونيهاي زيرا.است محور انسان مفهومي عقلاني ،
هستند ، بشر نوع مشخصكننده كه فيزيولوژيكي و روانشناسانه
به ميرود انتظار كه را نظمبخشيهايي انواع پيشاپيش ،
از كه تصوري با ما.ميكنند تعيين بخشند شكل طبيعي جهان
كه را نظمهايي نوع داريم ، خاص موجوداتي عنوان به خود
ديگر نظمهاي.ميكنيم تعيين ميدانيم مهم و ميشناسيم
زيرا ميشوند ، شناسايي ما محور انسان چشمانداز از تنها
فهم آن ، منظم عملكرد قواعد تشخيص مستلزم نظمي هر شناخت
براي توجيهي قابل مباني برقراري و آن بالفعل همگونيهاي
آن كه است عناصري ميان معلولي و علي توالي و ترتيب
.ميكنند محقق را همگونيها
پذيرش و تمكين زبان و كنفوسيوس
تمايز باب در نظر انتقال و تفهيم مشكلات از يكي
چنين رسا نحوي به بتواند كه است زباني فقدان جهانشناختي
چنين البته.بدارد بيان را زيباييشناسانهاي دريافتهاي
اين در ميتوانستيم و است موجود فلسفي تائوئيسم در زباني
كار اين جاي به اما.كنيم تشريح مقتضي صورتي به را آن جا
ديدگاه و كنيم نظر كنفوسيوسي آيين متن به ميخواهيم
حكم و امثال پس در كه را تفاهمي و تفهيم و زبان به مربوط
منظور به را كار ايندهيم شرح است نهفته كنفوسيوسي
آيين و تائوئيسم كه ميدهيم انجام نكته اين اثبات
يكديگر با چيني فرهنگ درون در هم قدر هر كنفوسيوسي
غربي انديشه چشمانداز از باشد ، داشته بسياري تفاوتهاي
مكتب زيرا ;دارند تعلق واحدي فكري خانواده به اساسا
تمايز اولويت بر را دو ، فرض هر كنفوسيوسي مكتب و تائو
به يا ميدهند ، قرار شناختي هستي حضور بر جهانشناختي
بر را زيباييشناسانه گفتمان و فهم شيوه ديگراولويت سخن
.ميگيرند فرض عقلي گفتمان شيوه
زبان يكياست بوده مسلط فكري سنت بر زبان نوع دو غرب در
آن عليه مدرن پست انديشمندان كه است هستيشناسانه حضور
در غرب فكري سنت امازدهاند دست عيار تمام شورشي به
به زبان كاربرد اجازه هستيشناختي حضور زبان كنار
در.ميدهد نيز را شاعرانه و اسطورهاي و مرموز شيوهاي
اين.ميكند تبليغ را مدلول غياب زبان كاربرد ، شيوه اين
استعاره كه است شاعرانهاي يازبان مرموز منفي راه زبان
بلكه واقعي ، مبنايي پيكر بر زائدهاي صرفا نه را
زبان را بيان نوع اين ميتوان.ميداند گفتمان سازنده
.ناميد "غياب"
صريح و روشن گزارههاي بيان امكان بر مبتني حضور زبان
واقعيت تعيين براي معيارهايي نيازمند امكان اين.است
لفظي زبان شرط ، اين حصول براي و گزارههاست و احكام لفظي
داشته اولويت استعاري يا مجازي زبان بر بايد واقعي و
بسيار انواع بر افزون ميبايد كه معناست بدان اين.باشد
در استعارهها و تمثيلها با كه زبان و بيان مبهم
معنايي پذيراي كه باشند داشته وجود مفاهيمي پيوندند ،
.باشند صريح و روشن
غلبه هم هنوز كه استعاره ، درباره ارسطو بحثهاي زمان از
زبان بر اغلب غيراستعاري و واقعي زبان تاكنون ، دارند
گرچه.است شده شمرده مرجح و اولي استعاري و است مجازي
ميرسد ، پاافتاده پيش تقريبا و بديهي نظر به مطلب اين
منشا در نحوي به ترجيح و اولويت اين كه نيست چنان قطعا
.باشد شده تعبيه زبان
و لفظي معاني به نسبت معمولا استعاري كاربردهاي غرب در
علم سان بدين.ميشوند تلقي انگلگونه حياتي داراي واقعي
كار به را كنايه و استعاره كه جايي تا بيان معناي
در امر هميناست منطقي و سخت مبنايي داراي ميگيرد
است موثر شناختي زيبايي و فكري فعاليت به بخشيدن انضباط
.ميشود تخيل آزاد جولان از مانع و
دست به تمايز به زدن دامن براي زباني بخواهيم اگر اما
به.بجوييم را استعاره از تازهاي نوع ميبايد آوريم ،
بسط را واژه يك تحتاللفظي معناي كه استعارههايي جاي
.ببريم كار به را "كنايي استعارههاي" ميبايد ميدهند ،
زيرا دارند ، تفاوت صريح استعارهاي با كنايي استعارههاي
اشارات بلكه;نيستند عيني يا تحتاللفظي معنايي به مقيد
و كنايه استعارات نوع اين.شناوراند و آزاد وكناياتي
كنايي استعارات آنها مصاديق.تصريح و بيان نه اشارهاند
هر.دارند كنايه و اشاره كه ديگري چيزهاي يعني ديگراند ،
مواجي درياي جز چيزي است ممكن خود عمق و بنياد در زباني
.نباشد كنايه و اشاره از
و او پيرو نشانهشناسان برخي و سوسور پيرو زبانشناسان
افسانههايي از را زبان كه پساساختارگراياني نيز و پيرس
"سخن در ايهام فقدان" يا "متن انسجام" ،"مولف نيت" چون
كار به كنايي تعبيرهاي به شبيه چيزي همگي ميپالايند ،
عنوان به تمايزها ، از مجموعهاي عنوان به زبان ، ميبرند ،
به غيرالنهايه الي معنا آن در كه زمينهاي يا ساختار
.نيست كنايي نظامي از بيش چيزي ميافتد ، تعويق و تاخير
ادبيات و زبان بر سوسوري تفسير كه گفت قطعيت به ميتوان
زبان در معنا براي زمينه اهميت.است اطلاق قابل چيني
.ميدهد گواهي معنا برقراري در تمايزها نقش بر چيني
درباره ميتوان كه را آنچه كل تقريبا چين در البته
هم "تصوير" واژه كاربرد با ميتوان گفت ، كنايي استعاره
.كرد بيان
.است جهان و موردخود در مبهمي مرزهاي مستلزم كنايي سخن
به ذهني ، تصويرهاي آن در كه است وضعيتي وضعيت مطلوبترين
قابل كه مبهمي بسيار پيچيده مجموعههاي عنوان
كنف ودر شوند تثبيت جمعي طور به تعابيرگوناگوناند ،
باستان چينيهاي هدف.گيرند قرار آيينها و شعائر حمايت
اغلب كنفوسيوسي جزمي آيين كه است آشكار چند هر بود ، همين
و محدود اندازه از بيش شده تثبيت معناي آوردن فراهم در
پس در حال ، هر بهبود مقصر مربوطه تصويرهاي براي مضيقي
كه ندارد وجود عقل يا ساختار يك شكل به چيزي هيچ زبان آن
معاني ، .شد متوسل بدان عيني حقيقت حضور اثبات براي بتوان
تصويرهاي و واژگان بين موجود تمايزهاي كنايي بازي از
.ميشوند استنتاج زباني
چينگ آي (hexagrams)خطي شش اشكال به مربوط تصاوير
اجتماعي لحاظ از كه هستند تصاويري از خوبي نمونههاي
آيينها و شعائر حمايت پناه در و شده تثبيت
دو به مربوط كه "پذيرا" و "خلاق" تصاوير.قرارگرفتهاند
مرتبط جمعي كردارهاي و خاطرات در هستند اول خطي شش شكل
امر اين و مندرجاند ادبيات و موسيقي نهادها ، شعائر ، با
فرهنگ كلاسيك اثر يك عنوان به را فالبيني كتاب جايگاه
آيچينگ به كه كسي عيني تجربيات.ميكند معين چيني
زندگي عمومي متن در مندرج معاني ذخيره ميكند ، مراجعه
.ميكنند منعكس را جمعي
ميبايد كه است اين محور عقل زبان شاخص پيامدهاي از يكي
ميكند توصيف كه واحوالي اوضاع از حكمي و هرگزاره
برقراري به استقلالي چنين.باشد داشته واقعي استقلال
منجر بيروني احوال و واوضاع گزارهها ميان ثنوي روابط
و ثنويت مفهوم و معنا به استقلالي ، چنين بدون.ميشود
نخواهد صورتبندي منطقي حقيقت عنوان به چيز هيچ تعالي ،
.شد
هيچ غربي فرهنگ تكوين در متعالي اصول و امور حضور درباره
اغلب گرچه تعالي ، اين از حاصل ثنويتنيست ترديدي و بحث
گيجكننده جزمانديشاند مذهبي شيوهاي به كه كساني براي
در عقلاني علايق مقبول بسيار ويژگيهاي از يكي است ،
كنفوسيوسي اوليه نگرشهاي در.است اروپايي -انگلو جوامع
.نيست خبري تعالي و ثنويت از تائوئيستي و
باشد ، داشته صريح و روشن معنايي گزارهاي كه آن براي
در.تحديدباشند و تعريف قابل دقيقا ميبايد واژگان
بسيار شكل به جز تحديدي و تعريف چنين دوقطبي نگرشهاي
از چيني كلاسيك برداشتهاي سان بدين.است ممتنع خام
بدون نميتوانستند مكمل ، مفاهيم عنوان به يينويانگ ،
يانگ همان يين.شوند تعبير يا ترجمه ثنوي صورت به تعارض
اين پس.است شدن حال در يين نيز يانگ و ;است شدن حال در
معني اين به "متفاوتاند روز و شب همچون"آنها كه عبارت
شب كه روزي و ميشود روز كه شبي همچون" كه بود خواهد
".متفاوتاند ميشود ،
از ديگري بامجموعه مفاهيم از مجموعهاي دوقطبي ، نگرش در
به.ميشوند داده قرار هم كنار مكمل يا متضاد مفاهيم
گزارههاي بسط براي است ممكن چيني كلاسيك سنت دليل همين
مفاهيم گزارههايي ، چنين بدونباشد نامساعد روشن و صريح
بدون و ميشود دفاع غيرقابل بالمال حقيقت معنيشناسانه
باشد ، نهفته ما ارتباطي اعمال پس در كه واحدي حقيقت تصور
عنوان به نميتوانند حضور و محوري عقل چون تصوراتي
.آيند كار به فلسفي گفتمان ملاكهاي
شيوه بيانگر خوبي به نامها اصلاح كنفوسيوسي نظريه
كنايي و تداعيآميز انضمامي ، و مشخص صورت به زبان كاربرد
آيين در بنيادي نظريههاي از كه نظريه ، اين.است
كه نظريهاي عنوان به اغلب ميرود ، شمار به كنفوسيوسي
مفاهيم از درستي و روشن تعاريف عرضه درپي و وضوح جوياي
تنها تعبيري چنين.است شده فهميده بد فاحشي طور به است
.است كنفوسيوسي آيين ازمحتواي مسخرهآميزي برداشت
تا بود تو منتظر وي حاكم اگر":پرسيد كنفوسيوس از تسولو
به را اولويت صورت ، آن بخشي ، در سامان و نظم دولتاش به
اولويت) بيشك":داد پاسخ س كنفوسيو "ميدادي؟ چيزي چه
".ميبود نامها به درست دادن نظم (من
صرفامعني يا و منطقي نه نامها به سامانبخشي انگيزه
تطبيق عمل اينكه يعني ;است عملي و كاربردي بلكه شناسانه
در كه ميخوانيم پدر وقتي را پدر كه اين مثل نقش با نام
ايجاد هماهنگي و انسجام نقشهايي ميان باشد ، پدر واقع
واعمال (LI)مرسوم عملكردهاي موجب به پيشاپيش كه ميكند
هويت كه -پسرها و وزرا پدرها ، -شوهرها چون -افرادي
احتمالا جامعه درون در نقش حاملان عنوان به ظاهريشان
.ميشود تعيين دقت به است ترديد و شك مورد
به نسبت كنفوسيوسي نگرش نزديكي و شباهت ميزان ملاحظه
فرانسوي متفكران از انديشهيكي با او گفتارهاي در زبان
خواهد جالب بسيار چهارصدسال و ازدوهزار پس خصوص همين در
در تمايز مفهوم.است دريدا ژاك به من اشاره طبعابود
.ميكند روشن را قضيه است شده نقل بسيار كه دريدا انديشه
ميرساند را معني اين (تمايز) differance جعلي اصطلاح
جنبهاي هم و فعال بعدي هم زبان به مربوط تمايزهاي كه
.دارند انفعالي
نميتواند معنا.ميشود انداخته تعويق به همواره معنا ،
ساختار زيرا باشد ، داشته حضور ساختار عنوان به زبان در
زبان باكاربرد مرتبط معاني باشد ، توجه كانون در وقتي
يعني رخداد ، عنوان به زبان بر تمركز اما.ميكند راحذف
حل را مسئله گفتاري ، كنشهاي از محصولي عنوان به زبان
بار اين يعني -زبان مكملي خصلت هم باز زيرا نميكند ،
.ميشود مبدل دسترسي غيرقابل پيشزمينهاي به -آن ساختار
انديشه با ثمربخشي بسيار صورت به آنكه براي دريدا اما
تمايز مفهوم در را اصلاحي ميبايد شود ، صدا هم كنفوسيوسي
اگر.بخشد بيشتري غناي را تعويق نقش معناي كه بپذيرد خود
و تسليم معناي به defer مختلفالمعناي وليكن شكل هم واژه
حاصل مفهوم صورت آن در كنيم ، بحث وارد را احترام و تمكين
انفعالي و فعال معناي دو بهdifferance يعني آن از
كنفوسيوس خلاق كاربرد با انداختن تعويق به و بودن متمايز
.داشت خواهد تناسب خوبي به زبان از
به differance معناي بر مبتني كنفوسيوس نزد تمايز زبان
به و متداول و رايج سنتي الگوهاي به تمكين و پذيرش مفهوم
زبان.ميبخشند بازتاب را الگوها آن كه است كساني رفتار
و شعائر واسطه به كه سنت ، و است سنت حامل كنفوسيوسي
زباني رفتار اوليه و اصلي زمينه است ، دسترسي قابل مراسم
از ذخيرهاي به و حاضر و جاري عملكرد به حكيم مرداست
تحقق سنتي گذشته در گونهاي به كه ميشود متوسل معاني
او ، خود ميان احترامآميز روابطي كه يافتهاند
.سازند برقرار استفاده مورد موثق متون و مخاطبيناش
هال ديويد: نويسنده
بشيريه حسين دكتر: مترجم
|