فرهنگها برخورد فراسوي
فراتاريخي كوششي ;اديان گفتوگوي

فرهنگها برخورد فراسوي
"پيرامون و مركز" همايش در جهانبگلو رامين دكتر سخنراني متن
;اشاره
سوي از "پيرامون و مركز" عنوان تحت سميناري ارديبهشت 1381 ، 9و 10 روزهاي 8 در
روزه سه سمينار اين در.برگزارشد اصفهان تمدنهادر گفتوگوي بينالمللي مركز
جمله از.داشتند شركت ايراني و خارجي محققان و انديشمندان از زيادي تعداد
آميتاي ،(كلمبيا دانشگاه از)استپان آلفرد از سمينار اين در خارجي شركتكنندگان
مايلا جوزف ، (هاروارد دانشگاه از) نوريالمان ،(واشنگتن جرج دانشگاه از) اتزيوني
سوئيل ،(تورنتو دانشگاه از) ميزگلد ديتر ،(پاريس كاتوليك انستيتوي رئيس نايب)
اين ايراني شركتكنندگان ميان در.برد نام ميتوان...و (لندن دانشگاه از) كيلناني
جهانبگلو ، رامين دولتآبادي ، محمود پازوكي ، شهرام شايگان ، داريوش چون افرادي سمينار
.ميخوردند چشم به حائري محمدرضا و همداني معصومي
سوي آن تا سو اين از همگاني گفتوگوي:چون موضوعاتي "پيرامون و مركز" همايش در
تنوع ، داشتن گرامي ،"دوجانبه تساهلي" بناي:دموكراسي و جهان ديني نظامهاي فرهنگها ،
گفتوگوي آوانگارد ، روح و كهن عصر بين دموكراسي ، و فرهنگ مرزها ، حذف ايدئولوژي
اديان در شخصي منافع فراسوي تلاشهاي و تمدنها گفتوگوي فلسفي ، راهبردي:تمدنها
.شد گذاشته بررسي به...و پيرامون درون در گفتوگو به نياز جهان ،
است يادشده همايش دبير ;جهانبگلو رامين دكتر سخنراني متن ميآيد ، پي از كه مطلبي
.است برگردانده فارسي به را آن گودرزي منصور كه
انديشه و فرهنگ گروه
سده در سنتآمبروز كه آورده داستاني دانداميس و اسكندر ديدار درباره پالاديوس
جمهور رئيس راداكريشنان دكتر و است كرده ترجمه لاتين به را آن ميلاد از بعد چهارم
.است نموده منتقل ما به را آن نيز هند اسبق
شگفت در هندي انديشمندي فلسفي فراست قدرت و زندگي حقايق و شدايد از سخت اسكندر
در و بربر را غيريونانيان همه كه خود انديشه از اسكندر ديدار ، اين از پس.ميشود
گردهم را جهان همه مردمان اسكندر پلوتارك ، گفته بهميكشد دست ميدانست بردگي خور
اين.كرد يكپارچه و آميخت بزرگ سياسي و فرهنگي واحد يك در را آنها همه و آورد
آنان مناسك و آداب همه و آنان متفاوت شخصيتهاي مردمان ، زندگي حال شامل يكپارچگي
اسكندر.ميديد خود پدري سرزمين همچون را خويش زمان جهان اسكندر ، .ميشد
يك در را صفت خوب و درستكار آدميان همه كه اوست عهده به مقدسي رسالت ميانديشيدكه
بزرگ تمدن اثرات و درخشش هند غربي شمال و مصر ايران ، در او.دهد جاي بزرگ خانواده
اندك.باشد يونان تمدن براي ارزشي با شريك تمدن اين كه ميخواست و ديد را شرق
برپا خود جنگهاي گرفتن پايان مناسبت به شكوه با جشني اسكندر مرگ ، از پيش زماني
او جشن پايان در.فراخواند بدان را ديگر كشورهاي و يونان از مردم هزار و 9 ساخت
قلبها و فكرها وصلت و اشتراك برپايه كه كرد را جهاني آرزوي و كرد نيايش صلح براي
.باشد
به تكيه با جهانبايد:ماست روي پيش در امروزه كه است وظيفهاي همان درست اين
متحده ايالات در گذشته دهه خلال در.شود يكپارچه مردمان ، دوستي و انسان كرامت
مينمود چنين كه گرفت در تمدنها برخورد مورد در گفتوگوهايي اروپا ، و آمريكا
به كه مقالهاي در هانتينگتون ساموئل.است انسانيت آينده در راه امكانپذيرترين
استحكام و مدرنيته سوي به پيشرفت جاي به جهان ، :كه بود گفته چنين نوشت سال 1993م
"تمدنها برخورد" كمند در فناورانه سرمايهداري و ليبرال دموكراسي چون نهادهايي
ستيز در را نوين مرزهاي اكنون فرهنگي عمده گروه هفت يا شش و است مانده گرفتار
از درست ظاهرا سپتامبر واقعه 11 سبب به هانتينگتون ديدگاهدادهاند تشكيل جهاني
نادرست نهايي جمعبندي در هانتينگتون ديدگاه كه ميرسد نظر به اما است ، درآمده آب
و مسيحيت ميان يا و اسلام و مسيحيت ميان برخورد "تمدنها برخورد" واقع در.باشد
ميان و تعصب و جهل ميان رواداريونارواداري ، ميان بلكه نيست ، كنفوسيوسي اديان
در "جهاني تمدن" جهت ، بدين.فرهنگهاست اين از كدام هر در فكري بلوغ و فاناتيسم
محور يك واسطه به جهاني ، تمدنيافت خواهد ، توسعه جهان سامانده مسلط اصل يك قالب
در.است شناسايي و تشخيص قابل"انسانيت"انديشه شكل در فرهنگها همه ميان مشترك فلسفي
معناي ديدار اين شود ، روبهرو زنده رابطه يك در ديگر انساني با انساني كه جا هر
.تاباند برخواهد "انسانيت"انديشه در را خود واقعي
اگر بكوشد ، سخت چقدر كه ميداند انسان.دارد انسان وجود كليت از نشان بازتاب اين
و فرهنگي نظر از را خود دنياي نميتواند نكند ، برقرار رابطه "انسانيت" انديشه با
رود برون انسانيت خلاق وحدت حياتبخش قلمرو از وقتي كه ميداند او.بسازد سياسي يا
دامن به واقع در را خود گيرد ، قرار ايدئولوژي يا و فرهنگ يك به تعصب چنبره در و
.است كرده پايمال را خود گوهر و ساخته دچار تنگيها به انداخته ، ديوانگي
محدود تنها صورت اين در باشد ، نداشته تكيه انساني كليت زمينه به اگر انسان ، وجدان
گرفته ناديده او گوهر ژرف نيازهاي و وحقوق ميشود منفعتطلبي در صرف رابطهاي بر
شاعران.يابد دست كمال به و خود حقيقت به ميتواند آن طريق از او كه گوهري.ميشود
ژرفاي از آن كشيدن بر و انساني وجدان چهره از غبارزدايي پي در همواره فيلسوفان و
در انساني خلاق كمال از روشني تصوير كوشيدهاند آنها.بودهاند تاريكيها و ابهام
آنان ، نداي.دهند نمايش دين و زبان رنگ ، نژاد ، چون مانعي هر از فراتر و آدمي وجود
و خلاق وحدت يك چونان را جهان كه ميخواهند او از و برانگيخته درانسان را آفرينش
.بنگرد جهاني تمدن براي جايي
آن بر را ما شدن جهاني روند و دارند آگاهي يكديگر از جهان مردم همه امروز
تمدن يك در همه و شده نزديكتر و نزديك يكديگر به جهاني زندگي براي تا واميدارد
"ديگري" از نيز و يكديگر تفاوتهاي از پيش از بيش ما رو ، اين از.شويم ساكن واحد
نوع يك به و حقيقت نوع يك به ميتوانيم ما اكنونميشويم آگاه خود ويژه بودن
گوناگون فرهنگي شاخههاي به گرچه است ، برآمده مشترك ريشه يك بشراز.بنگريم انسانيت
نقش ديگر زمان هر از بيش مدرن ، جهان در فرهنگها ميان تفاوت واقع ، در.است شده جدا
از بخشي اگر و ميكند ايفا جهاني اصيل انساني زندگي يك برپايي و دستيابي در مهمي
و ميبخشد تعالي را او كه چيزي به انسان احترام يعني باشد ، تعالي فرايند تجربه اين
اين.است انسانيت كل از جداييناپذيري و پيوسته بخش آن با و نيست هيچ او آن بدون
خود ، تفاوتهاي از نظر صرف فرهنگها ، همه صورت اين دراست انسانيت انديشه همانا امر
آن روح از گردند ، استوار مشترك زمينهاي بر و مشترك انگيزه در بتوانند اگرچنانچه
جايي گوناگون فرهنگهاي نخست كه است آن مستلزم البته امر اين.ميشوند سرشار احترام
.نمايد باز مسئوليتپذيري و مسئوليت نيز و گفتوگو و خلاقيت نيز و انگيزه آن براي
تعصب و نارواداري تنفر ، و مناقشه محمل نميتوانند ديگر فرهنگها ميان ، اين در
.باشند انديشي
هرگز فرهنگ يك كه است آن ميكنيم ، فراموش معمولا ما كه حقايقي مهمترين از يكي
گفتوگو در خود با آنكه مگر درآيد گفتوگو در از ديگري فرهنگ با نميتواندحقيقتا
را ديگري شمع باشد ، خفته فرو شعلهاش كه شمعي هيچ از ديگر ، عبارت به.باشد
مشتركات و متقابل روابط ميتوان جهاني تمدن يك درمجموعه تنها.برافروخت نميتوان
راه ، اين از تنها و كرده بازسازي "انسانيت" به تكريم و احترام با را نژادانساني
مگر نميشود برقرار جهاني نظم اقتدار و قدرتشود متعالي ميتواند همگان فرهنگ
ارزشهاي استقرار طريق از تنها اقتدار اين.باشد ميان در "انسانيت"مدني قدرت آنكه
اقتصادي پيشرفت و سياسي قدرت از والاتر ارزشي انسان براي كه ميآيد دست به جهاني
.شود قايل
واقعي مشاركت جلب و دموكراسي به تمدني و فرهنگي تفاوتهاي در خلاق وحدت گونه بدين
فرهنگي ميان گفتوگوهاي برسيم ، هدف اين به اگر.دارد نياز جهاني شهروندان
انساني بنيادي ارزشهاي از مجموعهاي آن در كه آورند بوجود جهاني محيط يك ميتوانند
.خواهنديافت را صلح فرهنگ ارتقاي توان حقيقي واقعيو طور به
در فرهنگي ميان گفتوگوي يك راهاندازي ظرفيت آزاد ، مناظره و بحث دموكراتيك سنت
دموكراسي و فرهنگ دليل همين به.داراست خشن برخوردهاي به توسل بدون را كشورها
.نيست فرهنگها ميان گفتوگوي از جداييپذير
به فقط كه است اين از مهمتر جنگ:ميگويد كه بپذيريم را قديمي ضربالمثل اين اگر
اين از مهمتر نيز فرهنگها ميان گفتوگوي كه گفت ميتوان پس باشد ، لشكران امير عهده
جاري گفتوگوي.گذاشت ديپلماتها و حرفهاي عهدهسياستمداران به را آن فقط كه است
محدود جهان يك شكل از را ما سياره كل سرنوشت ميتواند كنوني جهان در فرهنگها ميان
اين در.كند دگرگون تازه مسائل از مملو و بيكرانه جهاني شكل به پيش از شده معين و
بلكه نميانجامد ، ستيز و برخورد به تفاوتها ، لزوما به نسبت متقابل آگاهي زمينه
يكديگر با صلح در زندگي براي پاك و روشن ارادهاي و متقابل درك و تفاهم به منجر
گفتوگوي يك برقراري براي جستوجو و كوشش به نياز جهاني دهكده در صلح.شد خواهد
بر فرهنگ يك جامعيت تحميل از طبيعتا و دارد فرهنگها ميان در روشنگرانه و پخته
به يا فرهنگي تفاوتهاي از برخورداري ضرورت رو ، اين ازاست بيزار ديگر فرهنگهاي
عامل يك عنوان به خود "تمدنها ناهماهنگي" فرانسوي ، شناس جامعه "آرون ريمون" گفته
ديدگاه ديگر امروزميشود قملداد زندگي شيوههاي در تكثرگرايي امر تضمين در موثر
ديدگاهموهوم آن جاي به نبايد اما است ، آمده سر به جهانگرايي از كمونيستي موهوم
.كنيم آن جايگزين را ميكيماوس و مكدونالد شيوه به جهانگرايي چون ديگري خيالي و
از متمايز اما هماهنگي و وحدت پايه بر جهاني قومي جامعه يك توسعه براي جهان امروزه
باشيم داشته خاطر به بايد.ميدهد نشان اشتياق خود از بيدليل ، توافق و يكپارچگي
انسانها ميان در تفاوتها كه نهادهاند صحه نكته براين جهان بزرگ آموزگاران كه
و بمانند پايدار مفاهمه و متقابل درك چارچوب در بايد بلكه بروند ميان از نبايد
باور اين به بايد.بياموزيم ديگر مردم تجارب و باورها از بايد ما.يابند توسعه
خصلت دو خود كه ستيز ، و جنگ طريق از نبايد فرهنگها در ديدگاهها تفاوت كه برسيم
نه برخورد ، و ستيز ميان از كه بدانيم بايد.شود برطرف اندازند ، فاصله و ساز جدايي
يك در بايد را ديدگاهها در تفاوت.مغلوب نه و پيروز نه بازنده ، نه و است برنده كسي
هم به آن ، گونهگون جلوههاي و انسانيت از متقابل درك و مفاهمه طولاني فرايند
بر بستهتنها چشم عصبيت ، يا و ايدئولوژيك جهل و محض تعصب با صرفا ما.كرد نزديك
يك كه برآنند انسانها اگر.كشيد خواهيم بطلان خط انسانيت تماميت و گفتوگو هستي
توسعه و بازيابي راه از تمدن ، اين كه بدانند بايد دهند ، سامان را جهاني تمدن
بازيابي و توسعه آن راه بلكه نميشود ، حاصل ديدگاه يك يا و فرهنگ يك ارزشهاي
مشترك اخلاق و فلسفه و ارزشها نهادها ، يعني تمدنها ، همه ميان مشترك وجوه تدريجي
.شوند مرتبط يكديگر با صلحآميز گونهاي به بايد كه است
باشيم ، موفق فرهنگها ميان گفتوگوي ضرورت ايجاد در اندازهاي تا حتي بتوانيم اگر
.بود خواهد بينالمللي صلح تامين براي درخشاني عزيمت نقطه خود عملي سياست اصل اين
بايد كنيم ، كامل و حفظ را خود مشترك ارزشهاي بخواهيم اگر و نداريم ديگري انتخاب ما
عرصه براي فضايي ميتوانيم شويم ، موفق اگر.بياموزيم بيشتر يكديگر درباره
فرهنگ جايگزين فرهنگي ميان آموزههاي آن در كه كنيم آماده شمول جهان سياستهاي
.شرقي نه و داشت خواهد غربي بوي و رنگ نه ضرورت ، اينشد خواهد جهاني تودهاي
از آنها انكار نه و تفاوتهاست درك براي يادگيري معناي به فرهنگي ميان گفتوگوي
كه كساني به.بودايي ضد يا و اسلامي ضد يا و غربي ضد روشهاي و ديدگاهها اتخاذ طريق
كه ميكنم يادآوري تنها ميكنند ، برجسته را غربي و شرقي تمدنهاي تفاوتهاي بيشتر
برجستهترين:ميگويد چنين غرب و اسلام متقابل روابط درباره لاهوري اقبال محمد
نزديكي و رويكرد در اسلام جهان كه است سرسامآوري شتاب همانا مدرن تاريخ در پديده
ارسطو با آشنايي كه كرد فراموش نبايدنيست خطا فرايند اين.است گرفته غرب با فكري
آشنا او فلسفه با كه بودند كساني نخستين كه گرفته صورت اعراب و ايرانيان طريق از
و كنيم آغاز را غرب و شرق ميان گفتوگوي هماكنون كه است لازم ما براي.شدند
نباشد ، ديگري فرصت آن جز يكيو اقدام ، اين زمان اگر.شود دير كه آنگاه تا نمانيم
به جهان كه هنگام آن در بهويژهنيست آساني امر گفتوگو.است هماكنون كه همانا
پيرامون اتحاد و توافق در ميل خاطر به ما از كه دزداني و جنايتكاران وجود خاطر
خطرناك و ناامن جايي سياسي ، و مالي فسادهاي معرض در نيز و دارند تنفر تفاوتها
شكل و ديگر روح واقع به امر اين.بود خواهد بيشتر بسيار گفتوگو دشواري ميشود ،
خشونت و نظامي قدرت نمايندگان محل نميتواند شكل اين.ميطلبد مبارزه براي ديگري
رعايت و بحثها تقويت و تحكيم به گرايش حاوي كه است شكلي بلكه باشد ، سياسي
.است حقيقت و دانش به عشق و انسانيت تكريم و احترام تفاوتها ، و پيچيدگيها
فراتاريخي كوششي ;اديان گفتوگوي
اين عرشه بر ما.است كم خيلي زمين مثل جايي كيهان در كه ميگويند اخترشناس دوستان
و كوچكتر سفينه اين اطلاعات تكنولوژي در پيشرفتما با و هستيم فضايي سفينه
كه است آن كار اين براي راه يك و داريم بهتر مديريت به نياز ما.ميشود كوچكتر
با تمدنها ملاقات هدف ، اين به نيل راه.دريابيم بيشتر را "ديگر" مردمان نيازهاي
.آنهاست ميان در گفتوگو و بحث شروع و يكديگر
در كننده شركت انديشمندان از يكي يالمان نوري سخنراني از چكيدهاي زير متن:اشاره
:ميخوانيم هم با.است "پيرامون و مركز" همايش
وانديشه فرهنگ گروه
روشن.است شده سرنوشتساز اينك اديان ، بين تمدنها ، گفتوگوي بين گفتوگوي ايده
بهتر ، ارتباط روي را خود تلاشهاي تمامي بايد ما.است سمت اين از پيشروي راه كه است
از هرگز بزرگ چنانكهفيلسوفان امر ، اين.كنيم متمركز تمدنها ، بين بهتر گفتوگوي
به بايد ما.است "ديگري حرف فهميدن" معني به غفلتنكردهاند ، ما به آن كردن گوشزد
به شروع كه آوريم هم گرد چنان را متفاوت تاريخي سوابق با مردمان كه اين براي تلاش
ريشه ناآگاهي و نژادپرستي در مشكل من ، نظر به.دهيم ادامه كنند يكديگر حرف فهميدن
در ذاتي برتري توهم وجود از (نيز قارهها ساير واقع در و) آفريقا و آسيا.دارد
نژادپرستي خاورميانه ، مورد در.ميبينند همچنان و ديدهاند صدمه گروهها برخي ميان
.دارد عربهاارتباط بخصوص و كل مسلماناندر از غربيها گذشته ارزيابي چگونگي به
ايرانيها ، .ميكردند تلقي دو درجه اشخاص را مردمان اين غربيها كه ، اين يعني
مقوله همين در نيز مشكلداشتهاند آنها با اروپاييها كه مسلماناني ساير و تركها
دوستان.باشيم زمين فضايي سفينه بهتر اداره فكر به بايد دربلندمدت ، .ميگنجند
سفينه اين عرشه بر ما.است كم خيلي زمين مثل جايي كيهان در كه ميگويند اخترشناس
كوچكتر و كوچكتر سفينه اين اطلاعات تكنولوژي در پيشرفتما با و هستيم فضايي
نيازهاي كه است آن كار اين براي راه يك و داريم بهتر مديريت به نياز ماميشود
و يكديگر با تمدنها ملاقات هدف ، اين به نيل راهدريابيم بيشتر را "ديگر" مردمان
نظامهاي به و رويم فراتر هم اين از بايد ما.آنهاست ميان در گفتوگو و بحث شروع
اينك ظاهرا كه امري دهيد ، آموزش "نفرت" مدارس در اگر.كنيم توجه كشورها آموزشي
براي ميتواند امر اين.پروريد خواهيد "نفرت" كه گذشت نخواهد چيزي ميافتد ، اتفاق
در فقط نه آموزش ، زمينه در گفتوگويي بايد ميكنم فكر من.باشد خطرناك ما سلامت
درباره كمي بسيار غربدانش در نمونه ، براي.اندازيم راه به نيز ، غرب در كه شرق
و دائو آيين كنفوسيوس ، آيين بودا ، دين درباره هندو ، آيين درباره آسيايي ، جامعه
وجود اسلام درباره عميق ، ريشههاي با اساس ، و بيپايه بسيار پيشداوريهايي همچنين
وضع اينندارند كافي آگاهي جهان باقي درباره نيز مسلمانان روال ، همين به.دارد
هويت" جهت در آن جنبه يك.دارد جنبه دو همواره دين.يابد تغيير آموزش طريق از بايد
ديگري دين پيرو..يا و مسلمان هندو ، مسيحي ، بودايي ، ميكند احساس آدمي:است "ديني
پيام از آموزش ، از بايد را هويتي عنصر اين اما.است دين هويتي كاركرد اين.است
است "هويت" به مربوط مشكلات سرمنشا كه قبيلهگرايي بر بايد.كرد تفكيك اخلاقي ،
و اخلاقي دين ، ديگر كاركردآمد كنار انسانيم همه كه واقعيت اين با بايد كرد ، غلبه
زندگي به گرايش و بخشند تعالي را خاص هويتهايي قادرند بزرگ اديان.است وجداني
بايد كه است دين جنبه همان اين معتقدم من.برانگيزند فرد در را منزه و اخلاقي
.گويند سخن ديگر سنتهاي با ميتوانند كه اخلاقي پيامهايي يعني كنيم ، برجستهاش
مختلف ديني سنتهاي اخلاقي پيامهاي زيرا است ، علمي كاملا گفتوگو سطح ، آن در
خوانده اديان عرفاني عناصر ميتواند آنچه بهويژه ، .يابند پيوند بههم ميتوانند
شوند ، بهتري انسانهاي و بخشند تعالي را خود بشري موجودات كه اشتياق اين جهت از شود ،
در زيرا ميدانم ، جذاب اسلام در را تصوف سنت بخصوص ، من ، .هستند هم شبيه بسيار همه
عمدتا كه خداوند ، به عشق عشق ، ايده با شدن ، بهدر خود از تعالي ، به اشتياق
پي در پي نسلهاي را نكته اين.است آميخته در بشريت ، به عشق از است استعارهاي
و پرستش مورد كه رومي ، جلالالدين مولانا ما دوست آنها مهمترين و صوفي شاعران
اديان اخلاقي پيام.كردهاند توصيف زيبايي به است ، ايران و تركيه در همه ستايش
است چيزي جهان ، كردن بهتر بشريت ، كردن بهتر پسنديده آرمان.است فرد حرمت حفظ جهاني
و) مرد يافتن كمال".يابيم دست آن به شايد حتي ، و باشيم داشته را آرزويش بايد كه
.ماست روي پيش همچنان تكليف اين.بود همه زبان ورد فرانسه انقلاب1789 در "(زن
|