ناشناختهها از ترس
كوتاه برشهاي
ميزند در مرگ
55-لينچ زبان از لينچ
ناشناختهها از ترس
كارگردان روايت به"ديگران" و ترس سينما ،
آمريكا سينماي
نابار آمه آلخاندرو
آزرم محسن:ترجمه
مثل هم من كه سالهايي از شايد.پيش سال خيلي از كنم ، شروع قبلتر خيلي از بايد
را تازه فيلمهاي بتوانم تا ميكردم هلاك را خودم و ميرفتم سينما به دوستانم باقي
كس هر و ميگذاشتيم مسابقه هم با ما.بود ساده خيلي قضيه.كنم تماشا بقيه از زودتر
نبود ، كودكانه شوقي و شور تنها اينميآمد حساب به برنده ميديد فيلم بيشتري تعداد
خودمان چون داشتيم دوست را سينما ما.بود هم سينما به وابستگي و دلبستگي يكجور
بدون.سرمان بالاي مادر و پدر نظارت و بوديم كودك ما.ميكرديم تماشا پرده روي را
كه آدمهايي بودند ، سينما در كه آدمهايي اما.نميخورديم هم آب حتي آنها اجازه
ما روياي آنها.بوديم آدمها همان ما ميكردند ، زندگي و ميگرفتند جان پرده روي
باز بايد چشمهايمان.بگذاريم هم روي را چشمهايمان يا و بخوابيم نبود لازم بودند ،
.ميشديم تاريك تالار وارد و ميگذاشتيم سينما بيرون بايد را فكرها همه.ميماند
ميتوانستيم باشيم ، خلافكار ميتوانستيم.ميشد دگرگون چيز همه كه بود اينجا از
و باشيم قانون نماينده يا و بگريزيم قانون دست از ميتوانستيم و باشيم خوب آدمي
خواب از قشنگتر ديدن فيلم.ميبردم لذت كار اين از من.كنيم دستگير را خلافكارها
و نشستهاند سينما صندليهاي روي شرور و تخس پسر دوازه ده بكنيد را فكرش.بود ديدن
به آن ازاي در و ميساختيم ما كه بود منظرهاي اين ميدهند تكان را پاهايشان
كمدي فيلمهاي بوديم شنگول و شاد وقتي.بود سينما پرده روي كه ميزديم زل منظرهاي
گرفته را گلويمان بغض كه زماني و ميكرد صدچندان را ما طراوت موزيكال فيلمهاي يا
فاصله دلبندش و فيلم اول آدم ميان وقتي.بودند ما كار چاره ملودرامها بود
هم روزها اين حتي.ميآمد ما كار به هميشه سينما.ميتركيد هم ما بغض ميافتاد ،
.است كرده حفظ را خاصيتاش اين سينما
وحشتزا فيلمهاي موزيكالها ، ملودرامها ، .دارم دوست سينما در را زيادي ژانرهاي
.دارند نياز آدمها كه هستند چيزهايي همان ژانرها ايندلهرهآور فيلمهاي خصوصا و
آنقدر را ما ملودرامها.كنند بيخودمان خود از كه داريم نياز چيزهايي به ما
جنگ به ما.نيستيم فيلم قهرمان ما ميكنيم فراموش گاهي كه ميكنند خود درگير
نميافتند ما براي اتفاقها اين همه.نيفتادهايم دور دلبندمان از ما.نرفتهايم
سرچشمه ما خود از هم موزيكال فيلمهاي.ميخوريم حسرت كه هستيم ما اين اما
قدم خيابان در جيب در دست يا نشستهايم سواري فرمان پشت كه زماني ما.ميگيرند
همراه و ميدهيم گوش موسيقي به رانندگي زمان در اگر.هستيم موسيقي محتاج ميزنيم
.ميگيرد سرچشمه جا همين از حتما ميدهيم ، سرتكان دستكم يا ميخوانيم ، آن با
زيبا تصوير هم داريم دوست.داريم نياز همزمان موسيقي و تصوير به كه هست هم زماني
و غم و ميآيد ما كمك به موزيكال ژانر كه اينجاست.كنيم گوش خوب صداي هم و ببينيم
احساس و ميكشيم سوت ميزنيم ، دست.ميشويم شادشاد.ميبرد ما دل از را اندوه
اين از نيز دلهرهآور فيلمهاي.ميافتاد بايد كه است اتفاقي همان اين ميكنيم
دلهرهآور ژانر چرا بداند داشت دوست كه خبرنگاري به يكبار.نيستند مستثنا قاعده
.هستيم شاد زياد ميكنيم احساس.ميزند ما دل زير خوشي گاهي گفتم دارم دوست را
فيلمهاي بايد كه وقتهاست جور اين ميخنديم ، و ميپريم پايين و بالا داريم زيادي
.بود ترسيده شايد.بود شده شوكه من جواب از خبرنگار خانم.كرد تماشا دلهرهآور
روبهروي خبرنگار خانم.بود او با حق.است طرف ديوانه يك با ميكرد احساس هم شايد
ديوانهشان ميتوان كه هست زيادي چيزهاي ما بر و دور.بود نشسته سينما ديوانه يك
.ميلنگد كارش جاي يك حتما ميشود سينما ديوانه كه كسي آن اما شد ،
دهه 1940 به سري بايد كه رسيد نظرم به كردم شروع را سينما كار كه روزهايي همان از
و سياه سالهايي.ميگشتم دنبالشان كه بود رازهايي و رمز همه حاوي دهه آن.بزنم
تصميم و شد پيدا دوباره علاقه اين "ديگران" فيلمنامه شروع با.جذاب حال عين در
روايت را ارواح داستان يكجور داشتم من.كنم فيلمام وارد را دهه اين حتما گرفتم
خصوصياتي دنبال بعد.داشتم دوستشان كودكي از كه داستانهايي آن از يكي.ميكردم
تا بسازم را خاصي فضاي بايد كه كردم فكر خودم با.بخورند داستان اين به كه گشتم
يك اينباشد خوبي كمك ميتوانست دوم جهاني جنگ.بيفتد اتفاق آن دل در داستان اين
"گريس" شوهر ميتوانستم حالا.ميكرد كمك فيلم داستان فضاسازي به اما بود فرعي نكته
به فرزندان از نگهداري مسئوليت همه و نيست خانهاش در شوهربفرستم جنگ به را
اتاقهاي با قصر يكدرندشت خانهاي در تنها زني.بود خوبي ايده.است همسرش عهده
.ميشوند خانه وارد ديگران و ميافتد طبيعياش مسير به داستان كه اينجاست.فراوان
داشت نظرم به ميافتد؟ اتفاقي چه كنند زندگي فرزندانش و زن اين كنار در ديگران اگر
راه به سر بچه دو.ميشد سنگين "گريس" بار بايد.ميشد جالبتر بود آنچه از ماجرا
است ، خوب.ميترسد مادرش كه ميزند حرفهايي و ميكند نافرماني دفعه يك يكيشان كه
آن كه ميرسد چيزهايي به پله هر در و ميگيرد شكل پله به پله داستان.است خوب خيلي
يا "گريس" در غيرعادي چيزي.بود لازم هم ديگري چيز اما.ميكند جذابتر را
دهه 1940؟ در رايج بيماريهاي بيماري؟ جور چه است؟ طور چه بيماري جور يك.فرزندانش
اگر.ميشد انتخاب دقت به بايد بيماري نوع اما بود توجهي قابل و جذاب ايده هم اين
.ديگر پله يك باشند؟ حساس نور به او فرزندان نيست بهتر است؟ طور چه باشد تاريك خانه
.باشد داشته مهمي نقش فيلم در ميتواند بيماري اين.ميرود پيش بهتر دارد داستان
خود به بايد حالا.است هراسانگيزتر ديگران حضور باشد تاريك تاريك خانه كه وقتي
مردهها چه كنيم ، زندگي هم كنار در چطوري كه بگيريم ياد بايد ما.ميرسيدم ديگران
ميآوردند هجوم سويم به كه پراكندهاي فكرهاي ميان در را جمله اين.زندهها چه و
فقط مسئله.نداشت ايرادي نظرم به باشد؟ اين داستان پايه است چطور.نوشتم دفترم در
چيز يك به.ندارد ارواح داستانهاي بقيه با فرقي داستانم ميديدم كه بود اين
داشته چيزي بايد داستان اين.كند دگرگون را داستان كه چيزي بهداشتم نياز متفاوت
.بزرگ درس يك است ، مهم اصل يك اينكند شوكه را تماشاگرش آخر دقيقههاي در كه باشد
و زندهها جاي است طور چه.كرد عادت خرق بايد پس خبترساند بايد را تماشاگر
واضح دارد چيزهايي يك خب ، باشند؟ مرده داستان آدمهاي يعني.كنيم عوض را مردهها
خوبي شيوه اين بله ، هستند؟ زنده آنها چطور؟ ديگران.جلوتر كمي جلوتر ، كمي.ميشود
روايت جوري اين داستان كه ميكند را فكرش كسي چه.ميشود شوكه حتما تماشاگراست
داستان حالاخودم براي امتياز يك.نميكند فكر جوري اين كس هيچ.هيچكس ميشود؟
خاطر بهماست مثل است ، آدم چون است ، ترسو تماشاگر.است خودش خاص كه دارد چيزي
را نكته اين بايد راستي.ميرود آنور و اينور مدام نميشود ، بند يكجا ترسهايش
اين.ميترسيم بيشتر نبينيم را چيزي وقتي آدمها ما:ميكردم يادداشت دفترم در هم
از ترس ميگيرد؟ سرچشمه كجا از است؟ فلسفي سوال يك است؟ روانشناسي نكته يك
.كرد توجه آن به بايد.است مهمي مقوله اين.ناشناختهها
كوتاه برشهاي
آرامش براي مكاني
جواهريان نگار
فيلمهاي بقيه به شباهتهايش عين در "آمهنابار آلخاندرو" ساخته دومين "ديگران"
هراسآوري چيز مرگ كه اين باب در است شكوهي با فيلم.نيست عادي فيلمي دلهرهآور ،
مرگ از ترس نيست ، هم مرگ خود حتي مسئله.آمد كنار آن با ميتوان سادگي به و نيست
.ميبينند را ما آنها اما نميبينيمشان ما كه آنهايي از ترس است ،
تماشاگر (كيدمن نيكول) "گريس" جيغ سكانس يعني فيلمش ، آغازين سكانس با "آمهنابار"
"آمهنابار" دوربين خاص حركت از واقع در شدن شوكه اين.ميكند ميخكوب صندلي روي را
ديد ديگر دلهرهآور فيلمهاي از سكانسي هيچ در نميتوان را شبيهاش كه ميشود ناشي
را خاصش پيچيدگي فيلم در "گريس" هراس ناب لحظههاي آغاز همين از.كرد جستوجو يا و
و پياپي تعليقهايي است ، شده بنا تعليق بر "ديگران" داستان پايه.ميكشد رخ به
وا خودش حال به لحظه يك حتي را تماشاگر و ميرسند راه از دفعه يك كه نفسگير
.نميگذارند
كه است نشانههايي از پر باشد راز و پررمز است قرار كه آنجا از فيلم داستان
و گوشه از كه ميشنويم را نامعلومي سروصداهاي ما.ميكشند رخ به را بودنش رمزدار
منطقهاي در "گريس" باشكوه (قصر يا) خانه حال عين در.ميرسند گوش به خانه كنار
است نشانههايي آن از يكي فضا بودن مهآلود اين.است مهآلود شدت به كه شده واقع
در و نيست عادي اصلا فيلم موضوع.نيستيم طرف عادي داستان يك با ميكند معلوم كه
را آن الگويي هيچ مطابق نميتوان كه است غيرمتعارف آنقدر فيلم داستاني گره واقع
را منحصربهفردي موقعيت است عمارت يك حقيقت در كه "گريس" باشكوه خانه.كرد بررسي
به فيلم صحنه طراحي ديگر بيان بهباشد داشته بروز مجال بهتر داستان تا ساخته
بسيار پلههاي و فراوان درهاي.ميكند كمك داستان راز و رمز به كه است گونهاي
كليدي نقشي كه هست هم "نور" نام به چيزي اين از جدا.هستند طراحي اين از گوشهاي
آنها شخصيت دارند ، حساسيت نور به "گريس" فرزندان كه اين.دارد عهده به فيلم در را
خورشيد نور كه چرا ميترسند نور از هستند ، تاريكي طالب آنها.ميكند مرموزتر را
.ميكند بيمارشان
بازي مديون "ديگران" اعظم قسمت كه اين آن و است ضروري جا همين نكته يك ذكر البته
.بزند حرف دهه 1940 از زني مانند و كند رفتار باوقار ميكوشد كه است "كيدمن نيكول"
به شايد و است چهلي دهه نيز زدنش حرف و او رفتن راه "گريس" لباسهاي از جدا
يك اما است ، الگوبرداري جور يك اين.باشد شبيه دهه 1940 فيلمهاي بازيگران
.ميسازد را فيلم كه بجا و موفق الگوبرداري
نگاه با همچنين و ميرسند گوش به دوربين قاب از خارج كه صداهايي كمك به تماشاگر
فيلم حقيقت ميكنند تجربه را طبيعت ماوراء دارند عملا كه شخصيتهايي چهره به كردن
نيستند ، خيالي دنياي تصاوير ،"ديگران" تصاوير.ميكند لمس را آن و درمييابد را
كل داناي منظر از گرچه داستان.هستند خيال و واقعيت مشترك محصول نيستند ، هم واقعي
هر كه چرا ميشود ، داستان راوي كه است تماشاگر اين جاهايي در اما ميشود روايت
نميتواند ديگري كار تماشاگر واقع در.شود درك و شود ديده بايد خانه آن در حركتي
بايد حال عين در.ميكند سرگيجه دچار را ما فيلم حركتهاي از غفلت لحظه يك.بكند
مهم هم آنها حتي اما ميدهند رخ ما ديد گستره از خارج اتفاقها بعضي كه داشت توجه
.هستند
"جرزي" جزيره در عمارتي به "گريس":است جذاب فوقالعاده "ديگران" داستاني پيرنگ
او و ميرسد پايان به دارد جهاني دوم جنگ.است كرده مكان نقل فرانسه ساحل كنار در
"آن" فرزندانش از مراقبت سرگرم "گريس".ميبرد سر به جنگ در كه است شوهرش انتظار در
نور هر و دارند خطرناكي بيماري كه است (بنتلي جيمز) "نيكلاس" و (آلاكينامان)
تاريك خانه سراسر دليل همين به درست.است مضر برايشان خورشيد ، نور خصوصا شديدي ،
سه بنابراين كرد ، نظافت تنه يك نميتوان را بزرگي آن به عمارت ديگر سوي از.است
.ميشوند كار سرگرم و ميآيند عمارت به مستخدم
كند معكوس را چيز همه تا كوشيده "آمهنابار".است مفاهيم تضاد از سرشار "ديگران"
اما دلپذير حضورش و است روشنايي و آرامش نماد معمولا نور.بدهد جلوه ديگري جور و
خورشيد نور از "نيكلاس" و "آن" ترسميكند آرامش ايجاد كه است تاريكي اين اينجا
يك تنها اين.دهد نشان را واقعيت شفاف و كامل ادراك عدم و محيط بر نبودن مسلط شايد
.است مفاهيم كردن معكوس از نمونه
و رايانهاي افههاي از گرفتن كمك بدون كه است اين "ديگران" حسن مهمترين
سالها آن.بكشد تصوير به را دلهرهآور فضايي توانسته سالها اين در رايج جلوههاي
از لابد هم اين ميگردند ، آرامش براي مكاني يا جايي دنبال ارواح و است جنگ سالهاي
پيام يك بايد را آرامش طلب اين آيا.ميكند مطرح "آمهنابار" كه است مقولاتي همان
بدانيم؟ خاص
ميزند در مرگ
ميگويد "ديگران" از كيدمن نيكول
آمريكا سينماي
بهار اميد:ترجمه
است؟ ترسويي آدم "كيدمن نيكول" آيا *
را راستاش.شود شروع سوالي چنين با گفتوگو نميكردم فكر.است جالبي سوال
و ميترسم حتما.هستم ديگر آدمهاي از بسياري مثل هم من حتما.نميدانم بخواهيد
.دارم هم ديگر رفتارهاي خيلي حتما
.ندارم كار اين به هم علاقهاي نيستم ، روانكاو من
*
اين نه بدهيد ، اجازه لحظه يك.هستيد روانكاو شما كه باشم گفته هم من نميكنم فكر
.مطمئنام.نگفتهام را حرف
فيلمي وقتي يعني.ميترسيد عادي مردم مثل شما آيا كه بود اين منظورم هم من
*
ميدهد؟ دست شما به حالي چه ميبينيد ترسناك
فرق ترسناك فيلم قضيه اما.هستم مردم جزو چون ميترسم عادي مردم مثل هم من بله ،
كه باشد داشته توانايي آنقدر كارگردان اگر.نميترسم گاهي و ميترسم گاهي.ميكند
كار در كه اين دليل به ما ميدانيد خب ، .كرده فوقالعادهاي كار بترساند ، مرا
به اشراف با دليل همين به.داريم خبر شگردها و فيلمها پشتپرده از هستيم ، سينما
كه است مواقعي چنين در.ميشويم شوكه كه ميآيد پيش گاهي اماميكنيم نگاه قضايا
.ميزنم دست كارگردان افتخار به و ميشوم بلند جا از
ترسيديد؟ ديديد را "ديگران" كه اول بار *
شوكه راستش ، .نيست چارهاي انگار اما.نميپرسيديد را سوال اين داشتم دوست خيلي
مورمور را تنم صحنهها بعضي همه اين با.ميدانستم را داستان ته تا سر چون نشدم
دستيام بغل ميكنم فكر.بزند تاپتاپ قلبم ميشد باعث ديگر صحنههاي بعضي.ميكرد
.باشد شنيده را قلبم صداي سينما در
بترسيد؟ داريد دوست آيا *
فكر نميدانم ، .بترسند ندارند دوست معمولا آدمها.باشم داشته دوست بايد چرا نه ،
.كنيد ولاش اصلا.نه هم شايد نميدانم ، .باشد اينطوري ميكنم
ميبرند؟ لذت ترسناك فيلمهاي ديدن از مردم چرا پس
*
به.كنم تجديدنظر حرفهايم در بايد احتمالا.دارند دوست را ترس حتما (ميخندد)
سوالها اين داريد چرا نميفهمم راستش.گفتهام اشتباه را چيزهايي يك ميرسد نظر
نداريد؟ ديگري سوال (ميخندد)ميپرسيد را
داشتيد؟ احساسي چه خوانديد را "ديگران" اول بار وقتي چرا ،
*
يخ است يادم كه جايي تا اما بياورم؟ ياد به موبهمو را چيز همه نداريد كه توقع
بپرسد را نتيجه تا گرفت تماس شخصا "آمهنابار" وقتي.بود شگفتانگيز پايانش.كردم
كردنش باور كه بود واقعي قدر آن چيز همه.نميشد باورم.كردهام يخ كه گفتم او به
نميآيد يادم درست.باشد گرفته رعشه دستم هم شايد نميدانم ، .ميرسيد نظر به سخت
به شد تمام فيلمنامه خواندن وقتي كه دارم خاطر به خوب را اين اما افتاد اتفاقي چه
!بودم ترسيده جورهايي يك چه؟ بيفتد واقعا اتفاق اين اگر گفتم خودم
چرا؟ ميدهيد ، بالايي نمره "ديگران" به كاريتان كارنامه در گويا
*
براي است ممكن كه هيجان از پر و جذاب داستان يك.است كوچك شاهكار يك ديگران
رفتارمان.نداريم خبر و مردهايم ما كه بكنيد را تصورشبيايد پيش آدمها بسياري
يك.زندهها از وقت آن و ميترسيم مردهها از الان.هستيم زنده كه است زماني مثل
و شود تو ذهن وارد تا داشت وجود وسيلهاي داشتم دوست خيلي گفتم "آمهنابار" به بار
ندارد ، بالايي نمره من كارنامه در فقط ديگران !ميآوري كجا از را چيزها اين بگويد
.ميآورد دست به را خوبي نمره هم سينما تاريخ در نظرم به
داشته معاصر فضايي بگذرد دهه 1940 در آنكه جاي به فيلم داستان نداشتيد دوست آيا
*
باشد؟
دهه به كه بود نوشته را فيلم داستان جوري آمهنابار.نداشت بستگي من نظر به خيلي
به هم نوستالژيك احساس جور يك حال عين در و بود فضاسازي دنبال او.باشد مربوط 1940
.داشت دهه آن
نبود؟ سخت سالها آن به مربوط زني نقش در شدن ظاهر شما براي
*
نباشم خوبي بازيگر اگر (ميخندد).هستم خوبي بازيگر من ميدانيد خب ، .ابدا نه ،
او ميدانستم من هم و ميخواهد چه ميدانست آمهنابار هم اما.برميخورم مشكل به
.ميخواهد چه
كرديد؟ كار چه شدن چهلي دهه زن يك براي *
من و ميكنيد گفتوگو من با داريد شما.است من كار راز و رمز جزو ديگر اين خب ،
به بود بازيگري كارگاه يك اينجا اگر.نميكنم منتشر وسيع تيراژ در را رمزم و راز
.ميدادم جواب شما سوال
ديديد؟ دوباره را دهه 1940 سينمايي فيلمهاي آيا
*
.ندارد دوره اين سينماي كه دارند چيزهايي فيلمها آن.ميبينم هميشه را فيلمها آن
مردها.ديد ميتوان را وقار اين زدنشان حرف و رفتار در.دارند وقار زن بازيگران
تماشا را فيلمها آن است بهتر ميگردد وقار دنبال كه كسي هر.هستند همينطور هم
.بود هم متعالي سينماي دهه.بود هم آرامش دهه نبود ، راز و رمز دهه فقط چهل دههكند
!بودم چهل دهه بازيگر هم من كاش خدايا گفتم ديگران در كردن بازي زمان در بار يك
55-لينچ زبان از لينچ
است خودشان مال جادوگران رازهاي
رادلي كريس:گردآوري
پوريا امير:ترجمه
متوجهاش خودشان.بزنند حرفي چنين ميشوند حاضر مردم كه است وحشتناك من نظر به
وجود در چيزي ميبينند ، يا ميشنوند را رازها آن از يكي اينكه محض به ولي نيستند ،
يك اسرار اينكه از انگارميشوند مردهتر بودهاند ، قبلا آنچه از.ميميرد آنها
حالا.بودند خوشحال ندانستناش از قبلا.نيستند خوشحال ميدانند ، را شعبدهباز
فيلم فقط !ندارد سينما در كاربردي هيچ كردن ، فاش اين.ميآوردند در سر آن از نبايد
.است وحشتناك ميزنند؟ حرف آن از قدر اين مردم چرا !ميكند ويران را
حال ، عين در ولي.است جذاب بماند ، راز همچنان راز اينكه خودتان قول به چند هر
*
.دارد وجود هم آن از آوردن در سر براي شديدي اشتياق
ميرسد چيزي به دانستن اين با بياورد ، در سر آنها از آدم وقتي كه هست رازها بعضي
اين در.ميكند فرق قضيه رازها ، نوع اين مورد دراست ندانستن از بهتر و فراتر كه
شكل چطور فيلم ساخت طول در مشخصي چيز هر اينكه از صحبت ولي.موافقم تو با موارد ،
.ميكند دور ازفيلم خيلي را ما من ، ديد از گرفت ،
تا كرديد تشريح را گربهاي ،"پاككني كله مرد" ساخت طول در شما كه خواندم جايي
*
.كنيد پيدا ايدههايي فيلم ، توي اشياء و اشكال براي
كه هست بافتها خيلي.كردم ورانداز را پوستش و موها را ، مختلفش اعضاي و قسمتها
جدايش آدم وقتي ولي.باشد نخراشيده و نتراشيده ميكني ، نگاه كه بيرون از شايد
.ميشود زيبا خيلي ميكند ، نگاه آن به مجرد طور به و ميكند
جنبه كني پاك كله مرد وجوه از خيلي كه گفته مستندي فيلم در بار يك جنيفر دخترتان
*
مدرسه به يا بوديد ناراضي و ناراحت پدري هم شما اينكه مثلا ;دارد اتوبيوگرافيك
خيلي حرف اين.گرفتيد الهام او از را نوزاد آن ايده شما كه گفته و.ميرفتيد هنري
نه؟ مگر است ، تايي چهار تا دو دو
به ايدههايي و ميكند توجه اطرافش چيزهاي به زنده آدم كه است معلوم خب ، .قطعا
به مختلف چيز ميليون صد كني ، پاك كله مرد در كه است اين معنايشميرسد ذهنش
دارد ، بچه يك فقط كه آدمي هر يعني اوصاف ، اين با.ميشود منجر فيلم توي ايدههاي
.نيست شكلي اين ماجرا !است مسخره ميسازد؟ را خودش كني پاك كله مرد ميرود
.دخيلاند آن در هم ديگر چيز ميليونها
|