نخبگان اقتدار زوال
هژمونيشكني و هژمونيسازي
32 دهه دو بازيگران
خبر حاشيه
ملي مصالح برخلاف
نخبگان اقتدار زوال
رجايي عليرضا با گفتوگو در اجتماعي تحولات دينيو روشنفكري
هژمونيك وجه شدن قايل امكان داريم قرار اسلامي انقلاب گفتمان ذيل كهدر زماني تا
است متصور ديني روشنفكري جريان براي
وي.هست كه كردهاند تصور آن از سياسيتر را رجايي عليرضا:قوچاني محمد سياسي ، گروه
دوره سال 1379 انتخاباتي رقابتهاي به غيرمنتظره ورود مديون را سياسياش شهرت از بخشي
ششم مجلس براي ثبتنام لحظات آخرين از رجايي اين ، وجود با.بود اسلامي شوراي مجلس ششم
نامي رفت ثبتنام محل به هميشگي خونسردي همان با و كوچكش فرزند طاها امير همراه به كه
.است كرده زندگي سياست حوالي در نيز گذشته سالهاي طي رجايي عليرضايافت زبانها سر بر
مشاركت مطبوعاتي ، فعاليتهاي تا گرفته سيما و صدا سازمان و خارجه امور وزارت در كار از
سياسي گروه دبيري و سياسي ايران ايرانفردا ، گفتگو ، دريچه مجلههاي راهاندازي در
و هست نيز سياسي علوم دكتراي دوره دانشجوي عينحال در وي.جامعهروز شركت روزنامههاي
ميتوان كه همچنان فهميد ، ميكند منتشر گامنو نشر در كه كتابهايي از ميتوان را اين
اينكه از هميشه رجايي اين وجود باكرد درك كارهايش لابهلاي در چپرا به او گرايش
به كه زماني حتي دارد پرهيز شود شناخته او شغل عنوان به روزنامهنگاري يا سياستمداري
سياسي بحران روزهاي در درست.درآمد ايران روزنامهنگاران صنفي انجمن هياتمديره عضويت
اكنون كه همچنانميداد بها آن متن از بيش سياست حاشيهاي مطالعات به كه دارم ياد به
از بيش رجايي عليرضا با گفتوگو.ميداند مفيد سياستورزي از بيش را سياست به انديشيدن
روشني به عمل و تئوري از مايهاي با رجايي پاسخهاي كه شد بدل مباحثهاي به گفتوشنود
فكر و كند زندگي حاشيه در است مايل همچنان و دارد ابا متن به ورود از او كه ميداد نشان
عكس يك شكار براي مناسبي كادر نتوانست سرانجام نيز روزنامه عكاس حتي كه آنگونه.كند
داشت ابا بگذاريم مشخص قاب در را عكسش بتوانيم اينكه از گويي.بيابد او از متفاوت
.باشد جالب مباحثه اين متن شايد مصاحبه اين انجام زمان از ماه گذشت 6 با درعينحال
.هژموني بحران سر بر مباحثهاي
رحمتي جمال:كاريكاتور
پيدا اعتماد دير قدرت ساخت به كه همانطور ايران مردمميكنم شروع كلي طرح يك با *
عمومي احساس.است دشواري فرايند هم نخبگان به نسبت اعتمادشان شكلگيري فرايند ميكنند
مردم بياعتمادي مورد ميشوند ، سياسي ساخت وارد كه اين محض به نخبگان كه است اين بر
بدگماني اين در ريشه اندازه چه موجود سياسي تعليق ميكنيد فكر شما.ميگيرند قرار
شدهاند؟ بياعتماد نخبگانشان به مردم كه داريد قبول را فرض اين شما اصلا دارد؟ تاريخي
مفهوم يك نخبگان مفهوم چونداد نميشود صرف نه و بله با را سوال اين جواب نظرم به
آن از البتهداريم نظر در را "قدرت نخبگان" نخبگان ، از ما.است كلي و عام خيلي
افكار از دقيقي احصاء كه اين بدون روشنفكران درخصوص.ميكنيم مراد هم را روشنفكران
به معمولا كه همانگونه از بياعتمادي نوعي مردم كه ميدانم بعيد خيلي باشم كرده عمومي
هم گذشته در كه روشنفكري قديمي مشكل.باشند داشته هم نخبگان به دارند سياسي ساختهاي
به و ايدهها زبان ، مبناي كه است اين نيست هم جديدي حرف و بوده صحبت موردش در هميشه
به توجه با.است بوده متفاوت حدي تا عادي مردم با روشنفكران نشانههاي امروزيها تعبير
و فني دانشهاي از سطحي كه روشنفكران از معدودي گروه و ايران در اجتماعي پيچيدگي سطح
از دسته اين بين ارگانيك ارتباط از مانع بودن لايه دو اين ميكنند كسب را اجتماعي
و كاركردها بلكهنيست بياعتمادي من نظر به واقعه اين معنايميشد مردم و نخبگان
همين به.است كرده مشكل را ايران جامعه متن و دل در روشنفكر يك اتصال لازم مكانيزمهاي
.كنيم تصور روحانيت را ايران جامعه طبيعي نخبگان ما كه باشد اين درستتر شايد گاهي جهت
تا بوده بيشتر مردم و روحانيت بين گفتوگو امكان و اجتماعي بسيج امكان كه اين جهت به
با ارتباط در گويايي نسبتا زبان روحانيت ميبينيم هم الان.جديد روشنفكران و آنان ميان
كمتر مردم ارگانيكشانبا ميگيرندارتباط ارتفاع كه ميزاني به روشنفكران كه دارد مردم
گروه دو اين اجتماعي و معنوي تجارب مجموعه و زبان و ايدهها نظام كه اين جهت به.ميشود
.درنميآيد راحتي به آن از بياعتمادي شاخص اما است ، متفاوت حدي تا
به كه سوءتفاهمي از و دهم توضيح نخبگان به مردم بياعتمادي از را خود مقصود بايد گويا *
اينكه بود مدنظرم بيشتر آنچه.كنم جلوگيري آمد وجود به قدرت ساخت با آن مقايسه علت
.است آمده پايين اصلاحات جنبش طريق از رهايي و آزادي امكان ميكنند احساس اكنون مردم
اصلاحات جنبش مثل اجتماعي جنبشهاي براي سياسي نخبگان به كه اميدهايي آن حقيقت در يعني
نشانه چند نظرم به هم نشانههايش.است شده كمتر اصلاحات كنوني جنبش بر تكيه با داشتند
مشابهي تاريخي مقاطع در.است شده تكراري سياسي نخبگان حرفهاي كه اين يكياست بارز
جاي به است بهتر نوعي به.است داده رخ اتفاق اين ملي نهضت از پس سالهاي مانند
آن ديگر.سياسي نخبگان به مردم اميد شدن كمرنگ يا و كردن اميد قطع بگوييم بياعتمادي
يا مذهبي گرايش ملي ، نهضت از بعد كه است همين خاطر به.نيست مردم جوابگوي انگار ادبيات
يا بدهد ، نجات را آنها بود قرار كه نظريههايي ميكنند احساس مردم.ميشود بيشتر چپ
آن عامل سياسي نخبگان ديگر نتيجه در و داده دست از را خودش كارايي يا و درآمده درونتهي
كه است احساس همين خاطر به نيستند بپيوندد وقوع به هستند مايل كه چيزهايي آن و تحولات
براي هم نخبگان از ميكنند اميد قطع بهبود براي موجود سياسي نظم به نسبت كه گونه همان
كه است اين بر احساسمميكنند اميد قطع اجتماعي جنبش آن يا و سياسي نظم آن اصلاح
به نسبت كه اجتماعي نيروهاي به حتي مردم كه اين و فوتبال از پس حوادث مثل واقعههايي
بيشتري تمايل و شدهاند اميدوارتر دارند كمتري فرهنگي شاخصهاي پيشرو اجتماعي نيروهاي
پذيرا را آنان و ندهند نشان مقاومتي آنها مقابل در ميكنند سعي حداقل يا و ميدهند نشان
.است موجود نخبگان به اعتماد عدم بحران اين نشانگر باشند ،
.نميشود دگرگون خيلي مردم با ارتباطشان و روشنفكران مورد در من نظر هم شما توضيح با
كانونها اين است گرفته شكل كانونها از مجموعهاي ايران در كرديد اشاره كه نمونه همين
اين اشكال و برخواهدخاست سياسي ، جريانهاي آنها دل از نهايت در كه است چيزهايي همين
ميزاني به يعني.نداريم كانون نوع يك ايران در ما ، بنابرايناست متفاوت البته جريانها
قدرت حوزه در نيست ، سياسي قدرت حوزه در هم صرفا كه) كند پيدا تسري حوزهها اين كه
از اشكالي ما مثال براي.ميكند پيدا تغيير كانونها اين گستردگي (هست هم اجتماعي
نوع ايناست اجتماعي واكنش از نوعي هرحال به هم اين كه داريم سنتها برابر در مقاومت
.نيست موجود سياسي جريانهاي توان در مثال براي.نيست سياسي جريان هر توان در واكنش
را محافظهكارانهتري نسبتا اخلاقي الگوهاي چپ ادبيات بيان به كه ميكنند سعي آنها
شناسايي را كانونها بايد ما تناوب همين به و هستند راديكال سياست در اگرچه كنند ، تبليغ
را متعددي سياسي جريانات و روشنفكري جريانات كانونها ، اين شناسايي تناسب به و كنيم
و اجتماعي جريان هر كه كند ادعا نميتواند سياسي جريان هر بنابراين.كنيم تقسيم و تعريف
به است ممكن هرچند.ميكند نمايندگي را اجتماعي كانون هر يا و ايدئولوژيك جريان هر يا
.كند تظاهر اين
هوشمندزاده پيمان:عكس
در آنان كه درحالي ميكرد ، نمايندگي هم را خياباني جنبشهاي حتي خرداد 1376 دوم تحول *
در فوتبال شبهاي مطالبات مثل مطالباتي بگوييم نميتوانيم.نداشتند چيرگي اصلاحات جنبش
پنهان اما داشت وجود مطالبات اين هم قبل سالهاي دراست آمده وجود به 79_ سالهاي 80
اين كه ميشود چگونه.داشت قرار پايينتري رتبههاي در و بود شده مرحلهبندي و بود
بياعتمادي از ناشي اين آيا ميايستند؟ صف جلوي ميآيند و ميزنند بههم را صف نيروها
نيست؟ موجود سياسي نخبگان به
اگر بنابراين.است متفاوت ثبات شرايط با نظم عدم و جنبشي شرايط در كردن نمايندگي شرايط
جريانهاي از متضادي ميزان ميشدند رهبرانموفق اسلامي انقلاب جريان در كنيد فرض
اگر.كنند تكرار را كار اين نميتوانند ديگران ثبات شرايط در كنند نمايندگي را اجتماعي
خرداد دوم مقطع در قطعا خاتمي آقاي كنيم تلقي جنبشي حركت يك بلوغ از وجهي را خرداد دوم
.نيست آنطور ديگر الان كه ميكرد نمايندگيهايي
رسيدهايم؟ ثبات دوره به ما يعني *
عبور بود خرداد دوم در كه اجتماعي جنبش مرحله از سطحي از ولي نرسيديم ثبات دوره به
.كردهايم
سطح به اما كند ، برآورده را اوليهاش شعارهاي نتوانسته هنوز كه است جنبشي چگونه اين *
ميرسد؟ جديدي
بنابر داشت وجود ايران در يگانه جنبش يك اگر.نداريم ايران در يگانه جنبش يك ما
از ما بنابراين.داشت اجتماعي حامي نيروهاي مدون صورتهاي و ايدئولوژي مدون صورتهاي
نتيجه ميتوانيم ميكنيم كه لحظهاي به لحظه و متفاوت الگوهاي و تفاوتها و تحولات همين
در.هستند كوچك جنبشهاي از مجموعهاي.ندارد وجود ايران در اجتماعي جنبش يك كه بگيريم
منطبق برهم لايهها اين كه لحظاتي در و ميشود منطبق برهم جنبش اين لايههاي سطوحي
هر و سياسي انسداد مفهوم با مخالفتشان مثال براي.ميكنند پيدا عام بيان يك ميشوند
جنبشهاي خرد و متعدد لايههاي اين همه اينجا در.ميكند نمايندگي را آن كه جرياني
داريم را وضع اين لحظه در ما اگر كه است ممكن و ميكنند نمايندگي را همديگر اجتماعي
عرض كه همانگونه.نيست اينطور كه درحالي هست ايران در اجتماعي جنبش يك كه كنيم تصور
دايره.داريم هم متفاوتي نيروهاي آنها تناسب به و داريم متعددي كانونهاي ما كردم ،
همانطور.نيست يكسان ميكنند نمايندگي را كانونها اين كه جريانهايي از هركدام پوشش
مقابل در بايد كه اين به هستند قايل كه كساني نميتوانند اصلاحطلبان كردم عرض كه
تلاش اصلاحطلبان كه چرا.كنند نمايندگي را كرد مقاومت ايران جامعه در اخلاقي سنتهاي
ميشود را اين.بمانند وفادار نظام داخل در الامكان حتي اخلاقي سنتهاي به ميكنند
حركت نظير مواردي ميكنم فكر من.گرفت نظر در آن از متعددي موارد و كرد جزيي بسيار
افقهاي برايش نميشود كه است خودبهخودي حركتهايي ميكنيد اشاره آن به شما كه فوتبال
صورتبندي امكان كانونها اين از يكي در كه اين مگر.گرفت نظر در مستمر و بلندمدت خيلي
.كند پيدا
به ميتوان چگونه بگيريم ، درنظر اصلاحات فرايند در سكته يك عنوان به فقط را آن اگر*
دوم نخبگان دست از كنترل آن در كه است مقطعي سكته از مقصود رسيد؟ اصلاحات آسيبشناسي
همنوايي آن با دلشان در چه ميشوند آن با همنوايي به مجبور حتي و ميشود خارج خرداد
ديگرش حادثه.است فوتبال شبهاي همان نمونه يك نظرم به.باشند نداشته چه و باشند داشته
زنان ، مقوله كه كرده تاكيد اين بر همواره اخير سالهاي در خرداد دوم جنبش.است زنان جنبش
احساس اكنون اما.زنان مسئله بعد و است دموكراسي ما اول مسئله.است دوم درجه مقولهاي
كه است اين دنبال زنان جنبش شده ، زده دامن هم روزنامهها در كه اخيري بحثهاي با ميشود
درجه با همتراز نباشد اول اولويت زنان حقوق اگر.ندارد وجود رتبهبندي چنين كند ثابت
من است ، داشته وجود رتبهبندي چنين قبلا كه است درحالي اين.هست دموكراسي جنبش اول
ميان نجواي صورت به بحث اين زنان تخصصي مجلات در تا 79 سالهاي 76 در است يادم
و ميكند باز سر شكاف اين سال 80 در چگونه ولي.داشت وجود زنان جنبش و ديني روشنفكران
آيا اين.ميشود سوم و دوم صفوف نخبگان با اول صف در نخبگان بين حاد بحثي به تبديل
از نميتواند و است بحران دچار موجود گفتمان كه نيست آن نشانگر نيست؟ بحران يك علايم
كند؟ دفاع اولويتهايش
سياسي رقابت مفهوم با تعارضي شما صحبت در حال عين در و باشد همينطور است ممكن
تلاش خرداد دوم جريان نخبگان شما گفته به كه باشد ترتيب اين به است ممكن يعني.نميبينم
فكر موجود بنبستهاي به توجه با بنابراين.كنند نمايندگي را وسيعتري حوزه كه ميكنند
هميشه زنان خوب و كنند جلب خودشان طرف به را بيشتري حاشيهاي نيروهاي بايد ميكنند
.است مطرحي موضوع
جدا اصلاحات جنبش از را خود حساب و ميكند مطرح مستقل را خود اكنون زنان جنبش اما *
دوم جنبش در را ما سهم ميگويند اينكه حداقل.ميشود ديده جداسازي اين نشانههاي ميكند
.كنيد متناسب بايد خرداد
من كنند مطالبه و درآورند بيان به را خود مطالبات اينكه و سياسي چانهزنيهاي سطح در
ممكن.دارند نيرومندي حد اين تا چانهزني قدرت اجتماعي نيروهاي كدام الان كه نميدانم
هوشياري اين به را روشنفكر و نخبه روزي است جامعه در كه پراكندهاي اجتماعي فشارهاي است
را آنها و كند نمايندگي را پراكنده نيروهاي از گروهي يك كه است مناسبي وقت كه برساند
جوانان ، زنان ، جنبش جنبش مثال براي ايران فعلي وضع در اينكه اما.كند منسجم خودش دور
موضع از اينها كه آنجايي تا باشند داشته ثابتي و منضبط خيلي نمايندگان قومي ، جنبشهاي
از علايمي و شاخصها شايد بيشتر.دارد وجود ترديد خيلي كنند چانهزني بخواهند نمايندگي
.روست پيش بحران يك
در البته كه ندارم ، كار خيلي عملكردها در انسجامش به است بحران علايم هم من منظور *
دو هر در جوانان جنبش.بگيريد نظر در را جوانان جنبش شما.ميرسد وحدت نوعي به نهايت
نشان خود از را رفتار اين نيز (دانشجويي جنبش هم يكي و خياباني جنبش همان) شاخهاش
استقلال به بيشتري تمايل گرايشهايش همه با دانشجويي جنبش طرف اين به سال 79 ازميدهد
جنبشي ميفرماييد شما كه گونه همان ميدهد نشان خودش از خرداد دوم جبهه راس به نسبت
وجود پيراموني جنبشهاي.نداريم اجتماعي جنبش يك ما و دارد اصلي بدنهاي كه دارد وجود
كه است چيزي آن هژمونيك صورت اين نظرم به.ميكند پيدا هژمونيك صورت يكي ولي دارد
نيروي يك عنوان به ديني روشنفكري طرف اين به سال 76 از.ديني روشنفكري گفت آن به ميشود
.نيست سياسي رقباي طريق از هم فقط.ميشود تضعيف دارد هژموني اين اما است شده مطرح سياسي
رقابت اين اما بودند هم نظام از خارج يا و داخلي سياسي رقباي نگران نيروها اين البته
رقبايش يعني.است اجتماعي لايههاي در كردهاند پيدا ديني روشنفكران كه مشكلي است سياسي
جوانان جنبش و فرهيخته و دانشجو جوانان زنان ، جنبش نميكنند سياسي رقابت معنا اين به
خرداد دوم هژموني برابر در جدي سوالهاي علامت دارند هم اينهاعادي و خياباني
ميخواهند ، را خودشان سهم.ميشود مطرح كه است آشفتگي دوران در اين نظرم به و ميگذارند
در بحران نشانههاي اينها آيادهند تغيير ميخواهند را مراتب سلسله ميخواهند ، استقلال
نيست؟ هژموني آن
را خودم صورتبندي نتوانم خيلي شماست نظر مورد مفاهيم اينها چون شايد هژموني در بحران
خودتان شما و بگويم خودم مفاهيم حوزه در بخواهم اگر.بگويم مفاهيم اين چارچوب در
است اين دارد وجود ايران در كه نكتهاي.نه يا هست مدنظر همان اين ببينيد كنيد ارزيابي
نيروهاي يعني.نشده ايجاد سياسي تنوع سطح در هنوز ايران جامعه درخور و طبيعي تنوع كه
كه مجبورند نظام داخل روشنفكران و ندارند را خودشان نمايندههاي هنوز موجود اجتماعي
جريان هر كردم عرض كه طور همين و بگيرند برعهده حدي تا را مفقود جريانات اين كاركردهاي
.كند تلاش كه هم هرچقدرببندد خودش به را جريانها همه نمايندگي عنوان نميتواند سياسي
همه مفاهيم و شعارها از برخي بيان با نميشود.ميشود ايجاد ارگانيكي رابطه يك
احساسم من.كند را كار اين نميتواند سياسي جريان يك.كرد نمايندگي را متنوع جريانهاي
اين در باشد سياسي مفهوم به ديني روشنفكري بحران اينكه از بيش بحران اين كه است اين
است مشاركت بحران بيشتر ميكنيد اشاره آن به شما كه عزيمتي نقطه آن هرچيز از بيش لحظه ،
سياسي تصلب مرحله از يعني كنيم عبور بحران آن از اگر.است نسبي تصلب از حاصل بحران و
و سياسياش كاركردهاي و ديني روشنفكري مورد در ميشود بهتر موقع آن كنيم عبور فعلي
.كنيم صحبت است جريان اين در كه اجتماعي پشتيبانيهاي ميزان و اجتماعي بسيج ميزان
هژمونيشكني و هژمونيسازي
كيان عليرضا
ساحت به قدم و كرده عبور نظام كارگزاري سطح از است چندي اسلامي جمهوري سيماي و صدا
در سازمان اين نخبگان ، (اقتدار) هژموني زوال عصر در.است گذارده فرهنگي سياستگذاري
از "ماندگار چهرههاي" تكريم با كه است شده آن بر موجود فرهنگي نظم اعظم كارگزار مقام
بحراني.بنشاند نخبگان هژموني بحران آتش بر آبي سياسي ، نظام حفظ دغدغه با و سياست دريچه
از دانشآموزان پدران ، از فرزندان:ميرود پيش دولت عمق تا و آغاز خانواده سطح از كه
از مديران كارفرمايان ، از كارگزاران سران ، از كادرها استادان ، از دانشجويان معلمان ،
جمهوري رياست انتخابات در.نميكنند پيروي فرادستان از فرودستان كلام يك در و رئيسان
در حتي.زدند نامزدي و برابري كوس دولت همان رئيس برابر در دولت مدير دو سال 1380
سران از غير مواضعي معتقدند كه يافت ميتوان را بسياري كادرهاي سياسي احزاب فراگيرترين
و دانشگاهها در.برگزيدهاند خويش فعاليت براي را ظرف اين فعلا اما دارند احزاب آن
تنها.ديد ميتوان را رسمي و كلاسيك آموزههاي عليه طغيان از آشكاري نمونههاي مدارس
از فراتر هياهويي با دانشآموز دختركان كه كرد نگاه مدارس تعطيلي ساعات به است كافي
يكشكل و يكرنگ يونيفورمهاي خويش خانههاي در و ميكشند سر از را چادرها كودكي عادات
را بسياري دانشجويان ميتوان دانشگاهها در بالاتر سني مقاطع در.ميكنند خارج تن از را
به و ميكشند نقاب در رسمي تالارهاي به ورود هنگام به را خويش كرده بزك چهرههاي كه ديد
خرده خيابانها در سرانجام و ميگشايند خويش چهره از نقاب تالارها همان از خروج هنگام
ميشوند مجهزتر اجتماعي نظم حافظ كه ميزان هر به.ميكند حكمروايي خياباني جنبشهاي
را باطلي دور دو ، اين گوييميشود پيچيدهتر نيز جامعه در نظم اين از عدول شيوههاي
.است نمانده جاي بر اقتداري هيچ اينك.هستند ديگري ياريدهنده و حياتبخش كه ميزنند رقم
معرفي بحران اين مغبونان از را ديگري هريك ديني سنتگرايان و ديني روشنفكران ظاهر به
كف از را خويش فراگير نفوذ نيز شريعتي و بازرگان كه مصباح نهفقط اكنون اماميكنند
.دادهاند
بانفوذ ايدئولوگهايي كه آن از بيش نيز ميكنند زندگي نيز ما عصر در كه ديگري نخبگان
است سروش عبدالكريم فقط ميان اين در و ميشوند تبديل گوشهنشين آكادميسينهايي به باشند
برابر در پيش از بيش اكنون هم ، او كه ميماند باقي "آكادميسين _ ايدئولوگ" مرز در كه
ديني روشنفكري جريان تماميت كه او نهفقط كه پرسشهايياست گرفته قرار تازه پرسشهاي
در نخبگان اقتدار زوال محصول خود كه جرياني ترتيب بدين.داد خواهد قرار پرسش مورد را
.است شده بحران همين تكرار درگير اينك بود دهه 60
.كرد عبور اجتماعي نخبگان از نسل سه از ايران اسلامي انقلاب دهه 60 در
تا حجتيه انجمن از طيفي و بودند ستيز در انقلابي تحول ذات با كه سنتگراياني _ نخست
مرحوم از طيف اين در.درميگرفت را درباري روشنفكران نيز و علميه حوزههاي از بخشهايي
.ميگرفتند قرار انقلابيان رد و نقد مورد نصر دكتر تا حلبي
با اين و افتادند ستيز در سنت با انقلابي تحول به بخشيدن اصالت با كه نوگراياني_ دوم
اين مظهر عنوان به شريعتي مرحوم.نبود همساز ايران اسلامي انقلاب سنتگرايانه ماهيت
.نميشد شناخته اسلامي انقلاب طراز روشنفكر حداقل اما نميگرفت قرار طرد مورد گرچه طيف
و ميگرفتند قرار انقلاب و سنت مرز در خويش ليبرالي تمايلات سبب به كه نوگراياني _ سوم
اين وجود با (بازرگان مرحوم) ميشوند خوانده مكلا روحانيان كنايه به حتي اينرو از
نخبگان صف از ديگران همچون آنان و برنتافت نيز را گروه اين اسلامي انقلاب روحاني هژموني
.شدند خارج سياسي نظم وثوق مورد
كه انقلابي و جوان روحانيان آغاز در.آوردند بر سر اما گروه دو هژموني بحران اين از
انقلابي و جوان روشنفكران ديگر و ميايستادند انقلاب و سنت مرز در ليبرالي تمايلات بدون
سويي از كشور فرهنگي نظام.بود دوران اين فرزند سروش عبدالكريم.داشتند موقعيتي چنين كه
از.ميورزيد اهتمام ليبراليسم نقد به ديگر سويي از و داشت قرار ماركسيسم با تقابل در
احتجاج به ديالكتيكي تضاد رد در بلكه ميگفت ، پاسخ طبري احسان به تنها نه سروش اينرو
فاصل حد در دهه 60 روشنفكرنمادين عنوان به سروشميپرداخت نيز بنيصدر ابوالحسن با
شريعتي توانمندسازي سوداي با را مطهري خلوص دغدغه.ميگرفت قرار شريعتي و مطهري
صورتي شريعتي چون اوميداد ارائه نظام جوان نسل براي نمادين الگويي و درميآميخت
.نداشت سر بر عمامهاي و تن بر ردايي هم مطهري مانند اما نداشت آويخته كراواتي و تراشيده
انقلاب حتي و.ميگيرد دست به را اجتماعي و سياسي هژموني ديني روشنفكر زمان اين از
نظام كارگزاران و سخنگويان او شاگردان و اصلي خطيب سروش ميشود سپرده آنان به فرهنگي
ميتوان را كسي كمتر دهه 60 در نظام سياسي حتي و فرهنگي مديران ميان در.ميشوند سياسي
و شد بدل غالب هژموني به او پوشش حتي و گويش نوع.باشد تاثيرنپذيرفته سروش از كه يافت
الگوي يك همچون سنتي روحانيت برابر در كه عرفي روشنفكري برابر در فقط نه ديني روشنفكري
.كرد علم قد فرهنگي
عصري در او به اين و ميشد محسوب نيز مطهري شاگرد نبود ، شريعتي منطقي تداوم فقط سروش
.ميرفت شمار به بهفرد منحصر موقعيتي بود مطهري مرتضي چون موثر خطيبي فاقد روحانيت كه
روحانيت ، براي مطهري) موجود آلترناتيوهاي همه فقدان در ديني روشنفكري هژموني اينرو از
صحنه از متفاوتي بهدلايل كه لائيك روشنفكران نيز و مذهبي - ملي روشنفكران براي بازرگان
.شد متولد (بودند شده خارج
.آفريد نيز را خويش عكس صورت شد تاسيس سياسي نظم توسط هژموني اين كه سرعتي همان به اما
به حاكميت از و يافت مغلوب صورتي غالب هژموني سياسي ، قدرت در سنتگرايان نفوذ افزايش با
اجتماعي جنبش سال 1376 در محذوف اجتماعي نيروهاي صدر در كه بدانجا تا.شد بدل اپوزيسيون
.آفريد را خرداد دوم
بحران با نيز ديني روشنفكران سياسي ، اصلاحطلبان ناكارآمدي موازات به اكنون هم گرچه
آن هژموني پايان حداقل و جنبش اين پايان از برخي كه گونهاي به) شدهاند مواجه مشروعيت
امكان فقدان در كه جرياني:ماست روي پيش ديني روشنفكري تجربه هنوز اما (ميگويند سخن
خودش مغلوب صورت در حتي و شد تبديل غالب هژموني به اجتماعي نيروهاي ديگر براي رقابت
ادامه اپوزيسيون قامت در خويش حيات به سياسي سابقه و رانت همان از استفاده با توانست
.جدي و جديد پرسشهاي از ناشي زوال.است گرفته قرا زوال معرض در يكباره به اينك و دهد
دانشجويان ، جنبش) موازي اجتماعي جنبشهاي بر را خويش استيلاي ديني روشنفكري اكنون
ميتوان را زوال اين اوج.است دادن دست از آستانه در يا است داده دست از (زنان جوانان ،
بزرگتر برادران ديني روشنفكران كه وحدتدانست تحكيم دفتر عضو دانشجويان سرگشتگي در
سوي از اشتباه تجربه اين تكرار فراتر تلخ واقعيت اين از اما ميرفتند شمار به آنان
كه هنگامي ميكنند تجربه نو از را تاريخ اكنون آنان.است موجود نظم فرهنگي كارگزاران
تجليل او چون سپيدموياني از ميكوشند زرينكوب عبدالحسين امثال بر زدن طعنه از پس سالي
الگو عنوان به رسمي سيماي و صدا در كه هنرپيشگاني و ورزشكاران وسيع خيل كنار در و كنند
چهرههاي نوع از همايشهايي نقد در تامل سبب تنها آنچه.بنشانند كردند معرفي جامعه به
كه مثبت صورت اين از اما.تكريمند شايسته بيگمان كه است بزرگاني تكريم ميشود ماندگار
بدون داريم حق كه هستيم ما اين ميكنيم گمان ديگر بار چرا كه است اين اصلي پرسش درگذريم
.كنيم تقديس و شناسايي را آنان نخبگان مردم جاي به اجتماعي نمايندگي يا علمي اهليت هيچ
از مگر است سنت حامي كه نظمي ميشوند؟ افزوده ديگر گروهي و حذف برخي دايره اين در چرا
مدرن رسانههاي بيمدد مردم انتخاب سبب به تنها شيعه تقليد مراجع چگونه كه است برده ياد
.مييافتند دست خويش ناب هژموني و فائقه اقتدار به
درون در ذاتي عناصري واجد دارد را انتخابكننده بوي گرچه انتخابي هرگونه ديگر سوي از
سروش عبدالكريم كه آنگاه.ميكشد خويش سوي به نيز را انتخابگر مقام كه است انتخابشونده
بود شده انتخاب اسلامي جمهوري فرهنگي نظم برتر هژموني و برگزيده نخبه عنوان به
اما ميدادند خبر انتخابگرانش از او متفاوت ذات به نسبت درستي به كه بودند سنتگراياني
از و ديدند را ماركسيسم بر سروش مهيج نقد تنها تغافل اثر در يا آگاهانه انتخابگران ، آن
به ديني روشنفكري نزديكي از روزي خود تا كردند پرهيز ليبراليسم برابر در او سكوت
.شوند هراسان ليبرالي جنبشهاي
پناه:ميشود تكرار ديگري شكل به حادثه اين ماندگار چهرههاي انتخاب دايره ميان در اينك
جز البته برادر اين كه حوزوي سنت براي دانشگاهي برادري جستوجوي و سنت به تجدد از بردن
تا ميشود شكسته ديني روشنفكري هژموني رو اين از.نميشود خارج غيرسياسي روشنفكري دل از
بنيادگرا سيرتي كه خطبا از جديدي نسل:گيرند قرار نظري استيلاي معرض در جريان دو همزمان
تكرار دوباره تاريخ ، ترتيب دارندبدين سنتگرا صورتي كه علما از قديمي نسل دارندو
تا ميشود شكسته هژموني يك.شوند خوانده فرا ديگر گروهي تا ميشوند رانده گروهي.ميشود
در آنكه حال ميشوند انجام سياست خلوت حياط در همه اين و شود ساخته ديگري هژموني
از فرزندان:است حاكم هژموني بحران هنوز آنجا است ديگري خبر جامعه شلوغ خيابانهاي
فرادستان از فرودستان كلام يك در و كارفرمايان از كارگزاران سران ، از كادرها پدران ،
.نميكنند پيروي
32 دهه دو بازيگران
كميته در حضور
قزويني حميد
اعضاي براي شناسايي كارت صدور مسئوليت نبوي بهزاد كميته مركزي شوراي كار به آغاز با
و منحل فرعي كميتههاي شبانهروزي و مداوم تلاش ماه چند از پس.شد عهدهدار را كميته
كادر از و موقت دولت منتقدين از كه نبوي حال هر بهگرفت قرار مركزي كميته زيرنظر همگي
.است مانده ناگفته تاكنون كه دارد سينه در فراواني شنيدني خاطرات است بوده كميته مركزي
مصادره دستگيريها ، مختلف ، مناطق و پايتخت سطح در آن توسعه نهاد ، اين شكلگيري چگونگي
كه است مطالبي جمله از ديگر موضوع دهها و موقت دولت با اختلافات بازرسيها ، اموال ،
گذشته سال طي 20 او.دارد ياد به آنها از مهمي خاطرات يا و داشته نقش يا آنها در بهزاد
از آرامي به و نگويد سخني هيچ دوستانش و خود عملكرد و كميته درباره است كرده سعي همواره
التهاب پر روزهاي آن درباره توضيح گونه هر كه ميداند نبوي شايد.كند عبور آن كنار
.ميكند صرفنظر آن به ورود از لذا نيست مطلوب چندان كه آورد خواهد وجود به را شرايطي
خود حضور ماهه چند دوران پيرامون را مطالبي تاريخ ، درست قضاوت براي روزي نبوي است ممكن
بعدها البته.نگيرد صورت موعد از ديرتر اقدام اين آنكه شرط به كند ، بازگو كميته در
صورت زماني اقدام اين اما گرفت قرار كشور وزارت مديريت و نظر تحت اسلامي انقلاب كميته
!داشت حضور كميته در نبوي بهزاد نه و بود كار سر بر موقت دولت نه ديگر كه پذيرفت
انقلاب مجاهدين سازمان تاسيس در كميته به ورود از پيش مدتي حال عين در نبوي بهزاد
بدر ، از بودند عبارت كه ميشد تشكيل گروه هفت از سازمان اين.بود كرده مشاركت اسلامي
انقلاب پيروزي از پيش مذكور گروههاي.فلاح و موحدين واحده ، امت صف ، منصورون ، خلق ،
با همكاري به حاضر كه مسلمانان گروههاي عنوان به و داشتند مسلحانه مشي بيشتر اسلامي
اسلامي انقلاب تداوم و گسترش منظور به عده اين.ميشدند شناخته بودند نشده خلق مجاهدين
.كردند اعلام وفاق اين شرط را امام از تبعيت و آمده گرد هم كنار در
اين تاسيس دلايل مهمترين از يكي او نزديكان و رجوي مسعود گروه با رقابت ترديد بدون
كه شود انتخاب اسمي بود ، شده سعي هم نام انتخاب در آنكه ويژه به ميآيد شمار به سازمان
ميتوانست هم جمهوري حزب در عضويت عدم كه چند هر.باشد داشته سازمان آن به زيادي شباهت
جمهوري حزب اعضاي برخي با دوستي و آشنايي رغم به سازمان اعضاي.كند كمك سازمان تاسيس به
در كه كردند سياسي تشكل يك به اقدام راسا خود و نپذيرفتند را قدرتمند حزب اين به ورود
نقش بهزاد سازمان اين رشد و تولد در است بديهي.شد برخوردار هم زيادي قدرت از كار اوايل
قدرت هرم به اعضا ساير و او كه زماني از ويژه به.است داشته عهده بر كنندهاي تعيين
.كردند پيدا راه نظام امنيتي و اجرايي سياسي ،
اشاره نكته اين به تنها و برده پايان موقتا را انقلاب مجاهدين سازمان پيرامون بحث
ميتوانست جمهوري حزب همچون نيز سياسي حزب اين دهنده تشكيل نيروهاي تركيب كه ميشود
نخست روزهاي در انقلابي تعهد و شور البته.دهد نويد را بعدي درگيريهاي و اختلافات
به كه اكنون لذا.بود شده اشكالات مشاهده از مانع حزبي فعاليت در تجربه عدم و پيروزي
ميتوان را آن دليل مهمترين شايد و اولين ميشود نگاه سازمان اين دروني اختلافات
.كرد ارزيابي نيروها تركيب بودن نامتجانس
خبر حاشيه
وكلا كانون مديره هيات همه
رهامي ، محمد محسن دادخواه ، محمدعلي حضور با دادگستري ، وكلاي كانون مديره هيات
وكالت از و محكوم قضاييه قوه سوي از همگي كه سلطاني عبدالفتاح و عبادي شيرين سيفزاده ،
زنجيرهاي ، قتلهاي پرونده با ارتباط در نوعي به همگي وكلا اين.شد تشكيل شدهاند محروم
فعال و داشته وكالت سياسي فعالان و روزنامهنگاران و دانشجويان دانشگاه ، كوي به حمله
داشت حضور نيز زرافشان ناصر مدافع وكيل جداريفروغي محمدعلي كه جلسه اين دربودهاند
براي قانوني اقدام تا گرفت ، قرار بررسي مورد مذكور شده محكوم وكلاي به مربوط پروندههاي
با ديدار و اروپا به جداريفروغي اخير سفر به توجه با.شود انجام محروميتها رفع
فوقالعادهاي اهميت از اخير جلسه اروپايي مهم كشور چند در وكلا مستقل كانونهاي
تماسهاي و مذاكرات از گزارشي جلسه ، اين در فروغي جداري كه ميرود احتمال.بود برخوردار
قرار ايران وكلاي كانون مديره هيات اعضاي اختيار در را اروپايي مستقل كانونهاي با خود
با ديدار در فروغي جداري مذاكره و تبادلنظر بحث ، مورد مسائل جمله از.باشد داده
در است ، بوده وكالت كار دشواري و حقوق از جهاني دفاع موضوع اروپايي ، مستقل حقوقدانان
لازم تحرك عدم دليل به شده محكوم و محروم وكلاي سوي از كانون مديره هيات شده ، ياد جلسه
.شد انتقاد وكلا صنفي حقوق از دفاع در
اين در ايسنا خبرگزاري خبرنگار با گفتوگو در دادگستري وكلاي كانون رئيس كشاورز ، بهمن
قضايي برخورد آنها با كه وكلايي نظريات و مطالب استماع به جلسهعمدتا وقت:گفت ارتباط
ارائه همكاران اين با كانون همراهي نحوه درباره نيز مختلفي پيشنهادهاي و گذشت است شده
مستقلي جلسات يا جلسه در شده مطرح مطالب است لازم پيشنهادها تراكم به توجه با كه شد
.گيرند قرار بررسي مورد
خود پروندههاي ماهيتي مسائل زمينه در محترم همكاران البته:كرد تصريح وكلا كانون رئيس
امكان و باشد ميسر چنانچه و گرفت خواهد قرار بررسي مورد كه داشتند ملاحظاتي مطالب نيز
كرد اعلام كشاورزشد خواهد انجام لازم اقدام شود ، پيدا موارد اين به وكلا كانون ورود
نظير قانوني ابزارهاي از محكوم وكلاي وسيله به كه شده قطعي احكام مورد در كانون موضع كه
عنوان به ولو را خود نظريات كه است اين شده ، استفاده دادرسي اعاده يا ماده 235 اعمال
حضور:گفت وي.افتد موثر بلكه تا كنند اعلام مربوطه مراجع به قضايي و حقوقي موضع اعلام
همكاران اين تك تك گذشته در.يافت تحقق بار اولين براي مديره هيات در همكاران جمعي دسته
اقداماتي خاص مورد هر در كانون و كرديم ملاقات شده مطرح مختلف مسائل به توجه با را
:كرد تصريح دادگستري وكلاي قانون پيگرد سابقه به اشاره با پايان در كشاورز.داد انجام
اتهامات كه وكلايي اخير سال چند در چنين هم و دور گذشتههاي در كه اين عليرغم
بنده كه آنجا تا اما كردهاند ، دفاع دادگستري دادگاههاي در داشت سياسي صبغه موكلانشان
است نشده فراهم حقوقي و قضايي مشكلات وكلا براي مدافعات اين دنبال به هرگز دارم ، ياد به
اخير سنوات در صرفا وكلا كانوننگرفتهاند قرار امروز مشابه موضعي در وكلا تاكنون و
آنچه مورد در خود اعضاي از دفاع و حمايت خصوص در است شده ناچار كه گرفته قرار موضعي در
به مربوط شد اشاره آن به كه مواقعي.كند اقدام نوشتهاند و گفته دفاع موضع در كه
دعوي اصحاب وسيله به وكيل انتخاب قانون نه و اساسي قانون اصل 35 نه كه است زمانهايي
مورد در نود اصل كميسيون گزارش ايرنا خبرگزاري گزارش به بنا ديگر سوي از.داشت وجود
نحوه به نسبت گزارش اين در.شد خواهد قرائت مجلس علني صحن در زودي به شده محكوم وكلاي
.است شده وارد متعددي حقوقي انتقادات دادگستري وكلاي محكوميت و محاكمه
تربتجامي دبير خدمتبراي از انفصال ماه سه
به توهين شبهه و تحريك اتهام به را تربتجامي زن دبير اداري ، تخلفات به رسيدگي دادگاه
به ايشان:گفت زمينه اين در آگاه مقام يك.كرد محكوم خدمت از انفصال ماه سه به ائمه
من:ميگويد وي و ميخواهد انگيزه توهين كه چرا است نكرده توهين است معتقد و معترض حكم
.كردم عذرخواهي و رفتم پرورش و آموزش حراست به آمد پيش شبهه كه هم موقعي.نداشتهام قصدي
ما:گفتند آنها مادر و پدر ولي كردم عذرخواهي و رفتم هم دانشآموزان خانه در به حتي
.داريم شكايت پرورش و آموزش مديريت از نداريم شكايتي شما از
كلاس سر را (ع)كاظم موسي امام زندگي از داستاني اينكه از پس ساله دبير 25 رحيمي نوشين
اقدامات وي عليه تربتجام شهر در و شد ممنوع كلاس سر به رفتن از بود ، كرده تعريف
.گرفت عهده بر را وي جان حفظ مسئوليت انتظامي نيروي كه آنجا تا گرفت صورت اعتراضي
گفتوگو هم باز
اروپا اتحاديه دادند خبر ايران به اروپا اتحاديه گفتوگوهاي تداوم از بيگانه رسانههاي
ميرود انتظار.كرد خواهد گفتوگو ايران اسلامي جمهوري با بشر حقوق مسئله در ميگويد
وزيران ميگويند ديپلماتها.شود آغاز پيششرطي هيچ بدون و تهران در دسامبر در كار اين
كه متحد ملل سازمان قطعنامه يك از حمايت مورد در آنكه از پس اروپا ، اتحاديه خارجه امور
گفتوگو گرفتند تصميم كردند ، پيدا اختلافنظر ميكند محكوم را ايران در بشر حقوق وضعيت
.هستند ايران در اقليتها و زنان عليه تبعيض نگران ويژه به آنها ميگويند وزيران.كنند
اروپا اتحاديه و هستند اصلاحات خواهان ايران مردم اكثريت گفت دانمارك خارجه امور وزير
.كند كمك آنها به ميخواهد
ملي مصالح برخلاف
دهشيري محمدرضا دكتر
رئيس به كرد نمايندگان فراكسيون اعضاي و اسلامي شوراي مجلس نمايندگان از جمعي نامه گرچه
منازعات در را اروپايي اتحاديه بتوانند تا ميگردد تلقي ابتكاري اقدامي اروپايي اتحاديه
در تركيه منطقهاي سياست به فشار اعمال نوعي رهگذر اين از و كنند وارد منطقهاي
شهر دو تصرف ويژه به) خود ارضي مطامع به دستيابي براي فعلي موقعيت از بهرهبرداري
:است ملي برخلاف چند جهاتي از مزبور نامه ليكن نمايند ، وارد (كركوك و موصل نفتخيز
اصل برخلاف مهم اين كه ميكند تداعي را خارجي سياست در قوميتگرايي نوعي نامه اين _ 1
به اهتمام بدون خارجي سياست در كرد اقليت دادن دخالت.است خارجي سياست در ملي منافع
عليا سياست
كه ميگردد تلقي ديپلماتيك عرف در غيرمرسوم و واگرايانه اقدامي كلان و (High Politics)
.شود پرهيز آن از شديدا بايد
در (Nation) ملت واژه.است آورده ميان به سخن "كرد ملت" از مناسبت دو در نامه اين _ 2
سرزمين و جمعيت از و رسيدهاند خودآگاهي مرحله به كه است مردمي معناي به سياسي ادبيات
به مزبور نامه در اصطلاح اين كاربردن بهبرخوردارند معين حكومت و مشروع حاكميت مشخص ،
ايجاد در نظام دشمنان پروژه به بخشيدن مشروعيت و ايران تجزيه شناختن رسميت به معناي
نسبت پوزش ، و تصحيح ضمن نامه اين صادركنندگان است مقتضي رو ، اين از.است "بزرگ كردستان"
ملت" شناختن رسميت به شائبه تا نمايند اقدام "كرد قوم" يا "كرد اقليت" واژه كاربرد به
ملتي عليه" چون عباراتي كاربردن به.نكند بروز است "كرد دولت" تشكيل با مترادف كه "كرد
نامه متن در "ملتها حقوق به احترام" و "كرد ملت ويژه به جهاني جامعه" ،"كرد نام به
قوم عليه" قبيل از عباراتي به ترتيب به بايد كه است ملي منافع و مصالح برخلاف نمايندگان
.يابد تغيير "اقليتها حقوق به احترام" و "ايران مسلمان ملت" ويژه به جهاني جامعه ،"كرد
به كه بخشيده رسميت كرد ملت به اولا "كرد ملت ويژه به جهاني جامعه" عبارت در _ 3
در بينالمللي نقش نوعي آن براي ثانيا.نيست كشور آكادميك جامعه قبول مورد هيچوجه
.است ملي مصالح خلاف بينالمللي عرصه در نيز بزرگنمايي اين كه است شده قائل جهاني جامعه
به نسبت فوق ، واژگان اصلاح ضمن نامه اين صادركننده نمايندگان ميشود پيشنهاد پايان در
تا نمايند اقدام بينالملل روابط و حقوق و سياسي علوم صاحبنظران و استادان با مشاوره
جدا ملي مصالح و منافع با مغاير اصطلاحات كاربرد از واژگان سياسي و حقوقي بار لحاظ ضمن
.نمايند پرهيز
|