مدرن پسا انسان
نيچه ويلهلم فريدريش
:اشاره
بيشك.است بوده متفاوت برداشتهاي ودستخوش تحول در مختلف سدههاي طي در انسان مفهوم
در نيز همانگونه.داشت تفاوت مدرن برداشت با بود ، ميانه سدههاي انسان از كه برداشتي
سيطرهاش امروزه كه شد پديدار انسان از نويني مفهوم شده ، شناخته پسامدرنيته به كه عصري
نگرش حاصل تحول اين.است انسانشناختيگذاشته و فلسفي فكري ، محفلهاي و مكاتب بر را
از اعم فكري گوناگون گفتمانهاي ياري به كه بود انسان وجودي مختلف ابعاد به جديدي
.شد ميسر...و جامعهشناسي تاريخ ، روانپزشكي ، زبانشناسي ، فلسفه ، روانكاوي ،
دكتر توسط كه است "تاركوفسكي سينماي در ناميرايي و زمان" كتاب از بخشي حاضر ، مطلب
.است رسانده چاپ به تازگي را آن مركز نشر و شده نگاشته محمدصنعتي
انديشه و فرهنگ گروه
شوپنهاور آرتور
مدرنيته پس انسان مفهوم
دنياي در انسان انگار ميشد ، تقسيم ناخودآگاه و خودآگاه بخش دو به مدرن پس انسان ذهن
واقعيت هم ،(عيني) بيروني واقعيت هم ديگر عبارت به بود ، واقعيت دو درگير خود ،
كه بود متفاوتي مفهوم اين.بود ناخودآگاه آن از بخشي كه ميكرد تجربه را (ذهني)دروني
از;انسان شده پذيرفته و سنتي مفهوم كه حالي دربود كرده پيدا بيستم و نوزدهم قرن انسان
زبان ، اساس بر كه حيواني.بود اراده با و خودآگاه انسان همان روشنگري و رنسانس دوران
پذيرش غيرقابل بخش به رومانتيسيسم اما.بود خردپذير رفتاري و انديشه داراي منطق ، و عقل
دنياي به متعلق را آن روشنگري فيلسوف كه كور ، اراده با خردگريز بخش آن داشت ، نظر انسان
حتي.بود آن از بري عاقل و سالم انسان او گمان در و ميدانست ديوانگان و كودكان وحش ،
را عواطف و احساسها بيآنكه.ميدانستند خردپذير ذهن آشفتگيهاي را انسان احساسهاي
انقلاب از پس دهه چند تنها شايد نوزدهم ، قرن آغاز از پس.بشناسند ذهن از مستقلي بخش
را رواني بيمار و برداشت ديوانگان پاي و دست از را زنجير و غل كه (سال 1793 در)پينل
دنبال به بودند ، هنرمندان و نويسندگان كه جامعه حساس كردبخش معرفي جامعه و مغز ساخته
تنها.پذيرفتند انساني شرايط از بخشي عنوان به را "خردگريزي" ديگران از پيش ولي پينل
خود رفتار و اعمال به و بوده بيخبر خود از كه نبودند كودكان و ديوانگان حيوانات ،
بهنجار و سالم اصطلاح به يا سالم انسان بلكه باشند ، داشته خردگريز رفتار يا و ناآگاه
.نداشت خردپذير رفتار هميشه و نبود آگاه خود آرزوهاي و انگيزهها كردهها ، همه به نيز
فرويد زيگموند
بر گاهي نيز طبيعت كور اراده همان بنابراين بود ، طبيعت از بخشي حيوانات مانند نيز انسان
فلسفه و ناتوراليسم رئاليسم ، برابر در نظر اين از رومانتيسيسم پس.مييافت سلطه او
.داشتند وجود نوزدهم قرن آغاز همان از نيز آنها كه ميگرفت ، قرار مداري اثبات
بلكه ميگرفت قرار ذهني و دروني واقعيت برابر در بيروني عيني واقعيت تنها نه
خردگريز را آن محتواي ناخودآگاه ، دروني و ذهني واقعيت قراردادن اصل با رومانتيسيسم
اكنون.زد دامن دوچندان را اردوگاه دو بين جنگ كه بود دوم خصوصيت اين.ميكرد توصيف
زير از بود قرن دو به نزديك انسان كه دنيايي داشت ، تعلق وسطي قرون دنياي به كه خردگريزي
پنجره از اكنون بود ، كرده بيرون خود خانه خردپذير در از را آن و بود يافته خلاصي آن يوغ
تجربهمداري كه اينجاستبود انسان دروني واقعيت مدعي و ميگشت باز رومانتيسيسم خردگريز
قرن پاياني دهه دو در وليشد مغلوب رومانتيسيسم قرن اواسط در و ايستاد آن جلوي خردمدار
و آمد بيرون خود نهفته زندگي از (سمبوليسم)نمادمداري شكل به نئورومانتيسيسم نوزدهم ،
.داد قرار توجه مورد بيشتر تاكيد با را خردگريزي
عيني واقعيت با بيآنكه ميشد اصلي واقعيت جايگزين "نماد" شكل به ديگري واقعيت اكنون
(انتزاعي) آهيخته و ذهني كه آنچه به تا بود "عيني رابطي" نماد اين.باشد داشته رابطه
و احساسي تجربههاي عميقترين ميتوانست هنرمند كه بود راهي تنها اين.بخشد عينيت بود
و مداري تجربه "عيني ابزارهاي" با كه واقعيتي.كند بيان آن با را خود دروني عاطفي
با نيز خردگريزيها كه است آشكار.شود ارزيابي يا بيان نميتوانست خود زمان اثباتمداري
هنرمند ، خود كه بود رو اين از شايد.شوند بيان نميتوانستند "خردپذير" ابزارهاي
;آرتوررمبو !ميكرد زندگي را خردگريزي نميكرد ، توصيف را آن ديگر.شد خردگريزي نمايانگر
زودي به كه خردگريز غرائزي.بود بازگشته خود غريزي طبيعت با زندگي به همه از پيش شايد
رومانتيسيسم از كه طبيعت به بازگشت براي هنرمند اشتياق معهذا.درآوردند پاي از را او
فرمهاي به شكل ، تغيير با بلكه نرفت ، بين از سمبليسم افول با بود يافته دوباره آغازي
خود كنار در را روانشناسي و روانپزشكي بار ، اين اما.گذارد پا بيستم قرن به هنري ، تازه
با همزمان تقريبا نئورومانتيسيسم ، داد رخ پينل انقلاب از پس رومانتيسيسم ، اگر.داشت
.داد ادامه خود زندگي به و آمد دنيا به مدرنيته فرهنگ در روانكاوي تولد
رواننژند بيماران و رواني اختلالات به ديگر بار پزشكان توجه نوزدهم ، قرن آخر دهه دو در
مطالعه موضوع عنوان به را رواني اختلالات مرموزترين از يكي بزرگ نورولوژيستهايشد جلب
توجه مورد اكنون بلكه هنرمندان ، و نويسندگان توجه مورد تنها نه هيستريا.برگزيدند خود
كشف به فرويد هيپنوتيسم ، ابزار با و هيستريا روي مطالعه با.بود گرفته قرار نيز پزشكان
بود ، گرفته قرار توجه مورد او از پيش قرن يك تقريبا كه ناخودآگاهي رسيد ، ناخودآگاه
پيروان و يونگ فرويد ، روانشناختي نظام.داشت خود همراه به علمي توضيحي بار اين اما
فلسفي ، نوشتههاي نيز و جيمز ويليام چون پراگماتيستي روانشناسان تاييد و يكسو از آنها
چنان ديگران ، مرلوپونتيو به برسد تا ياسپرس ، برگسون ، هايدگر ، نيچه ، چون فيلسوفاني
بيستم قرن انتهاي دهه در بلكه نشد نابود تنها نه مخالفتها تمامي با كه بود نيرومند
جلب خود به دانشگاهيبودرا شده پذيرفته و علمي روانشناسي كه شناختي روانشناسان توجه
نشان بيشتري انعطاف خود ، از بودند ، رفتارمداران كه خود گذشتگان خلاف بر آنها.كرد
سالهاي از و كردهاند آزاد ازتوقيف را "آگاهي" كه است دهه دو از بيش تقريباميدادند
ضمني حافظه مطالعه جهت ابزاري يافتن براي شناختي روانشناسان و نظريهپردازان بعد 1990به
قرن سالهاي آخر در كه "ناخودآگاه" بنابراين.ميكنند تلاش ناخودآگاه بررسي سپس و
از عمر ، سال چند و صد با بود ، كرده پيدا روانشناختي صورتبندي رسما فرويد توسط نوزدهم
.ميگذرد سرپا و زنده يكم و بيست قرن مرز
مدرن پس جديد فلسفه توسط كه است عيني مداري واقعيت و منطقي مداري اثبات اين اكنون اما
ميشود ، شروع رسما سالهاي 1970 از كه را مدرن پس تحول اينميرود سوال زير مداري
پايان دهه دو متون و او درآثار را مداري پسمدرن پاي جاي و ميبرند عقب نيچه تا برخي
و مدرن پس جهانبيني محتواي به توجه با ولي.ميكنند رديابي هايدگر آثار در سپس و قرن
و محوري ذهنيت به گرايش عيني ، واقعيت از ناخشنودي طبيعت ، به بازگشت آنها ، باورهاي
نقش واقعيت ، كردن تعيين در مهم عاملي عنوان به ذهن شناختن رسميت به دروني ، واقعيت
غير و خردگريز ابعاد و ناخودآگاه به توجه بالاخره و علمي ارزيابيهاي در مشاهدهگر
نوزدهم قرن اول نيمه رومانتيسيسم تا را آن پاي جاي ميتوان انسان ، غيرملموس يا و معقول
تاريك دوران به -وسطي قرون به -عقب به جهشي با آنجا از.برد عقب شوپنهاور فلسفي نظام و
.رفت پس نبود ، مرزي انگار سلامت و ديوانگي بين كه زماني -خرد از پيش
جدا جامعه از را جذاميان.بود جذام ميراند ، خود از جامعه را آنچه وسطي قرون در
جذام ، ننگ داغ شدن محو با ميلادي سالهاي 1400 از پس شد محدود جذام همينكه ولي.ميكردند
رو آن از.خريد خود به را ننگ داغ رواني بيماري سپسآمد وجود به باز جامعه در خلائي
قرن ، دو طي بنابراين.ميانداخت دريا به و مينشاند بركشتي را ديوانگان رنسانس ، انسان
عيني واقعيتهاي با كه خودآگاه اراده خردپذيرو آگاهي با بخرد انساني از ;انسان مفهوم
خردپذير ، و عيني واقعيتهاي اين بر علاوه كه ميرسد انساني مفهوم به است ، شده احاطه
درگير ناشدني درك و خردناپذير واقعيتهاي با گاه كه دارد نيز خردگريز و ذهني واقعيتي
مفهوم اينناپذيرند سنجش مداري اثبات و واقعيتمداري ابزارهاي با كه واقعيتهايي ;است
بيست و نوزده قرن دو "مداري خردپذير" و مداري واقعيت با جنگ خوان هفت از انسان مدرن پس
آنها بتوان شايد ولي كرديم ، اشاره آن دوره پنج به گذرا طور به اين از پيش كه است گذشته
عبارتند شد اشاره كه دورهاي پنجكرد تقسيم اسطورهاي خوان هفت بمانند دوره هفت به را
:از
قرن پايان دهه دو (سمبليسم يا)نئورومانتيسيسم -نوزدهم20 قرن اول نيمه رومانتيسيسم -1
و اكسپرسيونيسم -بيستم40 قرن آغاز دهه دو..و كوبيسم و فوتوريسم دادائيسم ، -نوزدهم30
تئاتر و ادبيات كه ششم دوره به برسيم تا مدرن ، و آوانگارد ادبيات و هنر -سوررئاليسم 5
.است ياوگي
شكل به آغاز از زيرا.نيست و نبوده يكدستي و همگون فلسفي نظام وجه هيچ به "مدرنيته -پس"
اصلاحطلب فلسفي -فرهنگي جنبش يك به بيشتر.است نشده ارائه مستقل و منسجم فلسفي نظام يك
اقليتي نقش در نيز از1970 پس حتي ;ميكند وجود ابراز ويرانگر خود ، افراطي قطب در يا
گوناگون ، فلسفي نظامهاي كه است كلي جهانبيني نوعي.دارد حضور مدرنيته چارچوب در مخالف
و تجربي و انساني علوم در تازه نظريهپردازيهاي پيشداشتها ، متضاد ، ايدئولوژيهاي
از كه انديشههاست از طيفي واقع در.دربرميگيرد را هنر و ادبيات در نو شيوههاي
يافته تعديل و انعطافپذير مادهمداري و اثباتمداري نظريههاي تا -مدرنيتي ضد نگرشهاي
و واقعيتمداري از آميزهاي گاه ميرود ، كار به آن در كه اصطلاحاتي حتي.است گسترده
همه وليميبرند بهكار ادبيات در كه "جادويي رئاليسم" اصطلاح مانند.است رومانتيسيسم
يا ميكنند ادعا چنين لااقل يا ;است تاممدار كه دارند باور انسان از مفهومي به آنها
دركتاب را خود "طبيعي ماوراء" و "دروني" واقعيتمداري پاتنام هيلاري.است چنين هدفشان
طبيعي ماوراء پس تفكر كتاب در هابرماس يورگن.ميدهد شرح انساني چهره با واقعيتمداري
:مينويسد
"تحليلگرا پس" فيلسوفان را خود گروهي.ميگيرند جشن را خود توديع نيز معاصر فيلسوفان"
كه واقعيت اين.ميخوانند ماركسيست پس يا "پسساختارمدار" را خود ديگران مينامند ،
برانگيزشان ترديد تقريبا نرسيدهاند ، خود (Post-ism) "مداري -پس" به هنوز پديدهشناسان
."است ساخته
راهي دارد تلاش "جهانيشدگي" ترغيب با خود فرهنگي -فلسفي بعد در جهاني نوين نظم شايد
.بيابد آشفتگي اين از رهايي براي
به راديكال نگرشي با همه بيستم قرن اول نيمه در حتي آن از پيش سالها هنر ، و ادبيات اگر
"تئاتر ضد" به تئاتر (1955)"ادبيات ضد" به ادبيات ،"هنر ضد" به هنر ;بودند رسيده خود ضد
و انساني علوم و فلسفه اكنون بودند ، داده موضع و شكل تغيير "نوول ضد" به نوول و (1950)
يا اصلاح تنها پيشين ، نظام همان نام به "پس" پيشوند كردن اضافه با پسمدرنيته تجربي
بود نوين پوياي روانپزشكي تنها شايد.باشند انقلابي بيآنكه ميدهند ، نشان را آن تحول
.دي.آر رهبري به را "روانپزشكي ضد" جنبش رسمي ، روانپزشكي به نسبت راديكال گرايش با كه
روانپزشكي انقلاب به كه جنبشي.آورد بهوجود آمريكا در توماسساز و انگليس در لنگ
زبان كه داشت باور شدت به لنگ.شد منجر "انساني چهره با روانپزشكي" يا "گستر جامعه"
تجربههاي جزء را آن كه شود درك ميتواند زماني تنها و است انساني زباني هم ديوانگي
.بپذيريم انسان
خردگريزي پذيرش و مدرنيته پس
جامعه هم باز ولي داد رخ بيستم قرن و70 دهه60 در نيز "روانپزشكي ضد" جنبش گرچه
را جنبش آن رهبران و داد نشان ماكياولي واكنشي اراسموس و پينل زمان جامعه مانند متمدن
جامعهاي در شده سركوب انساني طبيعي پاسخ را "اسكيزوفرنيا" لنگ ، .دي.آر.خواند ديوانه
اين سازنده را "جامعه" رواني بيماري ساختن كتاب با ساز ، پروفسور و ميدانست ستمگر
"رواني بيماري اسطوره" بلكه رواني ، بيماري نه را آنها و ميكرد معرفي بيماريها
سركوبگر ، درجامعه پليس مانند كه ميدانست قهريه نظام از عضوي را روانپزشك و ميخواند
زنداني رواني ، بيمارستان بنابراين.بود ناپذيرها سازش و معترضين مهار و سركوب وظيفهاش
شوروي و آمريكا در.ميكردند محبوس آن در را ناسازگارها و ناراضيها كه اينگونه بوده
بيمارستانهاي در صورت همين به ناراضي ، خردورزان از زيادي نمونههاي تا70 دهه40
بلكه نداشت ، اعتراض موارد اين به تنها "روانپزشك ضد" جنبش اما.ميشدند زنداني رواني
به اعتراض.ميگذاشت پا زير را شهروندانش حقوق كه بود سركوبگر جامعه كل به او اعتراض
تهاجم و تعرض مورد آن در فردي آزاديهاي كه بود غيردموكراتيك و كنترلكننده جامعهاي
در تفاوت و نداشت را دگررفتار و دگرانديش تحمل كه جامعهاي ميگرفت ، قرار غالب اكثريت
يا متفاوتي رفتار و انديشه هربپذيرد نميتوانست را رفتار و اعتقاد انديشه ، نوع
زنداني رواني بيمارستان در بايد كه ميشد قلمداد نامعقول و خردگريز ديوانگي ، از برخاسته
عدم با جامعهميشد بزهكاران و جانيها زندان راهي كه شروربود و جنايتكار يا و شود
كوران ، شهر در پس.ميكرد "همرنگي" اصل از پيروي به وادار را همه "تفاوتها" درك و تحمل
كوتولهها شهر در را بلندقامتي هر.درميآوردند را بينايان چشم "همرنگي" قانون طبق بر
اجراي براي اگر مينمود راستين و حق به بنابراين.شود اكثريت قد هم تا ميزدند گردن
.كنند كوتهانديش ضحاك خودكامگي مارهاي خوراك را بلندانديشان مغز عدالت ، و قانون
ناگزير ولي خواند ، راديوانه روانپزشكي ضد نظريهپردازان گرچه غربي ، متمدن جامعه اما
هر ديگر.داد تغيير را رواني بيمارستانهاي و روانپزشكي چهره پس.بود بشر حقوق پذيرش از
فرهنگ و تمدن كه روست اين از شايد.نميشد محروم اجتماعي حقوق از و طرد جامعه از بيماري
درباره را بشر پيشداشتهاي و انديشهها فوكو ميشل.است پيوسته ديوانگي و خرد تاريخ به
و ديوانگي مفهوم تحول تاريخ واقع در كه خود تمدن و ديوانگي كتاب در بيخردي ، و خرد
تا ميخواهد تلاش اين با شايد.ميكند مرور تاريخي تحليلي است ، در جنون و خرد رابطه
.سازد مرتبط فرهنگ و تمدن تحول تاريخ به دورهاي در لااقل را عقلانيت و ديوانگي تاريخ
در بخصوص دارد ، اساسي اهميتي مدرنيته كنار در پسمدرنيته پيدايش درك براي كه تلاشي
وسطي قرون در.داد رخ آن از پس فرهنگي جنبشهاي جريان در و وسطي قرون در آنچه با مقايسه
ژندهپوش چون بود ممكن "ديوانه" و ميآمد شمار به "قدسي دانش" گونهاي "ديوانگي" گاه
سينماي در كه همچنان ;شود نشانده والايي جايگاه در احترام با و شده تقديس وارستهاي
اراسموس مشهور كتاب.ميشد ستايش گاه "ديوانگي" هم رنسانس دوره در.ميبينيم تاركوفسكي
مردمان پيشداشت و انديشه اين تبلور از نمونهاي ميتواند ديوانگي ستايش در (15361469)
ديوانگي قدوسي جايگاه از چندي نمونههاي اراسموس كتاب ، همان در.باشد زمان آن در
:مينويسد ميآورد ،
فرموده خود شخص از گفتوگو هنگام وي.ميگردم باز سنپل فرمايشات به دوباره بنابراين"
".بپذيريد ديوانهاي همچون هم مرا پسميشويد متحمل را ديوانگان ميل كمال با شما":بود
سخن كسي مانند بلكه نميگويم ، سخن خدا كلام مطابق من":فرموده ديگري جاي در نيز و
همه ما":ميگويد ديگر جاي در نيز و "باشد شده دچار ديوانگي حمله به كه ميگويم
!شامخي مقام چه جانب از و ديوانگي از پرجلالي تمجيد چه واقعا "هستيم مسيح عيسي ديوانگان
فرموده توصيه مفيد بسيار ضرورتي همچون را ديوانگي و كرده تجاوز نيز حد اين از حتي وي
."برسد عقل كمال به تا شود ديوانه ميپندارد ، عاقل را خود كه شما ميان از هركس":است
دارد ادامه
|