35_ است روباه قاتل
نكردهام تنگ را كسي جاي من
گمشده واقعيت جستوجوي در
نويسنده غياب در
طلسم با
35_ است روباه قاتل
The murderer is fox
كويين الري
كيهان خجسته:ترجمه
.برد فرو جيبهايش در را آنها سرعت به
چنان.شد بلند صندلي روي از ديوي رفت ، خواب به و شد خسته كردن گريه از ليندا وقتي
.نشست خودش تخت لبه روي زياد احتياط با.نداشت وجود انگار كه گذشت او تخت كنار از
وقتي حتينميآورد بيرون را آنها.بودند ربدوشامبرش جيبهاي در همچنان دستهايش
.كشيد دراز تخت روي و خورد تكاني
.است روشن هنوز.چراغ
.بخورد تكان ديگر بار نميكرد جرات اما
كه پردهها صداي و بود گرفته شدت كه باد ليندا ، سنگين تنفس به و كشيد دراز آنجا
طولاني شب و نميشنيد و ميشنيد _ ميداد گوش ميكوفت پنجرهها به را آنها باد
.شد آغاز
ديوي.شد آغاز طوفان كه ميداد نشان را دقيقه يازده و دو ليندا تخت كنار ساعت
يك بعدنداشت مفهومي برايش اول.شنيد را باران زمزمه نخستين دروني جنگ از خسته
.گذشت ذهنش از و پيمود را شبانه فاصلههاي توپخانه ، مداوم شليك مثل تصاوير ، سري
.نشست و برخاست برق و رعد غرش با همراه
ليندا.ميباريد تند باراني و ميغريد برق و رعد.گرفت شدت باران بود ، نشسته
.كرد نگاه او به و چرخيد احتياط با ديويكرد صدا تخت فنرهاي غلتيدنش با و ناليد
كنار طلايياش موهاي و بود شده سرخ خشم از گونههايش.بود او طرف به چهرهاش حالا
.بود آشفته و مرطوب شقيقهها
آذرخش روشنايي و ميپيچيد ذهنش در برق و رعد غرش.برگرداند را نگاهش زحمت به ديوي
.ميكرد پا به آتش
.ميخوردند تكان ديوانهوار پردهها
.ميريخت اتاق دورن به باران
اميلي ، زنعمو مادر كه قاليچهاي روي درست ميشنيد ، را آب قطرات ريزش صداي ديوي
بسيار برايش و بود داده ليندا به را آن اميليبود كرده دستدوزي سال 1893 ، در
.بود باارزش
.ميشد خيس قاليچه
.ببند را آنها و پنجرهها طرف به برو پايين ، بيا تخت از.شو بلند خب ،
.است سادهاي كار
.است ساده زيادي.نه
را دستت من و است لعنتي حقه يك اين.است حقه يك اين كرد فكر تحقير با ديوي
".ميشناسم را تو من اما نه؟ زرنگي خيلي":ميخنديد خود با.خواندهام
.نخورد جم جايش از
و شود بيدار صبح كه است مسخره.برود آب قاليچه شايد.ميشود عصباني ليندا ولي
شد ، خندهاش باعث فكر اين.شده تمبر يك اندازه به كه رفته آب آنقدر قاليچه ببيند
انگشتان با.پريد بيرون تخت از جهش يك با ناگهان و شد تبديل قروچه دندان به خنده
.ايستاد همسرش سر بالاي شده جمع
.نداشت فكري هيچ
.نداشت هم اراده
دراز دستهايش.بود مسلط بدنش بر داشت ، خارقالعادهاي انرژي كه خارجي ، نيرويي
فورا ليندا.ميكرد تماشا دور از را آنها.بودند ديگري كس به متعلق انگار شدند ،
.شد بيدار
و برد گلوياش طرف به را دستهايش بعدشد خيره او به و كرد باز را پلكهايش
.زد پس را او دستهاي
او دستهاي همچنان ليندا و ميريخت اتاق به سروصدا با باران ميخورد ، تكان پرده
.ميغلتيد سو آن و سو اين به و ميزد پس را
زحمت به نفسش ميزد ، كبودي به سرخي از گونههايش رنگبود باز كاملا دهانش حالا
.بود تار چشمانش و درميآمد
.افتاد خرخر به رفتهرفته
.ميلرزيد باد در برگي مثل بينياش پرههاي
.ميخورد تكان فقط بدنش و ميزدند چنگ ضعيفتر دستهايش حالا
ديدن ، بر علاوه ديوي ، كه بود نوريزد بيرون نور زندگي تعليق و تيرگي ژرفترين از
.درآورد حركت به را كوهها ميتوانست كه نيرومند چنان نوري.كرد احساس
.داد تكان را او نور تابش
.بود پيچيده ازن بوي اتاق فضاي در
.بودند شده آرام دستهايش.كند فكر كوشيد ديوي
گردنش دور همچنان دستهايش و بود كشيده دراز تخت روي بيحركتديد را ليندا بعد
او.بود نكرده نگاهش ميزد ، نفسنفس اينكه با.ميكرد نگاه او به هنوز.بود
.بود شده تسليم بلكه نميترسيد ،
.بميرد بود منتظر
با و كشيد دراز رفت ، خود تخت سوي به تلوتلوخوران او و شد حملهور ديوي به خاطره
.شد خيره همسرش به ناباوري
گلوياش از شكسته صدايي فقط ولي بگويد ، چيزي ميخواست.شد باز هم از ليندا لبهاي
.داد فرو را دهانش آب ميزد مژهمژه كه حالي در و آمد بيرون
".ديوي بكشي ، مرا ميخواستي تو":بگويد توانست مدتي از بعد
.نميشد شناخته صدايش
.بود زده زل او به ديوي
!ديوي _
.كرد تر را لبهايش او
.بكشي مرا ميخواستي تو _
.است همينطور ميكنم فكر _
ديگر سرش دادن تكان به كرد شروعبود بيمعني حركتاش.داد تكان را سرش ديوي
.بگيرد را جلوياش نميتوانست
كرد ، احساس گونههايش روي را سرد دست دو تماس وقتي.ميداد تكان را سرش و بود نشسته
گلويش.بود آمده رحم به دلش و بود آشفتهبود زده زانو برابرش در ليندا.كرد تعجب
را سرش كوشيد و كرد التماس از پر و بيمارگونه نالهايبود شده كبود و كرده ورم
.شد مانع ليندا ولي.بكشد عقب
.ديوي _
.ميزد خواب اتاق در به كسي.برخاست فورا ليندا
.داد فرو را دهانش آب سرعت به بار چند
.داد فرو را دهاناش آب ديگر بار و "بله؟":گفت
"است؟ خوب حالتان ديوي و تو":گفت نگراني با كه شد بلند فاكس تالبوت صداي
.پدر بله _
نكردهام تنگ را كسي جاي من
ترجمههايش وگزارشيپيرامون امرايي اسدالله با گفتوگو
متولد ري شهر در سال 1339 در اوآشناست نامي كتابخوان ، قشر براي امرايي اسدالله
زبان رشته در (طباطبايي علامه) پارس عالي مدرسه از ليسانس مدرك اخذ از پس و ميشود
سي حدود ادبي كار سال طي 20 او.ميآورد ادبي آثار ترجمه به رو انگليسي ادبيات و
،(همينگوي) زنان بدون مردان:از عبارتند آنها مهمترين كه است كرده ترجمه كتاب جلد
داستانهاي مجموعه) نفريم يك ما ،(زنان درباره زنان داستانهاي مجموعه) دليله
...و (فوئنتس كارلوس) لائورادياس ،(ساراماگو ژوزه) كوري ،(لاتين آمريكاي
ادبيات
خرم يزداني مهدي
جنجاليترين و پركارترين از يكي عنوان به امرايي دهه اين روشنفكري جامعه در
پركار حد از بيش مترجمي را او عدهاي كه طوري ميشودبه شناخته ادبي چهرههاي
ميدانند ترجمه در خاصي سوي و سبك فاقد حال عين در و
جنجاليترين و پركارترين از يكي عنوان به امرايي دهه اين روشنفكري جامعه در
در و پركار حد از بيش مترجمي را او عدهاي كه طوري به ميشود شناخته ادبي چهرههاي
كار زياد من كار":ميگويد او.ميدانند ترجمه در خاصي سوي و سبك فاقد حال عين
از بعد و بودم كرده ترجمه قبلا را آثار اين از سري يك اينكه اول.نيست تعجبآميزي
كه بود تا 79 بين 76 من پركاري سالهاي فاصله واقع در اينكه دوم و كردم چاپ سالها
مترجم عنوان به نشريات در كار همچنين و بودم كرده ترجمه گذشته در كه آثاري چاپ با
امرايي ".است عيب بدكاري بلكه نيست عيب پركاري من عقيده به شدم ، شناخته پركار
:ميكند بيان شيوه دو به قصه ترجمه باب در را خود كار روش هفتاد دهه پركار مترجم
هر و بار سه فقط كه روزهايي و نميبرد قلم به دست حتي او گاهي كه روزهايي نخست
را متن نوع او.ميپردازد ترجمه كار به متناوب و نفس يك و ميخوابد ساعت سه كدام
هنگام و اتوبوس در گاهي ولي باشد خندهدار شايد".ميداند مهم ترجمه كار سرعت در
ايران در فوئنتس "!كنم ترجمه را "Flash -Fiction" يك توانستهام من راهبندان
از كوثري عبدالله معمولا كه موفقي ترجمههاي علت به و است شدهاي شناخته نويسنده
ايران ادبي جامعه در يوسا وارگاس ماريو همچنين و او كه شده باعث است نموده او آثار
يعني فوئنتس آثار مهمترين و آخرين از يكي امرايي بگيرند ، قرار توجه مورد
زماني در رسيده چاپ به مسال 2000 در كه رمان اين.ميكند ترجمه را لائورادياس
عليه بر جنجالي حجيم و مهم كار اين چاپ با.ميآيد بازار به و ترجمه سال يك حدود
ساختن مشكل همچنين و رمان نام ناقص ترجمه درباره انتقاداتي ميشود ، آغاز امرايي
و دارم علاقه بسيار لاتين آمريكاي ادبيات به من" فارسي زبان به اثر دروني لحنهاي
در آن انتشار از بعد روز فوئنتس 5 كتابهستم منطقه آن ادبي جريانات دنبال به
ترجمه كامل را متن من و است ديگري چيز رمان اسم اينكه.رسيد من دست به ايران
نامانوسي شايد آن علت آوردهام كتاب آغاز در را كامل اسم من.نيست درست نكردهام
كه اينجاست نكته اما.باشد كتاب نامگذاري در عبارت يك يا و جمله يك با فارسي زبان
است داشته نامگذاري اينگونه از خاصي قصد و دليل فوئنتس مثل نويسندهاي بالاخره
توضيح هم و آوردهام را كامل نام هم هستند آشنا مقوله اين با كه كساني براي من"
اين اصلا هم لحن مورد در هست لائورادياس با سالهايي رمان اصلي اسم كه دادهام
توجه كاملا لحن مسئله به كردهام ترجمه من كه فوئنتس كار در ندارم ، قبول را حرفها
در تنها را انتقاد اين من نميزنند حرف هم مانند آدمها از كدام هيچ و داشتهام
امرايي لائورادياس مهم رمان مورد در."ميكنم قبول اوليهام كوتاه داستانهاي مورد
ترجمه موفق را اثر كه دارد ادعا خودش گفته به و دارد اعتقاد خود كار به شدت به
قابل صورتي در تنها چنيني اين آثاري مورد در بحثهايي چنين حال هر به.است كرده
ميتوان كتاب در را جزيي نكاتي اما !ببينيم را كتاب از ديگري ترجمه ما كه است اتكا
است ، ناكارآمد كمي است شخصيتها فلسفي مسائل و فلسفه باب در كه بخشهايي ترجمه يافت
مباحثي و شدهاند ترجمه "هاسرل" ،"هوسرل" مانند شده شناخته و معروف اسامي از بعضي
او.است شده دلگيري موجب خواندهها فلسفه براي كمي است پديدارشناسي مورد در كه
را اسامي كردهام سعي من و است نبوده آگاهانه نام تغيير اين" ميدهد پاسخ چنين
بگويم خودم و ميپذيرم را هوسرل مورد در ايراد اين و ببرم كار به درست حتيالمقدور
با را فيلم اصلي نام همان طلايي عصر نام به بونوئل از فيلمي نام ترجمه در مثلا
ساراماگو تب ".كرد خواهم تصحيح را ايرادها اين آينده در و آوردهام پارسي كلمات
شد انجام رمان اين از ترجمه سه كه نحوي به گرفت بالا كوري مشهور رمان با ايران در
همچنين و نوبل جايزه كسب علت به بود ، مترجمان اين از يكي امرايي اسدالله كه
همان رسيد ، چاپ به كوتاهي فاصله در او كتابهاي اكثر ساراماگو آثار خاص ويژگيهاي
لاتين آمريكاي قصهنويسي شيوه تاثير تحت نويسندهاي ساراماگو ميدانيم كه طور
جامعه در مناسب اقبالي زيبايش داستانهاي كنار در فرم و زبان به او توجه و ميباشد
از يكي عنوان به امرايي.كرد پيدا حرفهاي كتابخوانهاي همچنين و ادبي و روشنفكري
را خود كتاب توانست (است بياهميتي رمان عدهاي نظر به) جنجالي رمان اين مترجم سه
با شما خود" ميپرسيم كوري ترجمه جريان مورد در او از.برساند متعددي چاپهاي به
آمادهسازي ترجمه ، از اعم كتاب چاپ مراحل كه ميدانستيد و هستيد آشنا نشر اوضاع
كوتاهي فاصله به كوري ترجمه ميطلبد ، را قابلتوجهي زمان گرفتن ، مجوز و چاپ براي
كه برههاي در و كرد پيدا هم خوبي بسيار اقبال و آمد در آن نخست ترجمه از بعد
كتاب.شد حرف اين با تضاد در اقبال اين نميشود خوانده جامعه در كتاب ميشد اذعان
ميزند رمان تصحيح به دست كوري اول چاپ چند در امرايي ".دارد خوبي فروش هم هنوز
كه ميپرسيم او از.دارند هم با تفاوتهايي چهارم و سوم دوم ، چاپهاي كه طوري به
اگر":ميدهد جالبي پاسخ او و ميداند كاملتر و بهتر را كدام ترجمه سه اين بين در
در !ميدانم بهتري ترجمه را خودم ترجمه چون است بهتر نزنم حرف زمينه اين در من
بود يادداشتي آن دليل و داشت مثبتي بسيار بازتاب ترجمه اين هم ما روشنفكري جامعه
به نسبت مثبت رويكرد اين باعث عمل اين.شد هم چاپ و نوشتم كتاب دوم ترجمه بر من كه
تطبيق گاهي و ميخوانند را مختلف ترجمههاي خوانندهها حال هر به ".بود كارم و من
هم مترجم سه هر است ، رمان موفقيت دهنده نشان كوري به خاص توجه اين اما.ميدهند
از يك هر در ضعفهايي و ببينند را كتاب از گوشهاي باشند نتوانسته است ممكن
طبيعي":ميگويد امرايي ترجمه سه اين انتخاب مورد در اما باشد داشته وجود ترجمهها
است كرده ترجمه كتاب مختلف گونه چند امرايي ".ميكنم انتخاب را خودم ترجمه كه است
آمريكايي ، كوتاه داستانهاي از او است شده او به مهمي انتقادهاي سرچشمه اين و
هيچگاه همچنين و دارد ترجمه...و رمان لاتين ، آمريكاي داستانهاي مينيماليستي ،
كه آثاري نوع.است نبوده متمركز خاص جرياني يا و نويسنده يك بر بارزي صورت به
توجه و علاقه البته است بودنش ادبي همان آن و است كليت يك شامل كرده چاپ امرايي
نيز امر اين اما است بوده مشغول مدرن كوتاه داستانهاي به حدودي تا او خاص
!است آن انواع همه و ادبيات من علاقه".بياندازد كار از را منتقدان تيغ نتوانسته
را آثارشان كه نويسندگان از بسياري با و است كوتاه داستان من شخصي علاقه البته
ما مترجمان اكثر را امر اين.گرفتم را جديدشان آثار و گرفتهام تماس كردهام ترجمه
كه داريم مترجماني ما.نيست امرايي اسدالله نام به كسي مختص و كردهاند تجربه
به بتوان را صحبت اين نميكنم فكر من و كردهاند ترجمه..و شعر ادبيات ، فلسفه ،
يا ژانرو يك به مترجمان معمولا گذشته سال چند در ".برشمرد كار براي عيب يك عنوان
با روبين مثلا كنند ترجمه را آثار اين كردهاند سعي و پرداختهاند مهم نويسنده يك
...و بافاكنر حسيني صالح جنوبي ، آمريكاي ادبيات با كوثري ميشود ، شناخته دوراس
درباره مترجم يك تخصص است مهم آنچه بلكه نداريم ترجمهها اين سلامت و صحت به كاري
محاسني و معايب داراي را رويكردي چنين امرايي.است خاصي ادبي دوره و نويسنده
به ما هم باز بدهند هم دست به دست هم موجود مترجمان همه اگر":ميگويد و ميداند
يك كارهاي بتواند مترجم كه است خوب البته !ميآوريم كم دنيا ادبيات عظيم حجم خاطر
در نويسنده يك كارهاي همه اينكه اول.دارد مانع چند كار اين اما كند معرفي را نفر
يك مثلا !نيستند شاهكار نويسنده يك كارهاي همه اينكه دوم و نيست عرضه قابل اينجا
يك آثار ترجمهباشد نوشته بين اين در شاخص اثر شايد 3 دارد كتاب كه 50 نويسندهاي
".دارد بستگي بهتر شرايطي به نيز نويسنده
يا و مترجم كه اثر چند خواندن و نويسنده يك كارهاي بهترين درباره كردن داوري آيا
كردن جهتدار نوعي به اين باشد؟ ملاك ميتواند ميدانند آثارش بهترين را آن عدهاي
تا امرايي احوال اين تمام با نيست خواننده سند دليل مترجم يك سند و است مخاطب ذهن
هم هنوز چهل دهه ترجمه نهضت از سالها گذشت از بعد.ميگويد منطقي و درست هم حدودي
رضا بديعي ، منوچهر مانند پيشكسوتاني مملكت اين مترجمان بهترين كه ميبينيم
اصلا) محصص بهمن الهي ، بيژن مانند قديمي مترجمين از بسياري سيدحسيني ، سكوت
فعال مترجمين كه شده باعث..و بديعي نجفي ، ابوالحسن (!نه يا هست زنده نميدانم
.كنند ترجمه را سترگي گاه و مختلف كارهاي دليل همين به و نشوند نقد دچار جوان و
خير اين از است بهتر".ميخوانيم را است دهه 70 مترجمان از يكي خود كه امرايي نظر
خانم.داشتند وجود هم بد مترجمهاي و 50 سالهاي 40 همان در !بگذريم كردن بسامان
در را جالبي مسائل است ملي دانشگاه در وي تدريس حاصل كه كتابي در صفارزاده طاهره
اشكالات كه ميبينيد را معروفي نامهاي شما كتاب اين در است ، كرده مطرح ترجمه باب
مهم.ميآوريد در شاخ شما كه است عجيب قدري به خطها اين گاهي و داشتهاند بزرگي
اين و نكنم تكرار را ايراد اين ميشود گرفته ايرادي مترجم من از اگر كه است اين
!بردند بين از را بزرگي كارهاي نامدار مترجمين دوره همان در.كردن سامان به يعني
و موجها ايران ادبي جامعه در امروزه ".كند پيدا را خود جاي كار بگذاريم بايد ما
محروميتهاي نوبل ، بردن مثلا ميشود نويسندگان آثار ترجمه موجب خاصي جريانهاي
خود علايق از مترجمان گاه كه شده فراگير قدري به امر اين...و اجتماعي سياسي ،
درباره امرايي ميشوند مشغول كتاب ترجمه به فرهنگي جو با همراهي براي و كشيده دست
نداشته توجه جريانها و موجها اين به نميتوانم من":ميدهد توضيح چنين اين خود
آن مهم كارهاي معمولا جو اين كردن فروكش از بعد و هستند پيشزمينه صاحب چون باشم
يك نبودن از اينكه بر علاوه او دارد زيادي بيروني مشكلات امرايي ".ميماند باقي
عليه بر كه را جوي اين دارد گلايه آكادميك صورت به ترجمه نقد علمي و بيطرف دستگاه
و سبك عدم پركاري ، شد اشاره كه طور همان.ميكند شكافي كالبد دارد وجود او آثار
به قلم اصحاب همچنين و قديمي مترجمان از بسياري كه شده باعث ديگري دلايل مشخص سياق
بد يا خوب را خودم كار دارم و نكردهام تنگ را كسي جاي من حال هر به" بتازند او
كارهاي "!نيست ايراد من بودن پركار بگوييد ، را كار ايراد است بد اگر ميدهم ، انجام
.است كرده ترجمه را مهاجران درباره جلون طاهربن از كاري او است جالب امرايي چاپ زير
كه كرده ترجمه هم را "كن تلفن داشتي كارم وقت هر" نام به كارور از ديگري مجموعه
نسل هم نويسندگان و امرايي كه گفت طور اين ميتوان پايان در.ميشود پخش زودي به
مهمترين علمي صورت به هم آن ديگران نظر و نقد به نياز دارند ، نياز نقد به او
.است ديگران و او سنجش براي معيار
گمشده واقعيت جستوجوي در
كودكي رمان مترجم نونهالي مهشيد با كوتاه گفتوگويي
ژاندارك مدرسه در تحصيل از پس او.است آمده دنيا به سال 1327 در نونهالي مهشيد
دوره در او.ميشود كشور اين در فرانسه ادبيات و زبان رشته در مدرك اخذ به موفق
را صدايشان".ميكند انتخاب ترجمه براي را ساروت كتابهاي نو رمان آثار ترجمه
رسيده چاپ به حال به تا وي ترجمههاي از كه است ساروت اثر دو "كودكي" و "ميشنويد؟
اشاره بيستم قرن در ادبي نقد كتاب ترجمه به ميتوان او كتابهاي مهمترين از است ،
.ميكند همكاري آثار فرهنگ با نونهالي است ، نيلوفر كتاب ، سه اين ناشر.كرد
آثار ترجمه در فعلي موج جهت به آيا بود؟ چه ترجمه براي ساروت آثار دليلانتخاب*
است؟ نو رمان
كه اينباشد1 دخيل ترجمه براي اثري انتخاب در است ممكن دليل سه من نظر به
اثري شيفته دليلي هر به باز كه اين.است ، 2 پرخواننده دليلي ، هر به اثر آن بدانيم
سهيم نپايد ، هم چندان اگر حتي شيفتگي ، اين در هم را ديگران بخواهيم و باشيم شده
بايد ادبيات در جايگاهشان سبب به كه هستند نويسندگاني كنيم فكر اينكه.و 3 كنيم
دسته اين از ساروت ميروند ، سراغشان به كمتر است ، روشن كه دلايلي به و شوند شناخته
.است يكي اين هم من انتخاب دليل و است
چيست؟ ساروت آثار بين در كودكي ويژگي*
كردند گمان بسياري آن ، انتشار با كه است اين "كودكي" ويژگي مهمترين من اعتقاد به
دست بدانند ، نو رمان بانيان از را او شد موجب كه راهي همان يعني خود ، راه از ساروت
واقع ، در ساروت اما.است آورده روي حال حسب يا و خاطرات كتاب متداول نوع به و كشيده
كنار در كه بود كاري سرآغاز كودكي يعني ;رمان با كه كرد همان هم حال حسب با
كلود اثر "اقاقيا" و دوراس اثر "عاشق و" گرييه رب اثر "برميگردد كه آيندهاي"
.شد ناميده حال حسب سيمون ،
موقعيتي در را واژه هر شخصيت است ، زبان تجربه كودكي دقيقتر نوعي به و دغدغهزبان*
است؟ مانده باقي فارسي ترجمه در مميزه اين آيا ميكند ، درك
منزله به هم اوست ، دغدغه و ميكند ايفا شكل مشابه نقشي ساروت ناتالي آثار در زبان
كه است گفته سال 1978 در مصاحبهاي در حتي او كنش منزله به هم و بيان وسيله
پيش واژهها وسيله به كنش.هستند واژهها او شخصيتهاي تنها و اصلي شخصيتهاي
نوع كه ميگويند را اين هم ساروت نوشتههاي اصولا.ميشود كنش همان واژه و ميرود
براي تجربهاي چيز هر از قبل واژهها نمايشنامه يا مقاله رمان ، باشد چه هر كار
در شده ادا سخنان:است زبان تجربه همين دقيقا ميكند نقل كودكي آنچه.هستند زيستن
در ساروت ، .كند احيا روانيشان بازتابهاي همه با را آنها بايد متن كه كودكي دوران
دارد اصرار و ميكند صحبت و كرده ايجاد را آن عبارتي كه حسي از مشخصا موارد ، برخي
مانده ذهن در آن تاثير چگونه كه كند مشخص تا بياورد ياد به را عبارت آن دقيق بيان
پس.است ساروت رمانهاي اوليه مواد زبان ، گفت ميشود كه معناست اين به است ،
.شود رعايت نكته اين هم فارسي ترجمه در كه نميماند آن جز چارهاي
لحن مختلف دوران در يا شده روايت لحن يك با متن در راوي زندگي دوران تمام آيا*
است؟ شده عوض راوي
بر كه كودكي دوران از خاصي رويدادهاي مورد در كه است بزرگسالي انسان همواره راوي
رويداد يادآوري منشا عبارتي يا واژه صورت به هم غالبا و است گذاشته اثر او ذهن
انگار يا مينشيند ، تحليل به و ميكند گفتوگو اوست ديگر من كه مخاطبي با ميشود ،
درستي به را واژه هر فصيح زباني با كه است راوي حال هر درميپردازد تكگويي به
بحث خود مخاطب با عبارتي يا واژه حس يا دقيق معناي سر بر گاهي حتي و ميكند بيان
گذشته كودك در كه را چيزي آن و درميآميزد كودك صداي با گاهي راوي صداي.ميكند
راوي از هم متن خود در.مينماياند باز حال در محسوس شكل به بود كرده احساس
همزاد با گفتوگو اما.كند صحبت كلماتي چنين با نبوده قادر وقت آن در كه ميشنويم
ما به بود كرده احساس كودك آنچه معادل است آن نگارشي چنين هدف كه ميكند روشن
.شود منتقل
ويژگي چه خاطرهها ، بازسازي و فرضي راوي با گفتوگو.است پيچيده كمي اثر فرم*
است؟ داده ساروت روايت فرم به خاصي
لحاظ به كودكي در كه است داشته ساروت ناتالي آثار در مهمي جايگاه هميشه گفتوگو
گفتوگو همزادي با "من" بار ، اين اما.ميكند پيدا عجيبي گستردگي تفسير و روايي
همزاد اين ساروت گفته به.است آن شاهد و دارد شركت اثر آفرينش روند در كه ميكند
.بگيرد شكل درستي به تا دارد نياز آن به نويسنده نگارش كه است عقلاني و منطقي وجه
آشكار داستاني روايت همچنين و داشتن قصهاست نو رمان نويسندگان نسل از ساروت*
را نگاه اين جاي شي عنوان به زبان به توجه اما.ندارد جايگاهي نو رمان در چندان
دارد؟ ساروت ناتالي آثار در خاصي كاربرد چه شخصيت يك عنوان به شي اصلا.ميگيرد
كه است درونياي حركتهاي بلكه نيست ، شي است جالب من براي آنچه":ميگويد ساروت
اشيا نقش بنابراين ، انفعالاتاند و فعل تسريعكننده اشيا.ميآورد وجود به شي آن
به را درون گرايشهاي اشيا.نيست آن مترادف معناي به رئاليستي نقشي ساروت آثار در
ارزشهاي و هنر مظهر كوچك مجسمه يك "ميشنويد؟ را صدايشان" در.مياندازند كار
نگاهي و شي آن با برخورد نوع و كند منتقل فرزندان به است مايل پدر كه ميشود محكمي
نيز گاهي و درون در گرايشهايي منشاء آن كردن لمس شكل يا مياندازند آن به كه
و است كنش بلكه نيست شي ساروت آثار در واژه و زبان اما و ميشود واكنشهايي
.ميبرد پيش را متن و ميشود بزرگ و ميكند رشد كه مركزي هستهاي
برعكس و ميگردد واقعيتسازي نوع يك دنبال به كودكي در ساروت داستاني بنيادهاي*
فكر.دارد خشن واقعيتي ايجاد در سعي پندار همذات و رمانتيك سويهاي به پرداختن
باشد؟ اغراقگرا كمي رئاليسم اين نميكنيد
كار و باشد جديد واقعيت يك جستوجوي هنري اثر هر مثل بايد رمان ساروت نظر از
است نامريي كه چيزي ناشناخته واقعيت از برداشتن پرده براي است جستوجويي رماننويس
ميكوشد ، بلكه نميكند واقعيتسازي ساروت پس.نميشود بيان شده شناخته شكلهاي با و
لحظه در همذاتپنداري اگر و بيابد را واقعيت "حركتي" يا و ،"گفتهاي" مبناي بر
شده آشكار لحظه آن در جديدي و نو واقعيت كه است آن براي ميگيرد صورت خشن واقعيتي
.است واقعيابي بلكه نيست ، واقعگرايي و واقعبيني ساروت رئاليسم حقيقت ، در.است
اين نويسندگان اين چرا اصلا و كجاست؟ نو رمان نويسندگان بين در ساروت جايگاه*
هستند؟ علاقهمند خود بيوگرافي به قدر
آثار مجموعه مقدمه در منتقد ، و سوربون دانشگاه استاد و ادبيات دكتر ايوتاديه ، ژان
گوياي هم مجموعه اين در آثاري گرفتن قرار كه) پلئياد مجموعه در ساروت ناتالي
پيش بسيار كه ميدهد نشان ساروت اوليه آثار تاريخ":مينويسد (است نويسنده اعتبار
آنها ، از پس بسيار بگوييم ، كنيم جرات اگر سيمون ، كلود و گرييه رب بوتور ، ميشل از
ظهور بر "گرمانت سمت" در پروست كه بود جديدي نويسنده پذيرفتن حال در فرانسه كشور
جمله همين ميدهد تغيير را ما جهانبيني جمله چند در و ميفرستاد درود او دورهاي
كودكي اما و ميكند مشخص فرانسه ادبيات در كه نو رمان در تنها نه را ساروت جايگاه
رب چون نويسندگاني گونه حال حسب آثار كه همچنان نيست ، نويسنده درباره گزارشي
منطبق حال حسب معمول خصوصيات با كه ميدهد نشان هم سيمون كلود و دوراس گرييه ،
كتابهايي كه ميگويد گرييه رب.ميكنند رد را اصطلاح اين هم خودشان آنها نيست ،
تصويري در آن گردآوري به ميل نه است خاطرات تموج" او خود و ساروت و دوراس آثار مثل
را نظريههايشان هم باز نويسندگان اين تا بود عرصهاي واقع در هم ، حال حسب "منسجم
.كنند محقق تازهاي نوع در
چيست؟ شما آينده آثار*
به هستم ، او تحليلي آثار مجموعه و "كيهاننما" مشغول فعلا ساروت ، آثار مجموعه از
هر اميدوارم و كردهاند ترجمه سعادت ، آقاي ارجمند استاد كه "بدگماني عصر" استثناي
.شود چاپ تجديد زودتر چه
نويسنده غياب در
گريزناپذير عقوبت
|
بد *
متوسط **
خوب ***
عالي ****
ممتاز *****
|
طلسم
روح پروين شهلا
آگاه انتشارات
جعفري فهيمه
و ميطلبد بررسي و نقد براي را گستردهاي بحث كه خواندني است داستاني "طلسم"
اين مورد در اخص طور به چه آن اماگذشت ويژگيهايش روي از فهرستوار نميتوان
بعد و گرفت فاصله آن از.خواند بايد را كتاب اين كه است اين بگويم ميتوانم كتاب
ميشوند پرتاب هوا به كه زماني آتشبازي ، فشفشههاي مثل درست بود شكلگيرياش شاهد
انفجار از بعد ولي ميكنند صعود بالا به آزاردهنده حدي تا شايد و كشدار سوت با
.ميكنند شگفتزدهات بديع رنگهاي و شكلها
شده شكسته طلسم كه چرا ميطلبدت مبارزه به صعود و خواندن هنگام به "طلسم" داستان
شماره بگويند را خود دلتنگيهاي كدام هر كه هستند آن پي در بسياري زنان و مردان و
آن پس در را دغدغههايشان و رفت كلنجار آنها با بايد ميرسد يك و بيست به راويها
ميروند فرو هم در كه كرد فرض پازل قطعهاي را كدام هر ميتوان دريافت ميگويند چه
از گريزي كه عقوبتي.ميدهد نشان را عقوبت كه ميكنند ترسيم را تابلويي نهايت در و
كار به مشغول منطقه همان در بعد سال هشتاد هفتاد ، كه "سخا فرهاد" براي حتي نيست آن
.است
و ميبينند صورت همان به را آنها مردها كه ميگويند گونهاي به خود از راوي زنان
همين به و باشند داشته خود از ديگري تصور نميتوانند خود خلوت در حتي ميگويند
داستان ، اثيري زن گلشن.است مردانه صداي مسلط صداي زن راويهاي تعدد وجود با دليل
گرفته ناديده فيزيكياش حضور اما باشد ، داشته وجود شده سعي عيني صورت به كه آن با
.است آمده او سر بر بلايي چه كه نيست آن دربند كسي و ميشود
هست چه آن هر و روان و ساده است روايتي پيچيدهاش ظاهر برخلاف "طلسم" كتاب
.بدهد نشان كتاب در را آن خوبي به است توانسته روح پروين كه است زندگي خود پيچيدگي
طلسم با
پور شهريارمندتي
متعدد ، مشكلات برسيم ، آثار سنجش به مسئوليت ، حس اندك و وسواس با بخواهيم اگر گمانم
در كه است اين سوال و مشكلميلرزانند را دل و دست چندي بايدهاي و شايد و اگر
به.ميشوند ستارهگذاري معيارهايي چه با و چه نسبت به آثار ارزشگذاري ، شيوه اين
كه نقدي؟ نگره چه با و مكتب كدام در مهمتر اين از و جهان؟ يا ايران ، ادبيات نسبت
مسائل اين بر.نقد هنگام نميشود هم اعلام و نيست توجه مورد ايران در معمولا
ارزشگذاري يك ارزيابيها ، گونه اين جريان در كه را تلخ واقعيت اين بيفزاييم
سخاوت با كه رفيقباز دلبازانه و دست ارزيابي يك كنار ميگيرد قرار سختگيرانه
به دادن ستاره كه همانقدر دلايل ، اين به.ميرود ستم آن بر و ميبخشايد ستاره
دستياري مان ، ديده خيانت و زحمتكش ادبيات براي كه ميدانم نميدانم ، دقيق را آثار
.كمك حال هر به و است
به گامي نه نويسنده ، اين دوم اثر كه بود ترس اين:"روح پروين" خانم "طلسم" اما
اما.بشود فارس ادبيات در معمول و آشنا سهلانگاري و عقبگرد گرفتار كه پيش
داستانها جلوه اولين نثر ، نمايي رخ سوخته ، حناي در اگر.است نشده چنين خوشبختانه
زبان يك آوردن در كه ميدانيم.است توجه قابل نثر ادبيت كاركرد هم طلسم در بود ،
يك باورپذيري و طنين ضمن در و باشد رويگردان زبان معمول هنجارهاي از كه روايتي
و "سوخته حناي" داستان دو در.نيست آساني كار باشد ، داشته هم را معمول زبان
در كه روايت زبان زنانه اراده و نيرو نويسنده ، اين پيشين اثر ي"دستها و جامها"
داستان به داستان ، تقسيمبندي كه چقدر هر.بود وي قوت نقطه است ، كمياب ما ادبيات
و زنانه رفتار مابين تمايز كاركرد و شناخت است ، مهمل كاري زنانه ، داستان و مردانه
.است اساسي و مهم ميكند ، ممكن را داستاني راويان تجلي كه زبان ، با مردانه رفتار
قوي دستي شده ، تاراج و خرافي عامي ، ستمديده ، زنان زبان كار و ساخت در روح پروين
زيادي كار و درآمده ، آب از خوب شخصيتها زباني تفاوت اگرچه طلسم داستان در.دارد
شهوت و شور با عام ، مردمان دهان در كه سودايي ، و جاندار زبان در آن ولي برده ، هم
خرده اين در.باشد شده كردن چاپ شتاب فداي شايد كه است خالي جايش ميدرخشد ، حيات
به توجه رو همين از و شود ، سنجيده ايران ادبيات نسبت در اثرها كه ميشود تلاش نقد ،
.است لازم شاهديم ، را زن نويسندگان متنوع و متعدد قلمهاي كه دوره اين در آن
داستاني عنصر اگر و دارد خوبي نسبتا باورپذيري طلسم ، بلند داستان در فضا پرداخت
داستان طول درخور نشيب و فراز و ميكرد عمل سطح همين در (داستان داستان) اثر
آن شگردهاي و اثر عناصر با فقط كه نگاه همين با همچنين ميشد ، بهتر كار ميداشت ،
ميتوان را شخصيتها زبان (پلات) حكمت و علت ،"موجبيت" طلسم ، در دارد ، كار و سر
پس نشود ، يافت اگر و ميشود افزوده اثر زبان قدرت بر شود ، يافت اگر.كرد جستوجو
تا نوشت طلسم درباره ميتوان اين از بيش شگردگرا ، رويكرد اين با..است ضعف نقطه
...نيست مجال را نقد خرده گونه اين اما رسيد ، نقد به
|