گابو با دوستي موهبت
زندگي بازي براي بيتاب
9_ شعرسازي مانيفست
است هستي از جلوهاي نو درام
گابو با دوستي موهبت
ماركز گارسيا گابريل كتاب آخرين جلد روي
*سبريان لوئيس خوآن
مولايي رامين:ترجمه
حسناش اين بورخسبه لوئيس خورخه چون چند هر سختكوش خوانندهاي ماركز گارسيا
است بيرحم و صريحاللهجه نكتهسنجي و نميكند مباهات
تقاضا عاجزانه هستند سالن ترك به مايل و ميكند كسلشان من صحبتهاي كه كساني از"
"!نشوند بيدار خوابند ، كه آنها تا نكنند سروصدا خروج هنگام ميكنم
سبب بار هر كه عبارتي شنيدهام ، ماركز گارسيا گابريل زبان از بارها را تقاضا اين من
راجع سخنراني دوره يك پايان در را درخواست اين اوميشود شنوندگان تهييج و خنده انفجار
تشويق غريو و زدنها كف صداي ناگهان و كرد تكرار هم مادريد در لاتين آمريكاي فرهنگ به
ادبي مراسم يك در را كردن صحبت گونه اين مردم قبل صباح چند اما.كرد پر را فضا حاضرين
ميكردند اعتراض صدا يك دوره آن در حاضر شنوندگان كار اوايل در حتي نميدانستند ، شايسته
جايگاه بر كه شخصيتي و ادبي نوبل دارنده و زبان اسپانيايي شهير نويسنده اين چرا كه
تمكين ادبي مراسم افتتاحيههاي در سخنراني معمول سنت به است ، زده تكيه مراسم رياست
!نميكند؟
نه.ندارد خوش را جمع ميان در بودن متكلمالوحده ماركز گارسيا كه است اين واقعيت اما
كه هنگامي.است گريزان هم بزرگداشت مراسم برگزاري از و سخنراني نه و است مصاحبه اهل
نويسنده تولد سالگرد هفتادمين بهانه به را پرسروصدايي برنامه واشنگتن تاون جورج دانشگاه
با بزرگش مادر كه نامي - "گابو" بود ، داده ترتيب وي داستان اولين انتشار سال پنجاهمين و
برگزاري محل سالن در - ميشناسد نام اين به را او نيز جهان امروز و ميكرد صدايش آن
بود ، پر دوستانش از تعدادي ما جمله از و مريدان دانشجويان ، دانشگاه ، اساتيد از كه مراسم ،
و بحث به دانشجويان با سالن از بيرون تمام سخاوتي و فروتني با عوض در.نيافت حضور
.ميكند دلشادش همواره كه كاري نشست ، گفتوگو
از.كردم دعوت "پائيس ال - روزنامه - روزنامهنگاري مدرسه" بازديد براي او از بار يك
:پرسيد من
ميايستم؟ نفر چند برابر در -
.نفر چهل يا سي -
روز آن و.آمادهام و حاضر بودن دانشجويان كنار در براي هميشه من.ميدوني كه تو -
.كرد صحبت آنها با ساعت دو از بيشتر
ترجيح كند ، شركت جمعي در ناچار به زياد اصرار و فشار با يا و باشد ذوق سر خودش گاه هر
استثناي موارد.بخواند حاضرين براي را آيندهاش رمان از فصلي يا كوتاه داستان ميدهد
اشاره اخير سالهاي در آنها از موردي به اينجا در من و است اندك وي معمول رويه اين
حضور در وي مكزيك كشور "ساكاتكاس" در اسپانيايي زبان كنگره افتتاحيه مراسم در:ميكنم
كوتاهي سخنراني مكزيك ، وقت رئيسجمهوري (Zedillo) "سدييو" و اسپانيا سلطنتي خانواده
در بابت اين از كه دلهرهاي و بود اسپانيايي زبان دستور مشكل سر بر وي صحبت.كرد ايراد
اين به كه كشورهايي در نيز را بسياري نابساماني امر همين و دارد وجود دانشآموزان ميان
عدم و منتقدين به را مشكل اين ماندن لاينحل او اما است ، رقمزده ميكنند تكلم زبان
ولي.ميداد نسبت زبان اين معاصر ادبي آثار در نوشتاري اشتباههاي برابر در آنها حساسيت
بهرغم جلسه آن در حاضر ادبي منتقدين نمايندگان عنوان به ما كه بود آنجا جالب نكته
آرام وي سخنان متن در موجود اعجاز و شيوايي رواني ، تاثير تحت تنها او با متفاوت تصوري
!بوديم گرفته
بارزترين از گوشهاي بيانگر اينها كه چرا ;ميآورم زبان به را داستانها اين من اما
در مشاهدهاش كه آنچه !مهرورزي و فروتني:است گابو فوقالعاده شخصيت در متعين خصلتهاي
!است نادر جهان ادبيات عرصه بلامنازع اسطوره يك
شهرت سنگين و بزرگ اندوه برابر در را خود كه بخشيده او به را توان اين وي شوخطبع روح
نزديكتر "هستي سبكي" بازشناخت به را ماركز گارسيا كوندرا ، ميلان مانند و كند محافظت
اين وي به آنچه دارد ، كلمه نيروي و نقش از تا بي و مثالزدني شناختي و درك گابوسازد
ادبيات عرصه چينهاي قاب دور بادمجان و گستاخها جاعلان ، جاهلان ، با تا ميدهد را اجازه
كه دوستانش با عليالخصوص است ، صميمي و مهربان او اما ديگران مقابل در.باشد بيرحم
است ، عشق از فراتر او ديدگاه در مهر و دوستي مفهوم شايد.طبقهاي و صنف هر از و بسيارند
دوستم دوستانم اينكه براي مينويسم":است پرورانده خود در وجهي بهترين به را آن كه چيزي
چه هر را خود دوستان ، ما ، كه بايد و كرده تكرارش بارها او كه است جملهاي اين ".دارند
.نكند ترك را نوشتن هرگز كه تا كنيم داشتناش دوست مهياي بيشتر
در را مطلب حق واقع در نكنم بازگو اگر را نكته يك ميآيد ، و آمد كه اينها تمام با اما
در نويسنده جهانيترين گابو كه گفت ميتوان قاطعيت با كه اين آن و نكردهام ادا او مورد
زنده بيتاي اسطوره يك از سخن.است فرهنگي و زباني تفاوتهاي از نظر صرف دنيا ، حيات قيد
او مرتبه به نويسندهاي بشري تمدن ادبيات تاريخ از برههاي هيچ در كه ندارم گمان و است
تا گرفته شهرت دشوار و ناگزير محدوديتهاي از يعني باشد ، شده برخوردار موهبتها اين از
نيز.جهان سراسر در مطالعه اهل و جماعت خواننده بيشمار خيل و منتقدين تشويق و تاييد
وجود جهان در رفته فروش آثار شمارگان حجم چنين با نويسندهاي حاضر حال در نميكنم فكر
يافت بتوان را كتابخانهاي دنيا قارههاي سراسر در كنم تصور نميتوانم باز و باشد داشته
سي رفتن فروش به.نكند نگهداري را ماركز گارسيا آثار از يكي دستكم خود مخزن در كه
از جهانيان استقبال از گوشهاي مبين تنها گابو "تنهايي سال صد" رمان از نسخه ميليون
.است كلمبيايي بزرگ نويسنده اين آثار
مباهات حسناش اين به بورخس لوئيس خورخه چون چند هر - سختكوش خوانندهاي ماركز گارسيا
حتي و خوشخوراك مردي او ديگر سويي از.است بيرحم و صريحاللهجه نكتهسنجي و - نميكند
غذايي رژيم از سلامتياش وضعيت و بالا سن داشتن نظر در با اكنون كه چند هر است ، پرخور
اخيرش ، سخت بيماري از پيش تا كه است قدم ثابت مسافر يك گابو باز و ميكند پيروي مشخصي
:ميكرد تكرار هميشه و بود منزجر پرواز از كرد ، هوايي سفرهاي انجام به مجبور را او كه
هنري تجارب سرگذراندن از عين در او "!ميرسد مقصد به تن از بعد روح هوايي سفر در"
پشيمان رو هيچ به حرفه اين داشتن از و است پرحرارت روزنامهنگار يك هم هنوز گوناگون
اوج در و هنري و ادبي جوايز افتخارات ، انبوه بهرغم و سالگي سن 75 در نيز اكنون و نيست
مفسر و گزارشگر مقام در و برگشته خود خاستگاه و اصل به كرد ، را تصورش بشود كه شهرتي
در و است سرگرم روزنامهنگاري كار به دارد ، خود مالي حمايت تحت را آن كه "كامبيو" مجله
دادن و گزارشگري حرفه مشتاق جوان استعدادهاي كردن پيدا صرف را خود غم و هم همه آن كنار
.ميكند ايشان به حرفهاي آموزشهاي
بيهيچ ميپرسند ، روزنامهنگاري به راجع وي از كه كساني برابر در جا همه و هميشه گابو
با و ".است بوده ادبيات از شاخهاي همواره روزنامهنگاري":ميكند تاكيد حاشيهپردازي
وقف را خود استادياش و وسواس نفوذ ، سرمايه ، تمام با ماركز گارسيا كه است باور اين
و كارتاخنا در چه و مادريد در چه رشته اين در متخصصين از تازهاي نسل شكلگيري و پرورش
.است كرده هاوانا
جواني دوره از او.است سينما حرفه ادبيات ، كنار در گابو ، هنري اشتياق برترين اما
فيلم چهار سه ، روز يك در و ميساخت فيلم تماشاي صرف را فراغتاش اوقات و بيكاري روزهاي
.ميپردازد نيز رشته اين در تدريس به فيلمنامهنويسي ضمن او نيز اكنون و ميكرد تماشا
اين و است سينمايي جشنوارههاي از اعظمي بخش برگزاركننده و داور سينما ، منتقد او
را آنچه هر تا است گذاشته وديعه به پسرش براي را هفتم هنر عرصه در كارش سالهاي پشتوانه
به وي آورد ، دست به نويسندگي عرصه با قياس در سلولوئيدي نوار عالم در نتوانسته خود
.رساند سرانجام
ميان در دستكم غريب ، و نادر جنبهاي است ، خوشبيني گابو ، شخصيت وجه ارزندهترين اما
حتي و بود دشواري و سختي از سرشار كه زندگياش ، اوايل از صرفنظر !ادبيات معاصر مولفان
آورد دست به كه توفيقهايي بار زير زود خيلي اما ديد ، خود سر بر هم را گرسنگي شوم سايه
داشت دور نظر از نبايد اماداد دست از را پيرامونياش آرامش (همانها لطف به شايد و)
وفادار نامزد و هميشگي يار درخشان بيحضور خود پرمشغله زندگي به نبود قادر هرگز او كه
هم كه زناني دسته آن از "بارچا مرسدس" يعني دهه چهار از بيش طول در همسرش و جواني دوران
كه حالي در ماركز گارسيا گابريل روزي.دهد سروسامان - نيكو سيرتي هم و دارند زيبا صورتي
را ساعت بود ، تفريح سرگرم - ونزوئلا - كاراكاس در تراسي روي بر دوستانش از تن چند با
كلمبيا پرواز وگرنه ميرفت زودتر چه هر بايد:خواست عذر و شد بلند سراسيمه بعد و پرسيد
حتي اكنون.كند ازدواج كه ميرفت بود ، كرده هم زيادهروي كه او..ميداد دست از را
خوش زن اين تاثيرگذار نفس و اساطيري دوستي اين از برخاسته الهام نبود اگر اينكه تصور
.است ذهن از دور نيز ميداشت صورتي چه بزرگ نويسنده اين آثار نقش ،
را مرگباري سرطان او كه چرا دارد ، خود سر بر را گان الهه حامي سايه اما ماركز گارسيا
كه شكفت او در تازهاي روحيه و شخصيت غمناك ، و هولانگيز تجربه همين پس از و داد شكست
!نميآيد چشم به چيزي هم شهير نويسنده يك انساني نهادينه غرورهاي خرده از حتي ديگر آن در
در و است مشغول تازهاي رمانهاي طراحي به سالگي در 75 اكنون هم ماركز گارسيا گابريل
است ، داشته عرضه جهان سراسر در علاقهمندان به را خود خاطرات از جلد اولين كه حالي
.است رمان قالب در تريلوژي يك تدوين سرگرم
موهبتهايي از يكي اين و بهرهمندم دوستياش ارزنده امتياز از من كه است قرن ربع يك
فرصت كه است هنگامي عمرم دقايق بهترين شايد و است داشته ارزاني من به زندگي كه است
هر او ، آموزههاي لطف به كه ميانديشم خود با گاهميشود نصيبم نبوغ هزارتوي اين ديدار
معلق "هستي سبكي" در داستان معروف كشيش آن چون و مينوشم گرم مشكلات از پيالهاي روز
.ميشوم
اسپانيايي زبان آكادمياي رئال برجسته عضو و ادبي منتقد *
زندگي بازي براي بيتاب
"مالرو آندره" تولد سالگرد يكمين و يكصد مناسبت به
پيروزان عليرضا
عمده دليل شايد واقع به اما.است مانده ناشناخته ايران در ديگر بسياري همانند هم مالرو
و شدن واقع مانده ، ناشناخته ديگر كشورهاي برخي حتي يا ما ، كشور در حدودي تا مالرو آنكه
كامو آلبر چون بزرگي روشنفكران و نويسندگان ياد و نام ميان در او ياد و نام شدن همزمان
!بود؟ كه مالرو اما.است سارتر پل ژان يا
كوشش اينبود بشر زندگي براي نويني معناي جستوجوي در كه دانست مردي بايد را مالرو
از.نوعي به يك هر او ، نوشتههاي و آثار ديگر در و مينمايد رخ "بشر سرنوشت" در او عظيم
ولي دانست ، نوين عصر پيامآور يك بايد كامو و سارتر كافكا ، همانند نيز را مالرو جهت اين
و دادن نشان در چيرهدست كه نبود كافكا جمله از خود از پيش نويسندگان سنخ از او
زندگي وضع از عينه به كه را آنچه بلكه بودند ، بشري زندگي دهشتآور صحنههاي بزرگنمايي
و ميكرد منعكس آثارش در را آن و ميكرد بيان طريق هر به و مينوشت ميگفت ، ميديد ، بشر
"دومونترلان ميلون هانري" كه بود رو اين ازآورد روي هم فيلم ساخت به حتي راه اين در
پوچي به كامو از پيش سالها او ".ميشوند يكي عمل و خرد مالرو ، در":گفت او درباره
.ميانديشيد آن به و بود برده پي جهان
را حكومتي مشاغل ديگر پذيرش و اطلاعات وزارت سمت تصدي در او اقدام مالرو ، منتقدان
براي خود مبارزه به نيز حكومت در مالرو كه نميدانستند هيچگاه آنان اما كردند ، نكوهش
:كه بود "گاندي" معروف جمله همان تكراركننده او.ميدهد ادامه آزاديخواهي و آزادانديشي
دغدغه از نيز او ".كند كمك ملتم و من رشد به كه ميمانم وفادار نهادي به آنجا تا من"
:ميگويد چنين اين وي درباره همميهنش معروف نويسنده "گاري رومن".گفت سخن فرانسه نجات
اما بود ، انسان از والا برداشتي به دلبستگي ديگر ، چيز هر از بيش دوگل ، به او دلبستگي"
و راست به چپ از او گرايش از ناشي دوگل ، به او پايبندي كه ميگويند اينگونه منتقدانش
از تعبيري به يا راست به چپ اردوي از او گرايش تغيير اين ".بود بناپارت به انقلاب از
در را "خيانت" نام به چيزي مالرو كه حالي در كردند ، تلقي خيانتي را بناپارت به انقلاب
كه نميديد پايبند و مقيد را خود هيچ و نميديد خود زندگي خطمشي و انديشه و عمل تغيير
چون واژههايي و عبارات مالرو زندگي قاموس دربماند وفادار انديشه يك به عمر پايان تا
شايد.نداشت وجود "شكست" و "نااميدي ،"ترس" ،"تفكر طرز و انديشه يك به هميشگي وفاداري"
بيتاب مردي":بود كرده ياد آن از "شاهانه جاده" در كه ميمانست توصيفي به خود مالرو
گفته به يا و "ميكند بازي را نقشي بازيگري كه گونه همان زندگينامهاش ، كردن بازي
".بود آنها توصيف شيفته سخت خود كه ميمانست سرنوشتها آن از يكي به زندگيش" گالو ، ماكس
رسيدگاني دوران به تازه آن همانند اوميكرد فرار پاريس از هميشه پاريسي ، مرد اين
از پاريسي ، بورژواي اين بلكه هستند ، كشورشان پايتخت خيابانهاي مفتون هميشه كه نبود
.ميداد ترجيح پاريس به را اصفهان هميشه و بود بيزار و فراري بورژوازي و پاريس
ولي ميشناسيم ديكتاتوري و فاشيسم نازيسم ، با هميشگي جنگ از نمادي عنوان به را مالرو
به مالرو.بود فاشيسم سرسخت دشمن و باشد ، نازيسم دشمن آنكه از بيش و پيش او حقيقت در
زمزمه مرگ ، ":بود گفته نازيها با نبرد سرد روزهاي در زماني.بود زندگي و مرگ راز دنبال
".ميشناسد را قرنها
!نمايد فلوبر همانند نيز را او مبادا تا ميگريخت فرانسه كلاسيك ادبيات از مالرو
و مانده اتاق در نوع از جامعه ، از بيزار روشنفكراني مينوشت كه داستانهايي پرسوناژهاي
قهرمانان مالرو.نيستند تازهكار عاشقان يا بيمعنا فلسفهباف حراف ، گزيده ، عزلت كنج
خودكشي كانون كه پاريس از او.ميداد قرار و ميديد زندگي متن در را داستانهايش
و ميگريخت دلگيرش و غمزا غمگين ، كوچههاي آن با بود خود زمان روشنفكران و نويسندگان
براي مبارزه و اسپانيا و هندوچين در نبرد ، جبهههاي در را خود آرزوي و اميد همه
درباره بايد كه است نكتهاي مهمترين اين.ميديد عمل در فاشيسم با نبرد و آزاديخواهي
ادعاي و مينشينند خود خانه در كه نبود روشنفكراني همانند او:شود گفته مالرو
سراسر او زندگي ميكنند ، تكليف تعيين آزادي براي حتي و ميكنند آزادمنشي و آزاديخواهي
تا خود ايده و آرمان به شعار ، در تنها نه و عمل در مالرو.بود آزادي كسب براي مبارزه
زندگيش آرام روزهاي همانند نيز نبردها در.بود پايبند ميداد ، تشخيص درست را آن كه جايي
چيز ، همه درباره.ميانديشيد و مينوشت و ميكرد مطالعه _ !باشد ديده آرام روز اگر _
متمايز ديگران از را او كه است نكتهاي اين !زندگي جبر و بشر وضع درباره انسان ، درباره
.ميسازد
ژيد ، مانند كه نداشت علاقه هيچگاه و مينوشت واژهاش واقعي معناي به را رمان مالرو
اندازه آن تا داستانهايش به مالرو علاقه و عشق.بنويسد بيهوده رماني ديگران و فلوبر ،
داستانها همين ميان از را خود "خاطرات ضد" كتاب گوناگون بخشهاي نام كه بود زياد
كه دانست روشنفكراني و نويسندگان جمله از بايد را مالرو ديگر جهت از.ميكرد انتخاب
او.پرداختند آن با علني مخالفت به و كشيدند دست آن از سپس و گرويدند ماركسيسم به ابتدا
موفق دليل هر به ولي هستند ، و بودند ادبيات نوبل لايق همه از بيش كه بود كساني زمره از
!نميشوند و نشدند آن كسب به
عربستان صحراي در هواپيمايش كه هنگامي بار يك:چشيد نزديك از را مرگ طعم بار دو مالرو
سراسر.گشت آلماني نيروهاي اسير و افتاد گودال در تانكش كه هنگامي ديگر بار و كرد سقوط
پيمود ، خود پاي با كه زمين اين جاهاي ديگر در چه و نبردها در چه نيز ، زندگيش
به كه بود كساني زمره از او.بود آن گوناگون انحاي به مرگ با مواجهه لحظهبهلحظهاش
زير در هيچگاه مالرو اما.است شده "سابيده صورتشان و سر به مرگ بالهاي" هدايت گفته
.بود مبارزه و سختي سراسر زندگيش.نكرد خم كمر زندگي بياندازه سختيهاي و مشكلات بار
او شدت به كه همسري _ دومش همسر كرد ، خودكشي پدرش شدند ، جدا هم از مادرش و پدر كودكي در
حادثه يك در داشت زن همين از كه پسري دو و شد له قطار چرخهاي زير در _ ميداشت دوست را
برادرش دو مرگ و پدربزرگ خودكشي اينها همه به.سپردند جان خود جواني اوج در رانندگي
و مقاومت سمبل زندگيش كه ميبينيم عيان به.كرد اضافه بايد هم را جنگ در كلود و رولان
جبهههاي رزمنده يك يا ضدفاشيسم؟ قهار نويسنده يك !بود؟ كه مالرو راستي بهاست مبارزه
پرسش اين به نتوانسته كسي هم هنوز دوگل؟ حكومت دوران در فرانسه اطلاعات وزير يا جنگ؟
فراتر چيزي ولي بود ، اينها همه مالرو آري ، !بود چه مالرو واقعي حرفه و شغل كه دهد پاسخ
.بود اينها همه از
9_ سازي شعر مانيفست
تبار صفايي حامد
خواب برآشفت تلخ خواب/بخوانند نوشته تا كه نوشتم خاك و سنگ و ديوار و كاغذ روي به"
مرمر/ميگذشت شما سرودهاي سبز سرسراي از من روز شبانه/را جهان هاي بچه شيرين و خسته
"ميشود تهي موريانه موم در داشت ماه موهاي و مريم بوي كه
شود ايجاد ذهن در "پروانهها به خطاب" مجموعه خواندن طول در كه سوالاتي از يكي شايد
به نياز سوال اين به دادن پاسخ.دارند شعرها در كاركردي چه بلند سطرهاي كه است اين
اساسي سوال يك امادارد بيروني وزن گاهي حتي و دروني ريتم و آهنگ و شعر يك كل بررسي
شعر آهنگي و وزني دايره از بيرون ميتوان را سوال اين و شود ايجاد است ممكن هم ديگر
نقش كه آهنگي يا ريتم وزن ، ساختن براي بلند ، سطرهاي در چرا ، كه است اين سوال.كرد بررسي
شده تقطيع از شعر باقي و باشد سطرها اين بر شعر وزني تكيه است قرار و كرده پيدا محوري
ساخته پياپي صفتهاي و اضافات تركيب از موجود وزن ;شود پيدا سطرها اين وزن يا سطور اين
هم سر پشت كه اضافات تتابع با ميخورد گره شعر با سطر يا وزن كردن طولاني حتي يا ميشود
و وزن و زبان در يكي:ميشود شعر در اتفاق دو موجب سطرها اين كه ميرسد نظر به ميآيد؟
هم با هم ظريفي پيوند اتفاق دو اين ميرسد نظر به همچنين:روايت و مفاهيم در ديگري
كه باشد "زباني اجراي" همان مدام كسرههاي اين و اضافي تركيبهاي اين شايد.باشد داشته
از بيش را كار بودن محوري نيز بلند سطر يك دور به شعر گشتن.ميكند صحبت آن از براهني
و اضافي تركيب وسيله به وزن ساختن آن كاركرد مهمترين اين ، از گذشته.ميكشد رخ به پيش
واقع ، درميشود موجب را سطر يك در ديگر آهنگي و وزن به آهنگي و وزن از رفتن و آن شكستن
چيز كسرهها اين راز اما.ميشكند وزن و ميسازد وزن براهني شعر براي كسرهها اين
.دارد وابستگي شعر عروضي وزن اتفاقا و شعر وزن به براهنيباشد ميتواند هم ديگري
و الاركان مختلف اوزان نيمايي سبكهاي و عروضي وزنهاي در او عمر مختلف دورههاي شعرهاي
ميخواهد را نيما كه او.هستند او شعرهاي پس در وزن حضور گواه همه مشتركالاركان اوزان
ضرورت ديگر جايي در نباشد نيمايي شاعر ديگر ميخواهد كه او كند ، فراموش خود مجموعه در
كه ميدهد را قدرت اين اضافي تركيبهاياست اضافي تركيبهاي آن و ميكند جبران را وزنش
ايجاد را شعرش دروني وزن طرفي از.نشود نيمايياش شكل به حداقل وزن از پيروي به مجبور
ميكند صحبت آن از او كه آوايياي تناسب كه ميگيرد خرده شاملو به براهني اگرچه.ميكند
شعر سمت به رفتن باشند داشته هماهنگي مصوتهايش و صامتها كه طرزي به كلمات انتخاب و
به وزن ايجاد و وزن برخورد در اتفاقا و خودش شعر در ارگانيسم اين اما است ، ارگانيك
دائم كه صفتها اين و اضافات تتابع اين.كسرههاست همين آن و ميكند بروز ديگر گونهاي
.است قبلي كلمه به مدام ارجاع بياورد وجود به را وزن از دروني شكلي تا ميشود تكرار
در را هماهنگي و همخواني همان و كلمات ميان پيوند پياپي ، اضافات حضور است قرار كه وقتي
وزني بافت شدن طولاني يا كوتاه موجب اضافي تركيبهاي است قرار كه وقتي كند ، ايجاد سطر
اگرچه را شعر بتوانيم كسرهها و كلمات كردن اضافه با كه طوري به بشود ، شعر چارچوب در
.هستيم روبهرو شعر ارگانيك شكل با بيترديد ببريم مطلق زباني اجراي سمت به حتي
شكل با طرفي از و دارد هم روايي و معنايي كاركرد كسرهها اين كه كرديم اشاره قبلتر
كلمه به كلمه هر كردن اضافه با كه است اينجا در پيوند.دارد ظريفي پيوند نيز شعر زباني
به يكبار ظاهرياش عمل كسره هر كه گفت ميتوان و ميافتد تعويق به معنا يكبار ديگر
تعويق به كه معنايي.است وزني ارگانيسم سمت به برداشتن گام يكبار و معنا افتادن تعويق
يك احتمالا و فاعل يك فعل ، يك:بلند سطر يك پس.ميشود دور فقط نميشود تمام ميافتد
و شعر اضافات تتابع طريق از جمله اجزاي ارتباط يا اسم يك كردن صفتي چند پس.دارد مفعول
بگذريم.نميبرد دور به است واحد و معنا تك اتفاقا و دارد كه ارگانيكي دايره از را سطر
انباشته مركزي سطرهاي از استفاده با هميشه شعر يك كردن شاعره چند و زباني چند اينكه از
كه معنايي ، تعليق كه بگوييم بايد نيز روايي شكل در.نيست سختي كار اضافي تركيبهاي از
چرا ;ميگنجاند روايت حيطه در را شعر پيش از بيش ميآيد ، وجود به كسرهها همين اثر بر
تعويق به كه معنايي و تعليقي جمله.است روايت بيان و روايت از نوعي تعليق اساسا كه
درگير محض صورت به روايت با را اثر بيشتر هرچه است واحد مفهومي پايان در و ميافتد
روايت از بايد شعر است معتقد براهني كه نميبريم ياد ازميشود دور شعر از و ميكند
.شود نزديك مفردات و خلاقه شگردهاي به و بگيرد فاصله
است هستي از جلوهاي نو درام
اونيل يوجين وآثار زندگي بر مروري
رشيديان مهيار
دنيا به خانوادگي هتل يك سوم طبقه پشتي اتاق در اكتبر 1888 در 16 اونيل گلادستون يوجين
سالگي سيزده در.بود تئاتر محبوب كارگردان و بازيگر اونيل جيمز پسر دومين او.آمد
.نوجواني دوران افسردگي درگير دوران همان در و شد استنفورد در بتس آكادمي دانشآموز
در شد ، پرينستون دانشگاه وارد وقتي تا گذاشت سالگي هجده به پا افسردگي همين با اونيل
براي و داد قرار آبجويش بطري هدف را مديران از يكي اتاق شيشه جسارت و خشم از غلياني
.كرد خداحافظي آكادميك تحصيل با هميشه
و بريد را توانش استوايي تب اما.باشد طلا كاشف شايد تا شد هندوراس راهي سالگي در 19
يك صاحب او از و كرد ازدواج جنكيز كاتلين با بيماري رفع از بعد.بازگرداندش آمريكا به
لباس با سال يك از بعد و گذاشت پدر تئاتر به پا صحنه مدير سمت به دوران همين در.شد پسر
سرمستي اينبازگشت نيويورك به دائمالخمر طولاني سفري از بعد و.شد آفريقا راهي ملواني
اين امابگذارد صحنه به پا تئاتر هنرپيشه لباس در او تا رسيد پايان به نيواورلئان در
كارهاي به تلگراف نيولاندن روزنامه در چون ;نياورد دوام ماه چهار از بيش نيز نقش
نو درام كه" ;استريندبرگ سخن اين تا گرفت آرام و قرار ذهنش ناگاه و پرداخت ژورناليستي
.كند دگرگونش هميشه براي "است هستي از جلوهاي
چاپ خودش خرج به را "ديگر نمايشنامههاي و تشنگي" بود خشنود بسيار واقعه اين از كه پدر
آنجا در و رفت پرووينستاون به دستنوشتههايش از خورجيني با سالگي در 28 اونيل.كرد
ده از بيش تا 1920 از 1917 "پرووينستاون بازيگران".ديد صحنه رابر نمايشنامهاش نخستين
سفر و كارائيبيها ماه _ آيل" ;چون آثاري.بردند صحنه به را اونيل از تكپردهاي نمايش
آن _ او بلند نمايشنامه نخستين.رسيد چاپ به دلنشين مجموعهاي در "وطن به طولاني دريايي
به اونيل براي را پوليتزر جايزه تا ماند صحنه بر شب يكصد از بيش در 1920 _ افق سوي
و عجيب اينترلود" چون آثاري خاطر به ديگر بار دو او آن از بعدآورد ارمغان
.كرد دريافت "ديگر نمايشنامههاي
پژوهندهاي ، ديدگاه از كه مرتب و منظم نهچنان را زندگي":كه او درباره لوئيس سينكلر
به خدمتي هيچ اونيل":گفته ".بود ديده هولناك آتش شبيه چيزي و شكوهمند هراسناك ، بسيار
تئاتر قوانين تمام اونيل زيرا ;"دغل و دروغ از دنيايي ساخت مگر نكرده ، آمريكا تئاتر
.كند بنيان نو درامي تا ريخت هم به را آمريكا
ما ديگر بار يك":نوشت اونيل يوجين از نمايشنامه نه به مقدمهاش در كروچ وود جوزف
اين با..و هملت اوديپ ، شبيه نوشتههايي يعني ;شدهايم عظيم نمايشنامههايي داراي
كه مييابند عظمت قدر همان ميشوند ، پرشور هيجانهاي دستخوش وقتي انسانها كه مضمون
".ميشوند وحشتانگيز
در 1929 او از فرزند دو تصاحب از بعد و كرد ازدواج بولتن اگنس با سالگي سي در اونيل
شاهكارهايش از يكي و كند ازدواج تامونتري كارلو نام به زيبا هنرپيشهاي با تا داد طلاقش
جهاني شهرتي به بيابان بر نگارش با سالگي در 45 اونيل.شود خلق _ بيمالكيت مالكان _
خدا فرزندان همه" چون آثاري.بود دشوار بسيار آثارش بردن صحنه به آن از بعد اما.رسيد
درازمدت خاموشي به را نيويورك تئاتر اجرايشان كه "نارون درختان زير هوس" يا "دارند بال
براي بود خفتي اونيل به در 1936 نوبل ادبي جايزه تقديم بسياري گمان به.كشاند
اين":گفت چنين مراسم آن در اونيل.نمايشنامهنويس به ديني اداي و بيفرهنگ تئاترروهاي
اين از بعد اونيل "رسيده خود بلوغ دوران به آمريكا تئاتر كه است آن نماد نوبل جايزه
براي يخفروش بيپايان ، روزهاي چون آثاري در اينكه تا شد نزديك خلاقهاش مرگ به مراسم
در كه همان شبيه افسردگي.افسردگياش روي به بود دري معماانگيز شكست اين.بميرد هميشه
چاپلين ، چارلي با اونا دخترش ازدواج چون عواملي البته.بود گريبانگيرش زندگي آغاز
و زمينگير هميشه براي را او در 1950 بزرگش فرزند خودكشي و هروئين به شين پسرش اعتياد
در تايم نشريه نوامبر 1953 ، در 27.نياورد دوام بيشتر سال سه كه آنقدر كرد ، ناتوان
را نوبل جايزه كه آمريكايي درامنويس بزرگترين":نوشت ستايشآميز نهچندان مرگي اعلان
خواست.شد سپرده خاك به ساده تابوتي با شده ، هم پوليتزر جايزه برنده بار سه و برده
همان صبحگاه در ".نخواند سرودي يا دعا هيچ خاكسپاري هنگام به كس هيچ كه بود اين متوفي
پرستارش و پزشك همسر ، ساده ، كارگر چند ميبردند دوش به را او تابوت كه كساني تنها روز
.بودند
|