سكولاريسم چيستي
9_ نبود؟ احمق ميتوان چگونه
سكولاريسم چيستي
سخنراني تهران دانشگاه در ارديبهشت چهارم و بيست سهشنبه روز عصر هابرماس ، يورگن
جوامع در سكولاريسم چيستي" عنوان تحت او سخنراني كامل متن ميآيد پي در چه آن.كرد
سكولار پست جوامع در سكولاريزاسيون كه است اين او بحث مورد سوال.است "فرافرهنگي
.است معنايي چه به غرب
جامعهشناسي
هابرماس يورگن
عباسكوثري:عكس
كنم سخنراني شما برابر در تهران دانشگاه در تا داديد من به را فرصت اين كه اين از
شما از و ميطلبم پوزش ميكنم ، صحبت آلماني به كه اين از همچنين.مينمايم تشكر
باعث خيلي من سخنراني اميدوارم.فرماييد قبول را جملات ترجمه زحمت ميكنم خواهش
پرسش بخش بدانيد لازم شما كه صورتي در هستم آماده حال عين در و نگردد شما ناراحتي
.كنيم برگزار انگليسي زبان به را پاسخ و
است؟ معنايي چه به غرب سكولار پست جوامع در كردن سكولار كه است اين بحث مورد سوال
بدهم ، پاسخ پرسش اين به كه اين از قبل.است مطرح غرب جامعه بستر در حاضر بحث طبعا
واژه.داد خواهم پاسخ را پرسش اين آن مدد به كه ميپردازم مفهومي دو تبيين به
جريان واژه اين از اروپا ، در ما.داشت حقوقي معنايي نخست وهله در سكولاريزاسيون
حاكميت از شده جدا يعني لائيك حاكميت يك به كليسا اموال اجباري انتقال تاريخي
آلمان مجلس من ، وطن در فرانسه انقلاب از پس مثال عنوان به.داريم مدنظر را كليسا
جلسه معروف مصوبه همان اين و گرفت اقدامي چنين به تصميم ناپلئون فشار تحت روز ، آن
نوزدهم قرن در كه فرهنگياي منازعات در.است سال 1803 در رايش نمايندگان عمومي
براي شد نمادي و رفت فراتر بسيار حقوقي اصلي معناي از مفهوم اين گرفت ، صورت
موضعگيريها براي شد محكي و آزمون و.مدرنيته اجبار با همراه پيروزمند جريانهاي
با مدرن دوران از متعارضي ارزشگذاريهاي تاكنون ، زمان آن ازمدرنيته قبال در
اصطلاح به ميناميد ليبرال را خود كه جانب يك.است خورده پيوند سكولاريسم مفاهيم
جانب و كرد استقبال دنيايي حاكميت توسط كليسايي مرجعيت موفقيتآميز كردن رام از
ابراز مالكيت سلب اين ضدحقوقي جنبه به نسبت را اعتراضش كليسائيان جانب يعني ديگر
معادلهاي وسيله به زندگي ديني صورتهاي و تفكرها طرز قرائت يك براساس.داشت
صورتهاي و تفكرها طرز ديگر قرائت براساس و شدند جايگزين فائقي حال هر در و عقلاني
ما اگر حال.شدند شناخته اعتبار فاقد نامشروع و ناموجه اموري عنوان به مدرن زندگي
در كنيم ، تلقي مدرنيزاسيون تماميت براي نمادي را كليسا اموال از مالكيت سلب اقدام
ما روشنگري و علم وسيله به دين شدن رانده كنار به الگوي يعني نخست قرائت صورت اين
.ميدهد سوق ترقي روبه شده افسونزدايي مدرنيته از خوشبينانهاي تفسير جانب به را
به را ما است حقوق با متعارض كه مالكيتي سلب الگوي يعني ديگر قرائت مقابل ، در
دوي هر ميكنم فكر من.ميراند پناه بيسر مدرنيته از انحطاطگرايانه تفسير جانب
همه بازي يك را سكولاريزاسيون آنها.ميشوند مرتكب را مشابهي اشتباه قرائتها اين
و سو يك از سرمايهداري توسط شده رها تكنيك و علم مولد نيروهاي ميان هيچ يا
هيچ يا همه بازي يك در.ميكنند تلقي ديگر سوي از كليسا و دين پابرجاي نيروهاي
هم چون و بشود برنده ديگر طرف موجوديت هزينه به ميتواند بازي طرفهاي از يكي تنها
مدرنيته محرك قواي نفع به بازي اين قواعد كه بودند معتقد كليسائيان هم و ليبرالها
بيستم قرن در همچنين و نوزدهم قرن در ديني مرجعيت و علمي روشنگري سخنگويان است ،
كه است شده معلوم ميان اين در.گرفتند قرار يكديگر روياروي آشتيناپذير گونهاي به
جوامع وضعيت با يعني كنوني وضعيت با روشنگري و دين ميان هيچ يا همه بازي يك تصوير
سكولار كه نيست معنا اين به سكولار پست اصطلاح البته.ندارد مطابقت غرب سكولار پست
.باشد كرده طي را معكوسي روند حاكميت كردن
پايههاي خوشبختانه غرب در كه مدني حقوق بر مبتني دموكراتيك حكومت ديدگاه از
كه هستند بودن معقول وصف شايسته ديني جوامع از دست آن تنها است يافته مستحكمي
به اكراه همچنين و خود ديني حقيقتهاي زور با همراه تحقق از خودشان دريافت براساس
ديگر طرف از.باشند كرده چشمپوشي خودشان جامعه اعضاي قبال در عقيده و ايمان
و دغدغهها كه است مانده نامحقق اندازه همان به افراطي روشنگران انتظارات
هيچ به زندگي به شكلدهنده نيروي عنوان به دين.آنها كليسايي مخالفان نگرانيهاي
ساحت و وجود از شهروندان تلقي طرز در حال هر در و نشده محو اجتماع عرصه از وجه
.است كرده حفظ را خود اهميت خودشان سياسي - اخلاقي
وجود تفاوتهايي ملتها ميان در سكولاريزاسيون تحقق درجه لحاظ به كه است بديهي
يا و اسكانديناوي از بيش آمريكا متحده ايالات در مدني جامعه مثال عنوان به.دارد
تمامي اما و ميگيرد نشات ديني جوامع از كه است محركهايي از متاثر غربي اروپاي
محيطي در دين وجود استمرار با را خود كه معنا اين به هستند سكولار پست غربي جوامع
سكولار پست تعبير در "بعد ما" يا "پست" پيشوند.دادهاند وفق است سكولار همچنان كه
ملت از بزرگي بخش براي مدرنيته متمايز چارچوب در همچنان دين كه دارد اين بر دلالت
اظهارنظرهاي طريق از و ميآيد شمار به آنها شخصيت به شكلدهي در موثر نيرويي
تاثير سياسي عمومي افكار عرصه در همچنان ديني مجامع و جمعيتها همچنين و كليساها
و سكولاريزاسيون اصطلاحات درباره معناشناختي پرسش طرح با ما.ميگذارد سزايي به
نظر به كه هيچ ، يا همه بازي تصوير اگر.شديم نزديك هم موضوع خود به سكولار پست
نسبت دين و علمي روشنگري ميان رابطه به را آن ناروا به داشت تلاش مدرنيته ميرسد
افسونزدايي مدرنيته از جانبه يك تفسيرهاي صورت اين در نباشد ، درستي تصوير دهد ،
مدرنيته و سنت ميان رابطه مورد در.نارساست آن توصيف براي هم بيسرپناه يا شده
بر مبتني نظريههاي كه باشد چيزي از پيچيدهتر ميرسد نظر به زيان و سود محاسبه
را آن ميخواهند آخرالزماني انحطاطنگر نظريههاي يا و پيشرفت كردن تلقي خطي تابع
و پستمدرنيستي نقد لباس در امروزه ضمنا كه انحطاطنگري نظريههاي.بپذيرند
باز ابهام و خلل يك به يكجانبهنگريها اين.ميشوند ظاهر نيز عقل از هايدگري
.ميگردد
.است همراه درد با دنيا جاي همه در طبعا زندگي سنتي صورتهاي شدن شكسته
ببرم كار به را تعبير اين بتوانم من اگر البته شدن ، رها از ناشي دردهاي اين اما
بنيانبرافكن بيملاحظه كردن مدرنيزه يك اجتماعي سردي از ناشي رنجهاي با نبايد را
را چيزي كه بيآن ميكند خراب را ديرين همبستگيهاي كه كردني مدرنيزه.گرفت اشتباه
سوي به ميگيرد ، يكي ديگر درد آن با را درد اين كه كسي.نمايد آنها جايگزين
را پديده اين يا كه ميشود داده سوق زندگي جهان كردن عقلاني مورد در نگرشهايي
يك مخرب آثار ديدن از يا او.ميكند تلقي فاجعهآميز يا و ميانگارد بيآزار
يك دستاوردهاي شنيدن به نسبت يا و شد خواهد ناتوان بيمحتوا سكولاريزاسيون
ساده يكنواختسازي اين برابر در ميخواهم امروز من.ناشنوا رهاييبخش مدرنيزهكردن
ميدانيد كه گونه همان.شوم متذكر را مدرنيته از پيچيدهتري تصوير انگارانه ،
زيرمجموعههاي شدن متمايز روند عنوان به را اجتماعي كردن مدرنيزه جامعهشناسي ،
.دارند خاصي فونگسيون و كاركرد كدام هر كه زيرمجموعههايي ;است كرده توصيف جامعه
بازار وسيله به شده تنظيم سرمايهداري اقتصاد از مدرن حكومت شدن جدا با روند اين
تمركز اما.خوردهاند گره همديگر به كاركردي لحاظ به اينها دوي هر ميشود ، آغاز
بر اقتصاد تمركز كه حالي در.است جمع براي الزامآور تصميمگيريهاي بر سياست
اقتصاد سياست ، و حقوق ميان اين در.است اقتصاد با مرتبط تصميمگيريهاي به جهتدهي
مستقلي كاركردي نظامهاي به تربيت ، و اجتماعيسازي نقل ، و حمل و بهداشت تكنيك ، و
.ميشود دگرگون متمايزشدن براي فشار اين تحتتاثير نيز زندگي جهان.شدهاند مبدل
گروههاي و افراد تك تك روزمره مفاهمهاي و مبادلهاي رفتارهاي براي كه جهاني
را زندگي جهان مقوم عناصر تمامي دگرگوني اين ميسازد ، بر را طبيعي افقي اجتماعي ،
اشخاصي اولاشوم قايل تمايز مقوم سه ميان ميخواهم جا اين در من.ميگيرد بر در
كه فرهنگياي سنتهاي ثانيا.باشند داشته درستي راهيابي روزمره زندگي در بايد كه
چارچوب در اشخاص اين افعال كه نهادهايي ثالثا و ميكنند جهتيابي آن با اشخاص اين
جهان كردن عقلاني گرداب مكش در نهادها و سنتها اشخاص ، خود.ميگيرد صورت آنها
كردن عقلاني از ما مقصود.ميگيرند قرار ساختاري شدن متمايز مكش اين در يا زندگي ،
مقصود.هستم آن توضيح درصدد اكنون هم من كه است سوالي همان اين چيست؟ زندگي جهان
چيست؟ زندگي جهان كردن عقلاني از ما
طور به افراد از.ميگيرند قرار فردگرايي و فردي آزادي الزامات تحت اشخاص اولا
براساس را خود و باشند داشته مستقلي اجتماعي روابط كه ميرود توقع فزايندهاي
يعني دوم ، مقدمه مورد در.برسانند تحقق و فعليت به زندگي از خودشان خاص طرحهاي
جايگاه و فرافردي حجيت با همراه شكلدهي توان فرهنگي سنتهاي اين فرهنگي ، سنتهاي
شدهاند افراد نقادانه پذيرش تابع سنتها اين.ميدهند دست از را خودشان استثنايي
تجديدنظر معرض در و دارد راه خطا آنها در كه شدهاند مبدل دانستنيهايي به و
علم قلمروهاي خطاآميز دانستنيهاي اين از نوشونده تفسيرهاي صورت به حداقل ;دائمند
ماكس كه است تمايزي اين و ميگيرد نشات هنر نقادي و هنر اخلاق ، و حقوق تكنيك ، و
نهادهاي هم سوم دسته.است شده قائل قلمروها اين ميان كانت آراي به اتكا با وبر
ظاهر نهادها اين كه است چنين وضع اجتماعي نهادهاي مورد در.هستند اجتماعي
برساختههاي عنوان به و ميدهند دست از را بودنشان پايدار جوهر و تغييرناپذير
پلوراليسم شرايط تحت اجتماعي نظامهاي بودن موجه و مشروعيت.ميشوند شناخته انسان
و ساختن مدلل استدلالي روش تابع پيش از بيش جهانبينيها و ارزشها فزاينده
اين.برگردم خودم بحث موضوع به من.ميشود هنجارها و ارزشها كردن پايهگذاري
به ميشوند متاثر آن از كه كساني جانب از مدرن صورت به زندگي سنتي صورت شكل تغيير
زندگي جهان ساختن عقلاني طولاني جريان در زيرا ;ميشود تجربه سكولاريزاسيون عنوان
ساختار شكلدهي مورد در خود ادعاي از بايد ميشوند مطرح جمع صورت به اينك كه اديان
باشد نيز جامعه و حكومت دربرگيرنده بلكه افراد وجود برگيرنده در فقط نه كه زندگي
منش كه حالي در.ميشود گسسته هم از دين و حكومت پيوند ترتيب بدين.بردارند دست
واسطه به پديدهها اين دوي هر.ميشود متمايز سكولار جامعه قوانين از ديني جامعه
پلوراليستي جامعه يك در آنها شده دگرگون جايگاه روي بر دينداران سهگانه تامل
معرفت لحاظ به كه ديگري اديان و مذاهب با مواجهه ديني ، آگاهي اولا.ميگردند ممكن
انحصار كه علوم مرجعيت با را خود ثانيا ميكند ، تمرين را ناسازگارند اين با
.ميدهد وفق دارند ، اختيار در بعد به هفدهم قرن از را دنيايي دانش اجتماعي
يك اصول بر كه ميكند حقوقي _ سياسي نظام يك مقدمات به ملتزم را خود سرانجام و
اصول به خود خاص منظر از ميكنند كوشش اديان و است شده پايهگذاري غيرديني اخلاق
_ بيطرف حكومت مشروعيت كه اصلي دو همان يعني ;بخورند پيوند بشر حقوق و ملت حاكميت
.است گرفته نشات آنها از _ بيني جهان لحاظ به
كنم جلب رنج و درد نوع دو ميان تمايز يعني تمايز يك به را شما توجه اينجا در من
مدرنيزاسيون از تاكنون من كه توصيفي دنبال به.شد اشاره آن به هم اين از پيش كه
ميكنم مطرح را زندگي از سنتزاديي اينك دادم دست به جامعه سكولاريزاسيون و جامعه
را آنها ميخواهم كه است همراه دردهايي با اندازهاي تا بلكه نيست بيدرد يقينا كه
افزون امور ، رونده پيش كردن فردي جز چيزي جريان اين با اگر اما.بنامم زايش دردهاي
كه فرهنگي در مستمر نظر تجديد افراد ، تك تك براي قانونگذاري خود و استقلال شدن
مشروعيت در ادغامگرايانه و بيطرفانه برخورد يا و درآمده تامل تحت و شده شناور
آيا كه پرسيد ميتوان صورت اين در نباشد ، ديگري چيز مقصود اجتماعي ، سياسي نظامهاي
به گذار صورت اين در زيرا نبودند؟ محق خودشان ادعاهاي در محض پيشرفت مدافعان
به وبر ماكس و خودبيگانگي از عنوان به آنها از ماركس كه آسيبهايي از مدرنيته
منظر اين از.ميماند ايمن و مصون كردند ، تعبير آزادي و معنا دادن دست از عنوان
پيوندهاي دردناك فقدان يك منزله به سكولاريزاسيون كه داشت اذعان ميتوان كه است
را فقدانها اين كه است ممكن زندگي جهان كردن عقلاني اما.هست نيز يقينيات و سنتي
در اما انتزاعيتر ، چند هر همبستگيهاي با فردي ، آزاديهاي با هم آن كند ، جبران
عبور نقد فيلتر از كه سنتهايي جبرهاي از فارغ هرمنوتيكي ادامه با و فراگيرتر عوض
مستقل ميان كه ميرسد نظر به.شدهاند عاري بودنشان خودرويان زمختي از و كردهاند
رفتارهاي نهادن توحش به رو و جانب يك از شدن شي و اجتماعي كاركردي نظامهاي شدن
و زندگي جهان كردن عقلاني ميان كه نباشد برقرار ضروري رابطهاي قدر همان روزمره
بودن ناعادلانه ديگر سوي از.نيست برقرار ضرورياي پيوند چنين آن آسيبهاي
اقليتهاي تعقيب و گرفتن قرار حاشيه در دنيا ، در فزاينده نابرابريهاي بيهمانند
و ميرسانند قتل به را ديگران خودكشي ، با كه كساني تروريسم قومي ، و نژادي ديني ،
ناديده نميتوان را وحشتناك پديدههاي قبيل اين و باندي ، و گروهي منازعات آنارشيسم
منزلت و شانيت از افتاده فرو شرايط و زندگي شده تخريب صورتهاي آسيبهاي اينگرفت
بن و گيرنده شتاب روند تاريخي زمينه چارچوب در داخلي واقعيت يك عنوان به نيز زندگي
شده مسخ صورتهاي اين دادن نسبت از بايد ما من نظر به امااست مدرنيزاسيون برافكن
احتراز مدرنيته ماهيت به بستهاند نقش اجتماعي مدرنيزاسيون چهره بر بيترديد كه
تنظيم كافي نحو به كه هستند بازارهايي خودي به خود پويايي تاثيرات اينها كنيم ،
كافي نحو به كه قدرتي ظرفيتهاي همچنين و شدهاند خارج سياست مهار از و نشدهاند
ميرانند ، سو يك به را اجتماعي همبستگي سنتي صورتهاي نتيجه در و نشدهاند نهادينه
همبستگي صورتهاي به نسبت اما انتزاعيترند چند هر كه را جديدي صورتهاي بيآنكه
ارزشي ظرفيتهاي هم مدرنيته دركنند جايگزين برخوردارند ، كمتري جزگرايي از پيشين ،
.دارد وجود
و توانها اين اما.بشر حقوق و دموكراسي ديگر ، افراد با همبستگي متقابل ، احترام
فعليت به ميتوانند جايي در تنها مدرنيته خود در موجود هنجارهاي و ارزشي ظرفيتهاي
تقسيم يك كنند ، تضمين را مدرن جوامع پيوند بايد كه قوهاي سه ميان كه بيايند در
مجازند ميكند رها را مولدي نيروهاي كه بازارهايي نهباشد داشته وجود متعادلي كار
رقابت با سازگار چارچوبهاي بر كه بگريزند سياسياي هدايتگرايانه اقدامات مهار از
عمومي افكار از مجازند دو اين از يك هيچ نه و ميشود ، نهاده اجتماعي اقتصاد
وسيله به ميتوانند و ميآورند وجود به را مفاهمهاي قدرت كه شوند جدا خودساماني
را عادلانهاي تقريبا شرايط و مشروعيت مشروع ، حقوق و دموكراتيك رفتار شيوههاي
يك از اداري قدرت و بازار هدايتگر واسطههاي ميان قدرت تقسيم البته.كنند برقرار
و هميشه ديگر ، سوي از مفاهمه از برآمده همبستگي پيونددهنده اجتماعي نيروهاي و سو
.چارچوبهاست از خروج معرض در هم غرب در حتي بلكه توسعه ، حال در كشورهاي در فقط نه
هم را آن پشت و برگردانيم را مدرنيته شفاف آينه كه درمييابيم را اين زماني ما
با مخالفت به يا طرفداري به لجوجانه كه تاريخي جناح دو از يك هر چرا.كنيم ملاحظه
جاي به ديدهاند ، را جنبه دو اين از يكي تنها ميشوند ميدان وارد سكولاريزاسيون
شدن قطبي دو اين به چرا.نمايند ملاحظه را مدرنيته ژانوسوار يا دوسويه چهره اينكه
ميان شدن قطبي دو يعني رسيديم غربي جامعه در بيستم قرن در و نوزدهم قرن در
.داشتم جلسه اين در را آن طرح قصد من كه است سوالي اين كليسائيان؟ و ليبرالها
صورتهاي شكل تغيير.كنم جمعبندي را خود انديشههاي اينجا در من كه بدهيد اجازه
عنوان به هستند پديده اين از متاثر كه افرادي را مدرن صورتهاي به زندگي سنتي
پاي كه ديني هر بايد زندگي كردن عقلاني جريان در و ميكنند ترجمه سكولاريزاسيون
شكلدهي به نسبت ادعايي گونه هر از ميكشد واپس حكومت با شدن ادغام از را خود
اين من سخنراني اصلي نكتهبردارد دست جامعه و حكومت تماميت فراگير و همهجانبه
در دين چند هر نيست دين حيات تهديدكننده وجه هيچ به دين از سياستزدايي كه است
بتواند ديني آگاهي كه بماند پابرجا ميتواند صورتي در تنها مدرنيته متمايز چارچوب
با را خود و بدهد انجام معقول گونهاي به اديان ساير با را معرفتي ناهمخوان مواجهه
از و كند همساز دارند ، اختيار در را دنيايي دانش اجتماعي انحصار كه علوم مرجعيت
حكومت مشروعيت كه باشد بشر حقوق و مردم حاكميت با خود دادن پيوند پي در ديني منظر
عصر توهم اين از كه مدتهاست سكولار پست جوامع.است گرفته نشات همانجا از هم
خودشان آنها.برداشتهاند دست بست ، خواهد رخت عمومي حيات عرصه از دين كه روشنگري
دقيقا زندگي به آن شكلدهنده نيروي كه دادهاند وفق اين وجودي استمرار با را
تكيه خودش كلام ابزار به تنها سياسي اقتدار به توسل بدون كه ميماند پابرجا هنگامي
اين در داوطلبانه كه را خود جامعه اعضاي آحاد وجدان بيواسطه گونهاي به و كند
.بدهد قرار خطاب مورد دارند ، عضويت جامعه
صورتي در تنها مدرنيته چارچوب در دين اولا كردم ، اشاره هم قبلا كه طور همان
اينكه يكيكند روشن را خود وضعيت جهت سه در بتواند كه بماند پابرجا ميتواند
دارند تفاوت معرفتي لحاظ به هم با كه اديان ساير با مواجهه در بتواند ديني آگاهي
را خود علوم ، مرجعيت عرصه در اينكه دوم.دهد سامان را مواجهه اين معقول گونهاي به
سوم و دارند اختيار در را دنيايي دانش اجتماعي انحصار كه دهد وفق علومي مرجعيتي با
همانجا يعني.باشد بشر حقوق و مردم حاكميت با خود پيوند پي در ديني منظر از اينكه
پست جوامع كه است اين در اصلي نكته.است گرفته نشات آنجا از حكومت مشروعيت كه
زندگي به شكلدهندهاش نيروي كه دادهاند وفق ديني وجود استمرار با را خود سكولار
ابزار به تكيه با تنها و سياسي اقتدار به توسل بدون كه بماند باقي ميتواند هنگامي
نيز و بدهد قرار خطاب مورد را جامعه آحاد وجدان بيواسطه گونهاي به خودش ، كلام
دموكراسي بر مبتني جوامع دردارند عضويت جامعه در داوطلبانه كه جامعه از افرادي
و طرف يك از روشنگري مستقيمالخط حركت طرفدار جريان دو ميان سوم ، جريان اين غرب
در.ميگشايند جهت اين در را راهي ديگر سوي از دينباورانه متصلب تعصب طرفداران
هم و دارند حضور ديندار شهروندان هم سوم جريان اين در دموكراسي بر مبتني جوامع اين
حياتي مسئله اين مورد در سياسي چالش در اينها دوي هر و ديني باور فاقد شهروندان
از ميتواند ديندار جامعه ترتيب بدين و ميگيرند بهره عمومي عرصه در خود عقل از
اجتماعي فرهنگي ، عرصه در را خود نظر ديني جمعيتهاي و انجمنها مثل نهادهايي طريق
گوش را من طولاني اندكي سخنراني و كرديد حوصله اينكه ازبنمايد اعمال سياسي و
.ميكند استنتاج را خود خودآموزههاي تاريخ ، از كسي هر.ميكنم تشكر كرديد
.باشيم داشته مفاهمه تاريخي مرزهاي وراي از بتوانيم كه اميدوارم
9_ نبود؟ احمق ميتوان چگونه
!است بعيد شما از
موسويان نصير سيد
پاپر رايموند كارل و راسل برتراند به احترام با
هم مالياتها پرداخت زمان كم كم نيست ، خوب زياد احوال و اوضاع فعلا ما ، شركت در"
كرد ، چه بايد وضعي ، چنين در كه ميدانند اقتصادي امور آگاهان و مطلع افراد ميرسد ،
"كرد خواهند موافقت من پيشنهاد با حتما فن اهل لذا
ميزنيد ، حرفي چنين چرا مطالعهايد و كتاب اهل كردهايد ، تحصيل كه شما بابا ، اي"
اين دانش ، و فضل همه اين با شما چطور ميكنم تعجب است ، واضح كه سخن اين نادرستي
".كردهايد قبول را مطلب
را حرف اين شما كه همين هستيد ، باهوشي فرد شما كه ميدانستم آفرين ، باركالله ، "
".هستيد فرهيختهاي انسان چه كه ميدهد نشان داريد ، قبول
اين كردهايم ، بحث بار چند استدلال بدون ادعاهاي به راجع قبليمان ، گفتوگوي در
به آنها همه و نيستند تا دو يكي اند ، استدلال بدون ادعاهاي حاوي كه گفتوگوها گونه
كه لباسي" مقاله در.ميانجامد بيمورد چهچههاي و بهبه يا بيربط جدلهاي و بحث
و ميكنيم ادعايي آنها در كه گفتيم بحثهايي از سخن "ميبينند حلالزادگان فقط
بيربط ، يا مذموم صفتي دادن نسبت با حال عين در اما است مستدل ما ، ادعاي معتقديم
كه كساني به كرد ، بحث نيز فهم به صفت آن نبودن يا بودن مربوط سر بر ميتوان البته
براي تنها نه واقع در ميبنديم ، را گفتوگو گونه هر راه نميپذيرند ، را ادعا آن
سد نيز را انتقاد و ارزيابي گونه هر راه بلكه نميآوريم ، استدلالي خود ادعاي
امكان هم و ميگيريم خودمان از را فهم امكان هم اوضاعي چنين در واقع در ميكنيم ،
.ديگران از را تعقل
و دلايل نگران آنكه از بيشتر خودمان ، آراء نشاندن كرسي به براي طبيعي ، طور به ما
مخاطب به را سخنانمان ديگر ، روشهاي از ميكنيم سعي باشيم ، استدلالمان نحوه
راه مخالفان به نابجا صفات دادن نسبت با گهگاه كه اندازه همان به.بقبولانيم
موافقان به مثبت و ممدوح صفات انتساب با اوقات بسياري ميبنديم ، را استدلال
خطرناكاند دو ، هر اين.ميسازيم مسدود را نظرمان ارزيابي و انتقاد راه ادعايمان ،
است آن توجه قابل نكته ميدهند سوق احمقانه مجادلههاي سمت به را گفتوگو محيط و
صفات گفتن.بد نه و است خوب نه خود خودي به افراد ممدوح يا مذموم صفات بيان كه
انجام صفات آن اصلاح قصد به و همدلي با و مناسب شرايط در اگر او به شخص يك مذموم
ستايشي و نبوده چاپلوسي قصد به اگر شخص ، ممدوح صفات بيان و است خوب البته پذيرد
باعث كه آنچه.است نيكو بيترديد ديگري ، مثبت هدف يا تشويق جهت در باشد صادقانه
كه است آن بكشاند بيراهه به را بحث گفتوگو ، يك جريان در صفات اين بيان ميگردد
در خود ادله بيان به آنكه جاي به يعني بنشيند ، استدلال جاي به صفات اين اظهار
.شديم مشغول خود موافقان و مخالفان تاييد يا رد به بپردازيم ، مدعا رد يا تاييد
سستي خاطر به ناآگاهانه يا آگاهانه مخاطبان ، يا خودمان ، وقتي كرد؟ ميتوان چه اما
و تعريفها به و ميشويم غافل استدلال آوردن از ديگر ، علتي به يا ادعايمان
كرد؟ ميتوان چه ميپردازيم ، منتقدمان باب در نابجا پرهيزهاي
بايد مااست شدني اما نيست آسان كه چند هر دارد ، وجود اساسي راهحل يك من نظر به
زير مورد دو از يكي بين ميبايد واقع در كنيم ، روشن زندگي در را خودمان تكليف
مشخص بايد ما اما شوند تامين هم با آنها دوي هر گاهي است ممكن چند هر كنيم ، انتخاب
صادقانه بررسي" يا ،"خودمان حرف نشاندن كرسي به" ;است كداميك ما دلنگراني كه كنيم
دفاع به قدرت تمام با ما اگر ،"استدلال نظر از چه و محتوي حيث از چه شده مطرح نظر
اگر و گرفتهايم را اول طرف ماست ، نظر كه دليل اين به تنها بپردازيم ، نظر يك از
.كردهايم رعايت را دوم جانب باشد ، نظر مورد تمام دقت به شده مطرح راي وارسي تنها
بر دست اگر البته كنيم ، انتخاب را يكي "عقلانيت" و "خودمان" بين بايد ما واقع در
نشدهايم ، مرتكب غيرعقلاني كار هيچ رسيديم خودمان نظر به ارزيابيها تمام از پس قضا
نقد به كه بپردازيم خودمان سخن نقد به بيرحمي همان با بايد ديگر سخن به
چه بود ، خواهيم خودمان منتقد اولين خودمان حالتي چنين در ميپردازيم ، مخالفانمان
اولين عنوان به رسيد ذهنمان به ضعفي نقاط اگر ديدگاهمان ، بيان از بعد دارد اشكالي
آنها به كه.ميآيد نظرم به هم منفي نكات نظراتم ، درباره البته" كنيم اضافه منتقد
از مانعي است من به منسوب شده مطرح آراء كه امر اين اميدوارم كرد ، خواهم اشاره
".نگردد من سوي از آنها منصفانه ارزيابي
|