اسلحه با وداع
شوكران مقدس ، دفاع سينماي ژانر
نقاب
نداري نام كه هماني تو
اسلحه با وداع
مقدس دفاع سينماي حاشيه در نكتههايي
زمين روي قرمززندگي روبان
آزرم محسن
اين.ميگذارد پايه را ژانر سينماي كه است عنصري اساسيترين و مهمترين "تقابل"
دربارهاش _ معمولا - بحثهايشان شروع در ژانر سينماي تاريخنويسان كه است نكتهاي
تقابل شكل سادهترين.ميرسند نتيجه به حدودي تا آن كمك به _ اصلا _ و ميزنند حرف
توجه بايد ديگر سوي از.است مشهور (بدي و خوبي) "شر و خير" تقابل به كه است چيزي همان
نوع شود ، ژانر زير چند صاحب ژانري هر حتي و باشند متعدد ژانرها ميشود باعث آنچه داشت
نام به چيزي حال هر به ژانري هر.دارند تقابل مسئله به كه است رويكردي اصلا و نگاه
.ندارد ديگر ژانر يك تقابل به ربطي لزوما تقابل اين اما دارد ، خود دل در را "تقابل"
و نيست مستثني قاعده اين از مسلم قدر هم (ميخوانند را آن دنيا همه كه نامي) جنگ سينماي
به درست جنگ سينماي.دارد خود ظاهر در را تقابل اين ديگر ، ژانرهاي بسياري عكس به شايد
(سياسي) تبليغاتي كاركردي كه دارد را آن استعداد شايد ديگر ژانرهاي از بيش دليل ، همين
مثال شاهد ميشود محكوم نازي دوران آلمان آنها در كه جنگي فيلمهاي همه.باشد داشته
كه است سينما نوع اين در.ميكنند روشن ساده خيلي را مسئله اين كه هستند خوبي و روشن
همه.كرد توجيه و تراشيد دليل برايش و آورد زبان به را حرفي و (شعار) پيام هر ميتوان
ساخته "رايان سرباز نجات" نمونههايش بهترين و آخرين از يكي) هاليوود جنگي فيلمهاي
.هستند مسئله اين مثال شاهد توضيحي هيچ بدون هم ("اسپيلبرگ استيون"
و عراق ميان جنگ شروع از پس ماهي چند كه ميگويند ما به ايران سينماي تاريخنويسان
را آن پيش سال چهل حدودا كاووسي هوشنگ دكتر كه سينمايي) سينما بازماندگان ايران ،
آشناي عناصر و نشانهها نميتوانستند و نميخواستند ديگر كه (بود داده نام فيلمفارسي
قرار خود دستمايه را جنگ دادند ترجيح بياورند ، پرده روي روشن دلايل به را خود سينماي
به موجه چهرهاي قالب در بار اين بود ، سينمايشان جداناشدني جزو كه را تحرك و دهند
.بگذارند تماشا
و را "مرز" فيلم "حيدري جمشيد" ساخت ، را "برزخيها" فيلم سالها همان در "قادري ايرج"
.كردند كارگرداني را "مين ميدان از عبور" و "جانبازان" هم "طاهري جواد" و "محمدي ناصر"
از پيش سينماي آشناي نشانههاي آن همه بنگريم ، فيلمها اين به امروزي نگاه يك با اگر
هم فيلم چهار اين در _ آشكارا _ آدمها تقسيمبندي و (بدنه سينماي نوعي به شايد) انقلاب
وضعيت و موقعيت فقط آنها كه چرا ;گرفت همالبتهنميتوان خردهايميشود ديده
(سيفي حجتالله) "پنج كيلومتر" تا ميگذشت بايد كميبودند داده تغيير را آدمهايشان
.دهد تغيير رااندكي اوليه مسير و شود ساخته بسيارش ، ضعفهاي و گيرها و گرفت همه با
"جهنمي پايگاه" ،(مهديپور ناصر) "فتح پيشتازان" كه ميگويند ما به ايران سينماي ناقدان
"پلاك" ،(خاچيكيان ساموئل) "عقابها" (رحيميپور رحيم) "تو دوله" ،(صادقي اكبر)
فيلمهاي بازسازي نوعي همهبه (بحراني شهريار) "هراس و گذرگاه" و (قاضيزاده ابراهيم)
.ترسو و منفي ضعيف ، شدت به دشمني و پاك و خوب قوي ، شدت به قهرمانهايي:هستند فرنگي جنگي
از.برميداشت ميان از را دشمن قوي قهرمان ;بود معلوم اول از قصهها اين همه سرانجام
را جذاب و ديدني مجموعهاي "فتح روايت" پيش ، سال چند.رسيد نكته يك به ميتوان همينجا
و (ديگر صنفهاي گاهي و كارگردانها) سينماگر ،(سپاهيان) نظامي عدهاي كه ديد تدارك
ميان در.آوردند زبان به (جنگ) مقدس دفاع سينماي درباره را نظرهايشان و حرفها منتقد ،
عراقيها ايراني فيلمهاي در چرا گفت قاطعانه كه بود (شايد نظامي يك) كسي ميهمانان آن
اينگونه اگر و بوده همين هم واقعيت آيا كه كرد سوال و هستند ترسو و ضعيف اندازه اين تا
طرح سوالهاي مهمترين جزو كه سوال اين كشيد؟ طول سال هشت اصلا جنگ اين چرا است بوده
را نكته اين ميتوان اما نكرده دريافت كاملي پاسخ هنوز بود ، تلويزيوني برنامه آن در شده
وانمود اينگونه كم دست يا) ايستادهاند حادثه متن در كه آنها همه هميشه ، كه دريافت
.نميبينند را چيز همه (ميكنند
ماهمدروهلهاول دفاعمقدس سينماي
بعد وهله در اما است جنگي ژانر جزو
كهنميتوانيم مييابيم كنيمدر دقت اگر
بدانيم يكي جنگي ژانر با را آن |
دربيابان معجزه خورشيد سرزمين |
اما اينها همه از مهمترشد ذكر تاريخي چيزهاي بعضي مقدمهوار ، يادداشت ، اينجاي تا
به موسوم فيلمهاي ميتوان آيا:ميشود توجه آنها به كمتر دليل ، هر به كه است مباحثي
فرنگي ناقدان دانست؟ (آن ژانرهاي زير از يكي كم دست يا) جنگ ژانر جزو را مقدس دفاع
به فيلم آن كه فهميد ميتوان آن از (نبردن يا) بردن لذت و فيلم هر ديدن با ميگويند
در اما است ، جنگي ژانر جزو اول وهله در هم ما مقدس دفاع سينماي.دارد تعلق ژانر كدام
(دليل هر به) كه مييابيم در كنيم ، دقت گذاشتهايم آن روي كه نامي به اگر بعد ، وهله
هم مقدس دفاع فيلمهاي بهترين در دقتي اندك.بدانيم يكي جنگي ژانر با را آن نميتوان
با اگر) مقدس دفاع ژانر در.نيست (آن دقيق معناي به) جنگي ژانر از خبري كه ميدهد نشان
جنگي ژانر نسبت به آشكاري چندان نقش تقابل مسئله (بگذاريم آن روي را ژانر نام اغماض
نمونهاش).ميكند طرح ديگري جور را نام اين به چيزي ايراني فيلمهاي اصلا و ندارد
از ايراني سرباز و ندارند جنگ هم با آدمها ميكند تاكيد كه "حاتميكيا" ساخته "مهاجر"
تقابل و عراقي چه و ايراني چه:برادرند هم با همه ،(ميكند پرهيز عراقي سرباز كشتن
پرده روي جنگ اول سالهاي در تبليغاتياش صورت به تقابل.است ناخواسته اصلا آنها
ديگري شكل قضيه ژانر اين معتبر فيلمسازان كار در آن از پس سالهاي در اما آمد ، سينماها
و (ملاقليپور رسول) "نجاتيافتگان" در عراقيها با ايرانيها رفتار نمونهاش يافت ،
.دهد نشان واضح و روشن را چيز همه ميتواند كه است (درويش احمدرضا) "خورشيد سرزمين"
اردوگاهي ، ماموريتي ، فيلمهاي مثل دارد ، زيرژانرهايي ژانر ، يك عنوان به جنگ سينماي
خاكستر كتاب به كنيد نگاه).هوانوردي و آدمسوزي مقاومت ، جنگ ، تبعات پادگاني ، لژيونري ،
دارد؟ جايگاهي چه ميان اين در ما سينماي اما (اسلامي مازيار تاليف و ترجمه الماس ، و
ساخته جنگ از پس سالهاي در (تا سه دو جز) ژانر اين فيلمهاي بهترين كه است روشن
ديگر بر حماسي روحيه هميشه جنگ طول در كه چرا باشد ، خوبي پرسش ميتواند همين.شدهاند
اين.بدهند روحيه ميخواهند ميتوانند ، كه آنجا تا هم فيلمها و دارد غلبه روحيهها
غيرحرفهاي و ناكارآمد شعاري ، سالها گذشت از پس ما مقدس دفاع سينماي اعظم قسمت كه است
جنگ به نگاه نوع و ميشوند زياد پرسشها كه است جنگ از پس سالهاي در اما.ميكند جلوه
در پررنگي نقش سالها تا واقع به آن آدمهاي و شهري زندگي.ميكند تغيير آن حواشي همه و
(حاتميكيا ابراهيم) "نيكان وصل" و (مخملباف محسن) "خوبان عروسي":نداشت سينما نوع اين
كسب عين در كنند ، مقدس دفاع سينماي وارد را شهري زندگي كوشيدند كه فيلمي دو عنوان به
فيلمسازان كه بود اين اما اينها همه از مهمتر شدند ، شعارزدگي دچار موفقيتها بعضي
اگر زماني و بود جبهه آنها استفاده مورد فضاي نداشتند ، شهر به كاري ما مقدس دفاع
را آنها حرف كسي.بودند بيگانه همه با قهرمانها ميآوردند ، شهر به را خود قهرمانهاي
ميتوان را مسئله اين بارز نمونه.ميشد آنان حرفهاي از سو برداشت هزاران و نميفهميد
قبل سال چند كه ديد "شيشهاي آژانس" يعني "حاتميكيا ابراهيم" فيلمهاي بهترين يكي در
.كرد انتخاب انقلاب از پس سياسي فيلم بهترين عنوان به را آن "سينما خانه"
مقدس دفاع فيلمسازان بعضي كه است آن باشد سينما نوع اين اميد مايه ميتواند چه آن اما
و مراد ميزنيم ، حرف "وسترن" از وقتي.دارند "وسترن" به رويكردي اخيرشان فيلمهاي در
كمترين با و بيابان در هم آن _ جايي به است جايي از حركت نيست ، غرب اصلا مقصودمان
احمدرضا) "خورشيد سرزمين" ،(ملاقليپور رسول) "نجاتيافتگان" در دقت كمترين.نفرات
گاري از استفاده نحوه.است مسئله اين مويد (حاتميكيا ابراهيم) "قرمز روبان" و (درويش
باز فضاي.كرد انكار را آن بتوان كه نيست چيزي "نجاتيافتگان" يا "خورشيد سرزمين" در
كه قصهگويي از نوعي هم آن قصهگويي براي هستند خوبي مجال كم آدمهاي و (عمدتا بيابان)
زن ، "خورشيد سرزمين" در هم و "نجاتيافتگان" در هم است قصه عناصر اصليترين جزو زن يك
يك به جبهه قسمت يك از (شايد) ناغافل كه هستيم طرف زني با اولي در.دارد كليدي نقشي
هم با زخمي بسيجي يك و او فقط و شدهاند كشته دوروبرش آدمهاي همه ميافتد ، ديگر قسمت
گاري شبيه كه برانكاري روي را بسيجي اينكه جز ندارد چارهاي زن اين و ماندهاند تنها
خشونت و است متفاوت شدت به پايان تا آغاز از هم با دو اين رفتار.برساند جايي به است
عكس به درست است ، قوي شدت به داستان زن دومي درميدهد محبت و مهر به را جايش آغازين
با اما نهايت در.نميكند پنهان را ترسش و ميشود قايم مدام ترس شدت از كه داستان مرد
زندگياش حرف عاشقانهترين داستان مرد كه جايي تا ميسازد ، را دو آن رابطه بودنشان هم
تا قضيه ، دست ، اين از شباهتهايي رغم به "قرمز روبان" در اما.ميزند زن اين رابه
.شده بدل تانك به اسبعملا اما اسب ، هم و گاري هم هست ، زن هم آنجا.است متفاوت حدودي
به فيلم سكانسهاي بهترين از يكي و است عاشقانه هم خيلي كه را تانك شستوشوي نحوه اگر
دست به جالبي نتايج كنيد ، قياس خوبي وسترن فيلم هر در اسبها شستوشوي با ميآيد شمار
يك است ، زن يك سر بر "وسترن" فيلمهاي عمده مانند درست "قرمز روبان" در دعوا.ميآوريد
كه (افغان روشنفكر يك اينجا) خارجي يك و داريم وسترن فيلمهاي خانههاي همان شبيه خانه
ميتوان فيلم سه اين از اما اينها جز.ميكند بازي كليدي نقشي و است داستان سوم نفر
انسان تكراري داستان آنكه جاي به مقدس دفاع سينماي اينكه آن و دريافت هم را ديگري نكته
ژانر اين در اسلحه.بپردازد آدمها موقعيت به ميتواند كند ، تكرار مدام را اسلحه و
بر متكي و كرد وداع آن با سادگي به ميتوان كه است اين واقعيت اما دارد ، را خودش جايگاه
با و ميجنگيدند كه بودند آدمها اين هم جبهه در اينكه نه مگر.بود آدمها و شخصيتها
ماندهاند؟ ما ياد در هنوز سالها اين همه گذشت
شوكران مقدس ، دفاع سينماي ژانر
قادري امير
مگر.بياورند تاب را زمان گذر نميتوانند ديگر چيزهاي از خيلي مثل هم سينمايي ژانرهاي
اگر ژانرها.دهند تطبيق زمانه تحولات و تغيير با را خودشان بخواهند و كنند تغيير كه اين
مرور به كه بينندگانشان وپرسشهاي مطالبات نيازها ، به بايد بمانند زنده كه باشد قرار
به كه پاگرفته ما سينماي در ژانري پيش ، دهه دو يكي از.دهند پاسخ ميكند ، تغيير زمان
و تغيير بروز كه برسم نكته اين به ميخواهم كوتاه يادداشت اين در.شده مشهور مقدس دفاع
يكي در كه ايران مثل كشوري در هم آناست واجبتر هم شب نان از ژانري ، چنين در تحولات
.است بوده سريع غريبي و عجيب شكل به اجتماعي ، تغييرات روند دهه ، دو
فكر كه سينمايي يكگونه.ميآورم مثال ديگر ژانر يك از شود ، روشنتر بحث كه اين براي
ژانر يعني دارد ، خودمان مقدس دفاع ژانر با فراواني شباهتهاي موارد از بعضي در ميكنم
.وسترن
بيستم قرن پنجاه تا بيست دهههاي در.است سينما تاريخ در قديمي بسيار ژانرهاي از وسترن
اينگونه در آثار خالقين تاييد مورد ارزشهاي بگذاريم ، كنار كه را استثناها ميلادي ،
وفاداري ، مردانگي ، .بود مشخص سپيدي و سياهي حوزه.داشتند روشني احوال و اوضاع سينمايي ،
وسترن قهرمان برگرد بيبرو صفات جمله از چيزها اينجور از و راستكرداري شجاعت ، صداقت ،
كه نبود چيزي وسط اين.نداشت را ويژگيها اين كه بود كسي ضدقهرمان او ، برابر در و بودند
صاحب وسترن ، ژانر ويژگيها ، اين به توجه بابودند مشخص چارچوبها باشد كردن شك قابل
از ژانر ، اين نمونهاي كارگردان يك عنوان به فورد جان.شد خودش خاص اسطورههاي
كاملترين قهرمانهايش ، و ميآمد حساب به ژانرش ارزشي نظام به فيلمسازها مومنترين
.بودند ژانر اين اسطورههاي نمونههاي
و كرد تغيير جهان.شد شصت دهه پرتلاطم سالهاي وارد سينما و گذشت دهه سه _ دو اما
جنبشهاي و ضدنژادپرستي شورشهاي.شدند بالغ آمريكا ، موطنشان همراه به وسترنسازها
كشور آن ديگر آمريكا كه شدند باعث ويتنام ، جنگ و آزادخواهانه زن جريانهاي دانشجويي ،
آنها.نباشد ميكردند ، را فكرش آمريكاييها خود كه جور آن ،"تپه بالاي" جذاب و كامل
براي جديدي عصر تازه دوران اين در و ميپذيرفتند را اطرافشان واقعيتهاي بايد
شده تازهاي چالشهاي وارد حالا قديمي ، اخلاقي قوانين آن.شد آغاز وسترن ، قهرمانهاي
.بودند
زيرآب تكنيك افق
اين وسترن ، قهرمانهاي همه شمايل وين ، جان با خبرنگاران از يكي مصاحبه سالها همان در
تقسيم گروه سه به سالها آن وسترنهاي پس.ميكرد آشكار شكلش واضحترين در را چالشها
.ندادند بروز تغييري و فشردند پاي قديم سالهاي ارزشهاي همان به بعضيهايشان.شدند
بودند فيلمهايي بعد دسته.ميآيند حساب به سالها آن وسترنهاي فراموششدهترين اينها
به را آنها احساساتيشان ، سازندههاي اما ميشناختند ، رسميت به را تغييرات اين كه
آثاري را دسته سومين و ميكردند تبديل قديم قهرمانهاي گور بر مرثيهسرايي براي محملي
ارزشهاي و وسترن اسطوره جايگاه واقعبينانهتر ، ديدي با ميكوشيدند كه ميدادند تشكيل
متعلق آثار اغلب كه بود اينجا جالب نكته و كنند تبيين تازه جامعه در را ناپذيرش تغيير
سام.ساختند اسطورهها همان به نسبت كارگردانها مومنترين را سوم و دوم دستههاي به
قهرمانها همان شدن كشيده خون و خاك به بود ، فورد جان وسترن فيلمهاي عشقش كه پا ، پكين
والانس ليبرتي كه مردي" ساختن با فورد خود حتي و كشيد تصوير به حسرتخوارانه لحني با را
باز كه فيلم اين در او قهرمان.داد ارائه قهرمانش رفتن كنار از ناگزيري ديدگاه ،"كشت را
.ميداد قانون نماينده به را جايش بايد كه بود اسطورهاي ميكرد ، بازي را نقشاش وين جان
قهرمان دست از كه كاري تنها و (نميشوند جمع هم با يكجا معمولا اسطوره ، و قانون آخر)
لايزالش قدرت و نيرو از استفاده با و بپذيرد را تازه دوران شرايط كه بود اين برميآمد
شروع را كارش امن سرزمين يك در زنانهاش ، پيشبند آن با قانون نماينده از كه كند كاري
نكنند ، قبول را تغييرات اين اگر كه ميدانستند لئونه ، و هيل روي پكينپا ، فورد ، كند
اسباب بياسطورگي ، روزگار در كه شد خواهند تبديل معصومي دنكيشوتهاي به قهرمانانشان ،
را روشنبيني اين هم گاهي البته و ساخت خواهند فراهم را برشان و دور عاقل آدمهاي خنده
قهرمانهاي همه كه بود درك قابل ايننهادند گردن محتوم تقدير اين به و گذاشتند كنار
آنها چه و بودند كرده درك را تازه شرايط كه آنهايي چه.ميميرند آخر در فيلمها ، اين
شد مواجه آن با حاتميكيا ابراهيم ايران ، در بعد سالها كه بود چالشي همان اين و نه كه
در ملاقليپور اما.آورد دنكيشوت نام كنار در را محبوبش قهرمان نام ،"مرده موج" در و
كوشيد نهد ، گردن محتوم تقدير براين حاتميكيا ، ابراهيم مثل كه آن از بيش ،"سمي قارچ"
و كند محكوم نميداد ، را شخصياش قوانين اقامه اجازه فيلم ، قهرمان به كه را اجتماعي
.كشيد قصهاش قهرمان براي پكينپاوار مرثيهسرايي به كارش
.ميكند طي را دورانگذاري چنين يك دارد هم ما كشور كه برسم نتيجه اين به ميخواهم
سالهاي قهرمانهاي و مدنيت گرفتن شكل و قانون حاكميت دوران به اسطوره ، ساخت از گذار
استفاده با بايد آنها.بپذيرند _ اشك و درد با گيرم _ را تغيير اين بايد نيز مقدس دفاع
تجربه را تازهاي شرايط كه كشوري در قانون حاكميت به پاكشان ، نيت و توان و نيرو از
،"كشت را والانس ليبرتي كه مردي" در دانيفن تام كه كاري مثل درست كنند ، كمك ميكند ،
تا كنند اختيار گوشهنشيني و نكند ارضايشان محيطي ، چنين در زندگي كه گيرم.داد انجام
.برسد فرا اسطورهها ظهور بعدي دور كه زماني
آن با روزها اين مقدس ، دفاع ژانر در فيلم سازندگان كه هستند چالشهايي همان اينها
و فورد و پكينپا كه همانطور.بپذيرند را تازه دوران شرايط مجبورند آنها.هستند درگير
پافشاري شرايط اين در كه بدانند بايد آنها.پذيرفتند مشقت با و تلخي به گيرم لئونه ،
وحشتناكي تبعات چه قديم ، روزگار قوانين از بعضي چراي و بيچون برقراري براي قهرمان
.نميشود ختم محبوبشان ژانر مرگ به تنها كه تبعاتي.داشت خواهد
نزديك از را وحشتناك تبعات آن ميخواهد خيليدلتان اگر اما شدند تمام حرفهايم خب ،
يعني سال ، چند اين در مقدس دفاع سينماي فيلمهاي بهترين از يكي و بنشينيد ببينيد ،
.كنيد تماشا ديگر دفعه يك را "شوكران"
نقاب
شكيبايي خسرو بازيهاي به نگاهي
افتاده نفس از
كمانگري بابك
آن جزء را آنها نميتوان كه است مانده يادمان در شكيبايي صداي و چهره از زيادي تصاوير
در كلامش هر و لحظهاش هر كه تصاويري آن از نياورد ، شمار به ذهن در شدني حك لحظههاي
ما به تصاوير آن آوردن ياد به هنگام در كه حسي مياندازد ، چيزي ياد به را ما خيالمان ،
حافظه نوعي به نياز حس ، اين به ما نگرش نحوه و است رنج و شعف از پارادوكسي ميدهد دست
را رفته دست از بازيگر يك اوج دوره لمس براي مجالي ديگر ، كردنش ، فراموش و دارد بصري
دختر به او ممتد نگاه ابليس ، در موشها ميان در و منجلاب در او شدن پرت سكانسنميدهد
سجاديه از او خوردن سيلي سكانس فيلم ، اين پاياني نماي همچنين و كيميا در شدهاش فراموش
نمايش به را جاودانگي از نوعي همه و همه هامون ، در او سكانسهاي اكثر خورشيد ، سرزمين در
.ندارد را گذاشتنش نمايش به توان ديگر ما بازيگر الان ، كه چيزي ميگذارند ،
بازي ارائه با ارجمند.شكيبايي خسرو و ارجمند داريوش:داشت پديده دو شصت دهه بيترديد
يك عنوان به را خود حضور مدتي بعد ، سالهاي تا آن امتداد و خورشيد ناخدا در درخشان
پيوست سينما و تئاتر عالم به دوبله ، كار مدتي از بعد كه شكيبايي و كرد تثبيت قوي بازيگر
پخش در صدايش و شد بوم و مرز اين جوانان اتاقهاي آويزه عكسهايش تا گذشت سال چند و
سال چند مدت به هفتاد دهه اواسط در او.ميشد شنيده بارها و بارها آنان ، صوتهاي
را تهيهكنندهها از خيلي محبوبيت همين پايه بر توانست و يافت انكار غيرقابل محبوبيتي
دنياي به شكيبايي جدي ورود.بكشاند او بالاي دستمزد پرداخت چگونگي مورد در رايزني به
"هامون" شد او بعدي موفقيتهاي پايهگذار كه بود كيميايي "قرمز خط" فيلم با بازيگري
شود ، بازيگري نوين شيوه بنيانگذار شكيبايي تا شد او استعدادهاي بروز براي ديگري مجال
چند در توانست _ دارد و _ داشت اختيار در كه ابزاري با او.شد او به مختص كه شيوهاي
"ابليس" در شكيبايي.دهد قرار صحيح مسير در را بازيگرياش مولفههاي نيز ، بعدياش فيلم
به وينسنس ناو حمله با.ميكند ايفا را فرودگاه حفاظت مسئول يك نقش درويش احمدرضا ساخته
"بانو" در است ، داده دست از را خانوادهاش كه ميكند گمان او ايران ، مسافربري هواپيماي
در كارگردان اين با او همكاري كه ميشود ظاهر كوتاهي نقش در مهرجويي شده توقيف فيلم
.مييابد ادامه "ميكس" و "پري" ،"سارا" فيلمهاي
خود در را هفتاد دهه بازيهاي شاخصترين از يكي درويش ، احمدرضا ارزشمند فيلم "كيميا"
داستان شده ، تشكيل وابسته هم به اما متفاوت ظاهر به نيمه دو از كه فيلم.دارد نهفته
_ اول قسمت بگوييم بهتر _ فيلم اول نيمه.ميكند بيان متفاوت شكلي در را آدمها دلدادگي
حساب به جنگ سينماي درخشان فصلهاي از يكي كه ميگذرد خرمشهر فتح دود و پرآشوب فضاي در
دليل و جايگاه وجود با نخست قسمت در شكيبايي بيدادهاي و داد و غوغا و فرياد.ميآيد
پريشاني و آشوب اگر.است درآمده آب از پركشش و بامزه او ، ديگر فيلمهاي به نسبت متفاوتش
خوب كار دليل به فقط درآمده آب از خوب قدر اين دشمن آتش زير شهر آشفتگي و آدمها
بازي نيست ، فيلمساز ميزانسن و دكوپاژ و ويژه جلوههاي مسئول و فيلمبردار و تدوينگر
.داد قرار متفاوت جايگاه در او دوم نيمه بازي اما است ، تاثيرگذار بسيار هم شكيبايي
شكل او خيره نگاههاي و غمزده چشمهاي بر تكيه با تنها قسمت اين سكانسهاي از بسياري
ميكند ، بيان ديالوگي هر از بهتر فرزندش به را وابستگياش كه نگاههايي ميگيرد ،
.ميشود قطع آخر كه وابستگياي
او حضور نحوه از فارغ كه جايي است ، تلويزيون مديون را محبوبيتش از بيشتري نيم شكيبايي ،
با را مردم اكثر كه درآمده نمايش به او حضور با پربينندهاي سريالهاي رسانه ، اين در
همه در كه كرده نقش ايفاي آنها در او كه سريالهايي شايد.است كرده آشنا او صداي و چهره
"روزگاري روزي" در او است ، بوده تلويزيون برنامههاي موفقترين از داشته ، موثري نقش آنها
بندهزني و مطيع سركشياش ، و ياغيگري همه آن با كه است حماسي تاريخي پرسوناژ ايفاگر
تماشاگر دل بر كارگردان ، خاص فضاسازيهاي و ديالوگها آن با كه ميشود استثنايي
با "سرپر تفنگ" سريال هماكنون و ميدهد ادامه احمدجو با را خود همكاري او.مينشيند
او مدرس ، سريال در او متفاوت و حساس نقش از فارغ.است پخش حال در تلويزيون از گروه همان
همين براساس و يافت دوچندان محبوبيتي "سبز خانه" پربيننده هم باز مجموعه در حضور با
(خودش) مشهوري بازيگر نقش به مزاحم در شكيبايي.شد سينما بازيگر گرانترين مدتي محبوبيت ،
مورد اين از.ميريزد هم به را جوان زوج يك زندگي دختري كردن مجذوب با كه ميشود ظاهر
.داشت نميتوان زيادي توقع
ديدن توقع كه ميشويم روبهرو متفاوت داستاني با شكيبايي خسرو كار جديدترين اثيري ، در
ظاهر مهرباني عموي نقش در شكيبايي.ميآورد وجود به ما در را شكيبايي از جديد چهرهاي
شخصيت بين كه اختلافهايي اما.ميشود واقع نامزدش قتل به مشكوك مدتي ، از پس كه ميشود
با هم باز كه ميشود باعث _ نميشود رعايت و _ دارد وجود فيلم اين در او بازي و داستاني
در تغييري فيلم آخر تا اول از كه شويم روبهرو جوانپسندي پرحرف بذلهگوي مرد همان
رازهاي از پردهبرداري قصد كه افشاگري روح حضور ترتيب اين به.نميآيد وجود به رفتارش
كه طوري _ را آدمها روحي حالات سو يك از دارد ، را خاندان اين ساله چند مهر به سر
پدر كه ميشود باعث ديگر سوي از و نميزند هم به _ دهد قرار تاثير تحت را بيننده دستكم
شكيبايي بازي اين !كند پوچ و هيچ قرباني را نفر سه دو هم عمو و كند سكته ترس از خانواده
دوران به نسبي بلوغ از سقوط دوره شكيبايي.ميكند عوض را چيزي نه و ميشود عوض نه است ،
نحوه كه است بازيگراني غمانگيز حضور متنش ، در كه دوراني ميكند ، طي را بازيگري ابتدايي
وجود قابليت اين هم اگر يا و بوده استعدادي هيچ بدون يا حيطه اين در آنها بقاي و شروع
و ميكشاند خود فرعي جريان به را آنها و شده ناخواسته جنجالهاي دچار ادامه در داشته ،
.ميماند آتيه با بازيگران دادن دست از افسوس تنها حاشيهاش ، در
آيا آينده ، سال چند در ديد بايد است ، شده حاشيه دچار اسفانگيزي طرز به شكيبايي خسرو
ميكشند؟ وصف او از گرفتن امضا براي ديگر بار پسران و دختران
نداري نام كه هماني تو
آبادي دولت محمود
ها جنگ و صلح وقت در روحها امتزاج
*صفا صافي هست روحش كه باشد كسي با
سخت را آن ما كه ملت يك دفاعي جنگ بهخصوص _ كشور يك در بزرگ ، جنگ وقوع بيگمان
از يكي ميبايد بنگريم كه زاويه هر از _ برآمديم آن از سربلند بهايي هر به و آزموديم
خورد فرا ادبياتي پديدآمدن بازدارنده و مانع چه آن پس باشد ملي ادبيات محوري مقولات
از چه ملت ، يك ابعاد در سانحهاي با ابزاري برخورد.ندارد جنبه يك فقط ميشود ، واقعه
.نميبرد سانحه زلال انديشه و عاطفه به راه اختيار به يا باشد انكار موضع
ادبيات رسالت عمده و ميكند مخدوش مدت كوتاه در را انكارناپذير حقيقت يك چهره پس
پس سانحه يك حقيقت و عمق به جستن راه و گذراست و كوتاهمدت روزمرگيهاي از ماندن بركنار
عملا است ، نيامده پديد دفاع ادبيات من تعريف به يا جنگ ادبيات چرا كه پرسش اين طرح
چرا؟ راستي به كه انديشيد و نگريست آن در بايد حقيقت جستوجوي راستاي در كه است معنايي
و رنج ببرد ياد از نميتواند ما جامعه وجدان كه نباشد لازم نكته اين يادآوري شايد
.كردند فدا را خود كه جواناني خودگذشتگيهاي از و ايمان و جانفشانيها و عشق دلاوريها ،
به رسيدن راه در سرانجام و خود ميهن ارضي تماميت از دفاع راه در باورهايشان ، راه در
بنابراين.جنگخواه تا هستيم صلحجو بيشتر ايرانيان ما كه آن از عزت ، با صلح صلح ،
در بلكه است شده ثبت تصاوير و اسناد و اقوال در فقط نه عزيز جانهاي آن شهادتنامه
در خود قامت زيبنده جامهاي هنگام ، به تا داشت خواهد هماره حضوري نيز ملت يك جمعي وجدان
امنيت زمان ، در يافتن قرار ادبي ، سنگين آثار پديدآمدن الزامهاي اما.بيابد ادبيات هنر
ذهن پروازهاي براي هستند سخت و كوتاه سقفهايي كه است نبايدهايي و بايد از عبور و خاطر
شدن رسيده مراحل كه است روندي آن به اشاره دارم ، تاكيد برآن كه زمان اما.تخيل و
- او از هنوز ما كه فرهيختگاني _ فرهيخته آن جان در بستن نطفه لحظه از ميشود اصطلاح
ما اكنون چشمانداز در كه انگارهاي آرزو ، يك انگاره جز چيزي مگر نميدانيم هيچ آنها
مثل كه بود خواهند فرزنداني "ايشان" _ "او" بيگمان اما.ندارد روشني و صريح عينيت
تبديل حماسه به و بكشند تصوير به بايد را خود پدران و مادران سرگذشت تاريخ ، همه طبيعت
.كند
مهم اين به كنم نشان روشني به نميتوانم را نيامده آن من اگر مكنيد تلقي بدبينانه
جنگ با همزمان نخست آيد پديد ميتواند وجه سه در جنگ دفاع ادبيات كه انديشيدهام بسيار
.شولوخوف و بيهقي:نمونههايش نبوغ ، و دريافت مشاهده ، تجربه ، طريق از
كنجكاوي ، واسطه ، با تاثرات اثر بر ادبيات عرصه به كه است جنگ از بعد مرحله ديگر ،
_ بل هنريش:نمونهها.ميشود نمايان نبوغ و دريافت شده ، منتشر اسناد شناخت مطالعه ،
.تولستوي آلكس _ گونترگراس
زان و ميشود آغاز يادها _ ياد يك تلنگر از كه ميطلبد بيشتر زماني مرحلهاي ديگر دو
هواردفاست ، :نمونهها - نبوغ و باورمندي تخيل ، خاطرات ، و اسناد در كنجكاوي پس
و شد آغاز ما كشور عليه كه جنگي در اما.طوسي فردوسي حكيم مهمترين ، و لئوتولستوي
كه بياورم بايد بسيار دريغ با يافتند ، دفاعي جنگي وضعيت در را خود ملت يك تمامي ناگهان
و مشاهده تجربه يعني نخستين ، امكان و شدند واپسزده كارزار عرصه از زمانه نويسندگان
.نشد ميسر ايشان براي دريافت
بيگانه را خود ديگر ، لوتي از نوآمده نويسندگانجنگ از بعد مرحله يعني - دوم مرحله
كودكاني آنها كه ميگذرانيد سر از را آن حالي در ملت يك كه تراژيك حماسهاي با يافتند
برخورد نحوه اگر باشد؟ بوده ميتواند چه ايشان كنجكاوي مانعبودند دبيرستاني _ دبستاني
تلقين و طرح بايد كنيم ، تلقي ناديده جنگ از بعد جوان نويسنده طرف از حتي را جوانان با
هنر در ديدگاههايي سوي به را جنگ از بعد نويسندگان كه ببينيم جدي را ادبيات در مباحثي
زد ، خواهند و ميزنند پا و دست هنوز و هنوز ناآشنا گرداب آن در كماكان آنها كه داد سوق
حتي و باور از گريز مسئوليت ، از گريز موقعيت از "گريز" تلقين من درك به ناآشنا غرقاب آن
.است مليت از گريز
زمانه رسمي فرهنگ كارگزاران برخي مربوط ، و جدي ادبيات مقابل در كه ميكنم يادآوري
زبان" ،"انديشهزدايي" يا و "معناگريزي" امروزه كه شدند مباحثي تلقين و طرح پيشاهنگ
حماسي شود ، آفريده كه _ شيوه و ژانر هر در _ دفاع ادبيات..آريميشود خوانده "مداري
ادبيات زود بسيار كه حالي در.آرماني دلمايهاي و دارد باورمند پايههاي حماسه و است
كه بيشكلي شكل از پرتگاهي به سپرد يكسره را خود و شد غلتانيده ناباوري وادي در ما جوان
نوع و ادبيات.است "زبانمداري" نيز آن مايه كار و ميشود ناميده "گريز ادبيات" بار اين
.ميگريزد خودش از حتي چيز ، همه از كه انساني
من و است مانده ما دستهاي بر عزيز شهيد اين نعش:ثالث اخوان گفته به...باري اكنون
بيهودهنگري پايان درون از كرد خواهند طلوع كه هستم خلفي و صافي نيامدگان آن راه به چشم
حتي و كنيم تخيل بينديشيم ، ميكوشيم هنوز و بوديم ما كه پدراني چشمانداز در گريز و
شك اما بارآورباشد ، بس ميتوانست كه تجربههايي از.مانديم محروم چه آن باب در بنويسيم
اين.بگيرند خود به خود روز باب آلايشهاي نميخواهند كه پاكيزهاي جانهاي در ندارم
خود ، هنگام به عزيز آن تا ميشود سنگينتر و ثقيلتر روزاروز روحها ، امتزاج گران بار
آيد؟ فرود اسب اين از سوار اين كه است نرسيده فرا آن زمان هنوز آيا كه درآيد سخن به
نام كه هماني تو.ميشنوم و ميشناسم ميشناسم ، را تو من !آنام...چرا...چرا)
(!آنام مينامم آنام را تو رو اين از نداري
تهران مهرماه 1381
مولانا *
|