سرنوشت ترجمه ، زندگي
حضور ژرفاي
رفتن پيش يا رفتن فرا
بم بام بر
سرنوشت ترجمه ، زندگي
حبيبي2 سروش با گفتوگو
ببينيد خواب زبان آن به كه باشيد داشته را زبان دانستنيك ميتوانيدادعاي وقتي شما
دارد نياز هولناكي پشتكار و تمرين به و است مشكل خيلي اين كنيدو تقسيم و ضرب حتي و
خرم يزداني مهدي
ترجمه را ژرمينال زولا ، روزافزون محبوبيت و پنجاه و چهل دهه خاص جو به توجه با حبيبي
مندل توارث نظريه از استفاده با زولا":ميگويد او.ميفرستد بازار به را آن و كرده
تك و كرده تندروي كمي او البته.است ريخته را ماگار روگن يعني خود جلدي چند آثار بناي
زغال معادن كارگران عصيان و نكبت كثافت ، رمان اين در او ميكند ، نگاه قضيه اين به بعدي
ژرمه خود و است فرانسه انقلابي ماههاي از يكي نام ژرمينال.است كرده بازآفريني را سنگ
تصاوير ".ميدهد نويد را انقلاب بذر جوانهزدن زولا كل در.جوانهزدن معناي به لغت در
هم هنوز كه است عميق چنان آدمها اين حقير مرگ و معادن از زولا تاثيرگذار و مشمئزكننده
مواجه تكاندهنده و سياه اثري با خواننده ميگذرد اثر چاپ از كه سال صد از بيش از بعد
صورت سال 56 در اميركبير توسط "معاصر كلاسيك ادبيات" دايره در كتاب اول چاپميشود
.شد انجام (اميركبير به وابسته) جيبي كتابهاي سازمان توسط سال 57 در نيز دوم چاپ و گرفت
باور من":ميگويد حبيبي.ميرسد نظر به عجيب پهلوي دوره خاص معيارهاي با اثر اين نشر
گرفته مجوز كتاب گفت و زد زنگ من به جعفري رضا وقتي.دهند چاپ اجازه كتاب به نميكردم
اجازه ما كه طوري به ميشد ، انجام خاصي طرز به سابق دوره در سانسور.ماندم واج و هاج
".نداشتيم را خاص لغات برخي از استفاده
اين.است رومنگاري فرانسوي ، معاصر نويسنده اثر مطرحترين نوعي به گريكوپر خداحافظ
ميشود روايت عاشقانه - سياسي دايرهاي در جنگ از بعد ترس و انقلاب حوش و حول كه رمان
من به را گاري رومن طاهباز ، آقاي":ميگويد حبيبياست حبيبي آثار بينقصترين از يكي
را نويسنده اين آثار سراغ و رفتم كتابفروشي يك به اتفاقي خيلي پاريس در من.كرد معرفي
خود.دارد آمريكايي نظام به نيشوار طنزي كتاب.كرد پيشنهاد را كتاب اين فروشنده.گرفتم
به را آن و تاخته معرف جامعه نماينده عنوان به آمريكا به بنابراين بود گليستها از او
پدرخوانده كه هم دوگل خود به حتي او گاري بودن گليست وجود با البته.ميكند دچار نقد
حبيبي بازبيني مورد چهارم چاپ در كتاب اين ".ميكند وارد را انتقاداتي بود هم فرزندش
!ميگيرد فرا را روسي زبان و رفته آمريكا به انقلاب از بعد حبيبي سروشاست گرفته قرار
مجدد ترجمه و زبان اين يادگيري به تصميم روس ، بزرگ آثار مطلوب ترجمه عدم به توجه با او
حبيبي را گروسمان واسيلي استثنايي و بزرگ رمان "سرنوشت و زندگي".ميگيرد آثار اين از
دولتي ناشر به توجه با صفحهاي هزار يك تقريبا رمان اين.ميكند منتشر انقلاب از بعد
صورت همچنين و اندك تبليغات مخاطبين ، دسترسي عدم نامناسب ، پخش بالطبع و "سروش" يعني آن
.نميشود خوانده و شناخته اصلا بازاري جلد طرح و
در و شد ممنوعالقلم بارها بولگاكف يعني خود همتاي مانند به نويسنده اين كه حالي در
با را كتاب حبيبي.گرفت قرار سانسور و لعن دچار او بعد رهبران و استالين ديكتاتوري نظام
با را مترجم رمان پيچيده زبان.است داده انجام فرانسه ترجمه يك و روسي دومتن به توجه
كار كلاسيك ، آثار هم آن رمان ، زبان ترجمه":ميگويد اوبود كرده مواجه فراواني مشكل
آن روزنامهاي زبان حكومت با و گذشته دوران در رويه اين.ميكند طلب را طاقتفرسايي
.داشت استاندارد معني يك تنها واژه هر كه طوري به.بود شده سهلانگاري نوعي دچار دوره
اين با.نبود باب بگذارند فارسي يادگيري براي زمان و وقت مترجمين كه اين زمان ، آن در
و لغزش اين.ميخواندند را خارجي آثار اكثرا.است ايشان مادري زبان فارسي كه توهم
كار وارد من كه وقتي مثلا است گذارده جاي بر ميبينيد كه را نتيجهاي همين اشتباه
متون بيشتر چه هر مترجمميخواند را شاهنامه يا و بيهقي تاريخ مترجمي كمتر شدم ترجمه
ما به را امكان اين و ميشود آشنا فارسي زبان ساختار و ساختمان با بخواند ، را كلاسيك
و خوانش عدم مانند مسائلي ".بسازيم تازهاي و بكر واژگان فرنگي مفاهيم براي كه ميدهد
ترجمه دشواري همچنينسرمايهگذاري از ناشران ترس يا و كلاسيك آثار به مخاطبين علاقه
عنوان به صلح و جنگ.است شده كلاسيك رمانهاي گرفتن ناديده و ركود موجب كتابهايي چنين
تمام از هجمهاي ميكند ، ترسيم را نوزدهم قرن اوايل اروپاي كه متنوع و شكوه با پرترهاي
آن ساختار دل در رمان فوقالعاده هارموني.است اروپايي و روسي انسان وگونههاي انواع
تصوير و بيان صلح و جنگ نوشتن از تولستوي قصد واقع در":ميگويد حبيبي.است گرفته شكل
و اخلاق تاريخ ، به را خواننده كه است مثالي شاهد داستان و اوست فلسفي جهانبيني و آرا
.ميكند راهنمايي فيزيكي جهان حتي
از خود گفته به كه ميسپارد نيلوفر نشر دست به و كرده ترجمه را رمان سال دو طي در حبيبي
صلح و جنگ از بعد بلافاصله آناكارنينا !ميبرد بهرهها هم ويراستار بيدريغ لطف اظهار
مانند نيز رمان اين (نيلوفر) ميشود منتشر سال 78 در يعني سال يك فاصله به و شده ترجمه
يعني تولستوي مولفههاي مهمترين از يكي نمايانگر و برگيرنده در و حاوي صلح و جنگ
برده سوال زير را خانواده و جامعه نظام از تمرد بنمايههاي كه حجيم رماني.است "اخلاق"
و پيچيده چنان آن تولستوي زبان":ميگويد او.ميدهد نمايش را معلولي و علي جهاني و
آثار بعضي دوستي قول به "ميرسد نظر به پيچيده كه است او انديشه اين بلكه نيست مغلق
.است گفته اين مصداق دقيقا حلبي طبل كرد تشبيه ديگري چيز به نميتوان خودشان غير به را
كه كرد ترجمه بار نخستين براي صدريه عبدالرحمن مرحوم را تحسينبرانگيز و پيشرو اثر اين
كم و مغلق ترجمه يك به گونترگراس زبان فني و تكنيكي ساختارهاي بر مترجم تسلط عدم علت به
.كرد هديه ما به را كتاب اين زمستان 1380 در كتاب چاپ و ترجمه با حبيبي.شد تبديل اقبال
مدير كريمي حسين آقاي پيشنهاد به و نميشناختم را كتاب اين اصلا من":ميگويد حبيبي
تقصيري هيچ صدريه و است مشكل واقعا رمان اين.برگرداندم فارسي به را آن نيلوفر نشر
.است دشوار و پيچيده زبان اين با گراس بازيهاي هم و دارد مشكلي زبان هم اثر اينندارد
زحمت و تلاش با حبيبي ".ميشود خوانده سختي به هم اروپا خود در كتاب اين كه نحوي به
آن ساختار درونيكردن و درك به موفق آلماني زبان به كتاب چندباره مطالعه و فراوان
دست به را درخشان ترجمهاي است آشنا آلماني فرهنگ با او كه اين به توجه با و ميشود
نخست":ميدهد شرح اينگونه را خود روش او ميشود ترجمه سال يك طول در كتاب.ميدهد
كتاب از ديگر ترجمههاي حين اين در ميكنم ترجمه را آن بعد ميخوانم ، دفعه چند را كتاب
ترجمه مثلا است ويرايش نوعي خود اينميدهم قرار مدنظر و گذاشته دستم كنار نيز را
من.است سودمند بسيار وجود اين با اما است آن آلماني از فهمتر غيرقابل حلبي طبل فرانسه
بازي اين كردم ، ريتميك را آشپز دده شعر مانند كتاب از قسمتهايي گراس ساختار واسطه به
ريتم اتفاقي كاملا من.نشده ثبت آلماني ترانههاي يا و فرهنگ كتابهاي از يك هيچ در
گراس كه است اينجا در اصلي بحث اما.كردم پيدا آلمانيم نوه كاست روي از را ترانه اين
مشكلات مترجم براي آن درك كه ميسازد ترسناك و خشن صورت يك خندهآور بازي اين از
به حلبي طبل ترجمه در حبيبي پشتكار و حوصله واقع در "..و ميآورد همراه به فراواني
نقص كم و خوشخوان را ترجمه كه است بازاري كوچه مفاهيم از انبوهي يافتن براي تلاش همراه
واقعيتهاي از بسياري بر پيچيده ساختار و هارموني اين با گراس مترجم قول به.است كرده
شده منتشر اثر آخرين.است نيلوفر نشر يادماندني به كتاب اين ناشر.است انداخته تف جهان
ميدان آنتونيوتابوكي ، :است ايتاليايي نابغه يك از جانداري و كوتاه رمان حبيبي سروش از
و موفق اثر نويسنده از فرهنگي قشر شناخت عدم و كم حجم وجود با حبيبي كتابايتاليا
.است كرده منتشر زمستان 1380 در را آن كه است "چشمه" كتاب ناشر.ميرسد نظر به محبوبي
نويسنده اين كه اين جالب.كرد معرفي من به استپانيان آلن را كتاب اين":ميگويد حبيبي
واقع در او قصههاي متفاوت سنت علت به امانيست مردم عامه توجه مورد هم اروپا در حتي
خاصي جايگاه روانش ترجمه با اثر اين "است توجه مورد بسيار كه ميشود جديدخلق جهاني
.كرد مبهوت را ايراني خواننده كه بزرگ كالوينوي ايتالو براي جدي رقيب يك.است يافته را
اثر "ابله".دارد چاپ و ترجمه دست در را متعددي كتابهاي ساله حبيبي 70 سروش
ترجمه و است داده انجام همداني مشفق پيش سالها را آن ترجمه تنها كه داستايوفسكي
اما كردهام تمام را كتاب":ميگويد او.است نشده منتشر هنوز هم آهي مهري زندهياد
را نهايي اصلاح مدتي از بعد و بگيرم فاصله اثر از تا گذاشتهام كناري به را آن فعلا
كه است كانتي نام به نويسندهاي از پيچيدهاي و فرمي اثري مترجم ديگر كتاب "دهم انجام
قطعي نامي هنوز كتاب ايناست واداشته فراواني تلاش به را مترجم مدرنش ، متن علت به
بعدي اثراست كرده انتخاب كتاب معرفي براي را "چشمبندي" نام حبيبي فعلا و ندارد
پيشنهاد به حبيبي شايد.ميرود شمار به تابوكي آنتونيو نوشته بهترين كه است هندي شبانه
و داستايوفسكي شياطين.كند ترجمه هم را گوگول نيكلاي آثار كامل مجموعه معاصر فرهنگ نشر
آثار ليست در نيز ياسوس دوس اثر USA.دارند قرار او مجدد ترجمه دست در نيز ژيواگو دكتر
يه ، گري رب ساروت:ميپرسم فرانسه معاصر نويسندههاي درباره او از.است حبيبي آينده
كنيم ، ترجمه را كلاسيك ادبيات بزرگ غولهاي ابتدا بايد ما معتقدم":ميگويد...و بوتور
كلاسيستهاي ميراثخوار كه امروزي مدرن نويسندگان به سپس و كرده نمايان را ريشهها
جاودان و فخيم آثار هم هنوز فرانسه در كه بگويم بايد ضمن دربپردازيم هستند اروپا
سحابي مهدي اثر پروست ترجمه باب در ".دارند فرهنگي قشر نزد در را اصلي جايگاه كلاسيك
مترجمين سوي از تاييد و رد جبههگيريها شنيدهايم ، و خوانده فراواني حديثهاي و حرف
دارد ، جالب نظري حبيبي سروش اما.آورد وجود به كتاب اين براي را جنجالي غيرمطرح و مطرح
كه كسي و ميدانند ترجمه غيرقابل را آن عدهاي حتي است مشكل بسيار پروست":ميگويد او
و خود از تعريف به علاقهاي اصلا حبيبي."است تحسين خور در من نظر از ميپيچد پروست با
كامل را زبان يك مترجمي اگر كه است نظر اين بر او ندارد ميداند ، كه زبانهايي شمردن
:ميگويد حبيبي.دارد رجحان ميداند را زبان چند كه بركسي باشد آگاه آن بر و كند درك
و ببينيد خواب زبان آن به كه باشيد داشته را زبان يك دانستن ادعاي ميتوانيد وقتي شما"
در ".دارد نياز هولناكي پشتكار و تمرين به و است مشكل خيلي اين و كنيد تقسيم و ضرب حتي
پاريس در است سالها كه او.است كرده سفر تهران به روز چند مدت به حبيبي سروش:پايان
.كرده ترجمه را مختلف سبكهاي از متعددي كتب كه است مترجميني زمره از دارد اقامت
اين كلمات پشت.سرزدهايم رويا به و بردهايم لذت خواندهايم ، بارها را او كتابهاي
خود بر را كردن ترجمه درست و فهميدن وسواس كه است پيرمردي دوستداشتني و جدي چهره آثار
اربابها ، مقاومت ، روزنامه امروز ، هنر سفيد ، سگ درباره نتوانستم كه حيف.است نموده تحميل
آثارش مانند بيادعا مترجم اين.بنويسم برايتان او ديگر آثار از بسياري و چشمه دختر
و مولفهها همچنين و جهان ادبيات جو به نگاهش در او تفاوت.است متفاوت و صميمي صريح ،
كه مردي بود ، حبيبي با طولاني گپ يك از تلخيص گفتار اين.است ايراني خواننده خواستههاي
.است زيسته و كشيده نفس جهان ادبيات با
حضور ژرفاي
سرگردان ساربان و سرگرداني جزيره تحليل و نقد
مندنيپور شهريار
مختصري بخش جا كمبود دليل به متاسفانه.است دانشور آثار بررسي و نقد از بخش آخرين اين
.است شده حذف متن پينوشتهاي آخرين و مقاله از
رمان راوي جنس بر ترديد قاطع ، و كلوار داناي حكمهاي كردن صادر از علمي پرهيز سواي
اين.ميشويم شاهد رمان در را نويسنده حضور ما كه شود آغاز بايد آنجا از سرگردان ساربان
درونه به جابهجا ، نويسنده كه نيست امروزي شده رايج بيغياب حضورهاي گونه آن از تداخل ،
و خواننده به را پسامدرنيسم و ساختارگرايي پسا اصحاب حرفهاي و ميكشد سرك داستان
خواهد پسامدرنيستي متني صاحب گونه اين كه گمان اين به.ميدهد تحويل داستان شخصيتهاي
آن ، گفتار شيرين راوي با آن تقابل و رمان ، در سيمين نام به شخصيتي حضور تاويلشد
آشكارا داستاني ، سيمين اين كه كاش و است آورده پديد جالب نقيضه يك ناخودآگاه و خودآگاه
اثبات به آنها بودن غلط رمان خود در بعد كه ميكرد قضاوتهايي ميشد ، اشتباهاتي دچار
حضور كاش حتي و ميكرد ، آب بر نقش را آنها راوي سيمين كه ميكرد پيشبينيهايي ميرسيد ،
علت.ميگذاشت تاثير شخصيت كردارهاي و حادثهها سير در اينها از بيشتر داستاني سيمين
كرده ايجاد نقيضه يك پديدهاي چنين كه ميكنم ادعا حضور ، واژه بر عمدي تاكيد با كه اين
راوي سيمين غياب باعث شود ، حاضر رمان سطرهاي در داستاني ، سيمين هرگاه ، كه است اين است
هم كلوار داناي مخصوصا ميراند ، قلم تركتازانه راوي ، دانشور گاه هر عكس بر و ميشود
و دانا شخصيتي چه اگر - كه بود ، خواهد داستاني دانشور نفي و غياب باعث حضورش باشد ، كه
بيش خبري و اطلاعي رمان ، در اما - ميكند راهنمايي را هستي تجربه ، سر از و است ، فرزانه
.ندارد نشسته ، ماجرا حاشيه در معمولي شخصيت يك از
بلند ، داستان در.نيست تازه داستان ، در نويسنده حضور پديداري ايراني ، رماننويسي سنت در
درنغلطيده عاشقانه داستانهاي معدود از كه "گلشيري هوشنگ" قلم به "كيد و كريستين" رمان
هم و است داستان راوي هم نويسنده ، - است ايراني سطحي رمانتيسم و مانتاليسم سانتي به
كه را حادثههايي بنويسد تا مينويسد ، را افتاده ، اتفاق حادثههاي و آن ، اصلي شخصيت
و است ، "شخص اول" ديد زاويه اثر ، اين در اما.ميدهند اتفاق دست داستان ماجراي به بعدا
گرته به نويسنده كه داستان لايه يكي آن در مگر دارد ، مدرنيسم به گرايش آن ، ثقل مركز
يعني.زند رقم را شخصيتها آينده واكنشهاي و كنش تا مينويسد روزگانه ، هفت خلقت
دانشوري سيمين اين.باشد نوشته واقعيت ، آينده وانمود به را داستان آينده تا مينويسد
دانشور سيمين ذهن از كه است شخصيتي هستي خود اما و ميشود روايت هستي ذهن از كه است
سيمين حال ، هر به روايت ، گيجكننده و جالب تويي توبه سواي.ميشود روايت داستان راوي
كه "ملكي خليل" و "احمد آل جلال" همچون است ، عيني و واقعي شخصيت يك رمان ، درون دانشور
دانشور سيمين ميشود باعث (خواننده ذهن در حضور) خواننده ذهن در نشستن باور به محض به
كه چه آن.بماند باقي روايت كلمات فقط او از و شود محو رمان كلمات پشت از نويسنده ،
واقعيتي حوزه به نشدنشان ، بچهدار ماجراي و جلال از ميكند روايت رمان درون دانشور
داستان تخيل نقضكننده داستان نافي كه عيني گذشتهاي از است گزارشي و دارد تعلق بيروني
و است داستاني تخيل ميكند روايت راوي دانشور چه آن اما.است داستان غياب منزله به و
كه ميدهد امان داستاني ، تخيل:راباش بازي و.است واقعيت غياب منزله به و واقعيت نافي
را واقعي و حاضر و حي شخص يك تخيل صاحب كند تخيل و را خاطرهاش كند تخيل داستاني شخصيت
كه يعني.شود بسته انتداعي دور كه ميشود جالبتر زماني و مييابد ادامه تداعي اين و
.بزند داستان نوشتن از حرف رمان درون مواقعي سيمين
روايت با دارد تفاوت هم سرگردان ساربان رمان در روايت جنس موازي ، آينه دو اين سواي
از سيالتر بسيار روايت ، شيوه دوم ، كتاب يا دوم قسمت اين در.سنتي و ساهد كل داناي
در روايت پاسكاري از دارد گرتهاي حالت ، همين و است ، شده سرگرداني جزيره كتاب در روايت
سال ساليان پس از "حالنايي حول" چنين دارد تبريك گمانم به.پسامدرنيستي داستانهاي
گرفته اصلي راوي از گاه روايت ، رشته سرگردان ، ساربان در:دانشور خانم داستاننويسي
ساخت يعني.ميشود واگذار شخصيتها طولاني گاهي خودگويي يا تكگويي نوعي به و ميشود
با و است نزديكيها همين خدا"..:ميشود شخص اول و شخص سوم از آميزهاي روايت ،
درياچه اماميزند را چشمهايم داغش تشعشع.خورشيد:زد حرف من با خارها سبز جوانههاي
زبان به خدا اگر.ميپيوندد كوير به كه افق و ميدرخشد خورشيد انعكاس از آينه مثل نمك
..ميميريم تشنگي از نمكها روي بيآب بيكرانگي اين در...ميزد حرف من با قزح و قوس
كوير در آمدهايم دوستيم ، انسان چقدر آمريكاييها ما ميبيني:گفت كراسلي شب آن
..گز درختهاي كشت با كنيم ، آباد را ايران كوير ميخواهيم ميگفت.ميكنيم مطالعه ايران
.بگذارم پابرآن ميترسم كه داغ قيرريخته قير شهر كف.گلدسته و گنبد با ميبينم شهري.
...".سراب سراب.ميشود محو شهر.سياهپوشند شهر مردم.است باد هوهوي نه.موذن صداي
_ افتاد شنها روي.ميرود بيرون دارد تنش از جان ميكرد احساس.رفت گيج سرش هستي"
:مراد صداي.ميشنيد برهم درهم را صداها - درازكش
"...نمير من از پيش.نمير ميكنم خواهش هستي -
روايت شيوه در ديگري تغيير مدرن ، داستاننويسي به است متعلق كه خصوصيت اين بر علاوه
سرگرداني ، جزيره در.است "ريزبيني" افزايش آن و ميبينيم اول ، جلد نسبت به دوم ، جلد
وجود چه اگر روايي شيوه سرگردان ، ساربان در امااست رمان غالب وجه روايي روايت شيوه
مدام حركت "ريزبين روايت" درمييابد ديگري حالتهاي و ميشود شكسته مدام اما دارد ،
پديدهاي يا انساني ، حالتي يا شي يك بر نويسنده و ميشود متوقف ناگهان روايي ، روايت
سه تمييز در "رمان هنر" كتاب در كندرا اگر.مينشيند او توصيف و شرح به و ميكند درنگ
به شگرد ، يك عنوان به "عنصرروايي" يك عنوان به تغييراتي با جزئي ، امر يك شرح اما دارد ،
در اصلا و مانده باقي داستاننويسي مختلف رويكردهاي در نشانه ، يك يا استعاره يك عنوان
جزءنگر ، يا ريزبين ، روايت از منظورم.است يافته گوهرين اهميتي و ارج "نو رمان" رويكرد
بر را روايت دوربين شخصيتها ، واكنش و روايتكنش كردن متوقف با نويسنده كه است همان
عادت و حركت يك حتي ميتواند خاص چيز اين.ميكند زوم روسويش بعد و فوكوس ، خاص چيزي
ميكند تلاش نويسنده كه رئاليسم ، نهايي دوره در ريزبيني ، .باشد داستان شخصيت رفتاري
يا و غيرمستقيم زدن حرف براي خوبي وسيله كند ، پنهان داستان اول لايه از را خود حضور
ميانه در "بزرگ گتسبي" قدرنايافته رمان در يادآوريم مثلا.است خواننده به مفهومي القاي
رو و رنگ نگاه اين حضور.گرفته نقش چشم دو آن بر كه تابلويي شخصيتها ، آمد و رفت مسير
ساربان رمان در.دارد برانگيز تفكر و اساسي نقشي راوياش ، حتي رمان سر سرتا در رفته ،
داناي و سنتي را رمان اين ديد زاويه كه كساني تصور برخلاف) نويسنده گاه ، گه هم ، سرگردان
:ميبرد بجايي استفادههاي راويانه نه و شارحانه شگرد اين از (كردهاند فرض سنتي كل
پاي بود ، پابرهنه و بود بسته باند پايش يك روي.بود سوزانده دكتر را پايش ميخچه.."
كه بگيرد را بازويش زير سليم بود منتظر انگارميلنگيد و ميزد لخلخ دمپايي در ديگرش
"...كرد شانه انگشتها با را ريشهايش سليم"..."...نكرد هم نگاهش و نگرفت
داناي كه ميدانيم.است "امپرسيونيستي تصويرپردازي" سرگردان ساربان روايت بعدي خصوصيت
تصاوير و تفكر است قادر زبان كه است چنان عملكردش و باور و وانمود و است چيزدان همه كل ،
همه كل داناي.كند منتقل خواننده به كاست و بيكم هستند ، كه همانطور را نويسنده ذهني
داناي با اصلا امپرسيونيستي قلمزني نوع اما ميخواهد ، درك قابل و منطقي و واضح را چيز
و كلاسيسم خردگرايي با امپرسيونيسم ، مكتب كه همانگونهدارد قرار تضاد در كل
.داشت قرار تقابل در نئوكلاسيسم
است اين نشده ، اشاره آن به دانشور سيمين كارهاي بررسي در هنوز گمانم كه نهايي ويژگي و
كه مادرانه زنانه ، لحني و زبان به خصوص ، به اخير آثار اين در ما بزرگ نويسنده اين كه
اگر.است رسيده است ، زيبايي و حياتي عامل زندگي ، به فرزانهاش شيدايي و او ، خود خاص
فرض سنتي را سرگردان ساربان ديد زاويه كه ادعايي آن نفي براي برشمردم كه را دلايلي
كثرت ديد ، زاويه بودن سيال زمان ، اين در كه باشيم پذيرفته اگر و باشد ، پذيرفتني گرفته ،
زبان اين از كه مينمايد لازم پس ماست ، زمانه مشخصه...و راويان ، با بازي آن ، تنوع و
ايران ، و جهان به دانشور مادرانه زنانه ، نگاه.نكنيم دريغ را ناقدانه و بيشتر تامل شخصي
مهر و عدالت با و گرفته ، بر در را ديدگاهش و پسند با متضاد حتي و گوناگون ، شخصيتهاي كه
اين زبان و.نيست ايراني رماننويسي كوتاه سابقه در پرشمار نگاهي پرداخت ، همسان همه به
گفتن سخن مجال آن ، نسبي مفهوم به بد و نيك رمان ، اشخاص همه كه است داده اجازه نگاه ،
كه هستند ما سرزمين در و رمان در متضاد انديشهاي قطب دو سليم ، و مراد.باشند داشته
.يافتهاند داستاني بودن براي مشابهي فرصتهاي دو هر اما و گرفتهاند ، ميان در را هستي
ساحت در است هنرمندانه و تسلابخش ابداعي خود كه نويسنده ، مادرانه نگاه همين يمن به
رمان ، دو اين در شخصيتها اسامي كه ميفشارم پا نقدم اين بر هنوز چند هر...رماننويسي
هنر آينده در بينقص رمان.نيست بيعيب رماني هيچ اما ، ...شدهاند انتخاب مناسب ما
كردن بستهبندي و كردن خودمنظم اعتباري ، به هنري ، سبك اصلا و گرفته قرار داستاننويسي
رمانها.شدني عرضه و بسته سيستم يك در است ، هنرمند ضعفهاي و تواناييها كردن هماهنگ و
:نوعند سه بر
و فرمولها با و شدهاند نوشته نقد دستگاه يك يا و تئوري يك اساس بر كاملا _
كليشهكار و تازهكار منتقد كار شيوه و پسند با رمان گونه اين.همخوانند آن كليشههاي
يكسان اندازهها اينكه از پس و دهد قرار خود كليشههاي در را رمان مواد تا درميآيد جور
.برعكس يا بپردازد ، آن تحسين به درآمد ،
.شده برساخته يكديگر نقيض حتي و گوناگون دستگاههاي از التقاطي گزارههاي براساس رمان _
كنار و گوشه از و دارد ژورناليستي دانايي كه منتقدي ظاهر به پسند با هم ، كار گونه اين
.است هماهنگ آميخته ، هم در خود براي موادي سوتيترها و تيترها و
قرار شده كلاسيك پس و شده تبيين ديدگاههاي وراي پيشيني ، نقد رويكردهاي ماوراي رمان
هاي"نداند كه نداند" از ناشي سوءتعبيرهاي يا و فرمايشي ، _ ذهني كليشههاي به تن.دارد
آن آينده در منتقد خواننده ، وسيله به آن بازنويسي يا تاويل ، نقد ، و.نميدهد سومي جهان
كار به موادش ، و هست ، هم گذشته فاقد اصلا رمان گونه اين.گذشتهاش نه.دارد قرار
كه شديم متوجه هرگاه كه است بديهي..ميآيند شد ، خواهد تئوريزه بعدها كه نقدي دستگاه
آن بر بايد ميشود ، منطبق برساختهمان كليشههاي و ما ، ارزشي فرمولهاي با كاملا رمان
برعكس.ببوييم شدهاش پنهان حفرههاي يا سطرهايش ، ميان از را كلاشي ناخوش بوي و كنيم شك
و فرضها و سليقهها به نميدهد تن ميطلبد ، چالش به را ما دانستنيهاي رماني اگر
و بررسي ارزش آن براي بايد ميكند ، آب بر نقش را پيشبينيهايمان اگر حتي و نيتهايمان
.نه يا هست خوبي رمان آيا كه دريابيم سپس تا بنشينيم ، تحليلش به و شويم ، قائل نقد
نام به حتي ترديد ، بدون لايزال حكمهاي دوران كه باشيم دانسته ديگر زمانه ، اين در شايد
تفويض آن به آنچه از است بيشتر بسيار هنري اثر آزادي و است ، گذشته مدرنيسم اعتبار و
اعتراف و خود ، تجربه از را نگره و گمانه هر با و هرگونه كلبه داناي نسخ حكم.ميكرديم
آن هنري ، اثر يك به توهين بزرگترين:كه بگويم تا آوردم ، مثال دليل همين به اشتباه ، به
شايد كهبرويم استقبالش به معادلهها و فرمولها و پيشاييني ، قالبهاي با كه است
و معلومات كه باشد نقدهايي و كمدانش نقدهاي بيدانش ، نقدهاي از جاهلانهتر
و تفكر و تجربه و عميق دانايي از نه و شده ، فراهم سوتيترها و تيترها از پيشفرضهايش
و نقد قابل اصلا كه نيست ، برخوردار هنري عيني حسي ، معيارهاي از يا اثر يكخلاقيت
در بايد صورت ، اين در كه است ، برخوردار هنري صفتهاي از يا و نيست ، ناقدانه بازآفريني
به سپس كنيم ، دركش و كنيم برقرار تفاهيم آن مدارهاي قرار و پيشنهادها با حتي مواقعي ،
...بپردازيم آن ساختار واگشايي يا و همدلي تحسين ، مخالفت ،
رفتن پيش يا رفتن فرا
آزرم محمد
جديدي ورقهاي _ سال هشت به نزديك _ خورده ورق كه است سالي چند فارسي شعر دروني تقويم
هر كه ورقهايي.است فراهم آن به ديگري ورقهاي افزودن امكان همچنان و شده اضافه آن به
نسبت كه شعري.متفاوتاند شعر يك نمايانگر بلكه نيستند "شاعر" يك نشاندهنده لزوما يك
به ترديد.است ترديد دچار خود با همزمان چه و خود از پيش چه شعر ، تعريفهاي همه به
هستند ، آنها نمايانكننده و بيانگر خود ، شدن نوشته با شعرها خود كه وقتي شعر ، تعريفهاي
.است "بودن شعر" موقعيت به ترديد
كه كرده بروز يوشيج نيما متاخر شعرهاي در كه شد داده توضيح يادداشتي در اين از پيش
كه معيارهايي همان يعني گرفته ناديده را فارسي كلاسيك شعر زيباشناختي معيارهاي قطعيت
توجيه را آن بودن شعر و ميداد شعر نام نوشتار آن به نوشتاري ، متن يك در آنها شدن رعايت
از جديدي تعريف خود ، گرفتن شكل با يوشيج نيما متاخر شعرهاي حقيقت در ;ميكرد تضمين و
نسبت شكلشناسانه آگاهي يك بردارنده در شعرها اين.كردند ارائه بودن شعر موقعيت و شعر
يك از را شعر آنها ، نفي نه و زيباشناختي معيارهاي تغيير با و است فارسي كلاسيك شعر به
اين با همزمان چه اگر.ميكند هدايت جديد ثبات با موقعيت يك به قبلي ثبات با موقعيت
شاعراني سوي از تاريخي مختلف مقاطع در شعر زيباشناختي معيارهاي آنها ، از پس و شعرها
"ايراني هوشنگ" از گذشته.گرفت قرار تغيير و ترديد مورد مينوشتند ، كه شعرهايي با و ديگر
بودن شعر براي يوشيج نيما پيشنهادي موقعيت به هرگز و كرد تجربه را متنوعي شكلهاي كه
را آنها مجموع كه امروز نيز "شاملو احمد" شعرهاي نماند ، پايبند نوشتاري ، متن يك
نيما پيشنهادي موقعيت به نسبت جديدتري موقعيت بخوانيم ، انتقادي ديدگاههاي با ميتوانيم
بودن ، شعر موقعيت دو اين فاصله چند هر.بودند داده قرار خود هدف را بودن شعر براي يوشيج
كه متني منظر از كه است نزديك آنقدر ميكنند ، ارائه خود از كه تعريفهايي به توجه با
.ميگيرند قرار شعري گفتمان يك حدود در شماست ، پيشروي
اين تفاوت اما.مينگرد بودن شعر موقعيت به ترديد با امروز نيز متفاوت شعرهاي گفتمان
شعرهايي در يا ميشود مشاهده يوشيج نيما متاخر شعرهاي در كه ترديدي با زيباشناختي ترديد
مقوله از نقادي با همراه فراروي در ميآيد ، چشم به ميشوند ، ناميده شاملويي اصطلاحا كه
يك به بخشيدن ثبات پي در متفاوت شعرهاي گفتمان "پساشكلشناسانه" ترديد.است شكلشناسي
موقعيت توجيهكننده كه را معيارهايي چنين وجود اساسا بلكه نيست خاص معيارهاي از دسته
همساني به منجر شعرها از دستهاي در يكسان معيارهاي حضور.نميپذيرد باشند ، بودن شعر
بودن شعر توجيه براي ثابت موقعيت يك قبولميگردد ثابت موقعيت يك در گرفتن قرار و آنها
دنبال به كه متفاوت شعرهاي گفتمان پس.است ترديد يافتن پايان معناي به نوشتاري ، متن يك
براي منحصربهفرد زباني قراردادهاي راه از نوشتني ، متن يك بودن شعر موقعيت مداوم تغيير
شكلي امكانات تمام گفتمان اين.نميكند بسنده ثابت موقعيت يك به هيچگاه است ، شعر هر
و دارد اختيار در واسازي ، با همراه نقادي يك با را خود با همزمان و خود از پيش شعرهاي
اين دام به تنها نه داده رخ شعر هر رفتارهاي و گفتار در كه تناقضهايي از آگاهي با
در و تازه قراردادهاي با جديد متني شكل يك آنها ، از كدام هر از بلكه نميافتد تناقضها
موقعيتي چنين در شعرميآورد پديد بودن ، شعر براي تكرارنشدني نو موقعيت يك نتيجه
نشدهاند تعيين قبل از شعرند متن شكلدهنده كه قراردادهايي كه چرا است خود توجيهكننده
كه است تجربهاي شعري هر.شوند توليد باز و تكرار ديگري شعرهاي وسيله به نيست قرار و
به تجربه اين گرفتن شكل با همزمان آن ، زباني قراردادهاي و ميافتد اتفاق بار يك فقط
به كه معيارهايي وجود صورت اين درميپردازند شعر مثابه به خود موقعيت و خود توجيه
اعتبار و عيار از ميشوند ، منجر جريان و موج مكتب ، سبك ، به و شدهاند تبديل هم ارزش
كه "احمدي احمدرضا" شعرهاي و يوشيج نيما متاخر شعرهاي وقتي.ميشوند بيارزش و ميافتند
رسمي شعر گفتمان يعني شعري ، گفتمان يك محدوده در امروز ميشود ، قلمداد نو موج شعر شاخص
و بعد ، به آب پاي صداي از "سپهري سهراب" شعرهاي براي اتفاق همين وقتي ميگيرند ، قرار
قرار شعري گفتمان همين ذيل و ميافتد زيباشناختي فاصله همه آن با "شاملو احمد" شعرهاي
.ميشود روشن بيشتر متفاوت شعرهاي گفتمان براي پساشكلشناسانه ترديد اهميت ميگيرند ،
ميشود تبديل بودن ، شعر يكنواخت موقعيت از انتقادي به گفتمان اين شعرهاي از يك هر وقتي
به وقتي ميدهد ، نشان را تردد توقف ، جاي به متمايز ، و متفاوت شعرهاي اين از اجتماعي و
را خود تفاوت فرارفتن مثل مفاهيمي گاه آن ميشويم ، مواجه شعر در تكثر با شعر تكثير جاي
كه هنگامي هم آن.ميكند مشخص است آن به قائل هنوز رسمي شعر گفتمان كه رفتن پيش با
محدوده فقط ميشوند ، تكثير و بازتوليد واقع در و ميشوند نوشته كه بار هر رسمي ، شعرهاي
براي كه رودخانه و راه مثل استعارههايي.ميكنند رسم را شدهاي تعريف پيش از و ثابت
و ثابت موقعيت يك در تنها ميشود عنوان رسمي شعر گفتمان سوي از خود مداوم حركت بيان
كه فضاهايي به رفتن و _ بودن شعر موقعيت _ موقعيت اين تغيير از و ميگيرد قرار محدود
بودن شعر موقعيت نيز ديگر زواياي از.است ناتوان نيفتاده ، آنها به شعر گذر و غريبهاند
.كرد خواهيم بررسي ديگري يادداشتهاي در را
بم بام بر
مجابي جواد از منظومهاي به نگاهي
بهبهاني سيمين
.ميگشايم را بم ارگ رگ.سرخ با مينويسم ، سرخ با
.باشي ديده تو كه آن از پيش ديدهام را بمگريستهاي تو كه آنجا ميگريم ، بم بام بر
مدد به و ميگريم تو اشك بر اكنون ;بودم نتوانسته و باشم گريسته ميبايست اين از پيش
.ميگشايم خونابه اين تو شعر
.سرخ با مينويسم ، سرخ با
نيست ، رنگين سفره وقتي آري ، ،"است رنگين چه فقر زبان"
را بازيگوش كودكان پيرزني" - نيز قلم و ميبايد رنگين زبان
خرما هستههاي با
ميدهد تعليم
هست گوناگوني خرماهاي كه
"مينامد خرما را دستش كف خشك نان و
كودكان و ميجوشد آب آن در كه ديگي از ديگري تعبيري.نيست نشاني خرما خود از كه زيرا
.ميآغازند نرم خوابي گرم اميدي به و ميپندارند ديگجوشش
آنگاه.است زبان بدين شعرت آرايه زيباترين كه شدهاي؟ آشنا زبان اين با كجا از تو
:پيرزن
مويه فراواني كه زيرا "ميگويد" ميگفتي كه بود آن بهتر."فراواني شكوه از ميمويد"
و نيست او پندار جز چيزي "ماهاني ليموي شاد عطر" آن و فراواني شكوه آن شايد اما ندارد ،
كودكان كه ميداند آيا است؟ چنين آيا.شوند بدل مويهها به گويهها كه است آن جاي
فقر زبان آري ، ميمويد؟ خويش دروغ بر و كند سرگرم خرما دروغين تصوير به بايد را بازيگوش
ساليان كه سوخته كشتزار اين فقر ، و.است نيرنگين چه بگويم بهتر يا رنگين چه كه ميبيني
!آوردهست ارمغان به شكوهمندي شكيب چه گستردهست ، تن توانگر سرزميني بر دراز
در و تكيده مردمي را مفلوك ساقههاي و خوردهاند زيرك ملخهاي را سنبلهها و دانهها
رسته شعرت قلب در بسياري اين و گفت ، ميتوان سخن بسيار چه فقر از بدينسان و.رميده خود
.است دوانيده ساقه و ريشه آن سراپاي بر و است
"بام" بر و است "بم بربام" كه كنم شروع نام از
و برج هر بر و است عام بامنميدارم روا ترديد اين روي هيچ به من و مينگري ترديد به
و ماست ايران كه ماست ويران سراي نام بم ارگ آنگاه و.نهاد ميتوان مشكو و خانه و بارو
بارانيست دلت و بارانيست زمان كه گويي.خستهست تازي و ترك تركتاز از
كبود ياقوت ميبارد":بارانيست بم آسمان و
عالم ابرهاي از
".ميآرايد را دژ گيسوان و
زيرپوست ، از حلقهحلقه كه اوست دندههاي نقش اين.تكيده سيما و پريشيده گيسو زنيست دژ
را خود ياقوت چه هر آسمان ببارد گو برميآيد ، شانه تا شكم از گلين ، اشكوبهاي هيات به
بود؟ تواند شكيبش كدام پاس.اوست سر كه برجي بر
:اسير هميشه اين - حصير بر خواه و حرير در خواه - زن شيرش؟ قطره كدام پاس
بيمقياس ادامه يا خزانها و بهارها با بشمارم؟ مقياس چه با گذشته او بر كه را ساليان
انجماد در سنگوارهاي بهگونه زيسته ، مردهوار آن در كه ستمسالارانهاي يخبندان شمارش و
كه قطبي شب
چشمه مادران صبوري"
مهتاب دوشيزگان
"آب صنوبر ، سنگ ، كودكان و
زن بر گريه هواي دارم ، گريستن هواي بم ارگ بر كه اينگونه شايد.نيست راهي آن در را
رفت ، باد به سر را پدر اگر تا باشد اسكندر همبستر بايد داراست دختر خود اگر كه - دارم
.آيد ياد آن از كه ميبايد چه خود او ، تن ميان اين در و نرود سيل بر سرا را فرزندان
كودكاني آبستن كه زني درخشانت ، تصويرهاي كمك به ميگيرد جان ذهنم در زن ، اين بم ، ارگ
:ميشود همتپش او با زمانه نبض و."است لبخند و آه جنس از"
بم بم.."
شن آه ،
باد شن ،
ابر باد ،
"شن آه ،
و خفه تناوب به صداي چهار قلب ، حفره چهار از خون رفتن بيرون و درآمدن ضرب چهار كه گويي
مييابد ادامه ضرب همين با ديگر پاره دو تا شعر و ميتابد باز شعر از پارهاي در روشن ،
:ميگردد باز شعر آغاز به ضرب و ميشود خانه زن آنگاه ، و
است من خانه بم"
"...اندوه پريان خانه
.داشت نميتوان حرفي آن لزوم در جز كه طبيعيست چنان ضرب تغيير اين
آن در - وكم بيش يا - سال هزار يا صد كه زمان آميزش.است بمب آوار و آوارگي از سخن سپس
.است نهفته
خستگي و خوف هندسي زواياي" روزگار همراه به كه "كنگرهها بر مشعلها نور و اسبان شيهه"
با را پولكدار روسري باد.ميدهند پاسخ بمب آوار ريزش صداي به سرانجام "ميپيمايند را
همان حال همه در و ميماند خانه در گاه و دشمن اسير گاه بيسرانداز ، زن ميبرد ، خود
.اوست همتاي يا دارد دلها براي پناهگاهي خود شكنشكن گيسوي در كه است بم قلعه
دارد ادامه
|