ها بيني جهان تحول و اسطوره
پاياني بخش -هدايت صادق تولد سال صدمين بزرگداشت مراسم در صنعتي محمد دكتر سخنراني متن
اسطوره يا اسطورهسرايي با رابطه در هدايت صادق تلاشهاي مطلب ، اين اول دربخش:اشاره
ارزيابي مورد بيستم قرن در اسطورهپردازي طرح روند به توجه با فارسي ادبيات در پردازي
اين در ها بيني جهان تحولات تاريخ و اسطورهانديشي بحث ادامه بخش اين در.گرفت قرار
.شود مي دنبال رابطه
انديشه و گروهفرهنگ
به هم اگر.علت نه و است تحليل پي در كسي نه (اسطورهاي) انديشه نوع اين در اصولا
گفته آنچه باشد ، نظر مورد معلول به مربوط علت آن كه ندارد ضرورتي شود توجه علتي به ظاهر
اسطورههاي در را آنها ميتوانيم هم كه است اسطورهاي انديشه خصوصيات از برخي شد
افسانههاي در هم ببينيم ، آشنا تمدنهاي ديگر ايرانو و هند و يونان خدايان باستاني ،
مطالب و كتابها به نگاهي اينبا بر علاوه.ماست روياهاي و خوابها خصوصيت هم كودكان ،
مردم براي و دارد بيشتري خواننده يك كدام كه ديد ميتوان ما كشور در منتشره
در يا است كليبافي كه كتابهايي معمولاميرسد نظر به واقعيتر هيجانانگيزترو
-ملتدارند ذهن در اسطورهاي استخاطرهاي.. هنري تاريخي ، سياسي ، اشخاص و افراد مورد
و زندگي به مربوط افسانههاي و صادقهدايت اسطوره-منفي چه باشد مثبت اسطوره چه
.دارد نوشتههايش از بيشتر اهميتي خودكشياش
كه نادرستي و درست اطلاعات يا و جعفري شعبان هويدا ، ملكه ، شاه ، سرگذشت به مربوط كتب
خدشهناپذيري واقعيتهاي بهعنوان است هنرپيشه يا و سياستمدار فلان خانه پستوي به مربوط
به كسي هر مورد در اجزاءآن بين منطقي روابط و علت بررسي بدون شايعهاي ، هر و پذيرفته
.است شفاهي فرهنگي اغلب اسطورهاي ، آگاهي با فرهنگگسترشمييابد شده ، پذيرفته سرعت
غياب انگار.است غيبت و فرهنگشايعه باشد ، واقعيت و شناخت منطق ، فرهنگ كه آن از بيش
شدهاند ، جامعالعلوم نخوانده ، انگار.ميدانند همهچيز همه ، .واقعيتدارد حضور از بيش
و نيست سرگرمي از بيش چيزي آنها براي هم خواندن بنابراين.ندارند بيشتر دانستن به نيازي
شعورشان به انگار ميكنندكه چنانحمله آن به ندانند ، نفهمنديا كه باشد كتابي اگر
.است شده توهين
بلكه ندارد ، اختصاص هم عوام به تنها استكه جامعه در اسطورهانديشي خصوصيات اينها
انديشهاي شيوه اين.چنيناند اصطلاحروشنفكر به تحصيلكردهو افراد از عظيمي اكثريت
لوگوسيا برابر در را "افسانه" يا موتوس ابتدا كه هرودت عصر خردورزاناز كه بود
ارائه را مثالي دنياي خود كه وافلاطون بود انتقاد مورد گذارد ، "واقعي داستان" و "كلمه"
در هم كنار در اسطورهپردازي و اسطورهزدايي و داشت نگرشيدوگانه آن برابر در كرد
در نخست انديشي اسطوره با مبارزه حال بههر ولي.ميشود اومشاهده گفتوگوهاي
بهسوي رو كه داد رخ باستان يونان در انساني تمدن تاريخ فرهنگيدر جنبش بزرگترين
.ميزيستند اسطورهاي ذهنيت با ديگر تمدنهاي دورانيكه در.داشت منطق و واقعيت
تحولاتانديشه و فرهنگي تاريخ
اسطورهپردازيو و هدايت انديشه از جنبه اين به"مرگ از هراس و هدايت صادق" كتاب در
تنها نه كتاب اين اول قسمت در.است شده پرداخته داستاني ادبيات در وي اسطورهزدايي
به آن از فصلي بلكه وساختشكنيشده ، تحليل يك به يك نمادين و اسطورهاي عناصر كاربرد
و انديشهها تحول تاريخ من آنجا در.است يافته اختصاص"واسطورهكشي فرهنگي تاريخ"
تاريختمدن مكاتبفلسفي ، تاريخ منظورم.خواندم راتاريخفرهنگي خاص مردمي باورهاي
وبر ماكس نظر به بنا كه شيوهانديشيدنبود تحول تاريخ واقع در.نبود ادبياتهنر يا
انديشهاي به اسطورهاي و منطقي پيش انديشه.خردپذيريميرود سوي خردگريزيبه از
هر در را مردم باورهاي سرشت كه است انديشيدن سرشت اين.است رسيده علمي و منطقي -تجربي
شكل جهان با و يكديگر با انسانها روابط و زندگي اساس آن بر و ميكند تعيين زمينهاي
و خود جهان كه است باورهايي و انديشهها چنين براساس مردم از گروهي يا فرد هر.ميگيرد
چنين خواه.ميدارد نگه يا ساخته برگزيدهخويش ، زندگي در را خود رفتاري طرحهاي
نسبت زمين به را آن خواه خردپذير ، يا خردگريز خواه.باشد ناخودآگاه يا خودآگاه باورهايي
بايد همه انگار پندار ، يا باشد واقعيت خواه متافيزيك ، يا فيزيك به آسمان ، به يا دهند
زندگي آن در كننديا زندگي را آن مردم گروه يا فرد تا برسند اسطورهاي سرشتي به روزي
.شوند
است ، تاريخ (ايدئولوژيها نه و) جهانبينيها تحولات تاريخ فرهنگي تاريخ بنابراين
و انديشه محتواي تحولات آن تبع به و دارد خود جهان و خود از انسان كه تحولمفهومي
طبيعت ديالكتيكبين رابطه در كه است انسان رفتاري طرحهاي اعتقاديو و ارزشي نظامهاي
و شناختي ذهنيتي به تصويري و ذهنيتياسطورهاي تحول تاريخ پس.ميآيد بوجود فرهنگ و
ديگراسطوره عبارت به يا ميانديشيد ، انسان در اسطوره كه ازدوراني.است انتزاعي
.است كرده عوض را رابطه جهت انسان مدرنكه دنياي به ميرسيم ميكردتا زندگي را انسان
را خويش زمانه اسطورههاي خود ، آگاهانه خواست و اراده با و ميانديشد انسان اكنون
عبارت به (.ميكند زندگي اسطوره با يا) ميكند زندگي را اسطوره و برميگزيند يا ميسازد
انسان مدرنيته انديشه در ولي.دارد اسطوره و واقعيت از متشكل دنيايي هميشه انسان ديگر
مثالي دنياي از را خود منفعلانه پيوند.ميشود دور اسطوره با خود انفعالي رابطه از
با اين بر علاوه.كند عمل فعالانه خويش اسطورههاي با رابطه در ميخواهد و گسسته
جلوي يا ندارند كاركردي ديگر كه را پوسيده و كهنه اسطورههاي واقع در اسطورهزدايي ،
از ;هستند سمجي و پايدار هاي اسطوره حال عين در و ميگيرند را انسان فرهنگي پيشرفت
زندگي بنبستهاي مشكلاتو بر جديد اسطورهآفريني با و زدوده جامعه انديشه و فرهنگ
بالاخره آينده در زمان طي در تا آيد ، پندارفائق در پس -واقعيت در نه اگر -خويش
.بيابد آنها براي واقعي راهحلي
اسطورهكشي و اسطورهپردازي با هدايت مضاعف بازي
با است اسطورهانديش غالب بهطور كه جهاني بين شكاف يكسو از هم بيستم ، قرن آغاز در
و نيچه حملات با هم و شده بيشتر ميرود علمي -تجربي انديشه بهسوي غالب بهطور كه جهاني
- علمي انديشه شيوههاي از انتقاد ناخودآگاه ، كشف با روانكاوي تولد نيز و برگسون آراي
زندگي هدايت كه است فرهنگي و تاريخي بستر چنين در و ميگيرد اوج راديكال پوزيتيويستي
چنين در.ميشوند خلق اسطورهآفرين ، و اسطورهزدا نوشتههاي ديگر و كور بوف و ميكند
قبل سال ايران ، 70 فرهنگي تاريخ سرشت به نسبت جدي شناختي داشتن با هدايت كه است دوراني
تاريخ بر ظريف و دقيق مروري با آن از پس سالي چند مينويسد ، را نيرنگستان و اوسانه
سه يا ماه چهار و سال دو نمادين اعداد با كه) كور بوف در ساله هزار سه يا فرهنگي 2400
حاكم سرزمين اين بر كه را كهن اسطورهاي طرحهاي (شده بيان پشيز چهار و قران دو يا سال
است ، بيستم قرن مدرن ادبيات به متعلق تكنيك و فرم نظر از كه رماني در هست ، و بوده
ساختمايه است ، "زيسته اسطوره" واقع در كه را "زيسته زندگي" اصطلاح به كرده ، بازآفريني
.ميدهد قرار قصهاش آدمهاي زندگي
بازآفريني.ميبينيم نوشتار يك در هنريش شكل به را زيسته اسطوره بازآفريني كور بوف در
كشتن براي بلكه وازده و كهنه فرهنگي ميراث نگهداري يا اسطوره ، حراست و حفظ براي نه اما ،
به كمر كور بوف بنابراين.است بوده هدايت هدف نيز و مدرنيته هدف كه است اسطورهزدايي و
.ميبندد افتاده كار از و وازده اسطورههاي تمامي قتل
نظريههاي براساس نيرنگستان كتاب مقدمه در را خود "اسطورهزدايي" پروژه هدايت
واژههاي فولكلور ، و Myth براي كتاب اين در ميسازد ، مطرح چنين مدرنيته ، انديشمندان
ميكند نقل تيلور ، از و ميگيرد كار به را موهومات و عوامانه خرافات و اعتقادات افسانه ،
:كه
و ميآيد وجود به دارد ، گاهي بهخصوصي زندگي افكار ، و عقايد همهگونه مانند هم خرافات"
به زمان و افكار علوم ، ترقيميرود بين از هم زماني و ميشود ديگر خرافات جانشين
در ميبرد بين از را آنها از دسته يك كه ميافتد اتفاق بسا.مينمايد كمك خيلي اينكار
خود حال به را آنها اگر البته.ميآورد آنها جاي سختتر خيلي ديگر دسته يك كه صورتي
مانند را آنها عوام مردم چون.ميدارد نگه زمان دير تا را خود تقدس جنبه بگذارند
چيز هيچ موهومات اينگونه بردن بين از براي.ميدهند انتقال يكديگر به دانسته مكاشفات
آشكار و واضح را آن سستي كاسته ، آن اعتبار و اهميت از تا شود چاپ كه نيست آن از بهتر
اين كه كرد اشتباه نبايد زيرا.بشود تحقيق جداگانه كدام هر ميبايستي مخصوصابنمايد
فكر هيچگونه پايبند كه كساني بسيار چه.نميشود نابود خودبهخود هيچوقت پوسيده افكار
آنجا از اين و ميدهند دست از را خود خونسردي خرافات موضوع در ولي نميباشند وعقيدهاي
ميشود بزرگ آنكه از بعد و است خوانده بچه گوش به را افكار اين عوام كه ميشود ناشي
به بچگي از چون را خرافات مگر بكند رد يا قبول بسنجد ، ميتواند را وعقيدهاي فكر هرگونه
هميشه را خودش تاثير جهت اين ازبكند امتحان را آن نتوانسته موقع هيچ و شده تلقين او
".ميشود قويتر پيوسته و ميدارد نگه
زندگي و فرهنگ ساختار در اسطوره قدرت و كاركرد از و ميشناخت را اسطوره و فرهنگ هدايت
نه رسوم و آداب اين از دستهاي كه كرد نبايدفراموش":ميگفتبود آگاه خوبي به مردم
جشن مانند است پرافتخارايران روزهاي يادگارهاي از بلكه پسنديدهاست و تنهاخوب
از آنها نگاهداري و كردن زنده كه...غيره و سوري چهارشنبه سده ، جشن نوروز ، جشن مهرگان ،
".شد قائل جداگانهاي مقام بايد آنان براي و ميآيد بشمار ملي مهم وظايف
انديشهورزان گونههاي
انديشه و گذشته بودن زي اسطوره و انديشي ازاسطوره كه خردورزانيبود از هدايت
اسطوره" و"نمادين صورتهاي فلسفه" كتابهاي در كاسيرر ارنست.بود كرده لمس را مدرنيته
سينماي در ناميرايي و زمان" كتاب مندر و ميكند تقسيم گروه دو به را خردورزان ،"دولت
.افزودهام آن به سومي گروه"تاركوفسكي
هم.ميزنند دم اسطورهاي هواي در هنوز كه ميداند گروهي را اول گروه كاسيرر
ميتوانند خود بنابراين سازند ، انديشه كه آنجا از و"زي اسطوره" هم و اسطورهانديشاند
قصهنويسها ، بهخصوص نويسندگان ، و هنرمندان از بسياري.باشند آفرين اسطوره
ديزني ، والت آفريني اسطوره.باشند گروه اين در ميتوانند فيلمسازان نمايشنامهنويسها ،
نيز دانشمندان گاه.گرفت ناديده نميتوان سينما در را دراكولا و جيمزباند اسطوره يا
و انديش اسطوره مدرنها و خردورزانسنتي بسيارياز شايد.هستند بزرگي اسطورهسازان
اين مورد در كاسيرر.كنند كار ابزارهايمدرنيته با حتي است ممكن گرچه باشند اسطورهاي
عرفاني و باطني معناي بلكه تمثيلي ، معناي تنها نه آنها براي اسطوره كه ميگويد گروه
دنياي و وعرفاني باطني معانيارزشي آن از شدن جدا;اسطوره از شدن جدا آنها براي.دارد
وسردرگم معنا ، پوچ از تهي دنيايي ميماند ، جا به آنچه جدايي اين با و است آرماني مثالي
و "خاطرهازلي و ذهني بتهاي"،"غرب برابر در آسيا" كتابهاي در شايگان ، داريوش.است
.است دست اين از "جديد افسونزدگي"
واقعيتمدارانه و پوزيتيويستي معيارها به شدت به كه خردورزانيهستند گروهدوم -2
لمس يا شنيده ديده ، آنچه يعني ملموس و عيني واقعيت تنها آنها براي واقعيت و چسبيدهاند
و هستند بري اسطورهشناختي و متافيزيكي مذهبي ، دانش آنچناناز گروه اين.ميباشد شود ،
نابخردانه ، خرافي باورهاي و رفتارها يعني خردگريز و حيوان سرشت با انسان بدويت از
احساس بدون"ماشيني -انسان" مفهوم در تنها را انسان كه دارند هراس احساسي غيرمنطقيو
علمي دانش دارد ، رسميت آنها براي كه دانشي تنها و كامپيوتريميپذيرند آگاهي و ذهن با
اسطورهاي متافيزيكيو دنياي در افتادن ازفرو هراس با گروه اين -است بيروني واقعيت و
اين دريابندرياز نجف"اسطوره افسانه" كتاببيفتند علمي اسطورههاي دام به است ممكن
.است گونه
واقعيتپذيربه و علمي -تجربي تفكر با كه كساني -هستند اسطورهپژوهان سوم ، گروه -3
.بگريزند آن از يا باشند داشته هراس اسطوره از كه بيآن ميپردازند ، اسطورهها مطالعه
داستاني ادبيات هنرمندان و نويسندگان و اسطورهشناسها روانكاوان ، انسانشناسها ، مانند
.ميزنند نقب انسان شناخت به اسطوره از يا و هستند اسطورهسرا خود كه شعر و نمايشي و
خود همعصران از بسياري مانند كه است سرزمين اين اخير سال خردورزانيكصد از يكي هدايت
برعكس نبود ، كنارهنشين هرگز ولي ميزيست روزمره زندگي از دور به و خود متفاوت دنياي در
.بود رفته فرو خود اسطورهاي دردنياي شدت به ميزيستكه وقديمي كهنه جامعهاي متن در
او.ميشناخت خوب سرزمينرا اين فرهنگي درد هم و بود خوبي مشاهدهگر هم هدايت
باستانشناسي ، اسطورهشناسي ، بين كه ميدانست نيز و روياروست كهنه فرهنگي با كه ميدانست
زيستي ، اسطوره با گذشتگان حراستميراث و حفظ و فرهنگي پژوهشهاي و مطالعات
كار از ميراث با زندگي و مردگان مومياييكردن و كهنگي حراست و وحفظ باستانيكاري
اوو زندگي سالهاي در متاسفانه ولي.هست بسياري فاصله گذشتگان زده زنگ و وازده افتاده ،
يگانه هم با را دو اين كه است اشتباهبوده اين مادر جامعه ازمرگش حتيپس
انديشيدن از ميدهد ، شرح يونگ ذهنيتيكه همان اغلببا ما ، هنوز رو اين از.ميپندارد
.ميكنند زندگي را ما اسطورهها و ميانديشند ما در اسطورهها ميورزيم ، زيرا امتناع
نگرش با هم باز است ممكن.نكردهايم دور خود از را اسطورهاي انديشه كل ، در هنوز ما
زيرا نميانديشيم ، شايد وليندادهاند ما به انديشيدن اجازه كه كنيم ادعا سياسي
پوياداشته انديشه يا كنيم ، نوانديشي باشد ، قرار اگر بخصوص.است انديشيدندشوار
.باشيم
خودكارانه بداند ، كه اتاقشبيآن بسته و محدود ديواري چهار آن در هدايت ، كور بوف
ايستا ، و بسته و چرخهاي اسطورهاي ، انديشهاي با ميكند تكرار قلمدان جلد روي را نقشي
غريزياز و تكراريناخودآگاه با كه گذشتهنگر و عقيم شر ، و خير بين شده نيمه دو
.دارد احتراز نوزايي نوانديشيو هرگونه
.ميدهد موروثينسبت جنوني و وسواس به را خود انديشههاي و رفتارها نيستكه بيخود
در پنزري خنزر اشياءبساط تا گرفته اتاق ديوار از است ، وازده و چرك و كهنه چيز همه
وازده ، و مرده گذشته همين ميكند ، سنگيني كور بوف سينه روي كه مردهاي اين!جنبي كوچه
كردهايم؟ آرمانياش نيستكه شده موميايي و افتاده كار از ايناسطورههاي
|