ميزند رقم را داستان شانس گاهي
رئاليسم خاستگاه
سكوت نعرههاي طنين
گستردهتر نمايي در سمبليسم
ميزند رقم را داستان شانس گاهي
بريج بين بريل با ريويو پاريس گفتوگوي
را قديمي كتابهاي داستانهايم موضوع مورد در
ميدهم ترجيح مدرن كتابهاي به
ميكنم شروع ميكنم تهيه ميفروشد دوم درست كتابهاي كه كتابفروشياي از را آنها و
بيندازم جا را ورقي نبايد ميگويم خودم با و خواندنشان به
معتبرترين بوكر ، جايزه نامزد او رمان پنج كه است رمان شانزده نويسنده بينبريج بريل
كه اين ميكند تعريف را رماناش دو نوشتن ماجراي بينبريجاست شده انگليس ادبي جايزه
و درست چيز كه اين از":ميشود الهام او به ناگهان ميكشد دست نوشتن از وقتي طور چه
صرافت به نبودم ، سرحال چندان كه شب ، يك.ميشد بد حالم داشت ديگه بودم ، ننوشته حسابي
و وزوزكنان كه طور همين نصفشبي بنابراين.افتادم بالا طبقه در كتابهايم كردن مرتب
به وقتي.ميشوم ولو زمين كف بيهوش و ميزي به ميكند گير پايم ميرفتم راه تلوتلوخوران
بيشتر ، هم شايد يا است سال بيست.ميزنم زنگ مادرم به و ميروم پايين طبقه به ميآيم هوش
:ميگويد صدايي و ميزنم زنگ است مادرم شماره خيالم به كه شمارهاي به.مرده مادرم كه
كه آمد يادم بعد روز صبح و بود مرد يك صداي صدا ، ".است ثانيه ده و پنج و سي و دو ساعت"
مخابرات آرشيو به.طلايي صدا دختر به بود معروف كه ميشنيدم را زني صداي اين بر سابق
اهل كه طلايي ، صدا دختر مورد در و كردند بهم زيادي كمك آنها و زدم تلفن بريتانيا
اعضاي از كوتاهي مدت او كه شد معلوم.كردند ارسال برايم را بسياري اطلاعات بود ، ليورپول
هم حاضر حال در و ميشود ناپديد مدتي و ميرود آمريكا به سال 1939 و بوده BBC رپرتوار1
.فرستادند برايم را عكسهايش از يكي.ميبرد بهسر "كرويدون" در واقع سالمندان خانه در
بودي مطمئن تو اما ميرفت و ميگذاشت را تو مادرت اگر ميشد چه راستي كردم فكر خودم پيش
پيرنگ نظرم به است؟ طلايي صدا دختر همان او ميفهميدي اگر ميشد چي و است؟ زنده كه
جوان زن كه بود اين آوردم كه شانسي اما.رسيد ذهنام به هم راحت خيلي و آمد محشري
رماننويس 1860- 1937) بري جيمز پيترپن در من "بزرگ خيلي خيلي ماجراي يك" رمان بازيگر
كردم كشف كردم ، تحقيق بري مورد در وقتي.ميكرد بازي نيز (اسكاتلندي نمايشنامهنويس و
!عجيبي زوج عجب گفتم خودم پيش.است جنوب قطب كاشف اسكات ، كاپيتان سرشناس دوستان از او كه
آفرينش به منجر كه بود منطقي (من نظر به) عجايب سرزمين در گمشده پسرهاي ايده البته اما
.شد ختم تايتانيك به هم كتاب اين كه.شد "The Birthday Boys" من بعدي كتاب
***
نبود؟ دشوار برايتان نزديد ، قلم به دست كه مدت ، اين از بعد رمان نوشتن آيا*
.نه
رسيد؟ ذهنتان به چگونه جانسون دكتر و كريمه جنگ تايتانيك ، رمانهاي ايده*
كه را ، تايتانيك هم او و آورد ، وجود به را اسكات كاپيتان ايده "بري" گفتم كه طور همان
غرق نيز تايتانيك جنوب ، قطب در چادرشان در همراهانش و اسكات مرگ از بعد ماه يك درست
.ميشود
تمام و اول جهاني جنگ.ميدهند بعدي وقايع از خبر گويي.هستند نمادين رويدادها اين*
.جنگ از پس رويدادهاي
.نبود سابق مثل چيز هيچ ديگر سال 1918 از بعد درسته ،
ديگر انگلستان باشد ، كه چه هر اول جهاني جنگ نتيجه كه زده را حرف همين هم اورول جورج*
اين چهطور؟ كريمه جنگ.داد خواهد دست از جهان در را خود جايگاه و بود نخواهد سابق مثل
رسيد؟ ذهنتان به چهطور موضوع
غربي جنوب در بندري و شهر) "سباستوپول" گشايش خبر به چشمم تايمز مجله در پيش سال شش
Black Sea) سياه ناوگان خاطر به را آن كه بود سالها.افتاد عموم بازديد براي (كريمه
نشان را مرتفعي ساختماني بلوكهاي خبر اين به مربوط عكس.بودند بسته سرد جنگ و (Fleet
من دانستههاي كل.شدهاند بنا استخوانها روي ساختمانها اين تمام كه كردم فكر.ميداد
نظرم به پيرنگي موضوع اين براي "..مرگ دره در":تنيسون شهر به ميشد محدود كريمه از
خبر اين.گشتم تايمز 1864 دنبال و رفتم لندن كتابخانه به دوباره بنابراين.نميرسيد
چه ".يافتند "بيجان" بدنام خانهاي در را آكسفورد دانشگاه استاد":كردم پيدا را كوتاه
آنها كه بردم پي و خواندم آكسفورد دانشگاه استادان مورد در مطلبي بعد !بزرگي رسوايي
خانههاي به يا ميآوردند روي خود همجنس به يا بنابراين كنند ، ازدواج نداشتند اجازه
بلا اين و بوده رفته خانهها اين از يكي به هم برگشته بخت مردك اين و ميزدند سر بدنام
.بود آمده سرش
تلفيق هم با را موضوع دو اين هاردي جورج شخصيت دادن شكل براي گرفتيد تصميم كه شد چي*
خلق را داستان يك مجموع در و هستند نامربوط نظر به كه الهامبخش موضوع دو اين كنيد؟
ميكنند؟ خلق را شخصيتي چنين چهطور ميكنند ،
.است اتفاقي.نميدانم
تحقيقات به دست بايد بنويسيم تاريخي شخصيتهاي و حقايق پايه بر رماني اينكه براي*
.ميشود افزوده داستان به كه است زوايد و حشو از انبوهي نتيجهاش كه بزنيم گستردهاي
به مهارتاش كه ميافتاد رماننويسي دست به جورجي استاد داستان اگر كه است اين منظورم
دستچين مختلف آرشيوهاي از كه جزييات صفحه صدها با ميشد رماني نميرسيد ، شما پاي
تحقيقاتتان از.صفحه دويست از كمتر است ، موجز حيرتانگيزي نحو به شما كتاب.شدهاند
ميكنيد؟ استفاده چگونه
كتابها اين تمام.دارم خاصي روش تحقيق برايباشد دقيق كارم كه هستم اين پي در فقط من
اين يا اما برداشتن ، يادداشت به ميكنم شروع بعد.خواندن به ميكنم شروع و ميگيرم را
كتاب مثلا.نميآورم خاطر به بودم خوانده كه را مطالبي يا ميكنم گم را يادداشتها
.است (انگليسي فرهنگنويس و نويسنده 1709- 1784) جانسون دكتر مورد در من بعدي
و اسكاتلندي نويسنده و وكيل 1740- بوسول 1795 جيمز) بوسول كتاب طرف نداشتم دوست
موضوع با ارتباط در.خواندماش حال اين با اما بروم ، (جانسون ساموئل بيوگرافي نويسنده
كتابفروشياي از را آنها و ميدهم ترجيح مدرن كتابهاي به را قديمي كتابهاي داستانم
خودم با و خواندنشان به ميكنم شروع.ميكنم تهيه ميفروشد دوم درست كتابهاي كه
.ميشوم رد نخوانده صفحات از بعضي از خدا هميشه كه "بيندازم جا را ورقي نبايد":ميگويم
منظم و مرتب چيز همه نظر به.كنم داستانم نوشتن به شروع بايد كه ميرسد فرا لحظاتي بعد
G مدخل.كن نگاه را اينجا اما.حاضرند استفاده براي الفبا حروف ترتيب به مدخلها است ،
صفحه يك هر براي من اما...بودم كرده پاره سيگار كردن روشن براي را P مدخل و است خالي
.هستم كردن حذف حال در دائم و ميكنم سياه را صفحه دوازده قبلش رمانم
قادرند حقايق آيا كنند؟ ايجاد پيرنگ در اختلالي تحقيقات كه افتاده اتفاق هرگز آيا*
بيفكنند؟ شما نظر مورد مسير از غير مسيري در را آن و كنند عوض را شما داستان مسير
داشتم جورجي ، استاد رمان در مثلا.ميماند باز دهانش تصادفها بعضي از آدم راستش
موقع همان ميرود ، جسدي روي پايش كه بود كارزار در زدن پرسه مشغول پاتر كه مينوشتم
چيدش ، و خورد آبي گلي به چشمش ناگهان بئاتريس نوشتم بنابراين ميرسد ، ذهنام به آبي كلمه
دامنههاي روي و بود فوريه ماه رفتم ، كريمه به تلويزيوني نمايش يك براي بعد ماه چند
پنهان ديدهها از را استخوانها كه علفهايي پاي جنگ ، وقوع محل يعني ;"اينكرمن" بالاي
.ديدم را آبي كوچولوي گل همان ميكردند
آن به (انگليسي نويسنده و آكسفورد چهارم ارل 1717- 1797) والپور هوراس كه چيزي همان*
.ميگويد اقبالي خوش
.بود مشكلي كار واقعا داستان زبان درآوردن جانسون ، دكتر رمان مورد در اما.دقيقا
فيلمهاي از يكي "جورجي استاد" براي.بيابد را خود خاص زبان داستان تا ميكردم دقت بايد
زبان براي و ديدم را (سبك تيپ حمله) The Charge of the light Brigade ،"وود چارلز"
ليدي" نقاشيهاي.نشستم Scott of Antarctic فيلم در ميلز جان بازي تماشاي به "اسكات"
عكسهاي طور همين و ديدم ميكشيد ، تصوير به را كريمه جنگ از صحنههايي كه را ، "باتلر
گذشته كتاب اين شدن تمام از مدتها.كردم بزرگشان جزييات ديدن براي كه را "فنتون راجر"
اين آن روي كه ساختماني در سر بر پلاكي به افتاد چشمم شهر مركز در راهم سر روزي كه بود
رد كنارش از بار صدها كه نگو "بوده فنتون راجر استوديوي قبلا اينجا":بود شده حك عبارت
.بود نديده را آن چشمم و بودم شده
:پينوشت
اجرا و است بلد مجري هنرمند يك كه موسيقي قطعات و نمايشنامهها آوازها ، مجموعه.1
.ميكند
رئاليسم خاستگاه
سرشت محمدي مريم:ترجمه
متن" مفهوم نقد در و مينويسد مارچ ميدل رمان مورد در مقالهاي سال 1981 در لاج ديويد
متقابل كنش به معتقد لاج.ميكند مطرح را دست اين از سوالهايي "كلاسيك رئاليستي
تصوير به" خواننده براي را روايت ماوقع تنها نثر آن اساس بر كه روشي) imitative mimesis
در و بگذارد خواننده اختيار در را شخصيتها و رويدادها از ي"گزارش" اينكه عوض ،"ميكشد
آموزنده را نثر صورت اين در كه ،"كند تعريف" بيننده يا خواننده براي را روايت ماوقع آن
اين ، وجود با.است قايل آن براي بسياري اهميت و است راوي يا شاعر صداي و (.ميكنند تلقي
برگرفته كه نظرياتي ;ميكند مطرح كلاسيك متون شاخصهاي مورد در را تازهاي نظريات او
يك بودن "چندصدايي" خاطر به رمان باختين ، نظر از.است باختين ميخاييل آثار از يكي از
گاه كه شده آفريده مختلفي صداهاي از رمان او ، نظر از عبارتي ، به يا.است روايي جالب فرم
منظر اين از را روايت ما تاكنون.كنند پيدا غلبه صداها ديگر بر صداها از بعضي است ممكن
نتيجه يك تسلطي چنين باختين نظر از اما است ، مسلط رمان بر راوي صداي كه كردهايم بررسي
قطعي امر يك هيچوجه به است شخصيتها همه كنترل به قادر راوي صداي اينكه و نيست قطعي
.نيست شخصيتها صداي سواي هميشه لزوما راوي صداي علاوه بهنيست
ببرد پي ميتواند سختي به مارچ ميدل رمان خوانندهاست راوي نفع به گاهي صداها تداخل
و گفتار در بيزاري اين كه است روشن و است بيزار رزاموند شخصيت از حد چه تا راوي كه
در راوي اظهارنظرهاي كجا كه داد تشخيص ميتوان دشواري به گاهي:شده منعكس رزاموند رفتار
عبارتي به يا.ميشود آغاز كجا از رزاموند ناجور حرفهاي و مييابد پايان رزاموند مورد
.ميكند imitative mimesis وقايع نمايش به شروع نثر كجا از راوي اظهارنظرهاي از پس
متوجه را ما اينكه براي لاج.شد راوي تسلط از مانع ميتوان اصل همين از استفاده با اما
وقايع نمايش و راوي صداي ميافتد اتفاق بسيار مارچ ميدل رمان در كه كند نكته اين
اين نتيجه.ميكند هموار خود بر را بسياري رنج مييابند ، تداخل (imitative mimesis)
رمان در مثلا.ميشنويم را شخصيتها صداي بيشتر راوي ، صداي جاي به كه ، است آن تداخل
به كاسابون آقاي غياب در لاديسلاو كه زماني داستان ، اساسي لحظات از يكي در مارچ ، ميدل
است اين صحنه اين مورد در مهم نكته.ميبينيم چشم به را مسئله اين ميرود ، دوروتا ديدار
:يكديگرند با تعارض در نحوي به راوي و دوروتا لاديسلاو ، صداي كه
:كرد اضافه بيدرنگ و ".كنم صحبت باهات دوباره نيست بد كه كردهام فكر اين به اغلب"
اون همه":گفت كامل رضايت با ويل ".زدم حرف باهات دري هر از كه است عجيب نظرم به"
آدم كه داشت را اين ارزش كه بود موجودي حضور در اينكه از ".ميآورم خاطر به را حرفها
گمانم به.ميكرد رضايت احساس دل در وصفناپذيري بهگونه بريزد ، پايش به را عشقاش تمام
هم لحظاتي فاني ، موجودات ما ، زندگي در آخر.بود كمال حد در عاشقانهاش احساسات لحظه آن
.است ملكوتي كه هست
مشغول دوروتا كه زماني ميشود ، اشاره رم در دوروتا و لاديسلاو ديدار به كه صحنهاي در
پي ميرود ، او ملاقات لاديسلاوبه كه حقيقت اين واسطه به است ، تعطيلات دوران گذراندن
وفاي از حكايت دوروتا سخنان آنكه وجود با.علاقهمندند هم به شخصيت دو اين كه ميبريم
روشنفكرمابانه كاملا علاقه يك لاديسلاو به علاقهاش كه ميدهد نشان او اما دارد ، او
كه كرد استنباط ميتوان لاديسلاو صحبتهاي از مسلما و دوروتا صحبتهاي از امااست
سخنوري نوزدهم قرن خوانندگان به خطاب كه راوي.است دخيل آنها رابطه در عميق احساسات
به.بدهد جلوه "بينقص" افكاري ظاهر به را لاديسلاو افكار ميكند تلاش تنها.ميكند
گفتن عوض به ميكند ، اظهارنظر بالا موضع از اخلاقي مسايل مورد در هميشه كه راوي علاوه
و شرايط از دستهاي ترتيب اين به.ميبرد كار به را "كنم گمان" عبارت "دارم يقين"
كاسته راوي قدرت از رفته رفته تا ميشوند سبب يكديگرند با تعارض در كه صداهايي همينطور
افشا را حقايق كه سناريويي ;كند هدايت خود اختيار به را سناريو اين نتواند او و شود
در را مهمي نكته ميكنيم ، بررسي منظر اين از را رمان بودن صدايي چند كه زمانيميكند
بودن چندصدايي به اعتقاد بادرمييابيم رمان با خواننده برخورد شيوه و رمان روايت مورد
درك را آن بتوان خواندن يكبار با كه نيست ساده روايت يك تنها رمان كه ميبريم پي رمان
آنها تداخل به حتم طور به صداها ميان نهاني كشاكش و است صدا از سرشار رمان.كرد
است مطلق قدرتي راوي صداي قدرت كه گفت يقين با نميتوان اينكه اين ، بر افزون.ميانجامد
براي جالبي پيامد مييابد ، تداخل متن در ديگر صداهاي با راوي صداي كه دليل اين به
از كه شخصيتي ، هر به را اقتدار اين دارد اجازه خواننده كه ترتيب اين به.دارد خواننده
فرمان از تمرد خاطر به را كار اين اغلب كه است گفتني و دهد نسبت است ، صحيحترين نظرش
هر كه ميكند تاكيد "كلاسيك رئاليسم" اصل بردن زيرسوال با لاج.ميدهد انجام راوي
شامل بالقوه ، طور به هستند ، "رئاليستي" ديگران ادعاي به بنا كه روايتهايي حتي روايتي ،
روايتي از كه ميكند ايجاد را تصور اين "كلاسيك رئاليستي متن" ايده.است مضمون چندين
نه رئاليسم كه دليل اين به كرد ، برداشت را معتبر مضمون يك ميتوان اساسا مارچ ميدل مثل
.است سبك يك تنها كه واقعيت تقريبي درك
سكوت نعرههاي طنين
مالرو آندره آثار و زندگي به نگاهي
رخ نيم
رشيديان مهيار
بيان يعني هنر" ;كه نوشته متنهايش از بسياري در را جمله اين مكررا مالرو آندره
تا ميدانست هنرمند يك را خود هميشه دليل همين به نيز مالرو."نيستي برابر در ايستادگي
بيرق زير نيز بار هر و.ماند باقي سياسي مردي عمرش آخر تا او كه چند هر.سياسي شخصيت يك
سالگي در 53 را او چرخش دلايل از يكي مفسرين از بسياري البته.چپ چه و راست چه:حزب يك
ايالات از ديداري پي در مالرو.ميدانند او بودن هنرمند واپسگرا راست به افراطي چپ از
ميتواند كه است هنر تنها و ميكشاند نابودي به را بشريت آينده سياست":كرد اعلام متحده
".بخشد همبستگي و وحدت آن به
از پدرش.گشود جهان به چشم پاريس شهر در نوامبر 1901 سوم صبحگاه در مالرو آندره
تحصيلات ميبايست او كه ميانديشيد آندره درباره اينگونه و بود دولت فرادست كارمندان
وارد كندرسه ، دبيرستان در مقدماتي درسهاي گذاشتن سر پشت از پسر مالروي.كند كسب عاليه
باستانشناسي همچنين و چيني سانسكريت ، كه بود آنجا در و شد پاريس شرقي زبانهاي مدرسه
و شد آشنا گلداشميت كلارا نام به يهودي سرمايهدار دختر با كه بود ساله بيستآموخت
عازم پدرش بعد سال دو.شد منتشر آزادش اشعار از كوچكي دفترچه سن همان در.كرد ازدواج
راهي نيز آندرهبخواند خود به را او ميشود ساله سه و بيست آندره وقتي تا شد هندوچين
زندگياش اشكال و ادوار جذابترين از يكي را شرق در زندگي دوران خود.ميشود هندوچين
نگاه سالها همين در.بود خاك دل در گمشده بودايي دنبال به را سالها آن او.ميداند
به و.شد خودش زمانه اجتماعي _ سياسي شرايط مجذوب و شكست هم در تمدنها به افسانهاياش
مسئوليت بود ، همگان زبانزد سخنش شور و زبانآوري چون.پيوست هندوچين كمونيست حزب
سالگي شش و بيست در مالرو آندره.شد داده او به كوانلي و كواتتونگ استانهاي در تبليغات
.بود آبديده انقلابي يك
هندوچين ، در كه را شكنجههايي نمود.است آشكار ابتدايياش رمان سه در دوران اين نمود
يافته برگ و شاخ شمار گاه" تروتسكي كه بود "پيروزمندان" بود ديده هنگكنگ و شانگهاي
هشت و بيست در اثر اين.است هنگكنگ در عمومي 1925 اعتصابهاي داستان مينامدش "انقلاب
از زمينهاي شد ، منتشر بعد سال يك كه ،"شاهانه شيوه".شد منتشر نويسندهاش سالگي
و آدمي تنهايي از است مالرو نگاه بازتابيدن آن قصد اما.دارد را كامبوج در باستانشناسي
از گذشته اثر ، اين.بخشيد جهاني چهرهاي او به "بشر سرنوشت" سومش رمان.او بر مرگ غلبه
هر در مالرو.شد برگردانده نيز دنيا زنده زبانهاي همه به شد ، كنگور جايزه صاحب اينكه
سرسختانه و ناگريز مقصودي او براي عمل هر و ميديد عملي خشونت ، و مرگ از گذشته رمان
.داشت
در شانگهاي شهر كشتار به مستقيما داشت ، خود متن زير در كه مفاهيمي از گذشته رمان اين
.دارد اشاره 1927
به و گسست سوم انترناسيونال با را خود ارتباط كايشك پيانگ كه سالي همان يعني
.نگرفت آرام اما برگشت ، فرانسه زادگاهش به مالرو سال ، همين در.كرد پشت كمونيستها
براي مالرو احساساست اروپا سي دهه فاشيسم عليه او مبارزات از نمونهاي "خشم روزهاي"
و سخنراني نازيسم ضد بر او بلكه نميشد قلم به محدود توده آزادي و اجتماع اصلاح
يكي او.ميخواند بشريت دشمن را موسوليني سياهجامگان باره هر و ميكرد برپا گردهمايي
.بود حبشه به ايتاليا وحشيانه تهاجم معترضان بزرگترين از
عرصه به پا مستقيما هندوچين سالهاي ياد به ديگر بار يك در 1936 مالرو آندره
و پيوست جمهوريخواهان حزب به او شد ، اسپانيا ديكتاتور فرانكو كه زماني و نهاد انقلابيون
اسپانياي آسمان برفراز نظامي ماموريت شصت از بيش بود ، بيتجربه هوانوردي كه وجودي با
.پوشيد رزم لباس زرهي آتشبار لشكر در جهاني دوم جنگ شروع با.كرد رهبري را فرانكو
.است متبحر جلادي خود او اينكه از بيخبر و بود استالين شيفته سالها آن مالرو
هيچ.گريخت زندان از رسد ، سر به حبساش مهلت آنكه از پيش و ، ماند نازي زندان در مدتها
دولت صف در ناگاه جنگ كردن فروكش از بعد كه گذشت او بر چه نازي زندان در نميداند كس
منزجر او از مريدانش و دوستان تمام عمل ، اين با.گرفت قرار دوگل ، دولت افراطي ، راست
فرهنگ وزير وي.است فرانسه ادبيات تاريخ از بخشي خود او احوال اين تمام با اما.شدند
موزه به هميشه براي را او نام كه كرد منتشر كتابي در 1953 مالرو.بود نيز دوگل شارل
اثر اين در مالرو.خدا به رو فريادهايي."سكوت فريادهاي":داد پيوند جهان ادبيات تاريخ
است جاري اعصار در كه را صدايي ميتوان چگونه":مينويسد انديشمند و شاعرانه طنيني با
پيدرپي صداي بود ، طنينانداز پرآشوب درياهاي كفهاي در روزگاري كه را پژواكي نشنيد؟
".كرد نصب فلورانس گورهاي برفراز آنژ ميكل كه را سيمين ناقوسهايي
دگرگوني است ، ثابت كه دم همان در هنر ، بود ، معتقد نيز در 1976 مرگش از بعد حتي مالرو
تاريخ هنر مالرو ظن به.ميكند حفظ و ميسازد باز ميدهد ، شكل كه است هنر.ميبخشد
.انسانها زمين بر است خدا مالكيت
گستردهتر نمايي در سمبليسم
داستان مجموعه سوم چاپ مناسبت به
محمدعلي محمد "بهتران ما از"
خواننده + منتقد + نويسنده
پيروزان عليرضا
ديگري حوزههاي به را سياستزدگي اين و.است سياستزده ذهنيتي ايرانيان ، ما ذهنيت
ادبي صرفا متن يك از سياسي معنايي منتظر لحظه هر و كردهايم داخل هم ادبيات همانند
در.شد پيش چهارسال و بيست در محمدعلي داستانهاي با كه است برخوردي همان اين و.هستيم
خود روزگار و محيط در كه دانست سمبليك داستانهايي شامل ميتوان را "ازمابهتران" اينكه
شكي ميدهند تسري هم سياست جمله از ديگري حوزههاي به را شكاكيتگرايي اين و ميكنند شك
اين زمان ، آن منتقدان از بسياري كه بوده الزامي يا و اجبار چه ديد بايد اما.نيست
نميدادند خود به هم را زحمت اين حتي و ميدانستند سياسي پيام حامل صرفا را داستانها
مرز در گفت چهار" عنوان با كه متني در محمدعلي خود.بينديشند آن درباره بيشتر كمي كه
من":ميكند بيان ديگري گونه به را نكته همين است ، نوشته داستانها اين بر "نگفت و گفت
صدا ، آن تخيل ، و واقعيت بين مرز كه ميپرسم خود از گاه و هستم همعصرانم روشنبيني مديون
گاه آدمي و دارند وجود راستي به و ميزنند حرف واقعي چيزهايي از كه سراب آن حركت ، آن
را ذهن كه نديدن و ديدن بين كجاي و لحظه آن كجاست؟ بزند ، هم دست آنها به است قادر حتي
باشد؟ بايد شكلي چه بسازد ديگري چيز يك ناپيدا و پيدا پديدههاي و رويدادها از واميدارد
نيز فرهيختگان و نينجامند تحميق به كه شوند نوشته محتوايي و زبان چه با اينها ، بعد و
".بيارزند خواندنش به كه باشند پيامي حامل.نكنند غريبگي احساس آن با
:است ساده خيلي مسئله.بكشم ميان به را ديگري حديث و حرف دارم قصد كه است واضح سادگي به
آن منتقدان جزمانديشي و تنگنظري جز داستانها ، اين از جنبه و زاويه يك صرف ديدن
در محمدعلي داستانهاي.است نداشته همراه به ما ادبيات براي را ديگري دستاورد روزگار
رويكرد ژرفتر ، نگاهي با و گستردهتر سطحي در ميتوان را "ازمابهتران" مجموعه
ويژه به و فرهنگي و سياسي _ اجتماعي مسائل از اعم خود ، روزگار به نويسندهاش ديگرگونه
چنين به داستانها اين همه آيا اينكه در اما.دانست هستي جهان اين در انسان به نگاه
.است ترديد محل يافتهاند ، دست موفقيتي
خود روزگار به.ميكنند شك خود وضعيت در "ازمابهتران" مجموعه داستانهاي آدمهاي
.ميشوند خود پيرامون جمع از هراس و ترس دچار نمييابند ، خود با را كسي چون و ميانديشند
كافكا داستانهاي شخصيتپردازي نوع صرف با آدمها اين ميان نسبي شباهتهايي جهت اين از
خواننده ديد از امر ابتداي در تمهيدات اين همه كه نماند ناگفته البته ودارد وجود
اين جهان بر حاكم وضعيت از ديگري كور گره داستان هر پايان با اما ميماند ، پنهان
و اصلي قصد واقعا اگر:است اين ميشود مطرح اينجا در كه پرسشي.ميشود باز داستانها
بوده روز پيشپاافتاده سياسي مسائل يكسري طرح داستانها ، اين نگارش در محمدعلي حقيقي
بيپشت و تنها اينقدر آدمها اين چرا پس دريافتند ، روزگار آن منتقدان كه چيزي آن و است
از بايد كه مردمي همه آن ديگر ، عبارت به ميآيند؟ نظر به شده رها خود حال به و پناه و
!ميكنند؟ چه و كجايند كنند پشتيباني آدمها اين
را كهنه عادتهاي و رسوم دارند دوست كه آدمهايي عصيان.هست هم عصيان "ازمابهتران"
خود داستانها ، اين خرافاتزده چهره عكس كه است خاطر همين به درست وبشكنند
اعماق در ريشه ميتواند كه برميخيزند خرافههايي با جنگ حتي و روشنگري به داستانها
در خود تصميم گفتوگويي در محمدعلي زمان همان.باشد داشته جامعه يك مردم همگاني ذهن
.ميكند عنوان " جنزده فضاهاي به رفتن" را "ازمابهتران" مجموعه داستانهاي نگارش
بود ، كرده عنوان زمان همان در منتقدي كه آنچه برخلاف درست بگويم بايد كه است جالب
اين منتها.ميگيرند خود به نيز فلسفي بوي و رنگ گاهي "ازمابهتران" مجموعه داستانهاي
ذهنيتهاي ماجراها ، اين گيرودار در كه است انسانهايي زندگي به مربوط فلسفهاي فلسفه ،
خرافات ، آن ژرفاي در كه ذهنيتي.ميدهند نمايش وجهي بهترين به را خود هزارساله چندين
به را داستانها اين كه است محمدعلي كار از همينوجه و.است تامل قابل عوامزدگي و ترس
اين موفقيت راز.ميدهد جلوه ادبيات عادي خواننده هر چشمان پيش در ديگر گونهاي
عنوان آن همگاني خوانش و متن معاني كثرتپذيري همين در بايد را ، خود زمان در داستانها
جهات بسياري از افزود ، مجموعه اين به محمدعلي بعدها كه داستانپسيني چهار كه هرچند.كرد
همانند داستانها ، اين از برخي حتي و نبودند پيشين زنجيرهوار داستانهاي راستاي در
دور ادبيات عادي خوانندگان چشم از كه دارند ريزهكاريهايي "چهارشنبهسوري" داستان
و بهتر هرچه جهت در سادگي همين كه است ساده بسيار زباني داستانها ، اين زبان.ميماند
در ديگر عبارت به.ميآيد كار به داستانها درونمايه با خواننده ذهن كردن درگير بيشتر
.نيست نامناسب و بيجا زباني بازيهاي و فخيمگويي و لفاظي از نشاني هيچ داستانها اين
آثار نخستين زبان زبان ، اين و نثر اين البته و ميشوند رديف هم سر پشت رواني به جملهها
به مدت اين در و دارد تفاوت حدودي تا امروزهاش داستاني زبان و نثر با كه است محمدعلي
.است بوده تكامل به رو چشمگيري طور
|