استوديو همين در را خودش فيلمنامههاي از برخي.ساخت مجهز بسيار استوديوي يك آنجا در
كمكهاي از و ميآمدند كه فيلمساز عدهاي.ميكرد كار استوديو همين در هم فرخزادساخت
من شدها و آمد اين در.ميگرفتند كمك بيشتر ميكردند كمك او به يا ميشدند بهرهمند او
او از را است وسيعي درياي چه معرفت كه اينآموختم را كردن كمك.آموختم او از بسيار
و داشت او كه بود بلافاصله شفاهي و مكتوب دانش هر از مهمتر بود ، مهم خيلي اين.آموختم
آنجا من براي روشنفكر آدم تقدس و حرمت مسئله اينها همه از بيشبكند منتقل ميتوانست
الهي ، بيژن مثل داشتيم ، شاعر دوستي.ميكرد كاري ما از كدام هر.شد مسجل كه بود
.طاهباز سيروس مثل داشتيم روزنامهنگار
همكارم و دوست حال هر به كه بودند نقاشهايي.صمدي و بهار شميم مثل بودند نويسندههايي
شميم من دوست.آنها جزاير با بيارتباط و بوديم خودمان جزيرههاي در ما همه.بودند
بود معتقد راحتي به خيلي موقع همان.ميكنم استفاده دوستياش بركات از هم هنوز كه بهار
در سالها آن در را هنر و انديشه مجله.بود فيلم خوب خيلي منتقد و نميفهمم را نقاشي كه
در زمان آن كه روشنفكري ديدگاههاي و خاستگاهها نظر از بود معتبر خيلي كه ميآورديم
.است خوبي شاعر هم هنوز و بود خوبي شاعر كه احمدي رضا احمد يا.ميكرد مطرح ادبي زمينه
كه بود آنجا در.نداشت علاقه و آشنايي خيلي فيلمسازي مثل ديگر هنرهاي مقوله به هم او
جهان آن كه ميدهند تشكيل را كلي واحد يك اينهاهستند مرتبط هم به اينها ميفهميدم
ترتيب اين به.دارد را مختلف هنرهاي دادن ارتباط و كردن نگاه نحوه كه است روشنفكرانهاي
تنها نه او.بود گلستان ابراهيم ميكرد ، نگاه اينگونه و شناختم كه روشنفكري اولين بود
سينما ، تئاتر ، نقاشي ، درباره بود ، هم مدعي بلكه ميكرد دنبال را پراكنده هنرهاي اين همه
حق بعضيها در و بيايد دور قدري مدعاها اين از بعضي شايد.بود مدعي..و شعر ادبيات ،
حوزه اين به گلستان ، ابراهيم ديدن از قبل فرخزاد فروغ قطعا.باشد داشته انتقاد كه دارد
خوب را ايراني شعر گلستان كه اين خاطر به.بگذارد قدم نميتوانست مشهوركنندهاش حيطه و
فيلم متن بهخصوص نوشت ، خودش كوتاه فيلمهاي از برخي براي كه متنهايي و ميشناخت
نگفت گلستان ابراهيم.است شعر يك متن اين منطقي بهطور يعني.است شاعرانه كاملا مارليك
كه وقتي قطعا و است محض شعر يك نوشت ، مارليك فيلم براي كه متني ولي ميگويم ، شعر من كه
.نبود دور گلستان ابراهيم كمك و نظرها از نوشت ، را "است سياه خانه" فيلم نريشن فروغ
كه است كسي روشنفكر ;بود معروف كه نيست اين مسئله كه بود اين آموختم ، او از من كه چيزي
و طنز نحوه اين نه.ميداند چيزهايي هم ديگر چيزهاي از و ميداند خوب خيلي را چيزي يك
از پيش چه سرزمين ، اين در بود رسم هميشه كه روشنفكرها با بدرفتاري نحوه و تمسخر نحوه
متوجه.داد دست از را هزلش و هتاك ظاهر اين گلستان ديدن با انقلاب ، از پس چه و انقلاب
چه كه اين حالا ايستاده جهان اين برابر در كه است آدمي و است فراخي بسيار آدم كه شدم
.نميبرد سوال زير را آن شرافت و نميكند كم جستوجو اين از نميكند ، و ميكند پيدا
آمد يادم ديدم ، لندن در را گلستان ابراهيم كه امسال من.هست هم هنوز !واقعا بود ، چنين
بسيار فرهنگي مركز يك پارسال كه بود نمايشگاهي يك كه اين براي است قهاري چالشگر آدم كه
برگزاري مسئوليت رزعيسي نام به خانمي و بود گذاشته ايران معاصر نقاشي از لندن در معتبر
.داشت عهده بر را نمايشگاه
هم بدي نمايشگاه ولي.بودم آنها از يكي هم من كه بودند كرده دعوت هم ايراني نقاش از 5
همه بالاخره كه بود كرده سعي هم عيسي رز خانم اين.بود وسيعي و معتبر نمايشگاه نبود ،
داريوش بكند ، لحاظ نمايشگاه اين در را ايران معاصر نقاشي گوناگون جنبههاي و وجوه
راه جنجالي چنان نمايشگاه اين سر گلستان ابراهيم.بود نوشته را كاتالوگ مقدمه شايگان
نوشت ، مفصل مقاله يكبود نگفته بدوبيراه كسي به اينقدر عمرش سراسر در شايد كه انداخت
.كرد كوچك حشره يك حد در سوسك ، يك حد در را او كه رزعيسي خانم با هتاكي و ناسزا سراسر
اصلا كردي ، را كار اين چه براي اصلا نميشناسي ، ايراني نقاشي تو كه بود اين هم حرفش
!؟...تو اصلا هستي ، كاره چه تو
از هرچه و نوشت مفصل مقاله يك رزعيسي خانم و نماند بينصيب هم بدزبانيش بركات از البته
اشكالي.است كرده گلستان بارها را كار اين نظيرگفت گلستان ابراهيم به آمد ، در دهانش
بعضي كه بگومگوهايي.هست آن در هم دعوا ميگذارد ، حوزه اين در قدم كه آدمي ندارد هم
اين وارد كه نداشته ابايي گلستان وقت هيچميكند تجاوز هم بگومگو حد از وقتها
به و مينوشت نامه اواخر اين مدتي يك.بود نوشته كه نامهاي آن مثل.بشود بگومگوها
من حالاميكند احتمالا و ميكرد اظهارنظر چيزي هر سر كه ميكرد نامهپراكني اصطلاح
بكند ، بهتري كار ميخواهد اگر.نيست درست كار اين كه دادم توضيح او به ديدمش ، بار اين كه
كه هم حسابي حرف اين بگيرد ، را آن مچ و بدهد را آن و اين جواب.بنويسد كه است اين
چيزي اگرميشود مسدود و مخفي چالشگري و تندخويي لايه اين زير ميزند دارد هميشه
كه است مدتي ظاهرا.بنويسم نميخواهم هيچي ديگر من كه گفتبنويسد بنويسد ، ميخواهد
بعد ، به دوره 1340 بهخصوص دوره ، يك در گلستان.است نفرستاده جايي براي را متني و نامه
دوره اين در او.خاصييافتهاند اهميت خيليها دوره اين در است ، جالب بسيار كه دورهاي
اداهايي انضمام به.است مهمي فيلم هم هنوز بود ، مهمي فيلم كه ساخت را آينه و خشت فيلم
.گفتاري نثر براي.شد قائل زيادي فوقالعاده اهميت نثر براي كه اين.كاست اهميتش از كه
جاي خودش ادعاي به كه ميشود همراه فيلم اين در ريتم و وزن با طوري گفتارهايشان آدمها
نداده باجي كه اين براي است مهمي فيلم ولي.نميكند كه پركند بوده قرار را موسيقي نبود
حداقل ايران ، سينماي در اصلا دوران آن به كه ميكند توجه دوراني به كه اين براي است ،
سياسي فيلم كه ساخت را "جني دره گنج اسرار" فيلم بعد.است نشده توجه دهه دو آن طول در
در شدنش داده نمايش كه بود ، غيرعادي قدري به و بود تند قدري به.بود تندي بسيار بسيار
كرده پاخت و ساخت گلستان.است كرده را كار اين شاملو احمد كه گرفت قرار اتهام اين مظان
شروع آرام آرام ميكند ، پيدا گنجي كه است لات آدمي درباره فيلم اين.بسازد را فيلم اين
ميتواند را چيز همه كه ميكند فكر و ميشود پولداري آدم و كردن خرج را پولش ميكند
و ميپروراند خود در را عظيمي مدعاهاي.مضحك چيزهايي ساختن به ميكند شروع بعد.بخرد
نوعي اينميرود فنا باد به نيستش و هست و ميآيد زلزله كه اين تا ميكند باد آنقدر
تمدن اين از بود ، همسرش و سابق شاه متوجه مستقيما تندي يا ومتلك بود انقلاب پيشبيني
همين در يكي.است برخوردار پيشگويي از گلستان ابراهيم جاهايي در !ذالك و غيره و بزرگ
.بود فعال دهه 40 در گلستان."خروس" معروف داستان در هم يكي كرد ، را كار اين كه بود فيلم
دوره همين در را مهمش قصههاي از برخي مينوشت ، قصه.ميكرد كار او با فرخزاد فروغ
و بلندترين بالا از بسياري.ساخت تا 1357 از 1340 دهه دو همين در را مهمش فيلم دو.نوشت
ابراهيم.كردند رشد و باليدند دوره اين در ايراني هنرمندان و روشنفكران فرازترين گردن
.برد مدت اين از شاياني استفاده خودش كردن كار در هم و فضا اين آمدن وجود به در گلستان
از من كه وقتي ;ميكرد تعريف برايم گلستان.زياد ثروت با نه رفت ايران از انقلاب از پيش
بدرفتاري براي بود ، شده دلشكسته قدري يك شايد.آمدم و گذاشتم را چيزم همه آمدم ، ايران
حاميان از هم دوره همان در گلستان ابراهيم كه اين وجود با.بود كرده ساواك دستگاه كه
در.بود هم هويدا عباس نزديك بسيار دوستان از كه باشد يادم.بود برخوردار مطمئن بسيار
خيلي كه ميكنم فكر ولي.ماند بيخدشه...و بازجويي و احضار دوبار يكي با نتيجه
.بود باهوشي بسيار آدم و داشت اقتصادي قوي بسيار شم هميشه گلستانشد مسئله اين دلشكسته
بر ميشود حجابي واقعا ندانستناش ، آدم داخل را كسي اين و تندخويي و تكبر اين
در.رفت و گذاشت داشت ، كه چيزي هر تقريبا.دارد كه شگفتانگيزي امتيازهاي از مجموعهاي
قفسه توي اين كه فلامانگ نقاشي درباره دارم كتاب يك من كه ميگفت من به سفر اين
اين از بود ، گرفته خندهام هم منبردار را آن و برو تو هست ، دوم ، رج در من ، كتابخانه
هست ، خانه خود.نيست موجود ديگر آپارتماني اصلا نه و قفسهاي نه كتابخانهاي ، نه كه
.ساختهاند بالايش طبقه يكدادهاند تغيير را طبقاتش و كوبيدهاند تقريبا را آن ولي
دست همچنان بود ، رفته و گذاشته نخورده دست كه چيزي هر كه ميكرد تصور همچنان او اما
كه وقتي نشود ، متوجه هوش حد آن در آدم كه بود جذاب خيلي اين و است مانده باقي نخورده
.نيست عقبش كسي ميرود ، و ميگذارد را چيزهايي
شد بورس كار وارد ولي.نداشت چيزي تقريبا شد ، لندن وارد وقتي ;ميكرد تعريف آنجا در
پايين چه سهام ميرود ، بالا چه سهام ميكردم نگاه ميگرفتم ، را روزنامه روز هر ميگفت و
لندن نزديكي در كه آوردم دست به ثروت آنقدر بعد سرمايهگذاري به كردم شروع.ميآيد
دست آن از.بارو و برج با سنگي قصر يك _ خريد كلمه دقيق معناي قصربه يك برايتون
با.قصرهاست همان از;ميبينيم ديسني والت كارتون فيلمهاي در اكثرا ما كه قصرهايي
.است آمده ايتاليا از كه است ميلادي قرن 16 مال كه چوب روي حكاكي
زياد سنش حال.برود بالا و بسازد دوباره نداشته را چيزي هر كه داشته را قابليت اين او
كه داشت زمزمه و همهمه صداي يك گوشش نميبيند ، خوب خيلي چشمش ميكند ، درد پاهايش شده ،
من به اوقات گاهي.بود شده بهتر خيلي خيلي ديدم ، را او كه بعدي سفر.شد خوب و كرد عمل
سراغ اغلب.ندارم آنها به دسترسي هيچ من كه ميگيرد را آدمهايي سراغ و ميكند تلفني
اصلا است ، شده گموگور محصص بهمن.دارد دوست خيلي را او.ميگيرد را محصص بهمن
در و گيلان به رفته كه گفتند بار يك و شده بيمار ميگفتند مدتي يك هست؟ كجا نميدانيم
حرف كسي با نميدهد ، راه كسي هيچ به ولي.ميكند زندگي و خريده كوچولويي خانه آنجا
را قديمي نويسندههاي از برخي سراغ همينطور.كند مفقود را خودش شده موفق نميزند ،
ميكند صحبت طوري من با ميكند ، تلفن كه بار هرميگرفت را محمود احمد سراغ ميگرفت ،
تلفن شماره مثلا كه دارد تكليف هم مقداري يك.است شده جدا من از ديروز كه اين مثل كه
و بزرگ استاد همچنان.كردهام حفظ را فاصله اين همچنان من و كن پيدا برايم را فلاني
.داشته مرافعه من با هم اغلب نگفته ، من به را چيزي مستقيما كه اين با.است من مراد
تند آنقدر نامه اين.نوشت برايم تندي بسيار نامه ، درآمد ، من نقاشيهاي مجموعه كه وقتي
ولي.بنويسد نام تندي اين به بايد چرا دارد دوست را كسي كه آدمي كردم ، تعجب من كه بود
كردم حس جور يك كه اين خاطر به.كردند چاپ سخن دنياي مجله به دادم را نامه آن من بعدا
را ديگري نامه.ميكند صحبت دارد خيليها با نامه اين در او.نيست من به خطاب نامه اين
سخن و حرف خيلي شايد اينكه براي كنند چاپ تا بدهم را آن نميتوانستم من كه نوشت برايم
كه است ديده تلويزيون در كه اين از ميشود ، شروع شكوائيه يك با نامه اين و ميآورد پيش
است ، شده تمام كه سالهايي همين در بلشويكي انقلاب سالروز مراسم در مسكو سرخ ميدان در
.بشود موشي چنين به تبديل غولي چنان كه بود نكرده تحمل اوشدهاند جمع آدم نفر فقط 200
بخوانم بايد فقط كردم فكر من كه بود گلهمند و تند و بود خاطر پريشان قدري به نامه اين
.ندارد بحث جاي و
خودآگاهي3 يا فراموشي
مسيح هيوا
پيدا لحظه هر كه چيزي به آگاهي يعنيباشد آگاه هم سرودن هنگام ميتواند شاعر بنابراين
.جلوتر نه است سطر آخرين كلمه آخرين لحظه تا اينآگاهي اما.ميشود ساخته يا و بيدار يا
فقط آمد ، خواهد پديد و هست شعر ماه نيمهتاريك در چيزي چه نميداند هرگز او يعني
بلكه.ناخودآگاهي در نه اما.شود وبيدار آيد ياد به بايد خفته آنجا در كه ميداندچيزي
چنين اين اما.چيزها اشيا ، معناها ، آرشيوكلمات ، آرشيوهستي ، ساكت و تاريك نيمه از و در ،
شعرش براي شاعر كه ميشود آغاز آنجا از شعر تصنعدر خطر.نيست تصنع هرگز سرايش به آگاهي
يا بدهد چيزي يا كسي مدح درباره شعري سرودن سفارش خودش به يا كشيدهباشد نقشهاي پيش از
مثال به نيازي خب كه.است مد روزها اين كه بنويسد..و زبانشناسي مباحث براساس شعري
خارج شعر حوزه از كه نوشتار اين تنها نه بحث حوزه از اشعاري چنين اساسا زيرا.ندارد
.است
اشعار نوع از تصنعي آگاهي با ميافتد اتفاق "فعال حالي" در كه نظر مورد آگاهي بنابراين
.است متفاوت بسيار سفارشي
شعر آفرينش در زيبا بسيار كنشي "فعال حال ، " وضعيت در شعري اتفاق شد ، گفته كه طور همان
لحظهاي آهستهآهسته ، كه را آن ميتوان فقط كرد توصيف را آن نميتوان كه ميآورد پديد
.كرد درك ميگيرد شكل سطر هر آينده در و ميآيد شده فراموش نيمه از كه
تاييد مهر شده مطرح تئوري به قدر همان خوب ، شعر يك از سطر يك نبودن پيشبيني قابل
اما ميگويد شعر چيزي چه درباره ميداند شاعر شب و روز كه است باورپذير و ميزند
.كشيد خواهد بيرون را چيزي چه عالم آرشيو از نميداند
:سپهري سهراب
ثانيههاست ترد دست در عاشق دست
روز طرف آن ميروند ثانيهها و او و
ميخوابند نور روي ثانيهها و او و
:فرخزاد فروغ
ميكشيد نفس مادربزرگ چادر زير مرگ ، و
بود تناور درخت آن مرگ و
آغاز سوي آن زندههاي كه
.ميبستند دخيل ملولاش شاخههاي به
:يوشيج نيما
است ابري خانهام
آن با است ابري زمين روي يكسره
:شاملو
كردم سروري را مرگ من
بيشه ز سرسبزتر
كردم سرودي را موج من
انسان ز پرنبضتر
:آدونيس
.پروانهايست پيش چشمهايم
ميكوبد را ترانههايم هراس و
كيستي؟ -
سرگردان نيزهاي -
.ميكند زندگي بينيايش آنكه
بودن پيشبيني غيرقابل به ميتوان كلمه ، هر به دقت كمي با و بالا نمونههاي به توجه با
آهسته سطرها و كلمهها ذره ذره از معناها چطور كه رسيد سطر هر ماحصل و
بعدي كلمه
.برميخيزد
كه است ما علمي نقد و آگاهانه تفكر زاييده ناخودآگاه كه است اينباور به متن اين
تا ببخشيم ويژه و علمي منطقي معنايي ، حتي يا حالتي يا چيزي بر هموارهخواستهايم
به را آن و بدهيم مطلق معنايي نيافتني ، دست و پنهان حقيقتهاي به طريقآن از بتوانيم
پنهان همواره حقيقت كه ميدانيم خوب اما خلاصيبيابيم سرگرداني اين از تا آوريم چنگ
نبود ، عالم پديدههاي اصليترين كيفيتهاي كشف براي شيوهاي ناخودآگاه آيا.ماند خواهد
.كنيم غلبه آن بر هم و شويم آگاه هم خود سرنوشت بر حاكم تقدير بر آن با بتوانيم بعد كه
شاعران كند؟ آشكار را پديده دو اين حقيقت است توانسته كسي آيا اما.زندگي و مرگ يعني
ناخودآگاهي در نفوذ طريق از فيلسوفان و روانكاوان همچون ميخواهند و ميخواستند زيادي
ولي.بشناسند را تولد يا زندگي و مرگ تا باشند الهام موعود لحظه رسيدن فرا انتظار در
مرگ اساسا كه چرا.بگيرد عهده به را مسئوليتي چنين نيست و نبوده قادر هرگز ناخودآگاهي
.هستند آشكار كاملا حقيقت دو بلكه نيستند ، رواني حالتي يا متافيزيكي مسئله يك تولد و
و و نميدانيم زيادي چيز بگوييم ، است بهتر يا چيزي يك هر پنهان كيفيتهاي از كه چند هر
و ناخودآگاهي رسيدن منتظر كه شاعري اما نيست شاعرانه و فلسفي پندارهاي جز ميدانيم هرچه
.ميكند تعريف آشنا را زندگي نيست آن از حاصل لحظه
:فرخزاد فروغ
ميگذرد آن از زنبيلي با زني روز هر كه است دراز خيابان يك شايد زندگي
دهان به ميآيد انگور خوشه با مرگ:سپهري سهراب
ما كه نيست ناخودآگاه اين فلسفي ، و روانكاوي حتي حوزه در چه و شعر حوزه در چه ميبينيم
آگاهي زمان در تفكر بلكه ميبرد ، چيزها و معناها و پديدهها واژگان ، پشتسر معناي به را
نفسهايمان ، مثل زندگي و مرگ بپذيريم اگر.هست نيز روزمرگي موقعيتهاي بر شهود نوعي و
هستند ، ما با دارند ، وجود ما در هستند ، آشكار حقيقتهاي شاخه ، بر يا ميز روي سيب مثل
ياد به خود هستي در را آن رسيده چيزي از حالتي كشف به ديدن ، ديگرگونه با ميتوانيم
.آوريم
از كه است همان يا ميتواند ، زندگي پس است ، داشته وجود ما از يك هر تولد از پيش زندگي
از ميدهد ، ادامه خود مسير به دارد زندگي اما ميشود آغاز ما براي ميآييم دنيا به وقتي
ما وقتي و است بوده كه است همان هم مرگ.ما در هم و ما از بعد سوي به ما از پيش
.ميشود آغاز بلكه ميشود ، تمام كه اين نه ميميريم
همواره جهان ، به ورود از پس قادريم كه است پديده در ازليت نوعي وجود دليل به ما پس
را مسئوليتي چنين ناخودآگاهي اما.آوريم ياد به را آنها پنهانههاي از بخشهايي يا بخشي
ميتواند بيمانندش شدنهاي دقيق با كه است شاعر فعال خودآگاه بلكهبپذيرد نميتواند
خودآگاهي به - خاص حالتي در - ميگذرد چيزها و اشيا در كه را خود از خارج لحظات
خلسههاي هپروت در - آن موجوديت كه كند كشف چيزي جهان از و كند نزديك شاعرانهاش
حقيقت در آن موجوديت بلكه.نيست محركها ديگر و موادمخدر مصرف از ناشي ناخودآگاهانه
.ميزند پرسه ما زندگي در و دارد وجود
ادبيات حاشيه
رفت سوگوار حبيبي *

محل به مادرش فوت از پس بود آمده ايران به مادرش بيماري علت به پيش چندي كه حبيبي سروش
در و كرده ترجمه را داستايوفسكي نوشته ابله كتاب حبيبي سروش.برگشت پاريس اقامتش
همه دارد تصميم معاصر ، فرهنگ نشر پيشنهاد به مترجم اين.است آن نهايي ويرايش مرحله
ترجمه دست در را دوسپاسوس مهم اثر "U.S.A" اينكترجمه او.كند ترجمه را گوگول آثار
.بود سوگوار وطن ترك هنگام حبيبي.دارد
دارد مشكل هنوز گلشيري*

اما.است فرستاده ارشاد به مجوز اخذ براي را گلشيري آثار مجموعه نيلوفر انتشارات
اين به توجه با.نكردهاند دريافت چاپ مجوز آثار اين هنوز ماهها گذشت از پس متاسفانه
ميتواند نويسندگان و دانشجويان براي گلشيري هوشنگ زندهياد آثار مجموعه اينك كه نكته
دو گلشيري هوشنگ آنكه با.دارد دانشگاهي جنبه بيشتر آن چاپ باشد ، مطالعه و تحقيق منبع
هنوز گويا است ، كوتاه دنيا از دستش و گفته وداع را فاني دار كه است ماه پنج و سال
.است نشده حل ارشاد كتاب اداره با مشكلاتش
مطبوعات منتقدان جايزه و قاسمي رضا*

انجمن جايزه دريافت درباره "چوبها اركستر شبانه همنوايي" رمان نويسنده قاسمي ، رضا
گفت ، قاسميشنيده را صدا اين كسي بالاخره شد معلوم گفت ، مطبوعات منتقدان و نويسندگان
كه كارهايي.نشده رها خلا در من صداي شد معلوم.شدم خوشحال خيلي جايزه اين دريافت از
.كنند برقرار ارتباط مردم عامه با نميتوانند خيلي دارند نامتعارفي ساختار و فرم
جايزههاي نقش.نشوند مطرح اصلا است ممكن نيايد كمكشان به جايزه اگر كارها اينطور
كار حتما غيرمتعارفي كار هر كه نيست آن معناي به اين البته.است همين اصل در هم ادبي
تازهاي اتفاق خب نزند تازه تجربههاي به دست و نكند خطر نويسنده اگر اما نه ، .است خوبي
خواننده به است صاحبنظر آدمهاي نظر منعكسكننده قاعدتا كه جايزهها.نميافتد هم
.بگذارد مايه خودش از بيشتر بايد نكرد برقرار ارتباط اگر كه ميدهد اطمينان
...ميگردد باز محصص بهمن *
و بازگردد وطن به شايد "شده شقه ويكنت" ايتالوكالوينو مترجم اولين و نقاش محصص ، بهمن
را خود وقت بيشتر او ميكند زندگي انزوا در و ايتاليا در سالها محصص بهمن.شود ماندگار
را "شده شقه ويكنت" چاپ تجديد پيشنهاد مطرح ، ناشر چند تاكنون.ميكند نقاشي صرف
از كتاب چند مترجم اين.است نداده آنها به روشني جواب محصص بهمن تاكنون اما.دادهاند
.ندارند چاپ تجديد اجازه كه كرده ترجمه نيز را پاوزه چزاره
فراواني خاطرات يادآور ميتواند كتاب اهل ميان در او حضور و وطن به محصص بهمن بازگشت
.باشد كتاب اهل و او براي
ماركز درماني نوشتار
*

اسپانيايي زبان از را ماركز گارسيا گابريل متن آخرين روزها اين مترجم ، ميرعباسي ، كاوه
.ميكند ترجمه
اين كه ماركز.شد خواهد تدوين جلد سه در كه است ماركز زندگينامه درباره متن اين
نوشتن با سونتاگ سوزان گفته به بنا ميكند ، نرم دستوپنجه مرگ و سرطان با روزها
و كلمبيا در بار اولين براي اكتبر 2002 ماه در مجموعه اين اول جلد.ميكند خوددرماني
در صفحهاي رمان 579 ايناست شده منتشر ايتاليا و اسپانيا در آن از پس و لاتين آمريكاي
كه است ، يافته اختصاص (برگ طوفان نوشتن زمان) سالگي تا 27 از 23 ماركز زندگي به فصل 8
آن در تنهايي صدسال جو و اتمسفر با خواننده ماركز ، كودكيهاي و گذشته به رجعت با مدام
.ميشود آشنا نويسنده زندگي دوره
واقعي شخصيت از كه است برآمده درصدد رماننويسي قواعد از تبعيت با هم بار اين ماركز
مجموعه اين دوم جلد.برسند وي از تازهاي شناخت به مخاطبانش كه كند ارائه را تصويري خود
سياسي سران با ماركز سياسي ملاقاتهاي درباره آن سوم جلد و ماركز ، آثار درباره
.است مختلف كشورهاي
خود از را مرگ درماني نوشتار با و است ، بسته خود روي به را درها روزها اين ماركز
دسترسي در نيز آنها بدهد ، فرصت مرگ اگر و است نگارش حال در سوم و دوم جلدهاي.ميرماند
.گرفت خواهد قرار همگان
قرار زبان فارسي خوانندگان اختيار در ني نشر توسط سال پايان تا را اول جلد ميرعباسي
.داد خواهد
شده تباه