دوم برداشت:كثيف هري
صورت اين غير در..
كن فراموش را بازنشستگي
ميشود بلند كنده از دود
ديدي كي را پدرت بار راستيآخرين
دوم برداشت:كثيف هري
"خون آزمايش" فيلم به نگاهي
رزنبام جاناتان
اشكوري صدر پويان:ترجمه
آزمايش فيلم از بخشي همان دقيقا اين و دارد جذابيت من براي هم آدمكشها غياب در سينما
ببرم لذت آن از توانستم كه است خون
است ، "كثيف هري" از ديگر نسخهاي نهايت در "خون آزمايش" يعني ايستوود كلينت اثر آخرين
به نه البته.ميرسد نظر به كننده خسته جديد هري كه تفاوت اين با.آن از بيشتر چيزي نه
به بلكه دهد ارائه را مردم علاقه مورد هري از نو تصويري ميكوشد ايستوود كه دليل اين
ميشوند باعث كه بيسروپايي منفيهاي نقش از جديد شكي دادن نشان به او توجه عدم خاطر
.بماند باقي _ كثيف البته و _ درگير هميشه هري
سبك به ماجرايي فنياش ، جنبههاي گرفتن نظر در بدون "خون آزمايش" شد ، گفته كه همانطور
.ميشود معرفي جاني يك شده شناخته ويژگيهاي با قاتلي فيلم ، منفي نقش و است "كثيف هري"
حقيقتي واقعي ، زندگي به نسبت سينما دنياي در جانيها و قاتلها تعداد بودن بيشتر البته
به كودكانه و ساديستي تخيلات افزودن به ما كه است تمايلي آن اصلي علت و است انكارناپذير
جذابيت من براي هم آدمكشها و جانيها غياب در سينما وجود اين با.داريم واقعيت دنياي
.ببرم لذت آن از توانستم كه است "خون آزمايش" فيلم از بخشي همان دقيقا اين و دارد
كه است زني درنيامده نمايش به شخصيت مينمايد ، جالبتر فيلم كودكانه خيالبافي از آنچه
كالب مك تري يعني آي.بي.اف برنده برگ.ميبخشد زندگي داستان قهرمان به نادانسته
از قلب پيوند عمل با اما ميشود ، قلبي حمله دچار فراري جاني تعقيب از پس (ايستوود)
حتمي مرگ از است ، شده فروشگاه يك از مسلحانه سرقت قرباني كه جنوبي آمريكاي اهل مادري
دوره گذران از پس كه را كالب مك مقتول ، خواهر ،(جيزز دي وندا) گراسيلا.مييابد نجات
ترغيب قاتل يافتن به ميبرد ، سر به لسآنجلس بندر در قايقش در سلامتي بازيافتن و نقاهت
ادامه خود زندگي به خواهرش قلب با كه مردي و گراسيلا عاطفي رابطه نهايت در و ميكند
.ميرسد نظر به فيلم جاني سايهوار فرار قصه از جذابتر و تازهتر مراتب به ميدهد
چنداني تمايل البته او.هستند ايستوود آثار مجموعه ويژگيهاي جزء رويدادها اينگونه
ويژگيهاي گرفتن نظر در بدون.نميدهد نشان خود از عاطفي روابط جزئيات كردن تصوير به
آنها از يكي.ميگيرد شكل مجزا داستان دو تقابل از فيلم موضوع ميرسد نظر به شده ، ياد
خلق براي بهانهاي عنوان به "فراري قاتل" و "كثيف هري" پيشزمينههاي از ميكوشد
به ديگري و (است من علاقه مورد فيلم كه) كند استفاده افتاده پا پيش و حقيقي شخصيتهاي
زنداني خشونت ،(رودريگز پل) مكزيكي پليس لافزني و بيان لحن مثل كليشههايي جمعآوري
(نيست معلوم برايم هويتش كه) تبهكار جاني روباهصفتي و وراجي و (جيجيكين ايگور) روس
.ميشود خوابآلودگيام باعث كه است فيلم از بخش همان دقيقا اين و ميپردازد
است (هيوستون آنجليكا) كالب مك منضبط و جدي پزشك فيلم ، حقيقي و معمول شخصيتهاي از يكي
كاملا حرفهاش در او جديت و نميگيرد خود به را مدرسه سختگير مدير يك چهره البته كه
كالب مك كه است (ليفورد تينا) پليس سياهپوست افسر ديگر ، شخصيت.ميرسد نظر به باورپذير
تنبل و بيكار همسايه سوم ، نفر.كند حمايت او از ميكوشد و ميداند باگذشت همكاري را
براي و خود موقت راننده عنوان به فقط را او كالب مك كه است بندر در (دنيلز جف) او
حضور.ميداند كالب مك همكار را خود او اما ميكند ، اجير مقتول كوچك پسر از پرستاري
فيلم داستان پيشبرد به نيز (كرومزي الكس) قربانيان از ديگر يكي دمدميمزاج همسر موثر
ديگري قاتل پاي يا شده كشته نظر مورد جاني دست به او همسر كه نيست مشخص اماميكند كمك
تغيير با نيست ، وظيفه انجام مشغول كه فيلم از بخشهايي در هم كالب مك حتي.است ميان در
جسماني ، نارسايي و محدود تواناييهاي با مردي به شكستناپذير ابرقهرماني از چهره
خاطر به كالب مك البته.ميشود اضافه فيلم حقيقي و معمولي شخصيتهاي فهرست به هرازگاهي
در باتجربه و پرسابقه كارآگاهي و غيرحرفهاي بازرسي بين قانون ، مجريان با همكارياش
.است نوسان
چهره دو كشيدن تصوير به براي ايستوود تلاش به توجه با خون ، آزمايش پليسي داستان
از فيلمهايي استانداردهاي با آشكار تضادي واحد ، صحنه يك در داستان قهرمان از متفاوت
ميكاهد ، فيلم تاب و تب از كاليفرنيا جنوب آرام جو كه هنگامي.ميدهد نشان خود نوع
چارلز زندگي آخر دوره آثار از كه را "موزلي هوك" پليسي رمان چهار روشني به ميتوانيم
عالي فيلمي بعد سال شش كه 1984) "بلوز ميامي" رمانهاي.بياوريم خاطر به هستند ، ويلفورد
را آن شخصا كه 1987) Sideswipe ،(1985) مرده براي تازه اميد ،(شد ساخته آن براساس
را ويلفورد قبلي آثار كه (1988) ميميريم آن در اكنون كه راهي و (ميپسندم بيشتر
.دادند قرار تحتالشعاع
ديدگاه وضوح كه ميگذرد ميامي رنگباخته شدت به و معاصر فضاي در كتاب چهار هر داستان
خصوص به ;ميآورد ياد به كاليفرنيا شعر به نسبت را (آپدايك جان اثر) "خرگوش" رمانهاي
خود سكون و آرامش در كه شخصيتهايي و مذهبي روزانه تشريفات كشيدن تصوير به هنگام
.غوطهورند
به آوردن روي وجود با و بوده متن اختيار در هميشه بازيگرياش دوره در ايستوود
آن روي و انتخاب را فيلمنامه او.است نكرده فراموش را گذشتهاش عادت هم هنوز كارگرداني
فيلمنامههايش در نو قصهاي خلق براي پرتابي سكوي عنوان به آن از تا ميكند ، كار
و ميپردازد بيارزش گزافهگوييهاي به عموما بازيگري جامه در ايستوود.كند استفاده
توالي با دارد سعي فيلم اصلي موضوعات بر تمركز جاي به كارگردان يك مقام در هم هنوز
فيلم پايان به او آثار در من علاقه مورد صحنه.يابد دست ميخواهد آنچه به هيجان و آرامش
هيوستن آنجليكا پدر نقش در ايستوود كه بازميگردد "White Hunter" ،"Black Heart"
.ميبرد پايان به را نااميدي و شكست موزون رقص اكشن ، فرمان با باشد ، متوجه خود بيآنكه
خلق را صحنههايي چنين تناوب به خون آزمايش در بازيگران از ديگر تعدادي و ايستوود
واپس با و نميدهد عمل اجازه شخصيتها به اين از بيش كثيف هري سنگين سابقه اما ميكنند ،
.ميكند تبديلشان مصور داستانهاي متحرك تصاوير به خود ، سوي به آنها زدن
صورت اين غير در..
ساريس اندرو
كلينت توسط (كانلي مايكل از كتابي اساس بر) هلگلند ، برايان توسط "خون آزمايش" فيلمنامه
پرتحرك و سرسخت شخصيت فيلمنامه به رمان تبديل كشاكش در.است شده كارگرداني ايستوود
و ضعيف را "كالب مك تري" شخصيت - شده قبلي بيماري درگير كه - ساله دو و هفتاد ايستوود
.است داده نشان خنثي تقريبا
جريان در است بازنشستگي آستانه در آي.بي.اف سالخورده و حرفهاي پليس "كالب مك تري"
.بود انداخته جلو را او شدن خانهنشين موضوع اين و شده قلبي سكته دچار قاتل ، يك تعقيب
همكارانش توسط ماموريتها در وظايفش و قانون اجراي نحوه براي اينها از پيشتر تري
اين.گرفته قرار شديد انتقاد مورد (والش ديلان) والر جان و (رودريگز پل) آرانگو رونالد
مككالب آنان و انداخته تاخير به را زنجيرهاي و حرفهاي قاتل يك انداختن دام به مسئله
حقايقي برميانگيزد را مككالب همكاران خشم كه انگيزهاي.ميدانند مقصر مورد اين در را
آنها دستكم) دارد ارتباط كالب مك با مرموز گونهاي به قاتل ميكند ثابت كه است
با و قربانيانش خون با قاتل كه داشته وجود شواهدي معتقدند آنها ،(ميكنند تصور اينگونه
.باشد ميتواند رمز علامت يك اين و.ميگذارد جا به خون از نشاني بد ، خيلي خطي
/ دكتر معالجات و است قاتل ردپاي سويي از كه "Blood work" دوگانه معاني اينرو از
باشد ، خودش مواظب بايد ميدهد هشدار همواره كه مككالب به (هيوستن آنجليكا) فاكس باني
را هيجانزا و عجيب كارهاي پيوندياش قلب خاطر به نبايد كالب مك.ميكنند پيدا معنا
دستورات از بايد مككالب البته.نگيرد قرار مرگ با رويارويي آستانه در تا نمايد دنبال
كه نداشت وجود فيلمي اصلا صورت اين غير در چون كند سرپيچي بانيفاكس خود معالج پزشك
را زنجيرهاي قاتل تا ميگذارد گام تازه راهي در كالب مك ترتيب اين بهشود ساخته
سكته از پيش و كرده پيشبيني او كه باشد هماني بايد هم حتما و كند عدالت پنجه گرفتار
با خونياش گروه كه مقتول خواهر با همدردي دليل به تنهااست بوده جستوجويش در قلبي
.است شده زده پيوند كالب مك به قرباني آن قلب كه ميشويم متوجه است ، يكي مككالب
را خواهرش قاتل ميخواهد كالب مك از پيوسته (جيزز دي وندا) ريورز گراسيلا قرباني خواهر
از.است بخشيده تري به دوبارهاي زندگي او قلب با كه دليل اين به تنها اندازد ، دام به
مادر چون و.ميكند زندگي گراسيلا خود عمه پيش حالا كه مانده بهجا فرزندي مقتول زن
.است برآمده كالب مك به كمك درصدد گراسيلا بوده ، خوبي زن كودك
(1971) "كثيف هري" با ايستوود شهري شواليهوار و ماندگار پرسوناي كه است پيدا ناگفته
از ناشي حسي و خورده جاودانهاي پيوند بازميگردد ، دهه سه از بيش به كه "سيگل دان"
.است شده زده رقم ابد تا آثارش جانيان با تقديرگونه و پليسي وظيفهشناسي
و ساختاري جنبههاي شامل نبايد نقد كه معتقدند منتقد همكاران و دوستان از تعدادي"
قلمفرسايي به نيازي و بيتكلفاند و دمدستي آثاري فيلمها بسا چه شود ، فيلمها تكنيكي
به را من كه ميكنم دريافت زيادي الكترونيكي نامههاي من اما.ندارند تفصيل و طول پر
".ميكنند ملامت فيلم ، نقد متفاوت گونههاي با ضديت و نقدنويسي نقش انگاشتن ناديده خاطر
ميدهند ، نشان توجه آثار اينگونه جانيان يا و آنتاگونيست هويت به كه كساني براي خب ، "
با حسي ارتباط يك آنها نميكند ، تفاوت چندان نقد ، به دادن سو و سمت و نوشتن طور هر
چون آثاري:ميگويم.است تاسف مايه موضوع اين بيگناه من براي اما.ميكنند برقرار فيلم
باقي معماگونه و شگفتآور برايم هنوز (1999) "ششم حس" و (1992) "گريهآور بازي"
پليس و آدمكش ژنريك نمونههاي بحثترين قابل كه) ايستوود كلينت تازه فيلم.ماندهاند
به كه حد آن تا.ندارد شباهت داستانها اينگونه به بايد كه چندان (باشد ميتواند
و است غيرطبيعي شايد و مابعدالطبيعي حدودي تا فيلم.دارد شباهت بيشتر ديگر چيزهاي
شده سرهمبندي مقداري ايستوود كارگرداني چند هر شده ، ساخته عمل ابتكار با و هوشمندانه
تري دستيار) رودريگز شخصيت مورد در گزافهگويي به تمايل كه زماني مخصوصا.برسد نظر به
مسئله يك نتواند اگر باشد داشته ميتواند ارزشي چه فيلم قهرمان زندگي.دارد (كالب مك
دائم و ميزند غر هار سگ همچون كه معترضي شمايل دهد؟ پاسخ را ساده ارزشي / اخلاقي
خصوصيات از بخشي سرميدهد ، انگليس آدابداني و تزلزلناپذيري عليه آبكي شعارهاي
آفريقاييالاصل همكار فيلم در او صميمي دوست حال اين با.اوست رواني و انكارناپذير
اسپانيولي يك هم او ابدي عشق و است (تيناليفورد) "وينستون جي" آي.بي.اف آمريكايي
در خودش ملي و ناسيوناليستي برتري به هميشه و قلبا ايستوود كلينت.است آمريكايي
.ميبالد فيلمهايش
كن فراموش را بازنشستگي
اسكات.ا.اي
طلايي شاه عدنان:ترجمه
تايمز نيويورك روايت به "خون آزمايش"
مقام در هم و كارگرداني هم و ميكند بازي هم ايستوود كلينت "خون آزمايش" فيلم در
در كه آي.بياف بيماري حال در و حرفهاي قانون مجري يك نقشدارد قرار آن تهيهكننده
اين كردن باور براي البته.است شده گرفتار حرفهاي آدمكش يك معماگونه و پيچيده دام
آيا.باشد نشده منقضي روزنامه تاريخ ببينيد و بيندازيد نگاهي روزنامهها به بايد داستان
كه است اين مسئله خب ، نديدهايد؟ بار شش از بيش كم دست گذشته دهه سه طول در را فيلم اين
حل و گشوده آخر در كه معمايي تريلرهاي و باهوشتر آدمكش و باهوش پليس داستان.ديدهايد
"باريك طناب" (1971) "كثيف هري" پيشتر ايستوود از.كردهايد تماشا بارها را ميشوند
داشتني دوست نقش اين در را او ديگر حالا اما.ديدهايد را (1995) "آتش خط روي" و (1984)
موضوع يك و ميكشد بيرون خانه از را پيرمرد اين كه هست داستان در چيزهايي.نمييابيم
نام تلفظ است ، "كالب مك تري" ايستوود ، بار اين.ميكند تعريف را حدس قابل و آشنا
ياد به را كالاهان نام تلفظ و است آشنا دوستانش و دنيا مردم براي چقدر او خانوادگي
بايد سن كهولت و قلبي سكته خاطر به ديگر كه است آي.بي.اف زبده پليس او.ميآورد
با بايد كه پذيرفت فرسوده نقش اين در بازي براي سالگي دو و هفتاد در او.شود بازنشسته
.باشد سمج قاتل يك جستوجوي در باز آغوش
معالجش دكتر و مينمايد ناكارآمد و ضعيف و پريده رنگ قلب ، پيوند با ،"كالب مك" كاراكتر
بايد واقعي پيرمرد يك همچون او.ميگيرد نظر زير را او صحنههايي در (هيوستن آنجليكا)
تحقق براي (خوردن وتلوتلو) ترديد با مككالب حال اين باكند پيروي پزشك دستورات از
او.ميدهد ادامه را شرايط اين هوشياري و باريكبيني با ميكند ، پافشاري خواستهاش
و كالب مك هميشگي دغدغههاي و قديمي شغل.ميبرد سر به قايقياش خانه كنار در اكثرا
ماموريت.برد سر به صلح و آرامش در نميگذارد دوندگيها و بودناش الكلي دوران عادتهاي
باز او قلبي سكته از پيش دوران به كه است جنايتي قرباني به متعلق "كالب مك" تازه
.كند پيدا را خواهرش قاتل ميخواهد او از (جيزز دي وندا) گراسيلا نام به زني:ميگردد
گفتوگو عيني شاهدان با ميكند ، پيگيري را سرنخها و نشانهها از مجموعهاي "تري"
.بيابد را او تا كند نفوذ قاتل نفوذناپذير و متفكر مغز به تدبير و فراست با تا ميكند
كه ميرساند (دانيلز جف) بادي خود همسايه گوش به بلند صداي با و خواسته خود كالب مك
چيزي خودش سخت و سنگي چهره پس در ندارد دوست او افتاد ، خواهد دام به وقت چه و كيست قاتل
.كند پنهان را
خصوص در كه است معوج و كج و بيهوده تلاش يك "فضايي كابويهاي" همچون "خون آزمايش"
مجذوب شايد فيلم مخاطبانميكند بحث قهرمانش سالخوردگي و پيري دوران امراض
مثل نميتوانند و افتادهاند كار از و خشنتر پيرها اما باشند ، جوانترها افسونگريهاي
.(ميكند كشف را آن گراسيلا كه است چيزي همان اين).كنند تسخير را كسي قلب گذشته
پليس فيلم و است برخوردار بودن حرفهاي و پختگي ميزان همان از فيلمساز مقام در ايستوود
تدوين از ميسازند را آن روزها اين جوانترها كه فيلمهايي مانند را خود آدمكش و
ممكن كالب مك.كرده بهرهمند اتمسفريك فيلمبرداري و تند ديناميكي برشهاي و ديجيتالي
اما باشد ، كرده كوتاهيهايي و داده روش تغيير خصوص اين در و باشد برگشته عقايدش از است
از سرپيچي و (تيناليفورد) كلانتر دفتر در قديمي دوستان كردن عصباني و همكاران رنجاندن
نامنظم پليس دو با درگيري با.بردارد دست آنها از نميخواهد وي كه است عادتي دستورات
رويگردان خود وظايف از (والش ديلان و رودريگز پل) نميآيند ، خوش او مذاق به كه لسآنجلس
علاقه.است آمده كانلي كتاب و اصلي شخصيت از ايستوود ويژگيهاي اين البته ميشود
فيلم و ميآيد پيش سالهاي معمولي تريلرهاي از پيچيده و ملتهب تصاوير خلق به ايستوود
مانند آن مهم و راسخ پليس كه است 1980(شكارچي) سريال از طولاني قسمت يك مانند اخيرش
.ميرسد نظر به كثيف هري
در كه برخوردارند مخرب انسان ابر و باهوش فوقالعاده قاتل مضمون از مدرن تريلرهاي اكثر
در كه را عناصري از برخي ايستوودميكشد را انتظارشان شگفتانگيز و شوم عاقبتهاي آخر
باريك خط يك همچون را فيلمنامه او.است كرده عوض ترشرويي با بود هلگلند برايان فيلمنامه
به دور فاصله از كه چه هر شما كه است نوشته باشد شده متصل صحرايي اتوبان به كه بلند
.ميبينيد را ميآيد طرفتان
حدس خوبي به را آن پايان ميتوانم ميكنم تماشا را دست اين از پليسي داستانهاي وقتي
كردم ، حل "كالب مك تري" خود از زودتر ساعت يك را پيچيدهاش معماي فيلم اين مورد در بزنم ،
من كه كاري.برآيد آن پس از نتوانست سالهاش پسريازده همراه به كالب مك كه اين حال
پرانعطاف بازيگر يك هنوز ايستوود من نظر به.است فيلم نقد و مرور جور يك ميدهم انجام
عمل سرعت و شتاب دارد كم كه چيزي تنها او اخير فيلم.دارد شناخت هم كار اين در و است
شوخطبعي حس كه ساخته حرفهايگري نوعي شايد و تفنن يا مزاح از را آن گفت ميتوان و است
...است آشكار فيلم در كالب مك شخصيتي جنبههاي در
ميشود بلند كنده از دود
ابراهيمي افشين
* * 1/2Blood Workخون آزمايش
ايستوود كلينت:كارگردان
هيوستن آنجليكا جيزز ، وندادي دانيلز ، جف ايستوود ، كلينت:بازيگران
خودش كه بازگشته فيلمي با ديگر بار يك و است سرحال و سالم ساله ، ايستوود 72 كلينت
تري نام به مسني پليس ماجراي "خون آزمايش".است آن تهيهكننده و اصلي بازيگر كارگردان ،
قربانيانش ، كشتن از بعد كه ميكند دنبال را سريالي قاتل يك رد كه است (ايستوود)
در و ميكند پيدا را قاتل بالاخره تري.مينويسد جنايت محل ديوار روي رمزي يادداشتهاي
وضعيت قلب پيوند از بعد او.ميشود درآمدنش پا از باعث قلبي سكته كه است او تعقيب حال
مرگ از بعد كه خواهرزني اما.ميشود بازنشسته و ندارد كارش ادامه براي مناسبي جسماني
خواهرش قاتل تري كه ميكند درخواست و آمده او سراغ به است ، شده اهدا تري به قلبش مغزي
كه است كسي همان قاتل كه ميدهد نشان (دانيلز) همسايهاش و تري تلاشهاي.بيابد را
.است كرده فرار او دست از قبل مدتها
كه نوشته هلگلند برايان را (كانلي مايكل سال 1998 رمان براساس) "خون آزمايش" فيلمنامه
و "بازپرداخت" و دارد كارنامه در را "لسآنجلس محرمانه" و "توطئه تئوري" ،"پستچي"
ساله شخصيت 42 هلگلنداست ساخته خودش نوشتههاي اساس بر هم را "شواليه يك داستان"
نويسنده او.باشد داشته هماهنگي ايستوود واقعي سن با تا كرده مسنتر را داستان
سال و بود خواهد آن تهيهكننده و كارگردان ايستوود كه هست هم "مرموز رودخانه" فيلمنامه
.ميشود اكران آينده
در كه بود خواهد موريكونه انيو عهده به آن موسيقي ساخت ميشد گفته فيلم ساخت زمان در
او قديمي اسپاگتي وسترنهاي از) بوده آنها بازيگر ايستوود كه فيلمهايي از زيادي تعداد
به فيلمي براي بود قرار بار اولين براي و داشته همكاري (1993"آتش خط در" تا گرفته
متن موسيقي نايهاوس لني نهايت در و شد منتفي او همكاري ولي.بسازد موسيقي او كارگرداني
.ساخت را "خون آزمايش"
* * *
بين در فيلم بهترين گيشه ، در شكست عليرغم ايستوود ، كلينت اخير فيلم ،"خون آزمايش"
"كار تازه".است كرده طي را خمي و پيچ پر مسير دهه 90 ابتداي از او.است او اخير آثار
از كه آورد همه ياد به ناگهان "نابخشوده" آن دنبال به و بود معمولي و عامهپسند اكشن يك
با فيلم.زد خط را "سابق" كلمه ميتوان ،"پليسي و وسترن فيلمهاي سابق ستاره" عنوان
بهترين فيلم ، بهترين اسكار جوايز نامزد را ايستوود و شد روبهرو زيادي استقبال
يك اماآورد دست به را اول جايزه دو كه كرد اصلي نقش مرد بازيگر بهترين و كارگرداني
دنياي".شد روبهرو شديدي هنري و تجاري شكست با او ، ساختههاي بهترين از يكي بعد ، سال
رده در قانون ، بردن سوال زير و پليس توسط زنداني يك گريز و تعقيب و سوژه با هم "كامل
عاطفي تم هم و ميداد تشكيل را و 80 دهه 70 در او فيلمهاي اصلي خط كه ميگنجيد آثاري
خاطر به فيلم اين كه هرچند."كانتي مديسن پلهاي":بعدي فيلم بر بود پيشدرآمدي آن
چند.آورد دست به توجهي قابل موفقيت اما بود ، انتظار از دور بسيار كثيف هري شدن رمانتيك
"شر و خير باغ در شب نيمه" خصوص به ;نكرد تكرار را "پلها" موفقيت هيچكدام او بعدي فيلم
ته او استعداد سن ، رفتن بالا با نكند كه ميكرد ايجاد را شك اين "فضايي كابويهاي" و
.باشد كشيده
پيام هم آن اصلي شخصيت و فيلم اين.ميكند زايل را شك اين "خون آزمايش" خوشبختانه
تري ، نقش در او.ميشود بلند كنده از دود:دارد را ايستوود اخير ساختههاي اكثر مشترك
خون آزمايش بايد مرتب است ، پيوندي قلبش:دارد را بالا سن ضعفهاي تمام كه است مسني پليس
برخلاف ناتوان ، پيرمرد همين اما.بخورد دوا مرتب بايد و كند رانندگي نميتواند بدهد ،
.ميكند پيدا را زرنگ قاتل بالاخره و نخورده گول پليس ماموران
از بهتر _ ندارد را جوان نفس تازه انرژي قطعا كه _ پير كارگردان هم دوربين پشت در
معرفي را تري خوبي به افتتاحيه سكانسبرميآيد فيلمش روايت عهده از جوانترها از خيلي
او اكراه.ميريزد درهم را داريم موفق پليس يك از كه تصويري سرعت به او سكته و ميكند
كشفيات و شده پرداخت فيلمنامه در خوبي به آن ، نهايي پذيرش دلايل و جديد پرونده پذيرش از
.ميكند شوكه هم را بيننده او ، براي انگيزه ايجاد بر علاوه تري ،
دانيلز جف نامناسب انتخاب و ميكند افت آن ريتم ميرود ، پايان سمت به فيلم هرچه اما
سابقهاي و دانيلز بازي نوعميزند لطمه فيلم به او ، حضور افزايش با هم بادي نقش براي
او رفتار كه ميشود باعث دارد ، بيننده ذهن در ("خنگتر و خنگ" مثل) قبلي نقشهاي با كه
نتيجه در و ;سادگي نه باشد ، بلاهت نشاندهنده ("هميشگي مظنونان" در اسپيسي كوين برخلاف)
.است شده غيرمنطقي هم پاياني بخشهاي در او رفتار
كلينت از خوبي فيلم "خون آزمايش" فيلم ، تجاري شكست عليرغم و ضعفها اين عليرغم
كنده از دود كه ميدهد نشان _ فيلمهايش شخصيتهاي مثل _ هم او درباره و است ايستوود
.ميشود بلند
ديدي كي را پدرت بار راستيآخرين
غلامي احمد
.ميآيد خوف از ناله صداي
.ميگيرم را جلوش.شود جيم ميخواهد "ولي".ميكند گريه كه است بچهاي صداي
.ميشود بلندتر صدا.چاه حفره طرف ميگيرم را گوشم و ميكنم نزديك چاه دهانه به را خودم
.باشد ساله يا 6 كودكي 5 شايد
زمين به سم.ندارد قرار و آرام "ولي".ميزند صدا را مادرش انگار ميكند ، ناله سوزناك
:ميگويد و ميآيد و ميرود هي و ميكوبد
...برويم علي به را تو مهندس آقا -
"ولي" ميرويم -
مهندس؟ آقا چي ولي -
...گفتم را اسمت چي؟ هيچ ولي -
.برويم بياييد سادات جده به را تو مهندس آقاي -
ولي ميرويم -
آقا؟ چي ولي ، -
.است خبر چه تو آن ببينم بايد.برميگردم و چاه تو ميروم من -
.نميمانم كه من...خودتان گردن خونتان آقا -
بكش را دلو گفتم وقتي بشين ، ندارد ، كار تو با كسي ديگر كه پايين رفتم من وقتي ،"ولي" -
...بالا
...ميروم من مهندس آقاي نه -
!نامرديه اين ولي ،"ولي" -
را چاه چرخ او و دلو توي ميروم.ميگيرد آرام كمي.ميدهم او به ديگر توماني هزار يك
مرطوب و خنك هوا ميروم پايين كه چقدر هر آرامتر و آرام پايين ، ميرود و ميچرخاند
و چرخ جيرجير صداي.تاريكتر و ميشود تاريك چاه.ميگيرد اوج بچه گريه صداي و ميشود
مرا ولي تا بدهم علامت و بكشم را طناب ميگيرم تصميم.ترسيدهام.شدهاند يكي ناله صداي
خير ازنميكنم خفگي احساس اما رفتهام پايين خيلي.ميلرزد ترس از پاهايم.بكشد بالا
سرعت به بروم بالا اينكه جاي به ناگهان اما.ميكشم را طناب و ميگذرم ماجراجويي اين
ميتوانم.چاه ته ميافتم و ميخورم چاه ديوار به شدت به ميشود ، رها طناب ميكنم ، سقوط
در ترس و تاريكي تنهايي ، حجم.است كرده فرار و كرده رها را طناب "ولي" بزنم ، حدس
احساسم اولين خوردم ، زمين وقتي.بزند بيرون دهانم از ميخواهد قلبم و نميگنجد سينهام
به كه ميديدم را نوري و بود شده فراخ جايي در چاه.هوشياري بعد و گيجي بعد بود ، درد
.ميتابيد طرفم
در كه سوراخي نور ، طرف ميرفتم چقدر هر.نور طرف رفتم پا و دست چهار و كردم كج را سرم
صداي نبود ، ناله صداي.ايستاد قد تمام ميشد كه جايي تا ميشد ، عميقتر بود چاه دل
سوت ميگذشت آنها سوراخ از كه باد و داشت قرار باد مسير در كه بود سوراخي نيهاي
چسبانده غار سقف به مهارت با نفر يك را نيها اين.ميشد ناله چاه بالاي در و ميكشيد
با بود هموار جايي.رفتم جلوتر.بود باد به رو ديگر طرف و چاه دهانه به طرفش يكبود
و بود پهن قالي يك آن روي كه بود چوبي تخت يك جلوتر.ديد را جا همه ميشد كه نوري اندك
.يخدان آب ، كوزه خاموش ، فانوس تا سه دو.بود شده كوت و پيچيده رختخواب يك آن بالاي در
و شسته نعلبكي و استكان چند و سياه كتري آن كنار اجاق آنطرفتر.نان سفره يخدان روي
.غار انتهاي به رسيدم تا ميشد پهنتر و پهن نور.نور طرف رفتم.دبش كوچك اتاق يك.تميز
از و بود باز سنگها ميان نيممتر اندازه به غار دورتادور و جلوتر رفتم.ميآمد آب صداي
و آزاد هوايكشيدم بالا جا متر نيم لاي از را خودم.سرتاسري نور.ميآمد نور آنجا
بود ، رودخانه طرفتر آن متر چند و كشيده فلك به سر كوه دو ميان و بودم دره توي.آب غلغله
سراغم به هم كسي اگر.بود شده زايل وجودم از ترس.ميشد گم سنگها لاي لابه در كه
آرام.دهم نجات را خودم و بروم دره بالاي به ميتوانم روي پياده ساعت چند با نيايد
پاورچين پاورچين دره توي از داشت خورشيد.بود نكرده فروكش كنجكاويم اما بودم گرفته
روي نشستم و غار توي برگشتمميزد سياهي و تاريكي به نيز دره گوشههاي حتي و ميرفت
.است زده را ترفند اين كسي چه اينكه از من خنده و كودك ناله صداي باز.چوبي نيمكت
از پر ميكنم ، امتحان را فانوسها.بزنم بيرون دره از نشده تاريك هوا تا ميگيرم تصميم
را طرف آن و طرف اين كمي.ميكنم روشن را آنها از يكي.آنها كنار در كبريتي و است نفت
.ميپايم
.بيايد سراغم به است بعيد ميافتم "ولي" ياد
خونآلود دستهاي با كه پيرمردهايي و ميافتم سنگها هفت ياد.عجيبي تنهايي چه
و بود همراهم بچهها از يكي ميخواست دلم خيلي و ميافتم تهران ياد.كردند بدرقهام
اندك اين بود همراهم هم كسي اگر شايد.كنيم قسمت يكديگر با را اينها تمام ميتوانستيم
فكر !خودم و.خودم و اينجا روي كنم تمركز بيشتر ميتوانستم و نبود وجودم در هم ترس
وسط كنند پرت مرا شايد و بكشانند اينجا به مرا تا دادند هم دست به دست چيز همه ميكنم
دلم.نشود نگران پدرم راستي پدرم؟.پدرم از خودم ، از بودهام ، دور بسيار آن از كه چيزي
نميتوانيم و ميشود بشود بخواهد چه هر دارد اعتقاد او.نميشود نگران هرگز او بود قرص
به و كرده قبول او اما.است نداده فرصت او به بيشتر يكسال كه مرگ مثل.بگيريم را جلوش
كه حالاميترسم.نميدانم ميخندم؟ او به بيايد سراغم به مرگ اگر من؟ اما.ميخندد او
فاصله من از آگاهانه همواره پدرماست سخت برايم او نبود ميكنم ، نگاه و برميگردم
كه سادهاي راز مثلميشنوم را صدايش.است شده نزديك برادرم به آگاهانه و.است گرفته
رهايي و آزادي و "...اما...درميآوري آب از را خودت گليم تو":بودم عاجز حلش از سالها
به هرگز كه ديگر ساده راز از گره يك باز و ميشود آشكار برايم داد من به آگاهانه كه
تو و نميشوند ، جلاد هستند ، كفترچاهي مثل بعضيها":ميشود باز بودم نبرده پي آن سادگي
كفترهاي اينچاه.ميشناسم را چاه اين من.بود چاهي همان اين و چاهي "...هستي چاهي
خان ماشاالله با.اينجا بود شده منتقل تازه پدر است ، درست بود ، سالم چهاربود چاهي
پس.ميگرفتند كفتر و چاه دل ميرفتند آنها و كناري ميايستادم من.چاه پاي ميآمدند ،
ميشدند گم چاه دهانه تاريكي در و ميآمدند دره توي از و چاه ته از كفترها ميفهمم حالا
شدهام من و آورده هجوم ذهنم به كودكي..ميگرفتند را آنها خان ماشاءالله و پدر و
آمده كه است پدر.ميآيد چاه چرخ صداي جيرجير صداي.ميلرزد ترس از كه ساله كودكي 4
...اينجايم من پدر:ميزنم فرياد من و بگيرد چاهي كفتر
دارد ادامه
|