منتقد نگاه
فقير سادهلوح
است شاديآفرين مردمي تئاتر
35-لينچ زبان از لينچ
منتقد نگاه
ميزنيد حرف چه از رادي آقاي
محمودي حسن
جشنواره در شدن برنده به مفتخر كه است چهل دهه نمايشنامهنويسان نسل از رادي اكبر
عطفي نقطه عنوان به اتفاق اين از بارها خود او و است صادقي بهرام داوري با داستاني
مجله در كه شدهاش چاپ متن آخرين در و است كرده ياد نويسندگياش كارنامه در
.دارد مسئله اين به اشاره نيز آمده كارنامه1"
رشت به سفري زندهرودي همراه كه پاييزي دور عصر آن از عزيز ، طياري همه اين با"
مستقيما تو كه ميزديم قدم بيستسالگي در "شاه" خيابان نرم باران زير و بودم كرده
شماييد؟ يعني رادي؟ آقاي:گفتي من به رو شمالي مخصوص صفاي آن با و آمدي ما سوي به
(بودي ديده جوانان اطلاعات داستاننويسي مسابقه در قبلا را عكسم و باران داستان كه)
دري هر از كه است ايراني مطرح و آشنا نام نمايشنامهنويس از مقالهاي آغاز اين
چهاردهه از بيش يعني ;تاكنون سال 41 از كه گفته اين از نخست وهله در است ، گفته سخن
"عرف استبداد چنبر در" طياري محمود نام به نمايشنامهنويسي توانايي و قدرت مقابل در
شده رد او از داشته نياز او شهادت به طياري كه زماني در دقيقا و است گزيده سكوت
گرفتار طياري روزگار به يواش يواش نيز خود رادي انگار كه حال و گرفته ناديدهاش و
گلايه آثارش و خود پيرامون سكوت از كه است كرده بهانه را طياري جديد كتاب ميشود ،
كه مرزبان هادي.است نرفته صحنه روي شاخصي كار رادي از كه است سالي چند.كند
به اجرا براي سالها اين در بود ، شده عجين رادي اكبر نام با بدجوري نامش روزگاري
بود اكبررادي نمايشنامه آخرين "عالم قبله"است رفته ديگر نمايشنامهنويسان سراغ
آثارش متوالي دهه چند كه نمايشنامهنويسي براي.كرد كارگرداني را آن مرزبان كه
قرار اقبال مورد گذشته مانند به كه است سخت خيلي انگار حال بوده توجه مورد همواره
كند ، برآورده را او انتظارات سالها اين در نتوانست نيز رادي آثار چاپ نميگيرد ،
.نگرفت قرار تحليل و نقد مورد كه چرا
كه سكوتي از گلايهاش تا ميكند بهانه را "كو؟ من گل پس" نمايشنامه مجموعه رادي ،
را طياري باب در سكوتش مورد در رادي اعترافكند بيان را كردهاند ، او مورد در
به بايد كه است نكتهاي ميان اين در اما فهميدش و كرد تامل بايد چه سر از نميدانم
ماندهاي صحنه از دور استعدادهاي جمله از طياري اينكه و گذاشت ميان در او با صراحت
نميكرد ، سكوت آنها مورد در ايران نمايشنامهنويسي بزرگ استاد رادي ، اگر كه است
نسل او از پس كه ميديد استاد و بود ديگري منوال به احوال و اوضاع روز امروزه
گلايهمند چنين اين و هستند حاضر و حي آن از فراتر حتي و او آثار قدرت به ديگري
كسي صادقي ، بهرام اعتبار مدد به "امروز اطلاعات" داستاننويسي جايزه اگر.نميشد
بيشك شود ، ما نمايشي ادبيات بزرگان از كه ميكند ترغيب و تشويق حداقل را رادي چون
بياطلاعي حاصل سكوت ، اين.است شده استعدادها از برخي شكوفايي مانع رادي سكوت
نمايشنامهنويسان مطرحترين از يكي عنوان به او از كه سالهايي تمام دراست نبوده
ارتباط در او با جوان نمايشنامهنويسان از شماري بردهاند ، نام معاصر ايراني
آنها آينده بر استاد كه كساني بودهاند حتي و خوانده نيز را آثارشان كه بودهاند
عرف و استبداد چنبر در" همان وسط اين اما است كرده نيز تشويقشان مدام بستهو دل
همين در.است زده دامن ميكند ، گلايه آن از استاد امروزه كه چيزي آن به "كردم سكوت
و ميكند نادري عليرضاغ چون خلاقي نمايشنامهنويس به اشاره رادي يادداشت
آرتورميلر نمايشنامههاي همتراز را او "تيرهبخت مردمان لرزان سعادت" "نمايشنامه"
ديگران به است قرار كه ميكشد ميان به زماني را نادري پاي راديميكند قلمداد
نادري عليرضا.نداريم نمايشي متن ما دارند ادعا كه كساني هم آن و شود تاخته
پچپچههاي" كه زماني از حداقل ;مينويسد قوي نمايشنامههاي كه است سال سالهاي
و نادري با قبلتر سالهاي از.شد اجرا دانشجويي جشنواره در او "نبرد خط پشت
استعدادي چنين برابر در سال همه اين چرا نيست مشخص اما بوده ، آشنا تواناييهايش
شده اجرا صحنه برروي رادي نمايشنامههاي كه سالهايي تمام دراست كرده سكوت
كه نيست پوشيده هم كسي بر است ، ميشده اجرا نيز خارجي نمايشنامههاي
را خود آثار خارجي الگوهاي اساس بر رادي خود جمله از ايراني نمايشنامهنويسان
خلاقيتهاي و ابتكارات با همراه نمايشنامهنويسي شيوههاي دنيا ، در.نوشتهاند
همان در و بست جديد دستاوردهاي از چشم رادي خواسته بنابر نميتوان است ، همراه جديد
اگر سو ديگر از است شده الگوبرداري آن از رادي آثار كه ماند باقي نقطهاي
به آثارش و ميشود مطرح دنيا در همه اين ميلر آرتور مانند نمايشنامهنويسي
چنان آن كه است عديدهاي دلايل به حتما ميشود ، ترجمه مرده و زنده زبانهاي
ما كه اين صرف به ميتوان آيا و نيست رادي سوي از شده شمرده دلايل با ارتباطي
نبايد مثلا نداريم ، "تيرهبخت مردمان لرزان سعادت" مانند به نمايشنامهاي
صحنه بر دارد تمام و تام ارادت آن به رادي كه را ميلر آرتور همان نمايشنامههاي
كه دارند سراغ استاد را تامل قابل ايراني متن كدام راستي به كه پرسيد بايد ببريم؟
بايد اتفاق از است؟ نرفته صحنه برروي ايران در و ميزند جهاني شاهكارهاي به تنه
اوج در كه سالهايي اين تمام در ايراني نمايشنامهنويسي پيشكسوتان كه پرسيد
فراتر و نوشتن براي را خود از بعد نسل و كردهاند استادي اندازه چه تا بودهاند
به رادي آقاي كه بگويم ميخواهم كردهاند؟ رهنمون و هدايت آنان نوشتههاي از رفتن
جذب و گذاشتند كنار را نمايشنامهنويسي او سكوت با كه را نسلي بياورد ياد
امكان خود يا حتم به ماندند كه عده آن و شدند امثالهم و فيلمنامهنويسي قصهنويسي ،
در كه اين و ماندهاند آنان كنار در كارگردانهايي يا و يافتهاند هم را كارگرداني
امكان اگر كه داشت توجه بايد واقع در است تاخته كارگردانها - نويسنده به مقالهاش
آنان در نيز نمايشنامهنويسي انگيزه نداشتند ، نويسندگان از بسياري را كارگرداني
كارگردانهاي - نويسنده جا اين در مثال فرض به اگرنمييافت ادامه و نميگرفت جان
نمونههاي نميتوان ديگري جاهاي در يا آرتورميلر همان سرزمين در آيا نداريم ، موفق
شك نميتوانند ديگر كس نه و رادي نه آنان نويسندگي قدرت در كه زد مثال بسيار موفق
از كمتر داخلي نمايشنامهنويسان از حمايت بهانه به سالها اين در.كنند ترديد و
تعداد همان ميان اين در است ، شده حمايت اجرا و ترجمه براي جهان معاصر ارزشمند متون
رقابت ، بدون عرصه در هم آن چنين ، اين حمايتهايي مدد به داخلي نمايشنامهنويس اندك
و نوشتهاند كارگرداني يا و جشنوارهاي گروهي ، سفارش به متن يك شبي گاه كه است شده
متون كردن ايراني يا اقتباس مثلا يا و بازخواني چون ديگري ترفند به نيز عدهاي
مصرف يكبار متوني محصولات اين اغلب كه است حالي در اينآوردهاند روي خارجي
هم باز واقعا رادي آيا.دادهاند را شده داده سفارش همان كفاف تنها و هستند
تنگتر خارجي متون اجراي بر راه توليداتش گرفتن قرار حمايت مورد صرف به ميخواهد
شويم؟ رانده عقبتر هستيم اينكه از هم باز ما و شود
ارديبهشت 1381 _ كارنامه _ رادي اكبر _ كارگردان و نويسنده _1
فقير سادهلوح
داريوفو درباره چيز همه
روز از توانايي بنفشه كارگرداني به داريوفو اثر "نو از روزي نو ، از روز" نمايش
به سالمي مسعود و صالحي سهيلا بازي با شهر تئاتر مجموعه از خورشيد سالن در گذشته
قرار توجه مورد ايران در آثارش كه است نمايشنامهنويساني جمله از فو.رفت صحنه روي
.است شده اجرا صحنه روي بارها و گرفته
جهان ئاتر
فوتوانستايدهتبديلتئاتربهعاملخنداندنمردمدرقالبهيجانراعملي
تمنفيروحيمنتهيميشد كهاينخندهبهعصبانيتوحالا...كند
ايتاليا شمالي قسمت در ميلادي سال 1926 به راهآهن كارگران از يكي فرزند داريوفو
و شيشهگران كه كرد رشد روستايي جامعه در او.شد متولد "لاگوماگيور" به نزديك
سنتي ، داستانسرايي دهكده مردم بين دربود داده جاي خود در نيز را قاچاقچيان
جهت در و قالبطنز در گرد ، دوره بازيگران توسط آن عمده.بود محبوب و ريشهدار
.ميشد اجرا حاكمه قدرت تضعيف
همسايگي و ميلان در واقع مدرسهاي در داشت هنر در فراواني استعداد كه داريوفو
جاذبه او براي نمايش هنر اما ;پرداخت معماري تحصيل و مطالعه به "بررا" هنركده
را خود حرفهاي هنري فعاليت اولين بازيگر ، و صحنه طراح عنوان به او داشت فراواني
نمايشهاي از مجذوبكننده آوازهاي و زن بازيگران با كه كرد ، آغاز نمايش جنگ در
مذاق به كه نوعي.ميرفت شمار به ايتاليا در جنگ از بعد دوران سرگرمكننده و مضحك
.ميآمد خوش مسيحي دموكرات حزب حاكم سياستمداران
نمايش جنگ در پانتوميم و بكركميك فوقالعاده بازيگر عنوان به را خود نقش داريوفو ،
دموكرات دولت پنجاه دهه در.شد مشهور سخنگو تك عنوان به راديو در او.كرد آغاز
كرده تحميل اخبار ناشران و تئاتر فيلم ، نمايشدهندگان به را سانسور قوانين مسيحي
در يكي" نمايش و جست بهره خود نمايش تقويت براي و كرده استفاده فرصت از فو.بود
ميلان شهر در و تئاتر پيكولو سالن در نمايش اين.كرد اجرا همسرش با همراه را "چشم
فرانسه پانتوميم معروف بازيگر آن در كه بود موفق بسيار نمايشي و رفت صحنه بر
او از داريوفو و كرد جلوه مهم بسيار نمايش اين در او شركت.داشت حضور "لكوك جكيوس"
نمايش سبك به نزديك نمايشي قطعات سري از نمونه اولين نمايش اين.آموخت بسياري نكات
شده ياد نمايشبود سيرك و رامه خانواده نمايشي سنتهاي از متفاوت و فرانسوي كميك
قدرتهاي اما شد ، موفق بسيار بود ، اجتماعي نكات و پانتوميم تئاتر ، از تركيبي كه
يا مكالمات اوراق و داشت حضور نمايشها تمامي در پليس ;كرد عصباني شدت به را حاكم
شده تنظيم كه چه آن از غير مطالبي تا ميشد حمل شده ، محافظت صورت به نمايشنامه متن
.نگردد بازگو صحنه در و نشده نوشته كاغذ صفحات بر
او در كمدين عنوان به هنرپيشگي استعداد تدريج به و كرد رشد خوبي شرايط در فو
و صداها تنوع چهره ، مختلف حالات ;حركات:مانند مواهبي از او حال عين در.شد تقويت
سينماي بد اقبال از اين.ميبرد بهره داستان نقال عنوان به تواناييش و لهجهها
.ببرد سود او استعدادهاي از نتوانسته كه بود ايتاليا
در محدوديت بدون تا شد دعوت فرانكارامه - داريوفو گروه از ميلادي ، سال 1959 در
كردند ، انتخاب آنها كه قطعهايبپردازند فعاليت به ميلان در "ادئون" نمايش سالن
طراحي و كارگرداني نويسندگي ، و.بود "نميكنند بازي بال پين مقرب فرشتگان" نمايش
جامعه در انتقادي برخورد جهت به مضحك نمايش اين.داشت عهده بر داريوفو را نمايش
تكنيك و ريتم از بودند ، اجتماع متوسط طبقه از كه تماشاگران.بود غيرمعمول ايتاليا
ميكرد اجرا را نمايش اول نقش فو كه اين از و شدند شگفتزده نمايش در شده استفاده
مانند نوعي به و پوئرنانو به شبيه نوعي به كه عاقلي و لوح ساده فرد _ بودند خوشحال
عموم نظر در فرانكارامه و داريوفو وسيله بوابدين او بعدي كارهاي در كه دلقكهايي
نمايش در آنها موفقيت.شدند شناخته معتبري نمايشي شخصيتهاي و بازيگر عنوان به
بود شده تركيب مضحك وقايع و موسيقي كمدي ، از كه نمايشي قطعات از سري يك توسط رسمي
.يافت استحكام
زيركي با و بودند نزديك كمونيست حزب به دو هر فرانكارامه ، و داريوفو موقع اين در
صنعتي بحران كه موقعيتي در آنها فعاليت.ميكردند درك را جامعه سياسي اهداف
تا داشت آن بر را ميلان در وقت مقامات انجاميد ، سال 1960 عمومي اعتصاب به همگاني
.كنند تهديد هنري فعاليت تحريم به را آنها
با داد انجام اجتماع متوسط طبقه تئاتر براي را خود توليد آخرين او سال 1967 در
به حمله يعني هدف بيان براي سيرك يك اجراي از نمايش "نيست بيحرمتي براي خانم" نام
نيز بار اين.بود شده استفاده سرمايهداري ، جوامع به كلي طور به و متحده ايالات
احضار ميلان در پليس فرماندهي مركز به فو.كرد جلب را مقامات توجه شده اجرا نمايش
نسخه در كه نوشتهها اين در ضمناشد تهديد "اهانتبار نوشتههاي" خاطر به و شده
"جانسون ليندن" يعني ، آمريكا وقت جمهور رئيس به بود ، گرديده وارد شدهاي تاييد
اختلاف صندليها ، رديف انتخاب كه تئاتري در بازي و نمايشي فعاليت.بود شده حمله
يك براي راه بهترين كه گرفت نتيجه فو.مينمود مشكل بسيار ميكرد منعكس را طبقاتي
".حركتهاست و اجتماع عمومي جريان معرض به خود سپردن و اشرافي جايگاه ترك" روشنفكر
آن در كه پرداخت قطعهاي اجراي به فو "آنارشيست يك تصادفي مرگ" نمايش در
در برجستهاي نحو به لوده مقلد يك عنوان به استعدادهايش و هزل نوشتن در توانايياش
:ميشد بازي متفاوت طرح دو بين حالتي در و بود شده گرفته كار به او فكري سياست جهت
آن توجيه در حاكمان كه بود هزلياتي ديگري و زنداني يك مرگ طرح دو اين از يكي
اين از بسياري.كردند تماشا نفر ميليون يك سال ، چهار طول در را نمايش.ميگفتند
.نمودند شركت تندي بحثهاي در نمايش ديدن از بعد عده ،
...كند عملي را هيجان قالب در مردم خنداندن عامل به تئاتر تبديل ايده توانست فو
و نويسندگي كار نظر از فو.ميشد منتهي روحي منفي حالات و عصبانيت به خنده اين كه
گرفتار اوشد سياسي مشكلات دچار [بود برنامه كل محرك موتور كه]فرانكارامه مسائل
انساني كمكهاي و مالي وجوه نمايش اين طريق از.بود "كمونيست حزب كمكهاي" نمايش
جمع ميبردند ، سر به بازداشت در سختي شرايط در كه ايتاليا سياسي زندانيان براي
پليس عملكردهاي طرز به همچنين و شيلي به فلسطينيها جنگ به فو نوشتههاي.ميشد
.ميشد مربوط ايتاليا
.شد ربوده ميلان ، در فاشيسم جنايتكار گروه يك توسط فرانكارامه سال 1973 بهار در
به خيابان در داشت خونريزي كه حالي در و گرفته قرار حمله مورد وحشتناكي طور به او
سار" در زنداني در و شده دستگير داريوفر سال ، همان در بعد مدتي.شد رها خود حال
.بود تمرينها در حضور براي پليس به ندادن اجازه آن ، دليل و شد بازداشت "يا دين
كه طور همان.كرد تضمين زندان از را او آزادي گرفت ، صورت كه اعتراضاتي و تظاهرات
عنوان به درازي ساليان براي بلكه بازيگر ، تنها نه داريوفو بود ، كرده اظهار وكيلش
ساكت براي سلاحي نوع هر از ايتاليا در وقت قدرتهاي و ميشد محسوب سياسي مهره يك
نخواهد بپردازد؟ نميتواند" مضحك نمايش در او سياسي شامه.ميبردند بهره كردنش
قانونشكني مشكلات به نمايش اين.بود مشهود بود ، شده آغاز سال 1974 از كه "پرداخت
اشارات كه چپگراست ناظر يك قانون ، و نظم حمايتكننده بارز ، طور به.است پرداخته
تكذيب - ماركت سوپر به يورش - را قيمتها افزايش عليه تمرد و شورش مورد در همسرش
قرار آزمايش مورد و يافته تغيير نمايش از قطعه اين تماشاگران پيشنهاد به.ميكند
.است ورزيده مبادرت آن به اغلب فو كه كاريبود گرفته
.آمد صحنه به "تمشكها و شيپورها" نمايش "آلدومورو" آدمدزدي از بعد سال 1981 در
مشاور ديگري و فيات شركت رئيس "اگنلي" يكي شد ، ظاهر نقش دو در فو نمايش اين در
پليس ، استهزا به نمايش.ميشد خدشهدار مضحكي نحو به هويتش كه فيات شركت فروش
كه ;ميپردازد پليس ، سياسي بدبيني و مكاني هر در تروريستها مشاهده براي آن آمادگي
كار آخرين زمان ، آن تا اثر اين.انجاميد سياسياش همسنگران توسط "مورو" ترك به
دولت و كرد فروكش ناگهان سياسي ، بلواي كه هنگاميميشد محسوب داريوفو سياسي
دنبال به داريوفو آن ، بعداز سالهاي در و آورد دست به موفقيتي ظاهرا كمونيست
به را نمايش اين از بحثي و زد دست "واسكس اليزابت" نمايش اجراي به جديد سوژههاي
و "ميستروبوفو" زبان از ميدهد اجازه او به كه داده اختصاص هجوگونهاش بازي و خود
نمايشي تكنيكهاي از كه جذاب اما كوتاه بخشيكند استفاده لالگونه دلقكبازي از
عنوان به مستمر طور به را خود فرانكارامه ، همزمان طور به.ميگيرد بهره "دلآرته"
متعددي نمايشهاي.است ساخته مطرح زن حقوق قدرت با طرفدار همچنين و سياسي مهره يك
نشانهاي كه مونولوگهايي.ميپردازد نقش ايفاي به زن يك تنها آنها در و كرده اجرا
توسط توجهي قابل نحو به زنان نقش كه است جامعهاي در سياسي مستقيم مداخلات از
.است شده محدود مردگرايانه رسوم و دولت كليسا ،
است شاديآفرين مردمي تئاتر
پويا پروين
در كه ;است ايتاليا در دوم جهاني جنگ از بعد تئاتر ، هنرمندان از يكي داريوفو
تئاتر و خياباني تئاتر دلآرته ، كمديا سنتي تئاتر:جمله از مختلفي زمينههاي
اجتماعي و سياسي مسائل كارهايش مضمون.است كرده كار و نموده تجربه...و كارگاهي
به را تماشاگرش تنها نه طنز ، تيغ تيز لبه يعني سلاحش با او.است ايتاليا در روز
حس و برده بالا را تماشاگر آگاهي سطح بلكه ميسازد ، سرگرم را او و واميدارد خنده
تئاتر تماشاگران نداريم قصد ما..:ميگويد فو.ميكند تقويت او در را مسئوليت
ما ببرند ، ياد از را گرفتاريهايشان كوتاه مدتي براي تا بخندانيم ، فقط را خود
آسودهخاطر را تماشاگر نداريم و نداشته قصد ما.بيابند چارهاي آنها تا ميخواهيم
از را رويدادها تمام ميكند ترك را نمايش سالن وقتي و بكشد راحت نفسي تا كنيم رها
لبانشان بر را لبخند كه همانگونه ميكنيم ، تقويت را آنان طوفنده خشم ما ببرد ، ياد
شهامت و مدني جرات تا ميكنيم تزريق را زيستن بهتر اميد آنها به.ميسازيم جاري
ميشتابد آنان ياري به خنده شرايط بدترين در ;سربلند روحي و باشند داشته شهروندي
مطرح برايشان سوال اين و دريابند را عامهپسند تئاتر و اشرافي تئاتر بين فرق تا
بايد را تماشاگر:كه است برشت گفته همان اين و.دراندازند نو طرحي بايد كه ميشود
جا رختكن در عقلش با را كلاهش ميشود ، نمايش سالن وارد وقتي كه داد پرورش طوري
كردن بيدار با و است ، متفكر نظارهگر تماشاگر كه است معتقد برشت همچون او.نگذارد
كه ميشود يادآور او به تجربه ، و دانش گذاشتن اختيار در و تماشاگر فعال نيروي
.كرد غلبه تقدير بر تدبير با ميتوان استو تغييردهنده و تغييرپذير انسان
.بپردازد جدي مسائلي به اگر حتي است شاديآفرين مردمي ، تئاتر كه ، است معتقد فو
زبان و است حربه يك طنز عبارتي ، بهفرادستان برابر در است فرودستان سلاح طنز
و ميشوند متوسل طنز به ترديد ابراز براي همواره مردم.انسان كهن و ديرآشنا
داريوفو.ميآيد وجود به كه است شناختي از برگرفته ميشود حاصل آن از كه خندهاي
مردم بگوييم بهتر يا تماشاگران ، با مستقيم ارتباط در را خود تكامل و پيشرفت عامل
ميخواهد ، نظر اظهار آنها از ميرود ، تماشاگران ميان به اجرا هنگام در او.ميداند
از.ميكنند بازيگري احساس لحظاتي براي آنها چنانچه ميدهد شركت بازي در را آنها
زنانه كلاهي يا كت به اجرا هنگام اگر ;ميجويد بهره مردم عكسالعملهاي و واكنشها
او براي جايي هر.ميگيرد تماشاگران از باشد داشته احتياج كودكي پستانك يا و
موضوعي هر از ميتواند او...ورزشگاه كارخانه ، پارك ، :باشد نمايش صحنه ميتواند
مردم با او...معلولين جنگ ، اعتصاب ، صنعت ، گراني ، مافيا ، كليسا ، :بسازد نمايش
و ميجويد بهره مردم تحليل از.ميدهد گسترش را نوشتههايش آنان با و ميكند زندگي
اعماق در و ميشنود جان گوش با را مردم مشكلاتميكند استفاده دادههايشان از
.ميدهد بهتر آيندهاي نويد آنان به و ميكند رخنه وجودشان
دنيا ، در هيچوقت كه است معتقد برشت همچون و ميداند سياسي نياز يك را تئاتر او
و صحنه طراح نويسنده ، كارگردان ، بازيگر ، فو.است نبوده غيرسياسي تئاتر
روحيه راه اين از و برانگيزد تفكر به را مردم ميكند سعي كه است نظريهپردازي
چيزي هيچ از كشور سياسي آگاهي سطح پيشبرد براي او.ميكند تقويت آنان در را مبارزه
و نميكند دريافت پولي اجراهايش براي باشد لازم اگر حتي راه اين در و ندارد مضايقه
.ميكند مالي كمك فرودستان به دارد توان در كه آنچه با
تفكرات اين با را خود تئاتر سال 1919 ، كارگري تئاتر بنياد از پيروي به داريوفو
بستهبندي روشنفكرانه ، بيان با ما كار ;نداريم احتياج صحنهآرايي:كه ميدهد شكل
تئاتر ;بياموزاند بايد ما تئاتر ;داريم هدفمند تئاتر و ميزنيم حرف ساده ;نميشود
بيرون آن از تماشاگر وقتي كه ميخواهيم تئاتري ;برانگيزاند و كند تهييج بايد ما
سياسي ، مسائل ما ;باشد ميتواند جايي هر ما اجراهاي مكان ;بزند عمل به دست ميرود
طنزهاي از ;ميكنيم بداههسازي و سخنراني ;ميكنيم مطرح را روز اقتصادي و اجتماعي
...و ميگيريم بهره كارهايمان در اجتماع
سنتي نمايشهاي ميگيرند ، مايه خشكيناپذير سرچشمه دو از داريوفو نمايشهاي
كمدي دلآرته ، كمديا سنت قرن چند ;بيستم قرن سياسي عميقا و متعهد تئاتر و ايتاليا
شيرين لهجههاي خصوص به و بندبازان و شعبدهبازان ;معركهگيرها معركه ;ايتاليايي
پشتوانه ديگر ، سوي از جهاني جنگ از بعد سياسي تئاتر و سو يك از ايتاليا شمال محلي
و نميآمده خوش حاكمه هيات مذاق به همواره كارهايش اگرچه.اوست نمايشهاي غني
فعاليتش به توانسته بوده برخوردار مردم پشتيباني از هميشه كه آنجا از اما نميآيد ،
.كنند انكارش و گرفته ناديده را او نتوانستهاند هم مخالفانش چنانچه.دهد ادامه
نشان اين و جامعهاند اقشار همه او مخاطبين.گشودهاند تحسينش به زبان نيز آنها
و دردها و نيازها و باشد برخاسته خود جامعه بطن از هنرمند كه ، آنجا ميدهد
حكومت مخالفش نيروي اگر حتي نمايد ، ارائه و دهد تشخيص موقع به و درست را ناملايمات
مردم پشتيباني از كند ، اقدام تبليغاتياش و جاسوسي دستگاههاي تمام با و باشد
تكامل راه اين در بلكه ميدهد ادامه تنها نه حياتش به و بود خواهد برخوردار
تا شود ، درگير دورانش ماجراهاي در هنرمند كه است اين مستلزم همه اينها و مييابد
زمانشان بزرگ هنرمندان ميان در برشت و فو رو اين از.بگذارد تاثير بتواند
غلط به كه تحصيلكردگاني نه جامعهاند ، بطن در روشنفكران آنها.هستند منحصربهفرد
آزادي و عدالت به دستيابي براي كه ميآموزند ما به آنها.ميشوند خوانده روشنفكر
بايد و است خويش خوشبختي مسئول كسي هر و مسئولند افراد تكتك سعادت ، و آسايش و
ظلم مستحق و نفرتانگيز ذليل ، و زبون و پست است ديگران حركت منتظر آنكهكند تلاش
كج اندازه چه به عدالت ترازوي شاهك كه ديد و گشود بايد را چشمها رو اين ازاست
.ميشود و شده
35-لينچ زبان از لينچ
سرد شبهاي گرم ، روزهاي
رادلي كريس:گردآوري
پوريا امير:ترجمه
.بود صنعت آن طرف به حركت شما قصد مقطع ، آن در ولي
*
خوب.نميرفتم صنعتي هيچ طرف به آگاهانه.نميگذشت چيزي چنين ذهنم در اما بله ،
.بود اينجا در مركزش و آمريكا فيلم موسسه لوسآنجلس ، به آمدنم دليل تنها كه ميدانم
"مادربزرگ" فيلم و آمده فيلادلفيا به ولاني توني كه افتاد اتفاق وقتي ماجرا اين
ميدهم پول بهت و كنم ، مذاكره استيونس جورج با و برگردم بايد":گفت چيز دو.ديد را
كار تا بيايي لوسآنجلس در ما دفتر به بايد":گفت بعدش ".كني تمام را فيلم اين تا
.بشود صدا واحد مسئول اسپلت ، آلن ميخواهد كه گفت ضمن در ".كنم رديف برايت را
.بود خوبي سفر پس *
.بود عالي خيلي.بود خوبي سفر
.كرد بيشتر را شما شعف و شور *
دست در افسارم و نميرسم نتيجه به ميكردم فكر.كردم تقلا شدت به مدتيكرد بيشتر
هست يادم.داد بهم را موسسه اول سال كاتالوگ توني !شدم موفق !دبيا بعد ، .بود توني
اتاق ، شومينه شايد.بودند اتاقي در كه بود "روسا" از عكسي.بود عكسي جلدش روي كه
خودم پيشداشتند تن به پوليور بيشترشان كه هست يادم ولي.نيستم مطمئن بود ، روشن
داشته سردي شبهاي بايد پس !ميپوشند پوليور همه مردم كاليفرنيا ، در لابد كردم فكر
!هوايي و آب عجب":گفتم خودم به.بودند گرفته شب در را عكس نظرم به چون باشد ،
زد سرم به جوري يك "!پوشيد پوليور بايد كه سرد آنقدر ;سرد شبها و است گرم روزها
هم اسپلت آلن.آمديم كاليفرنيا به همه بعد ".كنم زندگي جايي چنين در بايد من" كه
.بود آمده ما از قبل ماه يك
در.كند رانندگي درست نميتوانست ولي ميديد ، چشمش يعني.بود كور فرمان ، پشت آل ،
فقط آل و مينشست فرمان پشت باب دوستش ولي داشت ، پاكارد ماشين يك مدتي فيلادلفيا
و جاده لبه ببرد را ماشين باب كه داشت خاصي علاقهميشد سوارش سرنشين ، عنوان به
مسير ، حاشيه روي راست ، چرخ و باشد آسفالت روي ماشين چپ چرخ كه كند رانندگي طوري
.جاده از خارج
ولي.بود بزرگ كاميونهاي مثل ضربهگيرهايش.بود پيكر غول ميگويم ، كه ماشيني
!اصطكاكش بيخيال جاده ، جان به بيندازد را آن داشت دوست هم آل بود مجهز زيادي
|