محمود خداحافظ
آشنا مردم گريزي مردم
شعر شده زخمه زخم
بيسابقه شعر و شعر سابقه
ميبارد سياه باران ،
محمود خداحافظ
رحماني شاملو ، گلشيري ، سادگي به رفت ، هم احمدمحمود: يزدانيخرم مهدي _ هنر و ادب گروه
و كرده بدرقه را عزيزي و ميآييم گرد گورستان در يكبار ماه چند هر كه سالهايي...و
را بودن زنده احساس آخرين جمعه روز معاصر مطرح نويسنده احمدمحمود.ميدهيم خاك تحويل
...و چوبك صادقي ، گلشيري ، مانند به او.درگذشت ريوي ، سرسخت بيماري علت به و داد دست از
تمام وجود با گذشته دهه چند طي كه ادبياتي.بود ايران داستاني ادبيات از مهم قسمتي
ايران مدرن قصهنويسي و كرده بنيان را هدفمندي نسبت به ساختارهاي بود توانسته دشواريها
مشكلات و دربهدريها وجود با كه بود نويسندگاني دسته آن از محمود.سازد متولد را
تعريف هدايت و گلشيري ديدگاههاي از مستقل معنايي در را "رمان" قالب ميكوشيد معيشتي
و بومي هواي و حال بر اتكا با دولتآبادي محمود يعني خود معروف همنسل مانند به او.كند
محمود.رساند ايران داستاني ادبيات از مهمي مرتبه به را جامعهشناختي قصه زادگاهش شخصي
ادبيات نوعي تا ميكوشيد و 30 دهه 20 رئاليسم و چوبكوار "ناتوراليسم" مفهوم به توجه با
.باشد نيز فرم در اتفاقي اجتماعي دغدغههاي طرح بر علاوه كه كند بنا را بومي داستاني
اما نيست ، گلشيري و صادقي داستاننويسي تيپ با قياس قابل محمود آثار در مقوله اين البته
كه است گزنده رئاليسم نوعي جنوب ، افسانهاي باورهاي از وامگيري با محمود رئاليسم
او ديگر طرفي از.ميرسد خود اوج به "معابد انجير درخت" يعني آخرش رمان در بالاخص
كرده بازآفريني آثارش بطن در را خود زندگي و دوران اجتماعي _ سياسي بنمايههاي همواره
بخواهيم اگرهستند نمايان شدت به محمود آثار در چنيني اين مسائلي و كودتا جنگ ، .است
كنار در را محمود ميتوانيم كنيم ايجاد خودمان داستاني ادبيات در جديدي دستهبندي
.آوريم حساب به ناتوراليست و محور روايت نويسنده سه عنوان به چوبك و دولتآبادي
در فرمي پيچيدگيهاي و هستند معتقد داستان باطني و ظاهري حركت به بيشتر كه نويسندگاني
فضا اين از كمي "جغد پايان" رمان با دولتآبادي البتهندارد وجود ايشان آثار اغلب
.گرفت فاصله
همواره و كرده روايت كلمه جادوي با را سرزمين اين تاريخ از طولاني دورهاي محمود
است كرده بازآفريني آثارش بطن در را دوران اجتماعي سياسي بنمايههاي
آمده دنيا به اهواز در ماه 1310 دي چهارم در (اعطا) احمدمحمود:بيوگرافي يك احمدمحمود
مواجه تنگدستي با كودكي دوران همان از خود خانواده معيشتي خاص مشكلات علت به او.است
مبارزات و جناحبنديها درگير محمود متفقين نيروهاي دست به ايران سقوط فاجعه از پس.بود
از آزادي از پسميافتد زندان به سالگي نوزده سن در كه طوري به ميشود روزها آن سياسي
از پس و شده افسري مدرسه وارد دوره آن جوانان از بسياري مانند به احمدمحمود زندان
تجربه را سي دهه ملتهب تاريخ از بخشي زندان در او.ميافتد زندان به مرداد 32 كودتاي
به محمود محاكمه از پس...و سيامك سرهنگ روزبه ، خسرو كيوان ، مرتضي اعدام:ميكند
تلخ نگاه تبعيد دوران در ساله چند و بيست محمودميشود "تبعيد" لنگه بندر سپس و شيراز
نوعي.ميدهد انعكاس خود قلمي آثار نخستين در و كرده دروني را سي دهه پريشان نسل سرد و
از پساست همراه محمود با "همسايهها" رمان پايان تا كه تلخ جهانبيني و تيرهنويسي
او.ميكند تجربه را متفاوتي مشاغل و برگشته اهواز به احمدمحمود تبعيد دوره اتمام
وقت مديران با بارها و كرده تجربه را دورافتاده روستاهاي در سختي و عرقريزي سالها
آجركشي ، انبارداري ، كارگري ، مانند متفاوتي مشاغل او محمود خود گفته به.ميشود درگير
را خود محمود سال 1357.است كرده تجربه را گاراژداري حتي و روزنامهنگاري پارچهفروشي ،
كوتاه قصه چند او داستانهاي نخستين.ميشود خانهنشين قبل روز چند تا و كرده بازخريد
جمعآوري با او.ميشود منتشر ايران اميد مانند درمجلاتي تا 36 سالهاي 33 بين كه است
و نسخه تيراژ 500) ميكند منتشر سال 1338 در را "مول" نام با مجموعهاي داستانها ، اين
دوم كتاب.ميشود مواجه سكوت با و نمييابد اقبالي مجموعه (نويسنده شخصي هزينه با چاپ
شكست يك.ميشود منتشر سال 1339 در و نسخه هزار سه در "است آرام هنوز دريا" يعني محمود
روبهرو منتقدان شديد حمله با و شده متهم چوبك آثار از كپيه به محمود.استقبال عدم و
با و اهواز اميركبير چاپخانه در را "بيهودگي" داستان مجموعه محمود سال 1341 ، .ميشود
"باران زير زائري" مجموعه دو با بالاخره سكوت اينسكوت هم باز.كند منتشرمي شخصي هزينه
معترض ، نويسندهاي عنوان به محمود و ميشكند (1350) "بومي پسرك و غريبهها" و (1347)
تاليف حق احمدمحمود كتاب در دستغيب عبدالعلي گفته به.ميشود شناخته صاحبسبك و مبارز
اقبال با !ميشود داده نويسنده به كه بود كار شلوار چند و پول تومان سيصد "غريبهها"
چهل دهه اوايل از را آن نوشتن كه را "همسايهها" ارزشمند رمان احمدمحمود مجموعه دو اين
بزرگ مترجم يونسي ابراهيم دكتر همت به رمان.ميكند تمام سال 1352 در بود كرده آغاز
:ميخوانند را كتاب همه.ميكند برپا كوچك انقلابي و شده منتشر اميركبير نشر توسط
وا مجدد بازبيني به را رژيم كه است حدي به رمان اقبال...و مذهبيها مليها ، چپيها ،
و انقلاب از پسنميشود صادر هيچگاه دوم چاپ اجازه.رمان توقيف نتيجه ، .ميدارد
به اميركبير نشر توسط را "شهر يك داستان" رمان محمود دهه 60 آغازين سالهاي باشروع
"ممنوع" سياه ليست جزو سپس و رسيده دوم چاپ به كوتاهي مدت در كه رماني ميفرستد ، بازار
جنگ شروع.مييابد تحقق محاق سال دوازده از پس و سال 72 در رمان سوم چاپ.ميگيرد قرار
چاپ دو ماه يك طول در كه است نو نشر انتشارات ناشر "سوخته زمين":بحثبرانگيز رمان يك و
احمدمحمود.ميشوند زنده ديگر بار همسايهها كلاسيك آدمهاي.ميكند منتشر را كتاب از
از بعد.نميكند پيدا را جديدي كتاب چاپ امكان مختلف مسائل علت به سال 69 تا سال 61 از
از ،(1370) آشنا قصه چاپ بلافاصله و شده منتشر "ديدار" سال 69 حدود در و جنگ پايان
مهمترين و زندهترين از يكي را محمود (1372) درجه صفر مدار و (1371) تبخال تا مسافر
آخرين "معابد انجير درخت" يادماندني به و حجيم رمان.ميكند معرفي معاصر داستاننويسان
چند اين بر علاوه محمود.ميآيد بازار به سال 1379 در كه است احمدمحمود شده منتشر اثر
با اواست گذاشته جاي بر خود از نيز را فيلمنامه و ترجمه مقاله ، مانند آثاري كتاب ،
آثار از برخي همچنين.است داشته همكاري نيز هفته كتاب خوشه ، فردوسي ، مانند نشرياتي
طور بهاست شده ترجمه ارمني و آلماني فرانسه ، انگليسي ، روسي ، زبانهاي به محمود مرحوم
يادش.است شده منتشر مسكو در كانديرووي ترجمه با و سال 1983 در همسايهها رمان مثال
.گرامي
:نوشتن دغدغه و احمدمحمود
چندين چاپ وجود با او.كرد منتشر را مهم رمان پنج خود زندگي سال طي 71 احمدمحمود
و چوبك مانند نويسندهاي سنت بر تكيه با آثارش در محمود.است "رماننويس" يك قصه مجموعه
به ديگر طرفي از روس كلاسيك قصهنويسي تيپ به توجه و طرفي از هدايت آثار برخي همچنين
كشورش تاريخ مختلف دورههاي راوي بتواند كه بود اجتماعي _ بومي ساختاري يافتن دنبال
در كه است ناتوراليستي _ رئاليستي ساده سبك نوعي احمدمحمود ويژگي توضيح اين با.باشد
بطن چندپارگي از او.است بيانگرا شدت به مكانهايش و آدمها رنگارنگي و زيبايي عين
وقايع مستقيم تاثير همچنين و است شده ناشناخته مدرنيستي دچار كمكم كه خود بومي جامعه
كل طور به و شولوخف مانند به را او محمود قصهنويسي تيپ.مينويسد آدمهايش بر تاريخي
يعني رمانش اولين.است كرده "تاريخي و اجتماعي تعهد" دچار روس چپ داستاننويسان
سياسي _ انقلابي نوخاسته نسل مقابل در آدمهايش و جنوب سنتي فضاي از بازتابي همسايهها ،
ياد به را و 40 دهه 30 سياسي جريانهاي اگر.ميشود منتهي شكست يك به آخر در كه است
اين.ميشود خلاصه "ماركسيست چپ" ايده در جهان اكثر اساسا و ايران روشنفكري نمود آوريم
.ميكند سنتي حال عين در و بيانگر قصهنويسي نوعي متوجه را محمود فراگير جهانبيني
برابر در (جواني در) خالد زندگي روايت به تبديل محبوب و مرسوم سوسياليستي رئاليسم
به رمان درون در كه سياسي پندارهاي بر علاوه مولفه اين.ميشود اطرافش ناهمگون اجتماع
آدمهايش ژرفاي در كه ميسازد را اجتماعي شدت به و ناتوراليستي قصه نوعي ميآورد وجود
با همسايهها.شده تباه سوژه مفهوم به انسان:ميشود يافت پندارها اين از فراتر چيزي
گمشده تكههاي راوي كه است داستاني تكاندهنده لحظات از سرشار سادهاش ، بافت وجود
شكست و دروني گفتوگوي تكنيك نوعي از استفاده با محمود.است دهه 30 اوايل در شخصيتي
رمان آدمهاي.ميكند پيدا دست نيز فرم در موفقيتي به "حال" زمان به آن تبديل و زمان
.تبعيد داستان و سياه برهوتي.ميشوند زنده دوباره شهر يك داستان رمان در همسايهها
تاريخ از مجموعهاي "مشاهده" عنصر بر اتكا با و "امپرسيونيستي" سياقي و سبك با رمان
خود اوج به رمان اين در انتقادي و برنده رئاليسم.است ايران جنوب بومي فرهنگ و سياسي
تا كوشيده لنگه ، بندر مرده فضاي از خود بيواسطه تجربه از استفاده با محمود و است رسيده
شهر يك داستان رمان محمود من نظر به.بپردازد رمانش آدمهاي زوال و سقوط كالبدشكافي به
برده پيش شعارزدگي سوي به گاه را رمان ساختار مولفه اين و است شده "سياسي" حد از بيش
از نمونهاي عنوان به را آن ميتوان كه است موهوم و سياه قدر آن شهر يك داستان.است
مطالعه يك به بيشتر رمان.كرد معرفي كودتاي 32 از بعد استبداد و توطئه تحريم ، فضاي
.است شده همراه قصوي موقعيتهاي و داستاني ريتم با كه مطالعهاي.است شبيه جامعهشناختي
كه تاثيرگذار رماني كرد ، مطرح جنگ مهم قصهنويس نخستين عنوان به را محمود سوخته زمين
خود رئاليستي روال همان ادامه با رمان اين در محمود.است خشونت روانكاوي آن اصلي دغدغه
حيرت و بهت نوعي حاوي كه نوشته را تصويري رماني هم ، كنار در مستند صحنه صدها چينش با و
با و گذاشته تنها مصيبت از انبوهي زير را شخصيتهايش او.است نابهنگام جنگي خشونت از
با سوخته زمين.كند روايت را بدوي خونريزي اين شروع ساختارهاي ميكوشد احساسي صبغهاي
عدم و نويسنده شتاب شايد.ميآيد حساب به مهم رماني هم باز تكنيكي ، و زباني ضعف وجود
انجير درخت و درجه صفر مدار رمان دو چاپ باباشد ضعف اين دليل "جنگ" مفهوم از او تجربه
را خود روايي تكنيك ميشود موفق خود بومي و اجتماعي دغدغههاي حفظ بر علاوه محمود معابد
فرم همچنين و زبان باب در سختگير قصهنويس يك به رمان دو اين در او.دهد تغيير نيز
.است يادماندني به خود نوع در درجه صفر مدار واقعيتگريز فضاي.ميشود تبديل روايي
شخصيتهاي كنار در ديالوگها ، انبوه.هنري كاملا آفرينش با خاك اين از دورهاي تاريخ
آمريكاي رمان گاهي كه واقعي _ جادويي فضايي ميشوند ، روايت گذشته زمان در كه فراوان
و رسيده خود پختگي اوج به معابد انجير درخت در نگاه اين.ميآورد يادمان به را جنوبي
جزء سادهترين قصه":ميگويد رمان اين درباره محمود.ميشود محمود براي شكوهمندي پايان
ولي.باشد ميدارد نگه را انسان كه انسان پشت تيره صورت به ميتواند هرچنداست رمان
همين داستان خلاصه.است ديگري زياد عناصر ميكند رمان به تبديل را رمان يك كه آنچه
لحن حوادث ، ديد ، زاويه به بايد نميدانم من رمان اين در منتهي ميگويند ، كه است چيزهايي
با جلدي دو رمان اين ".است شده برده كار به كه زيبايي آن به يا.كرد نگاه روايتش يا
در كه ميآفريند را پرتحرك قصهاي خرافات ، و انتقامجويي مفهومي محور دو از استفاده
بومي كهن باورهاي از استفاده و منطقگريزيها.ميكند خود زبان اسير را خواننده پايان
به را متفاوتي خوانشهاي خود نوع در كه داده سوق مدرن نگاه نوعي سوي و سمت به را محمود
محمود كه پاياني.است احمدمحمود پنجگانه رمانهاي پايان معابد انجير درخت.دارد همراه
.كرد تبديل روايي سبك و صاحبفرم نويسندهاي به دوست رئاليسم و معترض نويسنده يك از را
كوتاه داستانهاي اينكه آن و كنم اضافه را نكته يك بايد خوانديم كه خلاصه اين در
و چخوفوار صورت به كه هستند او رمانهاي از پارههايي عمومي اقبال عليرغم احمدمحمود
داستانهاي وجود با من نظر به.كردهاند آشكار را محمود درونيات از قسمتهايي منطقي
رماننويسي.است ذاتي رماننويس يك محمود كه گفت بايد آخر ، مجموعه چند در محمود زيباي
چند احمدمحمود از.نمود تبيين و پايهگذاري را بومي رمان سنت دولتآبادي كنار در كه
.نگرفتهاند قرار توجه و بحث مورد زياد كه است مانده باقي نيز فيلمنامه
:مشترك دغدغههاي احمدمحمود
داستاني ادبيات به تازهاي روح و نفس هدايت كه كرد آغاز را نوشتن دورهاي در محمود
گلشيري ، كنار در و 50 دهههاي 40 در يعني خود كار اوج در او.بود كرده تزريق ايراني
رئاليسم:كرد معرفي ايران داستاننويسي به را جديد زباني..و شهدادي ساعدي ، صادقي ،
گلشيري آثار در اوست همدوره نويسندگان تمام بين مشترك نوعي به كه رئاليسم اين.اجتماعي
و نمادگرايي ساعدي ميشود ، ساخته پيچيده فرم محور بر جننامه يا و احتجاب شازده مانند
شهدادي.است پاروديك موقعيتهاي نويسنده صادقي و ميبخشد آن به گزندهاي اكسپرسيونيسم
دولتآبادي كنار در (ميكنم تاكيد) احمدمحمود و مينويسد سال 56 آنارشيسم و وحشت از
خود با آخر تا را دهه 40 معيارهاي كه است روشنفكري او.است گسترده فرهنگي و زمان راوي ،
شاخصهاي و او نتوانست پهلوان عباس مانند افرادي مبتذلنمايي و هوچيگري.داشت همراه
كه مينوشت و ميزيست دورهاي در احمدمحمود.كند مظلومنمايي و بيقيدي دچار را نسلش
بنابراين.ميكرد تهديد را ايران نوپاي روشنفكري ريشههاي "استبداد" نام به مقولهاي
محمود ، آثار در.بناميم دهه چند اين فرهنگي _ اجتماعي مصيبتهاي راوي را او كه است درست
به تبديل كور بوف موهوم سايه آن و است گرفته بر در را اجزا همه تلخ و شوم جادويي و فضا
اشتباه.است كرده بيهويت را آنها اجتماعي منطق و بينظم موقعيتهاي كه شده آدمهايي
خاص منطق داستان هر كه كنيم خوانش را دولتآبادي و محمود آثار گلشيري زبان با كه است
به دقيقا ميرسد نظر به اغراقآميز كمي "شهر يك داستان" فضاي امروز اگر.دارد را خود
از طولاني دورهاي محمود.بود گرفته خو آن با دهه 40 نويسنده كه است نفرتي و خشم دليل
تمام و او مشترك وجه دقيقا اين و كرده روايت كلمه جادوي با را سرزمين اين تاريخ
سمت به را او محمود روشنفكري وجهه.بياوريد خاطر به را احتجاب شازده:است همنسلانش
اعتراض اين شدن دروني با و داد سوق زمانش ديكتاتوري ساختارهاي عليه "فرياد" و "اعتراض"
نويسنده احمدمحمود.شد نزديك زبان اتفاق يعني ادبيات واقعي مفهوم به وي آخر رمان دو
.ميشود بازي آنها با و نيستند آگاه مصيبت از خود كه است مردمي
:آخر سكانس
مخاطب "توي" به را اندوه يا و كنم صحبت ذهن رنگين افقهاي از بنويسم ، مرثيه نميخواهم
ادامه را خود روايت هم باز ما جهان كلاسيك ناتوراليسم.است رفته محمود اما.دهم سرايت
دانشگاه ادبيات دانشكده پلههاي.احمدمحمود از من آخر ديدار و مهراد بيمارستانميدهد
كه پير چريك يك از يادي.لب بر سيگاري لذت و نفس تنگي محمود ، بزرگداشت روز و تهران
در دوشنبه روز و شد گم فرهاد از بعد احمدمحموداست ستيز در بيروني جهان با سالهاست
به را افسوس و ناله و ميريزند پاييز برگهاي مانند او نسل آدمهاي.آرميد خاك هول
.ميبرند آسمان
آشنا مردم گريزي مردم
غلامي احمد
و آرمانگرا مردمي ، نويسندهاي.درگذشت ايران اسطورهاي نسل نويسندگان از ديگر يكي
با نويسندگان برخي بيمهري برابر در كه نويسندهاي.سكوت دهه دو نويسنده.متواضع
ميدانست او.بود برده پي "ماندگاري بزرگ" راز به محمود.نوشت و كرد سكوت بزرگمنشي
رهايي راه تنها بياورد ، فرودستها به را او بخواهد كه آنكس هر يا آنچه هر از گذر براي
از گذر با مردم ، ميان در زندگي تجربه سالها از انبوهي با.است نوشتن و خلاقيت خلق ،
.زندگي به همهجانبه نگاهي با و سياسي نشيبهاي و فراز
را او آنچه اما دارد انكارناپذير تاثير خودش از بعد نسل نويسندگان روي به محمود آثار
.است انقلاب از بعد نويسندگان روي بر او شخصيت تاثير ميكند ، ممتاز نسلش هم نويسندگان از
خودش مجذوب انديشهاي هر با را كس هر عاقبت كه داشت مسيحايي مايهاي وجودش در محمود
شكايت و شكوه به لب و كرد سكوت فقط حرفهاي بياعتناييهاي همه برابر در او.ميكرد
اوج از ميشد موجب كه چيزهايي همه از گذشت و گرفت ناديده را خود شده پايمال حق و نگشود
هرگز ايراني داستاني ادبيات سال بيست برگزاري روز در را محمود احمد چهره.بيفتد حضيض به
آمده او.لرزان دستهاي و سفيد موهاي از انبوهي با بهعصا داده تكيه.نميكنم فراموش
داستاننويسي مرد بزرگ اين ، اما.بگيرد را خود نويسندگي سال پنج و چهل ثمره تا بود
خانه به شادمانه جوانترها تا بازگشت درد ، از كولهباري با برگشت دستخالي روز آن ايران
مراسم آن در.نشنيد شكايتي محمود قلم و زبان از هيچكس جا ، هيچ هرگز آن از بعد.بروند
.بودند همه از قدرتر با آنها اما نشد قدرداني محمود و گلشيري از
چشم اما گريز جمع.بود آشنا مردم اما مردمگريز.بود آشنا سياست اما گريز سياست محمود
.بود محافل چراغ و
خردهريزهاي نه مردم ، همه براي ميراثي.است مانده يادگار به بزرگ ميراثي محمود احمد از
كه آنان براي اوست روح تكههاي.اوست آثار او ميراث.ميزند دامن دشمني و جنگ به كه نان
.ببينند فرزانه را جهان و كنند زندگي بزرگمنشي با ميخواهند
شعر شده زخمه زخم
موسويپور حمزه تازه شعر دفتر "بهاري مرگهاي فصل در" درباره
ايوبي محمد
انتشار اين و منتشرند و آشكار جرقههايي تشعشعاتشان ، كه دردهايي پنهان ، دردهاي - 1
دردهاي ;خواندهاند هم آدمي مشترك دردهاي همان قولي به را دردها اين و گويا است هميشگي
حال عين در و زيباترين ميدهند تشكيل - را شعر مخصوصا - هنرها مركزي هسته كه مشتركي
سوم جهان روزگاري كه ممالكي در.افسانهاند حتي و موسيقي و قصه و شعر قسمت دلخراشترين
ميشوند ، خوانده شده داشته نگه عقب و توسعه حال در كشورهاي اينك و ميآمد حساب به
اتم و ناپالم بمبهاي به رسيدهاند و شدهاند شروع قابيل و هابيل عالم از كه عوالمي
عراقي كودكان گرسنه كام و ميافتند لابد كه) عراق و افغانستان يا ناكازاكي ، بر - آمريكا
اينكه ديدن و را فلسطيني گرسنه كودكان كام سالهاست چنانكه ميكنند سير مرگ نان با را
(نروند يادها از ديرياسين لابد تا كردهاند ، دراز فلسطين آواره مردم طرف به اتهام انگشت
.بگذريم -
بدل زخمه به شاعر ، زبان و جان اندام حساسيت در كه است شعر زخم البته شاعر درد - 2
كهنه يا ميشود تازه كه است شعر كام در زبان چرخش اما.ندارد تازگي اين و ميگردد
حافظ مولاناو زبان كه چنان دارد ، هم مستيگيراتري كهنه شراب گفتهاند البته كه) ميماند
خط و گوش و چشم چون جهان:فرمود كه رد ، يا است تاييد سبيل بر نه اين و ديگر خيليهاي و
حقايق ، مرگ بر باشد فشردن پاي اگر شعر:باري / نيكوست خويش جان به چيزي هر كه / ابروست و
.نخورد امروز ، افتاده نفس به و خسته آدمهاي و گرفتار انسان درد به شايد
و شدهاند بيان شاعرانه كه دردهايي است ، او انساني دردهاي تجسم پور ، موسوي شعر - 3
با دلش و دارد دل به را خورده ضربه شريف انسان دردهاي تمام زخم شاعر ، كه ميدهند نشان
- منتشرش جهان و انسان به را درد دليل همين بهميتپد دنيا تمام مظلوم و مهجور انسان دل
.است منتشر جهان جاي همه در بيداد ، گرفتار انسان.برميگرداند - عالم تمام در
خواننده در را تفسير صفحهها كه تصويرهايي شعري ، ناب لحظههاي از است پر دفتر ، اين
/ [ص 87 زمانه پير خشوك شعر از] شعلهورم كه آمدم شب به ستاره از من:ميشوند باعث
گاه و [ص 39 آفتاب نفرين شعر از] ما نگاه لرزان ريسمان بر / مرگ مكرر عبور چونان
آمده كه كسي /ميخورد را دلش فريب / بار هزار روزي كه كسي:مينشانند تو در كويرحسرت
جدايي لحظههاي به / وصل خيمه كنار در كه كسي /ببيند خويش چشم به / را ليلي مرگ تا
بر ميشود نسيمي رقص بهاري ، مرگهاي در از ، شعرهايي گاه [ص 35 سفر شعر از] است رسيده
شعر هنوز اگر:ميماند مشام در خورده باران خاك بوي با خنكايش كه كرده عرق پيشاني
كه) / است عزيز گريه لحظههاي / هنوز كه پيداست / است فراموشي براي / خنديدنت كودكانه
صفحه چند است داستاني موسويپور ، شعر از مصراعي گاه و (باشد زائد اول هنوز ميكنم فكر
است تكرار ز خسته كه خاطرم در:منعكس آسمانها تمام در اما - جنوب خاص - جنوبي اندوه از
ظاهرا [ص 85 پدر اجاق خاكستر از شعر از] نميرود يادم / داشت پدر كه تبسمي حزن /
به كه شعري گروه همان از شايد ميآيند ، نظر به صميمي و ساده بهاري مرگهاي در شعرهاي
وعمق وسعت دليل به شايد ساده ، شعر يك خواندن ميانه در گاه كه ميگوييم ساده و سهل آنها
چرا.بخوانيم زمزمه به را شعر دوباره ميشويم وادار گيرا ، و گشته پالايش كلام و تصاوير
مييابند گسترش بيدرنگ و آغاز در ميكنند پر را ذهنمان ناخواسته تصاوير ، لايگي چند كه
ساخته نيمايي قالب در كتاب شعرهاي بيشترميشوند گير همهجا و ميگردند يله ذهن بر و
كه چرا كردهاند ، تحميل شاعر بر را خود آمدهاند ، نشدهاند ، ساخته گفتم ، غلط شدهاند ،
اين از اگر حتي است ، اميد شعر موسويپور ، شعرآموختني نه و ساختني نه است آمدني غم
و خنك سايهاي است ، نشسته شعرها واژههاي واژه بر عشق سايه چون بود ، سروده تلختر
و فرم و كلام خميرمايه وقتي رسد چه است ، سازنده - مجرد كلمه همين - عشق و آرامشبخش
زمانها تمام در او حركت و آدمي عاشق است ، عاشق موسويپور.باشد گرفته مايه آن از محتوا
بيرون دنياي و درون جهان سرگردان قبادياني ناصرخسرو همپاي وقتي همين براي.مكانها و
غار ديواره بر افلاطون مثل چون را ، سرگرداني اين بازتاب شاعر كه پيداست كاملا و است
اوج در شهيد شاهدان گاه كه نبوده ، ناداني از همه سرگرداني ، آن البته.است خوانده جهان
بر آتش اين شدن گلستان تا سياوشها آتش از گذر و بودهاند گيج عشق عطر از آگاهي
آدم خاص گويي سرگرداني ، اين اصلا.عشق سكر همين از است سطوري خواندن ابراهيمها ،
را تكاملش و توسع ميتواني كه تاريخ ، طول در است شيعي مسلمان شده خاصتر و بوده مسلمان
.بيابي كامل انسان در
زخم كاش كرده ، منتشر خورشيدي سال 1348 را شعرش دفتر اولين - الماس زخم موسويپور _4
گزينش وسواس و كرده پيدا وسعتي چه سال اين 33 در شاعر نگاه دهم نشان تا داشتم را الماس
چند هرميخورند چفت هم با كه كلماتي نشاندن هم كنار در را كاريش جواهر و هم ، واژگانش
با را او پيش سالهاي شعرهاي كه ميگذارند باز را ما دست دفتر ، انتهاي شعر چند تاريخ
.برسيم بايد كه نتيجهاي به و بسنجيم مثلا سال 1379 شعرهاي
و شده ، منتقدشان دوستان و متشاعران هياهوي مغلوب شعر ، مخصوصا ادبيات ، كه زمانه اين در
هست ، و بوده - مركزنشينان بخصوص - ادبي مطبوعات معمول هميشه رفيقبازيهاي متاسفانه
كاري كنند سعي و بگذرند بسته چشم شعرهايي ، دفتر چنين كنار از منتقد ، افاضل و اعاظم بايد
نبود چنين اگر.نشكند كارهايي ، چنين دور بر مغرضانه سكوت شيشه تا نمايند پيشه كارستان
.بگذريم...و مثلا موسويپور شعر معرفي در كنم وظيفه احساس نبايد داستاننويس من
بيسابقه شعر و شعر سابقه
آزرم محمد
شعرهاي" از ناميد ، خواندني مكاني را آن ميتوان كه روزنامه ستون اين در كه هنگامي
خاص ديدگاه يك از شعر امروز وضعيت و ميشود زده حرف آنها گفتماني رويكردهاي و "متفاوت
آموزش با نه و روبهروايم شعر نقد با نه ميشود ، داده توضيح حاضر امكانات به توجه با
به دوم مورد و نيست ميسر شعرها خود غياب با اول مورد كه چرا.متفاوت شعرهاي نوشتن براي
اصلا - شده داده توضيح قبلا كه - آنها بودن تجربي و متفاوت شعرهاي هستي دليل
.ميشود ارائه متفاوت شعرهاي خواندن براي پيشزمينهاي بيشتر اينجا.نيست امكانپذير
يك با را شعرها اين همه كه ميدهد ، آگاهي شعر متكثر و احتمالي خواننده به كه اطلاعاتي
از متمايز را روشي بايد شعري گفتمان اين از شعري هر براي بلكه خواند ، نميتوان روش
.كرد ابداع يا برگزيد خواندن ، ديگر روشهاي
هستيهاي داراي و فردند به منحصر و تجربي شعرهايي متفاوت شعرهاي كه ميشود گفته وقتي
ميتواند امر اين نيست ، جدا آنها هستي از آنها تفاوت ديگر ، بيان به يا و هستند متفاوتي
با همزمان شعرهاي ديگر با شعرها اين از يك هر بين سطح ، يك در كه باشد خصلتي بيانگر
شدن آشكار.ميشود آشكار تفاوت يا خصلت اين خود عمل اين با و مييابد بروز آنها
ديگر متفاوت شعر يك از تقويمي زمان يك در شعرها اين تمايز نمايانگر همواره كه فاصلهاي
.است رايج و رسمي شعرهاي از دستهاي يا
اين به.ناميد هم شعر خود از تعريف در تعريفي ، فاصلهاي را آن ميتوان كه فاصلهاي
ارائه شعر از تعريفي هم و ميكند تعريف را خود هم خود ، شدن نوشته با شعر هر كه دليل
.بود خواهد نيز مينامد شعر را خود كه تعريفي تفاوت نمايانگر مورد اين در پس ميدهد ،
آورنده پديد ديگر ، سطح يك در اين بر علاوه و نيست متعين و مشخص ثابت ، ساكن ، خصلتي تفاوت
در آن به نسبت تقويمي ، زمان يك طي كه است شعرهايي با متفاوت شعر هر بين فاصله و تمايز
.شدهاند نوشته ناهمزمان موقعيت يك
قرار نه و ميكند بازتوليد را شعر از قبلي تعريفهاي نه متفاوت شعر هر ترتيب ، اين به
.دهد قرار بعدي شعرهاي بازتوليد براي الگويي حكم در را شعر از خود تعريف است
مخاطب دريافت و شناخت متفاوت ، شعرهاي گفتمان در كه دريافت ميتوان شد گفته آنچه از
تعدد و تكثر ميافتد ، تاخير به مداوم طور به شعر ، تعريف از شعر ، متكثر و احتمالي
تعريفهاي ساير بر خاص تعريف يك تسلط و قطعيت از هم به نسبت آنها تمايز و شعر تعريفهاي
احتمالي ، مخاطب براي يكسونگر و ثابت و مشخص موقعيتي آمدن پديد از و ميكند جلوگيري شعر
.ميشود اجتناب
پيشنهادي كلمهاي از همواره بود ، امكانپذير روزنامهاي شرايط دليل به اگر شايد
با را گفتمان اين.است كرده حاضر خود در گفتيم را آنچه از اجرايي كه ميكرديم استفاده
پيشنهاد از را كلمه اين.ميناميديم "متفاوط" آن معناهاي در تصرف و نوشتار در تغييري
جديد پرداختي و - شده انجام كار اين روزنامهاي غير شرايط در - ميگرفتيم قرض دهندگانش
نشاندهنده ميدهد ، انجام كلمه اين در "ط" حرف كه كاريميكرديم ارائه آن از شعر در
شعرها ، اين خصلت حكم در تفاوت مداوم شدن دگرگون و آمدن پديد به كه است امكاني و حركت
نه و قطعيتاند داراي نه شعري گفتمان اين در تفاوتها كه ميدهد نشان.ميزند تاييد مهر
محصول و حاصل بلكه ميشوند ، توليد باز و تكرار پيوسته طور به گرفتن ، شكل از پس
.دگرگونياند
پديد شعر از متكثري و متنوع شكلهاي شعري ، گفتمان اين در تفاوتها مداوم شدن دگرگون
اشاره كه طور همان گذشته ، اين از.هستند خود فرد به منحصر نظم داراي يك هر كه ميآورد
گوناگون روشهاي با و ميشود محسوب متفاوت شعرهاي از يك هر در عملي كه "شدن اجرا" شد ،
.ميشود مشاهده كلمه اين ظاهري شكل در حتي ميگيرد ، انجام
در شعر معناهاي و تعريفها افتادن تاخير به و تمايز با همراه تفاوت درباره كه آنچه همه
اين دهنده نشان كه اجرايياست شده اجرا خلاصه طور به كلمه اين در شد ، ذكر گفتمان اين
كس هر از را ، متفاوت شعرهاي نوشتن براي آموزش تصور حتي يا و خواست نميتوان كه است امر
اين به كه شعرهايي از يك هر هستي با تناقض در كه چرا.پذيرفت است ، كاري چنين مدعي كه
الگو يك عنوان به شعر يك دادن قرار و شعر توليد باز.ميگيرد قرار ميشوند ، خوانده نام
يكنواختي و هنجارسازي در سعي كه شعري.ميشود انجام رسمي شعر گفتمان در كار اين براي
تصور كه خاص دوره يك طي و - شاعر - مولف هر شعر در ثابت مولفههاي دنبال به دارد ،
داراي يك هر و نيستند بردار مولفه متفاوت شعرهاي اماميگردد دارد ، آن از پيشرفت
در را آنها كه گفتماني درباره مجموع در كه ميباشند فردي به منحصر و متفاوت مولفههاي
ترديد مورد شعر در را مولفه حضور كه است مولفههايي داراي كه گفت ميتوان ميگيرد بر
سابقه و تاريخاست مداوم دگرگوني و تفاوت.ندارد دوم بار "تفاوط" كه چرا.ميهد قرار
همين به كردهاند دگرگون و دروني خود در را آن.كشيد شعرها اين رخ به نميتوان را شعر
.بيسابقهاند شعر ، تاريخ در دليل
ميبارد سياه باران ،
بايرامي محمدرضا نوشته معلق پل رمان به كوتاه نگاهي
خرم م ،
سال 1381 در كه است او رمان آخرين معلق پل رمان.است سال 1344 متولد بايرامي محمدرضا
"زد صدا مرا كوه" او قبلي كتاب.است شده منتشر "امروز ادبيات" عنوان تحت و افق نشر توسط
نويسندگان از او.است كرده خود آن از را آبي كبراي مار عنوان با سوئيس سال كتاب جايزه
.ميآيد حساب به دهه 70
نام به دغدغهاي عراق ، و ايران جنگ سال آخرين از دهه يك از بيش سرگذاشتن پشت وجود با
جنگ سالهاي و سالها اين طي.است احساسي بيانيه يا و مانيفست يك حد در چيزي جنگ داستان
به اغلب آنها ، بر تهييجي - حماسي روح غلبه علت به كه شد منتشر فراواني داستاني آثار
جديدي چهره ارائه با توانسته كه است نويسندهاي بايرامي محمدرضا.شدند تبديل مصرفي آثاري
آخرين كه معلق پل كوتاه رمان.بردارد جهاني ژانر اين طرح در محكم قدمي جنگ ، داستان از
.ميپردازد جنگ نام به بزرگي روايت به ديگرش آثار مانند به اوست اثر
به را خود بودنش اميد تمام دادن دست از علت به كه است جواني سرباز داستان رمان
آتشبار منشي".دارد نام خط آخر كه جايي است كرده تبعيد كابوسوار و دورافتاده منطقهاي
را خود فضاي بايرامي ".ميشي متوجه خودت.خطه آخر اونجابپرسي كسي از نيست لازم:گفت
رسيده خط آخر به كه انساني.ميكند بنا سنگين و سياه موقعيت يك در زوال احساس براساس
"خانواده مرگ".ميكند بازگو را خود داستان تدريج به خود ذهني ديالكتيك در او.است
نمادين موقعيت يك در كردنش رها و آدم اين معرفي با بايرامي.بيكسي بودن ، تنها احساس
در رمان اصلي ضعف.شود داخل اطرافش آدمهاي و او ذهني زاويههاي به تا ميكوشد جنگي ،
آنها با "نادر" تا هستند فقط كه فرعي شخصيتهاي و شده پرداخت قهرماني:است اينجا
يكسان و داستان دل در خود فرعي شخصيتهاي رهاكردن با بايرامي.باشد داشته كنش و ديالوگ
كه ضعف اين ازاست كرده وارد لطمه داستان دروني هارموني به ايشان اكثر تصويركردن
زماني برگشتهاي و رفت خود ، روايت در منظمي ريتم ايجاد با توانسته بايرامي بگذريم ،
.نمايد مشهود و محسوس را مولفه اين حضور اثر ، در زمان شيوارگي حس عليرغم كه بسازد موفقي
رفت دور ، افقي به دوختن چشم.است آدمهايش دغدغه رخوت از فرار و اتفاق بايرامي فضاي در
بالاخص و آدمهايش روانپريشان عراقي نظامي هواپيماي به شليك و كارگرانپلسازي آمد و
در تعليق:ميشود احساس بايرامي آدمهاي اكثر برگرده سنگيني چيز.ميدهد آرامش را نادر
و كشيده ميان به را هويت يعني انسان معروف مسئله جهانبيني اين با بايرامي.بودن
تبديل خود رمان فكري محور به زيركانه لحني با بلكه آشكار صورت به نه را هويت جستوجوي
ناشي عقدههاي و گرهها سامان به ذهن سيال جريان نوعي از استفاده با او شخصيتميكند
به او و فروريخته او عاطفي پلهاي تمام.ميكند بازگو را فضا در ماندن معلق و گمشدن از
كوچكترين از را ساختارهايش و مولفهها خودكشي اين.است زده دست دروني خودكشي نوعي
جلوتر رمان كه چه هر.است گرفته وام به راوي زندگي روايتهاي كلانترين تا ذهني تصاوير
و رفت و ميشوند كمرنگتر و كمتر ميشوند محسوب خاطره نوعي كه راوي ذهني تصاوير ميرود
اين اتمام با.ميگيرد كمتري سرعت گذشته زمان به حال زمان از راوي تصويري برگشتهاي
فضاي يك و شده دور رمان از رنگ.لحظهسازي به تصويرسازي ، به ميكند شروع راوي تصاوير
.ميشود آن جايگزين بيعمق و تخت
در كه را داستاني ميخواهد اوميآيد حساب به شخصيت مجدد احياي نوعي به رمان پايان
.است بازيافته را خود مناسب كاركرد كه مستعمل و معروف تكنيكي.بنويسد است اتمام حال
رمان كلي نگاه يك در.ميگردد باز رمان آغاز به شخصيت و ميگيرند تازهاي رنگ فضاها
راوي ، ذهن شدن سامانمند و شدن آرام با كه آشفته و مخدوش روايتي با است اثري بايرامي
.است كرده منتشر افق نشر را رمان اين.ميكند پيدا را خود منطقي سير خط نيز روايت
|