خط سر نقطه شعر ،
بودن "من" اندوه
عبور براي نقطههايي
جستها فاصله در
فرديد بنياد در غرب معاصر فلسفه
خط سر نقطه شعر ،
صلاحي عمران آثار و زندگي از گزارشي
عابدي احسان
جاي به خود گفته به كه چنان آن شود شاعر صلاحي كه بود خورده رقم گونه اين سرنوشت
است كرده انتخاب را او شعر كند انتخاب را شعر او اينكه
از طنزپردازان و ميدانند معمولي شاعري را صلاحي عمران شاعران ، طنزپرداز؟ يا شاعر صلاحي
اين به شايد.ميكنند ياد ميرود ، بالا ديوار و در از كه چيرهدست طنزنويسي عنوان به او
و گذاشته بسياري شده پيموده راههاي در قدم زده ، دري هر به شعر عرصه در صلاحي كه خاطر
به تازهاي دستاورد اينكه بدون هم آن سطر سر از چيز همه است ، كرده آغاز دوباره ناگهان
آموختههايش و كرده روشن را خود تكليف ابتدا همان از طنز عرصه در اما.باشد داشته همراه
.است آورده قلم به روز اتفاقات و شرايط با مطابق و قبل از پختهتر را توفيق روزنامه از
به تهران در باكو اهل مادري و اردبيلي پدري از سال 1325 اسفند تاريخ 10 در صلاحي عمران
ميگذراند ، را ابتدايي پنجم كلاس عمران كه زماني و بود راهآهن كارمند پدرش.آمد دنيا
بازگو را تبريز شهر در سالها آن خاطرات صلاحي.شد منتقل تبريز شهر به كار ادامه براي
و غمگين خيلي من و رفت دستمان از ساده سرماخوردگي يك با كه داشتم كوچكي خواهر":ميكند
و ساده بسيار داشتم كه سالي و سن به توجه با كه نوشتم چيزهايي او برايشدم متاثر
كه بودم ساله پانزده.نميآيد يادم آن محتواي و شكل.بود احساس يك بيان صرفا و ابتدايي
پس همكارانش و دوستان از نفر چند با من پدر سرد زمستان يك در.آوردند را پدرم فوت خبر
در و ميكنند روشن آتش بشكهاي در كهنه باري واگن يك در سرما شدت از كار ساعتها از
پوشانده گرما نرفتن هدر براي را واگن ديوارهاي روزنههاي و درزها حتي.ميبندند را واگن
خفگي دچار را آنها ميشود ، توليد واگن در بشكه روغن يا قير سوختن از كه گازي.بودند
.ميكند پيدا نجات و ميكند تنفس در پايين هواي از بود افتاده واگن كف كه نفر يك.ميكند
فوت ديگر نفر دو يكي ، با من پدر و شد فلج هميشه براي بدنش از نيمي ديگرشان نفر يك
".شد وارد من بر پدر مرگ اثر بر سنگيني ضربه نوجواني آغاز
در.كردند
جاي به خود ، گفته به كه چنان آن شود شاعر صلاحي كه بود خورده رقم گونه اين سرنوشت
يا - شاعر اين زندگي روال.است كرده انتخاب را او شعر كند ، انتخاب را شعر او اينكه
را صلاحي عمران جهان ، نهايت در و ايران مطرح شاعران با او تدريجي آشنايي و - طنزپرداز
.است داده سوق شعر در متفاوت فرمهاي تجربه سمت به
در اشعاري گاهي و سروده بيتي دو و قصيده غزل ، مثنوي ، همچون كلاسيك اشعار و ترانه گاهي
.نداشتم مشخصي وضعيت هيچ":ميگويد صلاحي سپيد شعر هم اخير ساليان اين در و نيمايي اوزان
چاپ كودكان اطلاعات مجله در بودم تبريز شهر در كه زماني سالگي ، سن 15 در من شعر اولين
اصلا.نداشتم شعر زمينه در فكري راهنماي هيچ.بودم كرده آغاز مثنوي با را كارم.شد
كه ميكردم فكر و بودم نديده را شاعري هيچ چهره عمرم در.نميشناختم را نو شعر و نيما
".دارند خاص خيلي قيافههاي كه هستند آدمهايي شاعران ،
انجمنهاي به سال همان در و ميآيد تهران به سال 1342 در خود خانواده با همراه صلاحي
دوستي" ;بودند كهنهسرا همگي آن در حاضران كه انجمنهايي مييابد ، راه پايتخت ادبي
آمد و رفت ادبي جلسات در آنها مشتريهاي از يكي.بود دوچرخه تعميركار شاگرد كه داشتم
اين در حاضر شاعران تمام.شد باز جلسات اين به هم من پاي كه بود همان طريق از و داشت
هم قدرها آن شاعران فهميدم كه بود آنجا.سنوسالدار آدمهاي.بودند كار كلاسيك جلسات
".ندارند جالبي قيافه ميكرديم فكر كه
در شعرهايي سرودن با سالها تا كه بود راهي آغاز نقطه جلسات اين در صلاحي عمران حضور
سروده غزلهاي از تعدادي.دارد ادامه نيز همچنان و شد طي شاعر اين توسط كلاسيك قالبهاي
"راه بين ايستگاه" و "آب در گريه" شعر مجموعه دو در پنجاه و چهل دهههاي در او شده
از متشكل است مجموعهاي كه "ميخري؟ چن دارم پاره دل يه سحري نسيم آي" كتاب.شد منتشر
شصت دهه غزلهاي كه "جهان دريچه پشت" عنوان با دارد دفتري نيز متفاوت فرمهاي با اشعاري
روي نو شعر قالبهاي به جدي طور به بعدها چه اگر صلاحي.دربرميگيرد را صلاحي هفتاد و
:نميشود منكر را كلاسيك شاعران از خود آموختههاي اما آورد
شدم ، آشنا كلاسيك شعر ريزهكاريهاي و قافيه و وزن با كه بود ادبي انجمنهاي اين در"
.مسائل قبيل اين از و باشد نداشته حروف تنافر ميآيد ، هم كنار كلمه دو اگر مثلا اينكه
در".ميكند كمك من امروز شعرهاي در حتي كلام موسيقي به چقدر همينها كه ميبينم حالا
روزنامه در بود نرسانده پايان به را دبيرستان در خود تحصيلات هنوز كه زماني سال 1345 ،
نويسنده كمسالترين عنوان به است ، ايران مطبوعات تاريخ طنز نشريه معروفترين كه توفيق
داشت دنبال به را نتيجه اين صلاحي براي روزنامه اين در نوشتن.شد كار به مشغول روزنامه
روزمره زندگي به او بيپيرايه و ساده نگاه.كند پايهگذاري را خود آينده اشعار اركان كه
شعري ، قالبهاي در طنزآميز ، اغلب و محاورهاي زباني با آنها كشيدن تصوير به و عادي مردم
و كوچه حرفهاي و متلها ضربالمثلها ، از توفيق روزنامه در او آموختههاي موازات به
:مينويسد او اشعار درباره نو شعر تحليلي تاريخ كتاب در لنگرودي شمس.ميگيرد قرار بازار
عموما اشعاري.داشت خود ويژه زباني نخست از هم كه بود شاعراني معدود از صلاحي عمران"
هم تاثيرگذار ميتوانست كه خوشآهنگ و پنهان طنزي بديع ، تصاويري با ساده ، جامعهگرا ،
چهره و گرايد هزل به اشعارش گاه كه شد سبب شايد فكاهي نشريات با مدام همكاري ولي.باشد
".بماند پنهان اشعارش حقيقي
ميكند ، ياد آن از خود زندگي بزرگ شانس نام به همواره صلاحي عمران كه مواردي از يكي
هم اين كه بود فرخزاد فروغ همسر و دوران آن معروف طنزنويس ،"شاپور پرويز" با او آشنايي
مدت به و شد صميميت به تبديل سالها گذر در كه آشنايي شد ، حاصل توفيق روزنامه طريق از
با صلاحي ميان بود ارتباطي پل شاپور.يافت ادامه شاپور مرگ لحظه - سال 78 تا - سال 33
...و شاملو فروغ ، همچون دوران آن نوپرداز شاعران و ايران در پيشرو ادبي جريانهاي
من براي را تازه هواي كتاب و آمد روزنامه دفتر به شاپور روز يك":ميگويد صلاحي عمران
تعجب و خواندم صبح تا شب يك از را كتاب.بودم نشنيده هم را شاملو اسم موقع آن تا.آورد
كارهاي كه داد پيشنهاد من به شاپور كه بود روزها همان.است اشعاري نوع چه اين كه كردم
را كاريكاتورش من و ميكرد فكر سوژه شاپور.بفرستيم خوشه مجله در شاملو براي را مشتركي
احمد سال 1347 ، در "صلاحي از طرح و شاپور پرويز از شرح مينوشتيم آن بالاي و ميكشيدم
ميزند ، رقم را او ادبي زندگي از تازه فصلي خوشه مجله در صلاحي از شعري انتشار با شاملو
پيدا گرايش نو قالبهاي در اشعاري سرايش به كه بود پس آن از صلاحي گفته به چنانچه
نو شعر مطرح نامهاي كنار در وجود اين با كه بود او نو اشعار اولين جزو شعر اين.ميكند
با نيز سال 1352 در و ميرود شمار به صلاحي اشعار معروفترين رديف در كه شعري شد ، چاپ
صلاحي شعر مجموعه اولين "آب در گريه"ميشود منتشر "آب در گريه" مجموعه در "عيادت" اسم
آن جمعآوري به نگارش اداره مامورين كه نميگذرد آن انتشار از هفتهاي يك و است
تجديد سال 57 در شعر چند حذف از پس عاقبت و ميشود تعديل و جرح دچار كتاب.ميپردازند
- است عيادت شعر آنها بارزترين كه - نيمايي اشعار از مجموعهاي آب ، در گريه.ميشود چاپ
.دربرميگيرد را صلاحي عمران ترانههاي و غزل
زمينه در كه نويي موج همراه و داشت اعتنا هم ترانهسرايي به سالها همان در صلاحي
.بود فعال نيز او بود ، آمده وجود به شده مد و محض رمانتيسم از گزيدن دوري با ترانهسرايي
كه موسيقي قطعات همراه به و زمان آن معروف خوانندگان صداي با او ترانههاي از بسياري
و "مه در قطاري" صلاحي ، ديگر مجموعه دو.شدند آواز به تبديل ساختند ، آنها بر آهنگسازان
در گريه" تجربيات همان ادامه شدند منتشر و 1356 سالهاي 1355 در كه " راه ، بين ايستگاه"
از اثري شد ، كتاب بازار وارد "هفدهم" نام با او شعر مجموعه چهارمين اينكه تا بودند ، "آب
نيروهاي توسط مردم عام قتل از تصاويري اشعار اين با شاعر.گذشته آثار با متفاوت حيث هر
و قيد در را خود اينكه بدون ميكند ثبت را سال 1357 شهريورماه هفدهم روز در شاه نظامي
ميدان عام قتل كه روزي در":ميگويد صلاحيبداند...و قافيه و وزن چون مسائلي بند
داد تكان را من چنان ديدم روز آن كه صحنههايي.بودم آنجا تصادفا من افتاد اتفاق ژاله
كاري چيز هيچ به ديگر.نوشتم شعر و كردم گريه صبح تا و خانه پشتبام روي رفتم شب كه
نوشتن فكر به فقط.نه يا دارند را لازم انسجام آن يا وزن من اشعار اينكه به نداشتم ،
به اگرچه هفدهم شعر مجموعه ".نهادم آن بر را هفدهم نام كه شد آشفتهاي چيز حاصل.بودم
از اما نميافزايد شاعر مرتبه به چيزي متن در آشكار عصبيت و شعار ورطه به غلطيدن خاطر
آن به را خود كه دستوپاگيري قواعد تمام زدن كنار با صلاحي كه مييابد اهميت نظر اين
پختگي به شصت دهه اواسط در كه تجربهاي ميكند ، آزمايش را ديگري تجربه بود كرده محدود
بسيار من زندگي روزها آن در":ميآورد روي سپيد شعر به سال 1366 در صلاحي.ميرسد
.ميزند هم حرف حال عين در و ميدود شتاب به كه بودم آدمي مانند.بود شده پرتلاطم
.بگويم شده كه طريقي هر به را حرفهايم بودم گرفته تصميم.نميگنجيد قالبي هيچ در اشعارم
شب يك و هزار كتاب از الهام با كه است اشعاري سپيد ، شعر زمينه در من كارهاي بهترين
منتشر بعد سالها كتاب اين.كردم گردآوري آينه يك و هزار نام به مجموعهاي در و سرودم
".شد
به آمد پديد صلاحي براي شعر كتاب چاپ زمينه در ركود يك "هفدهم" مجموعه انتشار از پس
بگذريم ، دربرميگيرد را او تركي اشعار كه "گلير دنداش پنجره" مجموعه از اگر كه گونهاي
تجديد و "...سحري نسيم آي" كتاب انتشار با و كرد پيدا ادامه سال مدت 22 به ركود اين
ناگاه" عنوان با واحد كتابي قالب در دو هر - "ايستگاه" و "آب در گريه" مجموعههاي چاپ
.يافت پايان - "نگاه يك
اين در او كردند ، متهم سالها اين خلال در كمكاري به را صلاحي كه بسياري نظر برخلاف
اين در او.ديگري شاعر هر از بيشتر شايد و است سروده شعر هميشه از بيشتر سال مدت 22
طولاني ، مدت اين در اشعارم مجموعههاي انتشار عدم دليل بخواهيد ، را راستش":ميگويد باره
حالي در ميدهد نشان ركگو خيلي را من مينويسم ، كه طنزهايي.است بوده من خود كمرويي
.بودهام عاجز هم ناشران به مراجعه از حتي كه هستم خجالتي آدم خصوصيام زندگي در من كه
اتفاقاتي تمام.كند چاپ من براي مجموعهاي كه كنم درخواست ناشري از نتوانستهام وقت هيچ
دوست اگر نيز كتابم اولين حتي و بوده تصادفي صورت به همه داده ، رخ من براي زندگي در كه
دوستانم را من شعر كتابهاي تمام.نميشد منتشر وقت هيچ شايد نبود اسديپور بيژن عزيزم
نرفتم ناشري هيچ سراغ به كمرويي همين دليل به هم انقلاب از بعد بنابراين.كردهاند چاپ
در بار يك را مسئله اينكشيد طول سال بيست اين و نيامد من سراغ به هم ناشري هيچ و
و گرفت تماس من با شيراز از و خواند را آن بنياد شاپور شادروان و دادم توضيح روزنامهاي
.بگذارم او اختيار در شيراز نويد انتشارات توسط چاپ براي را مجموعهاي كه كرد درخواست
البته و فرستادم او براي را اشعارم از تعدادي بالاخره اينكه تا كرد پيگيري هم بار چند
زده بنياد كه زماني تا ولي ندارم آن از خبري هيچ ديگرنشده منتشر است ، هنوز كه هنوز
".بود رسيده اتمام به كتاب حروفچيني بود ،
تاثير تحت و ميزند تجربهآزمايي به دست ديگر بار صلاحي شصت ، دهه سالهاي همان در
از مجموعهاي او.ميسرايد هجايي وزن با اشعاري آذربايجان ، و تركيه شعر رايج جريانهاي
ناظم تاثير تحت سپس.است كرده گردآوري "نقطهچينها سوي آن" نام با را خود اشعار همين
گذاشته كنار هم را هجايي وزن تركي شعر در حكمتميگيرد قرار تركيه كشور بزرگ شاعر حكمت
او تاثير تحت هم شاملو كه طريقي بود ، كرده وارد را ريتم و ضرباهنگ آن جاي به و بود
تاثيرپذير نيز عمر آخر تا":ميگويد متعدد تجربهآزماييهاي اين درباره صلاحي.پيمود
كه توفيق روزنامه در.كردم هم ترانهسرايي.ميگفتم فولكلوريك شعرهاي زماني.بود خواهم
همه امانوشتم شعر هم تجارتي آگهيهاي براي حتي.ميگفتم هم ضربي يا تنبكي شعرهاي بودم
".بوده تصادفي اينها
بودن "من" اندوه
1_ ترقي گلي داستاني جهان به كوتاه نگاهي
يزدانيخرم مهدي
فرنگ در نيمي و وطن در نيمي هستند نيمه دو انسانهاي او آدمهاي اكثر
است شده بيروني حتي و دروني همگسيختگي از دچار انسان اين
و سفر كودكي روياي كه وقتي بيفتند ، ذهنت روي بختك مثل بودنت خاطراتت ، زندگيت ، كه وقتي
درونت تصاوير تا كني خلق بنويسي ، بايد كنند ، تسخير را وجودت زمان از سالخورده برف يا
داستاننويس ترقي گلي.بگذريم.گردند تثبيت هستيت خورده خاك دغدغههاي و شوند خالي
امروز به تا چهل دهه از را فراواني ساليان كه او.است شده متولد ش.سال 1318 در معاصر
.است شده تبديل داستاني نگاه و سبك صاحب نويسندهاي به گذشته سال چند در كرده لمس
چهل دهه سالهاي طي "هستم گوارا چه هم من" عنوان تحت مجموعهاي در او نخست داستانهاي
جهانبيني چراي و بيچون تسلط و طرف يك از ايران روز آن جامعه بر حاكم جو.ميشود منتشر
"موقعيت قصه" ديگر ديدي از و "نوار قصه" آفرينش سمت به را نويسنده ديگر طرفي از و هدايت
داراي ميزند ، موج آن در كه وحشتي و سياهي عليرغم مجموعه اين داستانهايميدهد سوق
وامگيري با "هستم گوارا چه هم من" مجموعه در ترقي واقع در هستند ، اجتماعي سويي و سبك
ناهمگون جامعه تنگناهاي و گرهها ميكوشد هدايت كوتاه قصههاي زبان حدودي تا و فرم
نشر توسط سال 1381 در نويسنده باطني ميل عليرغم مجموعه اين.كند بازسازي را ايران
اين و ميداند خود جواني دوران تجربه را قصهها اين ترقي.ميشود چاپ تجديد نيلوفر
نگاه لحاظ از قصهها اين ترتيب هر به.ندارد جايي آثارش اصلي پيكره در مجموعه
.ميشوند تلقي جدي آثاري روانشناختيشان
را خود ذهن مطلوب جهان پراكنده خاطرات داستانهاي با ترقي گلي:(1371) پراكنده خاطرات *
- ميكند10 بازآفريني رئاليستي فرمي قالب در اوست نوستالژيك خاطرات به رجعت همانا كه
نويسنده شخصي خاطرات محور بر آخر داستان از غير به مجموعه اين داستانهاي:خاطره محور
روايت اتفاق يك از را آنها خاطرات اين همذاتپندار جوهر شناخت با ترقي گلي.ميزند دور
او قصهگويي براي دليلي يا و راوي بك فلاش براي عاملي معمولا ابزاري اتفاق اين.ميكند
مهم رويكرد دو به را ترقي قصهنويسي گونه اين در موجود مانتاليسم سانتي از فرار.ميشود
در را داستان خود تصويري ذهن پشتوانه به اتكا با نويسنده اينكه نخست:ميكند وادار
حال در خاطرات با زماني فاصله وجود با راوي كنش ، اين از بعدميدهد قرار عيني حالتي
موجب عمل اين.ميگرداند باز زمان همان به نيز را خود توصيفگر و تصويرساز ذهن روايت ،
قصه چند در) كودكانه مهمتر همه از و پرحادثه گزارشي ، بيش و كم زبان و ريتم تا ميشود
بر و مينويسد را خود خاطرات عينا راوي واقع در.نمايد رويامحور فضاي دچار را قصه (اول
شكافتن براي فرصتي درصدد عليزاده غزاله حدودي تا يا دوايي پرويز مانند نويسندهاي عكس
به اشاره وجود با دليل همين به.نيست معاصر واقعيت يك با آن مونتاژ و موجود فضاي اين
خود پيكره داستانها.نميشود "سياسي" قصهنويس يك ترقي گلي سياسي رويدادهاي از بسياري
يك بيقراري مثل كوچك و جزيي عناصر.ميكنند بنا راحتي به خود موجود مولفههاي با را
يعني شده بحث علت همان به خدمتكار دختري از هراس و هول يا و سروصدا از فرانسوي مستاجر
بعد خاطر به را خاطره ترقي.ميكنند تلقين داستان به را خود كليت زماني ، فاصله عدم
از و رنگ بو ، :ميداند نهادينه حال عين در و حسي مولفههاي از دايرهاي و مفهوم زماني
اثر بر را خود موجوديت و دربرگرفته را متني درون حقايق و پارادايمها تصوير ، مهمتر همه
باز ترقي راوي تيپ كاركرد به مجموعه اين در محوري خاطره مورد در بحث دومين.ميدهد وام
زمان ، گذر از سردرگمي نوعي دچار معمولا (داستانها همه) داستانها راوي.ميگردد
با مواجهه در راوي اين.است خود مقابل آدمهاي رفتار حال عين در و ناشناخته موقعيتهاي
"تعليق" حالميزند دست خود گذشته تمام مرور به ذهني ، سوال يك يا و هول هراس ، گونهاي
فرافكني نوعي به تبديل ميشود ديده "خدمتكار قصه" بالاخص داستانها برخي در كه زيبايي
داستاني پازلهاي ايجاد به مجبور را او پريشاني اين و است سردرگم راويميشود ذهني
.مينمايد خود ذهني موقعيت كشف براي
گرههاي بلكهنيست خود زندگي شيرين و تلخ خاطرات يا و كودكي دنبال به واقع در راوي
از تكهاي بازسازي درصدد آن بازسازي با و كشيده پيش را ناتمام روايت يك از مانده باقي
برف در اتوبوسي تصوير يا و ساليان از بعد دوست يك ديدن مثال طور به.است خود كنجكاو ذهن
روايات اين تجزيه و تحليل راوي قصد چون.ميكند خود درون جهان اعتراف به وادار را راوي
عينا است مانده باقي ذهنش در روايت همراه كه آنچه هر بنابراين است ، كمرنگ يا و گمشده
تو كه نحوي به ميشود چندجانبه و وجهي چند خوانش يك موجب كنش اين.ميشود بازگو
فلسفي حتي يا و نوستالژيك نمادين ، تلقي يا و برداشت ترقي مولفههاي و عناصر از ميتواني
يك مرتبه به و كرده جدا دوايي يعني خود سبك هم از را ترقي رويكرد اين.باشي داشته
ترقي كه حالي در دارد نوستالژي دغدغه دوايي پرويز.ميكند تبديل نگاه صاحب داستاننويس
ايجاد سوي به را خود روايت زبان ، همان از نزديك استفاده با و دادهها همان از بااستفاده
كشف هيچ و نميشود باز خاصي گره هيچ داستانها در.ميكند هدايت فضا و روايت در "تعليق"
جلوه متن ذهني جهان و راوي شخصي سوال كردن همسان در ترقي هنر اما.نميگيرد صورت خاصي
شده ساخته مولفههاي بودن عريان و روايت حين در ترقي زبان حد از بيش سادگي.ميكند
اين دل در تاريكي نقطه كشف درصدد مخاطب واقع در:ميكنند سردرگمي دچار را مخاطب نويسنده
خلق موجب فلاشبكها اين هارمونيك نظم در راوي تاكيد همچنين و زمان روح اما.است قصهها
.باشد داشته هم خوانش صدها ميتواند سادگي عين در كه قصهاي.ميشود همينگويوار قصه
خاطره تاريخي غم و ملال "حسي" پايههاي و بارقهها كردن سنگينتر با ترقي زنانه جهان
توجه مخاطب با همذاتپنداري به نويسندگان ، از بسياري برعكس و كرده كمرنگتر را داستاني
ممكن نميكند تاكيد خاصي مولفه هيچ بر شده طرح هارموني ايجاد براي ترقي.ميدهد نشان
.است راوي ديد زاويه جهت و راستا در تكرار اين اما شوند تكرار عناصر از بعضي است
به خاصي علاقه ترقي اصولا.هستند ابزاري و ظاهري "موتيف" يك فاقد قصهها بنابراين
به اصلا متن در جاري جهانبيني اين با راوي.دارد داستانش آدمهاي درون كردن پنهان
آدمهايي.دارد آدمها اين كردن تصوير در سعي تنها و نرفته روانشناختي قصه سمت و سراغ
و صريح نگاه علت به و ميكنند تكميل را او خاطرات نويسنده ذهن جهان در گرفتن قرار با كه
كه شده چاپ تجديد بار دو تاكنون "پراكنده خاطرات".ندارند خاصي پيچيدگي هيچ راوي ساده
.است گرفته انجام نيلوفر انتشارات توسط تابستان 1380 در اثر آخر چاپ
سال 79 در كه است ترقي قصههاي آخرين شامل داستان ، مجموعه اين:(1379) ديگر جايي *
به تابستان 1380 در يعني بعد ماه حدود 6 در مخاطبان اقبال علت به كتاب.است شده منتشر
:!شده رقيق چخوف يك - است20 نيلوفر نشر ناشر ، ميشود چاپ تجديد پراكنده خاطرات همراه
اين او.ميكند اجرا را جديدي تجربه ديگر ، جايي مجموعه در ترقي پراكنده ، خاطرات از بعد
.بسازد خاطره قصهها از و كرده واژگون را معادله ميكند سعي خاطره جوهر همان حفظ با بار
...است داشته پي در را جالب كنش سه ترقي گلي براي رويكرد اين
عبور براي نقطههايي
آزرم محمد
ميتواند ميدهد ، قرار "بودن شعر" جايگاه در را نوشتاري متن يك كه موقعيتي به كردن شك
هم را بودن شعر موقعيت خود كه تجربههايي ;باشد شعر در جديد تجربههاي پديدآورنده عامل
معيارهاي و ملاكها سازنده خود همراه كه را قطعيتي و ثبات آن و ميدهند تغيير
.ميكنند بيثبات و ميگيرند ناديده ارزشگذارياند ،
كلاسيك شعر زيباشناختي معيارهاي قطعيت به نسبت يوشيج نيما شعري تجربههاي در كه ترديدي
و ترديد به معتقد كه منظري از امروز داد ، تغيير را بودن شعر موقعيت و كرد بروز فارسي
شكل در يوشيج نيما متاخر شعرهاي كه چرا.ميشود قلمداد "شكلشناسانه" است ، شعر در تجربه
معيارهاي شعرها اين.است خود از پيش شعرهاي شكل از آگاهي نشاندهنده خود متني
طول.نميپذيرند را معيارها اين قطعيت بلكه نميكنند ، نفي را كلاسيك شعر زيباشناختي
نسبي آزادي ميكند ، تغيير كلام موسيقي و وزن آن دنبال به و شعر در قافيهها مكان سطرها ،
از استفاده امكانميرود فراتر قالبي معيارهاي از و ميآورد دست به بيشتري
از متفاوت جنسي با شده همنشين كلمههايي كاربرد خود همراه كه جديد چشماندازهاي
دگرگوني و معيارها تغيير همين.ميشود فراهم دارد ، پي در را قبلي كليشههاي
زماني كه قطعيتي و ثبات از را نوشتاري متن يك بودن شعر موقعيت كه است شعري چشماندازهاي
ميشود شعر نظري مباحث وارد كه جايي يوشيج ، نيما خود گرچه.كرد خارج بودند ، متصور برايش
راه دارند ميكردند فكر و ميناميدند او شاگردان را خود كه او از پس شاعران از برخي و
را آمده وجود به بيثباتي كه كردند بسيار سعي ميكنند ، كامل و ميدهند ادامه را او
خود از پس شعرهاي از خوردن شكست براي فقط شعري قانونهاي ولي كنند ، قانونمند دوباره
بينتيجه بودن شعر موقعيت ثبات و شعر قواعد كردن قطعي براي كوششها و ميشدند نوشته
.ماند
مشاهده هم فرخزاد فروغ اثر "ديگر تولدي" كتاب در ميتوان را بودن شعر موقعيت در ترديد
.نيست شكلشناسانه ترديدي اما ميخورد چشم به كتاب اين شعرهاي متن در كه ترديدي.كرد
براي گوناگون جهات از حركتهايي نه شعرند ، پيشين قالبهاي سطح در حركتي شعري تجربههاي
به محدود تجربه و ميشوند تكرار كتاب اين در شعري قالبهاي.گذشته شعرهاي شكل از فراروي
موقعيتي به رسيدن براي شعرها اين شناختي پيشاشكل ترديد.ميماند باقي گذشته چارچوبهاي
اگرچه.ميكردند توجيه موقعيت آن در را خود بودن شعر يوشيج ، نيما متاخر شعرهاي كه است ،
به آن خلال از شعرها اين كه چشماندازي نيز و يوشيج نيما قبلي تجربه دليل به رسيدن اين
از برخي و بگيرد فاصله نيما متاخر شعرهاي از قدري ميشود موفق ميكنند ، نگاه نيما شعر
از برخي همچنان اما شعر ، وزني گسترش مثل كند ، استفاده آزادانهتر را شعري امكانات
شعر در نبود ، مشاهده قابل ،"ديگر تولدي" كتاب شعري چشمانداز از كه نيما شعر امكانات
صورت فراروي آن از و شود توجه آن به ديگران شعرهاي در تا ميماند بياستفاده فرخزاد
آن از گوناگون جهات در بارها "حجم شعر" در كه مفاهيم از برخي بيان چگونگي مثل گيرد ،
كتاب پسگرديد "حجم" شعرهاي از يك هر موضوع كردن بيان چگونه خود و گرفت صورت فراروي
به نسبت آن شناختي پيشاشكل ترديد اما نيست شعر جديد شكلهاي دربردارنده "ديگر تولدي"
گسترش و يوشيج نيما شعر پيشنهادي موقعيت به رسيدن و نوشتاري متن يك بودن شعر موقعيت
را گوناگون متني شكلهاي با مختلف شعرهاي از كتابي آمدن پديد امكان آن ، وجوه از برخي
تعدد داراي ميتواند "ديگر تولدي" مثل كتابي اگراست كرده پنهان خود در بالقوه
به امروز شعر كتابهاي چرا كند ، تكرار را گذشته تجربههاي و باشد شعري قالبهاي
به و شده اجرا صورت به شعر كتاب يك سطح در را متني شكلهاي تكثر كه نكنند حركت سمتهايي
و تولد نمايانگر ميتواند تعبيري به "ديگر تولدي" كتاب بگذارند؟ نمايش به درآمده فعل
كه چشماندازي از امروزه اما باشد هم يوشيج نيما پيشنهادي موقعيت در شعر آمدن پديد
دهنده پيشنهاد متفاوتي شعر هر ميكند ، نگاه بودن ، شعر موقعيت به متفاوت شعرهاي گفتمان
و قبل شعرهاي كه تعريفي با را خود تمايز و تفاوت بتواند كه شعري هر.است جديد موقعيت يك
و تعريف اين خود و دهد نشان كردهاند ، ارائه بودن شعر موقعيت در و شعر از آن با همزمان
و يوشيج نيما اگر.اندازد تاخير به شعر ، متكثر و احتمالي خواننده براي را موقعيت
دنبال به امروز متفاوت شعرهاي گفتمان بودند ، تازه موقعيتي به رسيدن پي در شاگردانش
آمده ديرتر قدري كه آنهايي ويژه به نيما شاگردان از بعضي اگر.است مداوم موقعيت تغيير
ميكردند گمان كنند ، توجيه نميتوانستند كاملا را شعر براي او پيشنهادي موقعيت و بودند
بايد آنها شعرهاي كه آوردهاند پديد فارسي شعر در گسستي و ناقصاند او متاخر شعرهاي
تصور همچنان برخي يا و باشد ، فارسي كلاسيك شعر با دهندهاش پيوند و آن كننده كامل
به را آن بايد بلكه كرد ، تلقي شعر عنوان به فقط نبايد را يوشيج نيما شعر كه ميكنند
شعرهاي گفتمان.برسد مقصد به تا داد ادامهاش و گرفت نظر در مشخص جهت با راهي صورت
شدن ، نوشته در را ميشود گفته دربارهاش آنچه اجراي كه "متفاوط" دقيقتر و - متفاوت
براي نقطههايي حكم در را يكسان موقعيتهاي و ندارد گفتهها اين به اعتقادي - دهد نشان
ترديد كه چرا ميكند ، مشخص حركت هر در و حركت خود با هم را حركت جهت و ميكند فرض عبور
.داد خواهيم توضيح هم را آن كه است ديگري جنس از بودن ، شعر موقعيت به نسبت گفتمان اين
جستها فاصله در
مندنيپور شهريار
:اول مطلع
در گريهمان ، اولين از پيش بسيار زندگيمان ، و زمان و مكان كه شدن ، زاده وقت به ما ، بر
و نفوذ تحت را كردارهايمان همه كه است خورده رقم تقديري گرفته ، قرار عقبماندگي بعدهاي
واپسافتادگي ، طالع اين با جنگ به را ارادهمان وقتي حتي كه چنان.داشت خواهد تاويل
تقدير همان جبر از هم اختيار همين بگيريم ، كف به را بودنمان نحس و سعد تا ميكنيم معطوف
زمان هر در (1) جنوبي قبيلهاي نشان اين بود خواهد ما با وقت همه گويا...ميگيرد نقش
انگار ، ودرآييم كه هم جامهاي و نام هر به و باشيم ، كه مسندي هر به باشيم ، كه مكاني و
كنيم قصد پدرانمان ، و اجداد تاريخي قيلولههاي و خوابها همه جبران به جنوبيان ، ما اگر
چه - برسانيم توسعهيافتگي بالايي مدارهاي به را خود واپسماندگي ، پاييني مدارهاي از كه
كه اين جز نداريم چارهاي - فرادافردي صورت به چه و اصلاحي ، انقلابي ، جمعي حركت يك در
فرصت بدون كنيم ، جهش - شده تعيين "جلو" ناحق يا حق به كه سويي روبه - باشتاب عمر تمام
.ماند وانخواهد خرگوشي خواب در حريف ، كه مسابقهاي در هم آن.حواشي بر درنگ بدون و آسودن
دروني عرضي ، و عمقي دركهايي روي از ناچار ، تاريخي ، مدام پرشهاي اين اجبار در اما
فهمهايي ، و انديشهها رسوب منظم لايهلايه و فرعي تجربههايي زمان ، مرور به شدنهايي
رهتوشهمان به و ميمانند وا جهش هر فاصله در اينان ديگر ، عبارت به يا.ميكنيم پرش
بر به مقرر ، و طبيعي حركت يك در كه درونيشدنها و دركها گونه اين.نميگردند افزوده
خاطر به شوند ، ديده هم اگر يا نميآيند ، چشم به يا تاريخي ، مكرر جستهاي هنگام ميآيند ،
رخ زماني مشكل.نميآيند نظر به مهم فاصله ، جبران شتاب و پيشرفت ، از ذوقزدگي
باشد ، آمده ديدمان افق در پيشافتادگان ، تاخت غبار يا شوند ، كم فاصلهها كه مينماياند
سادهانگاري فكر به "متخلخل پيشرفت" يا ،"ناموزون رشد" مفهوم تازه ، گاه ، اين در كه
.ميافتد اوليهمان
:دوم مطلع
از بوديم شده خلاص تقريبا كه وقتي همگنانشان ، و نيما هدايت ، رهپويي از پس زماني ،
ميتوانستيم كه رياكار ، و وقيح تاريخنگارانه ظاهر به نثرهاي و درباري تهوعآور مدحهاي
جلوه هموار نسبتا مسيري پيشاروي ، بباليم ، خود به شدهايم معاصر ادبيات صاحب كه اين از
شناخت فرآيند آغاز و قبول ، قابل ترجمههايي يمن به معاصرمان ، ادبيات پس.ميفروخت
به و كرد ، آغاز را پيدرپي جهشهاي تحسين ، قابل نيرويي با جهان ، ادبيات پيشرفتهاي
مكتبهايي حدي تا حتي و شگردها و شيوهها.گرفت هم شتاب ساله ، صد چند عقبماندگي جبران
تندي به بود ، پيموده خردگرا ، كلاسيسم احياي زمان از قرن ، چندين طول در غرب كه را
بزنيم ، دم فارسي پسامدرن ادبيات اينك و مدرن ادبيات از توانستيم ، كه زماني تا پيموديم ،
...بشويم هم نگرهپردازي و ابداع و كشف مدعي و كنيم دعوا حتي و
توانسته ما ادبيات ظاهرا داريم ، نگه محدود كمي آمار و سطحي لايه به را نگاهمان اگر
و غرب ادبيات نزديكي تا را خود - است ميسر هنر در دارم ايمان كه - بزرگ هاش جهش با است ،
مدرن ، ساختار به كشورمان اجتماعي صنعتي ساختار رسيدن ادعاي كه همچنان اما.برساند جهان
و تاريخ بيرحمي و جبر ضرب به دهه ، سه دو اين در تازه كه - فريببود و سادهانگارانه
و پيچيدهتر خيلي مدرنيسم و سنت تضاد كه فهميدهايم پيدرپي ، تلخكاميهاي يمن به
ما به كمك كم متعددي مشكلات هم هنر حوزه در - است سياسي لافهاي و تصورمان از گرانتر
كه خودبزرگبينيهايي و شعارها آن بر تلخ ، صبري سر از نيشخندي ، با مينمايند ، رخ
كم از برآمده معمولا و داريم كه ادعاهايي و زدنها منم و گندهگوييها و داشتهايم
تا دانش ، كمسويي خاطر به - قلهها نديدن خاطر به كي تا كه.است سادهپنداريمان و داني
و آموختن در شتاب سبب به كه همين نمونه ، يكي.آييم دچار هم اين مكافات به - شيادي
نگرهها مرزهاي گاهي ما ، از بسياري انديشه در فاصلهها ، جهشي حذف و مصنوعي سريع ، پيمودن
قرني بل و سال ساليان يك هر بر غرب ، در كه - يكديگر نافي و ناسخ بل گوناگون مكتبهاي و
اما حال ، هر به.ميشود هم در و مخدوش - شده گوارده طبيعي سيري به يك هر و شده درنگ
بر متخلخل ، پيشرفت و هنري ، ناموزون رشد معضلهاي نداريم ، جست و جهش جز چارهاي كه وقتي
هنر لابدا ، مرحله ، اين از بعد:خوشبيني كوچك دريچه از اما ، .كرد خواهند سنگيني گردهمان
.داد خواهد يادمان خود را مشكلات رفع و تعمير رسم و راه پيچيدهاش ، نيروهاي و قدرتها با
:حاشيه و پينويس
پرده در محصور خطه) دوم جهان (سرمايهداري خطه) اول جهان به زمين فرماليستي تقسيم _ (1
:توسعه به رو يا نيافته ، توسعه سرزمينهاي) سوم جهان و (كمونيستي سرزمينهاي:(2) آهنين
پاره تكه و برلين ديوار فروپاشي از پس (آسيا اعظم بخش / جنوبي و مركزي آمريكاي / آفريقا
مطالعات و سياسي علوم در اينك و داد ، دست از را كاركردش و منطق شوروي ، جماهير اتحاد شدن
مانده ، عقب كشورهاي اكثرا) جنوب و (يافته توسعه كشورهاي) شمال به جهان دقيقتر تقسيم آن ،
.است شده رايج (شده داشته نگه عقب يا
فرديد بنياد در غرب معاصر فلسفه
و فلسفه زمينه در كلاسهايي برگزاري به اقدام سال هر "فرديد دكتر فلسفي و حكمي بنياد"
آموزشياي دوره ماه آبان چهاردهم از دارد قصد بنياد اينميكند باستاني زبانهاي بعضا
.بود خواهد آن مدرس ريختهگران محمدرضا دكتر كه كند برگزار "غرب معاصر فلسفه" عنوان با
علاقهمندان براي ورود و شود تشكيل بعدازظهر ساعت 6 از سهشنبه هر است قرار كلاسها اين
.بگيريد تماس تلفن 6403730 با ميتوانيد بيشتر اطلاع كسب براي است آزاد
|