دروني دارايي
شده شناخته معرفتشناسي حوزههاي در آنكه از پيش آلماني فيلسوف شوپنهاور ، آرتور:اشاره
برخي.است شده معروف زندگاني به بدبينانهاش احيانا و منتقدانه ديد جهت به باشد ،
نيز نيچه به بعدها كه ميراثي - بودايي فلسفه با آشنايي طريق از شوپنهاور كه معتقدند
و است زندگاني اساس رنج وي نظر به.ساخت مطرح حيات بنيان در را رنج مسئله -ميرسد
اين كه نظرند براين عدهاي.دارد هستي خواستناپيداي يا اراده در ريشه رنج اين سرچشمه
انسان رواني زندگاني باب در فرويد زيگموند نظريات در بعدها كور اراده به شوپنهاور اشاره
اخلاق وي نظر به.داشت خاصي توجه اخلاق فلسفه به شوپنهاور روي هر به.ميشود مقولهبندي
.كورباشد اراده مخالف جهت و بجوشد انسان درون از كه است چيزي
انديشه و فرهنگ گروه
دنيا به آلمان دانتزيگ فوريه 1788مدر در 22 آلماني ، اديب و فيلسوف شوپنهاور ، آرتور
او پدر.بود هلندي دودماني از او.درگذشت فرانكفورت سپتامبر 1860مدر در 21 و آمد
سال 1793م در كه بود زياد آنقدر آزادي به عشقش كه بود ثروتمند تاجري شوپنهاور ، هاينريش
حدود 20 كه اديبانه ، تمايلات و هنري سيرتي با بود زني شوپنهاور مادر.رفت هامبورگ به
در و كرد مكان نقل در 1805مبهوايمار شوهرش مرگ از پس او.بود جوانتر شوهرش از سال
.شد شهرت صاحب محبوب نويسندهاي عنوان به و شد عضو آنجا ادبي انجمن
مرگ از پس اما.سپرد هامبورگ در تجارتخانهاي در را ، او پدرش بود ساله آرتور 17 وقتي
سال به او.كرد مطالعه وقف را خود و گرفته خودش شخصي تمايلات از تبعيت به تصميم پدرش ،
پس.نمود نام ثبت پزشكي رشته در دانشجو عنوان به و شد وارد گوتينگن دانشگاه مبه 1809
و جست شركت شلايرماخر و فيخته سخنرانيهاي در و پرداخت تحصيل ادامه به برلين ، در آن از
رساله موضوع و شد در 1813مموفق "ينا" دانشگاه از فلسفه دكتراي درجه اخذ نهايتابه
.بود "كافي جهت اصل وجهي چهار مبناي" وي
"تصور و اراده همچون جهان" نام با اصلياش اثر درسدن ، در سالهاش چند اقامت طي آرتور
بهتر ، عبارتي به و است هنر بلكه نيست علم واقعي فلسفه شوپنهاور ، نظر از.نوشت را
.نابغه انسان شهودي بينش به وابسته الهامي از عبارتست
بالا سطح رجال از معدودي توجه تنها كه ميشود متجلي وقتي راستين فلسفه شوپنهاور ، نظر از
تعلق اصيل و نابغه مردان حلقه به كه داشت ادعا مطمئنا شوپنهاور رو اين از.كند جلب را
شوپنهاور ، عقيده به.ميدانست كانت و افلاطون مديون را خود زيادي ميزان به شوپنهاور.دارد
در ديگر چيز هر نيز ميشناسيم اراده عنوان به را خود واسطهمان ، بي آگاهي خود در ما
.است اراده فينفسه جهان اينرو از.ميشود تفسير خودمان با مقايسه
علوم توسط كه آن پديداري و ظاهري وجهه -دارد1 چهره دو نيز جهان انسانها ، وجود همچون
هرچيز ، ذات و جوهره دارد ناآگاهانه كششي و اراده كه جهان ، ذات و طبيعت -است20 فهم قابل
.ميشود فهميده ارادهاش در
وجود ديگري اراده ظاهر ، اين وراء اما است عقلانيت و قانون علمي شناخت حوزه پديدار ، جهان
تشكيل را شوپنهاور بدبيني اساس است ، اراده اشياء همه جوهره و ذات كه ، نظريه اين.دارد
. ميكند توجيه را كششها و انگيزهها تمايلات ، تمام اراده ، مفهوم تحت شوپنهاورميدهد
و ناخشنودي تجليات همه اينها او ، نظر از.دارند گرايش دگرگوني و تغيير به همه وي نظر به
.است دردناك بالضروره زندگي ، خود.هستند درد
دروني ذات در هم ، اراده كه آنجا از.نيست درد موقت توقف جز چيزي و است منفي صرفا لذت ،
فصاحت با شوپنهاور.نيست امور شدن بهتر به اميدي است نامعقول طبيعت و انسان
كه نامعقول و بيهدف كشش بر نيز و زندگي بيان غيرقابل بدبختي بر را انسان فوقالعادهاي
ارائه رهايي براي نيز وسيلهاي حال ، عين در اما ميدهد توجه ميشود ، متجلي همهجا
شهوات و تمايلات و گرفته آرام اراده ، كه ميشود ممكن زماني تنها راحتي و آسودگي.ميدهد
.يابد سكون نيز
گوش يا هنري آثار در تعمق و انديشه از ميتواند رستگاري ، گونهاي به شدن نائل براي شخص
ميمانند باز شدن ايجاد از شخص خواستههاي هنري ، لذت اين در.بگيرد كمك موسيقي به دادن
اخلاق طريق از بايستي اراده ، از نهايي نجات و رستگاري اما.ميشود منتفي اراده ، گرايش و
.شود حاصل
وجود كه آنجا از و است حصول غيرقابل لذت ، و است بيهوده اراده تمام كه كند درك بايد شخص
تجليات همه يعني برابرند ماهيت در اساسا افراد ، همه است پديداري فقط و غيرواقعي فردي ،
و فردي اراده كامل نفي آن ، و دارد وجود برتر و كاملتر فضيلتي اما.جهانياند اراده يك
شرقي عرفان و مسيحيت در نفياراده نوع اين از نمونههايي است حيات به معطوف اراده تكذيب
معرفتشناسي ديدگاه از است ، مقدس و فرخنده كه شخص در اراده نفي و تكذيب اين.دارد وجود
واقعيتاشنايل حقيقيترين و سكون عاليترين به نفس آن ، در كه دارد نام نيروانا بودايي
.ميشود
اوست ، هويت و فرديت همان ميسازد ، را فرد واقعي وجود يا شخصيت كه آنچه شوپنهاور نظر به
خارجي عوامل به وابسته و متاثر آنچه از بيش است ، امور تمام كننده تعيين كه فرديت اين
اگر حتي كه كسالتمزاجي و بيمار شخص همچون.است فرد خود باطني و دروني عوامل تابع باشد
خود ذهني كيفيت و خودآگاهي نيز.ميدهد تلخي مزه دهانش در بريزيد ، كامش به عسل و انگبين
:ميگفت كه داشت حق ارسطو.باشد داشته ميتواند عمدهاي نقش مسايل با برخورد در فرد
".پايد مي و بوده جاودانه كه است شخصيت بلكه ثروت ، نه اين"
باشد داشته افراد كردن سعادتمند در بالايي نقش نميتواند ثروت افراد اكثر نظر برخلاف
ايجاد خاطر رضايت و دروني شادماني و حظ اثر در كه ، است واقعي سعادت و شادماني بلكه
كه خواندم كتابي جواني در كه ، ميگويد مسئله بهتر تفهيم براي شوپنهاور خود.ميشود
اگر اما نيستيد خرسند و شادان كنيد بيداد و داد و پرخاش بسيار شما اگر" ميداد تعليم
تلقي سادهلوحانه بسي را برداشت اين او ، اما."هستيد راضي و شادان حتما بخنديد بسيار
.ميكند
اساسي و مهم عاملي را تندرستي و واقعي ، سلامتي بودن شاد و خاطر رضايت براي شوپنهاور
بودن ، شادمان ذهني ، كيفيات است لازم بودن سعادتمند براي كه را كيفياتي مجموع در.ميداند
بودن ، خرسند و شادماني.مينامد بودن تركيب خوش و تابناك ارواح اصيل ، طبيعت سلامتي
جذاب ، قيافه و ثروت كسي اگر كه ، ميگويد صريحا او.ميكند فراهم را نيك ارواح شادماني
سعادتمند باشد نداشته بالايي روحيه و مطمئن قلبي شاد ، دلي اما باشد داشته...بلندو قد
.نيست
هم ، سلامت از منظور.است توازن و سلامت واقعي محصول بودن ، سعادتمند اساسا و شادماني
به و سالم براي.است منوط آنها به سعادتمندي نهدهم كه است روحي هم و جسماني سلامت
او.ميكند صادر اعمال پارهاي انجام جهت دستوراتي شوپنهاور بودن ، متوازن عبارتي
عوض در اما بپرهيزيم رخوت و شديد تند ، احساسات از است بهتر بودن سالم براي كه ، ميگويد
انجام نيز و بپردازيم تمركز و سرد آب با استحمام آزاد ، هواي در ورزش و تمرين انجام به
.بهداشتي مسائل ساير
به باشد داشته ميتواند شادكامي و سلامت در مهمي فعاليت ، نقش و تحرك شوپنهاور عقيده به
كافي فعاليت و تحرك از تنومند ، وبدنهاي برجسته فكرهاي عليرغم كه انسانهايي عبارتي
آن نيز غني و سالم درختهاي كه آنجا تا.دورند به نيز سلامت از نيستند برخوردار
.باشد داده تكان را آنها باد كه درختهايياند
ديگران حرمان و غم از يا و پرداخته ديگران براي ناراحتي ايجاد به كه افرادي همچنين
باطني و دروني توازن كه چرا نيستند ، برخوردار كامل سلامت از ميكنند ، شادي و لذت احساس
.ميكند ايجاد را روحها نابرابري غيرعادي ، حساسيت.نيست برقرار آنها در كامل نحو به
قول به و برخوردارند خارقالعاده و زياد حساسيتهاي و احساسات از هستندكه افرادي نوابغ
.دارند ماليخوليايي حالتي هستند ، سرآمد فلسفه و شعر هنر ، در كه كساني ارسطو ،
به و پراهميت نشاط و سلامتي اندازه به چيز هيچ شادكامي ايجاد در شوپنهاور ، قول به
افراد اجتماع ، طبقاتپائين ميان بيشتردر ما رو اين از.نيست اهميت كم ثروت اندازه
افراطي و بالا احساسات از كه كساني مييابيم چهرههايخندان با و پرنشاط و شادمان
وانجام نيازها ارضاي بر بالايي ظرفيت و تمايل(نوابغاند جمله از نحوي به و)برخوردارند
تمام انجام به شديدي علاقه سخت كارهاي انجام در آنها.دارند موفقيت به وصول و كار
همچون نه ميشوند ، آزرده نشوند قسمت يك تنها انجام به موفق فقط اگر و دارند قسمتها
بيخود خود از و خوش كارها ، قسمتهاي از جز يك انجام با تنها كه معمولي و عامي افراد
.ميشوند
افرادي بسا چه و است سخت بسيار افسرده ، و مضطرب افراد براي رنجها و آلام تحمل همچنين
را دنيا شرايطي چنين در آنها زيرا زدند ، خودكشي به دست آلام ، فرساي طاقت بار زير در كه
و شادمان افراد اما ;شان باطن پيچيدگي و سياهي به درست ميبينند ، سياه رنگي به نيز
اگر حتي.نميزنند جا آساني به و دارند بالايي ظرفيت و تحمل قدرت بسيار واقعي ، تندرست
با و مضطرب شخص از متفاوت درجاتي با حتما شود حادث خودكشي پديده نيز تندرست شخص براي
.نميشوند زندگي سخت شرايط تسليم زودي به آنها مجموع ، دراست داده روي خاصي دلايل
سوي به پيشاپيش را همه قلوب كه است سلامت و تندرستي ديگر محصول فطانت ، و زيبايي همچنين
زيبايي موهبت":بود گفته هومر كه همچنان.را مردان دل حتي ميكند ، متواضع و متمايل خود
آن واگذاري و بخشش توان كس هيچ كه است مجللي هداياي آن ، نميشود ، گذاشته كنار آساني به
".ندارد خداوند جز را
و رنج از عبارتاست كه درد.ملالت -درد ، 2 -1 از عبارتست انساني سعادت بزرگ دشمن دو
كه افرادي.ميكند متجلي نيازمند و پائين طبقه ميان در را خود اغلب نياز ، از حاصل ستم
ميكنند نياز احساس شديدا ميشوند مواجه خلاءهايي و باكمبودها روزمرهشان ، زندگي در
سلامت رفتهرفته و سعادت كه ميكند شديد دردي ايجاد ارضاء قدرت عدم با نياز احساس اين و
است عبارت آن.آناست مقابل نقطه ،(كسالت)ملالت اما.مياندازد مخاطره به نيز را جسماني
بلكه ،(بود موجود قبل مرحله در كه حالتي آنگونه)زندگي ضرورياتگذراي به نياز عدم از ،
افسردگي با را شخص كه امور ، و مواهب از برخورداري از حاصل دلزدگي و ملالت كسالت ، نوعي
و تضاد در همواره ،(ذهني)روحاني چه و جسماني لحاظ به چه شخص.ميكند مواجه روحي شديد
ورطه در ميشود خلاص و ميرهد يكي از كه همين اغلب شخص.است حالت دو اين ميان كشاكشي
عقلي -روحي اختلال نوعي و نفس پوچي به اشخاص اغلب ملالت ، حالت در.ميغلطد در ديگري
پوچ ، سرگرميهاي به حالت ، اين در آنهاميشود منتهي بطالت و پوچي دلزدگي ، به كه ميرسند
خانههاي داخل پائيدن و سرگذرها ولگردي ديگران ، امور و كار در دخالت همچون مضحك زائدو
.ميشوند سرگرم مردم
دور به و روانه ميانه و معتدل زندگي از است عبارت مطمئن ، و مناسب حل راه حالت ، اين در
و تنهايي حالت در زندگي سكوتو در بردن بهسر و مزاحم درگيريهاي و تصادفات و همهمه از
دهها ارزشزندگي است حكيم يك زندگي ساحت به شدن نائل همان كه ، حالت اين.بسندگي خود
.دارد را عادي و معمولي انسان
به شخص تنهايي اين در زيرا ميشود ، نائل خودبسندگي به كه است سكوت و تنهايي در انسان
ظاهر به و تحمل كم افراد.ميدوزد چشم ديگران به كمتر و ميكند اتكاء داشتههايش و خود
.ميكنند ناشكيبايي و پوچي احساس زودي به فاخر جامههاي در برخوردار ، و خوشبخت
ضريب داشتن با وخوشمشربي بذلهگويي و مردم با اختلاط و جامعهپذيري بين حتي شوپنهاور
بيشتر قدر هر فرد ، كه نحو اين به.ميبيند متضاد رابطهاي داشتن ، پويا عقل و هوش بالاي
ميان ، اين در او و است محروم بالا هوشي ضريب از باشد گرمكن مجلس قولي به و اجتماعي
.ميداند جامعهپذيري از بالايي درجه واجد را سياهپوست اقوام
قابل بسيار افرادي هستند ، دلزدگي و ملالت آسيب گرفتار راكه افرادي شوپنهاور همچنين
چنين چوننيستند ذهني و فكري پيچيده فعاليتهاي و حركات داراي كه ميداند پيشبيني
روزه ، هر كارهاي به بيشتر و ميباشد حيات اراده و خود اراده تابع شدت به عقلشان افرادي
كه -اوقاتفراغتشان گذران براي و ميدهند نشان علاقه پاافتاده پيش و متداول معمولي ،
.ميزنند بازي قمار همچون پستي بازيهاي و كارها به دست -است سخت برايشانبسيار تحملش
و بازي از شيوهاي دادن ترتيب و خاص علاماتي با كارتهايي باجعل كه هستند افرادي آنها
پول ربودن در سعي مهربان ، و خندان ظاهر به چهرهاي عليرغم ;حيلهگري از تركيبي نيز
گذران ارسطو ، قول به و تحملاند غيرقابل و احمق چقدر !بدبختها.دارند يكديگر ازحبيبهاي
بيمصرف پست ، افراد جز آنها ، .است دشوار اندازه چه تا ،(احمقها)ايشان براي بيكاري ايام
زر بنده و آزاديم كه ما به اما.نيستند ساختههايبيارزش خود بار زير در شده له و
.كنيم شادماني واقعا تا دهيد اجازه نيستيم خريد
نيز دارد ، نياز سرپرستي و مراقبت حداقل به كه است زميني غني و خوب زمين كه همانطور
به تا باشد متكي داشتههايش و خود به بيشتر كه است انساني سعادتمند ، و خوشبخت انسان
در كه ، است كسي و غني انسان نشانه ديگران ، به وابستگي عدم و خودبسندگي اين.ديگران كمك
خود معني به بودن سعادتمند":ميگفت كه ارسطو قول به.ميباشد غني خويش باطن و درون
".است بودن بسنده
برخوردارند دروني و باطني داراييهاي از كه افرادي چنين اين كه است معتقد شوپنهاور
كه آنهايي اما ميپردازند ، زندگي به قلوبيخوش با كريسمس ، صميمي و گرم شب همچون
سرد شب همچون نيستند ، برخوردار دروني واقعي داراييهاي از ظاهري رفاه و تنعمات عليرغم
.هستند دسامبر ماه از خاموش و برفي
به اتكا با و كشاكش همهمه از دور به عاقل ، حقيقتا انسان كه عزلتي و آرامش خودبسندگي ،
از كريستيانارا سوئد ملكه ستايش كه است همان برميگزيند خودش دروني نيروهاي و عقل
سر به خودبسندگي و سكوت تنهايي ، در سال بيست مدت كه ، برانگيخت دكارت آرام و تنها زندگي
شكوفايي فرصت خود ، نيروهاي و استعدادها به متكي فرد به كه است حالت اين زيرا.برد
چنين به وصول براي كه دارد اذعان شوپنهاور البته.ميبخشد را آن تكامل و استعدادها
بايد نيز فردي خارجيوامكانات لوازم و شرايط حداقل عنوان به عزت نفسو حظ خودبسندگي ،
.باشد فراهم
كمك به دارد ، تا فراغت و استقلال به نياز فرد فعاليتهايش ، ثمررسيدن به براي رو اين از
مستلزم كه اموري آن همه -تعهداتش تمام و بپوشاند عمل خودجامه استعدادهاي به بتواند آنها
در اونغلتد در ملالت ورطه به حال عين در و كند عملي را -پاسخگويياند و نيرو كاربرد
درآورد عقل سيطره تحت را ارادهاش است ناگزير است ، حرمان و بدبختي شر ، از مملو كه جهاني
وابستگي ديگران به ارضاينيازهايخود در كنترلو را خود افسارگسيخته خواستههاي و
قرباني و تابع را نفس حظ درونيو سعادت و حكمت هيچگاه چنينفردي ، .باشد نداشته كامل
از سستيحاصل و برخلافضعف كه داراييهايدرونياينميكند ظاهري رفاه و زيباييها
.نميرسند پايان به و هستند نيرومند و فعال پيري ، همچنان
امور به و ميپردازند بسيار متداول و روزمره كارهاي به كه شوپنهاور ، افرادي عقيده به
به همواره حيات ، معطوفبه عظيماراده تحريكنيروي اثر در ندارند توجهي چندان ذهني
راه به خود وسيع ميانقصرهاي بعضادر و كارند انجام حال در شتابان پردردسرو نحو
.مزارعميشتابند سر و روستاها به بلافاصله ، و فورا اما نشستنميپردازند ، و رفتن
درست توازن عدم دليل توگويي ، به.ميروند ديگر جاي به و ميگردند باز كه نميگذرد چندي
بسا ، اي و نيستند برخوردار اطميناني آرامشو تمركز ، از جسمشان ، و ميانروح ومناسب
مرفهين و ثروتمندان ميان در كسالت و ملالت اعظم قسمت نيز ، .ببينند آشفتههم خوابهاي
مستلزمكاربرد كه را اعمالي و حركات تمام كلي ، بندي دسته يك طي شوپنهاورميشود يافت
:ميكند تقسيم كلي دسته سه به دارد وجود جانداران ميان در و انرژيهستند صرف و نيرو
.ادراك و احساس فعاليت -عضلاني ، 3 فعاليت-حياتي ، 2 فعاليت -1
براي امور اين كه ميشود ، غذا هضم و نوشيدن خوردن ، چون اموري به محدود حياتي فعاليت
افتادن فعاليت به و تحريك سبب عضلانيكه فعاليت.است ضروري زنده ، موجود ماندن زنده
تيراندازي ، اسبسواري ، همچون ورزشهايي و حركات در است زنده عضلاتموجود و ماهيچهها
ميشود ، رزمآوريهاانجام و جنگها در كه است حركاتي و ورزشها همه كلا و دويدن رقص ،
و انسان خاص است افراد روحي و نيروهايذهني تحريك مخصوص كه ادراك ، و احساس فعاليت اما
بخش فعاليت بلكه ، نشده ، تحريك اراده براساس صرفا حركاتشان كه ، است انسانهايي هم آن
.ميآورد در حركت به را آن انسان ، متعالي
حياتي نيروي] ميكنند بسنده اول ، نيروي دو براساس فعاليت و كار انجام صرفابه كه كساني
اين برخوردارياز نيزدر ديگر حيوانات كه ، زيرا برابرند ديگر حيوانات با ،[عضلاني و
ادراكو و احساس فعاليتهاي صرفا ميان ، اين در هستند ، اما برابر انسانها با نيروها
را كرامت و فضيلت بيشترين كه ، است عقل و ذهن اعلاي بخش مربوطبه همهفعاليت راس در
و اصيل نحو به معرفت كسب همان قسمبرترآن ، هم آن و فعاليت از اخير نوع اينداراست
.است حسي و لذائذگذرا از دور به و خودآن خاطر به
از برخاسته كه لذائذي و اميال در خود وقت صرف با است ، كسالت و ملالت گرفتار كه انساني
و تيراندازي ورقبازي ، سواركاري ، شطرنج ، بازي همچون است ، حيات به معطوف اراده نيروي
به البته كه لذائذگذرانميكند از بهرهمندي خودو وقت كردن پر در سعي شمشيربازي ،
آن ارضاي با شرارتآميز ، دنياي از برخاسته و حيات اراده منشعباز اقتضايفعاليتهاي
و كند كشاكشي و ستيز در همواره او و برميآورد سر ديگر اميال و لذائذ اميال ، شهوت
.سرميبرد به طاقتفرسا
حيات حكمت:مقاله ;شوپنهاور آثار مجموعه:منبع
ميرابوطالبي سيدمحمدحسين:اقتباس و ترجمه
|