جويس جيمز روزگاري روزي
باشد فقرا مال غزل شايد
سكه يك روي دو
جويس جيمز روزگاري روزي
1_ جويس جيمز داستاني جهان به نگاهي
خرم يزداني مهدي
سوي به را ما نفرت ;ميراند چيزي ، به شدن نزديك سوي به كردن تصاحب سوي به را ما ميل
هستند پويا احساسها گونه اين...اعتراض
قرن اول نيمه اگر.بودن از كلمه ، از ادبيات ، از شدن منگ.است تاريخي نشئگي يك جويس
ادبيات كه داريم اعتقاد هنوز اگر ميآوريم ، شمار به ادبي غولهاي ظهور دوره را بيستم
كه جويسي داريم ، را جويس جيمز چوننرفتهايم بيراه است ، خود دوره فلسفه آبشخور مدرن ،
عرضه ما به منحصربهفرد و بديع كاملا جهاني و كرد دگرگون را داستاننويسي ساختارهاي
مذهبي تمايلات علت به او.شد دوبلينزاده حومه مدر.سال 1882 در جويس جيمزنمود
اين با بود قرار كه جويسي.داد انجام يسوعيها مدرسه در را خود آغازين تحصيلات والدينش ،
نويسندگي و گذاشت طغيان به سر مختلف علل به شود تبديل سختگير و متعصب كشيشي به تعاليم
ايتاليايي ، مانند مختلفي زبانهاي بر توانست جواني سالهاي در جويس.كرد انتخاب را
و كرد آغاز را جواني در هنرمند مرد چهره نوشتن جويس.كند پيدا تسلط...و لاتين فرانسه
ايرلندي ناشري دست به نيز را "دوبلينيها" بهنام خود داستانهاي مجموعه دوره همين در
آتش در را...چهره رمان عصبي اقدام يك در او مجموعه اين چاپ در جويس شكست از پس.سپرد
سالهاي 141913 حدود در.كرد پيدا نجات بستگانش از يكي توسط خوشاقبالي با كه انداخت
اين.آمد او كمك به دوبلينيها مجموعه چاپ در آشنايي اين و شد آشنا "ازراپاوند" با جويس
در و بردند پناه سوئيس به خانوادهاش و جويس جنگ دوران درشد منتشر سال 1915 در مجموعه
"اوليس" رمان يعني جويس اثر جنجاليترين.رسيد چاپ به نيويورك در...مچهره.سال 1916
دشمن به را جويس و رسيد چاپ به پاريس مدر.سال 1922 در فراوان قوسهاي و كش از پس
بر جراحي عمل چند اما.بود شده مشهور ديگر او دوره اين درنمود متهم "اخلاق" يك شماره
شبزندهداري" يعني اثرش مآخرين.سال 1939 در.شد برايش مشكلاتي موجب چشمش ، روي
ظهور.شد منتشر زيادي كشورهاي در اوليس دهه همين در.رسيد چاپ به نيويورك در "فينگانها
تقريبا جويس سال همين در كه طوري به انداخت پاي از را او جويس دختر در جنون علايم
و كردند فرار سوئيس به خانوادهاش و او جنگ شروع بابود داده دست از هم را خود بينايي
دم تا م.سال 1912 از او اينكه جالب.درگذشت زوريخ در جاودان نويسنده اين م.سال 1941 در
از بعد.است فراوان حديث و حرف جويس آثار ترجمه باب در.نديد را ايرلند هيچگاه مرگ
همين توسط (1370)...مرد چهره ترجمه چاپ و (1346) دوبلينيها از داريوش پرويز ترجمه
كرد ترجمه دوباره صفريان محمدعلي مرحوم را دوبلينيها.شد ترجمه دوباره جويس آثار مترجم
اوليس.برانگيخت ادبيات خواننده دل در شوقي...چهره و اوليس ترجمه با بديعي منوچهر و
اينكه.رفت پيش شدن چاپ مرز تا بارها گذشته سال ده اين طي و شد روبهرو مميزي با بارها
اشخاص و ارگانها سنگاندازي اما خود ، جاي دارد !متولي هزاران ايران در كتاب چاپ
خدا:ميگفت كه منتقدان از يكي قول بهدارد بحث جاي خود جويس جيمز راه در غيرفرهنگي
اوليس !كند حفظ را خود نمادين و اسطورهاي حالت اين بلكه نشود چاپ اوليس اين ديگر كند
بديعي را..مرد چهره !بگذريم.است شده معروف ادبي سانسور نماد به ايران در جويس جيمز
شرمنده را خيليها كه بود گونهاي به رمان اين از استقبال و فرستاد بازار به سال 80 در
برجاي است شده نوشته كودكان براي ظاهرا كه كوتاهي قصه جويس از.كرد مشتاق قشر اين
.است كرده منتشر و ترجمه "شيطانك و پيشي" نام با امرايي اسدالله را قصه اين مانده ،
بپردازم ، جويس شده منتشر كار دو به ميخواهم گفتار اين در:جواني در هنرمند مرد چهره *
.ميدهند تشكيل تعداد لحاظ از را او داستاني نوشتههاي كل از نيمي تقريبا كه آثاري
نگاه كه ميزيست دورهاي در هم جويس.بودم نوشته فرانسوي نويسندگان درباره كه همانطور
حدودي تا ادبيات كه شد موجب جديد هنري بهعنوان سينما ظهور.بود تغيير شرف در داستان به
.كند جستوجو را تازهاي افقهاي و گذارد كناري به را خود خبري و اطلاعرساني رسالت
.بود مبارزه حال در بريتانيا استعمار با درازي ساليان كه آمد دنيا به كشوري در جويس
ديگر طرف از.بود برگرفته در را او فضا اين در ملي داستانهاي و قهرمانها نمادها ،
حساب به بريتانيا ادبيات زيرمجموعه طبيعي بهطور ايرلند داستاننويسي تيپ و ميراث
و بود رفته جديد ساختارهاي سراغ به كمتر خود فرانسوي نوع برعكس كه ادبياتي.ميآمد
حتي را رئاليسم هميشگي سبك.ميآمد شمار به منحصربهفرد گونهاي انگليسي ادبيات اصولا
علت به بيستم قرن آغاز در انگليسي ادبيات.كند دچار چالش به نتوانست هم "شندي تريسترام"
توانسته داستاني ادبيات اين اصولا.بود شده "سنت" دچار فرانسوي نوآوري عليه سنگربندي
دو هر ويرجينياوولف و جويس.كند تبديل قصهگويي نوعي تاريخ به را خود ساليان طول در بود
دوره ادبي روانشناسي شاخه از گرفتن وام با جويس.هستند انگليسي ادبيات بدعتگذاران از
ديگر طرفي از روسيه و فرانسه بالاخص اروپا داستاني دستاوردهاي بر تكيه و طرفي از خود
"نو روانشناختي ادبيات" مكتب نويسندگان جزء وولف و پروست مانند به او.شد جديد سبكي صاحب
را او بودن بومي عنصر همراه به (اوليس) جويس محور ذهن انگارههاي اما.ميآيد حساب به
اين بر آغازي جواني در هنرمند مرد چهره.كرد معرفي متفاوت كاملا نويسنده يك بهعنوان
نوعي ميشود محسوب اوليس يعني سترگش اثر بر پيشدرآمدي كه رمان ايناست جريان
.دارد وجود جويس آثار اكثر در نوعي به وجه اين.ميآيد حساب به نويسنده اتوبيوگرافي
اصلي مولفههاي از يكي بهعنوان را آن دوم جنگ از بعد سالهاي در نو رمان كه سويهاي
اصلي شخصيت "ددالوس استيون".است ساده رمان داستان.گرفت وام به جويس از داستانهايش
سن تا كودكي و تولد از اينجا در ميشود ، محسوب جويس قهرمان هم اوليس در كه او.است رمان
محور سه گذشتهام نوشتههاي سياق به هم باز اينجا در.ميشود توصيف سالگي دو و بيست
و اسطوره از كافي شناخت با جويس:سمبوليسي ادبيات (ميكنم1 بنا اثر خوانش براي اصلي
نوعي ايرلندي داستانهاي و يوناني فرهنگ ميراث بر تسلط همچنين و مقدس ، كتاب ساختارهاي
.ميكند خرد را نوزده قرن سمبوليسم جويساست آورده وجود به را محور رمز ادبيات
.دارد را مختلف عناصر و مفاهيم ارزشگذاري براي تلاش نهادگرايي بر تكيه با كه سمبوليسمي
شده شناخته عناصر و داستانها با و بينامتني گفتوگوي نوعي جويس سمبوليسم بنابراين
جويس اينكه نخست:ميآيد وجود به مهم رويكرد دو كنش اين در كه است افسانهاي _ تاريخي
.ميكند پيشنهاد را "سپيدخواني" نوعي خود متن عناصر رمزي كاركرد گونه اين از استفاده با
مكانها حتي و اسامي وقايع ، روي از راحتي به نميتواند مخاطب ذهن سپيدخواني ، اين در
در داستاني.ميبيند مواجه داستان دو با را خود اثر موجود رمزگان كشف با مخاطببگذرد
يوناني ادبيات ساختارهاي به نگره اين با..مرد چهره.اثر بطن در داستاني و چشم مقابل
افلاطوني نگاه نوعي به دستيابي رمزگانش ساخت در جويس اصلي تلاش واقع در.ميشود نزديك
.ميكند پيريزي "مثل" عالم از افلاطون تعريف با را خود اثر خواست اين با او.است هنر از
كشف و "سپيدخواني" به امر اين.دارد قرار خواننده چشم مقابل در اصلي داستان از سايهاي
مشكل با اثر خوانش در ظاهري ساده رئاليسم عليرغم مخاطب و شده منتهي جويس رمزهاي و كدها
و كدها اين بلكه نميرسد ، نظر به مشكلي رمان...چهره صوري لحاظ از واقع در.است مواجه
اديسه و ايلياد ساختار به جويس علاقه.ميكند عذاب دچار را خواننده كه است جويس رمزگان
يك...چهره.دهد قرار دو اين معادل را اوليس و..چهره يعني رمان دو جويس كه شده موجب
در مسئله دوم.ميكند آماده اوليس يعني اديسه براي را خواننده كه است مدرن ايلياد
مولفه اين با او.است متني تاريخ يك ساخت و كلمه براي حافظهاي ايجادجويس رمزگان
.شدهاند تاريخ دچار رمان متني عناصر كه پيكرهاي.ميآورد وجود به جديدي زباني پيكره
موجب كار اين با او.دارد خود متني عناصر براي راز و رمز ايجاد در آشكار تعمدي جويس
و درخشان بينامتني گفتوگوي يك دايره اين در و شود خاص داستاني موجب رمزي هر كه ميشود
در خود روانشناختي يا و اسطورهاي تاريخي ، مفاهيم با اسامي:ميآيد وجود به تاثيرگذار
ويژگي اين علت به ميشود ، آشكار خواننده به امر اين وقتي.هستند كنش و گفتوگو حال
تمام به توجه با را اصلي داستان او واقع در.ميشود عناصر تمام روي بر مكث به مجبور
در عذابي دچار را خواننده امر اين و ميخواند رمان مولفههاي دل در پنهان انگارههاي
يك مانند به او بلكه نميكند رمزگان اين كشف براي كمكي هيچ خود نويسندهميكند خوانش
تجربه من كه جايي تا.است آورده روي المانها اين مناسب چيدن به تنها موسيقي سمفوني
در مدفون داستانهاي و نمادها از اعم اثر رمزگان به دستيابي بدون...چهره خوانش كردم
ديگري چهره رمان ناگهان رمزگان كشف با.ميرسد نظر به خستهكننده و كسلكننده بسيار آن
اين:روايت محور (خويش20 جواني دوران در ددالوس يا جويس پنهان چهره.ميكند ارائه را
يا ذهن بين بايد هنري صورت":مينويسد جويس.است جويس جيمز آثار كنش پيچيدهترين جنبه
آن در كه است قالبي روايت ، قالب...گيرد قرار ديگران حواس يا ذهن و هنرمند خود حواس
.مرد چهره ".ميكند عرضه ديگران با و خودش با واسطه با رابطه در را خود خيال صورت هنرمند
نمايي با داستان.ميشود روايت مقدس كتاب اخص بهطور و مسيحي روايت نوعي بر تكيه با.
سياق و سبك رمان پيشرفت با كه لطيف و شاعرانه جملاتي.ميشود آغاز كودك يك از محو و گنگ
شروع در مثال بهطور است ، استوار اصل چند بر مقدس كتاب روايي ساختار.مييابند ديگري
پيدا اثر با شدن يكي براي دستاويزي هيچ كه ميشود طرف شاعرانه و خالي فضايي با مخاطب
انتخاب آن داستاني موقعيت يا و داستان با متناسب مقدس كتاب لحن ديگر طرفي از.نميكند
متن مختلف مراحل در را خود شخصيتهاي كه پيشرونده شدت به و شاعرانه زباني.است شده
ساكن ، او ابتدايي فضاهاي.است كرده طرحريزي خود رمان در را نكته اين جويس.ميكند گزارش
سامان زبان و روشنتر فضاها اين شخصيت ، جسماني رشد با.هستند لازم اطلاعات فاقد و گنگ
و كند بيش و كم روايت تا شده موجب اثر محور قهرمان ساختار واقع در.ميشود يافتهتر
ما رمان فصل پنج در.بگيرد رنگ خود به درونياش عقايد نوع همچنين و او رشد با اثر ساكن
متفاوت زبان پنج هم ، فصل پنج هر در و ميشويم آشنا قهرمان دروني شخصيت از دوره پنج با
"لحني" هم اثر روايي زبان است ، كودك شخصيت نخست فصل در اگر.ميشود عرضه خواننده به
مانند به زبان آورده روي مذهب به عميقا ددالوس دورهاي در اگر يا و دارد كودكانه
دوره ادبي سنت آشنازداي و دقيق كاربرد مهم نكته.ميگويد اخروي عذاب از يوحنا مكاشفه
داستان يك نوشتن حال در گويا ميكند آغاز گونهاي به را خود روايت او.است جويس ماقبل
روايت از تيپ اين با او مخاطب كه ميداند جويس.است واقعي قهرماني جذاب سرگذشت و كلاسيك
.ميكند استوار مخاطب ذهن تاريخي پيشفرضهاي بر را خود روايت دليل همين بهاست آشنا
و صوري اتفاقي يا و داستان ارائه با قهرمان هر تحولات رمانسوار ادبيات نوع اين در
را خود شخصيت و افزوده متن دادههاي به هم مولف ديگر طرفي از.ميشود ارائه تصويري
خود مخاطب با تقابل در نويسندگان بيرحمترين از يكي جويس توضيح اين باميكند گزارش
محور رمز ساختاري ايجاد با بلكه نميكند ، گزارش را خود قهرمان تنها نه او:ميشود معرفي
"اتفاق" بروز و ظهور از ميتواند كه جايي تا جويس.مينمايد پيچيدهتر را او به دستيابي
از تنها و تنها ميشود خود جهانبيني در تحولي دچار شخصيت اگر و ميزند سرباز داستاني
و ميشود داستانگويي دچار كمتر روايي ، خط حساب اين با.دريافت را آن ميتوان زبان لحن
جويس.ميپردازد شخصيت ذهني تراوشات و گفتوگو براي موقعيتهايي ايجاد به بيشتر
ميكند بازآفريني را شخصيت درونيات نحوي به او نميدهد خواننده دست به قطعيتي هيچگونه
استفاده نوعي اين.نميشود رهنمون "دروني تكگويي" نام به انگارهاي سوي به مخاطب كه
راوي اين ولي دارد گونه كل داناي سياقي و سبك روايت اينكه عين در.است زبان از جديد
منطبق شخصيت حال با رمان زبان دليل همين به.نميداند قهرمان خود از بيشتري چيز مستتر
حساب اين با.است شخصيت زماني حال همين راستاي در ميآيد وجود به اطلاعاتي اگر و شده
مثال بهطور.دارد زيادي علاقه اروپا كلاسيك موسيقي ساختار به جويس گفت ميتوان
را آن واحد كل يك اينكه عين در حسي تناقضات از انبوهيبياوريد ياد به را توكتايباخ
آرام كرده عمل گونه همين جويس.است اثر دروني هارموني و ريتم واحد كل آن و ميكند رهبري
.ميآورد وجود به را دروني تناقضهاي و تضادها از انبوهي سپس و ميآفريند را روايت آرام
از.است كرده كارگرداني محسوس ، روايي ريتم يك ايجاد با تنها جويس را ريخته درهم كل اين
ميدهد خود به را اجازه اين است ، طغيان حال در و مذهبي شخصيتي ساختن درصدد او كه آنجايي
خود آدم درونيات تجزيه به جويس قصه ، اين در.بياورد روانشناختي قصه به روي كه
نكته.كند روايت زبان دل در را ذهنش لابيرنتهاي خود شخصيت ميكوشد بلكه نميپردازد ،
اثر قهرمان ذهني كاملا و انتزاعي مفاهيم...چهره رمان روايت در كه است اين بعدي برجسته
و نوشتن باب در جويس تئوريهاي نوعي به رمان.ميگيرند شكل گفتوگو قالب در (جويس جيمز)
وقتي.ميگردد دچار عميقي سكون به رمان و كاسته روايت سرعت از هم باز كنش اين.است هنر
اثر ظاهري داستان پيشرفت در كمكي هيچ ديالوگها اين و ميزنند را حرفهايشان آدمها
با جويس.بخواند را تئوريها اين و بايستد آنها كنار در كه ميشود ناچار مخاطب نميكند ،
از اجرايي اثر روايت واقع در.ميكند اجرا را آنها عقايد اين گزارش حين در خاصي زيركي
آبستره عناصر به روي كمتر كه ساكن روايت اين.است هنر و نوشتن باب در متن تئوريهاي
و گزارش را او قهرمان واقع در كه كلي دانايميسازد را كل داناي از جديدي تيپ ميآورد
.دارد دانته الهي كمدي زبان تاحدودي و مقدس كتاب در ريشه جويس نوآوري اين.ميكند رهبري
باشد فقرا مال غزل شايد
حيدري يعقوب
شعر زمينه در اخير سال دو يكي خصوص به و روزها اين كه بياندازيد نظر كتابهايي به اگر
شعر قالب در كه شعري كتابهاي حجم آنكه دليل به ميآيند كتاب بازار به انتشاراتيها از
زياد آنقدر هستند ، غزل ويژه به و كلاسيك قالب در كه كتبي به نسبت شدهاند سروده سپيد
كتاب بازار وارد غزل قالب در تازه شعري كتاب هيچ روزها اين ميشود برده گمان كه است
از چاپي تجديد مييابد انتشار و ميشود چاپ قالب اين در شعري كتاب هم اگر نميشود ،
ميشود مطرح گمان اين ابتدا مسئله اين اصلي عمل به رسيدن براي.بس و است گذشته كتابهاي
براي را سپيد زبان و گرفته فاصله فارسي شعر كلاسيك قالب و غزل از امروز جوان قشر كه
- ادبي انجمنهاي در حضور هنگام اما.است برگزيده خود شاعرانه انديشههاي و احساسات بيان
با كه شد خواهيد روبهرو جوانان از گستردهاي حضور با - شهرستانها بلكه تهران تنها نه
غزل ، قالب در شنيدني و تازه نو ، خويش اندازه در و پويا انديشهاي و روز به معاصر ، زباني
اين به واقعيت اين با مواجهه هنگام.مشغولند سرودن به...و چهارپاره و مثنوي دوبيتي ،
روان جرياني معاصر انسان لحظههاي در غزل جويبار گذشته مثل هم هنوز كه ميبريم پي حقيقت
فارسي زبان تولد با همراه و است ايراني انسان هميشگي همراه غزل كه انگار.دارد دلنشين و
كرده نو و تازه واژههاي گلستان را خود شيرين قالب زبان ، پويايي با همزبان و است آمده
قالب در معاصر واژههاي روان جريان گوي ، فارسي جوان شاعران از خيلي كلام در امروزاست
زنده و پويا جريان نشانگر طرف يك از مسئله ايناست نمايان خوبي به غزل تاريخي و كهن
و شعر عرصه در زيبا قالب اين بلند ظرفيتهاي و وسعت روشن نمودار ديگر طرف از و غزل
واقعيت !نميآيد؟ كتاب بازار به جوان غزلسراي شاعران اين از كتابي چرا اما.است شاعري
جوانان ، فزاينده بيكاري و امروز اقتصادي بد وضعيت در هم آن كتاب چاپ براي كه است اين
.شد محتمل بايد را زيادي اقتصادي هزينههاي
غزلسرايان پرگهر مرز اين كنار و گوشه در امروز كه ميشود گرفته نتيجه فوق مطالب از
اشعار چرا ولي.مشغولند هنري خلق به كه دارند وجود توجهي قابل پوياي و نوپرداز جوان
سد اقتصادي موانع و مشكلات كه است اين پاسخ اولين !نميشود؟ وارد انتشار مرحله به آنان
چگونه سپيد شعر كتاب همه اين پس است گونه اين اگر اما.مجموعههاست گونه اين انتشار راه
اين ميآيد حاصل كه طنزآميزي نظر به ولي واقع به نزديك نتيجه !كردهاند؟ پيدا انتشار
شده چاپ تازه سپيد شعر كتاب همه اين ميان در وگرنه ".باشد فقرا مال غزل شايد" كه است
سپيد شعر كتابهاي اين از زيادي حجم كه كرد بايد اضافه.بخورد چشم به هم غزلي كتاب بايد
.ندارد گفتن براي تازهاي حرف شده چاپ تازه
سكه يك روي دو
ناموجود شواليه كتاب به نگاه
لاهيجي رامش
ايتاليايي مشهور رماننويس و كوتاه داستانهاي نويسنده روزنامهنگار ، كالوينو ، ايتالو
قرن خيالپرداز نويسندگان مهمترين از يكي شمار در او.آمد دنيا به كوبا در سال 1923 در
به ايتاليايي نويسندگان از بسياري مانند به كالوينو بارز خصوصيتهاي از يكياست بيستم
فارسي به زيادي آثار كالوينو از.است داستانهايش در نمادسازي و تمثيل و طنز بردن كار
اگر" ،"نامريي شهرهاي" ،"شده شقه ويكنت" ،"درختنشين بارون":از عبارتند كه شده ترجمه
..."ايتاليايي افسانههاي" ،"والدو ماركو" ،"مسافري زمستان شبهاي از شبي
.گفت بدرود را زندگي ايتاليا در نداشت ، بيش سال دو و شصت كه هنگامي سال 1985 در كالوينو
* * *
كتاب دو با و است ،"ما نياكان سهگانه مجموعه" كتابهاي از يكي "ناموجود شواليه"
با تنگاتنگ ارتباطي كه ميدهند تشكيل را تريلوژي يك درختنشين بارون و "شده شقه ويكنت"
.دارند يكديگر
و رسوم و رسم صليبي ، جنگهاي تاريخ به نگاهي با ،"ناموجود شواليه" رمان در كالوينو
و نشيبها و فراز و ميكند بررسي طنزآلود و موشكافانه ديدي با را دوره آن عقايد
.ميگذارد ذرهبين زير ميپيوندد وقوع به هجدهم قرن فرانسه در كه را ماجراهايي
يعني اصلي شخصيت و ميدهد رخ صليبي جنگهاي هنگامه در و شارلماني ارتش در داستان
كه ناموجود موجودي.ندارد خارجي وجود كه است شواليهاي او.است داستان عمده محور آژيلوف
!دارند وجود واقع به كه است زادگاني اصيل از لمستر قابل و حقيقيتر بسيار حال عين در
ميتواند نه ندارد ، وجود او در انساني علايق و احتياجات از هيچيك كه جنگاوري دلاور
جنگجويان جنگجوترين او...بورزد عشق كسي به حتي و بياشامد نه و بخورد چيزي نه بخوابد ،
انتقام گرفتن نيت به بيتجربه و جوان اصيلزادهاي بين اين درخودش خاص افكار با است ،
كسب پي در و ميشود آژيلوف سلحشوريهاي و حركات شيفته ميشود ، معركه وارد پدر خون
شهسوار برادامانت دلبسته جوان رنبوي نبرد هنگامه درميخواهد كمك او از افتخار
متوجه زودي به اماميشود ميآورد ارمغان به او براي را عشق ناجي مقام در كه آبيپوشي
.است آژيلوف عاشق تنها شجاع دختر اين كه ميشود
* * *
داده نشان مهارت با كه فضاهايي و است رفته كار به داستان اين در كه موشكافانهاي طنز
بارون" ،"ناموجود شواليه" آژيلوف.باشند جاندار و زنده شخصيتها تا شده سبب شدهاند
قهرماني سه.همانندند بسيار جهاتي از كه هستند شخصيتي سه ،"شده شقه ويكنت" و "درختنشين
و تنگ قالب از و بريزند هم به را جامعه پوسيده و غلط سنتهاي تمامي ميخواهند كه
خويشاند تكامل پي در سه هر بيايند ، بيرون است ساخته آن براي بورژوازي نظام كه كهنهاي
با نهايت در آژيلوف.ميدانند خود اثبات براي راهي را آن و ميكنند مبارزه آن براي و
پايان در "درختنشين بارون" ميگيرد ، جان او خالي و سفيد زره درون و رنبو زنده جسم
را خود ديگر نيمه ،"شده شقه ويكنت" و ميرود آسمان به درخت شاخههاي فراز از خود زندگي
اين به و ميپيوندند هم به دو هر خوب ، و بد و شر و خير نيمه دو ميان جنگ در و مييابد
.ميشود متولد دوباره شر هم و است خير هم وجودش كه كاملي انسان ترتيب
و است روح تنها كه آژيلوف.ندارند كه هستند چيزي آن دنبال به كدام هر داستان قهرمانان
.تعفن و بيهودگي وقاحت ، :پيكره يك نقايص نداشتن از است خوشحال جايي در ولي ندارد جسم
كه باروني شده ، نيمه كه انساني است ، مشهود كاملا سه هر در" جادويي رئاليسم پاي جاي
معنايي او براي جسم و است روح تنها كه سلحشوري و ميكند زندگي درختان روي سال ساليان
و هوا و حال با چون اما نيست تصور قابل واقع جهان در چند هر ميگذرد آنچه..ندارد
و اتفاقات واكنشها ، و كنشها تمامي.است لمس قابل پس درميآيد جور داستان خود شرايط
.است جور واقعيت از داستان خود تعريف با و داستان خود واقعي دنياي با معلولها و علت
عناصر بر تكيه با او.هماهنگاند يكديگر با محتوا و فرم اصطلاح به يا معنا و صورت
به است كل داناي همان كه راوي زبان از داستان بيان يعني آن ، كمك با و كلاسيك رمانهاي
واقعبينانه حال عين در و فلسفي ديدي با و ميرود داستانهايش قهرمانان از يك هر درون
شخص اول راوي ماسك پشت نويسنده.شيرين زباني با البته و ميشناساند خواننده به را آنان
ميشويم متوجه بعد اما است كل داناي راوي كه ميپنداريم اوايل در كه چند هر شده ، پنهان
كه ميشويم متوجه تعجب با و است داستان راوي كه است روحاني خواهر يا برادامانت همان كه
...است نيز كل داناي او حال عين در
است ، كالوينو كار ويژگيهاي از ديگر يكي نمادسازي و استعاره و تمثيل بردن كار به
كه ايدهآلي اما است نام و عشق جوياي كه رنبو براي خصوصا است ، ايدهآلي قهرمان آژيلوف
سوفروني خانم شاهزاده.ميكنيم مشاهده وضوح به را اثراتش ولي ندارد خارجي وجود درواقعيت
دو هر داستان ، راوي يا روحاني خواهر همان يا برادامانت است ، عصمت و پاكي از نمادي نيز
.آن با مبارزه در ديگر نيمي و هوسران و جنگجو نيمي سكهاند ، يك دوروي دو هر و يكنفرند
شكوه.است آميخته هم به احساس و تمثيل و كنايه و طنز افسانه ، و منطق كالوينو ، زبان در
ميزند پوزخند آن به و مينگرد طنز و نقادانه ديد با را اشرافيت در حشم و خدم و جلال و
و عصمت قراردادي مفهوم يا بود صليبي جنگهاي كننده برپا كه را اهدافي را ، عقايد تمامي و
خودفريبي جز همه و همه و ميكرد خودنمايي دروغ به "گراآل من شواليههاي" نام با كه پاكي
گونهاي به و مينگرد واقعبينانه و حقيقتبين ديدي با را نداشتند هدفي ديگرفريبي و
.ميدهد نشان بيپرده بودند پنهان تقدس و پاكي پوشش زير كه را آنها پوچي و بودن مسخره
|