تحقيرشده هلمز شرلوك
شنيداري اجراي نوشتاري اجراي
ادبيات حاشيه
خودآگاهي يا فراموشي
تحقيرشده هلمز شرلوك
بوديم يتيم وقتي رمان در گورو كازوئوايشي داستاني جهان به نگاهي
ميآفريند اداري جهاني داستانش از شاعرانه روايتهاي همچنين و تصوير كردن پنهان با او
دارد هم را خشونت قابليت كه
يزدانيخرم مهدي
و سياسي اجتماعي ، مولفههاي و هنجارها علت به انگليس ادبي سنت اصولا و انگليس ادبيات
آبشخور نوشتن نوع اين.دارد اروپا نقاط ساير ادبيات با زيادي تفاوت تاريخي همچنين
از انگليس ادبي سنت.است شده زاده انگليسي مخاطب تغزلي روحيه به توجه با كه است ميراثي
البته.است بوده "پيشرو" خود نوع در همواره استرن لارنس و هاردي تامس تا گرفته شكسپير
مرزهايش شدن محدودتر با سنت اين نوزدهم ، قرن در فرانسه ادبي _ فرهنگي انقلاب به توجه با
و نوزده قرن فراگير رئاليسم و رمانتيسم اگر.شد شناخته ادبي مخالف ساز يك بهعنوان
آن ادبي جريانهاي بر حاكم را بيست قرن اوايل سوررئاليستي و ناتوراليستي باورهاي همچنين
فراگير جريان اين از بريتانيا ادبي سنت تنها نه كه درمييابيم توجه كمي با بدانيم ، دوره
شاخه.است گرديده متفاوتي آثار خلق به منجر مكاتب اين از جديدي تعريف با بلكه زده سرباز
اروپاي در كه ژانر ايناست كارآگاهي _ پليسي داستان انگليسي ، سنت و ادبيات از مهمي
.كرد دگرگون را انگليس ادبي سنت نميشد ، پنداشته اعتنا قابل و عميق چنان آن مركزي
ميشد شمرده اعتنا غيرقابل دستكم يا و پوپوليستي قصههاي سطح در همواره كه پليسينويسي
اين.كرد خلق يادماندني به شاهكارهايي گذشته سده در و كرده حفظ سنت اين در را خود روح
ديده...و "جونز تام" "بادگير بلنديهاي" چون ابركلاسيكهايي در آن روح كه ژانر
به كوچكي انقلاب "هلمز شرلوك" يعني "دويل كانن آرتور سر" آثار توفيق و نشر با ميشود
آرسن مانند همزادي فرانسه در كه طوري به بود قهرمانپرور ابتدا در ژانر اين.انداخت راه
امروز به تا نوزده قرن اواخر از ژانر اين شكوفايي با بنابراين.ساخت متولد را لوپن
حال.شدهاند معرفي جهان به...و كويين الري اسميت ، همت ، دشيل مانند بزرگي نويسندگان
بحث اين حوصله در يافته ساختارهايي و صورتها چه پليسي ژانر نام به چيزي امروز به تا
رب آلن" يعني امروز ادبي غولهاي از يكي آثار بر آن تاثير به ميتوان فقط اما نيست
.كرد اشاره "گرييه
به توجه با "بوديم يتيم وقتي" رمان در انگليسي ژاپنيالاصل نويسنده "گورو كازوئوايشي"
متولد اواست آفريده را زيبا و متفاوت قصهاي كهنسال ژانر اين انعطافپذير بافت بطن
مهاجرت لندن به خانواده همراه به سالگي پنج در گورو.است ژاپن ناكازاكي در م 1954
اين.ميكند آغاز را نوشتن كار تحصيلاتش پايان و انگليسي مليت اخذ از پس و ميكند
به تاكنون كه "روز بازمانده" اعجاببرانگيز رمان.است جهاني چهره يك ساله نويسنده 48
اين ديگر آثار از.ساخت بينالمللي پرتره يك او از است شده ترجمه زبان هشت و بيست
.كرد اشاره شناور جهان نقاش و تسليناپذير تپهها ، كمرنگ منظره به ميتوان نويسنده
هرمس نشر همت به و ترجمه "دقيقي مژده" توسط كه اوست آثار جديدترين از بوديم يتيم وقتي
مخاطب نيازمند انگليسي سنت همان هواي و حال به توجه با بوديم يتيم وقتي.است شده منتشر
:ميآيد حساب به پليسي اثر يك از فراتر چيزي رمان.است آگاه
يافتن براي معروف كارآگاهي تلاش واقع در رمان داستان:تعليق دغدغه و روانشناختي قصه
ساكن كودكي دوره در والدينش با كه او.است كودكي دوران در مادرش و پدر شدن ناپديد راز
اين كشف براي سالها از بعد و نبرده ياد از را والدين ناگهاني شدن گم است ، بوده شانگهاي
او.ميشود روبهرو افتاده پيش حقيقتي با آخر در و بازميگردد جنگ آستانه در چين به راز
آغاز را پيري روزهاي دوم جنگ از پيش دوره در شهرتش دوران خاطرات با و بازگشته لندن به
روايت براي را "راوي من" ديد زاويه شخصيت رمان يعني رمانش نوع به توجه با گورو.ميكند
حالتي با را خود قصه او يك شماره پرسوناژ بهعنوان بنكس كارگاه.است كرده انتخاب خود
.ميرساند پايان به را آن و كرده روايت بكوار فلاش و گزارش
او.است جاهطلب حال عين در و ساده كاملا شخصيت يك گورو راوي:روايت ساختار و راوي (1
اين و ندارد را لوپن آرسن و هلمز شرلوك جذابيت شبهپليسي رمان يك ثقل نقطه بهعنوان
كاملا ساختارهاي حفظ با او.است اكشن و انرژيك روايتي از او امتناع دليل به دقيقا
مثابه به را اطراف عيني جهان والدين كشف يعني اصلياش دغدغه به توجه با و خود انگليسي
روايتهاي همچنين و تصوير كردن پنهان با او.ميانگارد يافتههايش ثبت براي موضوعي
خود خاطرات بنكس.دارد هم را خشونت قابليت كه ميآفريند اداري جهاني داستانش از شاعرانه
.ميكند پيدا بيشتري وضوح قصه روايات ، اين بيشتر هرچه رفتن جلو با و ميآورد ياد به را
تعليق يك زايش باعث مولفه اين.است راوي ساختار صاحب و هدفمند كاملا ذهن در مهم نكته
و ذهنيت اما است ساكن و كند روايتي رمان ، نخست بخش در مخصوصا روايت.ميشود نفسگير
ذهن اينشود تعليق كلاسيك حس دچار مخاطب تا ميشود باعث راوي پازلوار بازگشتهاي
جهان پس.ميكند موجود تغزلي روح حذف به وادار را راوي نيز پيرامون دنياي در هدفمند
ستايشبرانگيز نكته.دارد قرار شانگهاي شهر در او كودكي در رمان اصولا و بنكس اصلي
اين داستاني آدمهاي ميان در و لندن فضاي در.ميشود خلاصه طبقهبندي همين در نيز رمان
رمان به را پرترهسازي و تصوير هيچ جاي كه ميكند روايت را ملالي چنان راوي شهر ،
و مخاطب با احساسي رابطه و حس فاقد و موهوم آدمها ، و فضا تصاوير ، نخست فصل در.نميدهد
او ذهن در جايي بنابراين ندارد تعلق آن به بنكس كه است جهاني اين واقع در.هستند راوي
.ميشود تصوير داستاني ميزانسن و محيط يك بهعنوان وصرفا نكرده باز است اثر ذهن همان كه
به راوي رجوع براي مكاني صورت به و نميشود هم روايت تقريبا فضا اين كه اينجاست جالب
هم اعتنا قابل عشقي حتي و است صورت بدين هم راوي اطراف آدمهاي كاركرد.ميگردد خاطراتش
كند را روايت كنش ، اين.نميكند پيدا ارزش و "عمق" جهان ، اين به راوي نگاه نوع علت به
ايستايي.ميشويم مواجه راوي كودكي از شده ضبط تصاوير از خلسهاي با ما بيشتر و ميكند
ناتمام كودكي و گمشده هويت يافتن دغدغه و كرده قرباني را داستاني جذابيتهاي روايت ،
جهان در شيوارگي حس و شده تعريف ذهنيت همين دليل به راوي.مينمايد منعكس را راوي
بخش.ميرود شانگهاي به پليسي قصه تعليقساز لعاب و رنگ حفظ با و ميكند سفر غيرخودي ،
و خاكستري كاملا كه اول فصل با محيط كاركرد و فضاها وصف و روايت نوع لحاظ از رمان دوم
او.ميشود خود نيمهتمام گذشته وارد بنكس كارآگاه اينجا در.دارد تفاوت است خستهكننده
ضرباهنگ قصه به _ روايت اصلي جوهره _ والدين راز كشف به علاقه همچنين و همذاتپنداري با
و شانگهاي از تكاندهنده و دقيق تصاوير ارائه با او.ميبخشد توجهي قابل ريتم و
فرار زني با پدرش:ميشود حقيقت يك كشف به موفق آتش و خون ميان ساعته چند پيادهروي
و بياهميت پايان اين.است شده چيني خاني شهواني عشق اسير مادرش و ميميرد سپس و كرده
بعد با مخاطب و شده خنثي تعليق حس تمامي بنابرايناست پليسي داستان يك براي كمارزش
پرونده صدها توانسته و ميتواند اواست توجه قابل فرد يك راوي:ميشود مواجه قضيه ديگر
كامل مرد يك اوضاع اين با شخصيت اين.كند معجزه نوعي به و كرده حل را طاقتفرسا و مشكل
.ميرسد نظر به
هست مواجه ديگر طرف از پرشتاب حركتي و يكطرف از كسالتآور سكون با كه داستان فرم اما
و كوشا روزمره ، آدم بنكس.ميكند روبهرو _ بعدي دو نه _ دوشخصيتي پرسوناژي با را مخاطب
ژاپني دوست جان شانگهاي در كه ميشود مردي به تبديل لندن سنگدل حدي تا و خونسرد
هلمز شرلوك يك او شايد بنابراين.ميشود افسرده جنگ خرابي از و داده نجات را كودكياش
.ميگردد شده نفرين گذشته يك دنبال به تنها و تنها كه باشد روانپريش حدودي تا و متزلزل
يك حذف و دوپارگي حس انگيخته روايت به را گورو شخصيت اين روانشناسي در كه آنچه واقع در
و ميكند بازسازي دقيق بسيار و موبهمو را والدينش شدن ، ناپديد زمان تا راوي.است زندگي
نام به مفهومي آن ، عاطفي و پليسي نوستالژيك ، مولفههاي تمام همراه به كنش اين اصولا
سپس و ميشوند قطع جايي در خاطرات اين.ميسازد بياهميت و محو او براي را فيزيكي جهان
راوي پس ميكند روايت را خود دوباره او راوي جواني دوره يعني طولاني ، پروسهاي از بعد
به بازگشت با او.ندارد موقعيت دو اين بين طولاني زماني حاصله از مهمي تصوير و مفهوم
عيني و قطعي وجود يك بهعنوان جهان به يعني ميشود شخصيت صاحب كودكياش ، خاطرات شهر
رابطه يك بود گذارده كناري به را آن مدتها كه جهان اين با ميكند سعي و ميكند توجه
در تقريبا و ميشود دور خاطراتش از او كه است اينجا در.آورد وجود به را پراگماتيك
نيمه ذهن در آنچنان صبغه اين.مينمايد خاطرات اين به اشارهاي كمتر دوم بخش اكثر
حسي عكسالعمل يا و واكنش آنچنان مادرش و پدر سرنوشت از آگاهي كه ميكند رخنه او بيمار
دادن قرار محور با ابتدا كازوئوايشيگورو رمان هندسه.نميكند ايجاد وي در را عاطفي و
فراگير ، اومانيسمي صراحت با پايان در و شده آغاز حقيقت كشف همان يعني سوبژكتيو مفهوم يك
روايت به توجه با خوانش گونه اين.ميدهد قرار خود اصلي مولفه را ابژه مفهوم به انسان
عنصر همان موضوعيت دليل به اول بخش در.ميكند نزديك روانشناختي متن يك به را اثر
رمان فرعي آدمهاي همچنين و راوي انساني ساختار و بعد اصولا و واقعي فضاي سوبژكتيو
واقعيتهاي تمام گذاشتن كنار و خود بر سياه خطي كشيدن با راوي.ميشود بياهميت و كمرنگ
در ميكند تبديل خود ذهن پليسي _ زماني رفتوآمدهاي براي موضوعي به را متن فضاي پيرامون
حذف را مكان و زمان وحدت شده ، ماليخوليا نوعي دچار كه راكد و ايستا ذهن اين با او اينجا
ذهني ، روايي كنش اين گفتم كه همانطور.ميكند نزديك شيزوفرن يك مرزهاي به را خود و
همان به راوي رجعت با.ميكند كسالت و ايستايي دچار هم را اثر عيني روايت بلافاصله
ناگاه به و ميشود "متولد" او خاطراتش محل و شهر با او فيزيكي تطابق و ذهني باورهاي
اينجا درمييابد جنگ از ناشي مرگ و عرق و خون از تلي ميان در را خود بودن انسان مفهوم
تصاوير و قديمي خاطرات و ميشود نزديك دنكيشوتي قهرمان يك مرزهاي به واقعا او كه است
او شخصيت در طولاني زماني پروسه آن راز كشف با.ميرسند مكان و زمان با وحدت به ذهنياش
.نميگردد خاصي رويكرد هيچ دچار ديوانهاش مادر با ديدار از پس حتي او و شده ترميم
و عشق منجمله چيزها بسياري حال ، زمان حذف و روايي دوره اين در بنكس كريستوفر كارآگاه
بازنشسته پليس يك مانند به بنكس و ميكند رها را او گورو.است كرده قرباني را خانواده
.مينشيند جديدي زندگي شايد و مرگ انتظار به
وجود با:ميكنم اشاره گورو تكنيكي مهم كاركرد چند به قسمت اين در:روايي مدرنيسم (2
قصه.است نكرده استفاده پليسي قصه يك ويژگيهاي اكثر از قصه پليسي ژانر جذابيتهاي تمام
دارند وجود داستان در نفسگيري زمانهاي و لحظات اگر و نيست موقعيت داستان عنوان هيچ به
تفصيل به و مستند جايي در و موجز جايي در كه است راوي ذهني روايت همان راستاي در صرفا
موقعيتهاي وجود با كه شده داستاني به منجر ساخت اين در گورو زيركيميشوند گزارش
ساختار از آن خروج و راوي روايتگر ذهن ساختن برهم به منجر موقعيتها اين هيجانانگيز ،
منحصربهفرد تكنيك يك از پاياني مراحل در رمان ديگر سويي از.نميشوند گزارش شده تعريف
به ضدپليسي صبغهاي با را خود رمان شده تعريف هندسه آن به توجه با گورو.است برده سود
.ميرساند اتمام
هيجان سركوبي از بعد برده كار به ساختي تعليق ايجاد راستاي در را خود كوشش تمام كه او
او شخصيت.ميدهد سوق بيتفاوت كاملا و تاريك سويي و سمت به را قصه داستاني ، گره كشف
آن و ندارد كارآگاهي وجود از بويي و رنگ ديگر ذهنياش ، پرسشهاي و دغدغهها بر پايان با
با ميدهد دست از كمكم را خود كاركردهاي بود كرده متن حافظه محور را او كه پليسي صبغه
در نبوده مخاطب توجه مورد ملموس ، قهرمان يك اندازههاي و حد در هيچگاه كه او حساب اين
پايان هيجاني هيچ بدون رمان و ميدهد دست از هم را نخستين سايه و رنگ همان اينجا
قصه توهم و هاله يك تنها رمان اصولا كه درمييابيم اثر خوانش در تامل كمي با.مييابد
اين براي لازم بنمايههاي از هيچيك رمان در كه حالي در.است كرده القا ما به را اكشن
يا و حس به را خواننده داستاني موفق حقه و ترفند اين.نمييابيم را شده داده نويد حركت
كرده همراه خود با را او ميتواند ترفند اين با و ميبرد فرو پليسي ژانر از ناشي انتظار
است پرسوناژ يك ذهن تبارشناسي همانا كه متن اصلي دنياي كشف به وادار اميد همين با و
.شويم نزديكتر او متن به بتوانيم تا بخوانيم بار دو بايد را گورو رمان شايد.بنمايد
او دادهها همين بنابر و دارد آگاهي خود زمان مخاطب همذاتپنداريهاي و باورها از رمان
با ما دقيقا زباني ، فرم لحاظ ازميكند وادار ژانر جعل و داستاني دروغ يك باور به را
كسالتآور و منفصل تصاوير و ديالوگ از آن ساختمان كه هستيم مواجه گزارشي و بيروح زباني
به و كرده كمرنگ را تداعيگر و وصفي جذابيتهاي حتي زبان اين با گورو.شدهاند ساخته
امكانات تمام از استفاده با "بوديم يتيم وقتي" رمان در او.نميكند رحمي هيچ مخاطب
او شايد.است نوشته روانشناختي كاملا و ضدپليسي قصه و متن يك پليسي ، رمان يك موجود
كه لايه دو جهاني.دارد كنراد جوزف حتي و داستايوفسكي داستانگويي تيپ به نيمنگاهي
.ميكند خود زنداني و محبوس اثر ، پايان تا را مخاطب
شنيداري اجراي نوشتاري اجراي
آزرم محمد
شدن نوشته با و شدن نوشته از كه شعري چيست؟ در شفاهي شعرهاي با نوشتاري شعرهاي تفاوت
آن در كه موقعيتي و متني شكل اين از را آن نميتوان موارد از بسياري در و ميگيرد شكل
جدا رويت قابل مجازي فضاي و رايانه صفحه يا كاغذ از را آن نميتوان كرد ، جدا گرفته قرار
چرا نميكند ، عرضه را خود از بسياري بخشهاي ميشود ، خوانده بلند صداي با وقتي چرا كرد ،
است؟ يافتن تقليل حال در آن متكثر معناهاي كه ميرسد نظر به
گويندهاي مديون آنها بودن شعر از عمدهاي بخش كه شعرهايي شفاهي ، شعرهاي ديگر سوي از
را قسمتي بم ، صداي با را كلام از بخشي ميكند ، عوض را صدايش لحن متناوب بهطور كه است
را كلام از ديگر جاهاي ميكند ، زياد را خواندن سرعت جاها بعضي ميخواند ، زير صداي با
كتاب شرايط در يا ميشوند نوشته كاغذ روي وقتي ميكند ، ادا زدن ، حرف معمول از آهستهتر
مواجه ترديد با گاهي آنها بودن شعر حتي و ميرسند نظر به شده محدود ميگيرند ، قرار
ميافتد؟ اتفاقي چنين چرا ولي.ميشود
.است زباني بازيهاي اجراي محل كه است شعر شده نوشته متن اين نوشتاري ، شعرهاي در
زباني لحنهاي تغيير كه است شعر متن.مييابند بروز نوشته خود در زبان مختلف كاركردهاي
اثر در زباني وزنهاي ميشود ، عوض زبان موسيقي آن از سطرهايي در ميكند ، نمايان را خود
امكانات همه و خالي فضاهاي غيرجملهها ، جملهها ، كلمهها ، صداها ، حروف ، همنشيني
بعد و ميدهند نشان را رفتارهايي و دارند كاركردهايي ميآيند ، پديد نوشتار ، پيرامتني
كس هر كه مفاهيمي حتي و آهستگي يا سرعت.ميدهند زبان از ديگري وزنهاي به را خود جاي
.باشند داشته شدن يافته براي امكاني بايد نوشته خود در دارد ، آنها از تعريفي
صوتي اجراهاي چه اگر نميافتد ، اتفاق صوتي صورت به فقط شدن اجرا نوشتاري ، شعرهاي در
به را شعر هر متني رفتارهاي گرفتن شكل و آن كاركردهاي و زباني بازيهاي از مهمي بخش
به گونه اين كه ارتباطهايي و هم به نسبت سطرها موقعيت اما ;ميشوند باعث و دارند عهده
به اهميت هم ميشود حاصل آن هندسي صورت و شعر سطربندي از كه رفتارهايي و ميآيند دست
چند هر ميخوانيد ، شفاهي صورت به و بلند صداي با را نوشتاري شعر يك وقتيدارد سزايي
كه گوشهايي پسند و شما صداي جنس حتي و ميشود اضافه شعر معناهاي به هم شما خواندن چطور
صورت شعر آن به نسبت كه واكنشهايي در نيز ميشنوند شما صوتي ويژگيهاي با را شعر
ارتباطي امكانهاي از يكي نشاندهنده فقط شما ، خواندن توالي اما است ، موثر ميگيرد ،
كه ماندهاند باقي صفحهاي در كماكان ديگر امكانهاي.است يكديگر به نسبت شعر سطرهاي
فضاهاي اندازه ديگر طرف از.باشد آن سازنده حتي يا و كشفكننده ميتواند شما چشمهاي
وجوه همه كلي بهطور و غيرنوشتاري شكلهاي و علائم نيز و صفحه يك مختلف بخشهاي در خالي
براي را آن نميتوان بلند صداي با كه است شعر اجراي از بخشي نوشتاري ، شعر يك ديداري
يا و ميدهند نشان را خواندن توالي يك از بيش آن سطرهاي كه شعرهايي.خواند ديگران
ممكن چطور ميدهد ، پيشنهاد خواندن براي ريتم يك از بيش آنها شدن نوشته چگونه كه شعرهايي
دهان ، يك از و شفاهي صورت به را خود نوشتاري اجراي همه ريتم ، يك با و نوبت يك در است
شعر كه معناها از سطوحي يعني آنها ، متني رفتارهاي از بخشي كه شعرهايي كنند؟ جلوهگر
تعيين صفحه در آن گرفتن قرار چگونه و نوشتار هندسه اثر در نميزند ، حرفي آن از لزوما
تغيير و شعر صوتي اجراهاي نيز و است ، "خودانديشي" داراي امر اين در شعر خود و ميشود
شعر كه گويندهاي صداي در نه و ميافتد اتفاق نوشته خود در آن زباني وزنهاي و لحنها
برهم آن اجراي و متن.دارند دروني اجرايي و نوشتارياند شعرهايي ميكند ، روخواني را
.است متن خود صحنه.منطبقاند
سرعت و ريتم و گوينده صداي زيروبمهاي و صوتياند متني واقع در هم شفاهي شعرهاي اما
خود به كه لحني و ميكند ايجاد خواندن در كه فاصلههايي و مكثها و او توسط كلمات اداي
و را شفاهي شعر يك اگر كه است روشن.ميشوند محسوب شعري چنين متن از بخشي همه ميگيرد ،
به حتي است ممكن بنويسيم ، كاغذ يك روي گوينده بيروني اجراهاي بدون را آن كلام حقيقت در
نوشتني كه را شنيداري رفتارهاي از عمدهاي بخش كه چرا.كنيم شك هم آن بودن شعر
- بودن شعر موقعيت در را آن آن ، با همراهي و كلام اين كنار گرفتن قرار با اما نبودهاند
.كردهايم حذف ميكردهاند ، مستقر - شفاهي و شنيداري صورت به
دارند ، قرار آن در كه صفحهاي يا كاغذ از نميتوان كامل بهطور را نوشتاري شعرهاي اگر
است شعر خود از بخشي آن طنين كه صدايي از نميتوان را شفاهي و شنيداري شعرهاي كرد ، جدا
بودن شعر موقعيت دو شفاهي شعر و نوشتاري شعر كه ميرسد نظر به.نوشت كاغذ روي و كرد جدا
نبايد و دارند را خود كاربردهاي يك هر امروزه كه موقعيتي دو.ميكنند يادآوري ما به را
دو اين بينابين وضعيتي در شعرها از بسياري چند هر.كرد قضاوت مشترك معيارهاي به را آنها
و شفاهي شعرهاي.نميشوند محسوب نوشتاري كاملا يا شفاهي كاملا و ميگيرند قرار موقعيت
و موقعيت در كرد ، كتاب را آنها نبايد شنيد ، سيديها و كاستها از بايد را شنيداري
.ميدهند دست از هم را خود بودن شعر موقعيت و نميگيرند قرار كتاب شرايط
ادبيات حاشيه
رفت اروپا به سندباد *
جهان و اروپا ادبيات توجه كه است متمادي قرنهاي شب يك و هزار تاثيرگذار و تاريخي كتاب
قصههاي برخي از جديدي ترجمه شهرزاد روايت به "دريا سندباد".است كرده معطوف خود به را
.است شده منتشر فرانسه زبان به گاليمار نشر توسط كه است شب يك و هزار
ميرود قزوين عبيد *
.ميشود برگزار آن ويژگيهاي و طنز داستان درباره همايشي زاكاني ، عبيد تولد سالروز در
برگزار ارشاد وزارت داستاني ادبيات دفتر طرف از و قزوين شهر در كه روزه يك همايش اين در
محمدعلي محمد و خرمشاهي بهاءالدين صلاحي ، عمران مجابي ، جواد چون نويسندگاني ميشود ،
ميشود پيشبيني و هستند قزويني همايش اين در حاضر مطرح نويسندگان از برخي.دارند حضور
.كنند خوبي استقبال قزوين كتاب همايشاهل اين از
تازه كاري و آبكنار *
داستاني مجله يك انتشار مجوز ممنوعه تارهاي كنسرت كتاب نويسنده آبكنار مرتضاييان حسين
.گرفت را
با مجله اين انتشار.است كارنامه هنري و فرهنگي موسسه در داستاننويسي مدرس آبكنار
مجله.باشد داستاننويسي عرصه در تازهاي فضاي ميتواند داستان جهان به متفاوت نگاهي
در خاص سويي و سمت و نگاه با كه است داستان تخصصي مجله نخستين هنري حوزه داستاني ادبيات
.ميشود منتشر زمينه اين
دوراس هم باز و روبين *
به روبين قاسم.بود ايران كتابخوان قشر محبوب نويسنده هفتاد ، دهه در دوراس مارگريت
.است داده تحويل ناشر به دوراس از ديگري جديد رمان مدتي از بعد دوراس آثار مترجم عنوان
خواهد منتشر نيلوفر نشر توسط دوراس آثار ترجمه ادامه در را "مجسم حيات" كتاب مترجم اين
.كرد
كرد را خودش كار پاتر ، هري *
جادويي چوب با پاتر هري گويا.ميشود برگزار ماه آذر يكشنبه 17 پاتر هري روزه يك همايش
دهه دو گذشت از بعد چون.است كرده جادو هم را نوجوان و كودك ادبيات دستاندركاران خود
ادبيات دفتر چون دولتي نهادهاي با كودك كتاب شوراي كه است بار اولين اين انقلاب از
از منتقدان و نويسندگان همايش اين در.ميزند مشترك كاري به دست ارشاد ، وزارت داستاني
فرهنگسراي و نوجوان و كودك انجمنكرد خواهند بررسي را پاتر هري پديده مختلف منظرهاي
.دارند شركت همايش اين در نيز ملل
جان كيمياي و سيماب *
رضا.دارد چاپ زير افق نشر در "جان كيمياي و سيماب" رمان معاصر ، نويسنده جولايي رضا
تاكنون جولايي رضا از.دارد را خودش ويژه نثر و است سبك صاحب نويسندهاي جولايي
يلدا ، ظلماني شب و دردكشان حديث همايوني ، ذات به سوءقصد خوناب ، به جامه كتابهاي
وقايع و زبان به ويژهاي نگاه جولايي.است شده منتشر سبز بارانهاي و صورتي نسترنهاي
.ميكند متمايز خودش همنسل نويسندگان از را او كه دارد قاجار دوره
تازه رماني با هيس كاتب *
چاپ امسال ماه دي تا نيلوفر نشر سوي از و گرفت نشر مجوز كاتب محمدرضا نوشته پستي رمان
و نويسندگان جايزه برنده سال 79 در كه است هيس رمان نويسنده كاتب.ميشود منتشر و
سياق و سبك و زبان دليل به شده منتشر ققنوس نشر سوي از كه هيس رمان.شد مطبوعات منتقدان
با و خوانده درس سيما و صدا دانشكده در كاتب.دارد را خودش مخالفان و موافقان آن
.است تلويزيوني كليپهاي كارگرداني او كارهاي از برخي حاصل.دارد مستمر همكاري تلويزيون
او و بود فعال بسيار نوجوان و كودك ادبيات حيطه در دور نهچندان سالهاي در كاتب
.است جمله اين از "ما فيلم ماجراي" كتاب.است نوشته بچهها براي بسياري طنز داستانهاي
خواهد صدا هيس همچون پستي آيا كه ميآيد ذهن به سوال اين پستي رمان انتشار خبر شنيدن با
.كرد
خودآگاهي يا فراموشي
مسيح هيوا
.ميكشد نفس مادربزرگ چادر زير مرگ
كاملا نشانهها.باشد فروغ چون واقعگرايي شاعر ناخودآگاه حاصل نميتواند سطر اين
سطري چنين فعال ، حالي در زيستن و اطرافش به مدام توجه در اتفاقا فروغ كه ميكنند آشكار
عصرهاي يا تابستان ظهرهاي در بارها را آن ما شده زيسته اين از پيش كه سطري.مينويسد را
دليل به را مرگ حتي.بردهايم ياد از اما كردهايم تجربه مادربزرگمان خوابيدن در بهار
را مرگ كند ، نفسهاي و سكوت پيري ، و خوابيدن اما بردهايم ، ياد از مادربزرگ زندگي وجود
.دارد حالت همين نمونه سطر در سهراب كشف ذهني و پيچيده حالت حتي.ميآورد ما ياد به
.ماست دل ضربان در زميني ضرب زندگي:سپهري سهراب
بر آگاهي عين در است قادر او زيرا نميشود ، سرايش تصنع دچار راستين شاعر ميبينيم ،
كند كشف را آنها پنهان موجوديت ببيند ، را چيزها اطراف هاله پديدهها ، شناخت يعني چيزها ،
رهايي تصنع دام از ميتواند گاه آن.شلوغي و خيابان در حتي بماند ، باقي شاعر لحظه هر و
شعري به باشد ، ناخودآگاهي جادههاي از الهام سپيد سوار و اسب انتظار چشم بيآنكه و يابد
.برسد ناب
رجوع ناخودآگاهيمان به نمينشينيم بيگمان مرد ، خواهي فردا بگويند ما به روزي اگر
برعكس ، اتفاقا.بگوييم را مرگ شعر بزرگترين بتوانيم تا سراغمان بياريد زود كه كنيم
به انديشيدني ميانديشيم ، ما و ميكند علم قد برابرمان در حقيقي بسيار شكل به چيز همه
نزديكتر زندگي حتي و مرگ پديده پنهان حقيقت به تا عميق و شهود و كشف از پر و عظيم واقع
شعر ، چه آثار بهترين از بسياري اتفاقا آوريم ، ياد به موجوديتاش تمام با را آن و شويم
آمده وجود به آنها آفرينشگران مرگ لحظات يا روزها يا سالها آخرين در...و موسيقي
.لحظات آگاهانهترين و واقعيترين در درست است
مدام سطر هر در و بار هر كه ببينيد..و شاملو آستان در شعر موتسارت ، مرگ ركوئيم
و ميگويد گذشته از او.آينده حتي ياد به خودش ، و ما ياد به ميآورد ، ياد به را چيزهايي
.آن آينده از و ميگويد هستي گذشته ازفردا و ميگويد خود از حال ،
:آستانه در شاملو ، احمد
كف به كافورينه قديسان نه و اشباح نه و ارواح نه
منگولهدارش بوقي كلاه با خورده بهتان شيطان نه
.متنافي مطلقهاي بيقانون ملغمه نه
تو تنها
مطلقي ، موجوديت جا آن
محض موجوديت
غيابات و مييابي ادامه خود غياب در كه چرا
است اعجاز قاطع حضور
كه شاعر يك طريقت در بزرگ حقيقتهاي به رسيدن نوعي است ، شاملو اشعار آخرين از شعر اين
باز زندگي به شده دور گاه و ميشود نزديكتر مرگ خود از مرگ به گاه خاص بيماري خاطر به
با شاعر است ، نبوده ناخودآگاه سپيد اسب انتظاري چشم زاييده شعر اين ميبينيم.ميگردد
همه و ميدوزد چشم آن به و ميگيرد قرار مرگ بيپرده حقيقت برابر در خودآگاهياش تمام
ميآورد ياد به و درمييابد او فقط كه چيزهايي.ميآورد ياد به آينده و گذشته از را چيز
و ميدهد قرار پديدهها برابر در را آدمي كه است درد و حقيقت اين.ديگري كس هر نه
رنجي چه":ميگويد او كنيم فكر خوب ميتوانيم هم نيما حرف به.ميرسد فرا سرايش هنگامه
".بدهد نوشتن چيز يا گفتن شعر براي موضوع آدم به چيز همه كه است
ميگيريم ، قرار "زمان" در زندگي مسير در و ميآييم دنيا به كه روزي از ما بنابراين
اين به و ميآوريم ياد به را آنها سرودن ، بار هر در و ميدهيم دست از را چيزهايي همواره
حركت در و داشته ادامه زمان در زندگي كه بياوريم ياد به نيز را آينده قادريم حتي دليل
حركت اين آينده به قادريم واقع در ميگيريم ، قرار حركت اين دل در ما وقتي و هست ، و بوده
.مرگ حتي هست نيز آينده كشف و آوردن ياد به لحظههايمان ، در آن ، سرودن و برسيم هم
:نيما
بيرون حد از التهابم در
:من از برميآيد فرياد
نيست خطر و نيستي بيم جز مرگ با كه مرگ وقت در"
نيست و هست غوغاي و جلافت و هزالي
".نيست ضرر پاس به جز و است سهو
در بلكه ناخودآگاهي خلسه در نه مرگ از را دريافتهايش عميقترين شاعر كه است گونه اين
در اسپانيايي مشهور شاعر لوركا بيان هم و ميكند كشف هم آشكار ، تجربه و آگاهي حقيقت ،
خيابانهاي در ميروم غروبها":ميگويد نيويوركاش در شاعر مشهور شعر درباره جايي ،
در شاعر شعر يعني "مينويسم شعر اتاقم در و برميدارم يادداشت ميزنم ، قدم نيويورك
جايي راستين شاعران جهان در ناخودآگاهي ، بر تكيه بنابراين - هارلم پادشاه و نيويورك
.ندارد
به الهام پنجره كنار امروز به تا كه كساني براي حالتي ، يا پيشنهادي ، چنين كه است طبيعي
مولوي فردوسي ، از كه مثالهايي با.مشكل البته و ميرسد نظر به غريب نشستهاند ، انتظار
همواره شاعر هوشيار ، همواره شاعر درحال ، همواره شاعر كه درمييابيم آمد ، لوركا..و
شعر و بنشيند كند ، مبدل يي"آن" به را خود از بيروني و دروني لحظههاي است قادر شاعر ،
.دادهاند انجام بزرگ شاعران اين از پيش كه كاري همان.بگويد
حضور لحظه منتظر يا برسند ، فعال حال به نيستند قادر كه شاعراني متاسفانه
و آن جبران براي پس است ، رفته دست از چيز همه ميبينند ناگهان هستند ، ناخودآگاهيشان
تا ميبرند پناه موادمخدر به گفتهاند ، هم خلسه كه جادويي مثلا لحظه آن به رسيدن براي
.داريم سراغ بسيار اشعار و شاعران دست اين از كه بسرايند ، شعري و شوند بيخود خود از
رفته رفته شاعر زنده شعور و خودآگاهي و ميشود خالي خلوص از سرايش كه جاست اين اما
بيخودي ، و خودي لحظههاي ميتواند ميكند تربيت را خود ذهن كه شاعري ولي ميشود كمرنگ
راه ، جاي هر يا ميزش پشت برساند ، هم به را "ناخودآگاهي" و خودآگاهي بيروني ، و دروني
چيزي چه نميداند اما ميزند ، حرف چيزي چه درباره ميداند او كه حالي در.بگويد را شعرش
ياد از و شده خاموش كرده ، سكوت بعدي سطر و كلمه هر در گفت ، خواهد آنچه زيرا گفت خواهد
زيادي تجربه حالت ، اين به رسيدن خب.ميشود بيدار و ميآيد ياد به لحظه هر و است رفته
كه گفتن شعر خب كه است پندار اين به غلطيدن فرو حساس مرز مرز ، اين كه چرا ميخواهد ،
ذهن مسير در كه سرايش اين آيا اما.گفت شعر ميتوان هم تاكسي درباره ندارد ، كاري
نسخههاي و تئوريها روي از كه شاعري ميافتد اتفاق كار تازه شاعر يك كمتجربه
براي !است نزديك شاعرانه حقيقت يك و شاعرانه اتفاق يك به.مينويسد شعر !زبانشناسي
.ميخوانم دوباره را مقاله من سوال ، اين پاسخ به رسيدن
پايان
|