اسطورهكشي و اسطورهآفريني
هدايت صادق تولد سال صدمين بزرگداشت مراسم در صنعتي محمد دكتر سخنراني متن
نظر از نخستين نوشت ، قصه ايران در مدرن شيوه به كه نبود نويسندهاي نخستين هدايت صادق
يك عنوان به را خود رسالت كه بود نويسندهاي نخستين هدايت ولي.بود جمالزاده زماني
به را خود نقش و رساند انجام به مسئولانه و كرد آغاز شوق و عشق با برجسته قصهنويس
ايران قصهنويسي پدر عنوان شايسته كه كرد ايفا چنان قرن ربع يك بنيانگذار ، يك عنوان
سايه خون ، قطره سه كور ، بوف چون شاهكارهايي آن قلههاي بلندترين از يكي در خود و باشد
بلكه ايران ، ادبيات در جاودانه آثاري تنها نه كه بيافريد ، را...و ولگرد سگ فردا ، مغول ،
كار از جنبه اين.است بيستم قرن در داستاني ادبيات آثار برجستهترين از آنها از برخي
كتابهاي و مقالات معاصر ، ادبيات صاحبنظران و نويسندگان و شده شناخته بيشتر البته هدايت
و او قصههاي نيز مردمدادهاند اختصاص هدايت قصههاي تحليل و نقد به را بسياري
منحط حتي محفلي ، ادبيات نوع از و شخصي تجربهاي عدهاي ، نظر از كه را كور بوف بهخصوص
.باشند خوانده ديگري قصه هر از بيش شايد شده ، ارزيابي
دهخدا او از پيش گرچه.بود خود زمان در بعدي چند خردورزي.نبود قصهنويس تنها هدايت اما
اين در طنز آثار برجستهترين از و بنيانشكن و هدايتتيز طنز ولي.داشت طنزآميز قلمي
ادبيات به را زهرخند يا سياه طنز كه است مدرن نويسنده نخستين شايد و است بوده بوم و مرز
شاهكاري حيطه آن در ولي زد ، قلمي هم نمايشنامهنويسي در گرچه.ميآورد ايران معاصر
گفته به كه زماني نظر از -نخستين عنوان به نه هم باز عاميانه ، فرهنگ در اما.نيافريد
اهميت و گستردگي نظر از بلكه -بود نخستين كلثومننه كتاب مولف خونساري آقاجمال خودش ،
.پرداخت ايران فرهنگ در فولكلور مطالعه و جمعآوري به كه بود ايراني پژوهشگر نخستين شايد
و بود شده آغاز آن از پيش زمين ايران باستاني اديان در پژوهش و اسطورهشناسي البته
اين در كتابهايي و مقالات ايران باستاني زبانهاي و فرهنگ پژوهشگران و غربي مستشرقين
گجسته ،"گمانشكني گزارش" ترجمه با نيز هدايت ولي بودند ، كرده ترجمه يا نوشته حوزه
خود همت و علاقه ايران ، شهرستانهاي و يسن هومن و زند بابكان ، اردشير كارنامه اباليش ،
.داد نشان نيز ايران فرهنگ از بخش اين به را
اسطوره و هدايت
عاميانه ، ادبيات گردآوري براي تلاشش و هدايت به پرداختن جا اين در اما من ، هدف
جنبهاي به مربوط بلكه نيست ، هم پهلوي متون ترجمه يا سرزمين اين افسانههاي و اسطورهها
او از پيش كه فارسي ادبيات در اسطورهپردازي اسطورهسرايييا با رابطه در اوست تلاش از
اينگونه و نكرده توجه آن به آگاهانه و هدفمند اينگونه كسي ميدانم ، كه آنجا تا
كه اسطورهپردازي.است نبرده كار به ايران نوپاي قصهنويسي در را مهارت و دانش تيزبيني ،
قرن ادبيات مشخصه روس ، ادبي نظريهپرداز و اسطورهشناس (1976)ملتينسكي اليزار نظر از
رئاليسم تا گرفته ، توماسمان و كافكا فرانتس اليوت ، جويس ، جيمز آثار از است ، بيستم
...و بورخس لوئيس خورخه فوئنتس ، كارلوس ماركز ، گارسيا قصههاي در لاتين آمريكاي جادويي
ادبيات به بيشتري عمق و معنا و شكوه ديگري ، تواناي نويسنده هر قلم با و ديگر جاي هر در
.است داده نمايشي و داستاني
يونان در اوريپيد و سوفوكل تراژديهاي و هومر حماسههاي اصلي ساختار و ساختمايه اسطوره ،
دكامرون اساس رنسانس در ديگر بار تا فردوسي ، شاهنامه در كه همانگونه بود ، باستان
دادن نشان براي سوفوكل و هومر عصر برخلاف بار ، اين وليشود سروانتس كيشوت دون و بوكاچو
و تقدسزدايي نيت با بلكه نبود ، قهرمانان پايمردي و دلاوري يا خدايان تقدس و شكوه
آرمانهاي جهت در مدرنيته ، دوران و خرد عصر تمامي در كه تلاشي ميشد ، نوشته اسطورهستيزي
ذهنيت با مبارزهاي.بود زميني واقعيتهاي و انسان اراده و خرد به بازگشت و آن بنيادي
و خردگريز رفتارهاي و پندار و رويا سيطره در غالب بهطور زندگيش كه انسان اسطورهانديش
اراده و خرد از كه انسانهايي.ميزيستند ابتدايي انسانهاي كه همانگونه بود ، بيمنطق
و خود احساسهاي و غرائز اسير منفعل موجوداتي چون و ميبردند را بهره كمترين خود
.بود انديشهاش به وابسته هستياش مدرنيته ، انسان كه حالي دربودند طبيعت مرموز نيروهاي
به را غريزي زندگي و خردگريزي رو اين از.نميآمد بهشمار انسان خردپذير ، انديشه بدون
آن مولر ماكس.ميدانست بدويت به متعلق را اسطوره و ميداد نسبت ديوانگان و وحشي انسان
منطق و خردگريز انديشه نتيجه را آن تيلور و ويكوميآورد شمار به زبان بيماري را
را اسطوره غالبا نوزده ، تا هفده قرون دانش بنابراين.ميكردند قلمداد وحشي مردمان
تمدن پيشرفت براي را فرهنگ از اسطورهزدايي و ميشناختند بيمارگونه و آسيبشناختي
و شاعرانه ارزشهاي به نويسندگانرمانتيك و فيلسوفان چند هر.ميدانستند ضروري انساني
از يونگ و فرويد و يكسو از برگسون و نيچه به كه ميراثيداشتند وقوف آن زيباشناختي
.رسيد ديگر سوي
اصل به تا آميخت بههم را واگنر و شوپنهاور رمانتيكها ، آراي "تراژدي تولد" در نيچه
ديونيزي اصل برابر در كه اصلي.برسد يوناني اساطير در زيباييشناسي و هارموني آپولوني
انديشه" و "دانش خواست" كه همانگونهشود متولد آنها سنتز از تراژدي تا ميگيرد قرار
كه بود شيوهاي تنها نيچه نظر از ، اسطورهپردازي ميگرفتند قرار هم برابر در "اسطورهاي
تخيل نيز برگسون هانري براي.شوند متولد ديگر بار ميتوانستند فرهنگ و انسان آن طريق از
تضعيف فردي آزادي سود به را اجتماعي پيوندهاي كه عقلاني گرايشهاي با اسطورهپرداز
ويرانگر نيروهاي ضد بر طبيعت دفاعي واكنش مذهب ، و اسطوره بنابرايندارد مقابله ميكند ،
.است عقلاني
انگيزههاي و ناخودآگاه ذهن در اسطورهاي طرحهاي كشف با فرويد نيز روانكاوي حوزه در
و روياها در كه رسيد ، ناخودآگاه در باستاني زبانهاي شبيه ساختاري به آن بنياد در غريزي
به يونگ او از پس.ميگردد تكرار اديپ عقده مانند و ميشود ظاهر متمدن انسان پنداشتهاي
از جامعه يك مردمان همه در است ممكن كه يافت انسان "جمعي ناخودآگاه" در را ها"سرنمونه"
ميشد تكرار امروز انسان در گذشته انسان انگار بنابراين.يابد انتقال ديگر نسل به نسلي
.است گذشتگان پاي جاي يا ،"زيسته زندگي" انگار كنوني زندگي هر و
در اسطوره دوباره يونگ ، تولد و فرويد آراي گسترده نفوذ با سپس و برگسون و نيچه آراي با
كافكا ، فرانتس جويس ، جيمز اليوت ، .اس.تي چون درخشاني چهرههاي و داد رخ بيستم قرن ادبيات
در اسطورهزدايي و اسطورهپردازي به ديگر بسياري و كوكتو ژان فاكنر ، ويليام مان ، توماس
به خود پيوند با اسطوره بازگشت و بازآفريني هدف با مان توماس.آوردند روي هنر و ادبيات
جويس جيمز ولي بود ، گرفته قرار نازيها سياسي اسطورهپردازي برابر در روانكاوي خانواده
از آلبرتوموراويا كه طوري به ميرود ، فراتر هم سروانتس از زدايي اسطوره در اوليس ، در
:ميگويد "نيمروز شبح"قهرمان زبان
;رفت فراتر نيز تو از مدرنسازي كار در...كرد تفسير مدرن شيوه به را اوديسه نيز جويس"
هوسباز يك بيعار ، موجود يك ادويسه از تقدسزدايي ، يا تحقير در كردن ، پست و دونپايه در
صادق كه است كاري همان درست اين "...بازنشسته روسپي يك پنهلوپه از و ساخت بيلياقت
رجالهخنزر پيرمرد يك همزاد برادران ميترا ، و جم ازاسطوره و ميكند بوفكور در هدايت
را شيوه همين.مانند لكاته يك زهدان ، پاك آناهيتاي از و ميسازد گاوكش قصاب يك و پنزري
ولي.كند اسطورهزدايي تا ميبرد كار به خود آميز طنز -اسطورهاي نوشتههاي ديگر در نيز
تا نميداد اجازه او ، آثار خوانندگان و قلم صاحبان ناسيوناليستي تعصبات شايد متاسفانه
تنها نه من نظر به كه كاري ;شود توجه آن بنيادين ارزشهاي و هدايت ازكار جنبه اين به
بخشيده خاصي غناي بوفكور مانند آنها از برخي به بلكه ندارد ، او قصههاي از كمتر ارزشي
چهرههاي مهمترين از يكي عنوان به متعهد و آگاه خردورزي چون را وي اين از گذشته.است
در خود زمان از پيشروتر قرن يك شايد كه ميدهد قرار جايگاهي در ايران ، مدرنيته انديشه
.است بوده سرزمين اين
ايران كهن فرهنگ به او تعصب حتي يا مهرورزي از نشانهاي همواره توده ، فرهنگ به او توجه
متلها ، ترانهها ، گردآوري بسياري.است شده قلمداد رمانتيك ناسيوناليسم گونهاي و
راستاي در هدايت تلاش را اسطورهاي انديشه اشكال ديگر و خرافاتي رسوم و آداب افسانهها ،
درستي استنباط ميتواند آن از بخشي تنها كه واقعيتي.ميشناسند فرهنگي ميراث از پاسداري
با است مردماني محور قوم و ذهنيترمانتيك با هماهنگ استنباطي چنين.باشد هدايت هدف از
ارزشمند و باشكوه چيز همه آن در كه دارد را گذشتهاي به بازگشت آرزوي كه نوستالژيايي
و نگر گذشته نگاه اين پشت در هدايت تجددخواهانه حركت رو اين از.است شده پنداشته
زمانهاش مردمان كه است جهتي خلاف بر زيرا.است مانده پنهان خواننده اسطورهانديش
درك و ببينند ميتوانند اسطورهاي محتواي و شكل در را چيز همه كه مردماني.دارند انتظار
.كنند
برتر و شده آرماني بينقص ، و شكوه با فرهنگي و تمدن در را گذشته چيز همه اين بنابر
پيرامون در هدايت ولي.است بوده راستين و پاك مينوي اهورايي ، چيز همه انگار.ميديدند
در -اسطورهاي انديشهاي و زبان با و -"مدرنيته پيش" دوران در كه ميديد را فرهنگي خود
فرهنگي تحولات از وابسته ، و منفعل و افتاده گير ديرجنب و ايستا خود فرهنگ و تمدن
تكنولوژي ، فرآوردههاي و ابزارها كننده مصرف تنها نه و واپسمانده فنآوري و عصرعلم
.آنست پذيرش برابر در مقاوم حتي نو ، انديشه آفرينش از گريزان يا ناتوان بلكه
و خرد با انسان ، از تازهاي مفهوم بر كه مدرنيته جهانبيني جوهر درك با هدايت صادق
پشت را خود خردگريز و اسطورهاي شيوه كه ميرسد انديشهاي به بود استوار اراده و آگاهي
"تناقض امتناع" اصل با كه برسد خردپذير و واقعيتمدار انديشهاي به دارد تلاش نهاده سر
و آگاهانه را آنها گرچه نكند ، يكديگر جايگزين را پندار و واقعيت و شود پذيرا را منطق
پندار كدام و واقعيت كدام ميداند ولي ميآميزد ، هم به قصههايش خلق براي نيتمندانه
.است
اسطورهاي آگاهي و اسطورهانديشي
ارنست قول به يا منطقي -تجربي انديشه با اسطورهانديشي بيشتر تفاوتهاي شدن روشن براي
كه آنجا از.باشد مصداق چند به اشاره يا توضيح به نياز شايد علمي -تجربي انديشه كاسيرر ،
نتوانيم يا است ممكن ميكنيم زندگي اسطورهاي آگاهي با و اسطورهانديش جامعهاي در ما
تجربه براساس و منطقي تحليلي ، صورت به را آنچه يا دهيم تميز منطقي -تجربي شيوه از را آن
.ببينيم بيهوده حتي و خستهكننده سنگين ، غريب ، ميشود ، مطرح واقعيت و
بسياري فعاليتهاي و زندگي هم ، جزئيات افتادهترين پا پيش در حتي كه بود معتقد برول لوي
و توضيح براي وي.دارد قرار روياهايشان سيطره زير دارند اسطورهاي انديشه كه مردماني از
"سرنمونههاي" به نزديك مفهومي كه را "جمعي فرانمودهاي" مفهوم انديشه ، شيوه اين درك
جوامعي چنين جمعي آگاهي.ميديد منطقي خصوصيات فاقد را آنها كه ميكرد ارائه است يونگ
ميكند دريافت خود حواس طريق از كه اطلاعاتي به بلكه ندارد ، توجه خود تجربههاي به
مشاهده مورد رويدادهاي و اشخاص اشيا ، و مشاهدهگر بين مرز و ميدهد نسبت جادويي خصوصيات
و صوفيانه شيوهاي به خود جهان درك براي اين بنابر.ميرسد وحدتي به تا برده بين از را
فرعي جنبههاي با را اصلي مساله"صوفيانه آميزي درهم" با ديگر عبارت به.ميرسد عرفاني
جانوران و رودخانهها جنگلها ، بادها ، گلها ، با اصلي جاده مثلاميآميزد هم به آن
ما ، مكالمات در كليگوييهاآورند بوجود را واحدي كليت تا ميروند هم در اسطورهاي
.است نوع اين از ميشود بيان كه مسائلي در اصل و فرع شدن جايگزين حاشيهپردازيها ،
آنها بين روابط و عناصر دقيق تعريف و اجزا به توجه از بهتر را گويي كلي اين بنابر
را "تناقض امتناع" اصل كه - منطقي انديشه خلاف بر انديشه شيوه اين در.ميپذيريم
چنين به اسطورهاست تناقص از پر -بپرهيزد تناقضات از ميكند تلاش يعني ميپذيرد ،
آن حل به قادر كه خود جهان پارادكسهاي و تضادها تناقضها ، از تا ميكند كمك مردماني
باشد ، نيز ديگري اشياي حال عين در نميتواند شيء يك گرچه بنابراين.بگريزند نيستند ،
و همساني كثرت ، و وحدت اسطوره در رو اين از.ميشود ميسر امر اين اسطورهاي تفكر در ولي
چنين.ميشوند سازگار هم با و دارند وجود هم كنار در همه پويايي و ايستايي تفاوت ،
چند حال عين در معين شخص يك نيست واقعيتممكن در زيرا.معجزهآساست و جادويي همزيستي
.ميشود مخدوش اسطوره در نيز مكان و زمان حس.است ممكن اسطوره در ولي !باشد هم ديگر نفر
است ، رفته بين از هم اعداد حس انگار ميشود ، تبديل عظيم جمعيتي به محدودي تعداد گاه
زمانهاي است ممكن گاه.است مرز بدون سيالو انديش اسطوره ذهن در اعداد و مكان و زمان
كلاغ چهل كلاغ يك.شوند گذاشته هم بهجاي مكانها يا كنند جايگزينزماني را گذشته دور
.است اسطوره انديشه براي خوبي مصداق شدن ،
دارد ادامه
|