كهنسال بورخس اين
منتقد + خواننده + نويسنده
جمعه داستان
نيمرخ
جعفري شعبان موزه
ميكنند چه ناشران
خويش با بيرحم زمانه ، با ناجور
نيچه اشك
مسجد شناسي جامعه
كهنسال بورخس اين
ميتوانست بورخس
ايسلندي ، حماسههاي آمريكايي گاوچرانهاي ، عرفان دانته رياضيات ، درباره راحتي به
فلاسفه و شيكاگو گنگسترهاي چيني ، نويسندگان قلم به ارواح وسطا ، قصههاي قرون متكلمان
آلماني
بدهد سخن داد
برگر وين اليوت
مظلومي بابك: ترجمه
- او نوشتههاي.ننوشت طولاني مطلبي گاه هيچ بود پركار بسيار نويسندهاي بورخس اگرچه
آثار اين.است غيرداستاني عمدتا - شعر پانصد حدود و كوتاه داستان صفحه هزاران بر علاوه
گفتار پيش فيلم ، و كتاب بررسي مقاله ، از عبارتست ميشود بالغ نوشته دويست و هزار به كه
و حالها شرح فرهنگ ، و سياست باب در يادداشتهايي شده ، ضبط سخنرانيهاي كتاب ، صدها بر
و مانده ناشناس كامل طور به تقريبا آثار اين انگليسي ، زبان درفشرده زندگينامههاي
;است شده گنجانده بورخس آثار مجموعه در آنها سوم يك حدود تنها اسپانيايي زبان در حتي
ديگر مقاله صدها و است شده گردآوري پراكنده مجلد دوازده حدود قالب در ديگر صدتاي چند
برميخورم آنها از بيشتري شمار به هفته هر كه مقالههايي ;درآيد كتاب صورت به بايد نيز
.ندارند تمامي گويي و
از زبان انگليسي خوانندگان.است شگفتي مايه حجمشان از بيش آثار اين گستردگي
قرن ادبيات و شب يك و هزار كابوس ، و رويا ابديت ، و زمان قبيل از بورخس دلمشغوليهاي
تشكيل را نويسنده اين آثار از گوشهاي تنها موضوعات اين اما.آگاهاند انگليس نوزدهم
هاليوود فيلمهاي از پاپ ، فرهنگ درباره فضلفروشي بيهيچ و جامع گونهاي به او.ميدهد
مطالعات رواج از پيش دهه چندين - وي.نوشت تخيلي - علمي آثار تا گرفته پليسي داستانهاي
.پرداخت آيرس بوئنوس گاريهاي پشت نوشتههاي و تانگو آهنگهاي اشعار بررسي به - فرهنگي
شد ، شايع افراطي راست جناح به وابستگياش درباره بورخس كهنسالي در كه غلطي تصوير برخلاف
مخالف جناح از قاطعانه هموطنانش اكثر كه زمانهاي در هم آن بود ، شجاع ضدفاشيستي او
و سي دهههاي سياسي نوشتههاي كه است مهمي نويسندگان معدود از وي) ميكردند پشتيباني
كه بود كسي نخستين بورخس احتمالا (.خواند شرمساري بيهيچ ميتوان امروزه را چهلاش
سياه سراسر صامت فيلم "لويا هله" به او.برگرداند اسپانيايي به را هيوز لنگستن آثار
جدي طور به كه بود لاتين آمريكاي نويسنده اولين بورخس شايد.داشت علاقه نيز ويدور كينگ
به ميتوانست او.دهد قرار بررسي مورد را آن و كرد بحث مردانه اندام عرض و رفتار درباره
متكلمان ايسلندي ، حماسههاي آمريكايي ، گاوچرانهاي عرفان ، دانته ، رياضيات ، درباره راحتي
داد آلماني فلاسفه و شيكاگو گنگسترهاي چيني ، نويسندگان قلم به ارواح قصههاي وسطا ، قرون
:است آثارش بهترين بورخس مقالههاي كه شنيدهام لاتين آمريكاي مردم از اغلب.بدهد سخن
.ميدرخشد اوج در همواره او كه جايي
مايه صفحهاش هر و اعجابانگيزتر نيز آن گستردگي از حتي نويسنده اين مقالههاي كيفيت
ارج و درك براي تنها او ، صفحهاي ششصد حدودا مقالات مجموعه ويرايش در.است شگفتي و حظ
صرف با كه آن حال گذاشتم ، زيادي وقت كتاب ظرافتهاي و نكات انبوه از اندكي به نهادن
را آثار اين.برسانم پايان به را - حجم همان به يك هر كتاب چند ميتوانستم وقت همان
چون - مشخصي فرعي ژانرهاي از عمدتا كه نوشتهاي يعني ;دانست صرف مقاله نميتوان
نمونههاي حتي و است شده تشكيل - آكادميك نقد و كتاب بررسي خاطره ، مستقل ، روزنامهنگاري
در.ميكند جلب را آكادميك شخصيتهاي و نويسنده دوستداران گذراي علاقه تنها هم آن شاخص
جز به و نيست اثري چندان بورخس روشنفكرانه و غيرآكادميك متنوع ، مقالههاي از آمريكا ،
معاصر نويسندگان اكثر مانند - بورخس.يافت نميتوان درجشان براي جايي كماهميت مجله چند
كه آن طرفه.مينوشت روزنامهها براي را خود مقالههاي بيشتر - لاتين آمريكاي و اروپايي
كوتاهش داستانهاي و سرودهها سبب به آرژانتين مردم بين بورخس سر پيرانه شهرت چند هر
نخستين وي كه نيست تصادفي.داشت بيشتري خواننده و خواهان او مقالههاي عمل در بود
.ميساخت منتشر مقاله هيات در را داستانهايش
هوگار ال براي كه هنگامي ;ميكنم نقل بورخس دهه 1930 مقالههاي از را گزيدههايي اكنون
مجله ، اين براي كار سال سه طي بورخس ، !ميكرد كار - جورنال هوم ليديز آرژانتيني معادل -
سبكنگارش اگرچه.نوشت را معاصر نويسندگان مختصر زندگينامههاي و كتاب نقد مقاله ، صدها
مجله اين خوانندگان نوع با سنخيتي وجه هيچ به نوشتههايش موضوع بود ، سرخوشانه و سهل او
و والري پل و موراساكي ليدي لال ، رامان كروچه ، بندتو درباره مقالهها اين در وينداشت
فرانسوي لاتين ، آلماني ، زبانهاي از را نقلقولهايش و مينوشت پررمزوراز رمانهاي نيز
از بعضي آثار بر بورخس نقد از نمونههايي زير مطالب.نميكرد ترجمه ايتاليايي و
اهداف" نام به شدهاي فراموش كارآگاهي رمان بر بورخس نقد مثال ، براي.است نويسندگان
:هال ريچارد نوشته "عالي
پيشگاه در مرا ميدانم و ميدارد مشغول خود به را ذهنم كه داستانياي طرحهاي از يكي
آن كردن مزه مزه چون) شود جاري قلمم از نكنم گمان كه طرحي ;ميكند سربلند خداوند
.است نامتعارف كمابيش كارآگاهياي رمان (واژگان قالب در ريختنش تا است لذتبخشتر
تمام مانند - كارآگاهي رمان ژانر بقاي زيرا ;ميرود شمار به مهم امري بودن نامتعارف)
(است متكي آن قواعد ظريف و پيوسته شكستن درهم به - ژانرها
داستان ايده ميآمدم ، بيرون وانس باريو در كافهاي از مست كه شبي يا 1935 ، سال 1934 در
بقيه ;باشد كافي خواننده براي ميبايد محيط درباره اندك جزييات اين.كرد خطور ذهنم به
.تخيلم زاييده يا است واقعي آنها از پارهاي نميدانم كه كردهام فراموش قدر آن را
در مرموز قتلي با رماني ;بست نقش ذهنم در - آن رايج نوع از - كارآگاهي رماني پيرنگ
داستان آخر ، سطر در تقريبا سپس.پايان در گرهگشايي و طولاني پيكرهاي آغازين ، صفحات
".ديدهاند تصادفا را يكديگر مرد و زن ميكردند گمان همه" مثل ابهامآلود جملهاي با
.است بوده ساختگي گرهگشايي كه ميآورد پيش را شبهه اين كه جملهاي.ميرسد پايان به
- درستي به بار اين - خود شيوه به و ميخواند را كتاب فصلهاي دوباره سردرگم خواننده
...است كارآگاه از تيزهوشتر خيالي كتاب اين خواننده.ميگشايد را داستان گره
توانا ، اونثري اثر چه اگر.است درآورده تحرير رشته به دلنشين بينهايت كتابي هال ريچارد
آن ;است افتاده پا پيش او داستان گرهگشايي دارد ، ظريف طنزي و باوركردني شخصيتهايي
لندن چاپ واقعي كتاب اين كه برهانم ظن اين از را خود نميتوانم كه افتاده پا پيش قدر
اهداف صورت ، اين در.بودم كرده مجسم ذهن در بالوانرا در پيش سال چهار سه كه است هماني
من.هال ريچارد از يا است من از شگفت كار اين نميدانم.دارد خود در نهاني پيرنگي عالي
بررسي در بورخس از است ديگري اثر زير نوشته.بيابم را نهاني پيرنگ اين نميتوانم كه
معناي به كتاب ، اين:برت سرويليام قلم به "ميماند باقي مرگ از پس روح" نام به كتابي
فقيد برت سرويليام.نگاشته را آن نويسنده روح يعني ;است مرگ از پس اثري كلمه ، واقعي
همسرش به دنيا آن از را اثر اين (ارواح زمينه در پژوهش انجمن بنيانگذار و اسبق رئيس)
انتقال واسطه ليونارد آزبرن خانم نام به احضارگري) است كرده املا زندگان دنياي در
برايش و نداشت اعتقادي ارواح احضار به خود ، حيات زمان در سرويليام ، .(است بوده پيامها
لذتبخش ميزنند ، دست كار اين به كه افرادي دغلكاري از برداشتن پرده اندازه به چيز هيچ
دست خود اعتقاد از كردهاند ، احاطه را او ارواح و فرشتگان كه هم مرگ از پس حتي.نبود
نميخواهد دلم و مردهام ميدانم چون":دارد باور را آخرت جهان او البته.است برنداشته
نكته اين بر و نميپذيرد را زندگان به مردگان ياري ولي ".شدهام ديوانه كنم باور
ديدهام ، را مسيح من":ميگويد او.است مسيح به ايمان اصل مهمترين كه ميكند پافشاري
دوباره - ميانديشي من و او به تو كه روزهايي همان - آينده پاك عيد و زدهام حرف او با
".ميبينمش
توصيف لاج سرآليور و سوئدنبرگ چه آن از كمتر ميدهد ، شرح برت سرويليام كه آخرتي جهان
گزارش سال 1758 در (دوزخ در دوكوئلو) دنيا آن كاشفان از نفر نخستيننيست مادي ميكنند ،
آنجا.است زمين روي آن مشابه از فراوانتر و سختتر درخشانتر ، چيز همه آسمان در داد
از و ميگذارد صحه واقعيات اين بر برت سرويليام.هست نيز خيابانهايي و گذرگاهها
زنبورها و مردگان بين آيا..ضلعي شش).ميگويد سخن سنگي و آجري ضلعي شش خانههاي
(هست؟ قرابتي
سرش بالاي آسمان در قرينهاي زمين روي كشوري هر ميگويد سرويليام:ديگر عجيب ويژگي
آسماني بلژيك كنگوي و آسماني افغانستان آسماني ، انگلستان از ميتوان جمله آن از كه دارد
(افتاده اورشليم معبد روي بهشت از سرخي گل داشتند اعتقاد اعراب).برد نام
PEN America: A Journal for Writers and Readers:منبع
منتقد + خواننده + نويسنده
فرانزن جاناتان با كوتاه گپي
استهزا يعني مدرن پست
مولايي رامين: ترجمه
جهاني تجارت مركز به گذشته حملات 11سپتامبر از پس روز چند تنها و مغشوش بسيار اوضاعي در
آمريكايي معروف چندان نه نويسنده فرانزن جاناتان نوشته "راستيها" رمان نيويورك ، در
دقت و تمامتر چه هر ظرافتي با كه زيبا پرداختي و محكم و قوي پيرنگي با رماني.شد منتشر
.ميكند روايت را متوسطي آمريكايي خانواده ناگهاني تحول داستان جزييات ، شرح در بسيار
به دلگرمي احساس بدون مادرها و پدر كه جايي خاورميانه ، عشيرهاي جوامع كامل تصويرسازي
تشريح يا و ميگذرانند روزگار كارافتادگي ، از و كهولت دوران رسيدن هنگام تا روشن آينده
انزوا ، در..و فيلادلفيا يا نيويورك چون شهرهايي در كه فرزنداني مضطرب و ناآرام درون
در فرانزن.ميآيد شمار به اثر اين برجستگيهاي از ميكنند ، تجربه را زاهدانه رياضتي
عشق ، از آميزهاي با اما ، بيپروا كلامي و بيرحمانه نگاهي با صفحهاي كتاب 700 اين
ميگيرند سرچشمه خانواده كانون از كه را آمريكا امروزي جامعه بنيادين و حساس هستههاي
ركورد به زمان كوتاهترين در برانگيز ، مناقشه رمان اين ،"راستيها".ميكشد چالش به
آمريكايي بزرگ رمان اولين عنوان به آن از آمريكا ادبي منتقدين و يافته دست بالا فروشي
.ميبرند نام يكم و بيست قرن در
& & &
چه شما ;است رسيده فروش به نسخه ميليون يك نزديك انگلوساكسون ، كشورهاي در "راستيها" &
تعداد همين شايد و خريدهاند را شما كتاب نفر ميليون يك ميبينيد كه وقتي داريد احساسي
خواندهاند؟ را آن
نسخههايي يا ميرسد دستم به كتابم ناشناس خواننده يك از نامهاي وقتي فقط من درواقع ،
.ميشوم باخبر مردم ميان در آن نمود و بازتاب از ميكنم امضا خوانندگانم براي را آن از
از بيش امروز ولي ميكردند شركت نفر حدود 20 سخنرانيهايم در گذشته سال پنج مدت طول در
.باشد مردم ميان در آن مناسب بازتاب از شايد اين و ميآيند سخنرانيها اين به نفر 300
ميكنيد؟ فكر هم خواننده به نوشتن هنگام شما آيا &
چگونه مردم كه بوده اين شامل نويسنده ، يك عنوان به من آموزش از بخشي !البته بله ،
خواننده ، ميان رابطه كه ميرسد نظرم به.باشند پذيرا ميپسندم من كه را آنچه ميتوانند
كتاب يك نوشتن براي و است عاشقانه و دروني رابطهاي چيز هر از بيش و پيش نويسنده و متن
و تو بين شكافي كمترين نويسنده جايگاه در اگر و باشي عاشقاش كه بايد سبك ، و شكل هر در
.باشد داشته پي در برايت ثمري كوچكترين نميكنم گمان باشد ، داشته وجود متن
ميكشند ، خود دنبال به را خواننده كه شما رمان عاشقانه هاي(موومان) حركت ترتيب اين به &
است؟ اندوهناك اثري كتاب اين چرا و كدامند؟
درون در كتابها چون ميگيرد ، سرچشمه انزوا و تنهايي از رمان اين درونمايه است ، درست
چم ميان در متحده ايالات در ماآنها كامل تنهايي در نوعي به و ميشوند خوانده انسانها
استحاله نظام اين كوران در مردم اكثر و ميكنيم زندگي سختگيري بسيار تجاري فرهنگي خم و
با كه ميانديشند اين به من ، خود چون نيز ، مردم از تودهاي مقابل در اما.ميكنند پيدا
غريب و وحشتناك حس اين با من ميآيد؟ سرمان بر چه مرگ ، بعد و كهولت سن ، رفتن بالا
وحشتزده مردمي اينها":ميگويد نويسنده يك كه هنگامي بكنم؟ بايد چه شكست و سرخوردگي
خود كه چند هر باشد ، داشته همراه به خود با راهبردي ميتواند همين ".ما چون هستند ،
...و دارد خود با قيموميت و زدن مهار بار راهبرد ، كلمه
...مدرن پست ادبيات از نشانههايي نيز و &
اثر بر كه ، چرا ;كند بيان ميخواهد چيزيرا چه مدرن پست كه كرد روشن بايد البته
حكم كه است شده معنا از خالي و بيقدر چنان مدرن پست كلمه ، اين از بيرويه استفاده
يك ديگر امروز..باشد خطرناك هنر عرصه در ميتواند اين و است كرده پيدا را استهزا
صافي از بايد سنتي رئاليسم و شود نقل خود پيش سال صد قالب در نميتواند خانوادگي داستان
.كند پيدا نو جامعه ذائقه براي لمس قابل و باورپذير حاصلي تا بگذرد پستمدرنيستي مفاهيم
مه 2002 - اكسلسيور:منبع
جمعه داستان
سال بيست از بعد
هنري.ا
مهماننوازان محمدعلي ترجمه
.كرد حركت خيابان بالاي طرف به عبوس قيافهاي با ميداد ، كشيك كه حالي در پاسبان ،
او به زياد كسي چون ;خودنمايي تا بود عادت روي از بيشتر چهرهاش عبوسانه حالت البته
بيشتر باران قطرههاي با همراه سردي باد اما بود نشده ده هنوز ساعتنميكرد توجه
.بود رانده خانههايشان به را آدمها
قفل ميداد ، تكان دست در هنرمندانهاي شكل به را باتوماش و ميرفت جلو كه همانطور
دقت با و برميگشت گهگاه.شود مطمئن آنها بودن بسته از تا ميكرد بررسي هم را خانهها
رفتار و درشت هيكل آن با پاسبان.ميكرد نگاه بود ، ساكت كاملا كه را ، خيابان پايين
آن در كه منطقهاي.بود نظم برقراركننده و قانون مامور يك از عياري تمام نمونه خوبش
گاهي چند از هرميشد خلوت و تاريك شب اوايل كه بود جاهايي از يكي ميداد نگهباني
بيشتر اما ديد ، را شبانه رستوران يك يا سيگارفروشي دكه يك چراغ روشنايي ميشد
.بودند كرده تعطيل قبل ساعتها كه بود بازرگاني شركتهاي به مربوط ساختمانها
مغازه يك جلو مردي.كرد آهستهتر را قدمهايش رسيد ، نظرش مورد ساختمان جلو وقتي پاسبان
مرد رفت ، او طرف به پاسبان اينكه محض به.داشت لب به خاموشي سيگار و بود ايستاده تاريك
دوستام از يكي منتظر فقط من سروان جناب راهه ، روبه چيز همه":گفت بلند صداي به فورا
بذاريد اما باشه ، عجيب شما براي كمي شايدگذاشتيم پيش سال بيست رو قرار اين.هستم
".جوبرادي رستوران...بود اينجا رستوران يه پيش سال بيست..بدم توضيح براتون
".پيش سال پنج تقريبا كردن ، خرابش":گفت پاسبان
او چهره كبريت نور.كرد روشن را سيگارش و زد آتش كبريتي بود ايستاده مغازه جلو كه مردي
ابروي كنار و بود نافذ چشمهايش.داشت گرد چانهاي و پريده رنگ صورتي كرد ، نمايان را
.بود زده كراواتش به الماسي سنجاق.ميخورد چشم به خراشيدگي يك راستش
صميميترين و بهترين كه ولز جيمي و من شبي ، همچين يه تو پيش سال بيست":داد ادامه مرد
هم با نيويورك تو جا همين اون و من.خورديم شام جوبرادي رستوران تو اينجا بود ، رفيقم
به ميخواستم من صبحش فردا.داشت سال بيست جيمي و بود سالم هجده من موقع اونشديم بزرگ
زندگي براي كه ، بود اين عقيدهاش بره ، جايي نداشت دوست جيميكنم زندگي اونجا و برم غرب
هر تو بعد ، سال بيست درست گذاشتيم قرار هم با ما خلاصه ، .جاست بهترين نيويورك كردن ،
عرض در ميدونستيم.ببينيم همديگهرو اينجا داشتيم ، فاصله كه هم چقدر هر و بوديم وضعيتي
براي خوب جاي يه موقع اون تا و ميكنيم تعيين خودمونرو سرنوشت دومون هر سال ، بيست
".ميكنيم پيدا كردن زندگي
تا موقع اون از راستيجالبه برام اما گذشته ، خيلي قرارتون از چند هر":گفت پاسبان
"نداشتي؟ رفيقت از خبري حالا
سال دو يكي از بعد اما مينوشتيم ، نامه هم براي مدت يه چرا ، راستش":داد جواب مرد
اما بودم ، سفر تو هميشه هم من تازه بزرگيه ، جاي غرب ميدوني ، خودت.كرديم گم همديگهرو
و صادق دوست يه هميشه اون چون قرار ، سر ميآد امشب حتما باشه ، زنده جيمي اگر مطمئنم
اينجا به خودمو امشب تا اومدم راه خيلي من.نميكنه فراموش رو قرارمون.بود باوفا
".داره رو ارزشش ببينم ، قديميامروي دوست اگر چند هر برسونم ،
:گفت و آورد بيرون جيب از بود درش روي كوچكي الماسهاي كه را ، زيبايي جيبي ساعت مرد
".بود ده دقيقا ساعت ميشديم ، جدا هم از رستوران جلو وقتي.ده به مونده دقيقه سه"
"نه؟ بود ، خوب غرب تو كاروبارت":گفت پاسبان
كودن كم يه اونباشه آورده دست به منرو موفقيتهاي نصف حداقل جيمي اميدوارم !خيلي -
آدمهاي با درآوردن پول براي بودم مجبور اونجا من.بود خوبي خيلي دوست چند هر بود ،
.ميكنه زرنگ اونرو غرب اما ميشه ، كودن باشه نيويورك تو وقتي آدم.بزنم كله و سر زرنگي
.برسم كارم به بايد من":گفت بعدرفت جلو قدم دو يكي و داد چرخي را باتوماش پاسبان
"ميري؟ نياد ، ده ساعت سر درست اگر.بياد رفيقت اميدوارم
ده ساعت از قبل باشه ، زنده جيمي اگرميكنم صبر ساعت نيم حداقل نه ، ":داد جواب مرد
".سروان جناب بخير شب.اينجا ميرسونه رو خودش
قفل ميرفت كه طور همان و داد ادامه را راهش بعد و ".آقا بخير شب":گفت پاسبان
.ميكرد بازرسي را خانهها
داخل كه نفري چند.ميوزيد تندي باد و بود كرده باريدن به شروع زيبايي و ريز باران
فرو جيب داخل را دستهايشان و بودند داده بالا را كتشان يقه كه حالي در بودند ، خيابان
تا بود آمده راه مايل هزاران كه مردي.ميرفتند خانههايشان طرف به سرعت با بودند ، كرده
مغازه جلو ميكشيد سيگار كه طور همان برساند جوانياش دوران دوست با قرارش به را خودش
.ايستاد منتظر
با بود ، كشيده بالا گوشهايش تا را پالتويش يقه كه قدبلندي مرد بعد دقيقه بيست حدود
.رفت بود منتظر مغازه جلو كه مردي طرف به مستقيم و شد رد خيابان از سرعت
"خودتي؟ باب ، ":پرسيد داشت ، ترديد كه حالي در
"تويي؟ ولز ، جيمي":داد جواب بود ، مغازه جلو كه مردي
ديدنت از":گفت ميفشرد ، دستهايش در را ديگر مرد دست دو هر كه حالي در وارد ، تازه
.اينجا ميرسوني خودترو باشي ، زنده هنوز اگر ميدونستمپير باب خوشحالم خيلي !خوشحالم
ميخواست دلم.باب نيست اينجا ديگه قديمي رستوران.درازيه زمان سال بيست !خب خب ، خب ،
"قديمي؟ دوست بود چطور غربميخورديم ديگه شام يه تا بود جا همين هنوز
فكر اصلا.جيمي شدي عوض خيلي تو.آوردم دست به اونجا ميخواستم كه چيزي هر.عالي -
".باشه شده بلند قدر اون قدت نميكردم
.كردم رشد كمي يه سالگي بيست از بعد راستش -
جيمي؟ هست ، خوب نيويورك تو اينجا بارت كارو -
يه ديگه ، جاي يه بريم گوشه اين از بيا.باب بيا ، .ميكنم كار اداره يه تو.نيست بد -
.گذشتهها از خصوصا دارم ، حرف باهات خيلي.ميشناسم رو جايي
به غربي ، مردافتادند راه به خيابان بالاي طرف به داشتند ، هم دست در دست كه حالي در
زندگياش داستان داشت حالا و ميكرد غرور احساس بود ، آورده دست به كه موفقيتهايي واسطه
.ميداد گوش او حرفهاي به اشتياق با ديگر مرد.ميكرد تعريف رفيقاش براي را
هم طرف به رسيدند ، آنجا به وقتي.داشت زيادي چراغهاي كه بود داروخانهاي خيابان كنار
.ببينند را يكديگر چهره روشنايي در تا برگشتند
.كرد رها را ديگر مرد دست و ايستاد بود ، آمده غرب از كه مردي ناگهان
كه اونقدر نه اما زياديه ، زمان سال بيستنيستي ولز جيمي تو":گفت عصبانيت با بعد
".كنه كوچيك رو مردي دراز دماغ بتونه
.بكنه بدي آدم به تبديل خوبيرو مرد ميتونه وقتها بعضي اما":داد جواب بلند قد مرد
نيويورك به بخواي تو كه ميزد حدس شيكاگو پليس.باب سيلكي زيرنظري ، كه است دقيقه ده تو
.بيفتي راه صدا و بيسر اميدوارم.كنيم دستگير تورو خواستند ما از هم همين براي بياي ،
من به كه هست يادداشت يه پليس ، اداره ببرمت اينكه از قبل اما نكن ، احمقانهاي كار
".ولزه جيمي سروان طرف از.بخونيش روشنايي تو همينجا ميتوني.بهت بدمش گفتهاند
ميكرد ، نگاه آن به و بود گرفته دست در محكم را يادداشت.كرد باز را كوچك كاغذ غربي مرد
:بود كوتاه نسبتا يادداشتميلرزيد آرام دستهايش ميخواند را آن وقتي اما
كبريت وقتي.زدي حرف باهاش تو كه بودم پاسبوني همون من.سرقرار اومدم موقع به من:باب
چون.بود دنبالش شيكاگو پليس كه ديدم را مردي چهره من كني ، روشن را سيگارت تا آتشزدي
اين تا فرستادم مبدل لباس با را پاسباني كنم ، دستگير را قديميام رفيق نميتوانستم خودم
.دهد انجام را كار
"جيمي"
نيمرخ
جبران خليل جبران زندگي به نگاهي
نشد پدر وقت هيچ كه پسري
رشيديان مهيار
آنكه از بيش حقيقت.همين يا باشي بايد كرده نشان يا نيست ، اكتسابي اشراق.كنيد باور
شدن پدر دوره در اگر وآخرالقيامه تا ميكشد دوش به پدر از پسر و.است نسلي باشد ، نسبي
سر را پدر مدفون فرياد پسري حنجره باز بشكند ، ساز و بدرد دهل حاكم جبر پسري هر
كلام عرب كلام.بود عرب كشيده بند به پيرمردان صداي هم "جبران خليل جبران"ميدهد
"جلون طاهربن" كه گونه هماناست عرب كلام انتهاي بلكه آغاز تنها نه قرآن و.است رهايي
انتهاي و ابتدا زيرا است ، قرآن عرب نويسندگان تمام آبشخور":ميگويد مصر اهل نويسنده
تركان سلطه با مصادف جبران خليل جبران جواني روزگار.مبارزه شعر و ".است عرب شعر
.عرفاني گاه و شاعرانه لحني و جواني شور با جبران و.است عربنشين سرزمينهاي بر عثماني
.است سرشار شاعرانه طبعي از سياست ، از بيش كلام ، اين صاحب كه ميفهمد خوانندهاي هر و
خانوادهاي در وي.خاورميانه عروس ;لبنان شمال در بشري دهكده ;است زادگاهش زاده كه طبعي
بودند ، پسر هنوز پدرانش وقتي دور ، سالهاي كه آمد دنيا به كاتوليك مذهب به سرسپرده
سرسپرده را او آينده پدران تا گذاشت خاورميانه به رو بيزنطيوم كليساي از سرگشته راهبي
جبران.ميروند راهي به كدام هر كه پسر خليل جبران و پدر خليل جبران مثلكند خويش فرقه
تنها بچهها ديگر و مادر با كه پسر خليل جبران و ميگريزد خانه از عياشي پي كه پدر خليل
.ميماند
و مقدس كتاب عربي ترجمه مارونيها كشيش نزد او.است ديگري راه راهي پسر خليل جبران اما
.است مسيحيان و مسلمان اعراب جدال جنگگاه كبير سوريه كه روزهايي ;ميآموزد سرياني زبان
جبران عصر روشنفكران ميان اين در.ميزند زبانه فرانسه امپراتوري سوي از كه شعلههايي
فكر دگرانديش و مصلح سرزميني به بلكه جنگ ، و دين و جدال و مذهب و فرقه به نه خليل
باور...بود وطنش هم روشنفكران ميان در خليل جبران تبلور آغاز كه زمان همان ميكردند ،
شايد شهود و كشف با تنها شده ، تعيين تو براي پيش از راهي.نيست اكتسابي هم كنيد
سوي آن راهي بايد پدر ، بدون بچهها ، ديگر و مادر با و داري سال دوازده تنها كه ببينياش
.جبران خليل به متخلص پس اين از و.شوي آمريكا راهي بايد جهان ،
دارد وجود جبران خليل نام به مشكي لخت موهاي با سالهاي دوازده پسرك سيل اين ميان در
مكالمه هنوز عرب ، ساله روشنفكر 15 اين اما.شده ساكن فقير و عربنشين محلهاي در كه
_ سرزمينش روز آن دوم زبان و عربي تا ميكند وطن به بازگشت قصد كه نياموخته را انگليسي
متنفر حيران ، و سرگشته افشان ، موهاي با سال چهار انگيزه همين با.بياموزد را _ فرانسه
ميزند ، عصيان و سلوك از دم كه نقشهايي و طرحها با عثماني ، حكومت و كاتوليك تعاليم از
را المناره مجله (الحويك يوسف) همراهي به سالها همين در.است لبنان شهرهاي سرگردان
.ميزند سياهقلمهايش و نقاشيها و نوشته چاپ به دست و كرده داير
مرگ خبر گذاشت بوستون عربنشين محله به پا تا و كرد آمريكا به سفر قصد بهار 1902 ، در
و نوشته ;يعني انزوا و.داد انزوا به تن كه كرد دگرگونش چنان مسلولش خواهر ،"سلطانه"
در.ميشوند جمع بوستون نمايشگاه در بهار 1904 در كه نقشهايي در نقش و نوشته و نقش
.است بزرگتر او از سال ده كه زني.ميشود آشنا هسكل مري با نمايشگاه همين
براي مناسب بهانهاي همين و داد جنگ اعلام عثماني امپراتوري به ايتاليا دوران ، همين در
اين به بيتمايل كه او اما.بزنند قلم مبارزه شور با باز تا بود جبران عصر هم روشنفكران
"پيامبر" همچون نوشتههايي بود ، فلسفياش _ عرفاني نوشتههاي درگيرودار بيشتر نبود ، امر
_ زرتشت گفت چنين" زاده _ جبران خليل شاهكار _ پيامبر كه معتقدند منتقدين از بسياري
.است "نيچه
"انسان پسر عيسي ، ".ميگويد را مدحش بلكه نميكشد ، سخره به را مسيح تنها نه جبران اما
.ناميد جبران خليل انگليسي كتاب مفصلترين ميتوان را
در سرانجام كه تشويقهايي.است هسكل مري سوي از انگليسينويسي به تشويق نتيجه كه كتابي
.شد او شهرت شدن جهانگير به منجر ديوانه كتاب چاپ با 1923
خيالپردازي و رمانتيك عارف و شاعر همان اما داشت ، سر به را سياست شور عمر تمام جبران
به.ميزد بشر نهاد از دم كه دغدغهاي با.ماند باقي نهادند او بر آمريكايي منتقدين كه
خويش خويشتن از اجتماعي انسان هر كه مسائلي ديگر و بد از خوب تمييز براي معياري دنبال
.گور و كجاست؟ آسمان و زمين و كي؟ رهايي ، كي؟ تا اسارت ، چيست؟ مرگ كيست؟ خدا:كه ميپرسد
كه روندگاني.كردهاند نشان را روندگانش پيش ، از كه ، راهي است؟ راه پايان گور راستي و
زميني انسان يك براي كمي عمر سال هشت و چهل اگر پس.بروند بايد مرگ از بعد را راه عمده
نفر جبران خليل جبران.مدفونش پدران ;دارد اجدادش اعماق در ريشه ماورايي مرد براي است ،
بود؟ چه جهان اين در رسالتاش راستي و.بود آخر
جسد.گرداندند باز بشري زادگاهش به را وي جسد در 1931 ، مقرر ، موعد همان در حال هر به
.نشد پدر وقت هيچ كه پسري
جعفري شعبان موزه
جعفري شعبان خاطرات كتاب بر يادداشتي
با مصاحبههايي سرانجام ساله چند ازپيگيريهاي پس سرشار هما كه داشت اذعان بايد
است زوايد از عاري و برنامه و نظم تابع و هدفمند كه كرده جعفري شعبان
بيرجندي فاضلي
نسبتا فاصله با كرد ، منتشر آمريكا در جعفري شعبان با مصاحبهاش از سرشار هما كه كتابي
.شد منتشر نيز داخل در ناشر چهار وسيله به كوتاهي
اقدام اين از سرشار.بودند نشده انجام اصلي نويسنده و ناشر اجازه با اينها از هيچكدام
هم هنوز كه چند هر كرد متوقف را كتابها اين پخش نهايتا ارشاد وزارت و كرد شكايت
مولف يك كتاب بيمجوز انتشار.ديد كتابفروشيها در را ناشران اين چاپ نسخههاي ميتوان
و مولف حق بحث ديگر بار دارند كتاب بازار در نامي بعضا كه ناشراني سوي از هم آن ايراني
.است آورده ميان به را كپيرايت
از يكي نام تا شد موجب كه واقعهاي مرداد 1332 ، واقعه 28 سالگي پنجاه از قبل سال يك
تهران در او خاطرات كتاب شود ، ثبت تاريخ در حتي و برسد ملي شهرت به تهران معمولي اهالي
اگر ميبرد سر به زندگياش سال يكمين و هشتاد در اينك كه جعفري شعبان.شد منتشر و چاپ
زندگي در تا بماند زنده آنقدر كه داشته بلندي اقبال باري نيست ايران در كه سالهاست چه
هم و ملت ، يك براي سرنوشتساز عنصري مقام در تاريخ در شدنش ثبت هم باشد ، شهرتش شاهد هم
معاصر سياسي مسائل بازگويي _ مشابه موارد اتفاق به قريب اكثر در كه خاطراتي خاطراتش نشر
قابل.نميكند پيدا انتشار امكان يا اجازه (دليلي هر به) خاطرات صاحب مرگ از بعد جز _
امكان داراي آن راوي كه _ سياسي خاطرات _ نوع اين از ديگر خاطرات كتاب توجهترين
است علم اميراسدلله خاطرات كتاب شك بدون بوده معاصر ايران سياست روند بر عميق اثرگذاري
مرگ از سال سي حدود كه شد منتشر و چاپ كشور در زماني در تدريج به اخير سالهاي در كه
زيستن امكان نوعي به خواننده براي ميشود چاپ وقتي كتابها قبيل اين.ميگذرد امير
يا زنده كتاب ، مطالعه مدت طي ميتواند خواننده و ميآيد فراهم خاطرات راوي با دوباره
به و كند تامل افعالش آثار در و احوالش و او در و بشناسد باز را راوي مرده
.يابد دست جامعه و راوي فرد درباره تازهاي نتيجهگيريهاي
به را كردارهايش و احوال و آمده باز دوباره قرن نيم پس از كه جعفري شعبان و ماييم اينك
را خود خاص جاذبههاي و است باورنكردني البته بازگشتي جعفري بازگشت.ميدارد عرضه ما
كه ميكرد گمان كسي كمتر شايد سالها همه اين از پس كه روي آن از است نكردني باور.دارد
اين در و باشد زنده امروز تا آن از بعد سالهاي و مرداد پرشروشور 28 جعفري همان جعفري ،
روي آن از دارد جاذبه و.بگويد سخن حال و گذشته نهان و پيدا از و كند باز زبان روزگار
و دراز راه كه او.حادثهساز و پرحادثه و پرآوازه جعفري شعبان همان.است جعفري شعبان كه
هر و بود كرده طي ايرانيان عمومي خاطره در را "تاجبخشي" تا "بيمخي" از نشيبي و پرفراز
اجتماع و سياست در دوباره ظهور و عمومي افكار عرصه به بازگشت در حالا و بود اينها دوي
نه و ميآمد ، ما عموم تصور در كه معنا آن به است "بيمخ" نه كه ميدهد نشان ايراني
دوران در كه سياست ، عرصه در نه را "بيمخ" لقب كه ميدهد توضيح خود او كه چرا."تاجبخش"
درباره همو و (ص 36).ميكند دريافت معلمي از مدرسه در شيطنتهايش واسطه به بچگي
همگان عقيده برخلاف و بوده زندان در مرداد روز 28 ظهر تا كه ميدهد توضيح هم تاجبخشي
نداشته رابطهاي كودتا عاملان ديگر و روزولت كيم با و نبوده كودتا وقوع و تشكيل عامل
(ص 166).است
.ميدهد نشان را فرد به منحصر شخصيتي كه آنجاست در جعفري شخص و كتاب اين جاذبه ديگر
و كار باستاني خصوصا و ورزشكار است ، سنگلجي و تهران جنوب بچه خودش قول به كه شخصيتي
هم آمريكا و اسرائيل تا ژاپن از دنيا گوشه هر در و است باستاني ورزش عاشق شود گفته بهتر
چه هر از مردانه و است يكهبزن و زدوخورد اهل ميبرد ، هم هنوز و برده سر به عشق اين با
وارد يكهبزنيهايش راه از ميگويد ، سخن ريخته بهم را جا هر يا زده را كس هر و كرده
و احوال اين همه در و ميآورد ، در سر جا همه از هم وادي آن در و ميشود سياست وادي
.است نريخته زمين به خوني هرگز و (ص175) نكشيده چاقو هرگز وقايع
جنوب از وقتيميشود مجسم وجوه اين از يك هر از او پركشش خاطرات در جعفري متنوع وجوه
و سنن و آداب و مردمش و زندگي آن سياق و سبك از قابلتوجهي نكات ميگويد مردمش و شهر
ورزشكاران احوال و زندگي به اشارات بسيار زمينه اين در.برميشمارد يادگارهايش و بناها
.اعتناست درخور مخصوصا كه ميكند روزگارش گردنكلفتهاي و محل بچههاي و پهلوانها و
مردم از قابلتوجهي جزء ما تاريخ در كه محل هر زورگيرهاي و ياغيان و گردنكشان كه چرا
قرار مطالعه مورد دارند نوعي به هم هنوز و داشتهاند اوضاع روال بر زيادي آثار و بوده
.است نشده ضبط و ثبت آنها تاريخ و نگرفتهاند
گرفته تختي غلامرضا چون مشاهيري از مرده ، و زنده پهلوانان از ميگويد سخن ورزش از وقتي
و خودش باشگاه رونق از شاه ، حضور در باستاني ورزش اجراي از.دارد خاطرهها گمنامان ، تا
باشگاه ، به خارجي و داخلي سرشناس شخصيتهاي توريستهاو هنرمندان ، سياستمداران ، آمد و رفت
راهاندازي براي كه زحماتي كرده ، ايران در ورزش اين توسعه براي كه كوششهايي از
ميكند ، و كرده آمريكا در زورخانه تاسيس براي كه كارهايي و كشيده ، اسرائيل در زورخانه
كه دارد گفتني آنقدر هم ميگويد سياست وادي به ورود از وقتي و.ميكند نقل خاطرهها
روابط از:ميدهد قرار برابرديدگان در كرده مجسم را شخصيتها و دورهها و صحنهها بسيار
از.كاشاني آيتالله و فلسفي محمدتقي با حشرونشر تا گرفته صفوي نواب و اسلام فداييان با
جا همه جعفري كه شاه نظر در يافتن عزت و فاطمي دكتر زدن كتك تا مصدق دكتر خانه به حمله
ارشد شخصيتهاي همه با روابطش از و ميكند ، ياد احترام با و اعليحضرت عنوان با او از
هر از فراوان نكات اينها همه لابهلاي در و كشوري يا لشكري از اعم پهلوي دستگاه
تا قديم تهران بارفروشي ميادين از سياسي ، ترورهاي تا گرفته پاركشهر تاريخ از مقولهاي
_ راوي كه آنجاست در كتاب جاذبه ديگر و..و توده ، حزب تا خالكوبي آداب از مطبوعات ،
مركز و حواشي حشرونشر و سياست مختلف عرصههاي در حضور دهه چندين از چه هر _ جعفري شعبان
از كه ميگويد تاكيد به و ميكند بيان پردهپوشي بدون و صريح دارد ، سلطنتي دستگاه
(ص 192).نيست پشيمان هيچ كرده مرداد از 28 بعد كه كارهايي
تاريخ بررسي در كه كرد ارزيابي منابعي شمار در بايد را جعفري خاطرات كتاب لحاظ اين از
اينكه گو.بود خواهد پژوهشگر و محقق هر نياز مورد خورشيدي جاري سده مياني دهههاي سياسي
نزديك بستگان از كه آنجا از او.بغضآلود است نگاهي جعفري شعبان شخص به معمول نگاه
پيوند موقعيتي داراي ايرانيان اكثر نزد در بوده آن سينهچاك حاميان از و سلطنت دستگاه
انتقاد حتي يا و كينه چه هر جهت اين به ميشود ، ارزيابي آن از جزيي و دستگاه با خورده
و يافته جريان هم او سوي به زبانهاست و دلها در پهلويان فروپاشيده سلطنتي دستگاه از
واكنشهاي جعفري شخص به نسبت بغضآلود نگاه استمرار بر دليل واضحترين.مييابد هم هنوز
شده پا بر ايران در هم و آمريكا در هم كتاب انتشار از بعد كه است اعتراضاتي حتي و منفي
يكسان جعفري شخص با جعفري خاطرات كتاب كه است جايي در اعتراضات اين به وارد اشكال.است
و آگاهيها و جعفري كتاب از كه باشد آن بهتر ميرسد نظر به آنكه حال.ميشود انگاشته
.شود نگهداشته سوا جعفري خود حساب از آن حساب و شود استفاده خودش جاي در او خاطرات
بايد شده ظلمي يا جرم مرتكب چنانچه ديگر كس هر مثل هم جعفري شعبان شخص است بديهي
كه آنجاست جالب جعفري به بغضآلود نگاه مورد در.شود آن جزاي متحمل و بوده آن پاسخگوي
و بغض و حب از عاري تا ميكند كه كوششي همه با _ سرشار هما _ او با مصاحبهگر شخص حتي
ميكند سوالاتي موارد از خيلي در كند صحبت او با جعفري به نسبت مرسوم داوريهاي از جدا
در پيشداوريها غلبه كه است آن از حاكي يا و است جعفري درباره عموم داوريهاي تكرار كه
:نمونه).بخورد قسم نوع چند منظورش اثبات براي است ناچار جعفري كه است حدي تا او ذهن
كمك مورد در او پيچ سوال يا و صفحات 6175 در فاطمي دكتر قضيه مورد در جعفري پيچ سوال
(ص208 در وي به دربار مالي
سرانجام ساله چند پيگيريهاي از پس سرشار هما كه داشت اذعان بايد اينها وصف با
.است زوايد از عاري و برنامه و نظم تابع و هدفمند كه كرده جعفري شعبان با مصاحبههايي
كه ميكند بيان پراكندهاي مطالب و ميرود سو هر به كلام سير در راوي كه بار هر مثلا
سخن اصلي مجراي به و كرده متوقف را او مصاحبهگر باره يك به است ، جالب و خواندني البته
گذاشته خوبي اثر كتاب كل بر و پيداست مصاحبهگر كار در كه ديگري نكته.ميگرداند باز
ثبت در او امانتداري كه است تلاش همين نتيجه در.ميكند ماندن بيطرف براي كه است تلاشي
رشته به جعفري شهري خوب لهجه همان با را مطالب كه بدانجا تا ميشود برجسته راوي گفتار
هواي و حال و ميدهد بازتاب را حاشيهنشين گردنكشان آيينهاي كه لهجهاي.ميكشد تحرير
خشني روابط و بوده سرلج او با كه طيب از جعفري دفاع:نمونه).ميبخشد كتاب به را خاصي
(ص 365 در.آمريكا در ستارخان نوه با ملاقات خاطره يا و ص 290.داشته
در سال اواخر در و كرده منتشر آمريكا متحده ايالات در پارسال را كتاب اين سرشار خانم
و چاپ براي مسابقهاي زمان آن از.ميكند معرفي را آن وي.تي.آي.ان با مصاحبهاي
سه همزمان رسيدن با امسال ماه تير در سرانجام كه بود شده پا بر ايران در آن انتشار
مسابقه اين گويا اما.رسيد انجام به مسابقه مرحله اولين پايان ، خط به ايراني ناشر
من كه نسخهايگذاشتهاند ميدان اين به پا هم ديگري ناشران و است جريان در همچنان
با و رسيده چاپ به كتاب ، اصلي نسخه حروفچيني همان با ظاهرا كه بود ثالث نشر كار خواندم
كل جامعيت به هم و ميكند كمك مطالب توضيح به هم كه است مفصلي پيوستهاي و پانوشتها
.كار
و متنوع بسيار تجارب كه است شخصي مشاهدات و خاطرات حاوي جعفري شعبان خاطرات كتاب
كه است موزهاي واقع در كتاب اين اساس اين بر.است گذرانده سر از را حيث هر از گوناگوني
قرار ديد معرض در و شده چيده بد و نيك از اشخاص و رويدادها ، از قسم هر و نوع هر آن در
واقع در كه است كاري بلكه مقاله اين كار نه موزه اين كالاهاي عيار سنجش.است گرفته
شعبان موزه از اينكه است گفتني فعلا كه آنچه.گيرد صورت آينده در و زمان گذر در بايستي
.كرد ديدن بايد حتما جعفري
ميكنند چه ناشران
هايدگر تا زردشتيان از
كار سال 1356 از كه ناشر اين.است بوده اخير سالهاي پركار ناشران جمله از ققنوس نشر
عرفان ، و فلسفه تا گرفته تغذيه و بهداشت از بخش ، پانزده در اكنون هم كرده ، آغاز را خود
.ميپردازد كتاب نشر به
هفت تاكنون كه ميكند منتشر "جهان تاريخ مجموعه" عنوان با مجموعهاي تاريخ بخش در ققنوس
.است رسيده چاپ به آن عنوان
و گسترده چشمانداز ميكوشد جهان تاريخ مجموعه":است آورده مجموعه اين تعريف در ناشر
تاريخي ، رخدادهاي فرهنگي زمينههاي ارائه با مجموعه اين.كند عرضه تاريخ سير از ژرف
فلسفي و فرهنگي سياسي ، انديشههاي "جهان تاريخ مجموعه".خودميسازد مجذوب را خواننده
قرون اروپاي روم ، يونان ، به باستان مصر و بينالنهرين از تمدن مشعل گذر در را تاثيرگذار
آشنايي براي تنها نه مجموعه اين.ميگيرد پي ما روزگار تا جهاني تمدنهاي ديگر و وسطي
اين از آنها ساختن آگاه پي در همچنين بلكه است ، شده تدوين تاريخ مباني با خوانندگان
.انسانهاست كلي سرگذشت از بخشي زندگيشان كه است واقعيت
ارائه خواننده به را تاريخي مهم دوره يك از روشن و جامع برداشتي مجموعه اين از جلد هر
."ميكند
سارا نوشته اولي كه كرد اشاره ميتوان "رنسانس" و "اصلاحات" كتاب دو به مجموعه اين در
ترجمه ياسايي آزيتا و نوشته كوريك.آ.جيمز را دومي و است ياسايي رضا ترجمه و فلاورز
.است كرده
متن ميان توضيحي كادرهاي و تصاوير با دارند همساني شكلبندي كه مجموعه اين كتابهاي
نظر از آنها موضوعهاي كه اصلاحات و رنسانس كتاب دو.دارند خوبي چاپ كيفيت و همراهاند
و مهم بخش سياسي و فرهنگي نظر از مجموعا دارند همپوشاني قرن دو حدود تاريخي
بعد دو هر از آن با آشنايي كه دورهاي ;ميدهند پوشش را اروپا تاريخ از سرنوشتسازي
.است اساسي غرب سياست و فرهنگ امروز مفاهيم شكلگيري مقدمات شناخت در فرهنگي و سياسي
مصر" و "مغول امپراتوري" ،"ايران امپراتوري" چون ديگري كتابهاي به مجموعه اين در
.كرد اشاره ميتوان نيز "باستان
هر كه كرده منتشر تاريخي كتاب دو سال 1381 در ققنوس بگذريم كه "جهان تاريخ مجموعه" از
مغلوب زرتشتيان" درباره "سازش و ستيز" كتاب يكي.ميشوند تلقي اهميت با خود حوزه در يك
آينده در خدا خواست به كه است "اسلامي سدههاي نخستين ايران جامعه در غالب مسلمانان و
مري از "آنها ديني آداب و باورها زردشتيان ، " كتاب ديگري و پرداخت خواهيم آن به تفصيل به
.است بويس
بار اول را كتاب اين و ميرود شمار به حوزه اين اول تراز پژوهشگران جمله از بويس مري
.است نوشته اديان رشته دانشجويان براي درسي كتاب عنوان به سال 1979 در
ترجمه نيز بهرامي عسكر و است داده قرار تجديدنظر مورد سال 1983 در را خود كتاب بويس
هم كتاب چاپ 2001 به كار پايان از پس اما است ، داده انجام ويرايش همين براساس را خود
كرده ترجمه نيز را ديباچه اين و است بوده مولف جديد نظرات حاوي آن ديباچه كه يافته دست
و كند وارد متن در را خود جديد نظرهاي نيافته فرصت بويس ظاهرا.است افزوده كتاب بر و
تحقيقي مراجع از بويس كتاب كه آنجا از.است كرده اكتفا ديباچه اين در آنها ذكر به
.گرفت نيك فال به بايد را فارسي به آن ترجمه ميشود شمرده زردشت آيين درباره
و خواه آرمان شورشيان پنجم چاپ جمله از ديگري توجه مورد كتابهاي اخير سال در ققنوس
.پرداختهايم اخير كتاب به قبلا كه است كرده منتشر هم را "سياست و هايدگر" اول چاپ
خويش با بيرحم زمانه ، با ناجور
"ابرانسان طلوع" كتاب نويسنده بارضوي شنودي و گفت
هر به آرمانخواهي و خيال قسم از چيزي هميشه ;نباشد صرف تعقل فلسفياي انديشه هيچ شايد
فلسفه.نشستهاند تخيل و تعقل مرز ميان جايي همواره فلسفهها و است يافته راه فلسفهاي
و تحليل از پررنگتر آن در خيال و آرمان كه است فلسفههايي جمله از نيز نيچه
ملتي هر از بسيار هواخواهان واجد را نيچه كه است خصيصه همين شايد.است منطقيانديشي
.مييابند او آثار در را خود دلخواه نقشهاي كه كرده
موضوعي از شرقي برداشتي خودش اعتقاد به ابرانسان طلوع كتاب نويسنده رضوي مسعود
توجه مورد ديرباز از كه موضوعي پيرامون انديشمندانه اثري.است كرده ارائه فراجهاني
كتاب اين بلكه نميپردازد نيز ابرانسان مفهوم به صرفا كتاب اين اما.بوده مختلف اديان
علاقهمندان دسترس در جهان نقش انتشارات توسط حاضر كتاب است گفتني.است نيچه فلسفه شرح
.است گرفته قرار
&&&
ابرانسان طلوع كتاب نگارش انگيزه درباره ميخواستم سوال اولين عنوان به رضوي ، جناب&
ترجمه عمدتا كه زماني در افتاديد اثري چنين تاليف فكر به شد چطور.بگوييد برايمان
.است شده باب نيچه آثار از غربيان تحليلهاي
جهت و ارائه دانشگاه در بنده توسط كه بود كنفرانسهايي حاصل اصل در مقالات سلسله اين
نقش انتشارات) ناشر پيشنهاد به بعدا كه بود آمده در جزوه صورت به دانشجويان استفاده
.آوردم در كتاب صورت به و ويرايش را آنها (جهان
فلسفه درباره زيادي كتابهاي هماكنون كه بگويم بايد سوالتان دوم بخش به پاسخ در اما و
كاري تنها.هستند خارجي زبانهاي از برگرداني آنها تمامي گفت ميتوان كه شده منتشر نيچه
دست به مفهوم اين از شرقي برداشتي كه بود اين دادم انجام نيچه "ابرمرد" درباره من كه
كسي هر تا ميگذارد باز را خود آثار تحليلگران دست نيچه ميدانيد كه طوري هماندادم
تاويل نيز من گفتم نيز پيشتر كه چندان مبنا اين بر.كند ارائه را خود خاص تاويل بتواند
و آلمان نوزدهم قرن فرهنگي بزرگ محصول اين آثار از (است شرقي تاويل يك) كه را خود خاص
كه است كتابي اولين اين كه كنم ادعا راحتي به ميتوانم تقدير هر به.كردم ارائه اروپا
.است شده "تاليف" ايران در نيچه درباره
گذاشتهايد؟ چالش به را ابرانسان مفهوم چرا &
.دارد همسو تقريبا راهي مختلف اديان منجي با نيچه تفكر در ابرانسان مفهوم ببينيد
آيينهاي و كيشها در جهاني بزرگ مصلح انتظار و آخرالزمان دوره به اعتقاد يا "فوتوريسم"
و شده قبول مسلم اصل يك مثابه به...و بودا زردشت ، مسيحيت ، يهود ، اسلام ، _ جهاني بزرگ
_ مفهوم اين عنوان تحت نيز نيچه.دادهاند را مصلحي همچون ظهور بشارت بالاتفاق همگي
.بود خواهد او جاي روزي زمين كه ميدهد بشارت _ ابرمرد
اين از پيش نبوده هرمنوتيكي برداشت يك به محدود ظاهرا نيچه آثار تحليل در شما رويكرد&
.دهيد توضيح برايمان موضوع اين پيرامون لطفا كرديد اشاره شرقي تاويل يك به نيز
را فلسفهاش و كردهام توصيف وي خود زبان به را نيچه اصل در ابرانسان طلوع كتاب در من
.دادهام بسط و شرح خودش روش با نيز
چيست؟ منظورتان&
بيان در او روش كه طور همين.دارد فردي به منحصر بيان و مستقل زبان نيچه ببينيد ،
شناخت متدولوژي و كرد ارزيابي مرسوم روشهاي با را آن نبايد و ويژه است روشي فلسفهاش
نظامهاي قالب و راستا در را آن نميتوان و دارد تعلق او به فقط كه است چيزي نيچه
چنين شالودهشكني با نيچه فلسفه كه چراآورد در امروزي حتي و كلاسيك فلسفه سيستماتيك
.ميشود پايهريزي فلسفههايي
در را نيچه كه است همين در نيز (ابرانسان طلوع) كتاب اين حسن كه گفت بتوان شايد&
و خواننده كردن كاناليزه به نيز تمايلي اساسا و نساخته محصور و محدود رايج ، كليشههاي
.ندارد خويش مخاطب
در.ميرود ديگر سطر به سطري از و فصلي به فصلي از چابك و چست مخاطب و خواننده اصولا
خود به باز و كرد آغاز ميتوان كتاب اين از فصلي هر از كه گفتهاند من به بسياري موارد
كليت حامل جملهاي هر و پاراگراف هر بخش ، هر حتي و رسيد (است من اصلي منظور كه) نيچه
.نيست كار در نيز انفصالي و نميدهد رخ نيز انقطاعي بنابرايناست نيچه شخصيت و انديشه
جنابعالي انگيزه.ميكنم بازخواني دوباره كردهام مطرح بحث ابتداي در كه را سوالي حال&
بود؟ چه نيچه انتخاب از
.داشتم آلماني انديشمند اين انتخاب از خود انگيزه به اشارههايي بحث ابتداي در نيز من
كه صورت بدين.است توجه جالب بسيار فلسفهاش بيان در او روش و نيچه فلسفه من اعتقاد به
پلوراليستي نه و است سيستماتيك نه ميبرد سود آن از انديشههايش بيان در نيچه كه منطقي
.است شگرد دو هر از ملهم كه حالي عين در (كثرتگرا)
عدم لذا محض ، فلسفه نه و است محض ادبيات و شعر نه كه نيچه بيان شيوه:دوم
زردشت اوستاي با خصوصا و آسماني كتب با را فلسفه اين (كاركردگرايي) فونكوسيوناليسم
.ميكند برقرار آنها ميان الفتي و انس داده پيوند
چهارم سرانجام و.است آن از ملهم نيچه نظريات كه ايراني پيامبر زردشت عنوان همان:سوم
.نيچه ابرانسان مفهوم
.دهيد توضيح كمي نيچه تفكر در مفهوم اين پيرامون&
و كلي قاعده برخلاف كه ميگفت سخن حدي در و داشت قرار نقطهاي در نيچه من اعتقاد به
حقيقت تنها چون اما بود حقيقت راستاي در چند هر او انديشه.بود بيروني فضاي بر حاكم نظم
حاكم و متعارف علم كلي قانون و قواعد از پيروي به است موكول و ميگويد سخن روز زبان به
برخلاف و خود از پيش عليه بر هم اوشد منكوب و محكوم نيچه بنابراين روز آن فضاي بر
بيشك انساني چنين بعدي متعارف نظم و علم عليه بر هم و گفت سخن قبلي متعارف علم دوره
دوره هيچ به چون ميان اين در نيچه خود اما.است خويش با بيرحم و زمانه با ناجور انسان
متعارف علم كه صورت بدينگشت دوره دو مطرود و محكوم (آينده به جز) نداشت تعلق علمي
هر.خواند مجنونش بعد دوره نوپاي و جايگزين علم و كرد تكفيرش خوانده ، ملعون را او پيشين
نميگفت ، سخن ممكن اپيستمه و دوره دو از يك هيچ راستاي در چون اما ميگفت راست نيچه چند
.بگيرد سر از را زندگي سوم عصر در و آينده در او ابرانسان شايد تا مرد خود زمان در
."بود خواهد او جاي روزي زمين"
نيچه اشك
استاد و مشهور پزشك بروير ، يوزف تا است آمده لوسالومه وين ، در نوزدهم قرن پايان
بايد بروير نيچه ويلهلم فردريش:است قديمياش دوست نگران او.بيابد را فرويد زيگموند
اين از را او و كند معالجه ميبرد رنج شديدي سردرد از كه را تنها و بزرگ انديشمند
كه كرده تقاضا بروير از سالومه.ببرد بويي جريان اين از نبايد نيچه ولي.برهاند گرفتاري
مورد در تازگي به كه "بياندرماني" جديد روش با ميگيرد تصميم بروير.كند معالجه را او
كردن ، صحبت به نيچه تشويق براي بروير.كند درمان را او كرده ، تجربه آنااو ديگرش بيمار
و آرام بروير ميان ترتيب اين به ميكند ، تشريح او براي را آنااو جوانش بيمار وضعيت
هم به دو اين چه هر و ميآيد وجود به تندي گفتاري دوئل خوددار ، و حساس نيچه و دلسوز ،
معالجه را نيچه ميتواند صورتي در فقط كه ميشود متوجه بيشتر بروير ميشوند ، نزديكتر
.بدهد را كار اين اجازه وي كه كند
يالوم.است نهاده نام "كرد گريه نيچه" و نگاشته يالوم اروين كه است كتابي خلاصه اين
و عشق مانند روانشناسي درسي كتابهاي نويسنده و استانفورد دانشگاه در رواندرماني مدرس
هم با منسجم شبكه يك در را واقعيت و تخيل او.است رواندرماني ديگر داستان و جلادش
ميشوند زنده رواندرماني آغاز دوران بزرگ و برجسته شخصيتهاي كه طوري به ميكند تركيب
.است كرده منتشر ني نشر را كتاب اين.ميگويند سخن ما با و
"خزان شد" معروف ترانه همان خواننده.است "بديعزاده سيدجواد خاطرات" ني نشر ديگر كتاب
صفحههاي روي به خانهها پستوي از دوباره قبل سال سه دو در مهجوري سالها از پس كه
داشتهاند ، ايران در ادبيات و موسيقي كه پيوندي همه با.آمد كاست نوارهاي و گرامافون
موسيقيدانان و موسيقي از ما مستند اطلاعات است ، غني آن نوشتاري گنجينه و ادبيات هرچه
بازمانده خاطرات تدوين و ثبت هدف با موسيقي اهل خاطرات مجموعه.است ناچيز و كم ايراني ،
شمسي قرن آينده دهههاي دراست شده تدوين معاصر سده ايران غيربومي موسيقيدانان حيات از
مجموعه اين شد ، خواهد مطرح موسيقي جمله از و هنر در تاريخنويسي تخصصي شعبههاي كه حاضر
منابعي عنوان به موسيقي اهل براي دلنشينشان تداعيهاي و بارنوستالژيك از جدا خاطرات ،
خواننده بديعزاده سيدجوادبود خواهند مطرح هم ايران معاصر موسيقي تاريخ محققان براي
و گرفته دست به قلم كه است هنرمنداني اولين از موسيقي ، شوراهاي اثرگذار عضو و نواساز و
.است نگاشته دلكش و شيرين بياني با را خود اجتماعي - هنري پرماجراي زندگي از گوشههايي
آوازشان و ساز صداي كه اوست همعصر موسيقيدانان از بسياري زندگي از جلوهاي او خاطرات
.است مانده يادگار به ما براي
فرخ محمود نامه ترقي ، بيژن نامه بديعزاده ، اخلاف و اسلاف تصاوير كتاب انتهاي در
.است آمده نيز ديگر پيوست چند و خراساني
مسجد شناسي جامعه
با فرستاده بازار به را كتابي اخيرا خود فرهنگ و جامعه كتابهاي مجموعه در سرايي نشر
كاركرد و اهميت درباره است مقالاتي مجموعه كتاب ، "تجدد و سنت عهد در پرستشگاه" نام
باقي.است شده تنظيم و ويرايش باقي عمادالدين كوشش به مقالات مجموعه اينمسجد اجتماعي
ماهيت شناخت براي اجتماعي ، علوم محققان از برخي:است آورده كتاب دراين خود مقدمه در
.ميدانند "مقدس امر" را مذهب ذات و ميپردازند ديني حيات بنياني صور مطالعه به مذهب
نهادهاي بدويترين و سادهترين تحليل از دين ، درباره عمومي نظريهاي ساختن براي آنها
يا نشاتميگيرند مشترك ريشه يك از عالي ، اديان چه پرستي ، توتم چه ;ميكنند آغاز ديني
دسته دو به جهان تقسيم از عبارتست دين ذات مبنا اين بر و مشتركند بنياني صورت يك در
در كه_ مناسك آدابو از عبارتند كه دارد نمودهايي ذات ، اين.غيرمقدس و مقدس نمودهاي
نوع بدويترين از مذاهب ، همه در كه بنياني و اصلي عنصر اما_ است متفاوت گونان مذاهب
عبارتست مذهب استو "مقدس امر" همان دارد ، حضور يكسان بهطور اديان كاملترين تا آنها
و باورها اين.ممنوع يا(مادي امور از) مجزا يعني مقدس ، امر به مربوط امور و باور از
نام به واحد اخلاقي (كمونوته) اجتماع يك در هستند آنها پيرو كه را كساني همه اعمال
.ميكند متحد مسجد و كليسا
|