ميكشيد رنج نخبهگرايي از كه ادبياتي
وصلهناجورند كه دورگههايي
دنكيشوت
17_ است روباه قاتل
ميكشيد رنج نخبهگرايي از كه ادبياتي
كرواسي شده احيا ادبيات به نگاهي
منطقه اين نويسندگان معرفي مقصود.است كرواسي ادبيات به گذرا نگاهي ميخوانيد آنچه
موجود نيز كرواسي ادبيات شناخت براي عميقتري مقالههاي مطمئنا.است اروپا از
.بعد تا است ، اوليه معرفي قصدمان مقاله اين در فعلا اما است ،
كه كرده ابداع را طنز از جديدي نوع او كنيم ، باور را او آثار نقد اگر ;توميچ آنته
هرابال بوميل به بهويژه و است نزديك چك نثرنويسان به
تنه واقعيت به محاصره ، تحت سارايووي در او كوتاه داستانهاي ;يرگويچ ميلينكو
ميزند
فرشته" و "ديسني جادوگر" مجموعههاي كوتاه داستانهاي در او ;فريچ زوران
ميكشد تصوير به را بيماري و مرگ از سياهي طنز ،"حاشيهنشين
فخرطاولي كوروش:ترجمه
نسلي.است گرفته وزيدن كرواسي ادبي فضاي در تازهاي نسيم جنگ ، گذشت از بعد سال ده
.كردهاند ميسر را بالكان حوزه كشور اين ادب گذشتگان راه ادامه جوان نويسندگان از
از خارج جواني نويسندگان كه دارد اهميت دليل اين به بهويژه كروات ادبيات احياي
.برآوردهاند سر نهادها ، حمايت از استفاده بدون و موجود نظام چارچوب
وضعيت ;گرفت بهره فوتبالي استعاره يك از ميتوان كرواسي ادبي صحنه بهتر فهم براي
فوتبال باشگاه يك در بازيكنان از مستعد نسلي ظهور به ميتوان را كرواسي ادبيات
قرار براي طرفدارانش كه باشگاهي ;كرد تشبيه است ، فوتبال ورزشگاه فاقد كه شهرستاني ،
خط كنار در كه آنهايي فقط و ميروند بالا هم كول و سر از بازي زمين كنار در گرفتن
حال در كه حالي در بقيه.كنند تماشا را بازي ميتوانند ميگيرند جاي مسابقه زمين
كه است اين واقعيت.باشد جلوييها اخبار به گوششان بايد هستند بوداده ذرت خوردن
طول در كتابفروشيها شبكه:نشده تعبيه نشستن براي سكويي كرواسي ادبيات زمين دور
يافت كشور اين سراسر در كتابفروشي پانزده حدود فقط كه شده ويران آنچنان جنگ ،
عادي حالت در ميتوانست ميفروشد ، نسخه هزار فقط كه كتابي شرايطي ، چنين درميشود
.بفروشد برابر سه
توميچ آنته سوتنيچ ، راتكو ، پاويجيچ يوريكا فريچ ، زوران ، يرگوويچ ميلينكو
با نويسندگان اين.داشتند حضور كرواسي دهه 1990 ادبي صحنه در كه هستند نويسندگاني
و استقبال مورد و شدند تبديل كتابخوانها نزد معروفي امضاهاي به آثارشان اولين
در شده ، ترجمه دنيا زبان چند به يرگوويچ آثار.گرفتند قرار ادبي منتقدان تمجيد
ميخواهد باشد ، كشورش در شدهاي شناخته چندان نويسنده آنكه بدون فريچ ، كه حالي
از.كند جيبي كتابهاي بازار روانه آلمان در را كوتاهش داستانهاي از مجموعهاي
و ميشود محسوب ادبي مستمر حادثه يك ، راداكوويچ بوريوويه طرف ، اين به دهه 1990
فرو براي خانهاي" رمان با زايچ توميسلاو.است اصيل سوژههاي جستوجوي در پيوسته
راس در هفته چند طي "توپها برابر در فريادي" رمان با ميركوويچ ، آلمكا و "ريختن
پاوله سنيانوويچ ، ديرمانو بايد اينها همه بهداشتهاند قرار پرفروشترينها
.كنيم اضافه ووكوويچرا ميلانا كالينيچو
ادبيات و روزنامهنگاري ميان پلي
عنوان به ميتواند اشپليت شهر اگرچه ;داشت تمركز بسيار كرواسي نوين ادبيات
نام به عالي جنگي رمان يك نويسنده ملاكيچ ، يوسيپ.شود محسوب منطقه مركز فعالترين
اهل ميهديناك ، مارينو ;است هرزگووين بوسني در يوسكوپليه اهل "ميگيرد مه وقتي"
...است اسلووني اهل انديشمندانه و وزين رمان دو نويسنده آدريچ ، استانكو يا ريهگا
است غيرمعمول كار تازه يك اگرچه كه ببريم نام ماتانوويچ يوليانا از بايد همينطور
جزو "نويسنده درباره يادداشتي" و "گفتم؟ دروغ شما به چرا" نام با رمانش دو اما
.نيست كامل وجه هيچ به فهرست ايناست بوده پرفروشترينها
كرواسي ، فعلي بستر در اما نيستند ، آينده نوبليستهاي جديد نويسندگان اين البته
واجد دهه 1990 رماننويسان منظم ادبي نشريات نبود در.ميشوند محسوب نويدبخش نسلي
ميتوان حال اين با.نميدهند تشكيل را همگن ادبي نسل يك و نيستند مشترك زبان
را بودهاند جديد ادبي جريانهاي مشخصه كه حوادثي و مشترك درونمايههاي و رويكردها
.داد تشخيص نويسندگان اين آثار در
كه بود كرواسي ادبي صحنه در يرگوويچ ميلينكو ظهور شك بدون حوادث اين از يكي
.نوشت [سارايوو ، 1995 پارك] محاصره تحت سارايوو در را كوتاهش داستانهاي
حوزه در ادبي ابداع يك ژورناليستي ، سبك با هشداردهندهاش ، سارايوويي داستانهاي
واقعيت و داستان از تركيبي كه داستانها اين زيرا ;ميشود محسوب جنگي داستانهاي
عامه نزد يرگوويچ موفقيت.دادهاند شكل ادبي قلمرو در را جديد پديده يك هستند ،
به ميكنند ، برقرار ادبيات و روزنامهنگاري بين پلي كه را ، كوتاهي داستانهاي نفوذ
اين موفقيت با روزنامهنگاران از زيادي شمار وانگهي.ميكند تضمين كروات ادبي صحنه
است كروات نثر در شدن همگاني نسيم پديده اين رهاورد.كردهاند امتحان را ادبي نوع
رمانهاي ترتيب اين به ;ميكشيد رنج غامضنويسي و نخبهگرايي از اين از پيش كه
روزنامهها در كه كساني.شد مواجه بيشتري استقبال با مردم عامه ميان در كرواتي
كه كساني براي البته و بنويسند محدود تعدادي براي ندارند عادت عملا مينويسند ،
...دارند قوي ادبي تئوري دانش
كه حالي در.كردند كمك واقعگرايانه گفتمان يك ايجاد به دهه 1990 تلخ سوژههاي
اثر يك توليد و فكري ورزش يك براي پايهاي عنوان به سوژه از فقط قبلي نسل
و محدود سوژه رمانهاي سراغ به نويسندگان جديد نسل ميكردند ، استفاده كسلكننده
سياسي مقامات فرهنگي ، مطبوعات انتقاد و تهديد و اعتراض صداي گاه كه رفتند متهورانه
حوش حولو كه سابقي جنگاوران ;برانگيخت را استقلال جنگ سربازان كهنه انجمنهاي و
نويسندگان.جنگيدند يوگسلاوي ، فدرال ارتش برابر در مستقل ، كرواسي براي سال 1991 ،
حتي.نميكنند خسته سبك جنگي سوژههاي با را خوانندگان كرواسي امروز جوان
.ميرود فراتر خودماني و صميمي متن يك محدودكننده چارچوب از نيز اتوبيوگرافيها
نمونههاي بهترين جمله از ميركوويچ آلمكا رمان و سوتنيچ راتكو جنگي روزنامههاي
نيروي با ميكند ، رو واقعيت سوي به ناگهان به ادبيات وقتيهستند زدني مثال
و ايدز فوتبال ، مخدر ، مواد چون جديدي سوژههاي به خودبهخود قريحه ، از برخاسته
را بازار و كوچه زبان و گويش بومي ، ويژگيهاي رويكرد اين ;ميپردازد بازنشستهها
كشف را طنز كروات ، "جدي مرگ حد تا" فرهنگ كه است چنين اين و ميدهد پوشش نيز
كه ميكنند طرح گونهاي به را داستانهايشان دهه 1990 نويسندگان بهترين.ميكند
.دريابد نيز را آنها طنزآميز جنبه پيچيده ، و تراژيك لحن بر علاوه ميتواند ، خواننده
دهه واقعيات به توجه با كه ميآورند روي مطايبه و اغراق زبان به اغلب نويسندگان
جديد رمانهاي در اصلي بازي يك ايهامگونه زبان.نميكند متعجب را هيچكس 1990 ،
انتخاب در ساختاري عنصر يك عنوان به بلكه ادبي ، صنعت يك عنوان به فقط نه است ،
نه جوان نويسندگان اين اغلب.گرهگشايي استراتژي و داستان به ورود بنمايهها ،
از آگاهانه آنها.روشنفكرگرايي شيفته نه هستند ، آكادميك الگوهاي تاثير تحت
در است ، كارور ريموند از متاثر بيشتر داستانها فضاي.ميكنند اجتناب گندهگويي
ويژه به نويسندگان ، برخي.ميشود نزديك بوكوفسكي چارلز به بيشتر واژهها كه حالي
حال ، اين با.هستند معروف مبتذل تقريبا عاميانه زبان از استفاده به فريچ ، زوران
بالاخص واقعيت به بهتر بخشيدن رنگ براي بلكه ندارد ، تحريكآميز كاركرد ياوهگويي
سالن مثل مكانهايي در داستانها ميآيد پيش كمتر:است توجه مورد _ ديالوگها در
و كوچه زبان از استفاده در مهمي نقش ولش ايروين "Trainspotting" شود تعريف اپرا
چگونه شهري گويش يك كه ميدهد نشان و ميكند ايفا كروات رمانهاي در بازار
.شود شمول جهان ميتواند
.است نشده متوقف تاكنون و شد آغاز دهه 1990 دوم نيمه از كرواسي جديد رمان جدي حضور
:است سوسياليست فرهنگ مرگ منطقي نتيجه لرزاند را كرواسي ادبي صحنه كه تغييراتي
پيدا بروز مجال نوشتهاي هر نباشد ، خبري نظارت و ايدئولوژيك فيلترهاي از وقتي
ضمني تحريم واسطه به دهه 1990 ، از قبل دوره ادبي نخبهگرايي و غامضنويسي.ميكند
خو ازوپ زبان به كه گذشته ، نسل.افتاد اتفاق سوسياليستي واقعيت مشكلات به پرداختن
.بنويسد نميتواند ديگر ابتذال ، در غلتيدن بدون كرده
موجنيك ، راسكو گفته به ميشود ، مربوط كرواسي نويسندگان انجمنهاي به آنچه در
به.كنند حركت جامعه آزادسازي با همگام نتوانستند آنها اسلوونيايي ، جامعهشناس
فرهنگ بازماندههاي به دهه 1980 در فرهنگي بوروكراسي كانونهاي اين آنكه ويژه
كه است اينجا جالب.آوردند روي مليگرايي به نتيجه در و شدند تبديل سابق بلشويك
جاي به آنها ، .گريزانند كشورشان نويسندگان انجمن از دهه 1990 كروات نويسندگان
منافعشان از بتواند كه دارند نياز واقعي سنديكاي يك به سياسي ، باشگاه يك داشتن
.است هيچ گاهي و اندك خيلي آنها حقالزحمه چون كند ، دفاع
Vlobus:منبع
وصلهناجورند كه دورگههايي
"دردها مترجم" داستان مجموعه به نگاهي
ادبي معتبر كتابهاي درباره خارجي منتقدان كه دارد اختصاص نقدهايي به منتقد نگاه
.دنياست سوي آن در ادبي نقد ساختار از گوشههايي دادن نشان قصد.دادهاند ارائه
هنر و ادب گروه
كرين كاليب
محمديسرشت مريم:ترجمه
دست فاميل ، و فك و آشنا و دوست ميان از قسمت ، .ميرسد راحت نظر به كردن ازدواج
حفظ را پيوند اين ميخواهيد چطور عروسي ، از بعد اما.ميگذارد هم دست در را آدمها
خود به را مبارزه يك شكل ازدواج مثل و ميشوند شروع راحت نيز داستانها كنيد؟
.نيست اتفاقي و اختياري خواننده ، و نويسنده ميان رابطه مثل ازدواجي ، هيچ.ميگيرند
سبب ثالث شخص يك علاقه يا بشود كتاب خواندن شيفته كتابفروشي در نفر يك مثلا كه
از يكي نابخردانه ازدواجهاي كه است تشابه همين دليل به شايد.شود آشنايي اين
.است داستاني موضوعات خلاقانهترين
مجموعه نويسنده اين اثر اوليناست لاهيري جومپا ريچاردسون ساموئل وارث آخرين
نشان را ازدواجهايي مجموعه اين در لاهيرياست "دردها مترجم" كوتاه داستانهاي
در هم عقد به باشتاب و سرسري مرد و زن ميدهند ، را آن ترتيب ديگران كه ميدهد
بنبست به رابطه و ميكنند عهدشكني ميكنند ، خيانت هم به طرف دو از يكي ميآيند ،
هر مثل) زيركي زوج هر.نيست عشقي شكست لاهيري داستانهاي موضوع اما.ميرسد
كه آنجا از.تازه رابطهاي برقراري براي ميداند فرصتي را شكست (زيركي نويسنده
موضوع.ميشناسيد را مقابلتان طرف اندازه چه تا ميشويد متوجه كه است شكست هنگام
كه لاهيري داستانهاي در.است مغتنم فرصتهاي همين مورد در نيز لاهيري داستانهاي
بيشتر چه هر براي ناگهاني ولعي به را خود جاي عميق نوميدي است ، همدردي از آكنده
.ميدهد دانستن
يك فقطميشود ولع اين دچار هم خواننده افسونگرند ، لاهيري شخصيتهاي كه آنجا از
سي زني سن خانم.نسوزد سن خانم حال به دلش مثال ، براي است ، ممكن قسيالقلب آدم
سبزي ميدارد ، نگه خود پيش را غريبه يك بچه او.است رياضي استاد شوهرش كه است ساله
قرمز پودر با هم سرش فرق ضمن در.ميپوشد قشنگي ساريهاي حال همه در و ميكند خرد
از را او چيز يك فقط كه است منظم و دقيق خاكي ، و سادهدل زني او.شده رنگ روشني
بد ، بخت از.ميكند هوايي را او كه تازه ماهي به عشقاش:ميكند رو آن به رو اين
به را او نميكند وقت كه است شلوغ سرش آنقدر شوهرش و نيست بلد رانندگي سن خانم
".است تاسف جاي كه واقعا":ميگويد سن خانم.ببرد بازار
پشتكار با زن اين علاقه شدت درباره ميكند خلق داستاني مهارت و زيركي با لاهيري
.نميكند كه كارها چه ماهي خريدن خاطر به او اينكه و هاليبوت ماهي به
.ميكند اندام عرض تازهاي موقعيت در گذشته از گذار لحظه در قدرت":امرسون قول به
رفت در متحده ايالات و هند قاره شبه بين سن ، خانم همچون لاهيري ، شخصيتهاي اكثر "
قرار يكديگر با _ فرهنگي و ملي مرزهاي عرض در _ مرز آن به مرز اين ازآمدند و
چنين خاطر به و ميكنند كار و مهاجرت ميروند ، تعطيلات به ميگذارند ، ملاقات
از را حقيقت اين ميتواند داغان و درب كدوحلوايي فانوس يك كه است اختلافمنظري
ناراحتي و) است كرده درك را "استقلال براي بنگلادش جنگ" كودك كه كند پنهان خواننده
را حقيقت ميتواند فقط اختلافمنظر اين اما.(نيست شكسته فانوس يك خاطر به او
آدمها باخت احساس و فرهنگي گذار واقع در.ندارد را چيزي حذف قدرت و كند لاپوشاني
مورد در سن خانم.شوند اجرا بيشتر چه هر قدرت با لاهيري داستانهاي تا ميكند كمك
كه ميشود آغاز حقيقت اين با او داستان اما ".آنجاست چيز همه":ميگويد هندوستان
آن به كه سرزميني در لاهيري آمريكايي _ هندي شخصيتهاي.نيست وطن در ديگر او خود
همچون اعتبارند ، پي در خود براي نميكنند آسودگي احساس آن در و ندارند تعلق
بيكران جلاي و رنگ به مزين همچنان كه دريا از مانده جا به برق و پرزرق صدفهاي
باد شني تودههاي نگار و نقش آن زينت تنها كه دموكراتيك ، شني ساحل در و هستند دريا
.ناجورياند وصله است ، آورده
قطعه كاوش صرف را خود وقت از بخشي كه است طبيعي لاهيري همچون جواني نويسنده براي
همچون نويسنده ، اينشده مرزبندي و كشف او ادبي پيشكسوتان توسط پيشتر كه كند زميني
و تلخ بازي سرگرم و شدهاند فارغ عشق از كه مينويسد را جواني زوج داستان كارور ،
نقل را توري راهنماي قصه همينگوي ، همچون و.زندگيشان آوار ميان در شيرينياند ،
كردهاند ، استخدام را او كه است بورژوايي زوج از باعاطفهتر مراتب به كه ميكند
راست تنش به مو زن سنگدلي بعد و ميكند اغوا را او ابتدا زني دلربايي كه مردي
به را ، صاحبخانهاش كه مينويسد را جدياي جوان مرد داستان ايشروود ، مثل و ميكند
در او انعطافناپذير و ثابت عادات كه پيرزني:دارد نظر زير توجه ، جالب فردي عنوان
اين ، وجود با.ميكند مهر از سرشار را او قلب بعدها و ميشود او وحشت مايه ابتدا
.نيست كارآموز يك كار لاهيري داستانهاي از يك هيچ
بازنويسي داستان در غيرمنتظره اتفاقات كمك به را سناريوها اين لاهيري واقع در
چطور كه ميدهد نشان او.ميكند اعمال را خود شاخص بينش آنها از هريك در و ميكند
محدود در سعي كه را ، فرهنگياي اشكال و ميدهند ادامه خود موجوديت به انساني عواطف
.ميگذارند پا زير دارند ، آنها كردن
يك توينكل ، داستان ، قهرمان.است "متبرك خانه اين" مجموعه اين در من دلخواه داستان
سانجيو با او عجولانه ازدواج از زيادي مدت.است ساله هفت و بيست شوق و بيذوق دختر
چون ;ميكند ازدواج او با سارجيو.نگذشته - است شركت يك معاون كه جاهطلبي مرد _
به و ميآيد بدشان سيتار موسيقي از و خوششان ودهاوس.جيپي رمانهاي از دو هر
ميبرد پي زود خيلي توينكل تازه شوهر.ميكند زندگي تنها و است مجرد سانجيو علاوه
به رفتن موقع و ميپزد ، غذا درآوردي من و آشپزي دستور از استفاده بدون توينكل كه
كردن باز براي چنداني ، عجله و ميكند ولو زمين روي را لباسهايش رختخواب ،
اين وقتي منظم ، و منضبط سانجيو.ندارد آوردهاند ، تازهشان خانه به كه كارتنهايي
سنگ به را سرش ميخواهد دلش ميبيند ، را توينكل "كنجكاو حال عين در و راضي" حالت
كه را ، مسيح سفيد و چيني مجسمه توينكل كه ميشود شروع آنجا از مشكل.بزند
سانجيو اما ميشود مجسمه عاشق توينكل.ميكند پيدا گذاشتهاند ، جا قبلي مستاجرهاي
يك آنها ميكند ، اعتراف مسخره به كه توينكل قول به.نيست مهم برايش و بياعتناست
دور را مجسمه او كه ميكند خداخدا سانجيو و هستند "هندو كوچك و خوب" شوهر و زن
كشتي برچست با برق كليدهاي و فرانسيس سنت پستالهاي كارت توينكل اكتشافات.بيندازد
عاقبت.ميگيرد خود به را گنج جستوجوي شكل و ميشود بيشتر روز به روز _ نوح
هم زور به ميكند تهديد برود ، سوال زير خانهاش حيثيت مبادا اينكه ترس از سانجيو ،
.مياندازد بيرون و برميدارد خانهشان جلوي باغچه از را گچي مجسمه شده ، كه
صحنهاي در.باشد بيدفاع احساس كه هم چقدر هر نيستند ، جنس يك از احساس و زور اما
نهايي ، رويارويي در اصطلاح به يا ميگيرند ، قرار هم رودرروي بار آخرين براي آنها كه
به و ماليده صورتش به روشني آبي ماسك خوابيده ، حمام وان در كه حالي در توينكل ،
تهديدش كه ميكند اصرار سنگدلي با سانجيو اين وجود با "متنفرم ازت":ميگويد شوهرش
و سفت صورت روي كه آبي قطرات از بعضي ميشود متوجه" كه زماني تا.ميكند عملي را
عوض را هندوها عقيده دارد قصد نه اينجا در لاهيري."است اشك ميچكد ، او آبي و سخت
قيمت به كه طعنهاي ;كند افراط طعنه از استفاده در ميدهد اجازه خود به نه كند ،
مريم مجسمه به مبدل آبي ، صورت توينكل.ميشود تمام آدمها واقعي ايمان كردن سست
در را خود زندگي او.است كرده خود شيفته را او حد اين تا كه مجسمهاي ;ميشود مقدس
عمل نميدهد ، انجام طعنه روي از يا عمدا را كار اين اما ميدمد ، مسيحي تمثالي گچ
واكنشي عمل ، اين قبال در شوهرش ، واكنش كه دارد اصرار مقابل در و است انساني عمل او
است كاري شبيه ميكند داستانهايش در لاهيري كه كاريباشد احترام و رحم با توام
غيرقابل كه زندگي نوعي ;ميدمد زندگي كتابش اوراق در او.ميكند توينكل كه
دوبارهاش خواندن براي ميرسد كه داستاني هر انتهاي به خواننده و است پيشگويي
نقشآفريني با را رماني ميشد كاش اي كه ميكند آرزو دل در و ميشود وسوسه
پيرنگهاي.نيست اتفاقي وجه هيچ به لاهيري موفقيت البته و خواند لاهيري شخصيتهاي
در.ميشود نوشته رياضيات در عالي برهاني كه شدهاند ساخته مهارتي همان با او
توينكل مورد در عاقبت سانجيو كه آورد زبان به را جملهاي همان بايد لاهيري ستايش
".ندارد حرف" لاهيري گفت ، بايد يعنيميبرد كار به
دنكيشوت
قد سانت سي و صد با خالهاي پسر
آزرم محسن
در نوشتيم ، قصهها يادماندني به شخصيتهاي مورد در ارديبهشت ، جمعه 13 بار ، اولين
قصهها ، بهيادماندني شخصيتهاي ستون."اينجورياند قصه آدمهاي" نام به ستوني
.ميشود چاپ چهارشنبه روزهاي جمعه ، روزهاي بهجاي ،"دنكيشوت" عنوان با اين ، از بعد
و ترين تيپيك عنوان به را او كه است اين بهخاطر دنكيشوت نام انتخاب
.باشيد موافق ما با اميدواريمميشناسيم ادبيات جهان شخصيت بهيادماندنيترين
& & &
ميس" نام به بداخلاق پيردختر يك درباره است داستاني غم كافه قصيده كه است اين راست
كنيم نگاه كه منظري هر از.ميبرند حساب او از - نوعي به - شهر همه كه "امليا
ميتوان را قضيه حال عين در.باشد نميتواند او جز كسي داستان مهم و اصلي شخصيت
چند هر) ميافتد اتفاق شهر يك در كولرز مك داستان كه جا آن از.ديد هم ديگري جور
پيدا كساني آنها ميان ميشناسند ، را همديگر شهر اين آدمهاي و (است كوچك شهر اين
شدت به آنها "كنش" داستاننويسي استادان قول به يا و رفتارشان و اخلاق كه ميشوند
است اعجوبهاي.است ستاره يك جذاب آدمهاي اين ميان در "ليمون پسرخاله".است جذاب
عجيب رفتارهاي منتظر كسي اول همان از منتهاميشود زيرورو چيز همه آمدناش با كه
:باشد نداشته كاري رفتارش به كسي كه هست عجيب قدر آن او خود.نيست او غريب و
بود پوشيده خاكآلودي و پاره كت و ميرسيد سانت سي و متر يك به سختي به قدوبالايش"
آن از لاغرتر نظر به او خميده و كوتاه پاهاي آن.ميرسيد زانوهايش دم به كه
شانههايش روي كه را قوزي آن و قوسدار بزرگ سينه قفسه آن وزن بتواند كه ميرسيد
دهاني و گودافتاده چشمهايي با داشت ، بزرگي خيلي سر.كند تحمل بود كرده خوش جا
.(ص 26)"برجسته و كوچك
اين آن ، از عجيبتر اما است ، عجيب شدت به زندهاي موجود چنان ديدن كه كنيد قبول
جرات خيليها كه است حالي در اين.است "امليا ميس" پسرخاله ميكند ادعا كه است
گودافتاده و آبي چشمهاي آن در چيزي چه امليا.بگيرند قرار امليا راه سر ندارند
كه فوقالعادهاي غذاهاي و نوشيدنيها ميكند؟ اعتماد حرفهايش و او به كه ميبيند
زني و كوتاهي اين به مردي.است دلبستگي يك شروع ميخورند هم با دخترخاله و پسرخاله
در و كنند توجه او به كه است اين "ليمون" براي اصلي مسئلهمتر دو بالاي قدي با
عجيب رفتار جور يك با و ميآورد دست به را آرامشاش كمكم او امليا توجهات سايه
.ميرسد نظر به عجيب اندكي كه است غروري او رفتن راه در.ميشود ظاهر مردم ميان
فخر چيزي چه به دارد (جادو وروره يك داستان راوي قول به يا) او قواره و قد هم كسي
ميفروشد؟
يك كه كنيم توجه ميشود معلوم بيشتر ميرود پيش داستان چه هر فخرفروشي اين راز
و بست را چشمهايش لحظهاي" كرد بررسي را آدمها همه وقتي ليمون:ميگويد راوي بار
(ص 48) ".نبود قابلي چيز بود ، ديده كه آنچه او عقيده به انگار.داد تكان را سرش
هم ليمون.باشند داشته او به ترحم احساس جور يك شهر مردم تا شده باعث او كوتاه قد
خصوصيترين.ميآورد سردر همه كار خم و چم از و ميكند استفاده موقعيت اين از
كه است بزرگي موفقيت اين.ميگيرد هم را جواباش و ميپرسد آدمها از را سوالها
.نميشود خيليها نصيب
راه (احتمالا غم كافه همان) امليا كافه كه ميافتد اتفاق زماني اما ماجرا اصل
گوژپشت ليمون ميگذرد ، باد و برق سرعت به كه بعد سال چهار تا روز آن از.ميافتد
ميان اين در البته.ميگيرد قرار شهر مردم بقيه و امليا توجه مورد بيشتر و بيشتر
قيافه با شب هر" سال چهار اين در كه چرا ;گرفت كم دست هم را ليمون خود نقش نبايد
(ص57)".است كرده خطور ذهناش به بكري خيلي فكر كه ميآمد پايين آدمي
فخرفروشيهاي كنار در غريباش و عجيب ظاهر و او كوتاه قد است ، ساده خيلي مسئله
در.كنند فكر ديگري جور او درباره لحظهاي تا نميدهد اجازه مردم به اصلا هميشگي
و ميكردند رشد بيشتر روز هر هم قوزش و سر او ، غرور كنار در كرد اضافه بايد ضمن
امليا اول شوهر ظاهري مشخصات تا باشيد داشته را اينها همه.ميشد عجيبتر ظاهرش
.بود ناحيه اين در مرد خوشتيپترين ميسي ماروين.بفهميد را "ميسي ماروين" يعني
.مجعد موهايي و خاكستري و آرام چشمهايي سفت ، عضلاتي با سانت چند و متر دو داشت قدي
نظر به مسخره اندكي اول وهله در شايد ليمون با ماروين ظاهري مشخصات مقايسه (ص 63)
از پس ماروين كه زماني مخصوصا.ميرسد نظر به ضروري شدت به بعد وهله در اما برسد
نويسنده اينجا.است ليمون ميبيند جاده در را او كه كسي اولين و برميگردد سالها
نبود غريبهاي دو نگاه اين":توجه جالب و است جذاب شدت به كه دارد تعبيري (راوي)
دو نگاه مانند بود ، خاصي خيره نگاه اين [...] ميبينند را همديگر بار اولين كه
جا اين "كولرز مك كارسون" (ص 99) ".ميآوردند جاي به را يكديگر كه كاري جنايت
چند هربشناسيم بهتر را ليمون كمكاش به تا ميدهد ما به را ديگر كليد يك دارد
غافلگير داستان پايان در بگذرد ، داستان تكه اين كنار از بيدقت كمي خواننده اگر
كه زماني و اوست دنبال هم ليمون ميرود ، جا هر ماروين كه است اين از پس.ميشود
.نميگويد چيزي امليا كند ، زندگي آنها با هم ماروين است قرار ميكند اعلام ليمون
در ميگذارد تماشا به را سكهاش ديگر روي ليمون كه جايي حقيقت در و داستان اوج اما
دعوا به مشتزني كه زماني.ميافتد داستان آخرهاي در اتفاق اين.است مشتزني فصل
ليمون ناگهان كه است وقت همين ميزند ، زمين به را ماروين امليا ، ميس و ميشود بدل
پايان تا ديگر قدم يك هنوز اما.ميشود او شكست باعث و ميكند حمله امليا به
خانه ميتوانند كه آنجا تا رفتن از پيش ماروين و ليمون بنابراين مانده ، داستان
خالي ساعت ، دزديدن كوكي ، پيانوي شكستن عتيقهها ، دزدي) ميكنند نابود را امليا
كه است زمان گذشت با.ميروند بعد و (ديگر كار چند و آشپزخانه كف نيشكر شيره كردن
اگه هوم:ميگفت ميآمد در فقط ميآورد ، زبان بر او پيش را گوژپشت اسم كسي وقتي"
(ص 142) ".ميانداختم گربه پيش رو دلورودهاش ميرسيد اون به دستم
اصفهان ، 1380 فردا ، نشر اخوت ، احمد ترجمه كولرز ، مك كارسون نوشته غم ، كافه قصيده
17_ است روباه قاتل
كويين الري
كيهان خجسته:ترجمه
"...دارد عقيده امي.مجموعهام براي":گفت شوق با كتابدار خانم
امضا اپكين دوشيزه كه ميدانيد حتما شما.دلورس بگويم خودم بگذار":گفت امي
".ميكند جمعآوري را رايتزويل معروف آدمهاي
.داد تكان سر ميكرد ، تعجب بيشتر لحظهلحظه كه ليندا ،
در رايت جزريل از كه دارد را رايت خانواده اعضا همه امضا مجموعهاش در او.بله _
.ميشود شروع اوايل 1700
".است من قلب مجموعه اين درواقع":گفت اپكين دوشيزه
كم را نفر يك امضاي فقط و است تكميل رايت خانواده امضاهاي مجموعه حال هر در -
فش ميآورد ، جلو را رنگش تيره چهره و ميكشيد گردن كه حالي در دوپره دوشيزه.دارد
".نيست مجموعه در رايت شاكلي امضاي":گفت كنان فش
ميكرد احساس.خنده زير بزند بود نزديك !آمدهاند اين براي پس:گفت خود با ليندا
براي رايت شاكلي امضاي آوردن دست به براي اپكين دوشيزه تلاشهاي.است شده راحت
سالها.بود شده افسانه و گشته دهان به دهان رايتزويل در كنندهاش خسته مجموعه
كمك هرميون همسرش و رايت اف جانبود خورده شكست مدت اين تمام در و بود كرده كوشش
و بود خوشگذراني و شلوغ آدم جواني در اف ، جان عموي رايت ، شاكليبودند نكرده زيادي
قلمموي نامدارش ، اجداد شهر در اقامت طولاني دوران در شاكلي ، عمو.ميكرد نقاشي
يك در نامعلوم مقصدي به پروازش و ناگهاني خروج و بود برده كار به بيپروا را سرخ
كلانتر تا بود شده حساب زيركي با داشت ، سن سال شصت از بيش كه حالي در زمستاني ، شب
درباره چيزي ديگر پس آن ازبازدارد او دستگيري و وظيفه انجام از را منطقه
.ميكردند آرامش احساس بابت اين از رايت خانواده افراد و نشد شنيده عموشاكلي
به تمايلي ميانسالي تا رايت شاكلي ظاهرا كه بود اپكين دوشيزه بدشانسي اين
طرف از.نداشت فرصت كارها قبيل اين براي جواني در چون ;نميداد نشان سوادآموزي
هرميون شدهاش ، حساب خروج از پس بود ، مانده باقي او از نوشتهاي دست هم اگر ديگر ،
.بود سوزانده را آن رايت
رديابي را شاكلي امضاي از نمونه يك نااميدي ، اوج در اپكين ، دوشيزه سرانجام اما
نيافته هيچ و كرده بررسي را آشكار منابع همه كه اپكين دوشيزه.بود پيش سال دوكرد
به سرانجام و سربزند شهر قديمي مغازهداران به است بهتر كه رسيد نتيجه اين به بود ،
يك گاربك ميرون اما.بود ميدان در بالا ده داروخانه مالك كه برخورد گاربك ميرون
بود آمده داروخانه به رايت شاكلي پيش سال چندين كه ميآورد خاطر به او !داشت امضا
بود ، نيرومندي خوابآور داروي مزبور داروي چون و بخرد دوباره را نسخهاي داروي تا
:ميگفت گاربك.كند امضا را داروخانه دفتر گوشه بود خواسته شاكلي از داروخانه صاحب
بود هرطور اما.كند غش بود نمانده چيزي آن شنيدن از پس اپكين دوشيزه ،"من دفتر"
چقدر هر بود حاضر باشد؟ داشته را امضا ميتواند.بود كرده حفظ را خود خونسردي
او درد به امضا.بود زده لبخند گاربك ميرون !چقدر هر - بپردازد بخواهد گاربك
شود ناچار داشت احتمال اما.باشد داشته را آن ميتوانست اپكين دوشيزه و نميخورد
دو تا امضاها اين و نميآمد يادش آن دقيق سال چون ;بگردد كردناش پيدا براي مدتي
امضاي ميبرد ، خانه به هفته آخر همان را دفتر او.ميشد ضبط داروخانه دفتر در دهه
تحويل اپكين دوشيزه به بعد دوشنبه روز و ميبريد ميكرد ، پيدا را رايت شاكلي
.ميداد
اپكين دوشيزه.سپرد جان داروخانه پيچيدن نسخه قسمت در گاربك ميرون شنبه همان اما
بيوه مزاحم مهمي موضوع چنين براي حتي عزاداري روزهاي در نبود مايل.شد ملول سخت
منزل به تمام شوق با وقتي ولي.ماند منتظر دلواپسي با كه بود اين.بشود گاربك
بيوه كه فهميد كند ، مذاكره پرارزش امضاي آن درباره گاربك خانم با تا رفت ، گاربك
رفته كاليفرنيا به خود و فروخته شوهرش ، دستيار كين ، الوين به را آن داروخانه مالك
.است
اين":گفت ميدادند ، صدا و ميخوردند هم به كه دندانهايش بين از اپكين ، دوشيزه
"!كين الوين اين مرد ،
گفت بدهد ، اپكين دوشيزه به را امضا نشد حاضر او بكنيد ، را فكرش":گفت دوپره املين
"!نيست ممكن
به نگاهي زيرچشمي.لرزيد و ميافتد ناخوشايندي اتفاق زودي به كرد احساس ليندا
الوين نام شنيدن با ولي بود ، نداده گوش آور ملال داستان اين به اوانداخت ديوي
.بود كرده راست را پشتش كين
"...من يعني...نميفهمم درست من متاسفانه ولي":گفت ليندا
كنم قانع را كين الوين كردم سعي مدتها من ميدانيد ، ":گفت سرعت به اپكين دوشيزه
امانتداري از مدام !بس و همين ميكند ، تنگنظري فقط او دهد ، تغيير را نظرش كه
او كردم خواهش اميدوپره از من بعد !چيزها چه ميزند ، حرف مسائل طور اين و حرفهاي
"...و كند صحبت كين الوين با
اينجا !بدهم رد جواب خواهشي چنين به نميتوانستم من":گفت وقار با دوپره دوشيزه
.شود تكميل بايد رايت مجموعه.هستيد متوجه حتما.ليندا است ، خطر در چيزها خيلي
چند باشد ، مودب نميكند سعي حتي كين الوين هايم تلاش همه وجود با كه بگويم بايد
فكرم به چيزي موقع آن.كنم ترك را داروخانهاش كه داد دستور من به تقريبا پيش روز
نفر يك شهر اين در اگر گفتم اپكين دوشيزه به":نگريست ديوي به رياكاري با.رسيد
فاكس ليندا او - چيز هر ميگويم - بخواهد كين الوين از را چيزي هر بتواند كه باشد
".است
".بيرون برويد":گفت خفه صدايي با ديوي
.ميلرزيد دستهايش و بود برخاسته جا از
برميداشت ، را كيفش كه حالي در و."واي اي":گفت ضعيف صدايي با اپكين دوشيزه
"...ما است بهتر ميكنم فكر امي":شد بلند
|