دعا
شناسنامه
سيما نقد
خفته خون در ماه مويههاي
سينما 4
ميگيرد تاثير استادش از خوب شاگرد
دعا
خطايي پوشنده كه حكيمي اي و عطايي كهبخشنده كريمي اي الهي
انصاري عبداله خواجه
افراشتي چه از آتش پر دوزخ داشتي فراق آتش چون الهي
انصاري عبدالله خواجه
شناسنامه
سيما نقد
"سرپر تفنگ" سريال پخش مناسبت به
ايران تلويزيون در قصه
آشفته رضا
يك شبكه از شبها دوشنبه "سرپر تفنگ" سريال پخش انتظاري چشم سال چند از پس بالاخره
امرالله" كه است اميدوار همچنان راه به چشم تماشاگر كه است حالي در اين.شد شروع
سريال همان داشتههاي بر تكيه با "روزگاري روزي" موفق سريال كارگردان "جو احمد
.باشد كرده همراه موفقيت با را كارش هم "سرپر تفنگ" سريال ساخت در قبلي
قصه" داشتن خاطر به ميبيند ، موفق را "روزگاري روزي" سريال ايراني تماشاگر اگر
سريالسازي استاندارد معيارهاي با مقايسه در هم سريال آن وگرنه است ، "جذاب و خوب
ايران تلويزيون ساله عمر 40 طول در كه آنجا از ولي.ميگيرد قرار متوسط حد در دنيا
بر را انتظار اين بايد است ، نشده پخش و توليد موفق سريال دست دو انگشتان اندازه به
.باشد جادويي جعبه اين در جذاب روايتي شنيدن و ديدن گرسنه هنوز كه داشت روا تماشاگر
هر در آموزشي ، زمان در ايران تلويزيوني كارگردانهاي و نويسندگان متاسفانه
شايسته آنها زحمات نتيجه و نميشوند آشنا قصهپردازي اصول با چندان هنري ، دانشكده
شبكههاي از ايراني سريال چند پخش شاهد شب هر كه چنان.بود نخواهد ايراني بيننده
لحاظ به هم سريال اين كه درمييابد بيننده اول نگاه همان از اما هستيم ، مختلف
ميكاهد ، كار جذابيت از روايتي و فني معايب اين و است عديده مشكلات دچار قصهپردازي
.ميدهند دست از را خود مخاطبان مرور به سريالها اين و
او.ساخت پديدار كشورمان سريالسازي در عظيم انقلابي انقلاب ، از پيش تقوايي ناصر
سليقه ميزان پزشكزاد ايرج طنز رمان براساس "ناپلئون داييجان" سريال توليد با
حاتمي علي همانند موفقي كارگردانهاي انقلاب از پس و برد بالاتر را ايراني بيننده
و "رعنا" ،"گرگها" سريالهاي با ميرباقري داود ،"دستان هزار" ماندگار سريال با
سريال با نجفي محمدعلي ،"خان كوچك ميرزا" سريال با افخمي بهروز ،"(ع) علي امام"
سريال با احمدجو امرالله و "شبان و سلطان" سريال با فرهنگ داريوش ،"سربداران"
كشاندند جادويي جعبه سوي به ديگر بار را تلويزيون از رميده مخاطبان "روزگاري روزي"
.سازند برآورده را آنان رفته دست از انتظارات جذاب قصههاي خلق با تا
.دارد او جمعي ناخودآگاه در ريشه ايراني تماشاگر رواني انتظار و خاستگاه اين البته
شنيدن هم هنوز و است كرده عادت جذاب قصههاي شنيدن به ديرباز از ايراني انسان
ديدن از ايراني تماشاگر اگر.ميكند تلقي آرامشبخش خود روان براي را خوب قصههاي
.فيلمهاست آن جذاب و دقيق قصهپردازي خاطر به ميكند ، لذت احساس آمريكايي فيلمهاي
آفرينشگران اما ندارد ، نياز را خاصي انرژي هم آنها توليد و ساخت كه اينجاست جالب
در ايراني موفق سريالهاي همين است كافي و بيبهرهاند ساز و ساخت نحوه از ايراني
اطلاعات ميزان گونه اين و بشود تحليل و تدريس هنري دانشكدههاي در درسي واحد چند
براي را تماشاگر انتظارات تا برود بالا پيش از بيش هنرمندان اين "مخاطبشناسي" خاص
.كنند تضمين ماهوارهاي شبكههاي با رقابت در جادويي جعبه ماندگاري
با را خود جذابيت قصهها سريالها اين تمامي در كه درمييابيم اجمالي نگاه يك در
.ساختهاند پديدار (برگذشته تكيه با روايتگري) تاريخي بستري در و طنز چاشني
و بهترين جزو آتي هفتههاي در هم "سرپر تفنگ" سريال روندي چنين با مطمئنا
ساختاري كه "رعنا" سريال البته !شد خواهد تلويزيوني سريالهاي پرتماشاگرترين
از و مستثناست ، كلي قاعده اين از ميپروراند ، خود در را سياسي قصهاي و روانشناختي
جذب در آثار بقيه اما.كرد برآورده را خاص مخاطبان انتظارات بيشتر رعنا روي اين
در همچنان و ربودهاند ايراني سريالهاي مابقي از را سبقت گوي عام و خاص مخاطبان
.شدهاند ثبت تلويزيوني آثار بهترين عنوان به عمومي اذهان
خفته خون در ماه مويههاي
لوركا گارسيا فدريكو سالمرگ ششمين و شصت مناسبت به
ايزدپناه پارميس
.است هنر به علاقهمندان و ادبدوستان تمام براي آشنا نامي لوركا گارسيا فدريكو
در يرما خون ، عروسي آلبا ، برناردو خانه مانند لوركا از بسياري نمايشنامههاي
،"مخياس سانچز ايگناسيو براي مرثيه" چون او شعرهاي و است آمده در اجرا به كشورمان
اختيار در شاملو احمد زندهياد ترجمه با "رودبار سه كوچك ترانه" و "خوابگرد نغمه"
ايران در اسپانيايي نامآشناي شاعر كه روست اين ازاست گرفته قرار شعر دوستداران
داريد رو پيش كه مطلبي.است برخوردار ويژهاي محبوبيت از روشنفكران ميان ويژه به
:اوست سالمرگ ششمين و شصت مناسبت به او آثار بررسي و زندگي از گزارشي
& & &
كه بوده ، بسياري شاعران و نويسندگان زادگاه تاريخ در همواره (غرناطه) گرانادا شهر
مقايسه قابل لوركا گارسيا فدريكو با تاثيرگذاري و شهرت در يك هيچ ميان اين در
منحصر و شاخص هنرمندي او از زندگيش افسانههاي و اشعار نمايشنامهها ، .نبودهاند
نزديكي در باكروس فوئنته كوچك شهر در ژوئن 1989 پنجم در او.است ساخته فرد به
او تربيت و مادر وجود كه بود معلم مادري و فئودال پدري فرزند اوشد متولد گرانادا
در را زندگياش ابتداي سال او 11.داد پرورش شعر سرودن براي را لوركا حساس روح
جانمايه روشها و سنن اين و يافت رشد شهر اين رسوم و آداب با و گذراند گرانادا
تحليلگران برخي عقيده به شايد":است گفته اينباره در خود لوركا.شد او نوشتههاي
نوشتن قدرت من به روستامنشي همين اما باشد ، شده منعكس آثارم در روستاييام خوي
".است داده
را زندگياش باقي بوئنوسآيرس و كوبا به سفري نيويورك ، در زندگي ماه هشت جز لوركا
آشنا دالي سالوادور بونوئل ، لوئيس با نيويورك در او.گذراند مادريد و گرانادا بين
داخلي جنگهاي آغاز با او.درخشيدند خوش سوررئاليسم سبك در يك هر سه ، اين كه شد ،
كلام شك بدون كه شد ، اعدام فاشيستها توسط بعد چندي و بازگشت گرانادا به اسپانيا ،
از بودنش همجنسباز و آثارش موفقيت اجتماعياش ، ديدگاههاي بيان در گزندهاش و تلخ
و تولد.كرد وداع شعر دنياي با سالگي سن 38 در او است ، بوده امر اين مهم دلايل
در همواره *موروها و يهودي مردم تاريخ در همواره كه شهري گرانادا در او فكري رشد
تاملات رنجها ، به كه شاعري.آفريد برجسته و متفاوت شاعري او از بودند ، عذاب و رنج
مسلمانان ، همزيستي.پرداخت آن از پس و ميلادي قرن 16 از شهر اين مردم استثمار و
آزارهاي و بدگماني و ميكردند زندگي يكديگر كنار در قرن هفت كه مسيحياني و يهوديان
و گذاشت شهر اين مردم آداب و فرهنگ بر بسياري تاثيرات اعراب ، اخراج از پس شده روا
.است ساخته نمايان اشعارش در را ويژگيها اين تمامي كه است شاعري لوركا
لوركا آثار بنمايه گرانادا
لوركا افكار و انديشهها شكلگيري مركز آن اطراف خانههاي و هتلها و الحمرا تپه
يادآور آب چشمههاي خنكاي شبها ، سكوت كه جايي بوده اسپانيايي شاعران از بسياري و
تپه اين بر واقع قصري در نيز او تولد سالگرد صدمين جشن كه است شهر اين مردم تاريخ
برگزار كوليان و پيانو نوازندگان فلامنكو ، گيتار نوازندگان شعرا ، از جمعي حضور با
تولد مناسبت به بزرگداشتي مراسم سال 1975 در فرانكو ژنرال مرگ از پس ساله هر و شد
خواندن با او تولد سالگرد صدمين جشن.است ميشده برگزار باكروس فوئنته در لوركا
;بود شده سروده "بروا خوان" فلامنكو خواننده براي كه لوركا از شعري با فلامنكو آواز
".لبخندبود يك خفاي در درد ، خود او":شد آغاز
بود ، منزوي آدمهاي و روسپيها كوليها ، شده ، طرد انسانهاي رنج ، شاعر كه لوركا
كرده استفاده پيش از بيش احساساتش و شهرش وصف در خون و ماه المان دو از اشعارش در
.است
برملا از هراس و بود گوشهگير و شده طرد نوعي به زندگيش در شخصي دلايل به خود او
ترديد و وهم از سايهاي در را آثارش آن پي در و افكار بودنش همجنسباز راز شدن
از بيش و شعر و نمايشنامه زمينه در را لوركا آثار امر همين شايد و ساخت غوطهور
(اسپانيا نسل 27 شاعران يعني) هممسلكانش و او.ساخت مطرح خويش زمان در خصوصا پيش
و مردم براي و مينگريستند جامعه و مردم مسائل به تازهتري ديدگاههاي با
سالهاي در اسپانيا داخلي جنگ از پس كه ميشد متحمل را بسياري روحي رنج سرزمينشان
صيقل اشعار سرودن و خلق براي را آنان روح شعرا اين خاطر آزردگي و رنج 1936-1939
آلبرتي ، رافائل ساليناس ، پدرو اما نبود ، آنان ميان در ديگر لوركا كه چند هر.داد
در را لوركا دغدغههاي و دلنگرانيها ديگر شيوه به...و آلخاندرو ويسنته
!كن پرواز.بخسب !مخور حسرت شورانگيز هيابانگ به برو ، دادند ادامه آثارشان
.ميميرد نيز دريا بيارام ،
:پينوشت
عرب اجداد از مسلمان اسپانياييهاي ;موروها *
سينما 4
باشد سلطان ميخواست كه مردي
(1957) خون سرير
بهار اميد
از يكي حال عين در.است ژاپني فيلمسازان مهمترين از يكي "كوروساوا آكيرا"
روي اصولا ژاپني فيلمسازانهست هم جهان فيلمسازان بهترين البته و مهمترين
از گوشهاي سلحشوري و جنگآوريميكنند تكيه خاصشان فرهنگ و خود داستانهاي
"كوباياشي" چون كارگردانهايي و ميشود ديده سينمايشان در عموما كه آنهاست فرهنگ
با.ميگيرد جاي رده اين در حدودي تا هم "ازو"پرداختهاند آن به "ميزوگوچي" و
ژاپن كه است كارگرداني مهمترين (1910- 1998) "كوروساوا" معتقدند بسياري همه اين
ديگر بسياري خلاف به او بدانيم كه ميشود جالب زماني مسئله اين داشته ، حال به تا
او كه است اين مهم نكته.است ميداده نشان علاقه هم غيرژاپني داستانهاي به گاهي
روشن نتيجه يك به و دهد تطبيق ژاپني فرهنگ با را غيرژاپني داستانهاي ميكوشيد
،"است تاريخ فيلمساز ژاپنيترين" او گفتهاند حتي او طرفداران از دستهاي.برسد
خون ، سرير) فيلمهايي نيز "گوركي" و "شكسپير" از نمايشنامههايي براساس چند هر
او نثار كه باشد صفتي برازندهترين صفت اين شايد.است ساخته (اعماق در و آشوب
.كردهاند
كارگردان استدلال.داد قرار شانزدهم قرن ژاپن را "مكبث" از اقتباس مكان كوروساوا
كاملا كرده توصيف شكسپير كه دوراني با ژاپن داخلي جنگهاي دوران كه بود اين ژاپني
بود استدلالي چنين با.يافت ميشد را "مكبث" مثل آدمي نيز ژاپن در و دارد هماهنگي
ژاپني داستاني گويي كه ساخت گونه آن را فيلم و كرد فراموش را شكسپير كوروساوا كه
و باشد شكسپير نمايشنامه پيرو داستان روايي خط در تا كوشيد حال عين در او.است
همان را دانكن شاه كوروساوا ، مثلا.كند جابهجا يا حذف را شخصيتها دستهاي
با شاه كشتن در نيز بنكو كه كرد كاري عوض در نكرد ، بيمسئوليت و سادهدل فرمانرواي
ميتوان چگونه:بود اين كوروساوا گمان به شكسپير درام اصلي نكته.شود شريك دوستاش
باشد ، سلطان ميخواست كه كرد تعريف را مردي داستان او.كرد سقوط اخلاقي لحاظ به
كار بايد بنابراين.ميافتد دنيا چشم از و ميكند سقوط اخلاقي لحاظ به كه جنگاوري
براي داستان مركزيتنميآمدند او كار به چندان فرعي شخصيتهاي.ميكرد هم ديگري
شكسپير نمايشنامه شخصيتهاي مهمترين از يكي "مكداف" دليل همين به و بود معلوم او
دوم شمالي ، قصر اول:كرد متمركز مشخص مكان سه در را داستان كوروساوا.كرد حذف را
حراف و غريب جادوگر سه جاي بهجنگل سوم و (هست هم فيلم ديگر نام كه) عنكبوت قلعه
.است ريسيدن سرگرم و دارد سپيد موهايي كه كرد فيلم وارد را آرام و رمزآلود زني نيز
به را خود بصري ابتكارات سنتي گفتوگوهاي جاي به كه بود آن او سعي تمام اين از جدا
قهرماناش دهان در شكسپير كه را مشهوري تكگوييهاي عملا بنابراين.بندد كار
آن عين در فيلماش كوشيد كه بود اين كوروساوا ديگر شيوه.ميكند حذف سره يك گذاشته
بيشتر و نباشد متمركز گفتوگو پايه بر چندان شده گرفته الهام نمايشنامه يك از كه
"پولانسكي رومن" و "ولز اورسن" مانند نميخواست او حال عين در.برسد نظر به تصويري
بدهد ، اهميتي قاب از خارج صداهاي به (ساختهاند را خودشان مكبث كه كارگرداني دو)
.است كهنه و دمدستي شدت به شيوهاي چنان ميآمد نظرش به كه چرا
اينها همه كه داشت سنگيني و سنگدلي قدرت ، سادگي ، مثل چيزهايي شكسپير نمايش
بازيگران ، نو نمايش در كه ميدانست او.ميانداخت "نو" نمايش ياد به را كوروساوا
كه است گونه اين.ميكنند ذخيره را خود نيروي و ندارند حركت امكان ، حد تا
بازيگران چهره خطوط كوروساوابرميانگيزد را تنش پر هيجاني حركت ، كوچكترين
.دارد مطابقت نو نمايش شده سبكپردازي نقابهاي با كه ساخت جوري را فيلماش
كه شكلي به مكبث ساختن":نوشت (دسامبر 1979) پوزيتيف مجله در استراس مارين ريچارد
به كه بداند ملي فيلم را آن ژاپني تماشاگر و ببيند آن در را شكسپير غربي تماشاگر
بيشك خون سرير.است قابلتحسيني شجاعت است ، مستند و حقيقي تاريخي لحاظ
فيلمهاي بزرگترين از يكي حال عين در و شكسپير از سينمايي اقتباس درخشانترين
".است كوروساوا
توصيف شكل عريانترين به را پيچيده مفهوم اين او.است "وحشت" داستان خون سرير
.است نداشته ترسناك فيلمهاي امكانات كار به كاري هرگز اما كرده
ميگيرد تاثير استادش از خوب شاگرد
"شيشهاي جسدهاي"انتشار بهمناسبت كيميايي مسعود با گفتوگو
زنده درمن جواني خاطره ولي نميداشت نگه را چيزي هيچ حافظهام ديگر تا 70 سال 68
بود مانده
جمشيدي پرهام
گويا.است بازگشته ايران به دوباره طولاني چندان نه سفري از پس كيميايي مسعود
شد ساخته سال 1378 در كه "اعتراض" فيلم از پس بزند كليد را فيلمي است قرار اينبار
"اعتراض". نيامده سينماها پرده روي او از فيلمي هنوز درآمد نمايش به بعد يكسال و
از مردم نه.نداشتهاند تاملي قابل فروش هيچكدام "فرياد" يعني كيميايي قبلي فيلم و
اين در كيميايي.دادهاند نشان بهآنها خوش روي منتقدان نه و كردند استقبال آنها
حد در همهچيز اما بسازد فيلم ميخواهد كه ميداد خبر مدام بود كرده سكوت سالها
سينمايي ماهنامه يك در ارجمند جمشيد او نزديك دوستان از يكي اينكه تا ميماند خبر
.است رسانده پايان به را رمان يك نوشتن ايران سينماي كهنهكار كارگردان داد خبر
نقل را كتاب صحنه چند و است ايران ادبيات در تازه اتفاق رمان اين بود گفته ارجمند
بازار به نيز آن سوم چاپ بهسرعت و رسيد چاپ به كتاب تا كشيد طول يكسالي.بود كرده
فوقالعاده كتاب از دارند مشكل كيميايي سينماي با كه كساني و جوان نسل استقبال آمد
اين.ميپسندند بيشتر تازهاش هيات در را كيميايي همه ميرسيد بهنظر.بود
:بخوانيد پندار هنري فرهنگي سايت از نقل به را گفتوگو
& & &
رفتيد؟ رماننويسي سراغ به چرا.آمديد ميدان به رمان يك با سكوت مدتي از پس شما &
و كردم شروع را شيشهاي جسدهاي نوشتن سال 75.بود فيلمسازي در وقفه و سكوت اين
.شد تمام سال پنج در
بوديد؟ كرده فكر شخصيتها و ساختمان قالب ، روي قبلا &
را نوشتن شوق اما.نداشتم نوشته اين از منظري يا فكري پيش جدولي ، داستاني ، هيچ نه
آدم و ميرفت جلوتر آنچه هر.نوشتم صفحه صبح 40 تا شب يك نشستم.داشتم شدت به
و خريدم تابلويي.زبان يك و طبقه يك ميشد و ميكرد پيدا شناسنامه آدمي هر ميآمد ،
به و نوشتم هم را مرگشان و تولد سال و كوچك چهارگوش كاغذهاي به نوشتم را آدمها
شده متلاشي كلي به حافظهام وضع كه خصوصا.نميگشتم آدمها دنبال حالا.زدم تابلو
نورپردازي ، حتي.ميماند سينمايي شده دكوپاژ فيلمنامه يك به رمان اين.بود
.ميخورد چشم به آن در...و بازيگري دستور چهرهپردازي ، صحنهآرايي ،
باشيد؟ نزديك سينما به خواستهايد عمدا يا ميآيد سينما از شما با اينها &
داراي حسي هر كه دارم را اعتقاد اين.است ديگر حافظههاي بيشتراز من در چشم حافظه
..و است بينايي از مستقل چشايي حافظه).است ديگري با جدار داراي و مستقل حافظهاي
حافظهام در ميساختند يا و داشتند منظر كه درسهايي حتي مدرسه و كودكي در (.
پيادهروي كجاي كه تابستانها در عصر آفتاب خط خانهها ، در رنگ.ميماند بيشتر
ميآمد ، حادثه در حادثه چه آن هر...ميافتاد كوچه سر در كاتوزيان نقاشي كارگاه
.ميكرد كلافهام آنكه ميماندتا جدا حافظهام در
.شد سينما و خيال تصوير ، مرور به اينها و &
سينما كه كرد پيدا نسب و اصل نگاه ، ديدن اساس و پايه شد نوجواني و كودكي در سينما
كابوس ، يك و ميشد درهم سينما ، از بيرون و بود زندگي در هرآنچه و سينما اين.بود
دشت اين در اسبم و نميرسيدم خودم به اگر و ميشدند واقعيت كه ميساخت خيال و رويا
.ميبرد جنونم به _ ميگويم راست ميشد ، رها
.نيامد جنون و ريختيد سينما پرده بر بود خيال در هرچه پس&
تا 70 سال 68 اينكه تا.بودند فهميده را آن نزديكان و دوستان فقط كه آمد لكنت ولي
.بود مانده زنده درمن جواني خاطره ولي نميداشت نگه را چيزي هيچ حافظهام ديگر
دلبستگي آن و بود من در خانه از بيرون زندگي همه و خيابانها تهران ، كوچههاي حالا
و لالهزار نادري ، مثل داشت زياد سينما كه آنجا ويژه به محلهها بعضي به عميق
...ميگذشت گذرها سر در كه قصههايي
در وجب به وجب.بود سينما در فقط داشت حركت و ميرفت راه تصويري اگر سالها آن در
شكل را ، حوادث و تاريخ ميكرد ، هم ديگري كار _ سينما اين _ گذشت ما زندگي سينما
ميدادند ، نشان فيلمها اول در كه اخبار همان در حتي را آدمها لباس و خيابانها
سينما فقط دنيا اما نبود ، لالهزار فقط دنيا...جشن كودتا ، شورش ، مد ، (موويتون)
با داشت قصهگو حركتهاي كرسي ، قصههاي زمستاني ، قصههاي در...لالهزار و بود
مرد و باران گرگي ، ايستاده در پاشنه در گرفتن ، آتش صورت ، حركت.ميشد قاطي سينما
تمام با ارسلان امير طلوع بعد و مظلوم جوان مرد به عشق و زن بدجنس ، كوتوله
.ميافتد راه غوغايي و ولوله چه برسد آن به كامپيوتر دست اگر كه جادوهايش
رمان همين و شما آثار در سرد اسلحه يا تيغ عام تعريف در و چاقو ويژه به و اسلحه&
عادت؟ يك يا است نماد يك ايندارد حضور هم
زندگي حاشيه در اينكه دليل به معترض انسانميكند زندگي حاشيه در معترض انسان
.است اجتماعي و جمعي بيشتر حاشيهنشين ، انسان اعتراض.است همخوتر اعتراض به ميكند ،
به تعارضاتش در اگر هم حاشيهنشين انسان رانده ، حاشيهاش به اجاره و برق و نان
سلاح ، دادن نشان در هم و است ارزان هم او سلاحميرود سلاح سوي به شود بازنده شكلي
قبضه در سلاح شيشهاي ، جسدهاي در اما.مينشيند اعتراض جاي سلاح.نمايش از مراسمي
.دارند قبيلهاي خصلت طبقات ، هنوز.ميگيرد انساني شكل طبقه ،
نشان وسترن ژانر خصوصا و آمريكا كلاسيك سينماي به وافري دلبستگي آثارتان در شما &
چرا؟ ميدهيد ،
سالن سينما ، مدرسه.نبود سينمايي مدرسه.ميگيرد استادش از تاثير خوب ، شاگرد
نقادان ، عمر فيلم در 10 هم هنوزسالها همان فيلمهاي هم فيلمها.بود سينما
در انسان نقش.آموختيم فيلمها همان و سينما همان از ما...هست وسترن چندتايي
هنر ميكرد تلاش سالها آن سينماي اينكه و است انسان از بخشي كه طبيعت و زندگي
و روزنامه و تئاتر و سينما و سياست و عشقها و بود آن خيابانها.بماند و بشود
ميگيرد تاثير هنرمند.ميآموختيم آنها از بايد كه بود همانهايي هم ، شعر و ادبيات
.ميماند مستقل ولي
...كه هم شايعات بازار و نميسازيد؟ فيلم چرا &
يك شيوه ، هر به و ساختن فيلم در من.ميگذرد من گفتن كات آخرين از سال سه بله
مصاحبه كه بود تصميمهايم در حتي.است شده چنين حال.داشتم عادت ساختن سال در فيلم
خنك نسيمي اگر داشتهام سعي كه اطرافم در دوستانه ، و كوچك خشونتهاي اين از.نكنم
.ميسازد دوستت را شايعه بحران _ هستم دلگير..بوزانم آنها به رفاقتها در دارم
.بگذريم است خصوصي آقا نه...دروغ لبخندهاي اين از
شرعي ساعات
|
ساعت 13و09دقيقه :ظهر اذان
دقيقه و 47 ساعت 20 :مغرب اذان
ساعت 3و56 :فردا صبح اذان
دقيقه و 54 ساعت 5 :فردا آفتاب طلوع
|
|