مدرن رنسانس انسان
هندي خانواده يك نزول و سقوط
2_ فورنيه آلن داستاني جهان به نگاهي
است روحالقدس آن از كلام
مدرن رنسانس انسان
يوسا بارگاس ماريو با گفتوگو
"بز سور" انگليسي ترجمه انتشار بهمناسبت
افتاد جا نظام كه بعدها كار آغاز در خصوص به كند مقاومت جباريت برابر در بايد انسان
دارد وجود مقاومت امكان هميشه اما ميشود دشوار مقاومت
كوثري عبدالله:ترجمه
ايالات فلوريدا ، ميامي ، كتاب بينالمللي نمايشگاه در يوسا بارگاس ماريو ژانويه 2002 در
ميخوانيد آنچه.كند معرفي را سوربز1" خود رمان آخرين انگليسي متن تا يافت حضور متحده ،
انتشارات وسيله به مترجم اين ترجمه با سوربز رمان.كتاب اين درباره او با است مصاحبهاي
.شد خواهد منتشر پاييز علمي
به ميتوان را او است ، گوناگوني جنبههاي با انساني يوسا بارگاس ماريو پرويي ، نويسنده
و فيلم هنر ، منتقد است ، نمايشنامهنويس است ، سياستمدار.دانست مدرن رنسانس انسان حق
را لاتين آمريكاي ادبيات كه است مشهوري رماننويس چند از يكي حال عين در و است ادبيات
.نشاندهاند والا جايگاهي بر امروز جهان در
اين كه روي آن از دارد ، خاص مناسبتي سوربز رمان معرفي براي ميامي در يوسا بارگاس حضور
سال 1961 در كه است تروخيو ، رافائل دومينيكن ، سنگدل و خشن ديكتاتور زندگي درباره رمان
آمريكاي كشورهاي ساير و كوبا از مهاجراني را آن جمعيت عمده بخش كه ميامي شهر.شد ترور
قدرت از سوءاستفاده و سياسي سركوب به مربوط مسائل به خاصي حساسيت ميدهند ، تشكيل لاتين
جان كه ببيني را كساني خود چشم به تا بزني شهر اين كافههاي به سري است كافي تنها.دارد
با برخي آمدهاند ، هواپيما با برخي.گريختهاند اينجا به و گرفتهاند دست كف بر را خود
آسماني الطاف از برخورداري با فقط بيگمان كه لكنته قايقهايي با ديگر برخي و كشتي
گرمسيرياش نسيم كه برسند شهري به و بگذرند فلوريدا آبهاي و تنگهها از توانستهاند
.هستند سياسي اغلب آدمها ميامي در.است بهتري زندگي نويدبخش
اسپرت كت.كرد ديدار شهر مركز در كنتيننتال اينتر هتل سرسراي در مرا يوسا بارگاس
استادان به بيشتر و داشت تن به كراوات بدون راهراه پيرهن و خاكستري شلوار خاكستري ،
هنوز نمكياش فلفل موي و جذاب چهره زندگي ششم دهه درنيمههاي.بود شده شبيه ادبيات
و ميفشارد را دستم مهربان لبخندي با.برگرداند او سوي به را زنها چشم ميتواند
نيويورك در _ رسيده فرودگاه از الان همين چه اگر".خوشوقتم ملاقاتتان از":ميگويد
.است آرامشبخش دارد مخاطب به كه توجهي و خوشايند رفتار _ كتاب همين معرفي براي بوده ،
با.ميكنم سوال داده دست او به سپتامبر از 11 بعد نيويورك ديدار از كه احساسي درباره
.گرفته خود به ساماني و سر نشده هيچ شهر":ميگويد احترامآميز لحني با و متفكر حالتي
واقعا ميگذشتم والاستريت ناحيه از وقتي.ميكند پيدا را هميشگياش روال كمكم زندگي
را فاجعه اين نيويورك اما.است بيننده چشم جلوي هميشه دوقلو برجهاي آن شبح.شدم مبهوت
".كرده تحمل فراوان استقامت و قدرت با
كه ميكند تعريف برايم.بزند حرف كتابش درباره تا آمده او و است كتاب هفته هفته اما
ساختن طرح بررسي براي كه زماني يعني برميگردد ، پيش سال بيستوپنج به سوربز نوشتن فكر
و داستانها بود مملكت آن در كه ماهي چند در.بود كرده سفر دومينيكن جمهوري به فيلم يك
بابت از وقت هيچ لاتين آمريكاي هرچند.شنيد تروخيو رافائل درباره بسيار حكايتهاي
به بوده ، "ديكتاتوريها رازترين و پررمز" تروخيو ديكتاتوري نداشته ، كسري و كم ديكتاتور
گذاشتن پا زير و فساد قساوت ، در تروخيو.آن خاص غرابت و عظيم گستره به توجه با خصوص
خودش.ساخت نمايشنامهاي خود واقعي زندگي در تروخيو"بود بيهمتا راستي به بشر حقوق
".بازيگرانش دومينيكن مردم و بود كارگردان
رماني نوشتن فكر به را يوسا بارگاس تروخيو ، حكومت نمايشي جنبه و بزرگ نمايشنامه اين
".نيست تاريخ كتاب رمان":ميگويد.انداخت او درباره
را زندگي بايد رمان كه _ كرده تكرار بارها را عقيده اين و _ است معتقد كه يوسا بارگاس
دست بيش و كم نكند ، بسنده آن روايت به صرفا و بدهد نشان بزرگتر ابعادي با و پررنگتر
به" كه ميكند اضافه بلافاصله هم را اين اما گذاشته ، باز تاريخ مورد در را خود
".ماندهام وفادار اساسي واقعيتهاي
گونه به بلكه هيولا صورت به نه را تروخيو كه بود اين يوسا بارگاس براي مهم مسئله
اين بر سخت او.داده دست از را خود انسانيت قدرت ، انباشت روند در كه كند ترسيم انساني
مقاومت حق از آنان پوشيدن چشم و مردم همدستي" تحول اين اصلي عامل كه ميكند تاكيد نكته
".بوده
از برخي عقيده اين بود ، سوربز اسپانيايي متن معرفي براي كه ميامي به يوسا قبلي سفر در
تاكيد كلمه هر بر ميزند حرف مسئله اين از وقتي.نيامد خوش را تبعيدي كوباييهاي
جمهوري رياست كانديداي كرد وادارش كه ميافتد او پرشور احساسات ياد به مخاطب و ميكند
نظام كه بعدها.كار آغاز در خصوص به كند ، مقاومت جباريت برابر در بايد انسان"بشود پرو
".دارد وجود مقاومت امكان هميشه اما.ميشود دشوار مقاومت افتاد جا
ديگري راه ديكتاتوريها بعضي اما.نيستم موافق خشونت با من":ميدهد توضيح برايم بعد
".كرد توجيه ميتوان را خشونت تروخيو ، ترور مثل موارد ، بعضي در.نميگذارند باقي
بخشهاي نوشتن دقت و تروخيو شكنجهكنندگان درباره تحقيق هنگام ميپرسم او از وقتي
انگليسي با و ميرود درهم سخت چهرهاش بود ، كرده پيدا حالي چه شكنجهها اين به مربوط
".بود تهوعآور _ بگويم؟ چطور _ برايم":ميگويد شيرينش و لهجهدار
نوشتن جز چارهاي بوده ، تروخيو حكومت اصلي ويژگيهاي از خشونت ميدانست كه آنجا از اما
انزجار به را خواننده بيآنكه رمان از تكه اين كه بود اين مهم مسئله.نداشت بخشها آن
.بود دشوار بسيار كاري نويسنده براي اين و باشد پذيرفتني او براي بكشاند ،
و تروخيو وزراي از پدرش كه دختري ميكشد ، كابرال اورانيا داستان ، زن شخصيت به صحبت
هرچند كه ميدهد توضيح يوسا بارگاساست ديكتاتور سياسي و فردي قساوت قرباني همچنين
زنان از بسياري بر كه است ماجرايي ميگذرد او بر آنچه است ، ساختگي شخصيتي اورانيا
آزار قرباني اغلب چون ".بودند ديكتاتوري قربانيان شوربختترين زنها".گذشته دومينيكني
.ميشدند هم جنسي
وقتي كه يافت دست خانوادههايي از واقعي ماجراهايي به خود تحقيقات در يوسا بارگاس
.ميكردند هديه او به را جوانشان دختران ميكرد بازديد مملكت مختلف مناطق از ديكتاتور
ترتيب اين به.ميكرد خود همكاران تحقير براي ابزاري را جنسي روابط حال عين در تروخيو
.ميكردند ثابت او به را خودشان وفاداري ديكتاتور زيردستهاي
گفتوگو وقت نشود ، سياسي منصب و مقام هيچ كانديداي ديگر كه كرده عهد يوسا بارگاس اگرچه
نكته اين به قبلا كه ميدانم.ميكشد او شدن كانديدا ماجراي به صحبت سياست ، و دولت از
.نگفتم دروغ انتخاباتي مبارزه در من".بوده او صداقت سياسياش شكست علت كه كرده اشاره
سياسي ديدگاه از اينگذاشتم ميان در مردم با داشتم را انجامش قصد كه را كارهايي دقيقا
".كرد استفاده خودم ضد بر من صراحت از مقابل طرف.كرد آسيبپذير مرا.بود نادرست كاري
.نيست تلخكامي از نشاني حرفهايش در
اليان و كاسترو فيدل از صحبت هنگام به دموكراسي به يوسا بارگاس سستيناپذير ايمان
.ميشود آشكار گونسالس
ميكني زندگي _ آزاد مطبوعات با كثرتگرا جامعهاي يعني _ دموكراتيك جامعهاي در وقتي"
نعمت اين از جهان از كوچكي بخش فقط كه ميكني فراموش و نيستي خودت موقعيت متوجه
".نيست گذشته درباره رمان اين دليل همين به.برخوردارند
داشته ، رابطه خودش زندگي با نوعي به كه است چيزهايي يوسا بارگاس رمانهاي اغلب مضمون
مضمون.نميكنم انتخاب را كتابهايم مضمون من".نميرود مضامين اين جستوجوي به او اما
".ميدهد دست من به هيجان و كنجكاوي احساس" وضعيت اين در ميگويد ".ميكند انتخاب مرا
و ميكند شخصيتها و اپيزودها طراحي صرف دراز زماني كند نوشتن به شروع آنكه از پيش
ميچسبد ، كار به سخت ميشود شروع نوشتن وقتي.ميكند ترسيم دقت به را داستان طرح و مسير
از من":ميگويد هيجان و شور با ".است ماجرايي خودش براي رمان هر".انضباط با و منظم
.بكشد طول سال چند است ممكن وضع اين ".نميآيد خوشم كتاب پايان از بعد تهيشدگي آن
بعدي طرح به بلافاصله و دارد ذهن در فراواني طرحهاي هميشه احساس ، اين از جلوگيري براي
برنامه توصيف ، اين با خب ، ".كنم نگاه طرحهايم به نوستالژي با ندارم خوش".ميپردازد
چيست؟ آينده براي يوسا بارگاس
كه تهيشدگي آن گرفتار وقت هيچ من.ميبرم لذت خيلي نوشتن از.بنويسم همچنان دارم قصد"
كم وقت آنها اجراي براي كه دارم طرح آنقدر.نشدهام ميكند ، فلج را نويسندگان بعضي
بهشت)"El Paradiso en la otra Esquina" دارد دست در حاضر حال در كه رماني ".ميآورم
مادربزرگ و زن حقوق سرسخت مبارزان از فلوراتريستان درباره داستاني.است (ديگر گوشه در
ماركسا جزاير به تحقيقات برخي براي سال 2002 اوايل در دارد قصد.گوگن پل فرانسوي نقاش
.برود
لبخند فروتنانه دارد ، بسيار جذابيت زنها براي خصوص به كتابهايش ميگويم او به وقتي
اگر.نميخوانند كتاب ديگر مردها امروز.باشد طور اين اميدوارم":ميگويد و ميزند
".است زنها همت از بماند برجا ادبيات
:پينوشت
- The Feast of the Goat 1
هندي خانواده يك نزول و سقوط
منظر يك از خواننده ميشودكه ازاين مانع روي خانم
سبب به كنداغلب بررسي و نظاره را مطلقرويدادها
بعد ميكنيمو سطحي قضاوتهاي وسوسههايش
ميشود عوض داستان ناگهان لحظه آخرين در |
|
روي آرونداتي نوشته "كوچك چيزهاي خداي" رمان بر نقدي
تروآكس آليس
محمديسرشت مريم:ترجمه
.است نهفته تراژدي يك از بيش تكاندهنده رمان اين دل در روي ، آرونداتي رمان نخستين دل در
گرد كه خانوادهاي عزاداري _ عزاداري يك از خاطرهاي نقل با "كوچك چيزهاي خداي" گرچه
اين نبات و نقل دست اين از كابوسهايي اما ميشود ، آغاز _ شدهاند جمع غريقي كودك تابوت
با او ، همدردي جلب در كه باشد ديگري عميق كابوسهاي راه به چشم بايد خواننده و است رمان
اين با.ميربايند يكديگر از را سبقت گوي كيسه ، يك درون اسير گربههاي ديوانهوار انرژي
انعطافپذير تخيلي لحاظ از هم و است پرشور اخلاقي لحاظ از هم كه _ روي خانم روايت حال ،
انتهاي به كه زماني تا مدت ، تمام خواننده كه است برخوردار عالياي كيفيت چنان از _ است
.ميماند مسحور و مجذوب همچنان ميرسد ، داستان دردناك
است آميزهاي هندي ، خانواده يك نزول و سقوط بر است بلندپروازانهاي تعمق كه رمان ، اين
انتقال با راوي.پريان افسانه يك و روانشناختي نمايش يك سياسي ، تمثيلي افسانه يك از
را رمان اغراقآميز ويرانه يك از دورنمايي نمايش و رمان ابتداي به داستان زماني پايان
از كه كرالا ، در آيمنم سابقش ، منزل به ساله سي كوچاماي راحل كه زماني:ميكند آغاز
گرفته ، جرم كثافت از او خانه زيباي پنجرههاي.ميگردد باز است ، هند جنوبي ايالات
بيجاني حشرات خانه خالي گلدانهاي كف و شده كدر چربي شدت از در برنجي دستگيره
خانم عمه يا كوچولو كوچاما تلويزيون دستگاه خانه اين زنده حضور تنها گويي.آرميدهاند
.ميخورند زميني بادام لف ولف ميكنند اطراق مقابلاش نوكرش و خودش شام تا صبح كه است
غيرمترقبه رجعت خبر واقع در بازگشت ، آيمنم به راحل كه نبود خانم عمه زيارت براي اما
راحل و استا زماني.انداخت سفر اين صرافت به را او كه بود دوقلويش برادر "استا"
از يعني ;ميگذرد جداييشان از كه است سال قريب 25 حالا اما جدانشدني ، بودند دوقلوهايي
نقرهاي انگشتانه كه حالي در انگليسيشان ، دايي دختر سوفيمال ، كه سالي زمستان 1969 ،
:ميانديشد دل در روي خانم راوي.ميشود غرق رودخانه در بود ، گرفته مشت در را مادربزرگ
زندگي عمر يك حاصل كه باشد درستي نظر شايد ميكند ، تغيير چيز همه روز يك عرض در اينكه"
ساعت چند اين بايد اتفاقي چنين صورت در و ميگيرد قرار ناقابل ساعت چند تاثير تحت
يك شده ، جزغاله ساعت يك مثل اشيايي _ شده حريق دچار كه خانهاي بقاياي مثل را ، ناقابل
كار به مجددا آورد ، بيرون ويرانهها ميان از _ سوخته اثاثيه و اسباب يا سوخته عكس
هم روي خانم "شد مطلع وضعيتشان و مكان و جا از و كرد حفظشان آزمودشان ، گرفتشان ،
دوقلوها حال و گذشته ميان كتاب اين سراسر در كه آنجا از.داده انجام را كار همين دقيقا
سوفيمال مرگ شب متوجه غيرمستقيم ، شكل به ديدش ، زاويه مرتبا و است برگشت و رفت در
.ميشود
در است رماني"كوچك چيزهاي خداي" هستند ، نويسنده اول كار كه رمانهايي اكثر برخلاف
شايد و بايد كه چنان آن هرگز راحل و استا كه چرا ;اصلي شخصيت اخلاقي و رواني بلوغ مورد
يك _ نوعشان و ماهيت به بياعتنا _ دوقلوها جدايي با ارتباط در.نميشوند بالغ و عاقل
شفا بزرگترها تنبيهات از ناشي تاثيرات از هرگز دوقلوها كه:است روشن روز مثل نكته
به آغشته نسيمي و آن در غوطهور ماهيهاي و سمي رودخانه با كنوني ، آيمنم و نيافتهاند
آيمنم امااست آنها رفته باد بر و شده تباه زندگيهاي تصويرگر گويي فاضلاب ، تعفن بوي
كه حالي در است ، نقيض و ضد تاثيرات از پرباري آشفتهبازار دوقلوها مانده عقيم كودكي
معبدي ، در آنها مجاورت در ميدهند ، تاب راست و چپ به را خود مجمرهاي سوري ريشوي كشيشهاي
بويي و رنگ نجسها و ميشوند تجزيه كمونيستها ميكنند ، هنرنمايي كاتاكالي رقاصهاي
و ناپايدار چه زندگي كه ميگيرد ، سرچشمه زندگي از كه است احساسي اين.ميگيرند سياسي
.است پيشبينيناپذير
همچون _ تاريخ سخت فشارهاي نتيجه در آيمنم شخصيتهاي فروخورده بيزاريهاي و حسرتها
سر _ كاستي نظام سختگيريهاي و پارساييهايش و مسيحيت كمونيسم ، توخالي وعيدهاي و وعده
مرگ شب با مرتبط رويدادهاي اگر.ميكشد آتش به را چيز همه و شده شعلهور كرده ، باز
در پيچ و ماهرانه چنان روي خانم ميآفريند ، مجازات و جنايت از تودرتويي قصه سوفيمال
خود اينجا گنج) بازي1 گنج به تواما بازسازي اين كه ميكند بازسازي را رويدادها اين پيچ
رسيدگي شاهدها همه شهادت به دادگاه اين در احتمالا كه) استيناف دادگاه و (است داستان
.ميشود مبدل (نگرفتهاند نظر در را شواهد همه همينطور و نكردهاند
از اندازه اين تا كوچولو كوچاما دليل چه به هستند؟ سوفيمال مرگ مسئول دوقلوها آيا
دوقلوها ، باحال عموي چاكو ، چرا آمد؟ ولوتا سر به چه پاسگاه توي دارد؟ وحشت كمونيستها
خرد يكييكي را استخوانهايش كه ميكند تهديد و ميكند جا از را آمو اتاق در پاشنه
ميكند؟
را رعبآور رقص اين ميتوان كه است اثر خود پرشور و آكروباتي ماهيت مدد به واقع در
كه ميشود اين از مانع روي خانم.ياسآور حال زمان و اسفبار گذشته ميان رقص كرد ، تحمل
وسوسههايش سبب به اغلب:كند بررسي و نظاره را رويدادها مطلق منظر يك از خواننده
وسيله اين به او.ميشود عوض داستان ناگهان لحظه آخرين در بعد و ميكنيم سطحي قضاوتهاي
خانم روايت اما.ميكند سرافكندهمان و ميكشد رخمان به را تمييزمان و تشخيص قوه كاهلي
صداي آن جاي جاي از تنها نه:است پربار عجيب ميكند ، عوض شكل مرتب اينكه بر علاوه روي ،
غيرمتعارف ، بزرگ حروف استعاره ، درونمتني ، لطيفههاي از آكنده كه برميخيزد اعتراض
را كوچاما خانواده فروپاشي كه زماني حتي.است انتظار خلاف جزئيات و بيمعني قافيههاي
و ظرافتها و ميرسد خود شكوفايي اوج به خانواده اين داستان ميبينيم ، چشم به
.ميشود افزونتر و افزون آن پيچيدگيهاي
و تر را كهنسالي سگ و است جواني مرد استا كه زماني يعني "كوچك چيزهاي خداي" اوايل در
سايه ;ميبيند محتضر حيوان پوست بر را پرندهاي سايه گذر لحظه يك استا ميكند ، خشك
از باري كوله با و سرخ گلهاي عطر از آكنده مشامي با استا براي":پرواز حال در پرندهاي
ناپذيري تحمل گونه به و شكننده حد اين تا چيزي كه حقيقت اين خورده ، شكست مردي خاطرات
راوي ، نيز رمان پايان در "بود معجزه است ، حيات ادامه به مجاز و مانده زنده آسيبپذير ،
حس همان خواننده دل در و ميكند توصيف را عميقي خوشبختي مفيد ، و مختصر آنتراكت يك در
پرتلالويي و كوچك چيز به ناگهان ويرانه اين ميان در گويي:ميكند بيدار را شگفتي و سپاس
هستند ، شخصيتها اين انتظار در كابوسهايي چه كه بردهايم پي زمان اين تا.برميخوريم
حتي كه است رو اين از و است غنيمتي بيابان در كفش لنگه كه آموختهايم استا همچون اما
از گرانبها پاره تكه اين به خوشبختي ، تصوير اين به بريزد ، سرمان بر رمان درياي اگر
.ميزنيم چنگ مسروقه ، اموال
مه 1997 25_ تايمز نيويورك
:پينوشت
.برد پي شده پنهان شيء محل به بايد نشانههايي روي از كه بازي نوعي:بازي گنج _ 1
2_ فورنيه آلن داستاني جهان به نگاهي
ممكن داستان سادهترين
يزدانيخرم مهدي
در اگر.است آورده روي ممكن داستان سادهترين نوشتن به تنها تعليق اين ساختن براي او
كلان نتيجه يا و حماسه اسطوره ، يك به تبديل داستاني معماي يك نوزده قرن كلاسيك رمان
او.ميكند تبديل متناقض حقيقت يك به را ساده معماي يك فورنيه اينجا در ميشود ، اخلاقي
انرژي تمام ميكوشند كه ميآفريند احساس و قصه تاريكي ، مه ، از مملو فضايي خواننده براي
تمامي و شده آزاد پتانسيل و انرژي اين اما.كنند آزاد اثر پايان در را خود در محبوس
نوعي نقضميماند باقي خواننده ذهن بر است ساخته نويسنده كه پرهيجاني تعليق
را مولفه اين.است كرده زندگي آن با م.سال 1913 مخاطب كه ساله صد چند همذاتپنداري
مذاق با آشنا آخر فصل تا رمان پيكره تمام.است كشيده تصوير به رمان پايان در فورنيه
و جديد را جهان اين گويي خواننده اثر ، تعليق حس ماندن باقي با اما ميرود پيش خواننده
.ميكند احساس همذاتپنداري غيرقابل
حدودي تا و نمادين و محو تصوير يك از ابتدا كه روايت گونه كارآگاهي _ پليسي روح
.ميگردد انتظار غيرقابل و عادي رئاليسم يك به تبديل تدريج به ميشود آغاز شاعرانه
ريتم و گذارده كناري به را گمشده عشق يك از مرسوم اسطورهسازيهاي توقع كه بهطوري
اين خلق با.ميآورد وجود به را جديدي تعليق خود تكنيك اين.ميكند عوض را قصه روايي
زير در حادثه و رمز از مملو و دلپذير فضاهاي ميشود ساخته اثر سوم بخش در كه تعليق
درام اينميشوند گزنده و تلخ درام يك به تبديل و باخته رنگ روايت رئاليستي جهانبيني
.است داستان فضاهاي استادانه تقطيع در فورنيه مدرن مولفه سومين.نمييابد پايان نيز تلخ
به.ميكند تناقض دچار نيز را فضاها مذكور ، تعليق همراه به و خاصش راوي ساختن با او
مهمترين از "روايت تحرك".نميشود يافت اثر در آشنايي و ساكن انگاره هيچ كه نحوي
مييافت دست همهگير كلي به جزء از روايت كه كلاسيك رمان برعكس.است فورنيه دستاوردهاي
همانطور.ميگيرد صورت است شاعرانه رمانتيسم نوعي اساس بر كه جديدي تقسيمبندي اينجا در
تلطيف ناتوراليسم نوعي كه مكتبي.است بوده "ناتوريسم" مكتب تاثير تحت فورنيه گفتم كه
بست با فورنيه.ميآيد شمار به ارزش يك طبيعت نگاه نوع اين در.بود دوست زيبايي و يافته
ميسازد را جوي نوزدهمي ، قرن رمانتيسيسم نام به محوري از استفاده با و خود فضاهاي دادن
با را خود فضاهاي نويسنده.ميباشد او اثر آدمهاي درون بيانكننده و توجيهكننده كه
نوعي گنگ و آبستره تصاوير يكسري از او.ميكند روايت داستاني مكان هواي و حال به توجه
.است خورده گره كاملا داستان مكان با كه ميسازد را سرد اندوه
و مييابد راه آدمهايش دروني دغدغههاي به زمستان سرماي مانند فيزيكي حالتي از فورنيه
عوض چهره رمان ، روايي ريتم تغيير با او فضاهاي اگر است شده ذكر سمبوليسم همان اين
قسمتهاي اثر روال طبق.دارد اعتقاد آن به فورنيه كه است سمبوليسمي همين دليل به ميكند
نقش بيداري و خواب در گويي كه حسي است عشق يك از كودكانه و غريب حس بيانگر و حاوي نخست
تبديل ذهني عناصر به عيني عناصر ميشوند موهوم فضاها و شاعرانه زبان اينجا در است بسته
اين فضاهاي بنابراين.مييابد اثر عيني طبيعتگرايي در را خود ريشه وهم اينميگردند
گرديده الصاق آن بر كه گذشتهاي فصل عليرغم راوي كه است خيال و واقعيت از تلفيقي قسمت
پيشبيني غيرقابل و تاريك سرد ، فضا بخش اين در.ميكند روايت هوا و حال همان با را آن
برگرفته در را رمان بافت مفهومي لحاظ از هم و داستاني لحاظ از هم "شدن گم" مفهوم و است
ميكند تغيير نيز فضا گذشته ، قسمتهاي موهوم فضاي ريختن فرو با و سوم بخش آغاز با.است
سابق از بيشتر رمان آدمهاي قسمت اين در.ميشود روشنتر و ملموستر اثر زبان كمك با و
.ميدهد افزايش را اثر رئاليستي صبغه ديالوگ و ميزنند "حرف"
ارزشهاي تمام آن در فورنيه كه است ساخته را كوچك دنيايي بزرگ مون:ارزشها نبرد (2
در را نوزده قرن رمان منطق نويسنده.است داده قرار هم مقابل در را زيباييشناختي مرسوم
غيرقابل و اسرارآميز موجوداتي به آدمها او منطق در.ميدهد قرار خود رمان منطق مقابل
.نيستند شناخت قابل خود بيروني و دروني اعمال تمام وجود با كه ميشوند تبديل دستيابي
به متن ارجاع از و ميداد قرار مخاطب تاريخي ذهن پايه بر را خود جهان سمبوليستي هنر اگر
آدمهايش متناقض روان بنام مولفهاي از استفاده با فورنيه ميجست سود بيروني دادههاي
بزرگ مون در او.كند تبديل اعتماد غيرقابل و متضاد پيكرهاي به را سمبوليسم اين ميكوشد
حقيقت كه است تلاش اين بر عاشقانه داستاني همراه به تكراري و آشنا واقعيتهاي طراحي با
.سازد تصوير بيپايان را آن آخر در و داده بست را زندگي نام به سادهاي
انتظار تمام كه جايي در.دارند آشنا غير كاركردي عاطفي و احساسي تصاوير فورنيه رمان در
سركوب را توقع اين سرد لحني و زبان با نويسنده است ، باشكوه وحدتي به دستيابي براي اثر
لحظات نويسنده فورنيه كه گرفت نتيجه گونه اين ميتوان.ميگذرد آن از سرعت به و كرده
باعث امر اين.نميآيد اثر آدمهاي رواني معماي حل كار به يك هيچ كه است رماني كليدي
و زيبا خاطره يك از پارههايي صورت به و نيافته دست نظر مورد وحدت به اثر كه ميشود
نويسندگان برعكس او.نيست ارزشها از آشناييزدايي در فورنيه هنر.شود تبديل اندوهناك
او اصلي لوازم عناصر اين واقع در.نيست..و زيبايي عدالت ، اخلاق ، هجو درصدد پيشرو
به قطع طور به او.است ارزشها اين از متفاوت خوانشي براي تلاش در فورنيه هنر.هستند
به جديدي نگاه ميخواهد بافت همين در و دارد اعتقاد نوزده قرن فرانسوي رمان كلي بافت
نام به ارزشي اثر روياگونه روح.باشد داشته معاصرش انسان ارزشي و رواني ساختار
باز اسطورهاي يا و اخلاقي نتيجه ايجاد از را آن بلكه نميكند متزلزل را منطقروايي
و ايجاد بدون است درصدد فورنيه آلن.است بزرگ مون نويسنده تلاش مهمترين اين.ميدارد
.كند پيدا دست جديد واقعيتي به محض سادگي از و جديد فرمي لابيرنتهاي و پيچيدگيها ساختن
به بيست قرن آثار جريانسازترين از يكي عنوان به بزرگ مون رمان كه شده باعث تلاش اين
آن تاثير از و ميستايد خود خاطرات كتاب در را آن دوبوار سيمون كه رماني.آيد حساب
ادبيات تحول براي سندي عنوان به و داده قرار تحتتاثير را رولان رومن و پروست.ميگويد
ادبياتروايي خوانش در تكثر پيدايش و صدساله چند اسطورههاي شكست.ميماند باقي فرانسه
.شد كشته سالگي در 28 فورنيه آلن
است روحالقدس آن از كلام
كرواك جك به كرواك جك گذراي نگاه
كرواك جك
نوروزي احسان:ترجمه
جملهپردازيها از بيزاريام حاصل مگر نيست چيزي آمريكا روز ادبيات عرصه در من جايگاه
فعلي قالب به توجه با و شدهاند گرفتار قواعد زنجير و غل در نظرم به كه انگليسي مرسوم
چنين طريق از نميتوانم ديگر است ، يونگ و فرويد [آثار] مدرن روح در كاوش محصول كه ذهنم ،
از امروزي ، رمانهاي در.نيست مقبول نظرم ، به ديگر ، قواعد اين و كنم بيان را خودم شكلي
بالاي كه بود دشوار ماشينها براي و بود پوش برف زمين" كه ميبينم فراوان جملات دست اين
متصل كودكانه تمهيد اين با كه ميپندارند امروزي نثرپرداز "صنعتگران" ".بروند تپه
چيزي چنين ميدانم من كه آنجا تا.ساختهاند جديدي جمله "و" و ويرگول توسط جمله دو كردن
جملهاي ;دارد تعلق كليتر و بزرگتر تصويرپردازي به كه است تصويرپردازي كوچك مجموعه دو
حال به تا ما كه گفته چيزي وقت آن باشد داشته را بياناش شهامت نويسنده اگر كه بزرگتر
.نشنيدهايم
فكرش ابتدا همان كه چيزي به اگررواني مشكلات كه است نوشتن سركوب عامل قدر همان خجالت
چيست فكر آن فايده پس نشوي متوسل آورده ، خود همراه به فكر آن كه جملاتي به و كردهاي را
ديگران از را كوچكتان حقايق و كنيد حقنه ديگران به را كوچكتان دروغهاي بايد چرا و
همين "ميكند كسالتبار را دشوارخوان آثار اين واقعا" نظرم به آنچه نماييد؟ پنهان
و مينامند بازنويسي و صناعت را آن نويسندگان كه است ملالآور و غامض دروغگوييهاي
كه 2500 فرايندي ;ميدانند خودانگيخته ذهني فرايند مطلق انسداد را آن تيزبين روانشناسان
.بود شده شناخته هم پيش سال
هستيد ، اعلي اشراق كاملتر درك خواهان اكنون اگر" ميگويد بودا سوترا ، سورانگاما در
رو همين از.دهيد پاسخ تميز قوه به بيتوسل و خودانگيخته را پرسشها كه بياموزيد بايد
خودانگيختگي و اذهان بيواسطگي همين خاطر به جهانها ، اقليم ده راهآزمودگان كه است
".بودهاند ذهن ناب ذات اشراقگون ماهيت آموخته ابد به تا ازل از فكرشان ،
آيه 11 باب 13 مرقس انجيل در را نكته همين ميتوانيد.نيست جديد هم چندان قضيه اين پس
مباشيد متفكر و بگوييد چه كه ميانديشيد كنند تسليم گرفته را شما چون و":بيابيد نيز
بلكه نيستيد شما گوينده زيرا ;بگوييد را آن شود عطا شما به ساعت آن در آنچه بلكه
نميبرند ، پيش را قلم خودشان كه ميكردند احساس اغلب بليك و موتسارت ".است روحالقدس
خودانگيخته تركيب ميخواهم.ميراند پيش را قلم و داده سر آواز كه است "هنر الهه" بلكه
آتش به بيگناهيتان اثبات براي بايد.كنم قياس "آتش محك" مهلك روش با را نظم و نثر
كنيد ، دست آن و دست اين و كنيد صبر كه نيست فرصتي ديگر _ بميريد "گناه" در يا بزنيد
تا كرد صبر ثانيه دو يا يك بشود شايد خب ، .كنيد پاك را قسمتهايي يا بجويد را مدادتان
يا بنويسيد و كنيد عمل حال لحظه در كه است اين مسئله آخر دست ولي آزمود را ديگري طريق
از تبعيت براي تلاش در هنري نوشتار ديگر ، تعبير به.بگيريد كام به زبان هميشه براي
نثر" را شيوه اين روزي خاطر همين به شايد.است خود مكاني _ زماني تداوم در ذهن سيلان
ندارند فرصت ديگر مينوردند ، در را مكان و زمان فضانوردان وقتي زيرا ;بنامند "فضا عصر
نوشتههاي مگر نخوانند ، چيزي ديگر آنان حالي ، چنين در شايدبازگردند و شوند متوقف
.شود منطبق حركتيشان قالب با زبانيشان قالب وسيله بدين تا خودانگيخته ،
پيش _ ميشود بدل نيمهآگاهانه آوايي به كلام كه جايي _ زبان كرانههاي تا شخصه به من
معنايش بعد و است آوا شكل به ابتدا در است ، "القدس روح" آن از كه كلام ، زيرا ;رفتهام
آوايي توفاني درياي تشريح هنگام "فلاكت فرشتگان" عنوان با كتابم در) ميكند تصريح را
اسپانيايي به كه دريافتم بعدا و كردم يادداشتش بلافاصله "peligroso" ميگويد كه شنيدم
و بيشتر مستعمل قالبهاي از ديوانهوارم گريز در رفتهرفته و _ است خطرناك معناي به
و شدهام نزديك محض صوت به اواخر اين كه شدم آوا دامن به دست و كردم تكيه آوا بر بيشتر
.رسيدهام ابهام به "سالخورده فرشتگان نيمهشب" آخرم تجربه در
با كه كتابام جلد به 16 زيادي منتقدان و نميكند حركت قديم سرعت به دستانم ديگر حالا
كه هم لحظه يك براي حتي و خنديدهاند شده ، منتشر زبان به 16 و كشور در 42 بديعشان سبك
كردهاند خطابم "وراج شرور بچه" و نناميدهاند "محترم هنري لحاظ به" يا "حساس" مرا شده
و كنم خم سر جهان اين پوچ و پرتوهم لافزنيهاي مقابل در كه كنند مجبور مرا ميخواهند و
بعديام كارهاي براي آينده فضايي عصر ديگر شود ، چنين اگر ولي.كنم صريحتر را معناهايم
روزها اين كه ديگر اثر ميليونها مثل مگر بود ، نخواهد چيزي چون ;كرد نخواهد خرد هم تره
ذهنتان پيرامون مدار در ،"كلام" وسيله به بايد زبان مانع از گذر برايميشود منتشر
.دهم انجام دوباره بايد قدرتام ، بازيافتن از بعد نيز ، من كه كاري ;بگيريد قرار
:پرسيد و كرد نگاه چشمهام توي صاف بودم ، استادش ساعت يك فقط كه هاروارد ، در كوچكي بچه
كن تلاش خودت ميزنه؟ حرف جوري اين استادش با آدم":گفتم "نداري؟ نظمي جور هيچ چرا"
."بزني حرف جوري اين خواست دلت كي هر با ميشه اونوقت ديگه بتوني اگه.ميتوني ببينم
|