وتلخ شيرين نقدهاي بوته در هزاره فرهنگ
...هزاره فرهنگ اما و
اعتدال
وتلخ شيرين نقدهاي بوته در هزاره فرهنگ
1_ آشوري داريوش نقد به پاسخي
عليمحمد دكتر.خوانديم را فرهنگ اين بر آشوري داريوش از نقدي صفحات همين در قبل چندي
پرتو در كه اميد.ميگذرد شما نظر از كه نوشتهاند مطلبي نوشتهها آن پاسخ در حقشناس
.شود پيش از جديتر دوزبانه ، فرهنگنويسي عرصه مكتوب گفتوگوهاي اين
حقشناس عليمحمد
از گريز فرهنگنويسي هر دلخوشي ولي ستايش جلب نويسندهاي هر چشمداشت
است سرزنش
هوشمندزاده پيمان:عكس
پيشگفتار در حييم سليمان از نقل به را جانسون ساموئل دكتر عبرتانگيز و تلخ قول اين
ستايش ، جلب نويسندهاي هر چشمداشت":ميگويد چه بگويم بعد تا بشنويم اول بزرگش فرهنگ
نصيب منفي پاداش اين از كه آنان تازه و ;است سرزنش از گريز فرهنگنويسي هر دلخوشي ولي
".انگشتشمارند دارند
هفده قريب را انگليس فرهنگنويسان پير تلخ سخن اين كه هزاره ، فرهنگ مولفان ما ، حالا
شگفت در راستش داشتيم ، چشم پيش آگاهانه آينده ، در خود محتوم محكوميت حكم همچون سال ،
سال آنكه با چه.است نكرده پيدا مصداق ما مورد در قول اين انگار ميديديم وقتي بوديم
ميشود ، دنبال دارد هم آن سوم چاپ و ميگذرد نيمه از دارد اينك هزاره فرهنگ انتشار دوم
تاييد همه خواندهايم يا شنيده نخبگان و فرهيختگان قلم و زبان از فرهنگ اين درباره آنچه
يك در تاكنون لااقل يا _ مورد يك در اينك هم ما آنكه تا بود چنين واست بوده تمجيد و
پرمغز مقاله در آن و ;شدهايم جانسون دكتر عبرتانگيز و تلخ حكم مشمول استثنائا _ مورد
همين به "هزاره فرهنگ نقد" عنوان تحت آن در كه است آشوري داريوش نازنينم دوست شيواي و
تفصيل و تفكيك به را هزاره فرهنگ "كاستيهاي و ضعفها" و "عيبها" و است پرداخته كار
.است كرده باز و برشمرده
آشوري داريوش با صحبت و الفت سالها سابقه به من كه كنم تصريح بگذاريد چيز ، هر از پيش
براي او صلاحيت در و ميدانم زبانپرور و اديب انساني و روش صاحب و متفكر مردي را او
قلم به دست اوصاف اين با كسي چنين اگر حال.ندارم ترديدي كمتر زباني مباحث به ورود
نيز هزاره فرهنگ بگويد نخبگان و فرهيختگان ديگر مثبت نظرهاي و قولها برخلاف تا ميبرد
اقدام اين ،"نيست خالي دوزبانه فرهنگهاي همگاني كاستيهاي و ضعفها از انتظار برخلاف"
و ما و او بين فرهنگنويسي روش و اصول سر بر اساسي اختلافي وجود نشانه بايد حتما او
چنين و.باشد ما و او ميان نگرش و منش و مشي در بنيادين تفاوتهايي وجود نشانه
تفاوتها و اختلافها آن ببينيم اول پس.هست ميان در البته هم تفاوتهايي و اختلافها
:كدامند
اين واقعيت برميآيد ، هم "هزاره فرهنگ نقد" مقاله همين در آشوري سخن فحواي از كه چنان
مولفان ما ، و آشوري ميان _ زمينه همين در تنها بسا چه و _ فرهنگنويسي زمينه در كه است
:ندارد وجود زباني سياست در چه و روش در چه اصول ، در چه اشتراكي وجه هيچ هزاره ، فرهنگ
هرگونه به سنتي ، زباندانان و اديبان برخلاف اتفاقا كه ، است زبانداني اديب آشوري
مقاله همين در آنچه گواه به و ;است معتقد مصرانه آن اصلاح جهت در فارسي زبان در دستكاري
زدود ، فارسي از بايد را ساختها برخي كه است معتقد عميقا آمده ، او نوشتههاي ديگر در و
بايد را بيگانه واژههاي برخي و ريخت ، دور زبان اين از بايد را جبراني امكانات برخي و
بايد آنها جاي به و زد كنار بايد را افتاده جا علمي اصطلاحات برخي و كرد ، بيرون آن از
گواه به واژهسازي ، پهنه در آشوري گذشته ، اينها از.اينها نظائر و ساخت ، تازه اصطلاحات
تا ;ميتازد بيپروا و ركاب سبك سخت انساني ، علوم فرهنگ نام به زمينه اين در او خود اثر
بدان هم ما كه) فارسي در بيواژه مفاهيم براي واژه ساختن به تنها اينباره در كه جايي
فارسي افتاده جا واژه يك از بيش حتي كه هم مفاهيمي براي بلكه ;نميكند بسنده (معتقديم
نوساختههاي در جمله از را مدعا اين صدق گواه.مينهد پيش و ميسازد تازه واژه دارند
مقابل در كج حتي يا معوج و كج جاي به) كژديسه يا كژيده قبيل از ديد ، ميشود آشوري
مقابل در پراكنش حتي يا پراكندگي پخش ، توزيع ، جاي به) پخشار يا پخشيدن (distorted
مقابل در آشكار حتي يا پيدا بديهي ، جاي به) پديد _ خود يا پيدا _ خود (distribution
از يا خودخواه _ نا (selfish مقابل در خودخواه يا خودپسند جاي به) خودگرا (self-evident
سكسانه پخشار (selfless مقابل در ايثارگر يا فداكار گذشته ، خود از جاي به) گذر _ خود _
sex مقابل در موسسه يك يا جامعه يك در مثلا مرد ، و زن نسبت حتي يا جنسيت توزيع جاي به)
فرهنگ صفحه صفحه در كه قبيل همين از ديگر بيشمار نظائر و سكسي انگيختار (distribution
.ميخورد چشم به او انساني علوم
اصول از شمهاي تنها و فارسي زبان زمينه در آشوري منش و مشي از جلوهاي فقط اينها تازه
عليالرووس بلكه ;"نميكند پنهان" البته آشوري را همه اين و.اوست زباني سياست و روش و
"جايز [را] كاري چنين" و "ميكند اعلام زبان ، توسعه و پيرايش و پالايش را خود هدف"
حتي" را هزاره فرهنگ زباني رهيافت كه دارد حق آشوري البته ديدگاه ، اين از خوب ، .ميداند
كارانه"محافظه اندازه از بيش پيش ، سال هفتاد _ شصت در حييم فرهنگ رهيافت با نسبت در
سرهگراييهاي و خاكپرستانه عصبيتهاي زمانه زمانه پيش ، سال هفتاد _ شصت كه چرا بداند
زمانه نه و ;بود نژادي خصومتهاي از برخاسته عربيستيزيهاي و بيمارگونه
و تجربه ، و محاسبه و علم بر مبتني انديشيده ، و معقول زباني برنامهريزيهاي
جز و هنري و فني و علمي نيازهاي از منبعث واژهگزينيهاي و واژهيابيها و واژهسازيها
يا موجه واژهسازي هرگونه به عميق اعتقاد عين در متعلقيم دوم زمانه اين به كه ما و.آن
به موظفيم ، البته شده ، حساب زباني برنامهريزيهاي چارچوب در سنجيده زباني اصلاح هرگونه
و سنجيده بياندازه خودمان زعم به يا ;كنيم عمل "محافظهكارانه بياندازه" آشوري ، قول
يا و نژادي خاكي ، عصبيتهاي ندهيم اجازه هرگز و برداريم قدم شده حساب و دقيق و دانسته
گذاشته اثر حييم سليمان ياد ، جاودان كار در كه بگذارد اثر حدي در حتي ما كار در آئيني
زمانه فرزند حال هر به فرهنگنويسي ، مباني و اصول بر احاطه و علمي انضباط همه با كه است
.خويش روزگار بد و خوب گرايشهاي و موجها از متاثر و بوده خود
اصول از و داريم ديگري منش و مشي زبان ، زمينه در هزاره ، فرهنگ مولفان ما ، ديگر ، سوي از
زبانشناس مقام در و شناسيم ، زبان عموما ما:ميكنيم پيروي ديگري زباني سياست و روش و
عين كشف يعني چه ، هر از بيش كردن ، عمل عالمانه و كنيم ، عمل عالمانه بايد كه ميدانيم
و ;هست كه گونه بدان حتيالمقدور ، آن ، توصيف و شناخت و وارسي و تحليل گاه آن و واقعيت ،
به علم كه ميدانيم ما چه.باشد بايد كه ميپنداريم ما يا باشد بايد كه گونه بدان نه
عهده در "باشد بايد آنچه" تعيين و ;"باشد بايد آنچه" به نه و ميپردازد ، "هست آنچه"
ميپندارند كه آنان عهده در يا و ايدئولوژيها ، پاسداران عهده در يا است ، اخلاق معلمان
همان و ، خود جاي به جز ما كه است اين.ببينند ميتوانند آنان خود از بهتر را ديگران خير
در آنچه نميدهيم حق خود به اصولا زباني برنامهريزيهاي چارچوب در جز گفتيم ، كه طور
كمبودهاي رفع براي جبراني امكانات حكم در آنچه ويژه ، به يا ، ;بزداييم آن از هست زبان
بيرون را زبان شده بومي ولي بيگانه واژههاي يا ;بريزيم دور آن از هست زبان در واژگاني
اينها ، همه از بالاتر.بسازيم تازه اصطلاح افتاده جا علمي اصطلاحات جاي به يا ;بيندازيم
مردم ، ميان در رايج واژههاي براي كه نميدانيم مجاز اصولا را خود زبانشناس مقام در ما
تنها نه را ، همه آن مردم كه باشيم داشته هم توقع و كنيم ضرب "آوردي در من" واژههاي
موسسه اين در مرد و زن نسبت" بگويند آنكه جاي به مثلا ، و ، گيرند كار به بلكه بپذيرند ،
بگويند مثلا ، ما ، "آوردي در من" واژههاي گرفتن كار به با و بيايند ،"است چهار به يك
روش و اصول در تفاوتها همين باري ، ."است چهار به يك نگهداشتگاه اين در سكسانه پخشار"
در و زبان زمينه در ما و آشوري نگرش و منش و مشي در دوگانگيها همين و زباني سياست و
او خود قولي گواه به بلكه ما ، و او ميان عميق گسلي شكل به اينك كه است فرهنگنويسي امر
گسل همين سوي دو از و.است آمده پديد ديگر فرهنگنويسان همه و او ميان مقاله ، همين در
ميشود ، قلمداد هزاره فرهنگ مثبت جنبههاي و قوت نقطههاي شمار در ما نظر در آنچه كه است
و ضعفها" اين اما.ميكند جلوه آن "كاستيهاي و ضعفها" هيات در آشوري چشم در
"دوزبانه فرهنگهاي نوعي كاستيهاي و عيبها" زمره در را آنها آشوري چيست؟ "كاستيها
:ميدهد شرح تمام تفصيل و تفكيك به نمونهوار را زير موارد و ميدهد ، قرار فارسي
_بيحساب4 آوريهاي مترادف _برابرگذاري3 در دقتي كم _2;قيدي نهادههاي برابر مشكل _1
هفت از همزمان استفاده خطاي _فلسفي6 و علمي اصطلاحات مشكل _مشتقها5 دريافتن ضعف
.انگليسي يكزبانه فرهنگ
مولفان ما ، كه هم چشماندازي از "كاستيها و عيبها" اين از يك هر به جاست به اينك
كه واگذاريم مردم به را داوري و بيندازيم نگاهي نيم مينگريم آنها به هزاره ، فرهنگ
.هستند آنان حال ، هر به نهايي ، داوران
قيدي نهادههاي برابر مشكل
كه است اين يكي برميشمارد ، هزاره فرهنگ براي آشوري كه يي"كاستيها و عيبها" جمله از
نحوي به" يا "شرمآوري طرز به" نوع از مثلا ، برابرهايي ، انگليسي قيدهاي برخي براي چرا
وصفي واژه يك...فارسي در" ميگويد.گنجاندهايم آن در "نافرجامي طور به" يا "زننده
...طور به" ،"...نحو به" مانند چيزهايي افزودن:بنابراين...قيد هم باشد صفت ميتواند هم
."...است جايي به نا كار موارد درصد نود در...صفت از قيد ساختن براي آن مانند و "
آشوري ، زبان به يا "نيفزودهايم" فارسي به ما را "چيزها" اين اولا ، ميگوييم ، جواب در
امكانات عنوان به كه هستند قيدياي عبارات "چيزها" اين ".ننهادهايم" را آنها ما
و كوچه مردم تا گرفته فيلسوف و اديب و عالم از نيز ، همگان و دارند وجود فارسي در جبراني
به زبانشناسي رهگذر از كه علمياي نگرش حكم به نيز ، ما.ميبرند كار به را آنها بازار ،
امكانات عنوان به هست ، فارسي زبان در را آنچه دانستهايم موظف را خود آوردهايم ، دست
چون را ، "چيزها" قبيل اين خود خواه ;بگذاريم مراجعهكنندگان اختيار در عينا موجود قيدي
قيدهاي برخي براي ثانيا ، .باشيم داشته قبول همگان ، چون را ، آنها خواه نپسنديم ، آشوري ،
ما مواردي چنان در.نداريم _ قيدي عبارات همين _ "چيزها" همين جز برابري هيچ ما انگليسي
مواردند آن از و.بگيريم بهره جبراني عبارات همين از قيدها آن براي بودهايم ناگزير
يكزبانه فرهنگ از عينا كه an abnormally high pulse rate عبارت در مثلا ، ،abnormally
نامتعارف نبض ضربان" صورت به مثلا آشوري ، توصيه به را ، آن نميشود و ;گرفتهايم لانگمن
فارسي ، در موجود جبراني ساختار از استفاده با بايد حتما بلكه ;گوييم باز فارسي به "تند
،absurdly يا ;برگردانيم فارسي به "تند غيرعادي طور به نبضي ضربان" صورت به فرضا ، را ، آن
;لانگمن از باز مثال ، اين در مثلا
شيوه به نميشود كه western tourists.Prices on the island seem absurdly low to
به بلكه "است پايين مسخره جزيره اين در قيمتها غربي ، توريستهاي نظر در" گفت آشوري
پايين خندهداري طرز به جزيره اين در قيمتها غربي ، توريستهاي نظر در" گفت بايد اجبار
.ديگر مورد بيشمار و verbally ،adjectivally ،abjectly قيدهاي طورند همين و "است
است ، جا به نا "موارد درصد نود در...چيزها" اين ميگويد كه هم آشوري خود حتي ثالثا ،
بوده مجبور كه ما پرسيد بايد حال.ناگزيرند موارد درصد ده در لااقل كه ميپذيرد حتما
ميكرديم؟ چه بايد درصد ده آن مورد در كنيم ، برابريابي انگليسي قيدهاي صددرصد براي ايم
واژهسازي حق فرهنگنويس مقام در ميگوييم ما ".بسازد باشد لازم اگر..را آن قيدي
فراوان جبراني ساختهاي موارد اينگونه براي فارسي زبان كه شرايطي در ويژه به نداريم ،
در فعال موسسات و افراد عهده در واژهسازي كه ميشويم يادآور و ;ميگذارد اختيارمان در
بيواژه و نو مفاهيم با كه نوانديشاني و مترجمان عهده در يا است ، زبان برنامهريزي امر
در "نهاده برابر" اصطلاح در "نهاده" لفظ آيا ميپرسم گذشته ، اينها از.هستند روبهرو
"برابر" لفظ از اينباره در فن اهل كه است اين نه مگر نيست؟ حشو مقاله از بخش اين عنوان
"آوردي در من واژههاي" نوع "نهاده برابر" از منظور اگر اما ميكنند؟ استفاده "معادل" يا
هيچ فرهنگ اين كل در ما كه بگويم بايد باشيم ، "نهاده" را آنها خود ما فرضا كه است
".ننهادهايم" برابري
برابرگذاري در دقتي كم
فرهنگ "ضعف" بزرگترين يا "عيب" بزرگترين آشوري نظر از بايد اخير مورد اين ظاهرا
اين كل و.است شده داده اختصاص آن به مقاله سوم دو از كمتر اندكي كه زيرا باشد ، هزاره
از كه..واژههايي ميان معنايي تفكيك نكردن رعايت" در ميشود خلاصه "ضعف" يا "عيب"
حال ، هر به اما دارند ، همپوش گوشههاي بسا چه و هستند (semantic field) معنايي ميدان يك
".نيستند مطلق مترادف
نظر از را هزاره فرهنگ "تصويري راهنماي" نه انگار آشوري اولا ، ميگوييم ، جواب در
آشكارا صورت ، آن در چه ، .است ديده را آن ي"استفاده راهنماي و ساختار" بخش نه و گذرانده
در يكي.پرداختهايم "معنايي تفكيك به" مرحله سه در ما "تصويري راهنماي" در كه ميديد
در ديگري ;("معنايي ميدان" آشوري ، ي"نهاده" قالب در يا) "معنايي حوزههاي تفكيك" مرحله
بخش در."همطراز برابرهاي تفكيك" مرحله در سوم و ;"همطراز غير برابرهاي تفكيك" مرحله
ذكر با و دادهايم بسط و شرح تفصيل به را مطلب همين نيز "استفاده راهنماي و ساختار"
.ساختهايم روشن مثال
است كرده مطرح مثال سبيل بر مقاله از بخش اين در آشوري كه واژههايي نوع از ثانيا ،
تخصصي يا علمي اصطلاحات فرهنگ با را عمومي فرهنگ ظاهرا آشوري كه دريافت خوبي به ميتوان
،autocracy ،absolutism:نوعاند اين از واژههايي بخش اين مثالهاي.است انگاشته يكي
.اينها نظاير و ،class-conscious ،family ،tribe ،ehnie ،clan ،anarchism ،dictatorship
زبان در واژهها اين از بسياري" كه دستاند اين از مطالبي نيز بخش اين استدلالهاي
فني و علمي واژگان براي خاصي برابرهاي عنوان به ترجمه ، فشار زير دهه چند اين در فارسي ،
سنت از پيروي به فرهنگ اين در كه حالي در شدهاند ، پذيرفته فرانسه يا انگليسي زبان در
كه دست اين از يا (.است من از تاكيد) "گرفتهاند يكديگر مترادف يكدست را همه ديرينه
"است گرفته صورت سياسي علوم به مربوط متنهاي در بيش _ و _ كم درفارسي معنايي تفكيك اين"
داراي" ،"class-consciousness و class-conscious"براي يا و.(است من از تاكيد باز)
"طبقه به حساس" و است كافي و درست نهادههاي برابر "طبقاتي آگاهي" و "طبقاتي آگاهي
.ميآيد درست نظر به نه و دارد ضرورتي نه "طبقاتي تعصب داراي طبقاتي ، حساسيت
به و علم چند يا يك اصطلاحات به فقط كه بود تخصصي فرهنگهاي زمره در ما فرهنگ اگر خوب ،
يك هم و بود وارد هم آشوري ايراد صورت ، آن در ميپرداخت ، اصطلاحات آن فارسي برابرهاي
همان هزاره ، فرهنگ كه است اين واقعيت ولي.باشد ميتوانست ما فرهنگ براي "ضعف" يا "عيب"
يك ،(ميانداخت آن به نگاهي نيم آشوري بود خوب و) آمده تصريح به "پيشگفتار" در كه طور
بسنده واژه اصطلاحشناختي برابر يك تنها ارائه به عمومي فرهنگ و ;است عمومي فرهنگ
به هم گسترده ، بسيار حوزه آن در و دارد ، توجه زبان كل در واژه چرخش كل به بلكه نميكند ،
به وابسته كاربردهاي به هم و آن ، استعمالهاي به هم ميپردازد ، واژه مختلف معناهاي
"طبقاتي آگاهي" و "طبقاتي آگاهي داراي" برابرهاي كه ميشوم يادآور ضمناآن خاص بافتهاي
!نيست ما ي"نهاده" هزاره ، فرهنگ در موجود واژههاي كل مثل نيز ،
بيحساب آوريهاي مترادف
به كتاب و بيحساب را واژهها" كه ميخوانيم "كاستيها و عيبها" از مقوله اين شرح در
از نداشتن ، نظر در را آنها (connotative) زيرمعنايي تفاوتهاي و كردن رديف هم دنبال
دهه چند اين در فارسي نثر سر از آن سايه خوشبختانه كه است فارسي نثر ديرينه عادات
نيز هزاره فرهنگميكند ايستادگي هنوز فرهنگنويسي حوزه در كه دريغا اما شده ، برداشته
فشار زير در كرديم ، اشاره چنانكه امروزه ، كه داشت توجه بايدنيست بركنار بيماري اين از
به مترادف عنوان به گذشته در كه واژههايي از بسياري فني ، اصطلاحات و زبان ورود و ترجمه
خاصي (contextual) بستري كابردهاي و حوزهايتر و بستهتر فني معناهاي ميرفتند كار
".كرد توجه آن به بايد دوزبانه فرهنگهاي در ويژه به كه كردهاند پيدا
را چيز دو اينباره در آشوري كه است اين ميبينم من آنچه ميبينيد؟ چه اينجا در خوب ،
كرده قاطي هم با را آنها كه چيز دو آن:است نديده اصلا را چيز يك و كرده قاطي هم با
;تخصصي _ علمي زبان حتي و تخصصي _ علمي فرهنگ با است عمومي زبان حتي و عمومي فرهنگ همان
"حوزهايتر و بستهتر" سرشت با سنجش در است عمومي زبان گستره و ژرفا نديده اصلا آنچه و
ديگر و كرده محدود فنون و علوم تخصصي زبان بسته چارچوب در را خود آشوري.تخصصي زبان
معناي عكس درست معنايي واژه يك از گاهي عمومي زبان كرانه ناپيدا عرصه در كه است نديده
she is frightfullyيا "!زيباست وحشتناك" ميگويند كه موقعي مثل ;ميطلبند را آن معهود
اراده را آن متعارف معناي عكس معنايي آن انگليسي معادل و وحشتناك از و beautiful
را آن جز و "حسابي" و "خيرهكننده" و "وحشتناك" كساني اگر شرايطي چنين در خوب ، .ميكنند
ميشود آيا كنند ، رديف frightfully مدخل ذيل لازم واژگانشناختي برچسبهاي با همراه
شدهاند؟ "كتاب و بيحساب مترادفآوري" مرتكب كه كرد متهم را آنان
هيچ "استفاده راهنماي و ساختار" در "واژگانشناختي اطلاعات" بخش به انگار آشوري وانگهي
واژگانشناختي اطلاعات همين به توجهي هيچ هم هزاره فرهنگ متن در حتي نينداخته ، نگاهي
;نكردهايم "رديف هم دنبال به..بيحساب" را مترادفها ما كه شود متوجه تا است نكرده
قرار بافتاريشان و كاربردي ، موقعيتي ، سبكي ، گويشي ، جايگاههاي در شده حساب را آنها بلكه
چه گويشي ، چه كار به مترادفي هر كه دريابد بتواند مراجعهكننده كه گونهاي به ;دادهايم
اطلاع يك همان تنها كه شود متوجه نيز.ميآيد مقامي و حال چه يا موقعيتي چه سبكي ،
واژه هر ادبي يا و فلسفي فني ، علمي ، كاربردهاي تعيين به موقعيتي واژگانشناختي
خاص توجه مبين اينها اگر خوب ، .باشد داشته كاربردهايي چنان واژه اگر البته ;ميپردازد
كاربردهاي به و ("زيرمعناي تفاوتهاي" آشوري ي"نهاده" به يا) ضمني معناهاي به ما
كه ما تازه چيست؟ مبين پس نيست ، ("بستري كاربردهاي" همو ي"نهاده" به باز يا) موقعيتي
و سبكي ظرافتهاي به واژهها ، "بستري كاربردهاي" و "زيرمعنايي تفاوتهاي" از گذشته
چشم از متاسفانه كه پرداختهايم هم واژه هر ويژگيهاي ديگر و جغرافيايي و بافتي و گويشي
همسايه حرفهاي در يوشيج نيما درددلهاي ياد به آدم !ماندهاند پنهان آشوري تيزبين
..كار اساس فهم مصرف به را عمرش سال سي سال ، بيست تمام مردي":ميگويد كه آنجا ;ميافتد
دقيقه ، بيست با ميخواهيد شما آيا نيست ، شكي هم مرد اين ذوق و هوش در رسانيده ، خود.
(ص2221) "كنيد؟ رد را او خود ، فكر دقيقه سي
مشتقها يافتن در ضعف
و ميدهد قرار "فارسي دوزبانه فرهنگهاي كاستيهاي" زمره در آشوري نيز را "ضعف" اين
اسم و فعل رابطه شناخت در ناتواني" به هزاره فرهنگ جمله از فارسي فرهنگهاي همه ميگويد
در (انگليسي) اصلي فرهنگهاي" ميگويد.هستند مبتلا "اشتقاقي و ريشه هم قيدهاي و صفت و
نسبت با تنها را آن به مربوط قيد يا صفت اسم ، يا فعل يك تعريف دادن از پس موارد اين
اينها اغلب ما دوزبانه فرهنگهاي در" ولي "...ميكنند تعريف اسم يا فعل آن به دادن
در بايد فرهنگنويس كه حالي در.ميكنند ترجمه "...به مربوط" به مكانيكي صورت به را
جواب در ".بسازد باشد ، لازم اگر و كند پيدا را آن قيدي يا صفتي ، اسمي ، معادل دوم زبان
خود گفته به يا يكزبانه فرهنگ ميان را بنيادين بسيار فرق يك دارد ظاهرا آشوري ميگوييم
را اين ماهم چه ، .ميگيرد ناديده دوزبانه فرهنگ با "(انگليسي) اصلي فرهنگهاي" او
نيست لازم ديگر باشد كرده تعريف را فعلي يا اسم آدم وقتي يكزبانه فرهنگ در كه ميدانيم
را مشتقات آن كه است كافي فقط و كند تعريف جداگانه هم را آن قيدي يا وصفي مشتقات
آدم و ;آن براي برابريابي محل نه و است واژهها تعريف محل يكزبانه فرهنگ چه ;برشمارد
.ميرسد هم آن مشتقات تعريف به خود به خود مراجعهكننده كرد ، تعريف را فعلي يا اسم اگر
برشمردن تنها آنها ، تعريف محل نه و است واژهها برابريابي محل كه دوزبانه ، فرهنگ در اما
:دليل دو به ;باشد هم مشتقات برابرهاي آوردن درصدد بايد آدم اينجا در.نيست بس مشتقات
شده (lexicalization) واژهگرداني دستخوش بسا چه فعل يك يا اسم يك مشتقات اينكه يكي
اينكه دوم ;باشد گرفته فاصله اسميشان يا فعلي رشه معناي از آنها معاني لذا و باشند
فعل ، يا اسم خود براي نه دقيقي ، برابر جستوجوي در بسا چه دوزبانه فرهنگ مراجعهكننده
.باشد آن مشتقات از يكي براي بلكه
زبان در فعل هر و اسم هر قيدي يا وصفي مشتقهاي براي ما كه هست هم جهت همين به درست
پيدا فارسي در را مشتقها آن "قيدي يا صفتي ،..معادلهاي" كردهايم سعي انگليسي
يكي:گونهاند دو بر فارسي در مشتقها آن معادلهاي منتهي.دهيم دست به و كنيم
بهره آنها از هم ما و ميآيند ، كار به موارد درصد نود در شايد كه واژگاني معادلهاي
و مضاف از متشكل اضافي ، ساختار مثل) جبراني و ساختاري معادلهاي ديگري و ;گرفتهايم
يا صفت كه هنگامي بيشتر هم آن ;دارند كاربرد موارد درصد ده در احتمالا كه (مضافاليه
مشتق صفتهاي مثل ;باشد آمده بر خاص ، اسم يك ويژه به اسم ، يك از انگليسي مشتق قيد
به ،the russian people و a monkish silenceنوع از عبارتهاي در كه Russian و monkish
حساب اين با.فارسياند به بازگفتن قابل روس مردم و راهبان سكوت صورتهاي به ترتيب ،
نقش (اسم + اضافه كسره جايگاه در يعني) مضافاليه جايگاه در اسم كه ديد آشكارا ميشود
معادلي يا برابر عنوان به (اسم +از يعني) آن از ميشود لذا و ميكند پيدا وصفي
نقش بتوان كه شرط اين به تنها اما ;جست بهره معادليابي امر در انگليسي صفت براي جبراني
كه چارهاي خوب ، .داد نشان فارسي خط در را (اسم + يا)اسم مضافاليهي
حييم ، سليمان تواناي دست به بار اولين گمانم مضافاليه ، حالت در اسم دادن نشان براي
سليمان منتهي.بياورند اسم از پيش را "به مربوط" عبارت كه است همين درست شده انديشيده
acoustic انگليسي صفت برابر در مثلا) ميآورد پرانتز از بيرون را عبارت اين حييم
برابرهاي دستوري مقولههاي رعايت به ملزم را خود كه ما ولي.("صدا به مربوط" ميآورد
آن جانشيني نقش تا بياوريم پرانتز در را مزبور عبارت كه گرفتيم تصميم ميديديم هم فارسي
."راهبان" براي است جانشيني "راهبان (به مربوط)" مثلا ، كه ، باشيم كرده باز نيز را
او ضعف اين است دلخور فارسي زبان در جبراني وصفي برابرهاي چنين وجود از كسي اگر حالا
.كنند ضبط نيز را آن كوشيدهاند خود علمي وظيفه حكم به كه كساني ضعف نه و است
...هزاره فرهنگ اما و
كاشاني حنايي سعيد محمد
هزاره فرهنگ بر آشوري داريوش نقد درباره حقشناس آقاي مقاله چاپ مناسبت به را مطلب اين
آينده در انشاءالله.برداشتهايمwww.fallosafah.orgكاشاني آقاي اينترنتي سايت از
.كرد خواهيم معرفي هم را سايت اين خود نزديك
* * *
فارسي _ انگليسي هزاره معاصر فرهنگ
انتخابي نرگس سامعي ، حسين حقشناس ، عليمحمد
معاصر ، 1380 فرهنگ
هجدهم ، سال) دانش نشر در هزاره معاصر فرهنگ از پيدرپي و تحسينآميز معرفي دو درج
- ش 18 ششم ، سال) كتاب جهان در ديگر معرفي يك آنها با مقارن و (و 3 ، 1380 شمارههاي 2
داشت آن بر مرا قلم ارباب و ادب حجج از برخي شفاهي تحسين و توصيه و (دي 1380 - آذر 15 ،
برخوردم چيزي به و (فرهنگ يا) نبودم خوششانس چندان من امابروم فرهنگ اين سراغ به كه
.باشد معرفيها آن بر تبصرهاي و يادداشت اين موضوع ميتواند كه
و تركيبات براي فرهنگ اين معادلهاي ميشد تحسين چيز هر از بيش معرفيها اين در آنچه
انگليسي به انگليسي فرهنگهاي از آن استخراج معمولا كه چيزي بود ، آن جامعيت و اصطلاحات
همين از يكي به نيز من.است همراه دشواري با غالبا نيز حرفهاي مترجمان براي حتي
next:است ناممكن كلماتش تكتك معناي درك از آن معناي فهم كه تركيبي برخوردم ، تركيبات
تقريبا:بود اين پيشنهادي معناي.كردم رجوع هزاره معاصر فرهنگ به مستقيم.to nothing
پيشنهاد كه معنايي و نداشت شاهدي هيچ معنايي چنين براي فرهنگ.مجاني تقريبا مفت ،
و كهنه فرهنگ همان سراغ به پس.بود محض مهمل داشتم اختيار در من كه جملهاي در ميكرد
باقي برايش سالمي جلد ديگر (است ساله چند و بيست تقريبا) كه رفتم هزارهام ماقبل
Oxford Advanced Learners English Dictionary:است شده اوراق و نمانده
توصيه او به بياموزد انگليسي زبان باشد خواسته كه دانشجويي هر كه است سبك كتابي اين
معنا شرح.~ to nothing:پرداختم مدخلها زير جستوجوي به و آوردم را next مدخل.ميشود
:بود چنين
s ill!she eats ~to nothingشScarcely anything;almost nothing: No wonder she
ميخورد ، چيزي ندرت به !است مريض كه ندارد تعجبي "چيز هيچ تقريبا" ;"چيزي ندرت به"
.مينشست معنا دو همين نيز داشتم اختيار در من كه جملهاي درنميخورد چيز هيچ تقريبا
كه زحمتي قدر از هرگز البته شد ، خواهد معلوم تدريج به كه آن نظاير و اشتباه ، اين
اين وصف در معرفينويسان و نقد آنچه و نميكاهد كشيدهاند ساله پانزده فرهنگ اين مولفان
ترجمه در و هست كاري هر در اشتباهها گونه اين از و است ، نبوده مبالغه گفتهاند كتاب
.باشد داشته ما به آموختن براي چيزهايي اشتباه اين شايد اما عريانتر ، و بيشتر
اندكي استفاده شاهد از فارسي دوزبانه فرهنگهاي همه مانند نيز فرهنگ اين اينكه ، نخست
جملهاي چه در اصطلاح و تعبير يا كلمه اين كه نميدهد نشان مراجعهكننده به و ميكند
او خود چون ، فرهنگنويس ، كار در خطا براي زمينه كردن فراهم بر علاوه امر اين.مينشيند
و صحيحاند اندازه چه تا معادلها اين كه دهد تشخيص فرهنگ نهايي مرور در نميتواند نيز
باز معنا حدس در مشاركت از نيز را خواننده مينويسند ، معرفي و نقد كه كساني همينسان به
(نوشتهاند چنانكه) مترجمان برخي براي شايد فرهنگ اين.ميكند تنبل را او ذهن و ميدارد
تلاش نيست لازم چون كنند ترجمه بيشتري سرعت با ميتوانند اكنون كه بدهد را نويد اين
فرهنگ به مراجعه با.شوند اشتباه مرتكب احيانا و بزنند حدس را معاني تا بكنند بسياري
.باشند داشته نيز عذري اشتباه بروز صورت در ميتوانند
را اندرز اين حتما بياموزند زبان جدي طور به خواستهاند كه كساني همه اينكه ، دوم
را متن ترجمه به نياز بدون بتوانند تا نكنند استفاده دوزبانه فرهنگهاي از كه شنيدهاند
دادن بر علاوه دوزبانه ، فرهنگ و است خوبي اندرز اما باشد ، محال شايد اندرز اين.بفهمند
.بكند مراجعهكننده به نيز را خدمت اين ميتواند شاهد آوردن فراهم با پيشنهادي ، معادل
حق مترجمي هر.حجت و باشد آخر حرف نميتواند فرهنگي هيچ پيشنهادي معادلهاي اينكه سوم
معنا و بهكارگيرد را زبان ظرفيت و خود توان حداكثر متن ترجمه براي تلاش در بايد و دارد
به جدي موانع مترجم خلاقيت راه در قالبي معادلهاي صورت اين غير دربنشاند جمله در را
.آورد خواهند وجود
و "مفت تقريبا" آيا.ميگيرد صورت معياري چه با متعدد معادلهاي دادن اينكه چهارم
به" كه انگليسي فرهنگ با كنيد مقايسه) است؟ معادل دو صحت ، فرض به حتي ،"مجاني تقريبا"
فرهنگ اين نام از ميبايد بالاخره ، و (ميآورد معادل را "چيز هيچ تقريبا" و "چيزي ندرت
فرهنگ و تاريخ و زمان آيا فرهنگي؟ چه و تمدني چه و سرزميني چه براي هزاره؟ كدامپرسيد
:كتاب انتشار تاريخ) هزارهايم كدام در ما كرد؟ تحتاللفظي ترجمه گونه بدين ميشود را
فرهنگ يك از كه چيزي نخستين آيا است؟ كساني چه براي فرهنگ اين كيستيم؟ ما ؟(ش 1380
.دارد وجود (بيشتر و) فرهنگ دو همواره كه نيست اين آموخت ميبايد دوزبانه
اعتدال
پاپر رايموند كارل و راسل برتراند به احترام با
موسويان سيدنصير
يا كارهايمان ، انجام در ما باشد؟ معنيدار ميتواند اعتدال رعايت هنگام ، چه و كجا.كي
معنيدار آنها در تفريط و افراط كه هستيم روبهرو چيزهايي با زماني نظرهايمان ، ابراز در
در حركت سرعت سر بر بحث و ميكنيم صحبت شهر در رانندگي چگونگي درباره وقتي مثلا.است
در تفريط ، راندن ، آهسته بسيار و افراط رفتن ، تند حد از بيش است ، شلوغ خيابانهاي اين
در ميافتد ، اتفاق چشمانمان مقابل روز هر بلكه تصورند قابل و محتمل تنها نه حالت اين
باشد ، معنيدار ميتواند معتدل و ملايم رانندگي متوسطو سرعت اعتدال ، از صحبت اينجا
نبودن يا بودن راستگو باب در فقيه دو كنيد فرض:بگيريد نظر در را ديگري مثال اكنون اما
دروغ است كرده نقل راوي آن كه احاديثي تمام ميگويد يكي دارند ، راي اختلاف راوي فلان
را فقيه دو ميتوان اينجا در آيا اعتمادند ، مورد و صحيح آنها همگي ميگويد ، ديگري و است
نه بگوييم ، كه معني اين به كرد ، پيشنهاد را ميانه راه آنها به و كرد؟ توصيه اعتدال به
!غلط ديگرش نصف و است درست راوي اين احاديث نصف ايشان ، حرف نه و شما حرف
هم با فيثاغورت قضيه سر بر دانشآموز دو كنيد فرض.باشد گوياتر ديگري ، مثال شايد
علت هر به ديگري ، و است درجه مثلث 180 زواياي مجموع ميگويد آنها از يكي دارند ، اختلاف
حل گفتوگو و بحث اندكي از بعد آنها راي اختلاف اگر است ، درجه ميگويد 360 دليلي ، يا
حرف نه و تو حرف نه بگوييم ، فراخواند؟ ميانهروي و اعتدال به را آنها ميتوان آيا نشد ،
.كنيد تمامش را جدل و بحث و كنيد قبول را درجه تو ، 270
است؟ اشتباه حد ، بدين تا ميانهروي و اعتدال موارد ، گونه اين در چرا
باشيم داشته اختلاف كنيم ، معامله ميخواهيم كه زميني قيمت سر بر مخاطبمان با ما اگر
مخاطبمان با وقتي اما باشد راهگشا شايد و تامل قابل ميتواند وسط حد و اعتدال به توصيه
است؟ معنيدار اعتدال به توصيه آيا داريم اختلاف انسانيمان حقوق سر بر
كنترل كه معني اين به باشد درست عملي ، اصل يك عنوان به اعتدال ، اصل اخلاق ، در است ممكن
برساند ، تعالي به اخلاقي لحاظ از را ما آنها در وسط حد رعايت و فردي تمايلات و احساسات
چنين نيز گفتوگو و استدلال و تفكر حوزه در آيا اما است ، ممكن كه ميكنم تاكيد هم باز
وجود بسياري مخالف و موافق نظرات است ممكن ايدهاي ، هر يا پديدهاي هر باب در است؟
همواره آيا اما بينهايت ، منفي تا گرفته بينهايت مثبت از معروف قول به باشد ، داشته
رساند؟ خواهد حقيقت به را ما وسط حد و ميانه نظر انتخاب
.ميشود تلقي نيز درست بدبختانه كه است رايجي اشتباههاي آن از موضوع اين من ، نظر به
به يا ميانه نظر انتخاب منطقي نظر از كه باشد داشته شكي موضوع اين در كسي نميكنم گمان
و منطقي بحثهاي در.ندارد شده انتخاب نظر صدق يا درستي به ربطي ميانهروي كلي طور
آشكاركننده باشد ، ما نظرات درستي نشاندهنده آنكه از بيش ميانهروي عاقلانه ، گفتوگوهاي
در را اعتدال و ميانهروي از خود منظور هم باز.است ما كمجرات و محافظهكار شخصيت
علمي و منطقي بررسي بدون كه است آن اينجا ، در اعتدال از من منظور ميكنم ، بيان اينجا
همواره نظر بهترين كه توجيه اين با كنيم انتخاب را ميانه راي اختلاف ، مورد آراي
.است اعتدال و ميانهروي
چنانكه اعتدال ، يا نظري ميانهروي كه بود نخواهد بيفايده نيز نكته اين تذكر نهايتا
درست راي يا نتيجه به را شما مواردي در عملا است ممكن كردم ، روشن آن از را خود مقصود
به فكري روحيه اين تاييد يا توجيه براي دليلي نميتوانند هرگز موارد اين اما برساند ،
دست به نيز درست نظر همان ميانه ، نظر انتخاب با بسا چه قضا بر دست واقع ، در.آيند شمار
ديگر ، سخن به.نيست مختلف آراي ارزيابي براي معتبري ملاك وجه هيچ به كار اين اما آيد ،
وجود به ما براي را توهم اين خاص ، مورد چند در فكري ميانهروي عملي موفقيت است ممكن
در كه مثالهايي اما درستند بينابين آراي و ميانه و معتدل نظرات و افكار هميشه كه آورد
يا آنها ، روي از ميتوان كه ديگري مشابه مثالهاي بسياري و آوردم امروز نوشته ابتداي
.است نادرست و مردود منطقي اصل يك عنوان به اعتدال كه ميدهند نشان ساخت ، آنها از مستقل
به توصيه هستيم ، دليل و استدلال نيازمند كه داريم نظر اختلاف چيزهايي سر بر ما وقتي
گرفت؟ جدي ميتوان چگونه را اعتدال
|