گفتوگوهايفلسفي
شد وزير فيلسوف ،
فلسفي پرسش يك و صد
8_ نبود؟ احمق ميتوان چگونه

گفتوگوهايفلسفي
اخلاق زبان
هير ويليام با درگفتوگو
مومچليف پيتر
ادبي محمدجواد:ترجمه
ارشد ويراستار مومچليف.درگذشت سالگي سن 81 در جاري سال اوايل در هير پروفسور
گفتوگورا اينبود كرده گفتوگو او با سالگياش سالروز 80 در آكسفورد دانشگاه
.كرد خواهيد مطالعه ستون همين در بهتدريج
***
است؟ شما دغدغه اخلاقيات كه برديد پي امر اين به زماني چه بار اولين براي &
به.نيستند فيلسوف كه ميآيند دنيا به كه اول از باغبانان و شعرا مانند فلاسفه
تفكر به وقتي بعدها كه بست نقش ذهنم در سوالاتي صباوت دوران همان از ميآورم خاطر
دين و فلسفه بين تفاوتي زمان آن در اما رسيدم آنها جوابهاي به پرداختم فلسفي
يك گذراندن نتيجه در ديدگاه اين و نميدانستم مجزا هم از را دو اين و نميديدم
خدا طرف از هديهاي كه] راگبي در (كاريزماتيك) فوقالعاده پيشدانشگاهي دوره
(باليول) در كلاسيك مطالعات به كه را جنگ از قبل سال دو و شد تقويت [مينمود
.كرد پر ميپرداختم
كشته جنگ در بايد ما ميكردند فكر همه كه مقطعي در سربازي دوران گذراندن از پس
خانه كنج در پس كنم ثبت تاريخ در را امر اين ميخواهم كه ميكردم وانمود من شويم
كه درآوردم تحرير رشته به "من فلسفه" عنوان با صفحهاي بيست مقالهاي و نشستم
آن خاص وضعيت به توجه با ميتوان كه - ميگذشت آنچه از بود متظاهرانه نوشتهاي
چهل در را مقاله اين مالايا و هند به سفرم طول دركرد چشمپوشي آن از من زمان
سنگاپور سقوط هنگام در من و شد آغاز ژاپن با جنگ كه وقتي اما دادم گسترش صفحه
.كردم گم هم را آن بود چمدانم در كه ديگرم لوازم همه با شدم زنداني
.كردم استفاده شد مهيا برايم (جايل چانكي) زندان در كه خاصي فرصت از شرايط اين در
حد در مقالهام بسط براي آن از و دزديدم را آنها بايگاني برگههاي زندان ، دفتر از
بودم ، زندان در كه نيمي و سال سه مدت در.بردم بهره صفحه حدود 150 كتابي اندازه و
.بنويسم را كتاب آن از صفحه چندين كه يافتم كافي فرصت
شد وزير فيلسوف ،
فرانسوي فيلسوف فري ، لوك سابقه كم اقدامي در او.است گرفته عجيبي تصميم شيراك ژاك
_ فيلسوف گويا.برگزيدهاست تحقيقات و ملي آموزش جوانان ، وزير بهعنوان را
.برآوردهاند سرازخاك دوباره افلاطوني پادشاهان
سياست و فرهنگ
فخرطاولي كوروش:ترجمه
بخشي ميتواند فلسفه نرفتهاست ، تابهحال كه برد بهحوزههايي را فلسفه ميبايد
باشد انساني جوامع روزمره زندگي از
ميكند درك را ملتها تحولات بهخوبي كه است فيلسوفي او:بايرو فرانسوا
نامزد غيرمنتظره موفقيت خاطر به اخير ، هفته چند در فرانسه رياستجمهوري انتخابات
;داشت قرار جهان رسانههاي اخبار راس در آن ، پيامدهاي و اول دور در افراطي راست
بر آساني به توانست چپ رهبران حمايت لطف به دوم دور در خوششانس شيراك ژاك وقتي
وقتي نشد ، متعجب كسي بماند ، باقي اليزه كاخ در ديگر سال پنج براي و آيد فائق لوپن
فرانسه نخستوزير عنوان به بود ، قديمياش ياران از كه را راينز رافارن پير ژان او
عنوان به را فيلسوف لوكفري يكي اين وقتي اما نشد ، متعجب كسي هم باز كرد ، منصوب
آراي و نقدها با فرانسوي مجلات طريق از هفته هر كه را ما كم دست كرد ، انتخاب وزير
ميكشيديم ، سرك فلسفي نقدهاي و كتابها دنياي به فرانسوي برجسته روشنفكر اين فلسفي
.ساخت متعجب
و ملي آموزش جوانان ، وزير عنوان به فري لوك انتخاب با پيررافارن ژان و شيراك ژاك
ردپايي هيچ سياست عرصه در چه اگر كه كردند انتخاب را مدني جامعه از عضوي تحقيقات ،
ساله فري 51 لوك.است قديمي آشناي يك تحقيقات و پرورش و آموزش عرصه در اما ندارد ،
معناي به روشنفكر يك او.است روشنفكر يك و معلم يك اما نيست ، ملي آموزش متخصص يك
كارنامه چيز هر از قبل ميشود ، مطرح فري لوك نام وقتي.ميشود محسوب كلمه واقعي
زندگي عرصه در درازمدتاش حضور البته و ميگيرد قرار انسان روي پيش فلسفياش آثار
نسبت را متمايزش ويژگيهاي نوجواني دوره همان از سوربون ، دانشگاه استاد اين.عمومي
راه از آموزش درس ، كلاس صندليهاي و ميز ترك با او:داد نشان همشاگرديهايش به
دانشگاه در او.ميدهد ادامه متوسطه ديپلم اخذ تا را كار اين و داده ترجيح را دور
نيم دو گذران از بعد و ميكند شاگردي وايزمن هاينتس فيلسوف نزد را فلسفه سوربون
ارائه وايزمن راهنمايي تحت را (Fichte) فيشته درباره رسالهاش آلمان ، در درسي سال
.ميكند
دهه ميانه همان از دارد هم با را سياسي علوم و فلسفه دكتراي دو امروز كه فري لوك
.بياورند بيرون دانشگاه حصار از را فلسفه ميكوشند كه ميپيوندد كساني جمله به 1970
متون شد ، پا بر (Jean Wahl) وال ژان دست به آن نمونه اولين كه فلسفه كالج در او
گفته به.ميدهد توضيح ساده زباني به و ميخواند عادي مردم براي را فلسفي بزرگ
گيرد كار به اذهان كردن روشن خدمت در را فلسفي سرمايه" ميكوشد او وايزمن ، استادش
راهش يا "است نرفته حال به تا كه ببرد حوزههايي و مكانها به را فلسفه و
تلقي خيانت يك عنوان به فري لوك همكاران سوي از گاه كه است رويكردي اين ندادهاند ،
.ميشود
شيوايي ;ميشود قهار قلمي مجادلهگر يك تاريخ ، و فلسفي دانش سلاح به مجهز فري لوك
دهه 1980 حولوحوش در او.است مجادلهگر اين ويژگيهاي از وزين ، اما رسا نثر و سخن
در بزرگي فكري تلاش _دارند پرشماري مشترك كتابهاي كه _ رنو آلن همكارش همراه به
اين به سياسي فلسفه متخصص اين ;ميكنند آغاز آثارشان در را اومانيسم احياي عرصه
;ميگيرد فاصله كردهاند ، اعلام را اومانيسم مرگ كه "منتقد نسل" فيلسوفان از ترتيب
دولوز ، ژيل فوكو ، ميشل چون متفكراني از را راهشان مقطع اين در رنو آلن و فري لوك
در رسالهاي.تفكر 68" كتاب در وميكنند جدا بورديو پير و دريدا ژاك لاكان ، ژاك
ناميده "ساختارشكني ساختارشكني" بعدها كه را آنچه ،(1985) "معاصر ضداومانيسم باب
.ميكنند پايهگذاري ميشود ،
جدا هم از (1988) "مدرنها و هايدگر" كتاب از بعد رنو آلن و فري لوك امضاهاي
اثري در بعدها آنها البته.نميشود كم طرف دو تئوريك همراهي و دوستي اما ميشود ،
در انديشه توليد زمينه در كه فري لوك.ميپيوندند هم به دوباره فلسفه آموزش درباره
يا خدا _ انسان" گراسه انتشارات در دارد ، طولايي يد دموكراسي و اومانيسم حوزههاي
ميانهرو ، اين.ميپردازد غيرمذهبي خرد به آن در كه ميكند چاپ را "زندگي معناي
چنين اين ;ميدهد قرار انتقاد مورد را روشنفكرانه راديكاليسم نشانههاي بيوقفه
برتري مدعي كه آمريكايي Deep Ecologyنظريه به او دهه 1990 ، اوايل در كه است
حيوان درخت ، .اكولوژيك نوين نظم" كتاب).ميكند حمله است ، بشر حقوق در بيوسفر حقوق
(ميشود مديسيس جايزه برنده كه ، 1992"انسان و
سال 1987 از او ;نميكند محدود رسالهها و كتابها در را استعدادش اصلا فري لوك
شلانژ و لوپوئن اكسپرس ، مثل فرانسوي مطرح ماهنامههاي و هفتهنامهها در پيوسته
آثار مترجم تيم اعضاي از يكي عنوان به قبلا كه فيلسوف ;مينويسد مطلب (Challenge)
فلسفي ، آراي و كتابها نقد به را صفحات لوپوئن هفتهنامه در كرده ، فعاليت كانت
فرانسوي جامعه تحولات و وقايع تحليل خلاصه و جامعهشناسان و روشنفكران با گفتوگو
به را فيلسوفان و فلسفه خود شيواي قلم با و ميدهد اختصاص فلسفه ، ديد زاويه از
.دارد ادامه همچنان روند اين و ميآورد مردم ميان
شود ، منصوب كابينه عضويت به فرانسه جديد نخستوزير سوي از اينكه از قبل فري ، لوك
وزير بايرو ، فرانسوا سوي از كه زمانيبود كرده تجربه را قدرت نيز سال 1993 در
.شد انتخاب درسي برنامههاي ملي شوراي رئيس عنوان به فرانسه ، وقت پرورش و آموزش
از يكي پدرخوانده و (UDF) راستميانه اصلي حزب دو از يكي رئيس امروز كه بايرو
تحولات خوبي به كه است فيلسوفي او":ميگويد او مورد در است ، فري لوك دخترهاي
".ميكند درك را ملتها
فرانسه ، دولت وزارتخانههاي استراتژيكترين از يكي راس در مردمي فيلسوف اين حضور
زندگي از بخشي ميتواند فلسفه اينكه:باشد توجه جالب ميتواند ديدگاه يك از دستكم
كتابخوان شده رسوب تصوير از فراتر _ فيلسوف اينكه و باشد انساني جوامع روزمره
راهبر فيلسوفانه ، مشاهدهگري و تحليلگري قوه با ميتواند _ اتاق گوشه ژوليده
جوامع رهبري لياقت فيلسوفان است گفته افلاطون اين از پيش اينكه نه مگر.باشد جامعه
.دارند را
فلسفي پرسش يك و صد
كوهن مارتين
صالحي آرش:مترجم
:يازدهم مسئله
معما راز
چيست؟ (است نشسته صندلي روي كه) بنا اين جوان معمار موفقيت رمز
دهم مسئله يادآوري
است مدتي اتفاق حسب بر كه سال و كمسن و مادرزاد كوري است؟اگر خوب بردن لذت آيا
در و "شده گچ مثل رنگت گفتند من به بچهها" بگويد شما به داريد ، آشنايي او با
خاك مثل گچ بگوييد شايد.ميگوييد چه جواب در شما "چيه؟ گچ" بپرسد شما از ادامه
ميفهميد كه همين..است سفيد رنگش.ميكنند استفاده آن از ساختن خانه براي.است
شفاي براي بايد يا كه اينجاست "چيه؟ سفيد" ميپرسد شما از بچه كردهايد خراب
دوباره حكما كتب در را عدالت و شر وجود مباحث اينكه يا برداريد دعا به دست چشمهايش
.كنيد مرور
حسب بر ميتوان را بعضي داريم ، سروكار آنها با كه تصوراتي و مفاهيم ميان در
سردي ، زردي ، سفيدي ، مانند تصوراتي.نميتوان را بعضي و داد توضيح ديگر مفاهيم
از تنها را عسل شيريني.كرد بيان ديگري مفهوم يا تصور هيچ با نميتوان را شيريني
چيست؟ خوبي:ديگر سوال يك اما.فهميد ميتوان آن چشيدن راه
جهان ، مجله كسلكنندهترين سردبير سال كه 26 كسي ،(19581873) ادواردمور جورج
را طبيعتگرايانه مغالطه نظريه (1903) اخلاق اصول كتاب در بود ، مايند مجله يعني
خصوصيت هيچ برحسب اخلاقي خوب يا خير فرااخلاقي ، نظريه اين اساس بر.كرد مطرح
بنيادي خصوصيتي "سفيدي" همچون "خوبي" مور نظر به.نيست تشخيص يا تعريف قابل ديگري
مستقيم مواجهه در را سفيدي يا زردي كه همانطور ميگويد او.است تحليل غيرقابل و
نظر بهميشناسيم بيواسطه و شهودي بهطور نيز را خير يا خوبي ميكنيم ، درك آن با
مغالطه مرتكب نمايند ، تعريف را حقيقي خير يا خوبي دارند سعي كه فيلسوفاني او
يا خصلت برحسب را خوبي غلط به فلاسفه اين ديگر عبارت به.شد خواهند طبيعتگرايانه
پرهيز براي مور ادوارد جورج.ميكنند تعريف اينها امثال و لذت مانند طبيعي خصوصيتي
خير و خوبي كرد تعريف چنين را خير حكيمي اگر.ميدهد ارائه ملاكي مغالطه اين از
است ، منفعت همان خوبي گفت ديگر حكيمي اگر است؟ خوب لذت آيا ميپرسيم است ، لذت همان
باز است ، خردمندانه زندگي خوبي گفت ديگري اگر و است؟ خوب منفعت آيا ميپرسيم ،
البته كه) معنيداربود ما سوالهاي اگر است؟ خوب خردمندانه زندگي آيا ميپرسيم ،
و منفعت لذت ، يعني خصوصيات اين از هيچكدام با خوبي كه است اين نشانگر (است چنين
اين از هريك جاي به ميتوانستيم صورت اين غير در زيرا.نيست يكي خردمندانه زندگي
است؟ خوبي خوبي آيا) ميشدند بيمعنا سوالهايي كه بگذاريم "خوبي" شده ، ياد خصوصيات
سربلند آزمون اين از نميتواند طبيعي خصوصيت و خصلت هيچ كه دارد عقيده مور.(
از غير چيزي بر را خير يا خوبي كه اخلاقي نظريههاي همه ترتيب بدين.آيد بيرون
مور نظريه طبق بر.ميريزند فرو هم در ساختهاند ، استوار اخلاقي بيواسطه شهود
نميتواند و است ، اهميت دوم درجه در باشد ، عقل با يامطابق لذتآفرين عملي اينكه
ميتوانيم آيا كه است اين است برخوردار اهميت از واقعا آنچه.گردد تلقي خوبي ملاك
مغالطه مور ، نظريه مفسرين.كنيم درك را عمل يك خوبي مستقيما و سادگي به
هرگونه حسب بر اخلاقي خير تعريف:كردهاند بيان ديگر قالبي در را طبيعتگرايانه
مغالطه (است 1 نوع دو بر اشتباه اين حالاست اشتباه و خطا خصوصيتي و خصلت
مغالطه (لذت 2 مانند طبيعي خصوصيتي برحسب خير تعريف از است عبارت كه طبيعتگرايانه
.ماورالطبيعي و متافيزيكي خصوصيتي حسب بر خير تعريف از است عبارت كه متافيزيكي
زردي ، سفيدي ، ميشود؟ درك راهي چه از اخلاقي خوبي يا خير كه است اين مسئله حال
حس واسطه به حال هر به اما هستند ، بنيادي و تعريفناپذير تصوراتي گرچه شيريني ،
حس داراي انسان كه بود اين رايج نظر هيجدهم قرن در.ميشوند درك چشايي حس و بينايي
كه داشت بيان عوض در اونرفت نظريه اين بار زير ادواردمور جورج.است اخلاقي ششم
نظر به ترتيب بدين.درمييابيم را اخلاقي خير يا خوبي دروني ، و شهودي نحو به ما
اما.ميشود درك خصوصي به عقلاني قوه بهواسطه اخلاقي خير مور ، نظر از كه ميرسد
قرن اخلاقي حس نظريه همانند روانشناسي ، ديدگاه از نظر ، اين كه داشت توجه بايد
.است مسئلهدار تجربي لحاظ به هيجدهم ،
8_ نبود؟ احمق ميتوان چگونه
ميبينند حلالزادگان فقط كه لباسي
موسويان نصير سيد
پاپر رايموند كارل و راسل برتراند به احترام با
دو آن كه را فاخري لباس و پادشاه آن داستان ما ، بيشتر اميدوارم حداقل يا ما همه
پيچيده آنچنان داستان اول ، نگاه در شايد.شنيدهايم بودند ، دوخته برايش زيرك خياط
.است شده پخش كودك برنامه از داستان اين كارتون باري چند ميآيد يادم.نرسد نظر به
تلويزيون ، سريالهاي و بسياريفيلمها از كه است كارتونهايي آن از اين نظرم به
.است ديدنيتر
مانند هيچكس كه ميدهد را لباس دوختن سفارش شاه كه است قرار اين از داستان خلاصه
معطلي ، روزها از پس بودند كرده قبول را سفارش اين كه خياطي دو و باشد ، نداشته را آن
دوخته نحوي به لباس اين ميگويند و ميكنند مهيا را لباس موعود روز در سرانجام
را شاه لباسهاي تمام آنگاه ميبينند ، را آن حلالزادگان فقط كه است شده
هيچيك نه و شاه نه درميآورند ، را شاه بر جديد لباس پوشانيدن اداي و درميآورند ،
بدين كار اين كه چرا كنند شكايت خود برهنگي از كه نميكنند جرات او نزديكان از
خياط دو آن خلاصه !حرامزادگي يعني اين و نميبينند را فاخر لباس آنها كه است معني
بالاخره آنكه تا ميگذرانند شهر از كوچه به كوچه را شاه شمايل و شكل همان با ناقلا
ميافتد ، شاه به چشمش بود ، نشسته درختي بالاي كه شيطاني پسر كوچهها ، اين از يكي در
!لخته كه اين:ميزند فرياد و ميافتد خنده به
كه است داستاني پادشاه پيراهن و قصه اما ميشد ، تمام همينجا داستان اين كاش اي
درسمان ، كلاسهاي تا گرفته خصوصيمان گفتوگوهاي از جا همه ما پاي پيش روزه هر
نميكند فرقي اساس از اما.نيست مضحكي اين به ديگر جاهاي البته ميافتد ، اتفاق
.كاسه همان و است آش همان
كه نشستهايد جمعي در چون اما برسد نظرتان به چيزي بودن غلط كه است شده حالا تا
اينجا نكنيد؟ پيدا را نظرتان ابراز جرات ميكنند ، اذعان امر آن بودن درست به همه
.است افتاده اتفاق پادشاه پيراهن داستان شبيه چيزي هم
كلاس همه چون اما بيايد ، غلط نظرتان به چيزي درس ، كلاس در كه است شده تاكنون آيا
هم اينجا كنيد ، تاييد را آن ناچار به هم شما ميكنند ، تاييد را آن سر دادن تكان با
.است همان داستان
سخنران چندين معمولا ميكردم ، شركت انجمني هفتگي جلسههاي در زماني ميآيد ، يادم
و ميشناختم خوبي به را او تقريبا كه بود دكتري آقاي ميان آن از بودند ، ثابت
به من دعوت به دانشگاه اساتيد از يكي شبي.ميكرد اداره را جلسه او گاهي هرازچند
اعتقاداتشان پيرامون جدي بحث من دوست اين و دكتر آقاي آن بين بود ، آمده جلسه آن
من تعجب باعث چندان موضوع اين اما داشتم ، انتظار كه بود حدي از جديتر بحث درگرفت ،
آن از پس دكتر آقاي.آنهابود گفتوگوي پاياني جمله بود عجيب من براي كه آنچه نشد ،
شما چون من نظر به محترم ، استاد جناب":كه كرد تمام اينگونه را سخنش بحث همه
بفهميد ، مرا استدلالهاي نميتوانيد اصلا خواندهايد ، انحرافي كتابهاي سالها
".باشند داشته ايمان كه بفهمند ميتوانند كساني فقط را استدلالها نوع اين
آيا افتادم ، پادشاه پيراهن داستان ياد من شد ، تمام دكتر آن حرفهاي وقتي دقيقا
حلالزادگان فقط كه نيست پيراهني شبيه كنند درك را آن مومن افراد فقط كه استدلالي
ميبينند؟ را آن
كه است مدعي و ميگويد چيزهايي كه كسي به كرد؟ ميتوان چه مواردي چنين در اما
كساني فقط مرا حرفهاي كه ميكند اضافه اما است برهان و استدلال بر مبتني حرفهايش
مطالبي من اگر گفت؟ ميتوان چه باشند ، داشته را غيرمعرفتي ويژگي فلان كه ميفهمند
كساني فقط را حرفها اين كه كنم اضافه بعد و بگويم پيشرفته رياضيات حوزه در
اگر اما نگفتهام ، بيربطي سخن باشند ، آشنا مقدماتي رياضيات با كه درمييابند
هم باز آيا چه؟ باشد نخورده ماهي عمرش در كه ميفهمد كسي تنها مرا مطالب بگويم
پذيرفت؟ مرا ادعاي ميتوان
فريادها با نه اما است ، پسربچه همان كار كار ، بهترين من ، نظر به مواردي ، چنين در
شما ، اصرار همه با":كه كرد اضافه و زد لبخند آرامي به ميتوان آنچناني ، خندههاي و
را شما نظر نميتوانم شرمندهام" ،"!نميبينم تنتان بر پيراهني من متاسفانه
."نيست كننده قانع من براي شما توضيحات بپذيرم
|