است من الهه شهرزاد
منتقد + خواننده + نويسنده
اجساد معماي
نيمرخ
فيلسوفان با همانديشي
فرهنگي نشريات
ايراني هابرماس
هنر فرهنگستان در هايدگر و هگل
الوراق پايگاه و دانش نشر
فرهنگي نشريات
است من الهه شهرزاد
بارت جان با فارنزورث اليزابت گوي گفتو
حرفهاي كه نويسندهها ما بيشتر يعني همه ، آمدما من سمت به كوتاه داستان
كرديم امتحان را كوتاه فرمهاي شدهايم
دونده هم و است استقامت دو دونده يك مثل هم ميگويد ، خودش كه همانطور بارت ، جان
صفحهاي هشتصد رمان خاطر به او.كوتاه داستان هم و مينويسد همرمان سرعت ، دو
او نوامبر 1998 ، .است شده شناخته كوتاهش داستان مجموعههاي هم و "نشئهجات دلال"
او مجموعه جديدترين.آورد دست به كوتاه داستان در را مالامود-پن مهم جايزه
گفتن قصه چگونه اينكه مورد در است پيوسته حكايات از مجموعهاي "قصه درباره"
از دلاري صدهزار جايزهاي همچنين بارت.كند متوقف را مرگ نميتواند يا ميتواند
دانشگاه بازنشسته استاد او.است گرفته تلاش عمر يك خاطر به نيومكزيكو ، سانتانه ،
.است نويسندگي در هاپكينز جان
وقفيپور شهريار:ترجمه
رمان؟ يا كوتاه داستان نوشتن:ميدهد ترجيح را كدام &
مزاجي و بدني نظر از ولي ;بود درستي حرف سرعت ، دو و استقامت دو گفتيد شما بله ،
ميرود ، پيش خوب چيز همه وقتي كه چرا ;نيست غلطي كلمه "ترجيح"هستم استقامت دونده
ايجاد لذتي كدام هيچ نميرود پيش خوب چيز هيچ وقتي و لذتبخشاند بسيار هردوشان
.نميكنند
زماني برايم بار يك سال چهار هردارد تمايل بلندنويسي به خويم و خلق غالبا ولي
جديد سبكي و صدا جديد ، هويتي كه رسيده آن زمان ميرسد نظر به و ميآيد پيش ميانه
;شود پر كوچك نشانههايي با بايد كه شوم روبهرو عظيمي پهنه با و كنم اختراع
.شوند بدل خوب ادبيات به اميدوارم كه نشانههايي
جهت تغيير كوتاه داستان سمت به دهه 60 در بعد و نوشتيد بلند رمان چندين شما &
كند؟ عطا قدرتي شما به كوتاه داستان تا بوديد كرده صبر مدت اين آيا چرا؟.داديد
كه نويسندهها ، ما بيشتر يعني همه ، ماآمد من سمت به كوتاه داستان البته ،
خوبي آموزشي ابزار كوتاه فرمهاي.كرديم امتحان را كوتاه فرمهاي شدهايم حرفهاي
تلمذ نويسندگي دورههاي در دانشگاه يا كالج در ما از بعضي ناخواه خواه و هستند
كوتاه داستان فرم با را شاگرديمان دوره نويسندهها ما بيشتر عموما.كردهايم
به بعدها.كردند شروع را نوشتن رمان و كردند رها را آن بعضي بعد و كرديم آغاز
دوباره اصلا هم بعضي و پرداختند آن به كمتر بعضي برگشتند ، فرم اين به بعضي دلايلي
جان مثل ;داريم اندكي باشكوه نمونههاي فرم اين در چند هر ننوشتند ، كوتاه داستان
به مالامود-پن جايزه همين كه آخري اين مالامود ، برنارد يا اوتس كرول جويس آپدايك ،
به تناسب به كوتاه ، و بلند فرم در را مهارتشان راحتي به كه كساني است او اسم
ششصد با راحتي به اما است ، عظيمي سرمايهگذاري سال چهار من ، نظر به.گذاشتند نمايش
كه همانطور ولي.است فرم طبيعيترين صفحه سيصد ميآيم ، كنار صفحه هشتصد و صفحه
اين در.ميكند انتخاب را نويسنده كه است فرم اين اوقات بعضي گفتم ، پيش دقيقه چند
الهه تملك به و افتادهام گير دوبار حال به تا داستان ، انتشار و نوشتن چهاردهه
يكي - موقعيت دو هر در بگويم بايد متمدن ، ايجاز الهه.درآمدهام كوتاه داستان
فكر كوتاه داستان به فقط سال دو طي - پيش وقت چند همين ديگري و شصت دهه به مربوط
كس هر خب ، .كوتاه داستان فقط نه ، رمان - رمان رمان ، رمان ، ديگر ، چيز نه و ميكردم
چون ;كردم را كار همين مورد دو هر در من و سركند الههاش با بگيرد ياد بايد
يا دو از بيش ميرسيد نظر به - آمد پديد كتابي مورد هر در - دارم دوست را كتابها
ميكردم شروع اينكه تا.مجزا كوتاه داستانهاي بنويسم ، نميتوانم كوتاه داستان سه
چيزي كار نتيجه و ،"شب يك و هزار" كتاب در شهرزاد مثل نقطهها ، اين كردن وصل به
درباره" هم و دهه 1960 در "شهربازي در گمشده" هم.بود قطعاتش جمع حاصل از بيشتر
يك صورت به اميدوارم كه هستند كوتاه داستانهاي از مجموعهاي دهه 1990 ، در "قصه
.داستان چند از صرف خالي و خشك گلچين يك صرفا نه شوند ، گرفته درنظر كتاب
فكر چرا بدانم ميخواهم بپردازم ، "قصه درباره" كتاب جزييات به آنكه از قبل &
كتاب اين در زيبايي به را سوال اين شما.داريم دوست خيلي قصه ما ميكنيد
جواب من سوال به سپس و بخوانيد پرسيدهايد ، را سوال اين كه طريقي ;گنجاندهايد
.دهيد
موضوع ايناست آن درباره داستان مجموعه اين كه است چيزهايي آن از يكي موضوع اين
دوست خيلي من ميگويد كه مولف همان يعني ميافتد ، اتفاق كتاب اين در شخصيتي براي
كه چرا ;بينديشند قصه مثابه به زندگيهايشان به آنها تا كنم شگفتزده را مردم دارم
يا ;هستند بيپناه قسم هر از بيشماري روايتهاي برابر در مرگ تا زندگي از آنها
را زندگي اساسي معناي نوعي قصه چيستي از ما تصور فرهنگ و عصر هر در برعكس ، شايد
شخصيتي اساسا كه بشري ;بشر آگاهي و مغزبشر زيستشناختي پيشرفت نوعي ميكند ، منعكس
براي هيجانآوري شيوه موضوع ، اين نميرسد نظر به.ميشود ظاهر سناريو يك در كه است
به ناگهاني ضربهاي موضوع اين ميكنم فكر من ولي نه؟ باشد ، كوتاه داستان يك شروع
يا آگاهانه هم و آوريم درنظر قصه منزله به را زندگيمان هم كه ميكند وارد ما
شخصيت داستان ، مركزي شخصيت هم كنيم ، حس داستاني شخصيت يك را خويشتن نيمهآگاهانه
.ديگران داستان در فرعي شخصيت يك هم - افتاده اتفاق خودم براي قضيه اين - خودمان
آن در را فيزيك اصول از بسياري شمااست فيزيك مورد در شدت به تازهتان مجموعه &
چرا؟.ميگيريد كار به و ميدهيد توضيح
همان در نيز كوانتوم فيزيك البته و نجومي فيزيك خاص طور به معاصر ، فيزيك فيزيك ،
آن از ميتوان كه شده گرفته كار به چيزهايي آن همه اندازه به نيز فيزيك حد ،
از بعضي و است غني استعارهپردازي نظر از فيزيك كه ميدانيدساخت خوب استعارههاي
زندگي زمان در قصهاست زمان مورد در اصولا قصهشدهاند وارد كتاب اين به آنها
كش براي هم است راهي قصه ميآموزد ، ما به شهرزاد عظيم انديشه كه همانطور و ميكند
آخر به براي شيوهاي داستان هر من ، نظر به.آن كردن متوقف براي هم و زمان دادن
نداشته پايان داستاني اگر.مياندازد تعويق به را آن كه حال عين در است ، رسيدن
با همراه خودش خاص زمان در ميخواهد كس هر اما ;داشت نخواهد هم شكل و ريخت باشد ،
.بگيرد اختيار در را داستان شخصي روايتي تاثيرات
برابر در كردن مقاومت مورد در همگي ، آخريتان ، مجموعه اين در شما ، داستانهاي و &
چاپ به هزاره ، پايان قرن ، پايان آستانه در كتاب اين.است گذشته مورد در و مرگ
ميانديشيد؟ آنها به كه است چيزهايي اينها آيا.است رسيده
اگر نرسد نظر به طبيعي ميكنم فكر و رسيدهام اجتماعي تامين عصر به من البته ،
و داستانها اين اميدوارمباشد نكرده آغاز را عصر اين درباره انديشيدن نويسندهاي
تبسم اهل بيشتر من الهه.رفتم تند كنم فكر.نبود خوب نه باشند ، مرگآور كتاب اين
هم كه همانطور ميگذارم ، احترام فرمها اين دوي هر به من چند هر ;دهنكجي تا است
آدمهاي شهرزاد ، شخصيام بت نظير ليكن ، .ميگذارم احترام كوتاه هم و بلند فرم به
خوشي و آرامش با آنهاميشوند رودررو نامعين پايانهاي با داستانها اين توي
پناهگاهشان آخرين در خودشان ، قول به اما ميشوند ، رودررو پايانها اين با متمدنانه
اتفاق پناهگاه ، آن ترك از قبل نهايي ، طبيعت از چيزهايي ميرسد نظر به و هستند
و روحشان حفظ براي ميان ، اين در و كنند ترك را پناهگاه اين واقعا ، اگر ميافتد ،
آنها ، از يكي حالت ، همان در ماندن دستكم يا خويش ، براي خوش زماني آوردن فراهم
به ميشناسند ، را "شب يك و هزار" حداقل كه خوانندگاني و ميگويد ديگري قصههاي
تصوير شده روز به داستان اين "!باش داشته":ميگويند و ميزنند دستيشان بغل پهلوي
موقعيت نظر از فقط نه است ، زيبا و عميق ميكنم فكر كه تصويري است ، شهرزاد عظيم
زندگي روايي زمان نوعي در كه كساني منزله به ما تمامي موقعيت نظر از بلكه قصهگو ،
.ميكنيم
.بگوييد برنامه شدن تمام از قبل كه داريد ديگري قصه شما &
گرفتم تصميم برميگردد ، دهه 1960 به شدم كوتاه داستان الهه مغلوب كه باري اولين
بنويسم ، انگليسي زبان به را داستان كوتاهترين هستم ، پرگو رماننويس يك كه حالي در
زمان آن.كند پيدا ادامه طور همين و باشد بيانتها قصه يك حال عين در كه داستاني
نظير داستان.بودم بورخس ، لوئيس خورخه آرژانتيني ، شگفتآور نويسنده يك تاثير تحت
و بود "قاب حكايت" نامش ".شد آغاز كه بود داستاني روزگاري روزي":كه ميگذشت اين
كتاب يك كه طوري به چرخش ، نوعي با حلقهاي داشت ، قرار موبيوس نوار يك روي
روزگاري روزي شد ، آغاز كه بود داستاني روزگاري روزي" پس بيايد ، دنبالش ميتوانست
و ، است مختصر و كوتاه پيرنگ و شخصيت نظر از داستان اين ،"شد آغاز كه بود داستاني
.است كوتاه مهمتر ، همه از
مسئلهاش داشت ، را كوچك ابزار اين شهرزاد اگر كه كنم فكر موضوع اين به دارم دوست
.كند شروع را رمانش ميتوانست شهرزاد و بخوابد كه ميرفت پادشاه ميشد ، حل
منتقد + خواننده + نويسنده
پلات سيلويا و تدهيوز نامههاي و زندگي به نگاهي
شعر هياهوي پر بانوي
كري جان
بهادري نازنين:ترجمه
خاتمه خود زندگي به گاز با پلات سيلويا فوريه 1963 ، يازدهم سحرگاه در كه هنگامي
ناشناخته فضيلت يك او اما گرفت ، قرار كوچك مطبوعات توجه مورد تنها واقعه اين داد ،
رسميت به را آن كس هيچ.گرفتند ناديده منتقدين كلسوس او شعر مجموعه تنها.بود
تدهيوز چون ;كرد تغيير چيز همه زود خيلي اما گرفت ، قرار بيمهري مورد و نشناخت
را وضع گرفتنها ، اين ناديده آن از بعضي تفصيل و شرح با ،(پلات سيلويا همسر)
آغاز اريال نشريه با سال 1965 در را (سيلويا) همسرش كارهاي انتشار او.داد تغيير
به مشهور تنها نه سيلويا رساند ، خود اوج به ديگري شعر كتاب با سال 1981 در و كرد
انتشار.ناميدند فرهنگي ستاره يك را او بلكه شد ، سرزميناش شعر بانوي پرهياهوترين
.نبود كافي پلات هواخواهان براي اين اما زد ، صدمه هيوز شهرت و آبرو به شدت به شعرها
بيايماني با مستقيم ارتباط مرگش كه شد شهيدي به مبدل سيلويا فمينيستها ، براي
و بيارزش سيلويا ، قبر سنگ پريدگي لب همچون هيوز نام پس اين از.داشت همسرش
ديگر كه ميرسيد نظر به پلات نامههاي شدن پيدا با اما.ميشد تكرار تحقيرآميز
و بود گفته را خودش نفس حديث هيوز.ندارد وجود خصومتآميز انديشههاي براي جايي
براي كه چيزي اولين اينها ، تمام با.بود آنها همه رسيدن اثبات به هياهوي حالا
بود880 بزرگ شاعر يك كار بيترديد پلات جديد شعر دفتر كه بود اين داشت وجود گفتن
بقيه و ميگشت بر سال 1973 به آن قديميترين كه بود مختلف زمانهاي به مربوط شعر
پلات مرگ براي همه ديگر ، بار يك كتاب ، اين انتشار با.ميرسيد نظر به جديدتر
از كه بود مذابي مواد فوران و جوشش مانند پلات اشعار زبانشدند متاسف و حيرتزده
سمت به را جهانيان نگاه داشت بسياري توانايي هيوز.ميجهد بيرون صخرهها تيزي ميان
تيز چنگال متوجه را انسانها تا بچرخاند آمريكا و فرانسه اسپانيا ، به سفرش داستان
اگرچه چيز ، همه بازگرداندن و آوردن ياد به در شخصي مرور اين.بكند سرگذشت اين
بازگردانده جهان به دوباره پلات.كرد زنده را سيلويا ديگر بار هيوز اما بود دردناك
فقر با دانشجويي ، ازدواج خاطر به ميكند ، نقل هيوز كه طور آن.روشن و واضح شد ،
وضع گريخت ، هيوز خانه به جوان دختر وقتي.ميكردند نرم پنجه و دست طاقتفرسايي
از بعد سختيهاي و انگليس جنگ اتمام با زمان هم آنها عروسي.شد افشا هيوز اقتصادي
عنوان به بودند مجبور كه سيلويا ، زندگي آوريل ماه آخرين در حتي.افتاد اتفاق آن
جمعآوري كه بودند فقير قدر آن بكنند ، مكان نقل (انگليس در)Dewom ناحيه به نماينده
.كردند مهيا را اسبابكشي پول محله عطار به فروش و منزل حياط از زرد نرگس بغل يك
گرمي پشت بايد مردم ، براي هم آن و كردند هنرشان فداي را چيز همه كه زوجي براي
و خانه چيزي چه.بودند آورده دست به را آن آنها قطعا كه داشت وجود زيستن سالها
آمدنها ، ستوه به سيلويا ، فشارهاي":ميگويد هيوز كرد؟ ويران را آنها زندگي
كودكي در مرگش كه پدري با عاشقانه رفتار خيال بيمارگونهاش ، حسادت روحي ، خودآزاري
!خونين كابوسهاي در غوطهخوردن فريادهايش ، بود ، كرده وارد كمرشكني ضربه سيلويا به
اين همه برابر در و "..خانه وسايل كردن خرد و شكستن جنون اخمآلود ، سكوتهاي
شيطاني نيروي آن جنگ به كوچك طفل يك از مراقبت و نگهداري با هيوز شيطاني ، حالات
سيلويا كه زمانيكوبيد زمين بر را پرستاريش ميخ و ميكرد مقابله آن با و ميرفت
صريحا پلات طرفداران ميكند ، زني با رابطه به محكوم را همسرش دلخراش فريادهاي با
از كه شد سبب هيوز با رابطهاش كه است كسي همان ايشناوويل خانم كه كردند اعلام
دريافت هيوز كند ، ملاقات را پلات هيوز كه آن از پيش حتي.كند جدايي درخواست سيلويا
مرد را اصلي نقش آن در كه سرنوشتي امتحان.گرفت خواهد قرار امتحان مورد كه ميكند
همان البته و بود گرفتار دامش در سيلويا كه اي بيماري هدايت.كند بازي درام يك در
آهنين زيركفشهاي كه ميكند تشبيه كشتزاري به را خودش هيوز.كمك از عاجز قدر
دفن و گيرانداخته اشتباهي در مرا":رفت انحطاط به رو (بود چارهناپذير كه) همسرش
پلات شيزوفرني".بود كوتاه صاعقه يك مثل انجام تا آغاز از كه اشتباهي.بود كرده
ميشد بيگانهاي نيروهاي گرفتار بعد لحظه و بود خودش لحظه يك اوبود پيچيده بسيار
هيوز نگاه از.ميشود خاموش و روشن كه ستارهاي چرخش مثلبودند مسلط او بر كه
هيوز.دارو كنترل و كمك با مگر بود ، چارهناپذير و قطعي هميشه و هميشه سيلويا مرگ
در قاچاقي مسافر يك مثل داشت ، حضور ما گردشهاي در همسفر يك مثل مرگ ميگويد ،
و خوشبختي لحظات در آن سايه حتي.بود ما همراه ناشناخته پوزخندي با هميشه يخچال ،
هلو موزون افسانه در.ميآورد ياد به را گريزناپذيرشان و حتمي آينده خوشحالي ،
دندانهايش چليپاوار هيوز كه فداكاري و مشقت سوي به فريب براي است وسيلهاي (يازن)
.شعر نخستين همان در ميكند ، فرو آن در را
.چشيدم كه بود تازهاي هلوي تنها و اولين
آفريدگار سرنوشت سيب در آينهاي
شما.خلاصه و مرور براي نه و نوشت كتابي بايد اشعار اين اعجاز از رهايي براي اما
.بخوانيد را اشعار آن بايد
اجساد معماي
واترتون.اي.ا
ملكمحمدي نيما فرزانه ، سام:ترجمه
تلفن يك و در يا لته يك:صحنه
قدر نداره امكان است خوشحالكننده خيلي تو دوستانه صداي شنيدن موريل؟ تويي:پيرزن
مونده واندالك تو كاشكي.نيفته برات اتفاقي همچين كه وقتي تا بفهمي رو خوب دوست يك
دودكش تا برف پارسال چيه ، فيل چشم.ميرسيد فيل چشم دم تا برف ارتفاع اگر حتي بودم
با اما كنه ، پارو آشغالارو اون كه ميدادم پول يكي به بايد بود رسيده هم خونهها
ناله الكي كه اونهاييام از من ميكني فكر بده خيلي اين كرد ، پيدا دوست نميشه پول
ميكنند؟ شكايت و
من به اسبابكشي تو ميآد يادت موريل ، ميرسيد نظر به داشتنياي دوست جاي اوايل
.كرد دعوت خونهاش به ناهار براي مارو و بود جا همين بغلي ، همسايه ميكردي ، كمك
اون تا آورد ، سالاد عصرونهمون براي چينياش بشقابهاي بهترين توي طرفي اون همسايه
.بگه خوشامد وجهي بهترين به رو ما اومدن ميگفت كه طور
سر آخر.بدم پساش رو چنگالهاش قاشق يا رو آلبرت رويال بشقابهاي نمياومد دلم
حياط توي كه حراجي ، توي اونهارو كه ميشه باورت.گذاشتم خونهشون پشت رو اونا
!توهينآميزه قدر چه كن فكر بود گذاشته فروش براي بود ، انداخته راه خونهاش
.بود گذاشته قيمت سنت بيستوپنج فقط تكهاش هر براي كه اين اون از بدتر حتي و
به كه چيزي اينجا" گفت؟ چي بهم همسايه زن ميدوني موريل ديدم و اونجا رفتم خودم
ميده معني كن گم رو گورت از غير به چيزي حرفش اگر حالا "نميشه پيدا بخوره تو درد
نميدونم مياد ، من سر داره شهر اين تو كه بلايييه از چشمه يك اين.بگو من به
طرف اون لولهكشي موبايل به پيش هفته ميشه ، باورت نه يا بكني تصورشرو ميتوني
ميكرد كه حركتي تنها.بود نشسته اونجا بيكار كه بود تموم ساعت يك.زدم زنگ خيابون
من بگم بهش كه اين از قبل تا تلفناش برداشتن و بود ماالشعيرش قوطي بردن بالا براي
كيام من فهميد تا كنه تعمير رو من توالت لوله كه ميكرد علاقه ابراز خيلي كيام
و اومده و كرده ولش واريخته ريخته طوري همين كه كاريه يك وسط الان كه افتاد يادش
.مغازه تو پريد و كرد پرت رو صندلياش و پريد جاش از.سركارش برگرده بايد الان همين
اون خونه تا سه كه ديدمش ميبردم ، راه رو ، پام سه عروسكي سگ كيلر ، داشتم وقتي
.نشسته سايه تو طرفتر
.است بعدش دقيقه دو مال فقط ميگم كه اين بكنه ، كاري كه بود نرفته موريل ، نه
.بدم تشخيص رو زمان ميتونم هم لعنتي شهر اين توي حتي و ميكنه كار هنوز ساعتام
كنه درستش كه بيارم ديگه شهر يك از رو يكي بايدميكنه چكه شيرم هنوز موريل آره
احتياجي جا اين آدماي به ديگه طوري اين.باشه نداشته مشكلي ديگه خونه لولهكشي تا
.ندارم
جابه رو را چيزها بقيه و يخچال و صندلي و ميز چطوري اونها كه يادمه موريل ، آره ،
سر بهشته جا اين ميكردم فكر و ميرسيدند نظر به خوبي همسايههايكردند جا
انگار شدند ، ناپديد دفعه يك شد تمام كه اين از بعد و گرفته را كمدها و تختخواب
.باشم نشنيده من و باشند داده زمينلرزه هشدار
زبونش ترس از و پريد رنگش اومد؟ ميكرد حمل را دستها كشوي داشت كه كسي سر به چي
.رفت و كرد ول را كشو و اومد بند
بيرون؟ زد عقبي در از سرعت با
داشتند دوقلوها تا دو اونافتاد اتفاق من براي كه چيزيه همون تقريبا اين خب ،
كلهها بيفته ، دستتون از اگر":گفتم.خواب اتاق توي ميآوردند رو سرها از پر چمدون
رو چمدون كردند نگاه همديگه به دربيارم بامزهبازي ميخواستم "زمين رو ميخورند قل
كردند زمين پخش را پاها جعبه ميكردند فرار سرعت با كه طور همون و زمين گذاشتند
و جا اين اومد محل احمق نگهبان كه وقتي بود پا از پر جا همه طور چه كه ميآد يادت
نميتوانيم ما چون است ، دست و سر از پر جا اين كه نشنيد كردي پاره رو گلوت هرچي
.ببينه درست نميتونسته اونم و كنيم پيدا لامپ
.گذاشت جا اين به قدم كه بود نفري آخرين كر ، مرتيكه اون خب ،
بچه هم خيلي ديگه كه پسرهايي و پسربچهها اما نيست ، اشباح خونه جا اين موريل ، نه
سرك من خونه توي پنجره از كه است شجاعانهاي كار واقعا اين ميكنند فكر نيستند
.بروند راه است من خونه طرف كه پيادهرويي توي ندارند جرات حتي دخترها.بكشند
درست.بشم مواجه دوستانهاي برخورد با جا اون شايد كردم فكر كليسا ، رفتم يكشنبه
يادداشتي من همسايههاي كه وقتي تا فقط اما بود ، دوستانه برخوردشان ميكردم ، فكر
كنارم و بودند گفته خوشامد من به كه آدمهايي همه بعد و كردند رد دست به دست رو
.نشستند ديگه جاي يك رفتند و شدند بلند بودند ، نشسته
خونه و اومدم شهر اين به كه اين از گفتم كه طوري همون نشدم خيالاتي موريل ، نه
براي مدت اين توي كه نفري چهل.فروش براي گذاشتمش كه روزه دو الان.پشيمونم خريدم
جا اين به نگاهي نشدند حاضر حتي كردهاند مراجعه املاك معاملات به خونه خريد
.بود شده گيج املاكي معاملات.بيندازند
تا چند هم باز احتمالا ميزنند ، در انگار ببخشيد ، - كنم كار چي بايد نميدونم
.ميكنند فرار و ميزنند زنگ كه بچهان
(.ميشود چي بالاخره بفهميد تا مينويسم من را بقيهاش)
؟ بكنم براتون ميتونم كار چي سلام ، -
كنيد؟ ملاقات من با ميخواهيد و هستيد محل عروسكي نمايش انجمن عضو شما
ميافته ، برام شهر اين به ورودم بدو از كه خوبيه اتفاق اولين اين خوشحالم ، خيلي
هستند؟ كي ديگه اينها
را كلهها و دستها و پاها شما عكاس؟ هم شما و هستيد محلي روزنامه خبرنگار شما
كنيد؟ تهيه گزارش من به راجع ميخواهيد و ديديد
تصميم اومديد؟ من خونه به قبلا كه نيستيد كسايي از شما ديدم ، قبلا رو شما من
قاتل يك من ميگفته كه را شايعاتي چون ;بيندازيد نگاهي و بياييد دوباره گرفتيد
نميكرديد؟ باور هستم زنجيرهاي
!سازم عروسك من !نيستم زنجيرهاي قاتل يك من كه معلومه
بفهمند؟ را موضوع اين هم مردم تا كنيد كاري ميخواستيد و ميدونستيد؟
اجساد معماي" تيتر داريد خيال "ما شهر در عروسكساز":ميشه خوبي تيتر خوشحالم ،
؟ بزنيد برايش را "شد حل
.بخونن رو اون مردم دارم دوست.ميشه خوبي گزارش
شما كه خوشحالم خيلي ميگفتي راست تو آره ، كردي ، قطع يا شنيدي موريل ، شنيدي -
.شديد سوءتفاهم اين رفع باعث
.موريل خداحافظ زدي ، زنگ كه مرسي بشه ، مرتب چي همه ديگه ميكنم فكر موريل ، آره
نيمرخ
مان توماس زندگي به نگاهي
ژرمن وحشي توتفرنگيهاي
رشيديان مهيار
"...بخوانم كتاب شدم بيدار وقت هر تا بگذاريد كنارم را عينكم"
اوت سحرگاه 12 در خواند ، را مرگ صفحه جايش به و نشد بيدار وقت هيچ ديگر او اما
دوش به "كيلشبرگ" روستاي جنگلهاي ميان از را تابوتاش كه روزي همان صبح.1955
چون آدمهايي.بزنند قدم دنبالاش به آرام آلمان دو از اندكي مردمان تا ميبرند
آرام امواج به خيره كه آنهايي همه و هامبورگي سناتور يك يا شرقي آلمان فرهنگ وزير
قرن سمبوليسم نويسنده بزرگترين براي آمرزش ;ميكنند آمرزش طلب برايش زوريخ درياچه
".مان توماس" نام به ژرمني:آلمان بيستم
"ژوليا" نام به القامتي متوسط زن شمالي ، بنادر از يكي در ژوئن 1875 ، ششم سحرگاه
را بچهاش پنجمين حالا و است لوبك شهر سناتور زن او.ميپيچد خود به زايمان درد از
براي را توماس نام انتخاب است ، بورژوا و آزادانديش مردي كه مان.ميآورد دنيا به
اينكه مگر ندارد ارزشي هيچ كه ديپلمي.ميگيرد ديپلم در 1894 او.ميپذيرد فرزندش
نفس نه و ميرود راه نه پدر مان كه وقتي همان ;بگذراند را نظام ساله يك دوره
مونيخ راهي و نكنند دنبال را او كار و كسب فرزندانش تا ميميرد.ميميرد ;ميكشد
.ميشوند مونيخ شهر وارد بهار 1985 ، در ژوليا مادرشان همراه به فرزند ، پنج.شوند
و ميزند قدم مونيخ خيابانهاي در تنها غروبها و ميشود بيمه شركت كارمند توماس
چاپ "گزلشافت" مجله در سال همان در كه افتادههايي.ميانديشد "افتادهها" به
رشته و ميافتد مونيخ دانشگاه به گذرش عصر پيادهرويهاي همان از يكي در.ميشود
.ميكشد نقاشي زدن قدم جاي به غروبها ديگر حالا.ميخواند سياسي اقتصاد و تاريخ
شهر اين هنر عظمت برابر در تا ميرود رم به _ برادرش _ هاينريش همراه به در 1897 ،
در 1901 كه اثري.ميآفريند او در را "بودنبروكها" در نوشتن شوق كه برسد شوري به
از دم اثر اين.دارد همراه به ساله شش و بيست توماس براي اروپا سراسر در شهرتي
شهرهاي رسوم و آداب تمام با خانوادهاي ميزند ، آلمان شمال در بورژوا خانوادهاي
،"تريستان" چون آثاري ;مينمايد رخ نيز ديگرش آثار در كه جغرافيايي و آداب.شمالي
نهايت در و "ونيز در مرگ" ،"پير فونتان" ،"دشوار ساعت" ،"كروگر تونيو" ،"گرسنگان"
را خود حال شرح كه ;مينماياند آن در را خويش رخ كه آينهاي."آينه در" مثل اثري
پرنيگشام كاتيا با كه زماني در 1905 ;رسيده سالگي سي به ديگر حالا او.ميگويد
كه را زمانيجهاني اول جنگ آغاز سالهاي.اغتشاش و آشوب سالهاي.ميكند ازدواج
سنگهاي اولين كه زماني.ميبرد سر به بيمار كاتياي كنار در "داوس" كوچك شهر در
آقا" و "بزرگ اتحاد و فردريك" چون آثاري سالها اين در.ميشود گذاشته "جادو كوه"
گوته درباره تحقيقاتي به دست خلاقهاش آثار كنار در مان توماس.ميشود منتشر "سگ و
.كند چاپ را "تلاشها" بعد سال سه و "پاسخ و گفتار" در 1922 تا ميزند تولستوي و
.شود تشكيل "وايمار" جمهوري تا شده قطعي اول جنگ در آلمانها شكست ديگر حالا
وجود در تغيير اين ;آلمانها نظامي _ ناسيوناليستي حكومت جاي به وايمار دموكراسي
كه وايمار دموكراسي به آلماني ناسيوناليسم از دروني حركتي.ميگيرد شكل هم "مان"
بعد ، سال سه.ميشود اكتبر 1922 در "آلمان جمهوري درباره" نام به خطابهاي به منجر
.ميشود تاريخ ماندگار هميشه براي جادو ، كوه سنگهاي آخرين گذاشتن با مان توماس
رهاوردش كه سفري.ميرود پاريس به در 1926 ، جادو كوه چاپ از بعد سال يك
.است "پاريس يادداشتهاي"
بهار 1929 در تا ميكند اختيار ساله چند سكوتي كتاب اين چاپ از بعد مان توماس
تاريخ طول در آلماني ، اولين كه زماني ;بشكند هميشه براي را سكوتاش نوبل آكادمي
و "روز احتياجات" ،"زندگي خلاصه" بعد سال يك.ميشود جايزه اين كسب به موفق نوبل ،
.مينشيند ثمر به گوته مورد در تحقيقاتاش در 1932 ، .ميكند چاپ را "جنگجو و ماريو"
".قديم عصر بورژوازي نماينده گوته"
ديگر كه زمانياست آلمان بر نازي انديشه و هيتلر دستگاه سيطره آغاز ديگر حالا
تا ميرود پليس كنترل تحت خانه به مخفيانه دخترش كه شبياست آلمان ترك به مجبور
در بعد و است سوئيس ساكن او كه زماني همان.ببرد را "توماس پدر" دستنوشتههاي
خاك بر رايش ارتش چكمههاي رد كه روزهاي 1938 ، از يكي صبح و ميكند اقامت چكسلواكي
تبعيت مدتي چند اروپا ، اشغال با و ميگريزد فرانسه به مان ميشود ، حك چكسلواكي
،"مصر در يوسف" ;اوست ادبي حيات سالهاي پربارترين سالها اين.ميپذيرد را آمريكا
چهار طول در "شده عوض سرهاي" و "وايمار در شارلوت" ،"شوپنهاور" ،"آينده و فرويد"
دانشگاه استادي كرسي كه است سالها همين در.ميشوند منتشر _ تا 1940 1936_ سال
در تا ، ميرساند اتمام به را "يوسف" كتاب در 1944 ، .ميشود اعطا او به پرينستون
"فستوس دكتر" در 1947 نهايت در شودو ساخته آن براساس فيلمي دلار ، هزار صد ازاي
نازي شكسته صليب ديگر حالاميشود منتشر است ، مان توماس بر گوته تاثير عمق كه
بودن اروپايي به من تمايل" ;بگويد آمريكايي خبرنگاران برابر در او تا شده متلاشي
".بازگشتم به مجبور كه است قوي آنچنان
رو و بشنود را شمالي شهرهاي جنگل بوي بار آخرين براي ديگر بار يك تا برميگردد پس
عينكم":بگويد هميشگياش دوست شواريتز ، ريشار" به رو مونيخ ، درياچه آرام امواج به
.نشده بيدار ديگر كه است سالها او ولي "...شدم بيدار وقتي تا بگذار نزديك را
فيلسوفان با همانديشي
ارباب سيطره جهت از مفاهمهها آينده به نسبت عجيبي دلشوره كه اين عين در من
واقفم سخت آن آينده جهانداري به دارم ، فرهنگي و علمي سياست
اقدام "فلسفي مفاهمه" مجموعه ذيل كتابهايي انتشار به جهان نقش انتشارات است مدتي
اكنون و داشت نام "دكارت فلسفه در" تفكري مجموعه اين عضو اولين.است كرده
.است شده بازار روانه ادياني يونس سيد قلم به مجموعه اين از "كانت فلسفه بازانديشي"
تفكري فلسفي ، مفاهمه ديباچه از عبارتند شد خواهند منتشر اين از پس كه كتابهايي
...و سهروردي اشراق سراي در كاوشي ابنسينا ، منطق با همسنخي دكارت ، فلسفه در
.گويد پاسخ بدانها تا كرديم ارسال ادياني براي را پرسشهايمان
ميكنند؟ دنبال را هدفي چه مفاهمهها &
اين.است پيشين فلاسفه فهم و متن بازفهمي و بازخواني نوع يك حقيقت در مفاهمه
.ميشود پديدار صورت چند به بازفهمي و بازخواني
;فهمها اطلاعرساني در سيري:ج ;شرحنگاري و تفسيري نوع از:ب;زباني نوع از:الف
.پيشين متعلقفهمهاي از جديدي فهم ارائه و فهمها نوفهمي:د
به را خود توانايي تا دارد گذري يك هر به ناخواه خواه ساختاري نظر از مفاهمه
.است فهمها متعلق از جديدي فهم ارائه و فهمها نوفهمي مفاهمه ، جوهر اما ;كشد تصوير
گام در ;نشناسد را آن نحوي ساختهاي و مدرن و سنت زباني بازي كننده ، مفاهمه اگر
به كننده مفاهمه نگاه علاوه به بازماند ، حركت از شايد و ميشود لغزش دچار نخست
اطلاعرساني حوزه وارد سير اين از تا است معطوف جانبي تفسيري و شرحنگاري به نحوي
با كننده مفاهمه فيلسوف كه ميشود موجب حركت سه اين اعمال.شود پيشين فهمهاي
فراهم فهمها جوهر به دستيابي امكان تا شود مفاهمه عرصه وارد لازم سيطره و اقتدار
امكان تا است فلسفي فهم جوهر كشف و ريشه به بازگشت مفاهمه ، از هدف حال هر به.شود
.شود فراهم جديد جوهري فهم پديداري
مفاهمهاي؟ رويكرد چرا &
ساختاري طرح اين در ممتاز نقش يك هر كه شده مفاهمهاي رويكرد موجب علت چند
پژوهش و آموزش بودن بيمار ;فلسفي تفكر پايان يا فلسفي فهم فقر احساس:داشتهاند
گرفتن جدي ;فلسفي - فكري كشمكش براي شروعي ;فلسفي انديشه و تفكر شدن فراموش ;فلسفه
.فلسفه فهم براي جديد روش تعليم و تفكر
تا باشم فلسفي پژوهش و آموزش براي تازه طرحي انديشه در من كه شدند موجب علل اين
اول تصور در شايد.دهم ارائه كشور فلسفي نياز با متناسب و ناتمام چند هر كاري
نگاه اگر اما ;ندارد وجود مفاهمهاي نوع از تفكري براي ضرورتي كه كند احساس انسان
وارث اكنون ما چوناست ديگر چيز قصه باشد ، داشته وجود فيلسوفانه و عميقانه
ندرت به كه طوري به.است فلسفي تفكر فاقد خود فكري ، غناي عين در كه هستيم فلسفهاي
.كرد پيدا پژوهشگر و استاد چند تعداد امروز ، پژوهشگاههاي و دانشگاهها در ميتوان
بيست حدود چون.ميبريم سر به ايران در فلسفي متفكر و فيلسوف قحطي دوره در ما يعني
را چرخيدن خود دور به يا و دويدن درجا نوع از بازي ايران ، در فلسفه كه است سال
تحول بايد سامان اين در كه ميكند حكم فلسفي عقل بنابراين.است كرده تجربه
آيد پديد احساس اين تا كند آشفته را فلسفي مدرسان آرام خواب و آيد پديد زيرساختي
تاثيرگذار كه انديشيد چارهاي بايد و شده فراموش كه مدتهاست فلسفي - فكري بازي كه
.باشد
چيست؟ آثار اين به نسبت شما رويكرد و برگزيده را شيوه اين كسي تاكنون آيا &
مراكز در دليل همين به و است نوبنياد طرحي شده ، آغاز كه حركتي ميكنم فكر من
فكري نظر از كه گونه همان دارم باور من البته.است شده برانگيز چالش فكري و فلسفي
مفاهمههاي اين بر كه دارند حق امروز فلاسفه ميشود ، گرفته سخت پيشين فلاسفه بر
نوفهمي و نوسازي و بازسازي هميشگي نقد با تا بگيرند سخت عقل منطق با فلسفي فكري
روشمند نقدهاي كه بود خواهد ناتماميهايي دچار آغازي ، حركت كه است طبيعي.آيد پديد
.باشد موثر ميتواند آن رساندن كمال به در معرفت ارباب
و پيشداوري از همواره و ميكنم نگاه واقعبينانه صورت به فلاسفه آثار به من
كه همين و ميكنم باور را آنها منطق و دل با نخست.ميگريزم عقلزدگي و احساسزدگي
پسين و پيشين فهم تا ميدهم شكل را فهمها ديالوگ ساختار شد ، پيدا من در فهمباوري
پديد انتخاب دلشوره خواننده در كه ميشود موجب شيوه اين اعمال.شوند مواجه هم با
حالتهايي تلاش اين در است ممكن البته.دهد برتري ديگري بر را يكي تفكر با تا آيد
اصل و ميآيند شمار به مفاهمه لازم فرع آنها كه گيرد شكل نيز نقدي و نگاري شرح از
است ممكن حاصل اين.ميآيد پديد نو حاصل آن از كه است فهم دو گرفتن قرار روياروي
.است سنجش قابل زمان فلسفي فهم تناسب به نيز آن كه باشد ناتوان يا توانا
چيست؟ مفاهمهها اين از شما انگيزه&
;پيشين فلاسفه و فلسفه گرفتن جدي:است چيز چند بر مبتني مفاهمه ، طرح از من انگيزه
زبان ، اصالت جاي به فهم اصالت منطق ترويج ;تفكر به بازگشت يعني ;ريشه به بازگشت
;پيشين فلسفي فهم ناتواني و توانايي دادن نشان;دانايي اصالت و متن اصالت
.فلسفي فهم از جديدي مدل ارائه
نزديك متن اصل به را مخاطب اندازه چه تا متن با رويكرد نوع اين ميكنيد فكر شما &
ميكند؟
اين به را ما دغدغهاي چه اساسا كه بازگرديم دغدغهها به بايد كه ميكنم فكر من
بوده ميان در تفكر قصه يا داشتهايم متن شرح و توضيح مشكل ما آيا است؟ واداشته مهم
.است ممكن ترجمهها طريق از متن عمومي مفاهيم و نحوي ساختهاي درك من نظر به است؟
.آيند بيرون عاميانهزدگي اين از تا دهد رخ انقلابي بايد نيز ترجمهها در البته
ميتوانند حدودي تا ميدهند انجام پژوهشگاهها و دانشگاهها كه عمومي كارهاي اكنون
پژوهش و آموزش از بيرون متون اين جوهر كشف اما ;كنند آشنا متن با را مخاطب
نحوي به فلسفي مفاهمههاي كه ميكنم فكر من اينرو از.است پژوهشگاهي و دانشگاهي
صورت به تنها تا سازند نزديك ريشه به را مخاطب و كنند جبران را خلا اين ميتوانند
اين اعمال.كنند تجربه را فهمآموزي خود ، ذهن ساختن شناور با و نكنند بسنده مسئله
آنها با خواننده نويسنده ، همراه و سازد آشنا متن نهاد با را مخاطب ميتواند شيوه
كه دهد فلسفي تفكر آموزش ميتواند شيوه اين علاوه بهكند عمل همسنگ كشمكشها در
و دانشگاهها در آنكه ويژه به.رسانند پايان به چگونه و كنند شروع چسان
فراموش نيز آن آموزش اساسا و است بيرنگ يا ندارد وجود يا تفكر چون پژوهشگاهها ،
فلسفي تفكر آموزش تا باشد فلسفي تفكر سوي به راهي ميتواند شيوه اين اعمال شده ،
.گيرد شكل
چيستند؟ مفاهمه اين مولفههاي &
احوال مولفه ، از ما قصد البته.شهود عقل ، حس ، :هستند مولفه سه داراي مفاهمهها ،
مفاهمهاي بنياد مولفهها ، اين.ميشوند سنجيده عمل طريق از كه است شهود و حس عقل ،
هيچ يعني.ميآيد وجود به مفاهمهاي ساختهاي آنها طبق سپس و ميدهند شكل را
هر درميشوند درگير آن با نحوي به همه و نيست مولفه سه اين از بيرون مفاهمهاي
سپس و مييابيم راه آن جوهر به عقل منطق با و ميكنيم شروع حس با نخست مفاهمهاي ،
و هستند ديگري چيز عمومي اصطلاح در مولفهها البتهميكنيم شكار را آن شهودي با
.ميشود روشن مفاهمهها مطالعه با كه كرديم قصد را خاصي مفهوم مولفه از اينجا در ما
دهيد؟ توضيح مفاهمه درباره اندكي &
مفاهمه ده از.ميرسد پايان به جلد ده در كه است گونهاي به مفاهمهها شروع
.است چاپ زير ديگر مفاهمه دو و رسيده چاپ به مفاهمه دو تاكنون
آن مطالعه مفاهمهها در ورود براي كه است مفاهمهها ديباچه اول ، مفاهمه
آغازي ، مفاهمه سه از آن كه است دكارت فلسفه در تفكري دوم ، مفاهمه.است چارهناپذير
در تاملات" ،"فلسفه اصول" به معطوف مفاهمه اين روحاست شده تشكيل نتيجه و مياني
نيز آن كه است كانت فلسفه بازانديشي سوم ، مفاهمه.است "روش در گفتار" ،"اولي فلسفه
به سوم و "محض عقل نقد" به دوم ،"تمهيدات" به يكي.است يافته اختصاص مفاهمه سه به
.است ابنسينا فلسفه بازشناسي به مربوط چهارم ، مفاهمه.است مربوط "حكم قوه نقد"
"تنبيهات و اشارات" و "شفا" ،"نجات" تفكر محور كه است اولي فلسفه درباره مفاهمه اين
.است بوده
"اسفار" ،"مشاعر" به بيشتر آن كه است ملاصدرا هستيشناسي با ارتباط در پنجم مفاهمه
اختصاص فارابي فلسفه در عقلاني سير به ششم مفاهمه.است معطوف "ابوبيه شواهد" و
در كاوشي هفتم ، مفاهمه.ميپردازد او سياسي فلسفه به هم و وجودشناسي به هم كه دارد
مفاهمه به هشتم مفاهمه.است "اشراق حكمت" مفاهمه مبناي كه است سهروردي اشراق سراي
نهم ، مفاهمه.است پالمر و هايدگر تفكر با ارتباط در بيشتر و دارد اختصاص هرمنوتيكي
به را اخوانالصفا و فخررازي غزالي ، انديشههاي كه است جدلي منطق در نقدي به مربوط
رابرت و راولز لاك ، هابز ، سياسي عقلانيت در پژوهشي دهم ، مفاهمه.ميخواند مفاهمه
.است مدرن و سنت سياسي فلسفه بين جمع نحوي به مفاهمه اين.است نوزيك
دادهايد؟ اختصاص شرق فيلسوفان به را جنبهاي شما آيا &
كه مدتهاست و هستند من علاقه مورد لائوتسه و كنفوسيوس ويژه به شرق فيلسوفان
سرانجامي به من تفكرات و تحقيقات اگر و ميكنم مطالعه و ميانديشم آنها درباره
اكنون.كرد خواهم منتشر آنان درباره مفاهمهاي نوع از آثاري كه است طبيعي برسند ،
ندادهام انجام آنان انديشههاي درباره كليدي تفكر هم و است ناتمام من اطلاعات هم
مقدس متون ميتوان شيوه اين با آيا.دهم ارائه را تحقيقاتم كه است آن بهتر شايد و
و است مفاهمه قلمرو در ممكن پرسش دشوارترين سوال اين ميكنم فكر كرد؟ بازخواني را
به كه نيست هرمنوتيكي مفاهمه ، شيوه جوهر چون.ندارم آن براي شفافي پاسخ نيز من
.است قدسي متون با مفاهمهاي تفكر نكردن مواجه سادهتر و باشد ممكن آن جمع نحوي
كار و برآييم آن توجيه يا تعديل درصدد تا نيست متون به معطوف مفاهمه اصلي قصه چون
جوهر دادن نشان تنها هدف وانگهياست فكر جوهر با ارتباط در حقيقت در مفاهمه مهم
سيطره من نظر بهاست اهميت داراي آن حاصل پديداري و مفاهمه فرآيند بلكه نيست ، فكر
.گيرد صورت آن با بشري فكر شدن مواجه تا نيست ممكن بشر براي قدسي تفكر بر
است؟ چگونه ايران در مفاهمهها به رويكرد آينده &
سياست ارباب سيطره جهت از مفاهمهها آينده به نسبت عجيبي دلشوره كه اين عين در من
ميكنم فكر كه طوري به.هستم واقف سخت آن آينده جهانداري به ;دارم فرهنگي و علمي
از شدت به امروز فلسفي نسل زيرا.است مفاهمهها آينده گرو در فلسفهها آينده
مدرسان پيراموني بحثهاي و تخصصي و عاميانه الفاظ با بازي و قبرها نبش و خطابهها
آينده فلسفه ، آينده من نظر به.است بسته تازه راه به اميد چشم و شده خسته فلسفه
به كه است موجي مفاهمه اما ;است پيش در ناهمواري و سخت راهي البتهاست مفاهمه
دارد همراه به خود با را سيلي موج اين.نيست امكانپذير آن بازداشتن و درآمده حركت
روشن آينده به را همه و ميبرد ميان از را پژوهشگاهي و دانشگاهي چوببستهاي كه
.ميخواند فرا
كرد؟ خواهد پيدا ادامه كجا تا پژوهشگاهي و دانشگاهي واكنش &
بنيادي تلاش اصل و ندارد چنداني اهميت پژوهشگاهي و دانشگاهي عمومي واكنش من براي
واكنش.است شده واقع كشور از خارج و داخل در خواص توجه مورد و گرفته صورت كه است
صورت آنجا در بنيادي كار هيچ كه ندارد اهميت جهت اين از پژوهشگاهها و دانشگاهها
در نه كه طوري به.هستند حركت در ناكجاآبادي سوي به سرگردان همه و نميگيرد
مفاهمهاي پژوهش پژوهشگاهها ، در نه و ميشود داده آموزش فلسفي تفكر دانشگاهها
جاي به پژوهشگاهها و دانشگاهها كه باشد استادان متوجه مشكل شايد.ميگيرد صورت
صاحب خود كه آنجا از آنان و كردند جذب پژوهشي كارمند و مدرس پژوهشگر ، و استاد جذب
پژوهشگاهها و دانشگاهها از من بنابراين.دهند تفكر آموزش نميتوانند نيستند تفكر
در تفكر از اميدي روزنه هيچ نميكنم فكر و نااميدم دايرالمعارفها و موسسات و
.باشد داشته وجود آنجا
...آخر حرف &
اميد همه تنهايي به يعني.است فلسفي نخبگان پيچيده دلشوره به ساده پاسخي مفاهمه ،
پوششي بلكه نيست ، يافته پايان تلاشي نوعي به.است تنهايي براي اميدي اما ;نيست
.است ناآرام
.ميشود مواجه تفكر با حال همه در زيرا ;دارد تفكري ماهيت چيز هر از پيش مفاهمه
.است آن سرچشمه تفكر كه است اصل به بازگشت و ريشه به رخنه مفاهمهها ، بناي سويي از
باشد ، درست همه فكر كه نيست چنان و نيست نادرست فكري هيچ كه ميآموزد ما به مفاهمه
.است استمراري مفاهمه راز اصل همين و دارند حضور آن در ناخالصيهايي همواره بلكه
آموزش نيز را انگاري واقع شيوه ميآموزد ، را كردن فكر ما به كه گونه همان مفاهمه ،
حالتي بلكه ;نيست نشستن براي جايي.است تفكر نيست ، متن مفاهمه بنابراين.ميدهد
پايان كه آغازي اما ;است آغاز نيست ، پايان.است رفتن و كردن تامل بازايستادن ، براي
كه بوده همراه بسياري مشكلات با مفاهمهها اين نشر صورت هر به.است نامعلوم آن
به دست مضاعف همت با جهان نقش نشر محترم مديريت ميان اين در.است چنين نيز اكنون
چاپ زير مفاهمه دو و رسانده انتشار به را مفاهمه دو تاكنون كه برده مجموعه اين نشر
بنيادي پژوهشهاي انتشار در ارشاد وزارت ويژه به و فرهنگي ارباب است اميد.است
.بردارند ساده هرچند گامي
فرهنگي نشريات
ماه كتاب ميهمان لطفي
مدير زمرديان.است بوده فلسفه و ادبيات ماه كتاب شماره اين ميهمان زمرديان رضا
و زبانشناسي دانش برجستگان و صاحبنظران از و مشهد فردوسي دانشگاه زبانشناسي گروه
دانشجويان از چند تني و صفوي كورش توسط او با گفتوگو.است ايران در گويششناسي
.است پذيرفته صورت مشهد فردوسي دانشگاه دكتري دوره
در مقاله اين.است لطفي محمدحسن مرحوم از مقالهاي نام "رنسانس دوره در اومانيسم"
لطفي.است آلمان ، ماربورگ دانشگاه استاد يوك ، اگوست كتاب فارسي ترجمه از بخشي واقع
اين ديگري مترجم تا دارد جا و است كرده ترجمه فارسي به را كتاب اين از صفحه سيصد
.برساند انجام به را ناتمام كار
به هم ايران در ادبي نقد وضعيت بررسي همايش در تقيزاده صفدر سخنراني متن اما
و پرسشها هم متن اين انتهاي در.است شده درج مجله شماره اين در مقاله صورت
.شدهاند طرح تقيزاده سخنراني از پس كه آمدهاند پاسخهايي
همايش دومين به مربوط آنها از يكياست آمده هم گزارش دو ماه كتاب شماره اين در
دانشكده همت به هوگو ويكتور سالگرد دويستمين با مصادف كه است تطبيقي ادبيات
نقش بررسي ميزگرد به هم ديگر گزارش.است شده برگزار تهران دانشگاه خارجي زبانهاي
بينالمللي همايش برگزاري با مقارن كه دارد اختصاص تمدنها گفتوگوي در ادبيات
همايش اين در.است شده برگزار قرن 21 دورنماي و تاريخي تجربه:تمدنها گفتوگوي
مشتركالمنافع كشورهاي و روسيه نويسندگان اتحاديه رئيس ميخالكوف ، سرگئي ابتدا
و ژوكوف ديمتري مصطفين ، امين سنايي ، مهدي خرازي ، صادق آن از پس و است كرده سخنراني
به كه است ماه كتاب سوم گزارش هم سعدي ماندگاري رازكردند سخن ايراد نيازي شوكت
.است يافته اختصاص سعدي روز بزرگداشت مراسم
ايراني هابرماس
آن به بديعي جلوه آن طرح و جلد رنگ.زيباست بسيار "گفتوگو گزارش" شماره اين
درباره شماره اين اصلي گفتوگوي.است افزوده آن مطالب غناي جذابيت بر و است بخشيده
جهانبگلو ، رامين.است مجتهدزاده پيروز با آن روي پيش چالشهاي و جهاني نوين نظام
عنوان با مقالاتي نيز عزيزي مال مهرداد و اهلرس اكارت داوري ، رضا مسجدجامعي ، محمد
و مركز ديگران ، درك و فهم براي تمدنها درك ديگران ، با بعد خود ، با گفتوگو اول
معماري فرهنگ به سفر و غرب جغرافياي در اسلامي شرق غربي ، تمدن دستاورد ;پيرامون
بر مطلب اولين.است هابرماس پرونده شماره اين بخش جذابترين.نگاشتهاند ملل
حاصل بعدي مطلب.دارد اختصاص تمدنها گفتوگوي مركز گروههاي با هابرماس ميزگرد
عباس فولادوند ، عزتالله آيتاللهي ، حميدرضا اكرمي ، موسي مجتهدي ، كريم نشست
چهار نشست اين.دارد نام سياست و فلسفه و است هابرماس با شايگان داريوش و منوچهري
سكولاريسم ، بستر در دينداري و مدارا آغاز تبعيض ، پاياناست انجاميده طول به ساعت
ايراد تهران دانشگاه و فلسفه و حكمت انجمن در كه هابرماساند سخنراني دو عنوان
ديدگاه يك طرح به مقالهاي در اكرمي موسي.آمدهاند شماره اين در و شدهاند
هم آزادي اسماعيل و است پرداخته هابرماس نظري و سياسي مواضع برخي به نسبت انتقادي
و هابرماس سفر به ايراني نشريات نگاه.است كرده گزارش را شيراز به هابرماس سفر
.است آمده مجموعه اين در نيز آلگماينه فرانكفورتر با هابرماس گفتوگوي
هنر فرهنگستان در هايدگر و هگل
فلسفه درباره هگل كه است سخنرانيهايي مجموعه كه "زيباشناختي بر هگل مقدمه" كتاب
هنر فرهنگستان.است شده برگردانده فارسي به عبادي دكتر كوشش به كرده ، ايراد هنر
اثر "هنر و هايدگر" كتاب موسسه اين ديگر طرف از.كند منتشر را كتاب اين دارد قصد
كتاب.ميكند منتشر صافيان محمدجواد را كتاب اين كه كرد خواهد منتشر هم را گوكلمان
كوماراسوامي ، آناندرا از برجسته اثري كه است "هنر در طبيعت دگرديسي" موسسه اين ديگر
و است برگزيده ترجمه براي را كتاب اين هنر فرهنگستان.است سيلاني برجسته سنتگراي
.كرد خواهد منتشر امسال زمستان اوايل در را آن
الوراق پايگاه و دانش نشر
نكات حاوي دانش ، نشر مجله بهار 81 شماره در پورجوادي نصرالله كوتاه سرمقاله
از بازديدش و است كرده خلاصه صفحه سه در را دبي به سفرش حاصل او.است جالبي
كتابخانه.است داده شرح را الوراق اينترنتي پايگاه و جمعالماجد كتابخانه
بر بالغ كه كتابخانهاي ;است امارات خطي كتابهاي مخزن مهمترين جمعالماجد
پايگاه.عربياند زبان به آنها اكثر كه دارد وجود آن در هم چاپي نسخه سيصدهزار
علوم و تاريخ ادبيات ، شعر ، حوزه در عربي كتاب عنوان هزار يك از بيش شامل هم الوراق
واسطه به متون همه در جستوجو امكان يكي.دارد عمده خاصيت دو الوراق.است ديني
كاربر.اشتباهات تصحيح امكان هم ديگري و گوناگون و متنوع سرچهاي و فهرستها
اين تا كند تصحيح را ميآيد نادرست نظرش به آنچه متون از استفاده هنگام ميتواند
.شود ثبت او خود نام به تصحيح
مجموعه قديميترين رونقالمجالس ، بر است شرحي كه دارد هم ديگري مقاله پورجوادي
معصومي حسين از است مقالهاي نام عدل جام.فارسي زبان به ديني _ اخلاقي حكايتهاي
:كه است پرداخته حافظ بيت اين درباب تامل به مقاله اين در او.همداني
گدا تا باده بده عدل جام به ساقي
كند بلا پر جهان كه نياورد غيرت
عدالت از استعارهاي كه عدل جام از رايج تصور برخلاف كه ميدهد نشان معصومي
هيدروليك علم اصول براساس كه دارد ارجاع خاص وسيله يك به واژه اين است ، اجتماعي
اين فهم چگونه كه ميدهد نشان عدل جام عملكرد نحوه شرح از پس معصومي.ميكند عمل
از يكي.است جالبي مقاله.ميكند دگرگون را حافظي بيت اين معناي از ما درك نكته ،
شدن گم ماجراي به مشروطه دوره و اسناد مورد در رايج مناقشات بحثانگيزترين
و شد جاري عوام افواه در اينباره در مفصلي داستانهاي.برميگردد "باب توبهنامه"
موضوع اين به پرهام سيروس هم حالانوشتند باب اين در بسياري مقالات هم متخصصان
يا دارد وجود ملي شوراي مجلس اسناد مركز در سند اين بالاخره شود معلوم تا پرداخته
.است رفته يغما به
در اواست كرده جالبي كار هم "بعد تا نيما از رباعي ، " مقاله در ميرافضلي سيدعلي
در شده سروده رباعيات محتواي و فرم سير درباره فشردهاي و جامع اطلاعات مقاله يك
حجم آنچه برخلاف كه است داده نشان و است پرداخته شمسي تا 1380 سالهاي 1300 خلال
.است نبوده دلپسند هم چندان زمينه اين در اوضاع ميكند ، آشكار رباعيات اين
انصاري حسن و است پرداخت فارسي زبان در صفت و اسم مسئله به طباطبايي علاءالدين
سخني تا است نگاشته "نهجالبلاغه از پيش نهجالبلاغه" عنوان با مقالهاي هم قمي
.بگويد شريف كتاب اين فرازهاي اصالت درباب
تاريخ به ابتدا.است پرداخته مختلفي كتابهاي به دانش نشر كتاب معرفي بخش
همت به كه استاد چهل از چهلگفتار كتاب دوم شاه ، خاوند محمدبن نوشته روضالصفا
آلبرشاندور اثر اسلام قهرمان نابترين صلاحالدين سوم است ، آمده فراهم امين سيدحسن
درباره گفتوگوهايي و گفتارها ايران ، در تعزيه رحيقالتحقيق ، هم اينها از پس و
...و رهآورد سومين اطلاعات ، عصر تعزيه ،
نشر.دارد اختصاص كتاب حوزه در خارجي و داخلي اخبار به هم دانش نشر بخش آخرين
دهسال كار اين.است داده چيني زبان به شاهنامه ترجمه رسيدن پايان به از خبر دانش
شكوه كتاب معرفي مراسم كه است داده خبر دانش نشر ضمن در.است انجاميده طول به
.است شده برگزار خردادماه اوايل در نيز يونسكو سازمان مقر در ايران
فرهنگي نشريات
آذربايجان مسئله و گفتوگو
مانند نيز شماره اين.است شده منتشر تازگي به گفتوگو فصلنامه شماره سومين و سي
"كتابخانه" و "مقالات" ،"روزنامه" ،"ويژه مقالات" بخشهاي شامل نشريه معمول روال
شامل را مقاله هفت و است پرداخته آذربايجان مسئله به شماره اين ويژه بخش.است
:قرارند اين از آن عناوين كه ميشود
تورج ايراني ، ناسيوناليسم و آذربايجان ;رضا عنايتالله آذربايجان ، تا اران از
آذربايجان مسئله ;نيسمن ديويد ،"جنوبي آذربايجان" ابداع چگونگي و سرخ ارتش ;اتابكي
در قومي درگيريهاي ;نصيبنصيبزاده ايران ، آينده براي اساسي مسئله يك:ايران در
نامه يك ;شهرضايي آذري رضا آشوب 1905 ، حوادث به نگاهي" ايران در آن بازتاب و قفقاز
در همچنين بيات كاوه آذربايجان ، مسئله و اسلامي جمهوري ;رسولزاده امين محمد از
محور:"تروريستها يابامايابا" عنوان با مقالهاي در احساني كاوه مقالات بخش
خارجي سياست در بوش دولت اخير جهتگيرهاي بررسي به آمريكا ، خارجي سياست و شيطاني
.ميپردازد خود
مسئله تبيين در سعي شده نوشته بيات كاوه قلم به كه شماره اين ي"گفتوگو باب"
:ميخوانيم نوشته اين در.دارد آن به پرداختن لزوم و آذربايجان
داشتهاند ، خود تحتالعشاع را معاصر ايران تحولات كه مختلفي مسائل ميان در
مسئله".پايدار و مستمر جنبهاي نيز برخي و دارند گذرا و مدت كوتاه جنبه پارهاي
جمله از ميتوان ايران ، در بحثش و طرح مقطعي و متناوب صورت رغم به را "آذربايجان
.دانست كشور پايدار و مستمر مسائل
در "آذربايجان" به موسوم موجوديتي تاسيس با جهاني اول جنگ پايان در كه مسئلهاي
نام به ديرباز از كه سرزمينينهاد وجود عرصه به پا ارس رود شمالي بخشهاي
بعد صباحي چند تا و گرفت نام اران اعراب چيرگي خلال در داشت ، شهرت قفقاز آلبانياي
گنجه ، و قبه - سامان آن خانات نام به نيز روسيه چيرگي و روس و ايران جنگهاي از
.بود معروف -...شيروان و شكي
و تركي هويت يك به دادن شكل براي گسترده اقدام يك با كه ابداع و نوآوري اين
از تلفيقي يعني - منطقه در پيشين هويتي ارزشهاي و مفاهيم جاي به آن جايگزيني
طرح با طولاني چندان نه مدتي عرض در شد ، توام - اسلامي و تركي ايراني ، هويتي عناصر
تفسير و تعبير يك ارائه و واقعي آذربايجان خواندن "جنوبي آذربايجان" چون مضاميني
صورت به بلكه ايران ، از بخشي عنوان به نه آن فرهنگي و تاريخي پيشينه از جديد
نام هم آذربايجان جهاني اول جنگ از پيش تا حتي كه موجوديتي شده جدا و نيمهجنوبي
مستقل موجوديت يك شكلگيري براي استوار بنياني آوردن فراهم لحاظ از فقط نه نداشت
مناسبات چشمانداز نظر از بلكه نيست ، و نبوده مطمئني و درست شالوده صفحات ، آن در
ايالت يعني واقعي ، آذربايجان موقعيت بردن سوال زير با نيز ايران منطقهاي
و تنش از زمينهاي ايران ، پيكر از سال كهن و ديرين بخشي عنوان به آذربايجان
آنجايي از.ميطلبد اساسي اهتمامي آن فصل و حل كه است نهاده جاي بر را سوءتفاهم
استقلال ساله چند دوره خلال در يعني - كوتاه مدت يك براي فقط آذربايجان مسئله كه
و مستقيم صورتي - تا 1921 1918- جهاني اول جنگ از بعد سالهاي در قفقاز اوليه
خارجي سياست ابزارهاي از يكي مقام در فقط سال هفتاد مدت به آن از بعد و داشت مستقل
سياسي اولويتهاي ديگر به توجه با نيز ايران يافت ، گاه به گاه نمودي شوروي ، اتحاد
كه چراكند رسيدگي موضوع اين به اساسي و جدي نحوي به ندانست لازم خود ديپلماتيك و
دست در وسيلهاي صرفا يا و گذرا و مدت كوتاه كرد تصور پديدهاي يا را موضوع اين
نسبتا صورت به توجه با اينك وليميكرد طلب را متفاوت رويكردي كه قدرتها ، ديگر
.نيست جايز تاخير اين از بيش گرفته ، خود به پديده اين كه مستدامي
ما تلقي و نگرش نوع به فوقالذكر تاريخي عوامل بر علاوه كه مسئله اين به بيتوجهي
سياستهاي برميگردد ، نيز اسلامي انقلاب نخست ادوار در همسايه حوزههاي تحولات از
پديد دشواريهاي كه است داده قرار آسيبپذير و ضعيف موقعيتي در را ايران منطقهاي
آخرين از يكي تنها خزر حوزه در ايران سياسي و اقتصادي منافع تامين در آمده
.است آن نمونههاي
مباحث جمله از را همسايه حوزههاي با ايران...اقتصادي و سياسي مناسبات توسعه
;نيستند غافل دمي آن ذكر از جمعي رسانههاي ;آورد شمار به نميتوان كشور شده فراموش
موانع دقيق شناسايي ميگيرد ، قرار بررسي و توجه مورد ندرت به ميان اين در آنچه
"آذربايجان مسئله" آنها مهمترين از يكي كه موانعي ;است مهم اين راه سر بر موجود
آذربايجان مسئله.قفقاز و ايران مناسبات بر آن نشده بحث ولي سنگين ، سايه و است
اصلي جوانب كه است خارجي مسئله يك اصولا طرح ، نحوه و شكلگيري منشا لحاظ از گرچه
تحولات بر ولي شناخت ، و گرفت پي ايران و منطقهاي تحولات چارچوب در بايد نيز را آن
در آن مجاور مناطق و آذربايجان زبان ترك حوزههاي تحولات ويژه به و ايران داخلي
زمينه يك از بحث داخلي جنبه اين كه آنجايي از ولي.است نبوده بيتاثير معاصر ادوار
و طرح شماره اين در كه شد آن بر تصميم است ، برخوردار متفاوت اجتماعي بستر و تاريخي
در تا گردد محدود آن اوليه و اصلي چارچوب به حتيالامكان بحث ، مورد موضوع بررسي
موضوع ، اين داخلي جوانب به فصلنامه آتي شمارههاي از يكي اختصاص با بعد ، مراحل
;داد قرار بررسي مورد را عرصه اين در مدخل ذي مضامين و عناصر از وسيعتري طيف بتوان
به پرداختن و نيستند برخوردار خارجي منشا يك از همگي لزوما كه مضاميني و عناصر
.است گستردهتري چارچوب طرح مستلزم آنها
|