انقلاب اسطوره از پردهبرداري
ساهاب واق واق حكايت
انتزاعي هياهوي
انقلاب اسطوره از پردهبرداري
بيچاره بيتوس اجراي بر تامل چند
راد محمدرضايي
ملكي پيمان:عكسها
اسطوره جهان مدرنبا جامعه تشابهات اوريپيدكوشيد و آنتيگونه مدهآ نمايشهاي در آنوي
سازد عيان را
ناراحت صورتي ، سياه ، نمايشهاي:ميكند تقسيم دسته چند به را خود نمايشهاي آنوي ژان
اين.دانستهاند كننده ناراحت نمايشهاي جزو را بيچاره بيتوس.تاريخي و درخشان كننده ،
.ميپردازد بورژوازي جامعه مناسبات نقد به كه است هجوآميز نمايشهايي آنوي ، آثار از دسته
به را بورژوازي و كلگرايانه ايدئولوژيهاي قدرت ، كه است سياسي هجوي نيز بيچاره بيتوس
.ميگيرد ريشخند
كه است جنونآميز بازي در بازي نوعي نخست بخش.ميافتد اتفاق بخش سه در بيچاره بيتوس
- 1793- روبسپير عصر تاريخ درون به ناگهان كه ميرود در دست از چنان چيز همه مهار
آنوي سوم بخش درميدهد تشكيل را نمايش دوم بخش گذشته تاريخ اين و.ميشويم پرتاب
را خود مافيالضمير و برخيزند چالش به گذشته تاريخ از فارغ تا واميدارد را آدمهايش
معاصر دوران و گذشته تاريخ مناسبات شرح به خود بخش سه در نمايش بنابراينكنند آشكار
پيوند هم به مختلف ادوار در را انسانها آنچه كه است نكته اين بيان پي در و ميپردازد
.است ايدئولوژيك همپيونديهاي ميزند ،
اسطوره جهان با مدرن جامعه تشابهات كوشيد اوريپيد و آنتيگونه مدهآ ، نمايشهاي در آنوي
مدد خود جهان ظالمانه مناسبات تبيين براي جهان آن از بهتر عبارت به ياسازد عيان را
- را مقارنه نحوه همان آنوي.است گرفته را اسطوره جاي تاريخ بيچاره بيتوس نمايش در.جويد
در نمايش.ميجويد فرانسه كبير انقلاب و معاصر جامعه ميان - نمايشيتر ترفندهايي با
با.ميافتد اتفاق كارمليهاست ، صومعه از بخشي بازمانده كه ماكسيم اشرافي خانه زيرزمين
و ژاكوبنها جلسات برگزاري محل كه زيرزميني به او اشاره و ماكسيم ديالوگ نخستين همان
درواقع.ميكند آشكار را نمايش سازي مقارنه سيستم بود ، در 1793 انقلاب دادگاههاي
.ميشود بسته ديالوگ نخستين همين از آن گره و نمايش استراتژي
در نمايش.ميشود ارائه بازي در بازي نام به عنصري طريق از نمايش در مقارنهها نظام
معمولا منتقدان.است برده كار به خود نمايشهاي از برخي در آنوي كه است شيوهاي نمايش
.ستودهاند نمايشي بيان امكانات بر او كامل وقوف خاطر به را آنوي ژان
يك ميدهد ، رخ نمايش اين درون كه نمايشي.است نظر اين مويد خوبي به نمايش اول پرده
نمايش / ضيافت همين به - سرها شام - نمايش ديگر نام واقع در و است ، پارتي كلاهگيس
به كه ماكسيم ، .ميشود بسته بازي در بازي نطفه نمايش ديالوگ پانزدهمين از.دارد اشاره
امشب":ميگويد نمايش ابتداي در ،"دارد عجيبي تئاتري حس" بازيگرها از يكي قول
در آنوي ".ميشن ظاهر دوره اون شخصيتهاي عنوان به مهمانها همه به 1793 ، برميگرديم
.دارد وجود مشابهت تاريخيشان ماخذ و آنان ميان كه برميگزيند را آدمهايي نخست وهله
او.دارد روبسپير با غريبي شباهت شهر ، دادستان زاهدمنش و سختگير معاون بيتوس آندره
و مصمم اصولگرا ، تاريخياش ماخذ همچون ميكوشد و است داشته پررنجي كودكي روبسپير مانند
.نيست نمايش در او از نامي هيچ دادستان؟ كدام اما است ، دادستان جانشين او.باشد بيترحم
حكم او از نيابت به و اوست جانشين بيتوس.كبير روبسپير جز نيست كسي دادستان درواقع اما
ميدهد ، نمايش را روبسپير داده ترتيب ماكسيم كه نمايشي در تنها نه بيتوس گويي.ميراند
تقارنهايي چنين نيز ديگران.است شهر بر حاكم او طريق از هنوز روبسپير روح اساسا بلكه
حراف ، و ميخواره ژولين.است احساساتي و رمانتيك دمولن ، همچون دشامپ.دارند خود ماخذ با
او هيات در تا درميآيد خوشگذران دانتون نقش به ميزده ، اردنگ بيتوس به كودكي در كه
ميانهرو و چاق ميرابو همچون ولترن.كند تحقيرش و بزند اردنگ روبسپير / بيتوس به همچنان
خود ميداند ، فرصتطلب و مزدور را - تالين - خود تاريخي ماخذ كه براساك.است حرف پر و
سنژوست جلد به - است بازي در بازي كارگردان كه مردي - ماكسيم نهايت در و است چنين نيز
فقط نه امروز و رفتهاند گيوتين زير كه است اشرافي بازمانده ماكسيم.درميآيد دسيسهچين
است ، -بيتوس آندره - خود كودكي دوران دوست تحقير پي در داده ، ترتيب كه نمايشي طريق از
.بگيرد روبسپير / بيتوس از را خود اجداد همه انتقام طريق اين از ميكوشد گويي بلكه
تنفر نخست سطح در نمايش آدمهاي تا و شده داده ترتيب بدانرو قرينهسازيها اين درواقع
تاريخي شخصيتهاي جلد به درآمدن طريق از ديگر سطح در و كنند ، بيچاره بيتوس نثار را خود
همينروست از.بگيرند انقلاب 1789 رهبر از را خود طبقه تاريخي انتقام روبسپير ، كشتن و
اما.نكنند حمله بيتوس به تاريخي بحثهاي قالب در جز كه ميگويد همراهان به ماكسيم كه
ميآميزند هم در زمانها ;نميرود پيش است انديشيده او كه چنان كرده ، مهيا او كه نمايشي
كي واقعا ما":ميپرسد ميرابو / ولترن يكجا كه ميشود بدل سرگيجهآوري بازي چنان به و
."هستيم
به خطاب روبسپير ، ديالوگ اين به.ميشود بدل انقلاب قهرمانان ارواح جلسه به نمايش
.ميكردي بلغور رو كلمات فقط بد هنرپيشه يك مثل كه حالي در مردي تو":كنيد توجه دانتون
قهرمانان بر كه را واقعهاي خود بعدي تاريخي آگاهي با بازيگران."مردم سكوت در اقلا من
كه هستند گمشدهاي ارواح گويي تاريخي شخصيت بنابراين و ميكنند بازي گذشته تاريخي
يكديگر با هنوز آنان.ميگيرند پي قرن دو قريب از پس را خود پيشين جدالهاي شام گردميز
گسترده پيش قرن دو از كه نفرتي خوان همان بر امروزيشان قرينههاي زيرا جدالاند ، در
نمايشي مقارنه اين طريق از آنوي.ميدهند ادامه را جدال همان هنوز و نشستهاند ، شده ،
پايان در.ميگيرد پي دانتون و روبسپير عصر تا را خود دوران ايدئولوژيك نبردهاي ريشه
بر بيهوش است مرده واقعا كه ميكند احساس بيتوس اما ميشود ، شليك روبسپير به اول بخش
مرگ هنگام به روبسپير / بيتوس روياي كه نمايش دوم بخش او ، شدن بيهوش با.ميافتد زمين
كه انقلاب ، رهبري تا كودكي از را روبسپير زندگي تاريخ رويا ، اين.ميشود آغاز است ،
بازي و تاريخي آدمهاي جدال سوم ، بخش در.ميكند مرور دارد ، بيتوس زندگي به غريبي شباهت
است ، شده گسترده آدمها سر بر تاريخ سايه هنوز اگرچه.ميشود سپرده فراموشي به بازي در
عريان همگي ترتيب بدين و نهند ، كنار را خود تاريخي نقشهاي ميكوشند امروزي آدمهاي اما
ميكند فراموش را خود تاريخي / اجتماعي نقش تدريج به منش ، زاهد و سختگير بيتوس.ميشوند
.فروميكاهد نازل انساني هيات به و
.است يافته نزول همپايش نيز او تاريخي ماخذ است ، فروكاسته كه نيست او تنها اين اما
دردمند انساني شمايل به و ميكند آشكار را فروخوردهاش عقدههاي بيتوس ، طريق از روبسپير
سر بر و كرده مصاحله بورژوازي با عاقبت كه است روبسپير اين گويي.درميآيد شده تحقير و
شده تحقير و نازل اگرچه - انساني چهرهاي او به توانسته او معاون.است نشسته آنان سفره
چون نيز او.برميدارد كبير انقلاب قهرمان چهره از نقاب خود حقارت با بيتوس.ببخشد
ريشخند پي در آنوي دراماتيك فرود و فراز اين در.است دلسوزي شايسته بيتوس
.است فاسد بورژوازي و خونريز انقلابهاي كلگرايانه ، ايدئولوژيهاي
دورنمات فردريك سال همين در آنكه عجيبنوشت سال 1956 در را بيچاره بيتوس نمايش آنوي
رويكرد و جزييات برخي در نويسنده دو هر.مينويسد را ميسيسيپي آقاي ازدواج نمايش نيز
بيتوس آندره همچون ميسيسيپي فلورستان.دارند شباهت هم با نمايشهايشان محوري
ميسيسيپي و روبسپير عدالت ساختن برقرار پي در بيتوس.اصولگراست و سختگير دادستاني
از بيش را بيترحم و انتزاعي عدالت و قانون دو هر و است ، موسي حضرت قانون استقرار پي در
ندارد ، اهميتي چندان نمايش دو اين ميان در شباهتها جستن.دارند دوست واقعي انسانهاي
.است - واحد زماني در - ايدئولوژيك آرمانهاي مسئله به روشنفكران نگاه تقارن مهم
همه نمونه او.است آرماني بهشتي درافكندن پي در و عدالت تشنه روبسپير همچون بيتوس
خيالي بهشت به دستيابي براي كه است استالين و هيتلر باكوئين ، كالون ، چون آرمانخواهاني ،
حيثيت اعاده به _ تالين زبان از _ آنوي وقتي بيشك.ندارند ابا جهنمي هيچ ايجاد از خود
در اوميانديشد استالين خونين تصفيههاي به ميكند ، اشاره شده قرباني انقلابيون از
رياكاري دامان به حال عين در اما ميكشد ، نقد به را توتاليتر ايدئولوژيهاي نمايش اين
.ميشمارند بيمقدار را انسان اندازه يك به دو هر آنان او ، زعم به.نميغلتد در بورژوازي
.فروميشكند را او جسم ايدئولوژي و ميكند بيارج را انسان روح بورژوازي
گرفته ، در (روس روشنفكر) هرتسن و (فرانسوي انقلابي) بلان لويي ميان كه زير مكالمه به
:كنيد توجه
انسان رسالت و غرض تمام..بكند جامعه فداي را خود جان هميشه بايد انسان:بلان لويي
خوش كس هيچ و كنند فداكاري همه اگر آخر:هرتسن الكساندر.نيست جامعه رفاه جز چيزي
.(ص 294 همان ، ).نميشود حاصل وقت هيچ غرض اين نگذراند ،
هرگونه از فارغ انساني ، زيستن و انسان با آرمان و ايدئولوژي ميان بنيادين مكالمه چنين
و ضعفها همه با انسان او براي.دارد جاي آنوي نمايش محور در ايدئولوژيك تفلسف
اما برانگيزند تنفر و سفاك بيتوس / روبسپير.دارد اهميت چيزي هر از بيش بلندپروازيهايش
بدل انسان به آنان.برميانگيزند را او توجه مينهند ، كنار را خود نقاب كه زماني
اگر.ميريزد بورژوازي پاي در را خود فروخورده عقدههاي كه حقير انساني چه اگر ميشوند ،
زيستن از و ميشورند بيتوس / روبسپير برخودكامگي ميرابو و دالتون زبان از ولترن و ژولين
آزادانديش قهرمانان قالب به تنها بورژوازي نميورزند ، فريب جز ميگويند ، سخن انساني
از آنان چه آنميگيرد بازي به را آنها كردن بازي نقش اين با واقع در ميآيد در انقلاب
.است فريبكارانه نمايشي در گزافه ، سخناني تنها ميگويند ، نقشهايشان زبان
استخوان مغز تا عوض ، به نيز ، آنان سفاكاند ، و بيترحم وجود بن تا بيتوس / روبسپير اگر
.فاسدند
ماكسيم ، چون محافظهكاراني (است1 گرفته قرار اشخاص و آرا از طيفي برابر در بيتوس
و دشامپ چون رمانتيكي روشنفكران (فيليپه 3 و ولترن چون ميانهروهايي (بارساك20 و ژولين
.دارد وجود نهفته حالت به بيتوس وجود در اينان همه از بخشي گويي كه آن عجيب اما ويكتوار
و پريشان او هستي.دارد را تنفر و محبت خوشگذراني ، زهد ، عدالت ، :چيز همه سوداي او
به را او كه است متضاد دلبستگيهاي ميان تناقض همين.است فروخورده عقدههاي از سرشار
.ميكند بدل مضحكه
را پارتي گيس كلاه اشتباه به اودارد نشانهاي خصلتي است ، كرده تن بر بيتوس كه لباسي
ميان در.ميآيد مهماني به هجدهمي قرن لباسي با بنابراين و گرفته اشتباه بالماسكه با
اعلام را خود بودن نمايشي گيس كلاه و فراك تضاد طريق اين از آشكارا كه ديگران ، لباسهاي
پنداشته ، جدي آنچنان را نمايش كه است كسي تنها او.ميگذرد در نمايش از او لباس ميكند ،
ديگران پوشش رنگ با آشكاري تضاد لباس آبي رنگ حال عين در.است شده يكي خود نقش با كه
به ناخواسته را تماشاگر نگاه حاكم رنگ اين.است صحنه بر حاكم رنگ تنها واقع در.دارد
رنگ _ است مظفري اجراي به مربوط واقع در كه - صحنه در مشابه رنگ تنها.ميكند معطوف خود
رنگ ، تشابه اين.است بوده ژاكوبنها جلسه مكان ميدانيم پيش از كه است دكور خفه آبي
مكاني و او.ميشود مربوط تاريخي عنصر دو اين همساني به مكان ، و روبسپير لباس ميان
عنصر به نخست روبسپير نشانهاي پوشش.هستند امروزي زمان و ديگران با تقابل در تاريخي
.ميدهد نشان را تاريخ شدن گرفته بازي به ديگر سطحي در سپس ميكند ، دلالت بازي در بازي
ضمن است ، روبسپير با او شدن يكي و بيتوس توسط نقش گرفتن واقعي نشانگر همچنين نشانه اين
در كه را تاريخي آن همه او بودن مضحك پايان در و دارد اشاره ديگران از او برجدايي كه آن
.ميكند آشكار است نهفته پوشش اين پس
چهرههاي موجهترين احساساتي روشنفكرهاي برديم ، نام اين از پيش كه دستهاي سه ميان در
ايدئولوژي ميان در آنان.بازجست آنان گفتار خلال از ميتوان را آنوي صداي.هستند نمايش
همه با انساني هستي و انسان دشامپ براي.ميستيزند دو هر با ايستاده ، بورژوازي و
دمولن هيات در هم او.دارد اهميت ايدئولوژيها و آرمانها از بيش سادگيهايش و حقارتها
بيتوس خود واقعي هيات در اما ميآورد ، روبسپير ياد به را گذشته دوران دوستيهاي خاطره
با همكاري و خيانت جرم به را قديمي دوستي پيش سالها بيتوسمياندازد گذشته ياد به را
در همچنان اگرچه است ، متنفر او از هنوز دليل همين به دشامپ و بود كرده اعدام نازيها
اين شبيه زيرا.نيست آنوي خود جز كسي دشامپ اصلا واقع در.است شريك او با سياسي عقايد
در او با آنوي كه برازيلاخ ، معروف ، شاعر سال 1945.بود داده رخ نيز آنوي براي حادثه
مساعي همه آنوي.شد محكوم مرگ به فرانسه به خيانت خاطر به بود ، شده آشنا پيتويف تئاتر
.گرفت كار به شاعر نجات براي را خود
را آنوي آثار تماتيك دروني خصلت نمونهاي شكلي به لذتجويي ، به آرمانخواهي از بيتوس نزول
خاطره و فقر همواره او آثار اصلي قهرمان كه گفتهاند آنوي آثار مورد در.دارد بر در
خاطره از نميتواند هيچگاه روبسپير / بيتوس نيز اينجا در.است گذشته آزاردهنده
انساني يعني آنوي آثار قهرمانان نوعي طور به اوشود خلاص كودكي دوران در فقر آزاردهنده
در.ميدهند نشان بگريزد ، ديرين آزاردهنده خاطره و فقر از ميكوشد و ميشود تحقير كه را
نوشته دهه 1930 در كه نمايشهايي.داد تشخيص ميتوان را قهرمان دسته سه آنوي آثار ميان
با كه است قهرماني به معطوف نمايش توجه وحشي ، دختر و سرگشته مسافر همچنين شدهاند ،
آنان گريز اما.بگريزد تنگدستي و گذشته از ميكوشد و ندارد سازگاري سر سوداگر جامعه
در.است آنان توهم برساخته جهاني ميگريزند ، آن به كه جايي زيرا است ، نافرجام
تعلق "صورتي نمايشهاي" دسته به عمدتا و شده نوشته تا 1959 مابين 1947 كه نمايشهايي
هست كه همانطور را آن منطق و آمده كنار زندگي با آنان نميستيزند ، ديگر قهرمانان دارند ،
ديگر آنان.دادهاند دست از را كودكي دوران معصوميت و خاطرند فراموش پذيرفتهاند ،
آنوي انديشه در عميق تحولي از نشان استحاله اينذليلند قهرماناني يا و نيستند قهرمان
هجو كوبنده شلاق زير به را خود قهرمانان كامل بيرحمي با آنوي نمايشها آخرين در.دارد
دسته كدام به بيتوس.هستند سابق قهرمانان از مضحكهاي قهرمانان دسته ، اين در.ميگيرد
سه هر از بازنمودي نمايش انتهاي تا ابتدا از بيتوس حقيقت در.دارد تعلق قهرمانان اين از
قهرمانان هم و شكستناپذير قهرمانان هم خود وجود در او.است آنوي قهرمانان دسته
باقي اصولگرا و بيترحم ميخواهد او.است كرده جمع را مضحك قهرمانان هم و شكستخورده
همين و ميسوزد ، خود فاسد دوستان سوي از شده پذيرفته حسرت آتش در حال عين در اما بماند ،
.ميسازد بدل مضحكه به را او
درخشاني بازي در بازي با نمايش.نيست آنوي ژان درخشان آثار جزو بيچاره بيتوس همه اين با
انتها به درخشش همين با اما ميشود ، شروع است ، شبيه انقلاب قهرمانان ارواح احضار به كه
.ندارد زمينهاي و برميآورد سر ناگهان سوم ، پرده در خود اميال با بيتوس درگيري.نميرسد
بيظرافتترين در سياق همين بر نمايش و ميكند ، آشكار را خود چهره ديگر وجه سرعت به او
خودكامه ايدئولوژيهاي هجو كه برآنند اصولا ناقدان از برخي.ميرسد پايان به ممكن وجه
بيتوس مقايسه از را اين و نيست ، چنداني بداعت داراي آنوي آثار در بورژوازي جامعه و
از پارهاي ميتوان نكته اين بر.دريافت ميتوان ميسيسيپي آقاي ازدواج با بيچاره
آن خاطر به دشامپ كه جواني اعدام حكم نيست معلوم.افزود نيز را نويسنده كمتوجهيهاي
عنوان با آن از ژولين زيرا است ، زماني چه به متعلق كرده رابطه قطع بيتوس با سال چند
كودكي دوران دوست همگي ديگر ميهمانان و دشامپ آنكه ديگرميكند ياد "بيتوس آخري قضيه"
هيچ دشامپ كه است گفته نمايش ابتداي در كه ميبرد ياد از نويسنده اما بودهاند ، بيتوس
اين ميخواهد آنوي و است غريبه ميهمانان جمع در دشامپ.ندارد ديگر ميهمانان با آشنايي
بورژوا جمع اين با رو آن از تنها او.دهد تعميم فاسد جمع اين با او غريبگي به را مفهوم
سياسي عقايد در او با ورنه است ، متنفر انسان يك عنوان به بيتوس از كه ميكند همراهي
مفلوك انسان عنوان به بيتوس زيرا ميبود ، وارونه قاعده اين بايد احتمالا.داد اشتراك
هم با كه _ دو اين سياسي عقايد نميگويد ما به آنوي ديگر سوي از است ، ترحم شايسته
آرمانخواهي آن.است دلبسته روبسپيري آرمانخواهيهاي همان به دشامپ آيا چيست؟ است مشترك
دشامپ ، تاريخي ماخذ طريق از ميكوشد آنوي البته.ميانجامد قربانيها همان به لامحاله
موجود وضع با مخالفت در روبسپير / بيتوس با او اشتراك كه بگويد ما به دمولن ، كامي يعني
شخصيت بيشتر پرورش محتاج ايده اين حال هر به اما آنان ، بيترحم آرمانخواهي نه.است
.است آنوي مطلوب چهره عنوان به دشامپ ،
بيتوس متن انتخاب در مظفري حميد و است ، نمايش يك اجراي در مرحله مهمترين انتخاب ،
خود سر بر را گذشته تاريخ سايه همواره كه ما براي متن.ميدهد نشان هوشمندي بيچاره
اجراي امارهگشاست و جذاب آمدهايم ، گرفتار آزمندي و ايدئولوژي كشاكش در و كرده احساس
درك واقع در.نميافزايد متن بر چيزي حال عين در و نميپوشاند را نمايش سستيهاي مظفري
به را كارگردان خلاقيت كه است نوزدهمي قرن دركي همچون كارگرداني ، مقوله از مظفري حميد
متن اقتدار عليه كه كوشيدند كارگردانان بيستم قرن اوايل در.درميآورد مكتوب متن اسارت
متن مميزي ، كاستيهاي جز.نيست مشهود بيچاره بيتوس اجراي در كوشش اين از اثري.بشورند
اجراي.نميرود فرا خود از كارگردانانه درك خلال در و ميشود خوانده صحنه بر تماما
از اثري ديگر سوي از.ميرود كسالت به رو انتها در كه است آسان اجراي بيچاره بيتوس
جز.نميخورد چشم به بازيگران گزينش در _ متن انتخاب مرحله در _ مظفري هوشمندانه انتخاب
بازي بازيگران ساير ميدهند ، ارائه قبولي قابل بازي حال هر به كه آشنا نام بازيگران
بازيهاي هميشگي معضل.شدهاند رها خود حال به كه نيست آن جز اين و دارند ، شلختهاي
خوبي به اينجا در پرسوناژ نمايشهاي در فرعي نقشهاي شده رها خود حال به و نشده هدايت
.است آشكار
نمايشگري بر دليل همين به بنمايانند ، را خود ديگران خلال از ميكوشند فرعي بازيگران
هياهو بيهوده كنند ، ترسيم را ميزانسني بيآنكه ميروند ، راه بيهوده.ميافزايند خود
"دارم دوستش حالا عزيز ، بيتوس":ميگويد ژولين.ميخندند بيمزهاي شوخي هر به و ميكنند
را تماشاگر كه ميخندند چيزهايي به آنان نميخندد؟ تماشاگر چرا پس ميخندند ، همه و
نيست؟ عجيب اندكي نميخنداند ،
ساهاب واق واق حكايت
خسروي الهه
.است نمانده باقي زيادي مدت فجر تئاتر جشنواره يكمين و بيست برگزاري زمان به
خود اجرايي مرحله اولين ارسالي ، متون بازخواني نتايج اعلام با پيش چندي كه جشنوارهاي
اجرايي مراحل بحثبرانگيزترين و جنجاليترين از يكي كه مرحلهاي.گذراند سر از را
سعيد پوررضاييان ، را بازخواني هيات اعضاي جشنواره اين در.هست و بوده فجر تئاتر جشنواره
را اثر ارسالي 141 آثار بين از هيات اين كه ميدهند تشكيل سيدحسيني رضا و فلاح كشن
.برگزيدهاند
گذشت آنچه
جشنواره كه افتاد اتفاقي گرفت ، جشن را خود سالگي بيست فجر تئاتر كه هنگامي گذشته سال
تعجب جهات ، بعضي از هرچند اتفاق اين.بود نشده مواجه آن با هرگز خود ساله عمر 19 طول در
روزي از ماجراشد بسياري خرسندي باعث ديگر جهات از اما برانگيخت را تئاتر علاقهمندان
تحريريه به را جشنواره بازبيني مرحله در شده پذيرفته آثار اسامي نمابر كه شد آغاز
خبر اين به روزنامهها فرهنگي صفحات از عمدهاي حجم روز آن فرداي رساند ، روزنامهها
چنين در و گذشته سالهاي در كه خبرهايي با اساسي تفاوت يك خبر اين اما.يافت اختصاص
بود كساني غياب از بحث حاضرين ، از صحبت جاي به خبرها اين در ;داشت ميشد ، درج روزهايي
يعقوبي ، محمد.بودند يافته دست توجهي درخور موفقيتهاي به جشنواره گذشته دورههاي در كه
افراد اين جمله از...و عاطفي حسين محسوس ، راياني مهرداد كياني ، حسين آئيش ، فرهاد
.بودند
هيات كه بود چنان شد برانگيخته آن پي در كه چراهايي و چون و مطبوعات در خبر اين بازتاب
كه كارگردانهايي از تعدادي و خبرنگاران حضور با جلسهاي در بيسابقه اقدامي در بازبيني
اين از چند تني كه هرچند.ديد پاسخگويي به ملزم را خود بود شده رد هيات سوي از آثارشان
.داشتند ابراز موضوع اين اصل به را خود اعتراض جلسه ، اين در نيافتن حضور با هنرمندان
مذاق به چندان كه بود دلايلي كرد ، ارائه آثار اين رد براي بازبيني هيات كه دلايلي اما
فني عديده مشكلات را نظر مورد آثار رد علت داوران هيات كلي طور به.نيامد خوش مخاطبان
مسايل به نظر مورد كارگردانهاي بودن درگير مضمون ، پرداخت نوع و دراماتيك ساختار در
كار در پيش سالهاي در كه نوآوريهايي نداشتن نتيجه در و خودشان علاقه مورد سبك و شخصي
.دانستند كارگرداني ضعف و بود شده مشاهده آنها
ويژه" عنوان قضا از كه نمايشي هنرهاي ماهنامه در مطلب دو چاپ.نيست ماجرا همه اين اما
در.است ديگري جاي مشكل كه داد نشان داشت ، خود پيشاني بر را "فجر تئاتر جشنواره بيستمين
اجراي قول كه بود كرده اعلام صراحت با مصاحبهاي طي كياني حسين مطلب ، دو اين از يكي
:بود گفته ديگر جاي در و است گرفته نمايشي هنرهاي مركز از را "ساهاب وق وق" نمايش عمومي
مشخص نيز تصويب عدم علت حتما باشم داشته عمومي اجراي كه بياورم را شانس اين اگر"
كار است مطمئن كه بود داشته اظهار خاطر اطمينان با مصاحبه اين در او البته".ميشود
.است نداده ارائه ضعيفي
ماهنامه اين در يعقوبي محمد نوشته "تاريكي از" نمايشنامه از بخشي چاپ بعدي مطلب اما
دلايل شبيه دلايلي نيز يعقوبي محمد كار حذف كه ميداد نشان نمايشنامه از قسمت اين.بود
نداده عمومي اجراي قول يعقوبي به كسي گويا كه تفاوت يك با دارد ، ...و كياني كار حذف
خوبي به بود ، داده رخ نوعي به نيز اين از پيش كه (آثار از برخي حذف) اتفاق اين.بود
اعمال تصويب يا تاييد از پيش كه دارد وجود نانوشتهاي قوانين نيز تئاتر در كه داد نشان
.ميشوند
"نمايش يك" در "گاليله"
كساني نام ليست اين در.است ديگري حكايت امسال جشنواره در شده پذيرفته متون اسامي اما
و سمندريان حميد بيضايي ، بهرام.نبردهاند صحنه روي به كاري سالهاست كه ميخورد چشم به
.هستند برندگان اين جمله از رادي اكبر
بيستمين در را "ميگذرد روز يا افرا" نمايشنامه اجراي قصد پيش سال كه بيضايي بهرام
انصراف جشنواره در حضور از مشكلاتي بروز و امكانات كمبود دليل به و داشت جشنواره دوره
شركت جشنواره در "نمايش يك" نام به نشدهاش چاپ نمايشنامههاي از يكي با امسال داد ،
زمان تا كه است پرسشي نه ، يا ميشود "افرا" شبيه نمايش اين سرنوشت اينكه اما.است كرده
مشابه سرنوشتي افرا با نمايش اين اگر چند هر.گفت پاسخ آن به نميتوان جشنواره برپايي
امسال اماميشود اجرا جشنواره در بيضايي از متني هرساله سنت طبق هم باز كند پيدا
اين عنوان "دوم نقش هنرپيشه خاطرات".است گرفته برعهده مرزبان هادي را متن اين اجراي
.است نمايشنامه
نمايش دارد قصد سالهاست "قفقازي گچي دايره" نمايش اجراي از پس كه سمندريان حميد
نمايش اين اجراي با است گرفته تصميم گويا ببرد صحنه روي به را برشت برتولت اثر "گاليله"
در سمندريان البتهكند شركت جشنواره اين در فجر تئاتر جشنواره از دوري سالها از پس
تلاش عمر يك پاس به نيز گذشته سال جشنواره در و داشت حضور داور عنوان به نوزدهم جشنواره
.آمد عمل به تجليل وي از تئاتر عرصه در
استاد محمود و اكبررادي نوشته "كاكتوس" نمايشنامه اجراي با شجره صدرالدين حضور اما
.ميدهد نشان را جوانمرد عباس خالي جاي پيش از بيش "شكنج و رنج سپنج" نمايشنامه با محمد
قيد امسال گويا داشت حضور "آثار بر مروري" بخش در تنها گذشته سال در كه نيز آئيش فرهاد
حيطه در او پركاري به ربطي حضور عدم اين دليل اميدواريم كهاست زده را جشنواره در حضور
.باشد نداشته تلويزيون و سينما
ميآيد ، چشم به شده پذيرفته نمايشنامههاي نام خواندن هنگام در كه جالبي نكات از يكي
اين از آنها نمايشي اقتباس و داستان يك به ايران تئاتر پيشكسوت كارگردان دو پرداختن
پري و - بود كرده اجرا را ژنه ژانه ي"كلفتها" گذشته سال كه - عليرفيعي.است داستان
توجه با) ديد بايد كه كردهاند انتخاب اجرا براي را "زليخا و يوسف" داستان امسال صابري
چگونه عاشقانه قصه اين به آنان رويكرد نوع (كارگردان دو اين اجرايي متفاوت سبك دو به
.داشت خواهد دربر حاصلي چه و است
رشيدي داود:بود خواهد نيز ديگري كسان حضور شاهد امسال جشنواره مسابقه از خارج بخش اما
در خارجي متن يك انتخاب با هميشه مانند نيز اينبار "شيري بستني رنگ به سفيد لباس" با
.است معروف نمايشنامهنويس بردابري ري از اثري كار اين.كرد خواهد پيدا حضور جشنواره
و تاريخ به رويكردي با باز هم صادقي قطبالدين يعني فجر تئاتر جشنواره ثابت چهره ولي
با گذشته سال كه صادقيدارد شركت "مردهاند دو هر بودلف و افشين" نمايش با ادبيات
امسال بود گذاشته نمايش به را معنوي مثنوي داستانهاي از دراماتيك روايت "سحوري" نمايش
.است كرده حفظ را خود هميشگي رويكرد تاريخي روايت يك به پرداختن با نيز
روز" و "راهبان دير" ،"مكبث" بازخواني گذشته سالهاي در كه هم مهندسپور و چرمشير
حضور در آرامش" به يكم و بيست جشنواره در بودند رسانده انجام به هم با را "رستاخيز
و زنجانپور اكبر فراهاني ، بهزاد غريبپور ، بهروز اسامي كردن اضافه.رسيدهاند "ديگران
.شود تكميل نامداران كلكسيون تا است كافي هم آتيلاپسياني
انتزاعي هياهوي
رضاآشفته
علي حجازي ، مسعود بازي و "دهقان نيما" كارگرداني و نويسندگي به "شبانه ملاقات" نمايش
حال در ساعت 19 روز هر شهر تئاتر شماره 2 تالار در سكوتي فرزانه و خطيبي اشكان سرابي ،
گمان مخاطب شناسنامه ، شكل به بروشورهايي شدن پخش با نمايش شروع از پيش.است اجرا
به خارقالعاده بروشور كه آن براي شد ، خواهد مواجه عجيب يا متفاوت نمايشي با كه ميكند
هواپيما بليت تقويم ، برگههاي صورت به ديگري گروههاي هم اين از پيش چند هر !ميآيد نظر
با ميشوند ، سالن وارد تماشاچيان وقتي.شدهاند شگفتي باعث و كرده طراحي بروشور غيره و
و انتزاعي فضايي با نيمكت يك و سرخ طناب و نرده چند و رفته فرو هم در نردبامهاي ديدن
تعريفهاي طبق هم متن داخل اتفاقات كه ميآورند ايمان حالا.ميشوند رودررو غيرمعمول
.بود نخواهد واقعگرايانه
ميخواهد مرد آن كه مييابيم در نور آمدن با مرد ، يك سقوط صداي شنيدن و تاريكي از پس
ساختمان 24 يك از را خود بار تاكنون 2524 است بيزار زندگي از كه اونميميرد اما بميرد
اقدامات اين تمامي و كرده پرت دارد ، نشستن براي نيمكت يك كه ميداني حاشيه در طبقه
در.است "شبانه ملاقات" نام به اول اپيزود اجمالي شرح اين.است مانده باقي بينتيجه
مييابد در ناموفقاش سقوط از پس جواني مرد "كلهگنده انتظار در" عنوان تحت دوم اپيزود
"وظيفهشناس مرگ" سوم اپيزود در و بگيرد را جواني دختر جان بايد كه است كاري تازه مرگ كه
دو هر دواپيزود اين در البته و است كار كهنه مرگ كشتن وظيفهاش كه است كاري تازه مرگ
با ديگرگونه برخورد.ميروند بين از كهنهكار مرگ و جوان دختر دست به كار تازه مرگ
قواعد و تعريفها ضد بر كه ميدهد خبر مجموعه جوان كارگردان و نويسنده رشادت از "مرگ"
مستحكمي بست و چفت از ميآيد ، چشم به اجرا در چه آن ظاهر در.است كرده عمل موجود
تفكر ساعتها از پس اما.مينمايد موفق موجود پتانسيلهاي با اجرا يعني.است برخوردار
شده خارقالعاده اجرايي بروز از مانع فاحشي و پنهان لغزشهاي بين اين در كه مييابيم در
.است
باقي ابزورد يا انتزاعي نمايشهاي زمينه در معمولي تجربه يك حد در اجرا ديگر عبارت به
اين خاص تعاريف به متن كه آن براي است ، نوشتاري متن در لغزشها اين ريشه البته.ميماند
شكستن در فرشتهنژاد محمد موسيقي و نظمي نرمين صحنه طراحي وگرنه است نرسيده نمايشي گونه
.ميكند جلوه موفق وحشت از رگههايي با انتزاعي فضايي به رسيدن و معمول فضاي
و صداسازي با و كردهاند رجوع كردن عمل كاريكاتورگونه به بازيها در هم بازيگران
بازيهاي شكستن درصدد افراطي ميميكهاي و شده غلو فيگورهاي از بهينه استفاده
و بصري عناصر از استفاده و ايده به دادن خط در هم كارگرداني.بودهاند طبيعتگرايانه
همه اجرا در يعني.ميآيد نظر به مطلوب - ناچيز ولو - انتزاعي فضاي به رسيدن در شنيداري
هياهوي اين از خبري عمق در اما و است گرفته خود به باورپذيرانهاي شكل سطح در چيز
به بايد البتهاست بوده ناموفق عمق ايجاد در متن نويسنده.نيست مجردانه و انتزاعگونه
در نوعي تجربهاش ظاهر در و كند طي را مسير اشتباه به اول تجربه در كه داد را حق اين او
شناخت با كارگردان اين كه بود اميدوار بايد حال عين در.كند جلوه خستهكننده جازدن
يا كند دوري نوشتن از كه آن بر مشروط برآيد ، غريب و عجيب متنهاي اجراي پس از دقيقاش
با كاريكاتوروار برخورد به كه انتزاعي متنهاي نوع اين در.باشد وفادار مشترك نوشتن به
جز چارهاي ميشود ، فكر گروتسك موقعيت ايجاد به فضاسازي در و ميشود تاكيد موضوعات
عنوان به دهقان نيما.نيست پيوسته هم به و متفاوت لايه چندين با عمودي متني ايجاد
ميرسد گوش به چه آن و كند دوري معين چارچوبهاي از نميتواند ديالوگنويسي در نويسنده
هم از چيز همه هم رويين لايه همين در بنابراين.است باورپذير معمول گفتارهاي چارچوب در
شكلگيري حال در خارقالعادهاي اتفاق كه داشت انتظار نبايد هم اين از پس و است ، پاشيده
نوع اين و بود خواهد كمدي كوتاه نمايشهاي اجراي شاهد لحظاتي در تماشاچي بنابراين.باشد
پيش هم با همتراز و همسو دو اين اگر.ميماند باز مرگ از وحشت حس ايجاد از كمدي
طور به و ميپوشاند را اجرا و متن و پوشالي فضاي ناخواسته گروتسك ميرفتند ،
در.ميشد مشغول (متافيزيكي) فراواقعي جرياني مكاشفه به تماشاچيان روح غيرمترقبهاي
;بودهاند برخوردار قبولي قابل قلم از انتزاعي متنهاي زمينه در نفر سه خودمان ايران
غريب چهرههاي جمله از نعلبنديان عباس مرحوم و شماسي عبدالحي آئيش ، فرهاد
آئيش البته.است شده ايراني تماشاچيان شگفتي باعث متنهايشان كه هستند نمايشنامهنويسي
.است كرده ارائه تاكنون را خارقالعادهاي تجربيات نيز كارگرداني بازيگريو زمينه در
برخوردار جويانهاي حماقت و كاريكاتورگونه از رفتار از شايد ظاهر در افراد گونه اين
فارغ معناهايي به رسيدن حال در مدام كه برخوردارند عجيبي تيزهوشي از باطن در اما باشند ،
عينيت به آثارشان و متنها تمامي در مكاشفهگري نوع اين البته و.هستند رايج معناهاي از
چيزهاي هم آن به بلكه نميشود خارج نيز نمايشي شيوه اين خاص تعاريف از و ميآيد ، در
نمايشي جريان يك سطح به عمق از يا عمق ، به سطح از افراد اين.ميافزايد را تازهاي
آدمهايي با غيرمنتظره اتفاقاتي فرامعنايي توسعه اين در و ميدهند گسترش را غيرمعمول
براي گروتسك فضايي به رسيدن فراذهني سيروسلوك اين ماحصلميگيرد شكل كاريكاتورگونه
.است تماشاچيان روح تحريك
|