نوشتهاند ايرانيها را قصه اين
ميتركد اجرا پس در كه بادكنكي
نشود خاموش لالهزار چراغ

نوشتهاند ايرانيها را قصه اين
نادرينمايشنامهنويس عليرضا با گفتوگويي گزارش

نژاد شاهرخي رضا:عكس
نادري عليرضا نويسندگي به "زيبا و نجيب نوجواني طيبه حيات از پاس سه" نمايش روزها اين
از زيادي نمايشهاي تاكنون.است آمده صحنه به سايه تالار در يازرلو علي كارگرداني و
نبشتهاند ، ايرانيان را قصه اين تيرهروز ، مردمان لرزان سعادت رحمان ، از حكايت دو جمله
اجرا كشورمان كارگردانهاي ديگر و خودش توسط نادري قلم به...و نبرد خط پشت پچپچههاي
با و زيبا هنرهاي دانشكده در را ليسانسش دوره تئاتر كارگرداني گرايش با او.است شده
مدت و است كرده سپري تئاتر سينما ، دانشكده در را فوقليسانسش دوره نمايشي ادبيات گرايش
.است مشغول تدريس به هنري دانشكدههاي در امروز و داشته هنر معلمي تجربه سال 20
نمايشي ادبيات
رضاآشفته
شايد
منعكس آثارش در ديده كه همانطور را جنگ كه باشد مستتر نكته اين در نادري موفقيت راز
ساخته
است برده قلم به دست آن و اين گفتههاي از پرهيز و شعارگرايي از دور به و
كاملا خانوادهاي در چون ميگذارد پا تئاتر و هنر دنياي به اتفاقي خيلي نادري عليرضا
خوشنويس ، عليرضا كه داشت دوست پدرش.نداشتهاند هنر با نسبتي هيچ كه ميشود بزرگ مذهبي
تماشاي ممنوعيت دليل به _ كودكي همان از.بشود هنرمند از غير به چيزي هر يا روحاني
زمينه اولين شايد است ، بوده علاقهمند راديويي نمايشي برنامههاي به خيلي _ تلويزيون
خيلي نادري براي تئاتر.باشد كرده فراهم او براي راديو شب قصههاي شنيدن را نويسندگي
به ايران امروز تئاتر كه است مطمئن اماندارد آن به نسبت تعصبي هيچ ولي است جذاب
.ندارد خودش اجتماعي نياز با مشتركي فصل هيچ چون ميرود بيراهه

صالحي اميد:عكس_ نبرد خط پشت پچپچههاي
مطالعه اساس بر پيش سال را 9 "زيبا و نجيب نوجواني طيبه حيات از پاس سه" نمايشنامه او
كارگر يك زندگي كتاب آن در.مينويسد جنگ جانباز يك خاطرات و "ذهني كاركرد" كتاب
در.ميشود زدودگي ياد دچار سرش شدن سوراخ با معدن در او كه ميشود تشريح آمريكايي
را آنچه همه بيداري با و صبح ابتداي از اما ميشود نسيان دچار فرد "يادزدودگي" بيماري
.ميسپرد فراموشي به را چيز همه شب دوباره و ميآورد ياد به است ، كرده فراموش كه
دوم ، مرحله در فرد ، به فرد عشق اول ، مرحله.است مرحله سه داراي عشق نادري ، عقيده بر بنا
پيدا معنا و شكل (خداوند) مطلق حقيقت به فرد عشق مرحله سومين و مردم به فرد متكثر عشق
حقيقي عشق دريافت به هرگز بپوشد ، چشم دوم يا اول مرحله تجربه از آدمي اگر.ميكند
هر است ، شده يادزدودگي دچار كه جنگ جانباز عليرضا ، هم نمايش اين در بنابرايننميرسد
علاقهاش مورد دختر به عشق ابراز از كه او اما ميشود ، متولد تازه انگار صبح روز
اين از پس و كند اعتراف زميني عشق اين به تا ميشود تنبيه خداوند توسط است ، بازمانده
واقعي معناي حقيقي عشق به رسيدن با و بگذارد بيرون پا رنجآلود دايره اين از بتواند
.كند لمس را آرامش
به مهم اين از اجرا در اما است نوشته رئاليستي كاملا شكل به را متن اين نادري عليرضا
ترسيم زهدان به شبيه را جانباز نگهداري محل كارگردان و شده ، پوشيده چشم صحنه طراحي لحاظ
است عجيب لحاظ اين به اما است ، رئاليستي كاملا متن:ميگويد باره اين در او.است كرده
در اما.ميبينند سوررئاليستي را موقعيت اين برخي ظاهرا.ميرسد نظر به عجيب موقعيت كه
آنها كه وضعيتي.هستند واقعيت جزو آنها ايراني جانباز و آمريكايي كارگر آن زندگي بررسي
با ظاهر در شايد.ميكند جلوه غيرواقعي ما عقلايي معيارهاي با است ، گرفته بر در را
چون حالا !است عجيب و استثنايي خيلي كه ببينيم را غيرممكني موقعيت پوسته و سطح برخورد
آدم اين زندگي از _ شب و ظهر صبح ، _ مرحله سه نمايش اين.است غيرواقعي پس است عجيب خيلي
گروه سه به آنها در جاري مضاميني بنابر نادري عليرضا نمايشنامههاي.ميگيرد بر در را
.است تفكيك قابل جنگ و تاريخي شبه اجتماعي ،

پاكدل مسعود: عكس_ زيبا و نجيب نوجواني طيبه حيات از پاس سه
به بنا و ندارد ، علاقهاي دستهبندي نوع اين به چندان نويسنده خود كه هرچند
باره چندين بازنويسي و خارجي و ايراني نويسندگان آثار مطالعه با كه خودآموزيهايي
دانشآموزان معلم سالها او.ميبيند تنيده هم در را آنها است ، آورده دست به متنهايش
بنابراين است ، كرده لمس را زندگي واقعيتهاي سخت شرايط در و بوده ، راهنمايي و ابتدايي
تا باشند داشته درخوري كنش پيرامونشان واقعيتهاي به نسبت بايد هنرمندان كه است معتقد
و معاش امر بندهاي و زد از دور به و خلاقه نيروي از بهرهگيري با مردم زندگي زاويه از
و لمس صورت اين غير در باشند ، مشغول هنري آثار خلق به روشنفكرمابانه خيالپردازيهاي
.بود خواهد ايراني مخاطب ذهني خاستگاههاي از دور به هنري آثار دريافت
است ، داده نشان توجه نمايشنامههايش در اجتماعي مسايل به چرا اينكه درباره نادري
هم هنوز متاسفانه.بوده اجتماعي عدالت به نسبت دغدغههايي سري يك داراي ما نسل:ميگويد
هستم ، دوران و شرايط آن به متعلق جوري يك من چون.است نشده داده پاسخ دغدغهها اين به
به.ميبينم را زندگي نوع اين هم هنوز و بوده مسئله برايم فقر و اجتماعي عدالت همواره
.بكند بنا خلاقانه كار يك بخواهد كه كسي براي است عظيمي محرك نيروي خودش اين نظرم
به كه نمايشي:ميگويد و است آن آسيبشناسانه نسبت اجتماع ، و هنر مشترك فصل او نظر در
روزنامهنگاري ، سياست ، من اجتماعي شرايط در.نيست هنر بپردازد ، بورژوازي دغدغههاي
فقر خط بر بايد بشر اراده اساسا چون.بپردازند مسئله اين حل به بايد اينها همه و فلسفه
.ميدهم نشان كنش جور يك آن به نسبت هستي از كوچك ذرهاي بهعنوان من و بشود استوار
و فقر مقوله به كه است نادري نمايشنامههاي از "روزانه زندگي قطعي نبرد جبهه پشت پا"
خود با را دغدغه اين هميشه او.است شده نوشته دهه 60 پايان در كه ميپردازد مردم زندگي
مسئله كه وقتي تا است معتقد و دارد؟ وجود فقر از فرار براي گريزي آيا كه است داشته
بر كه مطالعاتي به توجه با.نميشود ايجاد محبت هيچگاه نشود ، حل ما سرزمين در عدالت
وسوسه عشق تحقق كه است رسيده نتيجه اين به كرده ، اخير ساله پنجاه و صد تاريخ روي
;نادري اعتقاد به.دارد زشت چهره فقر كه وقتي و ندارد وجود عدالت كه وقتي است بيخودي
خوبي گذر ما بگيرد ، قوام ظلم و بيعدالتي نمايش در ما اطراف هنرمندان اساسي كنش اگر
.است كرده ادا خوبي به را دينش هنر واقع در و داشتهايم
شكل به نادري مقاومت با نگارش موقع در "تيرهروز مردمان لرزان سعادت" نمايشنامه
روي تمثيلگرايي به يا بشود قمع و قلع روز آن مميزي با كه بود قرار اگر.درآمد فعلياش
تاثير صورت آن در كه ميگرفت خود به ديگرگونهاي شكل و ميآمد بيرون حالت اين از بياورد
.نميشد محسوب كشورمان رئاليستي متنهاي بهترين از يكي بهعنوان امروز و نداشت را حاضر
آن اجراي زمان بودند معتقد خيليها كه كرد پيدا اجرا امكان سال از 12 پس نمايشنامه اين
هيچ به متن اين كه معتقدند برخي و ميشد اجرا 67_ سالهاي 68 همان در بايد و است گذشته
.است كرده حفظ را خود تازگي اجرايي لحاظ به هم هنوز و نشده مصرفگرايي بحران دچار وجه
شكل امروز تئاتر با رويارويي در مختلف تفكرات و علايق به توجه با برخوردها اين البته
روبهرو تماشاگران سوي از چشمگيري موفقيت با اجرا از پس نمايش اين صورت هر درميگيرد
.شد
جنگ
از بارها و داشته نبرد ميدان در فعالانهاي حضور سال مدت 5/2 به جنگ زمان در نادري ،
آشنا مقدس دفاع و جنگ مردان با نزديك از.است نمانده بينصيب جنگ جراحات و تركش خوردن
.نميداند آنان از جداي را خود چون دارد ، دوستي و مراوده هم هنوز آنان با و است
منظور بدين.است مشهود كاملا آثارش در جنگ به نسبت او منتقدانه و هنرمندانه نگاه اما
ميگيرد قرار عالي مدارج در زيباييشناسانه لحاظ به كه است ورزيده مبادرت آثاري خلق به
پشت پچپچههاي" نمايشنامه.شد خواهد ماندگار جنگ سندهاي بهعنوان سالها تا مطمئنا و
در حضور زمان در شد ، ارائه تحصيلياش پاياننامه بهعنوان سال 74 در كه "نبرد خط
قضيه همين كه شد روبهرو ناشناس عدهاي غيرفرهنگي برخورد با سال همان دانشجويي جشنواره
در دوم بار براي كه سال از 6 پس همين براي و كرد كار بالاي عيار متوجه را خيليها
مشتاق تماشاگران بيمانند استقبال با آمد ، صحنه به فجر تئاتر بينالمللي جشنواره
.شد انتخاب تماشاگران برگزيده نمايش دومين بهعنوان و شد روبهرو
در هنرمندانه و شخصي خاستگاه همان با نادري عليرضا متنهاي سالهاست كه نماند ناگفته
ايران نمايشنامهنويسان بهترين از يكي بهعنوان او از و درخشيده خوش مختلف صحنههاي
را جنگ كه باشد مستتر نكته اين در نادري موفقيت راز شايد.است ساخته قبولي قابل چهره
و اين گفتههاي از پرهيز و شعارگرايي از دور به و ساخته منعكس آثارش در ديده كه همانطور
سال طي 20 مقدس دفاع آثار حفظ متوليان كه است حالي در اين.است برده قلم به دست آن
جدي بهطور را مقدس دفاع تئاتر كه داشتهاند آن بر سعي كلان هزينههاي صرف با گذشته
نظر و عمومي اقبال از نتوانسته ديگري چهره هيچ نادري جز به اما كنند ماندگار مردم براي
.شود برخوردار منتقدان و صاحبنظران مساعد
ثابت و رسمي نگاه كه بود اين من كوشش همه:ميگويد جنگ مقوله با برخوردش درباره او
براي نشناختن رسميت به اين.نشناسم رسميت به كارهايم در را جنگ فرهنگي تاثيرات تحميلي
خيليها كه كردهام ولمس ديدهام جنگ در را آنچه كه است اين يكياش.دارد تبعاتي من
به.نداشتم را توانايي اين من اما كردهاند انكار را ديدهها اين بعضيها ديدهاند ،
من نمايشهاي ديدن با تماشاگران همين خاطر به.بود بد كردن نگاه جنگ به جور اين اعتقادم
.داشتند حضور جنگ در كه ميافتند خود آشناهاي و دوست ياد
حال عين در و ببرد پيش را جنگ تئاتر كه نيست قادر رسمي نگاه اين كه است معتقد نادري
و پلشتي از پر را آن آنكه ضمن ميداند ، ادبيات در شدن مطرح براي بزرگ مقوله يك را جنگ
نگارش سالها از پس نمايشنامههايش از زيادي تعداد ديدگاه ، نوع همين براي.ميبيند زشتي
رسمي نگاه درباره نادري.بشود فراهم شدنش مطرح امكان كه روزي تا ميخورد خاك همچنان
داشتند ، حضور جنگ در كه آدمهايي و جنگ وقايع اگر ميكند ، تصور غلط به نگاه اين:ميگويد
.دارم اعتراض نگاه نوع اين به همين براي مناست محكوم بشود گذاشته ديد معرض به
جنگ قضيه به نسبت هنرمندانه و تحليلي نگاه با كه را آثاري رسمي نهادهاي است كافي فقط
شد خواهد مواجه عمومي اقبال با صورت اين در.بگذارند عموم ديد معرض به دارند ، واقعي كنش
اما بود ، مقدسي دفاع جنگ كه ميكنند ادعا فقط حقيقت در.داشت نخواهد مخربي اثر هيچ و
خود.است بيمورد نگرانيشان اين و هستند نگران.دارند مشكل مقدس دفاع اين نمايش براي
يك جنگ حقايق دادن نشان با كه ميكنند فكر چون است ، مواجه انكار جور يك با ممنوعيت اين
.بيايد چشم به نيز زشت و غيرمقدس امور سري
پست يك در جوان تا چند.ميگذرد تاريكي در فقط كه است نمايشنامهاي "سرازير شب"
آنجايي بودهاند ، كه جايي ميشوند متوجه صبح دارند ، وحشت پديدهاي از صبح تا كه نگهباني
وقايع تمام ميبردهاند ، سر به امني جاي در كه حالي در.ميكردهاند فكر كه است نبوده
.ميخندند اتفاقات آن همه به صبح اما است بوده وحشتناك شب آن
و ميشناختند را ايران مردم عراق مردم اگر كه است معتقد جديد شنيدههاي بر بنا نادري
داده نمايشي شكل مفهوم اين به سرازير شب نمايشنامه در و نميداد رخ جنگ هيچگاه بالعكس ،
.است
.است شده نوشته سنگر در و جنگ زمان در كه است نمايشنامهاي ،"پدري خانه به بازگشت"
هيچ كه برادرش ميشود متوجه و برميگردد جنگ پايان از پس سالها كه است آدمي درباره
برادرش حالااست كشته آدم و رفته جنگ به او خون انتقام خاطر به نداشته ، جنگ به اعتقادي
...و باشي مرده بايد پس هستم ، جنايتكار من باشي زنده تو وقتي تا ميگويد او به
تاريخي شبه
بررسي قابل _ تاريخ و زبان _ عرصه دو در ملت يك هويت اساسا كه است معتقد نادري عليرضا
است ، شده تاريخي شبه آثار اينگونه توليد به منجر كه اتفاقاتي مجموع:ميافزايد و است
پندارها ، گمانها ، .بكنم بازخواني دوباره خودمان براي را تاريخ و زبان جوري يك ميخواستم
.كنم مطرح مجدد نگاه با كمي را خودمان گذشته واكنشهاي و كنشها
بيهويتي در جوري يك همه كه زمان آن در.كرد شاهنامه در فردوسي كه كاري بلاتشبيه ،
اگر...كرد زنده را ملت يك زبان و تاريخ حقيقت در فردوسي بودند ، رفته فرو تاريخي
دغدغه با كنم ، بازخواني تاريخ اساس بر را آثاري كردهام سعي و كردهام تاريخ به نگاهي
.ندارد وجود فردوسي با من امثال و من بين شباهتي هيچ البتهاست بوده هويت كردن زنده
شهرزاد از كه چيزي آن همه نمايشنامه اين در ،"قصهساز شهرزاد كهنه شندره بر نو اطلسي"
و چند" نمايشنامه.مياندازيم پارهاش و كهنه پيراهن آن بر نو اطلسي يك حالا ميدانيم
نويسنده خود برداشت گونهاي به و تاريخي دوره يك به دارد شباهت "چوپان رفتن چاه به چون
ديگري جاي هدف و زده هدف به اشتباه به گويي ملت همواره كه است ايران تاريخي دورههاي از
.است بوده
يك از كوچك حكايت يك داراي نمايشنامه اين ،"نجار وندك درودگري كارگاه در هولناك شبي"
به صبح تا را كارگاهت چوبهاي تمام كه ميدهد دستور درودگري به شاه كه است تاريخي دوره
.ميبريم تاراج را زنت صبح والا كن تبديل اره خاك
اتفاق بين اين در جذابي و پركشش اتفاقات سري يك و بكند عبثي تلاش كه ميشود وادار او
درودگر آن جديد پادشاه آمدن با حالا و است شده كشته ندارد ، وجود پادشاهي صبح و ميافتد
رمه و گرگ آنجا در كه بروند آرمانشهري و سرزمين به تا بگريزند كه ميشوند مجبور همسرش و
سرزمين _ خازعين بلاد به روزگاري كه است ايران از تفسيري نمايشنامه اين.بچرند هم با
.ميكنند فرار ايران به دوباره آنها انگار.ميگفتند _ فروتنان
نادري كارگرداني به سال 79 در كه است نمايشنامهاي ،"نبشتهاند ايرانيان را قصه اين"
در حضور از پس كه دارد قصد او.درنيامد عمومي اجراي به و شد اجرا فجر تئاتر جشنواره در
به كند ، ايرانيتر را شكل _ اجرا در اساسي تغييرات سري يك با را آن زمين ايران جشنواره
نه كه دارد وجود _ زن نه و مرد نه _ مخنس آدم يك نمايشنامه اين در.بگذارد عمومي اجراي
ملت يك شرايط با شباهتهايي جوري يك او.ميداند را مادرياش سرزمين تاريخ نه و زبان
.دارد هويتباخته
...حيات از پاس سه" ،"..لرزان سعادت" نمايشنامههاي شخصيتهاي از يكي نام عليرضا
نادري امير فيلمهاي امير يادآور نوعي به كه است...و "نبرد خط پشت پچپچههاي" و "
دور خيلي هم خودش از را او اما نميداند واقعياش خود را عليرضا آن نادري البته.است
ميكند طراحي كاغذ بر قلم با دور از را او گاهي و نزديك عليرضا به گاهي بلكه.نميبيند
شخصيتهاي به را علاقهاش گونه اين تا ميگذارد نمايش به همگان براي صحنه در و
.كند ابراز نمايشنامههايش
ميتركد اجرا پس در كه بادكنكي
"رستاخيز روز" نمايش بر يادداشتي
ابديدوست مهربانو
قالب در كووينتسكي تادئوش نوشته "صغرا محشر" نام به رماني بازخواني "رستاخير روز" نمايش
فرهاد.دادهاند انجام را بازخواني اين مهندسپور فرهاد و چرمشير محمد.است نمايشنامه
اقبالنژاد ، آناهيتا معجوني ، حسن و دارد عهده به را نمايش اين كارگرداني مهندسپور
در ادبي نسيم و جعفري بهناز موفق ، داريوش ابراهيمي ، حميد ضيايي ، مهرداد سيد صفري ، سيامك
.دارند بازي آن
خاص وضعيتي بازتاب و محصول اثر اين كه است رماني از بازخواني يك نتيجه نمايشنامه ، متن
كه ميكند متبادر ذهن رابه معني اين نخست وهله در بازخواني.است لهستان جامعه از
متن واقع در و كند بازنگري نو از ديگري شرايط و وضعيت به را اصلي متن ميخواهد بازخوان
نيستيم ، روبهرو دوباره آفرينش و خلق با كه است مسلم جا اين دربياورد وجود به را جديدي
شايد.ميكند تحريف نظرش مورد وضعيت و ايده بر بنا را متن از بخشهايي بازخوان ، بلكه
در روبرتوچولي.شود استفاده "همانندسازي" يا "جابهجايي" از "تحريف" جاي به باشد بهتر
اجراهايي با فجر تئاتر بينالمللي جشنواره از دوره چند طي هم آن ايران ، در اخير سالهاي
نمايشي يا غيرنمايشي متون از بازخواني امكان بر تاكيدي ديگر بار برد ، صحنه روي به كه
.بود نكته اين بر دوباره تاكيد گروهش و چولي حضور دستاورد مهمترين كه گفت ميتوان.كرد
چرمشير كه بود آن از پس.بود بازخوانيها همين اتفاق از نيز گروه اين كارهاي موفقترين
به دست مهندسپور فرهاد و پسياني آتيلا جمله از ديگر كارگردان دو يكي ، همراه به
به براي رمان يك بازخواني در ديگري مشترك تجربه "راهبان دير" زد ، متون از برخي بازخواني
نمايش تجربه ، اين به.بود مهندسپور فرهاد و چرمشير محمد از نمايشنامه يك آوردن وجود
.بود چرمشير و پسياني آتيلا از مشترك كاري كه افزود بايد را "شو خفه ديگه بسه"
به توجه با كه است پرسشي اين است؟ شده متني چه به تبديل "صغرا محشر" رمان از بازخواني
قابل نامهاي نمايش با نخست وهله درداد دست به "رستاخير روز" از تحليلي ميتوان آن
به شخصيتپردازيها و ديالوگنويسي.هستيم روبهرو ساختار و نمايشي عناصر لحاظ به تامل
حال اين با.است برخوردار سامان به طرحي از نمايشنامه كه اين ضمنگرفته انجام خوبي
از برخي و شدهاند ديالوگنويسي در خودشيفتگي دچار جاها از برخي در بازخوانها
توجه جلب قصد چيز هر از قبل ديالوگها از بخش اين.ميرسد نظر به زائد ديالوگها
كه ميخواهد گاه و دارد را تماشاگر خنده قصد نيز گاه امر اين.دارند را تماشاگر
از برخي ميان اين در.باشد داشته بازخوانها مدنظر پراكنده مفاهيم از برخي بر تاكيدهايي
مانند به چرمشير سو ، ديگر از.ميآيد اروتيك مسائل كردن برجسته قصد به زائد ديالوگهاي
شده موجب موارد اين.ميشود پراكندهگويي دچار گاه نيز جا اين نمايشنامههايش ، از برخي
.بكند خستگي احساس تماشاگر پاياني ، به رو قسمتهاي در تا
اين اغلب.است برده بهره "رستاخيز روز" اجراي در توانمندي بازيگران از آفتاب گروه
.گذاشتهاند نمايش به را خود تواناييهاي مختلفي اجراهاي در اين از قبل بازيگران
و مييابد نمود مجزا و منفرد صورت به گاه "رستاخيز روز"در بازيگران اين تواناييهاي
به معجوني حسن.ديد هدفمند و منسجم كارگرداني يك هدايت از چناني آن رد ميتوان كمتر
تماشاگر خود ، قدرتمند بازي با بازيگر اين.است برآمده "تادئوش" نقش اجراي عهده از خوبي
اجرا را آن معجوني كه ميكند نقشي متوجه و بازميدارد متن خود با شدن درگير از اغلب را
همين داراي بيش و كم نيز جعفري بهناز و موفق داريوش ضيايي ، مهرداد صفري ، سيامك.ميكند
بازگويي خدمت در تنها و منفرد صورت به هم توانايي اين موارد اغلب در اما هستند وضعيت
كلي روند در را آنها بازي ، صحنه در بازيگران اين از كدام هر حضور.ميكند پيدا نمود متن
.ميدارد نگه منفرد صورت به اجرا
.ميكند پيدا نمود نيز متن در بازيگران هدايت چگونگي بر علاوه نمايش كارگردان بلاتكليفي
به بازخوانها.ميگيرد نشات متن از نخست وهله در بلاتكليفي اين كه گفت بتوان شايد
جامعه كنوني وضعيت و شرايط به توجه با را متني تا دارند تلاش شد اشاره كه گونه همان
توجه با را مفاهيم و نشانهها رويدادها ، از برخي و كنند بازنويسي ديگر بار يك ايراني ،
را توجه ديگر چيز هر از بيش كه چيزي آن ميان اين دركنند جابهجا و تحريف وضعيت اين به
محمد فكري روند.است روشنفكر يك عنوان به تادئوش شخصيت ارائه چگونگي ميكند ، جلب خود به
مشهود كاملا كاريشان كارنامه به توجه با دهه دو اين طول در مهندسپور فرهاد و چرمشير
در نيز نفر دو ايناست بيرون جهان به آن خالق نگاه محصول اثري هر كه است طبيعي و است
نوعي به متعلق دو هر و كردهاند طي را ديگري از دور چندان نه روند كاريشان ، كارنامه
و روشنفكري مقوله از آنها تعريف چگونگي كه است طبيعي.هستند خود نسل بين در رايج نگاه
روز" در كه روشنفكري.است تحولاتشان روند در آنها نگاه و فكر طرز نوع از برآمده روشنفكر
دهه دو اين در حاكم تفكر طرز كه است تعاريفي تمام از شده گرفته ميشود تعريف "رستاخيز
بنبست به كه است خاصيت و بيبو انساني "رستاخيز روز" در تادئوش.داده ارائه آن از
سطحي در و حزب برنامه طبق بر او زندگي تمام كه ميشود ترسيم جامعهاي در و است رسيده
كه ميشود استفاده بادكنكي از نماديني طرز به صحنه در مدام.ميشود تفسير حكومت بالاتر ،
.ميكند باد را بادكنك اين كه است تادئوش خود اين نيز گاه ميشود ، باد ديگران وسيله به
با همزمان.ميكند باد را بادكنك اين است ، حكومت نماد و مامور كه پليس چيز هر از قبل
و كرده عادت مخالفانش به حكومت كه ميشود تاكيد نكته اين بر مدام كردنها ، باد اين
و ميشود ترسيم "رستاخيز روز" در كه جامعهاي.كردهاند عادت حكومت اين به نيز مخالفان
از خسته نيز تماشاگرميشوند محسوب منجلاب اين از جزيي آن در افراد تمامي كه منجلابي
ترسيم رو پيش در را بنبستي "رستاخيز روز" نمايش.است شده ترسيم منجلاب بر تاكيد اينها
.دارند قرار آن كجاي در خود بازخوانها نيست مشخص بنبست ، اين در كه ميكند
نشود خاموش لالهزار چراغ
استادمحمد محمود نوشته چلچراغ نمايشنامه به نگاهي
حسيني روزبه
سميعي فرزين كارگرداني با لالهزار در روزها اين محمد استاد محمود از چلچراغ نمايشنامه
استقبال با زار لاله تئاتر در استادمحمد از ديگر نمايشنامه دو اين از قبل.است صحنه روي
كه است دهههاي 40و 50 برجسته نمايشنامهنويسان از محمد استاد.شد روبهرو تماشاگران
به او نوشتههاي از "تئاترال ديوان" اجراي.دارد ملي و مردمي تئاتر به خاصي تعلق
شهر تئاتر مجموعه در تماشاگران توجه قابل استقبال با گذشته سال در خودش كارگرداني
عنوان به ميتوان را لالهزار تئاتر در محمد استاد نمايشنامههاي اجراي.شد روبهرو
.كرد محسوب ايران امروز تئاتر در جديدي دغدغههاي
;نيستند خاطره ديگر ، نامهاي خيلي...و لورتا نوشين ، افشار ، سعدي حالتي ، مصري ، مهدي
تلخي حقيقت ;نيستند انبار كنج و تاقچه روي خورده خاك مجلدهاي و خطي نسخه و چراغ دود
صداي "لالهزار" نام ديگر امروزبزداييم آن از نسيان خاك و كنيم باور بايد كه هستند
خبري ديگر روزگار آن فرهنگي بافت از.نميرساند گوش به را "بنان" و "قوامي" و "دلكش"
پاساژ يك شده تعطيل "تئاتر" هر جاي به و الكتريكي يك كتابفروشي ، هر جاي به نيست ،
.است شده سبز الكتريكي
خاصي معنوي پيوند "لالهزار" افسانهاي و تاريخي باشكوه "محمد استاد" نام انضمام بيشك
است امري همگان بر است قايل تئاتر اين به نسبت او كه بهايي و شناخت انكار بيشك.دارد
;رفت صحنه روي لالهزار در ديگران وسيله به نام اين از نمايش چند اخيرا.آشكار و بديهي
.است صحنه روي بر "سميعي فرزين" كارگرداني به بار اين و "چلچراغ" تازگي به
رفته دست از سنتهاي و بازي سياه درباره نمايشگر ، و نمايش درباره است نمايشي "چلچراغ"
حال در "لالهزار" تلويحا و است خاموشي روبه چراغش كه تئاتري درباره ايراني ، تئاتر
شرايط اگر.نمايد اصلاح داده ، تكاني درون از را تئاتر دارد قصد "چلچراغ" فروريختن ،
و كفالت دارد قصد خودتئاتر بار اين است ، آمده دشوار و گران تئاتر جامعه بر اقتصادي
دارد ، نگه روشن را تئاتر چراغ تنها نه ;بايستد خود پاي روي.نمايد تقبل را خود سرپرستي
.باشد داشته خودگردان اقتصادي بلكه
هيچ با رابطهاي هيچ كه حصر در اطراف از است چهارسويي "چلچراغ تئاتر" ميكند احساس آدم
هنرمند تا گرفته برقش و آب پول از باشد ، متكي خود به بايد و است بسته.ندارد عالم كجاي
.مديريتش و آواز و متن و بازيگر و
در گرهاندازي آغاز و نمايش نيمههاي تا و نميشناسيمش كه ميشود وارد نفر يك حالا
نفر يك (است بازگشته كه است چلچراغ تئاتر شده فراموش سياه همان او) ميگيرد قرار تعليق
.است سالم اما نشاطآور و شاد نمايش ده دنبال به كه آمده هم
به صحنه ، و ندارد سياهي حالا كه سياهبازي مينمايد ، ارضا را او سياهبازي تنها اما
و مدح در نمايشي ميتوان را "چلچراغ" اينكه اجمالا.نميدهد ركاب ديگري به او از غير
.است ويراني روبه سالهاست كه دانست سياهبازي و سياه از تجليل
نياز اول قدم در كه چيزي بيشترين طبيعتا ميشود نوشته فضا اين در نمايشنامهاي اگر
ناديده اساسا ما نمايشنامهنويسي در كه است چيزي آن ديالوگنويسياست كلام دارد ،
ابزار چه با و چگونه نمايش يك آدمهاي كه ديگر ، نيست مهم انگار اصلا.ميشود گرفته
از و ميكند بسنده - مفهوم انتقال - خود كاركرد تنها به زبان:ميگويند سخن لحني - لفظي
.نميگذارد فراتر پا حد اين
اما.ميشود نمايش در كاركتريك افتراق عنصر فاقد ;ميشود "لحن" نام به چيزي فاقد زبان
تمامي گويي كه ميشود سوار چنان متن كليت بر صحنه ، بر بازيگر ، بر "چلچراغ" در ديالوگ
آدمهاي و لالهزار رفته دست نشيباز و فراز پر ساليان بوي و عطر و استيلا كلمات اين
.داراست يكجا را شدهاش فراموش
به ساده اگر اول.دارد متمايز كاملا وجه دو چلچراغ در شده نوشته آدمهاي دقت و شناخت
دستكم بنگري آن به درست و ژرف اگر دوم ;غلتيدهاي بودن خام و سطحي به حتما بنگري آن
جفا او بر كه سالهايي و سياه براي است يادآوري كه نشاط و غم از مركب ساختهاي فضايي
.است رفته
|