گذار انتحاريا
فلسفي پرسش يك و صد
مطلق صلحطلبي
هند درباره
گذار انتحاريا
نيست گريزي آنها از كردكه كسب بايد را مهمتري صلاحيتهاي
الانصاري محمدجابر
قرن چند ;دارد فراواني مشترك مولفههاي عربي كشورهاي با ايران سياسي ، و فرهنگي نظر از
همه بر.هستند اشتراك اين زمينهساز اسلامي فرهنگ و مشابه ميراث آن از پس و خلافت
اشتراكها اينافزود نيز را معاصر دوران در شناختي جامعه مشابه ويژگيهاي بايد اينها
در راهحلها و مسائل و رويكردها ، و تجربيات در تا ميكنند فراهم ما براي را اين امكان
آن.بينديشيم بهتر خود درباره آن به اتكا با و ببينيم را خود "همزاد" تجربه عرب جهان
وضعيت درباره كه است _ بحريني انديشمند _ الانصاري جابر محمد از مقالهاي ميخوانيد چه
عدم و فشار احساس سالها از پس آن در كه وضعيتي.شده نوشته اسلامي _ عربي "امت" كنوني
به عرب مردمان از بسياري براي بنلادن امثال امروز آمريكا و غرب مقابل در استقلال
تشفي آن به و ميكنند تحسين آمريكا برابر در را آنها اعمال كه شدهاند تبديل قهرماناني
هشدار را خود جامعه عرب ، امروز روشنفكران از ديگر بسياري همچون اما الانصاري.ميجويند
به نه بينديشند اصلي مشكل و اساسي چاره به و دهند تمييز بيراه از را راه تا ميدهد
به پروژه پيگيري ضرورت بر تاكيد است توجه شايان متن اين در آنچه.بيثمر انتقامجويي
از اعم ;اسلامي جوامع تمامي در ميرسد نظر به كه تعويقي ;است ديني اصلاحات افتاده تعويق
.است مشترك نيز ديني اصلاح ضرورت كه همانطور باشد داشته يكساني دلايل ايراني يا عربي
به بستم اميد قرار اين به.است تحمل حد از فراتر امت اين پيكره در موجود سياسي شكافهاي
برابر در _ مخالفان يا حاكم مقامات سوي از چه _ اسلامي و عربي كشورهاي سياسي واكنشهاي
مولفههاي موجود تاريخي شرايط در امت اين زيرا.بود خواهد بيجا كاملا شكافهايي چنان
خلل بتوان آن وسيله به كه قدرتي يعني.ندارد نظامي و سياسي پاسخگويي براي را قدرت لازم
.كرد ترميم را قوا توازن در موجود سنگين
نيست آن از گريزي
هيچ كه كرد تقويت را جايگزيني بايد اغراقسنتي سوي به برگشتن جاي به
ديني اصلاح جايگزين يعني افتاده تعويق به مدتهااست تاكنون و
و خارقالعاده كارهاي به نيازي و بوده زنده امتي كه كرده اثبات امت ، اين البته
براي افتخاري تنها نه فلسطينيها ، مقاومت حماسه.ندارد خويش كردن فدا حد تا اغراقآميز
است تاريخ طول در آزادي مسئله براي و مكاني و زمان هر در بشريت براي افتخاري كه اعراب
.است ديگري چيز آن به مربوط توازن و قدرت و چيزي فداكاري و دلاوري اما
كاملا بايد امت اين مثبتنگر و رزمنده نيروهاي نيز و ما جوان نسلهاي ديگر ، سوي از
سر بر را جهان بناهاي مهمترين انتحاري عملياتي با ميتوانند افرادي كه باشند دريافته
را كساني كينهتوزي است ممكن گرچه ياسآميز اقدام همين اما كنند ، ويران و منفجر ساكنانش
از نهنميآورد پديد جهان در موجود قواي موازنه در تغيير بهتنهايي اما دهد تشفي
.ميشود آنها پيشرفت و توسعه موجب نه و ميكاهد ملتي ناتواني و عقبماندگي و بيسوادي
مبارزه روند در نه و ميبرد بالا را دانشگاهي يا كارخانهاي يا مزرعهاي توليد سطح نه
آنها براي لازم انساني و سياسي حقوق و عدالت و دموكراسي راه در امت اين پيوسته تاريخي
و تاريخي اندك دستاوردهاي پرتو در اسلامي و عربي جوامع اگر حتي.ميآورد پديد تحولي
_ باشند افراطي و تند انقلابهاي و كودتاها سختترين شاهد فردا ، يا امروز تمدنياش ،
سياسي نبرد يك براي لازم توان يعني قوا واقعي موازنه _ دارند را آرزويش خيليها چنانكه
و مسلمانان ضرر به كاملا يعني.هست كه بود خواهد همچنان بينالمللي و منطقهاي نظامي و
دست به را خود نياز مورد ملزومات بتوانند كيفي تاريخي تحول يك اثر در اينكه مگر.اعراب
و استبدادي رژيمهاي يا و ركود مدافع نيروهاي برابر در شدن تسليم سخن ، اين معناي.آورند
زيرا.نيست _ ميآورند وارد كه فشارهايي شدت و عمري طول هرگونه با _ فساد مروج نيروهاي
خود تمدني شيوه حتي و موجود ملتهاي تجربه اما.است تغيير و اصلاح و حسابكشي زمان اينك
پروايي هيچ كه دشمني به رساندن آسيب براي خود كردن منهدم روش تنها كه ميدهد نشان اسلام
بر ميبينيم ، چنانكه بلكه ، نميكند حل را مشكلي هيچ تنها نه ندارد ، اعمال اين از
راه بين تاريخي ، لحظه اين چالش.افزود خواهد تجاوزگري بر اصرارش و ستمگري در گستاخياش
.نيست آساني و سهل چالش كلي طور به خود ، بازسازي حل راه يا خويش تخريب سوي به رفتن حل
در غرق و خشمگين روحهاي هزارتوي در باشد ، آشكار كاملا دو اين تفاوت عقلي نظر از اگر
.نيست چنين ناكاميها و ياسها فوران و سرگرداني ظلمات
راهحل از عبور و واقعي آزمودن اما است ، آسان هم از دو اين كردن جدا نظري ، لحاظ به
اما ، نيست آساني كار خويش بازسازي قطعيت به يافتن دست و زندگي واقعيت در خويش تخريب
وجود ما روي پيش جايگزيني حل راه هيچ اين جز باشيم داشته بقايي جهان اين در بخواهيم اگر
زيرا.كنيم قرائت سالم و دقيق طوري به را برابرمان در مجسم تاريخي لحظه اين بايدندارد
آن خواستار بعضي كه سريعي سياسي واكنشهاي يا سياسي معجزات براي لحظهاي مجسم ، لحظه اين
است مدتها اينها ، نيست ميكنند نوحهسرايي آن وقوع در تاخر براي ديگر بعضي و هستند
با مقابله براي شورشي و طغيان هر پي در و نشستهاند انتظار به حوادث چهارراه سر بر كه
.ميبرد پناه آتش به جرقهاي از كه است كسي حكايت آنها حكايت.ميزنند لهله ديگر شورشي
پايان و اسلامي عربيو كشورهاي كليه ملي سطح در داخلي سياسي
اصلاحات صلاحيت سومين
است وطن مفهوم به نسبت تاريخي بيگانگي اين
به بخشيدن
انتظار به فردا و مينشيند چين و روسيه انتظار به امروز و است روان شنهاي بر محاسباتش
هيچ كه كرد كسب را صلاحيتهايي بايد.نميانديشند خويش منافع به جز كه قدرتهايي ساير
تكليف باره اين در هنوز اعراب و مسلمانان اما.است نداشته گريزي آن از خود حيات در ملتي
فشار سنگيني دهند ، خرج به ترديد رابطه اين در هرچه آنها.نكردهاند روشن را خود
به را بيشتري ناكاميهاي و فجايع و ميشود بيشتر افتاده تعويق به تاريخي تاوانهاي
به پرش از پيش بخواهد كس هر.شد خواهد منجر بيشتري اساسي تخريب به و داشت خواهد همراه
اين ماهيت به است بهتر كند دگرگون را امت اين واقعيت ايدئولوژيك ، شعارهاي سوي
خود ذات در امت اين شايد.بينديشد شود كسب بايد علمي و نظري لحاظ به كه صلاحيتهايي
آن طي كه وضعيتي.يابد نجات تاريخي وضعيت اين از كه باشد داشته را آن آمادگي
شايد است رسيده استخوانش به كارد ديگر و ميكند تجربه را زندگي دشوار لحظات دردناكترين
اين با مواجهه در را خود جمعي و تاريخي نقش ايفاي اهميت و شود كنده وضعيت اين از بتواند
مهم تاريخي ماموريت سه انجام طريق از را آنها ميتوان كه صلاحيتهايي.دريابد صلاحيتها
.كرد كسب
ديني نوسازي مسئله
هيچ كه كرد تقويت را جايگزيني بايد ،[كلامي] حرفي و سنتي اغراق سوي به برگشتن جاي به
كه ديني اصلاح جايگزين يعني.افتاده تعويق به است مدتها تاكنون و نيست آن از گريزي
بشريت تاريخ در آن ظهور با تمدنسازي كه ديني.باشد اسلام رسالت چون عظيمي رسالت شايسته
چه امت ، اين امروزه.ندارد سابقه ديگري دين هيچ ظهور با كه ميكند پيدا ارتباط نحوي به
فقط نه و _ جديد هزاره براي خود دين نوسازي راه در پيشگام چه و باشد ياسآور دين تابع
.نداشتند آشنايي آن با گذشتگان كه است گرفته قرار چالشهايي معرض در _ ديگر سال يكصد
.است زندگي و مرگ مسئله بلكه.نيست فقهي يا فكري انتخاب يك مسئله تنها امروز ، مسئله
الازهر دانشگاه رئيس دعوت از بايد كه روست اين از.هستيم آن شاهد و ميبينيم چنانكه
اجتماعي بحرانهاي حل براي مدخلي عنوان به اجتماعي علوم جذب و ديني گفتمان نوسازي براي
.كرد استقبال ما جوامع در مزمن
عقلانيت بر مبتني فرهنگي انقلاب
كلمه حتي است زنداني و شده دزديده اعراب و مسلمانان بين در عقل امر ، اين موازات به
ميراث به كه آنهايي جمله از است شده بدآوازه محافل از بسياري در كه است كلمهاي "عقل"
و گذشته ميراث احياي اينان شعار رو اين ازميدانند وابسته را خود اسلامي انديشه
ميگيرد قرار آنها با ارتباط در آنچه و تفكر و عقل بدون اما است ، بوده اسلام به بازگشت
.ادراك و تحليل روش ، جمله از
:است گفته پيش سال هزار معري ابوالعلاي
.درآيد سخن به گنگ ، جمع آن بين در و كند قيام آنها بين در امامي كه بستهاند اميد مردم
.كند راهنمايي را آنها شام و صبح هر كه نيست پيشوايي خرد جز چون دروغي ، پندار چه
.نيست پيشوايي يا امام هيچ عقل جز كه است همين ابوالعلاي حرف
كند؟ طنينانداز و تكرار اسلامي جوامع در را نظر اين امروزه كه هست كسي چه اما
و نيست گريزي آن از كه را خاص عملي عقلانيت انقلاب كنوني عصر در امت اين اينكه ، ماحصل
هيچ.است نبخشيده تحقق باشد ، كرده احياي را آن بايد كند زندگي عصر اين در بخواهد هركس
كه نيست منتقدي و پرسشگر عقل و _ نيستيم بينياز آن از كه _ ايمان بين همزيستي از گريزي
اين وجود.بشناسيم را ديگران و دنيا و خويش نميتوانيم آزاديبخشياش و هوشياري با جز
دو آن بين ديدگاههاي و روش در باشد هم اختلافي اگر و دارد امنيت ايمان كنار در عقل
براي نه را عقلاني انقلاب اين مااست ايمان روش عقل و عقل روح ايمان زيرا.بود خواهد
.ميخواهيم واقعيت و خويش تغيير براي ابزاري عنوان به بلكه نظري تجمل يك براي نه و خودش
و خود موروثي موانع كشف و خويش جمعي نقد و شناخت كسب براي را عقلانيت انقلاب اين
امت اين سياسي رشد و دموكراتيك و علمي و تمدني نوزايي اين پيوسته كه ميخواهيم تعصباتي
در و جهان اين حقيقت در كندوكاو براي را عقلاني انقلاب اين.مياندازد تعويق به را
.ميخواهيم نقد و تحليل و درك وسيله به "آن شكافتن"
سياسي اصلاحات
سطح در داخلي سياسي اصلاحات واسطهاي ، بيهيچ كرد ، كسب بايد بيترديد كه صلاحيتي سومين
مفهوم به نسبت تاريخي بيگانگي اين به بخشيدن پايان و اسلامي و عربي كشورهاي كليه ملي
و بوده آن مسئوليتهاي و شهروندي واقعيتهاي از فرار بر مبتني كه خاصي بيگانگي.است وطن
چيزي چنين اما.ميكشيم هم را اسلامي خلافت يك يا عربي وحدت يك انتظار حال همان در
نخواهد تحقق هرگز باشد بيهوده ساكنانش ذهن در روز هر اسلامي و عربي كشورهاي كه مادام
نميتوان شده رانده و سرشكسته افرادي با و است آن فرد فرد بر مبتني جمعي هر زيرا.يافت
.داشت نيرومند و قوي جمعي
هر نسبت به و ارتباطند در همديگر با واقعيت در عقلاني بيداري و ديني اصلاح صلاحيت كسب
به كه اصلاحاتي.مييابد تحقق سياسي لازم اصلاحات طريق از اسلامي جهان در ملتي يا كشور
هرگونه بر راهزني كارش حاكم ، ركود اين زيرااست افتاده تاخير به موجود ركود دليل
فرا انقلاب شود غايب اصلاحات اين هرگاه و است سياسي يا عقلاني از اعم ديني نوسازي
از گريزي هيچ كه زندگيبخش ، و سهگانه صلاحيتهاي اين كسب براي دعوت متاسفانه.ميرسد
در ذكري قابل پيشرفت اينكه بدون شده مطرح بسياري مصلحان سوي از تاكنون نيست ، آنها
وقت همه اين طي مسائل اين تحقق در ما تاخير اينكه ، تاسفبارتر.باشد داشته واقعيتها
از و شده توام امت اين كرامت و آزادي با ناهمگون خارجي فشارهاي با امروزه كه شده باعث
آن از آنها كه هرچند است ، حقي كلمه اين حال هر به اما.گيرد قرار تاكيد مورد آنها سوي
باطل زيرا.كنيم رد را آنها باطل و زده چنگ خود حق به بايد ما.باشند داشته باطلي اراده
.است رفتني
الحيات:منبع
فلسفي پرسش يك و صد
كوهن مارتين
صالحي آرش:تدوين و ترجمه
چهارم و سي مسئله يادآوري
تمبرهايي از كدام هر فهميد ميكرد ، مطالعه را پست اداره تمبر نامه ويژه كه هنگامي فردي
قيمت افزايش اين دليل.شدهاند پوند حالا 100 بود خريده پني قيمت 20 به پارسال او كه را
فردي (قرمز برگهاي و آبيرنگ زرافه) است بوده تمبرها اين رنگهاي در چاپي اشتباه هم ،
.داد خبر او به تمبرهايش مجموعه پوندي هزار ارزش 2 از و رفت سندرا پيش شوق و ذوق با
II زميني سيب و تمبر ارزش:پنجم و سي مسئله
اين:سندرا ميدوني":ميگفت تمبرهايش از يكريز جور همين او.نبود دستبردار فردي
رسمدار و اسم كلكسيونرهاي از خيلي الان همين كه ، اينه هم دليلش فوقالعادهاند ، تمبرها
فكر خود پيش سندرا".بدهند كلاني پول تمبرها اين بابت حاضرند ، و هستند اينها دنبال
و مسيو فلان كرم چيزي هر ارزش كنيم ، حساب طوري اين اگر":نميشود دليل كه اين ميكرد ،
بابت مثلا ، حاضرند ، چقدر كه ببينيم و بنشينيم بايد ميكنه ، پيدا بستگي مادموازل
را مردم فكر و هوا و حال بايد قبل از كه اين يعني هم اين و كنند خرج پول تو تمبرهاي
اگه مثلانيست درست كه من نظر به.كنيم تعيين اون به توجه با را چيزها ارزش و بخوانيم
اما باشه ، نداشته علاقهاي آتوآشغالها جور اين و تمبر به كه بشه پيدا من خود مثل يكي
تمبرها اين ميشه معلوم بعدبخره را تمبرها ميارزند ، خيلي تمبرها ميكنه فكر چون
".ديگران براي نه و هستند ارزش با واقعا صاحبش نزد نه تمبرها پس.ندارند ارزشي واقعا
اشخاص نگاه از مستقل تمبرها ارزش كه گرفت نتيجه نميتوان استادانه استدلال اين از آيا
است؟
مطلق صلحطلبي
موزلي آلكس
بهلولي محسن:ترجمه
وظيفهشناسانه صلحطلبي
هرگز كه است واجب تكليف يك عنوان به صلحطلب بر كه است باور اين بر صلحطلبي نوع اين
.نشود ديگري عليه جنگ در شدن درگير و حمايت يا زور ، بردن كار به تجاوزكارانه ، عمل مرتكب
مشكل اولين.هستند الزامي و ضروري مناسب ، شرايط تامين در كه اخلاقياند اعمالي تكاليف
ممانعت براي را قدرت بايد چگونه.است تكاليف بالقوه تضاد وظيفهشناسانه صلحطلبي براي
كار به _ مياندازد مخاطره به را بيگناه شخص يا صلحطلب زندگي كه كسي _ متجاوز عمل از
دفاع حق صاحب متجاوز شخص كه داد نشان ميتوان صلحطلب ، خود زندگي گرفتن نظر در با برد؟
است كساني موضع اين معمولا چه اگر ("برگرداند را صورتش ديگر طرف بايد" و) نيست خود از
ميان در.نيستند قائل جهاني آن زندگي با مقايسه در دنيا اين زندگي براي ارزشي هيچ كه
احترام وظيفه آيا كه است اين ديگر نمونهدارند وجود ديندار صلحطلبان هواداراني ، چنين
هرگونه آشكارا متجاوز است؟ خود به گذاشتن احترام وظيفه از برتر ديگران به گذاشتن
اين آيا اما ميگيرد ، ناديده باشد داشته قربانياش به نسبت دارد وظيفه كه ، را احترامي
از دفاع حق كه صلحطلبان از دسته آن است؟ زندگياش دادن دست از براي قانعكنندهاي دليل
كار از يا محدوديت ، از استفاده ميتوانند ميپذيرند ، را ديگران تهديد مقابل در خود
.بدانند مجاز را ضارب كشتن حق تهديد ، بودن مرگآور صورت در حتي و توان انداختن
در دخالت تكليف از برتر تكليفي سايرين براي زندگي حق كه شوند مدعي ميتوانند صلحطلبان
با مقايسه در خود از اخلاقي ارزيابي يك به بستگي اين اما.است خويش زندگي حفظ جهت
زيرا شوند ، شمرده برتر اخلاقي نظر از بايد سايرين چرا كه نيست مشخص اين و دارد ، ديگران
برخوردار متفاوت فاعلي منظر يك از سايرين ميان در بودن يكي برحسب شخص خود همه اين با
يك عنوان به) تجاوز با روبهرويي در را زندگياش خود او كه كند ادعا صلحطلب اگر.است
مسئله ميكند ، فدا (قبيل اين از و شهادت مانند به اخلاقي ، نمونه يك همچون اخلاقي ، اصل
موضع در صلحطلب كه كسي شود ، واقع تهديد مورد ديگري زندگي كه ميشود تشديد هنگامي
صلحطلب.دهد ترجيح مرگ به را زندگي است ممكن زنده ، شخص يك چون هم و اوست با مساعدت
متزلزل اخلاقي مسير يك در نهادن گام از ديگران نجات براي وظيفهاي هيچ او كه است مدعي
اخلاقا طلحطلب اخلاقي زندگي بايد چرا كه است اين فوري دندانشكن پاسخ يك اما ندارد ،
باشد؟ شده تهديد بيگناه شخص زندگي از مهمتر
ناديده را ديگران روي پيش خشونت هميشه ميتواند شخصياش عقايد دليل به صلحطلب آيا
ساير بر برتري خواهان صلحطلبي ايدهآل اينكه اول.بله ممكن ، منظر دو از بگيرد؟
بيگناه به نسبت اخلاقا صلحطلب زندگي اينكه دوم.نيست سازشپذير و است ايدهآلها
وظيفهشناسان.باشد مطلق صلحطلب يك اتفاقي طور به بيگناه اگر حتي است ، برتر شده تهديد
رو اين از هستند ، خير خود خودي به اخلاقي اعمال از خاصي نوع كه ميكنند استدلال
اما ميشود ، تاييد چرا و بيچون كه است تكليفي صلح ، كه مدعياند وظيفهشناختي صلحطلبان
خوب دروني نيت هر از سودمندتر نتايجش ، براساس صلحطلبي كه مدعياند اخلاقگرايان ساير
.هستند پيامدگرا صلحطلبان اخلاقگرايان ، از دسته اين است ،
پيامدگرا صلحطلبي
حاصل بديهاي معتقدند كه كساني شود ، حمايت اخلاقي پيامدگراهاي توسط ميتواند صلحطلبي
به.آورند وجود به اينها دارد امكان كه است خيري هرگونه از بيش جنگ يا زور خشونت ، از
ناشي خاص ازاعمال بار زيان نتايج برخي اگر كه است براين سودگرايان قاعده مثال ، عنوان
الزامات ، حسب بر كه است ، الزامي اخلاقا اعمالي چنين بروز از فراگير منع يك شوند ،
.ميسازد نزديك قبيل اين از و جنگ مطلق منع از وظيفهشناسانه موضع به را آن استدلال
نتايج كه است حق بر زماني تنها رفتاري قاعده يا اصلي يك كه است اين بر سودگرايي قاعده
اين سودگرا صلحطلبان قاعده بنابراين ، .باشد ضررش از بيش سودش كسي هر براي آن از حاصل
كمترين آن لغو زيرا باشد ، اخلاقي قاعدهاي بايد (زور يا خشونت يا) جنگ از اجتناب كه است
جنگها ، تمامي تاكنون توازن ، حالت در اگر مثال عنوان به.دارد بر در عموم براي را منفعت
نبوده ، نياز مورد وجه هيچ به جنگ از پيش تا كه ميشود تلقي چيزهايي عنوان به نتايجشان
قاعده يك ناقض كه آنجا از خاص جنگ ياغيان قانون.شود وضع جنگ عليه قانوني بايد لذا
وجود به را بهتر نتايجي بتواند خاص جنگ يك در اگر حتي شود ، پذيرفته نبايد است اخلاقي
براي سودمندي بسيار نتايج شود ، قدغن مطلقا جنگ اگر كه است مدعي نيز اخلاقي قاعده.آورد
زيرا است ، مشكل بسيار مطلق ، پيامدگراهاي اصول تاييد اما.داشت خواهد همراه جهان كل
مصيبتبارش نتايج بر ميتوان كه قرائتي ;اند تاريخ از خاصي قرائت بر مبتني آنها اولا
.دارد تاكيد برانگيزد ، نهايتا است ممكن كه خيري هر از بيش
است تاريخي نقد مورد تنها نه نگرشي چنين و هستند گذشته پايه بر تجربي احكامي اصول اين
است ممكن بود صحيح ديروز چه آن كه ميگيرد قرار منطقي قضاوت اين معرض در چنين هم بلكه
.(است چنين كه كرد ثابت نتوان حداقل يا) نباشد درست فردا كه
جنگهاي كه است ممكن بودهاند ، زيانبخش آدمي نسل براي كاملا گذشته جنگهاي گرچه يعني
بنابراين.نباشند چنين جديد اخلاق يك حتي يا جديد استراتژي يا تكنولوژي دليل به آينده
عنوان به.باشد معتبر مطلقا نميتواند لذا كند ، تغيير است ممكن اصل در اخلاقي قاعده
كه نامطلوبي خرابيهاي و كشتهها تمامي و) گرفت نظر در را دوم جهاني جنگ ميتوان مثال ،
تقويت و آرامش و صلح با توام اروپاي براي عظيمتر خير يك به نهايتا كه (داشت همراه
"نميشود حاصل جنگ از خيري هيچ" كه اين تاييد تجربي لحاظ به.كرد كمك بينالمللي همكاري
كه كساني كنند ، اشاره خوبي موارد به ميتوانند معمولا منتقدان زيرا است ، مشكل
ميان مقايسهاي چنين در كه باشد استدلال يك بسط مناسبي نحو به است ممكن ارزشگذاريشان
از بيش برابر در كشته ميليون ميشود20 حاصل جنگ به مربوط اخلاقي ارزشهاي و خيرها
.اروپا در نفر ميليون صدها براي صلح سال پنجاه
هند درباره
آمريكايي تفكر در شرقي انديشههاي
جانسون.تي كارل
بشيريه حميد:ترجمه
از يك هيچ داراي ضمن در و داشت خود در را شرقي مذاهب مثبت عناصر همه مسيحيت او نظر در
.است ديگر مذاهب همه كامل شكل و "گرانيگاه" مذهب اين ;نبود نيز آنها محدوديتهاي
به مسيحيت از وي كه داشت فرق خود از پيش مسيحي نويسندگان با جهت اين از تنها كلارك
هم جايي گونه بدين و ميكرد جانبداري "انحصاري" نه و "همگاني" اعتقادي نظام يك عنوان
.شد باز شرقي مذاهب براي
جانسون ساموئل
سامويل اثر جلد نخستين كلارك ، اثر انتشار از پس سال يك درست سال 1872 ، در جانسون ساموئل
اين از جلد اولين در.شد منتشر جهاني دين با آنها رابطه و شرقي اديان عنوان با جانسون
مقابل نقطه در درست را جالبي ثمره جانسون كوشش شرقي ، مذاهب درباره حجيم بسيار جلد سه
يكتاباور مسيحيان فرقه به كلارك همچون نيز جانسون فكري ريشههاي.آورد بار به كلارك كار
پس وي كلارك برخلاف اما.ميكرد معرفي نيز متعالي فلسفه پيرو را خود او ليكن ;داشت تعلق
غيرفرقهاي كليساي يك در پس آن از و كشيد دست مذهبي جماعت اين كشيشي پيشه از سال يك از
دين" را آن خود كه برخاست چيزي از حمايت به مسيحيت از شدن دور با وي.پرداخت وعظ به
وي.بود كلارك برخورد شيوه از پذيراتر شرقي اديان جانب به او رويكرد.ميناميد "جهاني
در زيرا بود ، آورده روي شرقي اديان جدي مطالعه به سالهاي 1850 اوايل همان از ظاهرا
مقدمه در او.كرد ايراد را اديان اين درباره سخنرانيها از مجموعهاي 1852- زمستان 53
"مطالعه سال بيست از بيش" حاصل اثر آن كه داشت اظهار سال 1872 ، در هند درباره خود كتاب
عمر مانده باقي سال دوازده سال 1870 از پس كشيشي حرفه از كنارهگيري با وي.است بوده
جلد و سال 1872 در (هند درباره) اثر اين نخست جلد.كرد شرقي اديان مطالعه صرف را خود
مرگ زمان به نزديك (ايران درباره) آن جلد آخرين.شد منتشر در 1877 (چين درباره) آن دوم
در و ويرايش فروثينگام اكتاويوس دوستش توسط نتيجه در و رسيد ، پايان به سال 1882 در وي
نشريات ثابت مولف عنوان به جمله از و متعددي بزرگ كارهاي در وي اگرچه.شد منتشر 1884
.است بوده او خلاق زندگي اثر شرقي مذاهب كتاب ليكن داشت ، دست آزاد مذهبي انجمن
.دانست جدا او متعالي مذهبي فلسفه از نميتوان را شرقي انديشه با جانسون برخورد شيوه
موضع در وي.كشيد دوش بر را تورو و امرسون ميراث كلارك ، از بيش بسيار او جهت اين از
و طبيعت در خدا.دانست مردود را مادي ، و معني بين ، معمولي تمايزات متعالي ، فلسفه پيرو
كيش يك موضوع مذهب.ميداد خبر "نامتناهي شعور" وجود از آفرينش كل.داشت كامل رسوخ آدمي
كنار در جانسون.مييافت جريان ظاهري نمودهاي اين در كه بود روحي بلكه نبود ، تشكيلات يا
فرايندي صورت به را مذهب تاريخ او.بود نيز تكامل نظريه پيرو متعالي ، فلسفه به اعتقاد
تفسير ويبود حركت در "جهاني مذهب" سوي به ابتدايي اسطورههاي از كه ميكرد تلقي
نتيجه.كرد رد ماده ، طريق از روح تكامل ديدگاه نفع به را تكاملي تحول از مادهگرايانه
خود در را اديان همه بنيادي عناصر كه ديني - بود "جهاني دين" روح تكاملي سير اين نهايي
ثبات و تداوم هم كه كند ادعا توانست كامل نظريه با متعالي فلسفه تركيب ضمن جانسونداشت
آميخته درهم را دو هر آن اختصاصي يا همگاني كيفيت و مذهب ، تغييرپذيري و ناپايداري هم و
.است
در جانسون مطول و مفصل بسيار دلايل حاوي جهان دين با آنها رابطه و شرقي اديان كتاب
تحول مسير از نقطهاي خود نوبه به بزرگ مذاهب از يك هراست متعالي تكامل ديدگاه تبيين
درستي ميكرد ، متمايز مسيحيت از را كنفوسيوس كيش و هندو كيش آنچه.ميداد نشان را دين
آن در "نامتناهي شعور" كه بود محيطي در و نژاد در تفاوت بلكه نبود ، ديگري نادرستي و يكي
هند ، قاره شبه ملالانگيز هواي و آب و آريايي انديشه مختص كيفيت بنابراينميشد جاري
ديدگاه طور ، همينبود بخشيده ضدمادي و رويايي عرفاني ، حالت را هندي مذهبي انديشه و ذهن
در كه چين ، گسترده جمعيت جغرافيايي جداافتادگي و چيني انديشمندان فايده اصالت بر مبتني
چينيان ذهن به را كنفوسيوسي خاص تفكر ويژگي بود ، شده محصور كوهستاني و آبي موانع ميان
خالي آنها از يك هيچ اما ;بود جهانشمول عناصري حاوي جهان بزرگ مذاهب از يك هر.بود داده
تدريجي محو در را فزايندهاي پيشرفت جانسون نبود ، نيز گمراهكننده و غيراصيل عناصر از
درهم "جهاني دين" قالب در سرانجام بزرگ اديان كه جايي تا ميديد ، غيراصيل عناصر
دين] بنابراين":داشت اظهار "جهاني دين" با شرقي اديان رابطه تعيين ضمن او.ميآميختند
همه از كه است دينياست اديان همه در موجود چيزهاي بهترين دربرگيرنده [جهاني
است طبيعت مقصود و معني كه [دين اين].ميانجامد قدرت و آزادي به و است پاك ناخالصيها
خود تكامل از مراحلي در آن عناصر كه چنان آن ;است زده جوانه آدمي حياتي نيروهاي همه در
.ميخورند چشم به بشر بزرگ اديان همه در
.بود فرقهگرايي قيد از آن رهايي و بسيار جامعيت شرقي ، انديشه به جانسون رويكرد مزيت
شرقي اديان تا بود آماده خويش ، نگرش و قضاوت معيار عنوان به مسيحيت گذاشتن كنار با او
مذهبي و اجتماعي زندگي جنبههاي نكوهيدهترين حتي وي.كند لمس و درك آنها درون از را
نحوه تا برآمد درصدد و دانست ، آنجا محيطي ويژگيهاي درك قابل و منطقي نتايج را شرقي
توضيح تفصيل و دقت با را كاستي نظام يا نياكان ، پرستش بيوگان ، سوزاندن چون رسومي پيدايش
به ميافتادند ، رعب به دربارهاش تفكر از نوزدهم سده آمريكاييان كه را پرستش تعدددهد
.داد توضيح آن ابتدايي شكل در معنوي عنصر طبيعي تجلي عنوان
دادن ربط پي در - رويا و تخيل از سرشار توضيحات با اغلب و ناكافي شكلي به چند هر - وي
اين كه بود ويژهاي اقتصادي و سياسي نظامهاي و اجتماعي رسوم با مذهبي انديشههاي
.ميساختند شكوفا را انديشهها
|