من سوزان سرزمين آسمان
ادبي جريانهاي رقابت
شست رانخواهم چشمهايم
من سوزان سرزمين آسمان
رولفو خوان داستاني جهان به كوتاه نگاهي
خرم يزداني مهدي
در من:ميگويد زبان باب در او خود كه ميدهد ريتم را خود قصه خاص ساختاري با رولفو
آثارم زندگي بنويسم گفتن زبان با ميخواهم بلكه بزنم حرف نوشتن زبان با نميخواهم آثارم
گام به گام سعيكردهام كه است زندگي ضرباهنگ همان زبان اين ضرباهنگ و است زبان در نيز
كنم حركت آن با
خشونت ، از پرترهاي رولفو ، و انيفانته كورتازار ، يوسا ، ماركز ، از معجوني لاتين ، آمريكاي
ميبندي را كتاب و ميخوانيش ميگيري ، دست در را پارامو پدرو وقتي.مرگ و گناه جادو ،
و توست دارايي توست ، به متعلق رمان كلمات تمام ميكني حس ميآيد ، سراغت به لجوج حسي
سال 1918 در مكزيكي معاصر نويسنده رولفو خوان.بگذرم...كني پنهانش رازي مثل ميخواهي
اثر در و بود عقيم و سوزان خشك ، زادگاهش ، سرزمين.آمد دنيا به خاليسكو ايالت در
دربهدريهاي از پس او.شد تبديل اليوتوار برهوتي به دوره آن انقلابي درگيريهاي
...و مهاجرت اداره سرخپوستي ، انجمنهاي تلويزيون ، در كار متعدد ، سفرهاي تجربه و فراوان
او اشتياق و ميل باعث پروسه اين كه طوري به ميشود تبديل كشيده زجر و كوش سخت مردي به
در نيز را خود آكادميك تحصيلات فرسا ، طاقت كارهاي بر علاوه رولفو.ميگردد ادبيات به
مكزيكي اين جهاني دوم جنگ از پس.ميرساند انجام به مكزيكوسيتي شهر در و حقوق رشته
اقبال از پس.ميكند منتشر سال 1953 در سوزان دشت نام به را اثرش اولين كمحرف و خجالتي
و كرده عرضه را پارامو پدرو يعني خود جاوداني و كوتاه رمان او سال 1955 در مجموعه اين
مرگ سال كه سال 1986 تا سال اين از.ميگردد تبديل بينالمللي چهرهاي به سرعت به
در.نميشود منتشر او از كتابي هيچ ديگر و كرده آغاز را ادبي سكوت رولفو است ، نويسنده
ميكنم فكر":ميگويد چنين ميپرسد را سكوت همه اين دليل او از كه خبرنگاري به پاسخ
تك با نيافتني دست و مرموز مكزيكي اين "نيست؟ طور اين باشد ، كافي برايتان كتاب دو همين
زنده زبانهاي اكثر به كتابش ترجمه بر علاوه كه مييابد اقبالي چنان "پارامو پدرو" رمان
.ميشود شناخته جنوبي آمريكاي نويسنده مدرنترين و "بورخس" خلف عنوان به دنيا ،
را پارامو پدروگرفتهاند عهده بر مولوي فرشته و گلشيري احمد را رولفو آثار ترجمه
پس رمان اين.است "تهران كتاب" ناشر.ميكند منتشر سال 1363 در بزرگ مترجم گلشيري احمد
دشت" نام با مولوي فرشته را سوزان دشت.ميشود چاپ تجديد هفتاد دهه اواخر در سالها از
چاپ تجديد تاكنون مجموعه اين.ميفرستد بازار به "گردون نشر" توسط سال 1369 در "مشوش
.درگذشت سالگي سن 68 در رولفو خوان.است نشده
با اواست كومالا يعني اجداديش روستاي به مردي سفر داستان رمان:(1955) پارامو پدرو
به كه درمييابد است پارامو پدرو پدرش يافتن دليل به واقع در كه برهوت اين به ورود
واقع در و ميميرد رمان از نيمي روايت از پس او خوداست گذاشته پاي مردگان سرزمين
بر محور دو كوتاهم بازخواني در.ميكند روايت ارواح ساير همراه به را سرزمين سياه تاريخ
مولفه چند از داستانش ساختار در رولفو:درام ويژگيهاي -ميكنم10 پيشنهاد اثر خوانش
قواعد به كه است نويسندهاي فوئنتس و يوسا بورخس ، ماركز ، برخلاف اواست برده سود آشنا
روال اين طي و ميشود آغاز خبري كمابيش و آشنا فضاي با داستان.است پايبند درام كلاسيك
مناسبي پايان رمان كه ميكوشد پيداست رمانش در كه شاعرانهاي آشكار رگههاي وجود با او
را آن و خوانده را قصه پايان ميتوانيم ما رولفو پيچيده روايت عين در يعني.باشد داشته
و آشكار كاملا آن بنمايههاي كه ساخته را كلاسيك درام نوعي رولفو بنابراين.بپذيريم
ما پايان و اصلي تنه آغاز ، قسمت سه وجود با كه است اين رمان مهم ويژگي اما.است تاريخي
احساسات و فضاها كه شده ساخته گونهاي به رمان ريتم ميشويم ، مواجه "استعاره" يك با
استعاره ايننميشوند داستاني قطعيت موجب و شده چيده هم كنار گونه پارادوكس و متضاد
رولفو خوان داستاني جهان در.است گرفته وام به بورخس جادويي رئاليسم از را خود ريشههاي
و زبان شاعرانه جنس و آهنگ جديد ، منطقسازي نوعي واسطه به بيرون جهان شناساي عناصر
.ميشوند داستاني استعارهاي به تبديل مهآلودشان هويت همچنين
خودبنيان دروني ارزشگذاريهاي براساس را خود درام بورخس درام تيپ از استفاده با رولفو
فضا اين.ميكند انتخاب روايت براي را مرده يك رولفو مردهاند همه كه جهاني در.ميكند
كه مييابد دست رئاليسم نوعي به جديدش مولفههاي و عناصر كردن نهادينه و ساختن با
طبيعت از استفاده با اسطورهوار جهان اين.سازد باورپذير را خود غيرمنطقي جهان ميكوشد
وهم اثر بر كه دهكدهاي.ميكند بنا را خود باور مرگ جهانبيني طبيعت به وابسته عناصر و
.سرگردانند رستگاري اميد به آن در روزها و شبها مردگان و است شده خشك مالك پاراموي پدرو
كه را خود روايت ميكند سعي و جسته سود خود اكسپرسيونيستي فضاي ذرهذره از رولفو
"افسانه" رولفو تعريف اين با.كند دور شدن پاروديك از است مرده راوي جهانبيني براساس
موفقي كاركرد او درام ساختار بودن آشنا خاطر به حقيقت اين و كرده تبديل حقيقت به را
.دارد اجتماعي - سياسي دغدغههاي ماركز مانند به رولفو.مييابد
عكس بر او ولي.هستند او رمان ذهن اصلي مولفههاي خشونت و انقلاب ديكتاتورها ، زمين ،
"بودها" اين مدرن روايت او براي بلكه بيابد را عناصر
اين ريشههاي تا نميكوشد ماركز
و رئاليسم بين ذهني برگشت و رفت و واقعيت از كردنقسمتهايي پاره واقع در.دارد اهميت
رماني پارامو پدرو نميكند ، پيدا رولفوخوانش براي است ماركز دغدغه كه جادويي رئاليسم
نمادين ، دنياي اين در رولفو.كرد مقايسهاش كافكا با شايدبتوان.نمادين فضايي با است
راوي روايت باعث خيال اين.ميداند مردگانش جهان مهمترينشناسههاي را صدا و خيال
نويسنده تركيبهاي و تكجملهها ميرود پيش شدن رمانس سمت به رمان كه هرگاه ميشودو
اين با پارامو پدرو.بگيرد پيشي داستان شاعرانهبر فضاي نميدهد اجازه و شكسته را فضا
كلاسيكش ، ساختار عليرغم.است تعيينكننده موقعيتهاي و تكجملهها تعريفرمان
ضرب و فرازوفرود.ميدهند تغيير را رمان ريتم انجيلگونه جملات فرعيو داستانهاي
را درام اصلي ساختار به شدن يكسويه اجازه و پوشانده را اثر كليت مختلفي آهنگهاي
آغاز سوگواري خود براي و بيايند مردهها وقتي:درونش جهان و پارامو پدرو - نميدهد20
انسان متافيزيكي باورهاي خاطر به كه ميشود هراسي و هول به تبديل مرثيه اين كنند ،
آمريكاي پدرسالاري نماينده پارامو پدرو.ميرسد نظر به ترسناك بسيار لاتين آمريكاي
نيز پيرامونش جهان مرگش از بعد و ميبرد بين از و ميكند آباد كه است او.است جنوبي
بودن دليل به كومالا نمادين روستاي بودن زنده اصلا.است رولفو جهان مركز او.ميميرد
.ميرود بين از پارامو پدرو زوال با و كمكم نيز جهان اين معشوقهاش مرگ از بعد است ، او
به پناه و افسانهسازي سوي به.ميدهد سوق رستگاري سوي به را رولفو انسان فضايي چنين
ميكوشد و است سرگردان اما مرده.ميشود دغدغهها همين دچار مرگش با انسان اين.آسمان
باعث پديده اين كند ، روايت و بيابد را سرگرداني اين ريشههاي قصه راوي ديد طريق از
آرزوي در دائما و بگويند قصه مردگان شود ، اثر اصلي جهانبيني مرگ ، جهانبيني كه ميشود
اخراج خود منطقه از را پيرامون جهان نمادينش قدرت با پارامو پدرو.باشند موعود بهشت
انقلاب.شود وارد او افسانهاي جهان به تاريخي جهان ساختارهاي تا نميدهد اجازه و كرده
رولفو اصلي دغدغهميكند اجبار همه بر را خود قانون و ميدارد نگاه دهكده بيرون را
يك از گذشته فقدان.ميگردد باز مكزيكي انسان هويت بحث به واقع در اين و هستند مردگان
آنها هويت ديگر طرفي از داشتهاند نقش آدمهايش زندگي در كه فيزيكي عناصر نابودي و طرف
بين ايشان ذهني فضاي قدر آن.هستند تاريخي رخوتي دچار آدمها اين.است كرده نابوده را
در و بيهويت آدمهاي واقع در.نميفهمند را خود مردن كه است آمد و رفت در زندگي و مرگ
جنس شناختن با راوي تا ميشود باعث امر اين.مردهاند كه نميدانند رولفو فراموشي حال
صورت به و ميپيچند هم به خيال و اصوات اينجا در.كند روايت را آن بتواند انسان اين
با كه ميشود دروني رمان جهان در قدر آن صدامحوري اينميشوند ساخته سرابگونه تصويري
كاملا پارامو پدرو مولفههاي واقع در.ميكند احساس را آن مخاطب زبان آهنگ جزيي تغيير
و ميشنيدم حرف صداي گاهي".شوند احساس بايد داستانيش اتفاقهاي و تصاوير و هستند حسي
حرفهاي آنها نداشت ، صدايي بودم شنيده وقت آن تا كه حرفهاييميشدم متوجه را تفاوت
قسمت اين ".رويا در همچون بشنود ، اينكه نه كند احساس ميتوانست آدم كه بودند بيصدايي
آن اصلي عناصر اصوات همراه به رويا و يافته تغيير او جهان.است راوي مردن آغاز واقع در
امر اين به آگاهي با و بنابراين مرده مييابد در كه است كسي تنها راوي واقع در.شدهاند
و قسمتي به قسمتي از دارد ، فراواني ذهن سيلان داستان.ميدهد شكل را پارامو پدرو داستان
مشتي با خواننده كه ميسازد باطل دور يك امر اين ميشود ، وصل ديگر آدمي به آدمي از
به رولفو نگاه ديگر نكته.هستند خويش رستگاري و دعا دنبال به كه ميشود مواجه گناهكار
به حال از ميريزد هم به بارها زماني ريتم رمان در.است آن روايت نوع و زمان مسئله
.ميسازند را روايت محور ديالوگ يا و تكگويي گاهي و ميكند تغيير آينده حتي و گذشته
خود قصه داستان ، مردگان تمام.است منفعل راوي يك راوي واقع در.است رولفو بزرگ هنر اين
اين چون ميشود داده تسري روايت به آنها قصه زمان بنابراين ميكنند روايت او توسط را
اصلي زمان زمان ، اين نيز قصه در.دارند اعتقاد آن به و است زنده آنها ذهن در زمان
تغيير تكنيكي دغدغههاي خاطر به را آن و نميشكند را زمان رولفو واقع در.ميشود قلمداد
قصهاي زمان آنها ، ذهن زمان مردگان ، جهانبيني يعني اثر مهم اصل براساس بلكه نميدهد
ميكند ، پيدا تسري نيز تكگوييها و ديالوگها به مقوله اين.است روايت حال در كه ميشود
يا و اطرافش مردگان قصههاي اصوات ، بنابراين دارد را واسطه و مديوم يك حالت راوي چون
پدرو اگر.ميشود ساخته رمان در ميگذرد ذهن در كه صورت همان به ذهنيشان درونيات
خاصي اطلاعرساني بدون و صورت همان به قصه ميان در وصف اين است معشوق وصف حال در پارامو
اين كه بدانيم بايد خوانش حين در.است شده رمان پيچيدگي دليل دقيقا اين.ميشود روايت
.است اطرافش آشفته مردگان روايت ابزار تنها او بلكه ميكند روايت كه نيست قراردادي راوي
بيابان اين در.ميرود بين از آن ظاهري پيچيدگي و شده خوانده رمان راحتي به شيوه اين با
كنار در اثر اصلي منطق علت به نيز آنها ندارند ، مردهها با تفاوتي نيز زندگان وحشتناك
از را خود كلاسيك كابوس و هول كه شده دروني آنقدر باوري مرگ اين.ميشوند روايت مردگان
آمرزش طلب در كه مردگاني است ، مردگان اين سرگرداني رمان مفهوم تلخترين شايد و داده دست
خود گناهان به مخاطبان براي اعتراف اتاقك در گويا واقع در و كرده بيان را خود قصههاي
پدرو مرگ صحنه و گرفته پايان نيز رمان مردگان اين اعتراف اتمام با.ميكنند اقرار
بياورد بالا را چپش دست كرد سعي كه همين".ميشود روايت كل داناي ديد زاويه از پارامو
تكهاي مردن شاهد روز هر بود كرده عادتنكرد توجهي هيچ اما افتاد ، زانوهايش روي بيجان
".ميريزند برگهايشان و ميخورند تكان كه ميديد را بهشت درختهاي.باشد وجودش از
ريتم را خود قصه خاص ساختاري با رولفو.ميافتد اتفاق رولفو زبان در مولفهها اين تمام
آثارم در من":ميگويد زبان باب در او خود.ميكند تاريك ناگهان و ميدهد نور ميدهد ،
نيز آثارم زندگيبنويسم گفتن زبان با ميخواهم بلكه بزنم حرف نوشتن زبان با نميخواهم
با گام به گام كردهام سعي كه است زندگي ضرباهنگ همان زبان اين ضرباهنگ و است زبان در
".كنم حركت آن
.شدهاست تبديل قرن شاعرانه رمانهاي زيباترين از يكي و زبان در شاهكاري پاراموبه پدرو و
اين.است نوشته را مشوش دشت نام به مجموعهاي پارامو پدرو از غير به رولفو:پايان در *
افليج ، آدمهايش كه است بياباني مكزيك از محض كابوسي پارامو پدرو مانند به قصه مجموع
كارلوس يعني او هموطن اگر.شدهاند تصوير باور مرگ يا و مرده غالبا و عاشق ديوانه ،
كرده هجو را تاريخ همين رولفو ميطلبد ياري به را اسطورهها و زده تكيه برتاريخ فوئنتس
اميدي.شدهاند تباه رولفو آدمهاي.است نموده بازآفريني آثارش در را سياهي نهيليسم و
كه است نسلي نماينده رولفو خوان.هستند مشغول مرگ انتظار و زمان ضبط به فقط و ندارند
براي حلقهاي عنوان به زمين كردهاند ، لمس را رسيده استقلال به تازه مكزيك شكوه فروريزي
اجازه او به و ميكند وادار حرف به گورش در را انسانش او..و چپاول بودن به اتصال
به او.ندارد جهان براي پيامي هيچ كه طنزآلود گاه و سياه روايتي.ميدهد روايت
.ميكند نگاه سرزمينش ويرانههاي
ادبي جريانهاي رقابت
مطبوعات منتقدان و نويسندگان داوري
كوهساران پيمان
شرح اين به را خود سال كتاب جايزه دوره سومين نامزدهاي مطبوعات منتقدان و نويسندگان
(بهارلو محمد) ليل بانوي ،(پيرزاد زويا) ميكنم خاموش من را چراغها رمان ، كردند اعلام
.(قاسمي رضا)چوبها اركستر شبانه همنوايي و
لالايي و (طاهري صمد) شبانه شكار ،(يادعلي يعقوب) شوخي و پرسه احتمال:داستان مجموعه
اثر "هيس" رمان معرفي با مطبوعات نويسندگان و منتقدين سال 78.(عامري بني حسن) ليلي
جامعه به را خود گزينشهاي روح ، پروين شهلا اثر "سوخته حناي" مجموعه و كاتب محمدرضا
را آن داعيه مطبوعات منتقدان و نويسندگان آنچه.دادند پيشنهاد خوانندگان و ادبي
و كرده بررسي را سال 78 در منتشره كتابهاي اكثر آنان كه بود نكته اين بر اصرار داشتند ،
چاپ به را آن مهمي ناشر يا نوشته را آن مطرحي نويسنده كه دليل اين به را كتابي هيچ
نمره و بگذرد نظر و نقد بوته از بايد كتاب هر":ميگويند آنان.ندانستند برتر رسانده ،
گسترش دليل به كه زماني.ميگردد باز خرداد 76 دوم به گروه اين فعاليت ".بگيرد
اين زاييده كه گروه اين.يافتند افزايش نيز ادبي صفحات مخاطبان مطبوعاتي ، فضاي بيسابقه
"هيس" و سناپور حسين اثر "غايب نيمه" رمان دو ميان از سال 78 است مطبوعاتي باز فضاي
بيشتر گروه اين كه كرد ايجاد مخاطبان در را ذهنيت اين "هيس" انتخاب با كاتب محمدرضا
درختان زير كه شهري" كتاب انتخاب با بعد سال اما.دارد را تجربي و فرمي كارهاي دغدغه
اسفار" و محمدعلي محمد اثر "باد در برهنه" چون كارهايي ميان از حمزوي خسرو اثر "مرد سدر
نهايياش راي و نميكند دنبال را خاصي جريان كه داد نشان خسروي ، ابوتراب اثر "كاتبان
در نيز داستان مجموعه بهترين انتخابهاي مقايسه.است دوره هر داوران راي واقعي برآيند
پروين شهلا اثر "سوخته حناي" انتخاب با سال 78.ميكند تاييد را نظر همين گذشته ، سال دو
گلي "ديگر جاي" انتخاب با سال 79 و آبكنار ، حسين اثر "ممنوعه تارهاي كنسرت" كنار در روح
.هم كنار در نجدي بيژن اثر "خيابانها همان از دوباره" و ترقي
فضاهاي با كارهايي مطبوعات ، منتقدان سال 78 نهايي مرحله نامزدهاي ليست در نيز امسال
با است كاري كه يادعلي يعقوب اثر "شوخي و پرسه احتمال".ميخورد چشم به متفاوت
و بنيعامري حسن اثر "ليلي لالايي" و متفاوت كاملا فضاهايي تجربه و فرمي دغدغههاي
فضاهايي و شده تجربه بيشتر فرمهاي با هستند كارهايي كه طاهري صمد اثر "شكارشبانه"
كه پيرزاد زويا اثر "ميكنم خاموش من را چراغها" كنار در هم رمان حوزه در.آشناتر
"ليل بانوي" و امروزي تجربههاي از دور به و منسجم ساختي با حرفهاي كاملا است كاري
.ميشود ديده قاسمي رضا اثر "چوبها اركستر شبانه همنوايي" چون كاري بهارلو ، محمد اثر
با تجربي اثري مانند 78 نيز امسال دارند قصد مطبوعات منتقدين داوران ديد بايد حال هر به
".مرد سدر زيردرختان كه شهري" چون كلاسيك اثري يا كنند انتخاب را "هيس" چون تازه فرمي
پيشبيني نميتواند كس هيچ لحظه آخرين تا و است پيشبيني غيرقابل واقعا نهايياش ، راي
.ميآيد بيرون كتاب كدام نام رايگيري جعبه درون از كه كند
شست رانخواهم چشمهايم
هنري _ فرهنگي سفر دو گزارش
گلستان ليلي
اول سفر
منطقه آن به كه بود بار اولين اين.فرانسهرفتم جنوب به سفري براي و شد يار بخت
دربارهاش ديگري چيز مديترانه ، درياي و دارد آفتابي و خوب هواي اينكه جز و ميرفتم
هواي دليل به كه شدم مطلع آنجا در.بودم نكرده كسب اطلاعاتي هم سفر از پيش.نميدانستم
آثاري و كردهاند اقامت مدتي شدهاند ، كشيده آنجا به هنرمندان بيشتر دريا ، و مطبوع
خلق آثار با را خانهشان يا ساختهاند ، موزهاي برايشان يا شهر مقامات و.آفريدهاند
راه به بايد و است آمده در كارم ديگر فهميدم پس.گذاشتهاند عموم تماشاي براي شده
.مكانها آن تماشاي به بيفتم
***
مساحت به پاركي ميان در و سرسبز تپهاي روي ،Cimies سيميز محله در.ماتيس موزه و خانه
.دارد قرار موزه زيتون درختان از پر و مربع متر هزار شش و سي
_ خانه اين در.هفدهم قرن زيباي معماري با مربع متر هزار دو حدود در رنگ صورتي خانهاي
هفت و پنجاه گراوور ، هجده و دويست طراحي ، شش و سي و دويست نقاشي ، هشت و شصت
موزه
ماتيس هنري مجموعه از اثر هفت و هشتاد و صد و عكس پنج و نود شده ، تصوير كتاب مجسمه ، چهارده
.بود شخصي اسناد و شيشهها سراميك ، تاپيري ، سريگرافي ، شامل كه است شده عرضه تماشا براي
قلبم ضربان صداي آنها تماشاي هنگام كه دارند ، قرار مجموعه اين در ماتيس بريدههاي كاغذ
متر نه در و متر چهار حدود (1953) "ميوهها و گلها" رنگ آب بزرگ نقاشي.ميشنيدم را
!بس مرا همين كردم فكر و.كرد ميخكوبم ورود بدو همان در كه داشت قرار موزه بزرگ ورودي در
بعد و (1890) "كتابها با بيجان طبيعت" و (1905) "ماتيس مادام" معروف پرتره بعد
آبيرنگ بريدههاي كاغذ بريدهها ، كاغذ رديف هم سر پشت بعد و "انارها با بيجان طبيعت"
و.بودلر شارل از "بدي گلهاي" شعر كتاب تصاوير شده ، تصوير كتابهاي و.معروف
يا گراوورهايي.بودند گذاشته نمايش به را گراوورها ديگر اتاقي در.مجسمههايش
نشان گراوورهارا ساخت طرز فيلم نمايش كوچك اتاق در.بودند زيبا چه و متفاوت تكنيكهاي
يك مثل درست تردستي ، نوعي با.ميساخت را گراوورها آرامشي و راحتي چه با.ميداد
گيجتر ميشدم وارد كه اتاق هر به.ميآمد بيرون آستينش از نبوغ پس از نبوغ شعبدهباز ،
پارك وارد بعد.كشيد طول موزه تماشاي ساعت دو حدود.ميرفتم بعدي اتاق به منگتر و
كاغذ رنگ به را چيز همه چرا نميدانم اماشدم كاجهايش و سرو و زيتون درختان با سرسبز
...!بود روزي عجب.ميديدم آبي بريدهها ،
***
شاگال موزه
سال در شاگالدارد اختصاص شاگال "مقدس كتاب پيامهاي" آثار مجموعه به فقط كه موزهاي
قصههاي از بزرگ نقاشي دوازده اول سالن در.كرد اهدا فرانسه دولت به را مجموعه اين 1966
اين."خروج سفر" و "تكوين سفر"ميخورد چشم به زنده رنگهايي با عتيق عهد اول كتاب دو
قصههاي روال به نه و رنگها تناسب بنابر شدهاند ، كشيده تا 1967 سال 1954 از كه آثار
ايثار نوح ، كشتي بهشت ، آدم ، خلق.است شده آويخته ديوار به نقاش خود توسط مقدس كتاب
بهشت ، از حوا و آدم شدن بيرون يا بهشت ، تابلوهاي.تابلوهايند قصههاي..و اسحاق
يعني كند ، كار بيشتر خودش خاص هنري دنياي روال همان در كه بود شاگال براي فرصتي
و سرزندگي آنقدر و هست رنگ آنقدر سالن اين در.معروفش جفتهاي و گلها حيوانها ،
هشت كه كوچكتر سالن در.است زندگي و رنگ از انباشتهاي مقدس كتاب انگار كه شادماني ،
ديده عتيق عهد از ديگر كتابي يعني "سليمان غزلهاي غزل" مضمون بر تابلو پنج است ضلعي
.مجموعهاند اين آثار ضخيمترين و تغزليترين سرخ ، رنگمايه با نقاشي پنج اين.ميشوند
كتاب شعر به كه عشقي همان خداوندند ، به عشق از تمثيلي تصويرگر نقاشي پنج اين يقين به
نقاشيهايي استثنايياند ، نقاشيهايي نقاشي ، پنج اين چيز هر از بيش اماانجاميد مقدس
در را چيز همه عشق ، كه امر اين به يقين با و.شاگال تخيلهاي و فانتزيها از پر
.است كرده ممكن تابلوهايش
همه زندگي ، در كه همچنان هنر ، در":نوشت شاگال موزه ، اين افتتاح هنگام به سال 1973 در
مانندي حوضچه موزه ، سالن دو بين روباز ، مكان در ".باشد عشق آن اساس اگر است ، ممكن چيز
قصهاي براساس شده ساخته تابلويي كوچك ، موزاييكهاي از بزرگ سطح يك از ديوارهاي با است
جشن.ميتابد دو هر بر آفتاب و افتاده حوضچه بر موزاييك نقوش انعكاس."شاهان كتاب" از
.زندگي
اختصاص گاه به گاه كنسرتهاي و گردهماييها سينمارها ، به كه است موزه سخنراني سالن بعد
پنجره.است ساخته رنگين شيشههاي با را دنيا خلق داستان شاگال كه پنجرههايي با يافته ،
خلق بعدي پنجره.ستارها و عنصرها نور ، خلق:ميدهد نشان را دنيا اول روز چهار اول
به را تصاويري پنجره ، آخرين و باريكترين ميدهد ، نشان را زن و مرد و گياهها حيوانها ،
پيروزي آواز فرشتهها.دنيا خلق روز هفتمين از ميدهد نشان گردشوار و دايره صورت
ميگردند سبكبار و شادمانه همه.است رنگ از پر و زيبا چيز همه و دادهاند سر را خداوند
.ميبينم سرخ را جا همه است ، رنگ از پر چشمانم ميآيم ، بيرون
موزه از.ميچرخند و
|