|
|
طنز _ مستوفي حسنعليخان خاطرات
رفت خاك به"درويشخان" با كه آرزويي نصرآباد زرويي ابوالفضل پروفسور سر:از تقرير مستوفي حسنعليخان پيشكار خان حسين ميرزا:از تحرير كه آن عليرغم تا شد باعث ،"گلشائيان عباسقلي" مرحوم بغضآلود و لرزان صداي داشتم ، ملاقات قرار (درويشخان) درويش غلامحسين مرحوم با آن از بعد نيمساعت منسوب بدو "گلشائيان - گس" معروف قرارداد كه "گلشائيان".بپذيرم حضور به را ايشان ايران ، در روزها ، آن.ميكرد تار مشق درويش ، مرحوم نزد و بود موسيقي اهل خود ، است ، اعطا مدال سهگونه خود ، شاگردان به درويشخان معالوصف ، نبود ، معمول موسيقي مدرك براي طلا مدال.برنز مدال و نقره مدال طلا ، مدال ;بود مدرك مثابه به كه ميكرد از پسبود گرفته نقره مدال درويش از تارنوازي ، در گلشائيان.بود رديف عالي دوره اين از بعد كه اين به نظر گفتم و كردم آرامش به دعوت را او اتاق ، به گلشائيان ورود مشكل خونسردي ، نهايت ، در است بهتر دارم ، ملاقات قرار درويشخان با نابهنگام ملاقات درويشخان با شما ديدار":گفت ميگريست ، شدت به كه حالي در ايشان.بگويد را خود ايران ، تاريخ در ".شدند مرحوم تصادف جريان در درويشخان.. آقا ، نيست ميسر ديگر در حادثه شب كه او.شد كشته اتومبيل با تصادف در كه بود كسي اولين درويش ، مرحوم تصادف اثر در بود ، ميهمان (موسيقيشناس و پزشك) اياغ قزل خان حسينقلي منزل (شمسي آذرماه 1305 دوم چهارشنبه)باخت جان و گرديد مغزي ضربه اتومبيل ، با درشكهاش صفحه ضبط براي دوبار سال ، آن تا خان ، غلامحسين مرحوم.داشت سال مرگ 54 هنگام او انجام براي درويش ، مرحوم با بنده اين شب آن ملاقات قرار.بود كرده سفر خارج به .بود ايراني موسيقي دستگاه يازده كامل رديف ضبط و فرنگ به ايشان سفر سومين مقدمات هفت نه است ، دستگاه يازده بر مشتمل ايراني موسيقي كردم ، عرض قبلا كه گونه همان _بيگاه ، 5_گاه ، 4 _ همايون ، 3 _شور ، 2 _از1 عبارتند دستگاه ، يازده اين.دستگاه غنا _نوا ، 11 _پنجگاه ، 10 چپ_پنجگاه ، 9 راست _ماهور ، 8 _چهارگاه ، 7_سهگاه ، 6 داشتم بنا نبود ، خوب روزها آن قزويني عارف مرحوم با درويش مرحوم رابطه كه آنجا از را ايراني موسيقي آوازي رديف و رديفسازي يك ، هر جداگانه سفر زمينه ساختن فراهم با ايران در صدا مناسب ضبط امكان روزگار آن متاسفانه.كنم ضبط و ثبت صفحه ، برروي بزرگ رازهاي.مرد فرو من در ديرپا ، آرزوي اين درويش ، مرحوم درگذشت با.نبود فراهم بسا اي"...و ;رفت خاك به ظهيرالدوله گورستان در درويش ، با همراه كه بود نيز ديگر ..."شده خاك كه آرزو |
|