مدرن شاعر يك سرودهاي
است مرده باز چشمان با زن اين
داستان 81
ادبيات حاشيه
مدرن شاعر يك سرودهاي
"ازراپاوند" آثار و زندگي به نگاهي
رشتههاي تمام در پاوند گسترده ديد و استعداد
مركز را لندن او تا شد باعث ادبي و هنري
آورد بهشمار جديد رنسانس يك
|
|
ابطحي سالومه:ترجمه
،"روزتي" مانند نويسندگاني تاثير تحت شعر فضاي كرد ، گفتن شعر به شروع "پاوند" كه زماني
نوشتههاي.بود ،(كارش اوايل در) "ييتس" و "داوسون ارنست" ،"جانسون ليونل" ،"برن سوين"
.داشت وسطايي قرون و كلاسيك كارهاي سمت به گرايشي آنان بر حاكم فضاي و موضوع نظر از آنان
مكاني.ميشد محسوب خيالي ، مكاني آوردن وجود به براي وسيلهاي بهعنوان شعر واقع در
در روزمره زشت زندگي از متفاوت كاملا چيزي يعني.لطافت و زيبايي احساس ، و شور براي
.حال زمان
را لندن نهايتا و ماند ونيز در ماه چند و كرد سفر اروپا به كشتي با پاوند سال 1908 در
بين.شد آشنا "ييتس.بيدابليو" خود قهرمان با او آنجا در.برگزيد خود اقامت براي
به او عشق آنها بيشتر در كه درآورد تحرير رشته به نظم مجموعه شش او و 1911 سالهاي 1908
"براونينگ" وسطايي قرون عقايد تاثيرات مجموعه اين در.بود حاكم كار فضاي بر ايتاليا شعر
سبك پاوند "هولماي.تي" و "فورد مادوكس فورد" تاثير تحت آن از پس.بود مشهود كاملا
مكتب آن واسطه به كه كرد آغاز را جنبشي سال 1912 در و كرد نوين و داد تغيير را خود
قافيه و سجع قيد از آزادي و بكر ، و جديد موضوعات زنده ، تشبيهات پيرو كه شعر از جديدي
.بود (تصوير) ايماژ مكتب مكتب ، اين نام.شد پايهگذاري بود
ايماژ سبك در "مترو ايستگاه در" مانند شعرهايي نوشتن اثر در او كه ظرافتي و نازكبيني
انجمن كارهاي با بيشتري روشنبيني با تا كرد هموار او براي را راه سرعت به آورد دست به
تا كرد كمك او به آشنايي اين.شود آشنا لوئيس ويندهام مانند هنرمنداني و انگليسي كوبيسم
ميتواند ميشوند ، ساخته كوبيسم سبك به كه مجسمههايي مانند هم شعر كه دريابد وضوح به
زماني وي جديد ديدگاه اين.ميشوند چيده يكديگر كنار كه بيايد وجود به سطوحي و احجام از
بودند ، چيني كلاسيك اشعار ترجمه كه ،"فنولوسا ارنست" آثار روي بر كه شد قويتر و بهتر
ارنست".كرد تبديل "Catnay" زيباي بسيار بيقافيه شعر به را اشعار اين او.كرد كار
كه هستند خيالي و مجرد استعارههايي چيني نوشتاري شخصيتهاي كه داشت اعتقاد "فنولوسا
جديد سبكي پاوند عيني نمادهاي بازي اين در و ميكشند تصوير به را نويسنده افكار و عقايد
هم كنار در را خيال صور تنها نه كه صرفه به مقرون و پويا:يافت شعر از جديد نوعي براي
متمايز يكديگر از را داستان اجزاي و قولها نقل كنايهها ، حقايق بلكه ميداد قرار
در كه شد آزمايش "(سرود)كانتوها" نام به او اثر بزرگترين در زودي به روش اين.ميكرد
در نيز نثر از گلچينهايي حتي و بود شده استفاده ديگر زبانهاي از قولهايي نقل از آن
.ميشد مشاهده آن
مركز را لندن او تا شد باعث ادبي و هنري رشتههاي تمام در پاوند گسترده ديد و استعداد
و بالغ سبك مدافع و راهنما ويراستار ، قالب در او آن از پسآورد شمار به جديد رنسانس يك
با او اميدهاي كشتي اما.شناخت را "جويس" و "اليوت" زمان همان در و درآمد ييتس ، پخته
در مسئله اين.زد او كاري زندگي بقيه به نااميدي رنگ و نشست گل به اول جهاني جنگ شروع
هيو" و سال 1919 در "پراپرتيوس باسكستوس بيعت" نامهاي به شعر دو او شد باعث كوتاهمدت
.بسرايد (1921) "مابرلي سليبون
شعر "بيعت" بيقافيه شعر.است كنتراست يك بيانگر شعر دو اين كنايهآميز ترتيب
روابط بيان از دفاع در رومي اول قرن شاعر يك سرودههاي مبناي بر كه است كنايهداري
زمان در كه متعصبانهاي وطنپرستي عليه و شعر در شهواني عشق به وابسته مسائل و خصوصي
كه تنيده ، هم در است هزلي ابيات شامل "مابرلي"است شده تنظيم ميشود ، برانگيخته جنگ
خود تفكر افق محدوديتهاي توسط كه هرزه و شده اخته فرهنگ يك نابودي عنوان به را جنگ
و "اليوت" نزديك همكاري بر است شاهدي شعر اين.ميكشد تصوير به است ، نابودي به محكوم
كه رسيد خود اوج به زماني نفر دو اين رابطهاليوت شعري ذوق از است بازتابي و "پاوند"
.درآورد تحرير رشته به را "بيهودگي سرزمين" پاوند
سال در.گفت بدرود را لندن آن نوشتن با "پاوند" كه شده شناخته اثري بهعنوان "مابرلي"
به سال 1924 در سپس و كرد زندگي پاريس در سال چهار مدت به و كرد ترك را لندن او 1920
آميخته شعري كه "كانتوها" كتاب روي بر را خود اصلي تمركز او زمان اين در.رفت ايتاليا
نشان "كانتوها" كه همانطور.شد چاپ سال 1925 در آن اول بخش كه گذاشت است ، تاريخ با
ديدگاه از جنگ و بود اقتصادي مسائل و اقتصاد متوجه شدت به او حواس زمان اين در ميدهد ،
راهحلي كه كرد فكر "پاوند" و بود آمده وجود به سرمايهداري بينالمللي رقباي توسط وي ،
جهت در كه راهحلي عليالخصوص است يافته سرمايهداري نام به عنانگسيخته اهريمني براي
پاوند نظر به كه) "داگلاس.دي.اچ.سي" اجتماعي نظريه در.رود كار به هنر اهداف پيشبرد
يك اعتباري سيستم كه بود گفته استدلالات بيان با داگلاس (بود سرمايهداري مشكل راهحل
ترويج بنابراين يابد توسعه عموم براي و گسترده سطح در قدرت ايجاد توسط ميتواند كشور
منظور اين براي سرمايهدارها و بانكدارها دستان از قدرت گرفتن و جامعه سطح در خلاقيت
اين به اقتصادي اصلاحات انجام بر مبني موسيليني قولهاي واسطه به كه پاونداست ضروري
به و ميگيرد قرار "داگلاس" نظريه تاثير تحت وي كه كرد گمان بود شده جذب ايتاليايي رهبر
"كانتوها" كتاب در كه بود "رباخواري" پاوند حملات اصلي هدف ابتدا ، در.ميكند عمل آنها
.ميآلايد انسان در را خلاقيت غريزه كه است برده نام غيرطبيعي نيروي يك بهعنوان آن از
و بودند يهوديان ميگرفتند قرار او حمله و انتقاد مورد اغلب كه رباخواراني سال 1930 در
.شد آلوده ضدساميگرايي كلمات زهر با او زبان
"اوديسوس" شكل به را شاعر بود شده نوشته سال 1930 در كه "كانتوها" از پيشنويسي
كه همانطور و ميكند سفر سو آن و سو اين به مردگان ميان در كه است داده نشان سرگردان
و ميدارد بر پرده تاريخ تكراري حوادث از ميدهد ، قرار يكديگر كنار در را شعر اجزاي
حالي در.ميشود دگرگون خدايان "ابدي جهان" توسط "زمان جهان" كه ميدهد نشان را دقايقي
در ميشوند مربوط شرق و مديترانه به مربوط مسائل به بيشتر مجموعه اين اول سروده كه 30
سياستهاي به مربوط يافتند انتشار تا 1940 سالهاي 1934 در كه تا 70 سرودههاي 31
اشعار بهترين حاوي بخشها اين.ميشد باستان چين و آمريكا اوليه رئيسجمهورهاي اقتصادي
و فاشيسم از دفاع صرف را انرژياش اعظم بخش "پاوند" دهه 1930 اواخر درهستند "پاوند"
آمريكايي نيروهاي به خطابهها از مجموعهاي او يافت شيوع جنگ كه وقتي.كرد جنگ دفع
و دستگير پارتيزانها توسط سال 1945 در نتيجتا و.شد پخش "رم" راديوي در كه كرد ايراد
نزديك در تاديبي مركز در ماه براي 6 را او آنها و شد داده تحويل آمريكايي نيروهاي به
سه در او كه غيرانسانياي شرايط كه ميرسيد نظر بهداشتند نگاه خيانت جرم به "پنيرا"
همان.بخشيد تسريع را او عقلانيت كارافتادگي از كرد تحمل مركز اين در اقامتش اول هفته
شد بازگردانده (وطنش) آمريكا به او مدت اين از پس.شد مشاهده آخرش نوشتههاي در كه چيزي
رواني بيمارستان به وي او ، ديوانگي بر مبني دادگاه تشخيص با و شود محاكمه آنجا در تا
در وي كه زماني درماند آنجا در تا 1958 سال 1946 از و شد داده انتقال "اليزابت سنت"
در و بازگشت ايتاليا به او سال 1958 در.يافت بهبود هنرياش ذوق ميبرد سر به بيمارستان
در عمرش آخر سالهاي بود ، بياعتنايي در غرب كه لحظاتي بهرغم.درگذشت ونيز در سال 1972
.شد سپري خود ضعفهاي و خويشتن به نسبت شك
شعر نوسازي باعث و شده شناخته مدرن شعر جنبش در مهم افراد از يكي بهعنوان پاوند
.است شده دهه 1910 در انگليسي
است مرده باز چشمان با زن اين
نصيريها سميه
زمين از.بود سنگين كشيدن نفس براي فضا و بود شده قاطي دريا خوش بوي با تن عرق بوي
تن بر را عرق و ميدرخشيد آسمان كرانه بر خورشيد درشت قرص و ميكشيد زبانه گرما لهيب
دانهدانه عرق شدت از موها و بودند چسبيده بدنها به لباسها.ميكرد چكهچكه رهگذران
لابهلاي نحيف و باريك پاهاي و دراز پوزههاي با سگها.بودند شده ولو پيشاني روي و شده
.ميكرد كر را عابرين گوش نالهمانندشان عوعوي و ميچرخيدند ميدان گوشه آشغالهاي
يقينا و ميشوند تلف گرسنگي از مردم خود روزها اين بفهمند كه بودند آن از نادانتر
غريزه مبناي بر و بودند حيوان.نميريزند خاكروبه سطلهاي در را خوردنيهايشان از چيزي
عوعوي ميماندند ناكام وقتي و ميكردند غذا تمناي و ميجوريدند را آشغال سطلهاي
.ميدادند سر كركنندهاي
و بود درآورده را پيراهناش حمالي.ميكشيد نفس كندي به جمعيت پاي زير شورهبسته زمين
كرده سايهبان را تنشان پيراهن و شده لخت عدهاي.نبود كار چاره اين اما ميچلاند
را اهالي گونههاي و ميگرفت وزيدن ميداد دريا شوري بوي كه بادي نرمه هم گاهي.بودند
شرجي هوابود كرده كلافه را همه گرما.زودگذر و بود بيدوام نسيم مثل اما ميكرد خنك
آن پي در و ميكرد متشنج را اعصاب گرما عطش.بود انداخته هم جان به را مردم همه و بود
.ميكردند هم بار فحش و ميشدند گلاويز هم با مردم
گرماي اين ميانه در.ميكردند الك هم سر بر خاك مثل را سوزان آفتاب گله و شكايت آنها
بارها مريم.ميكرد آرام را آدم كه بود كنيزو عطر بوي تنها آدمها عرق بوي و بيدادكننده
رد از و رفته و است شده رد كوچه از كنيزو كه بود فهميده و بود شنيده كوچه توي را بو اين
با كنيزو تا ميدوخت كوچه به چشم و مينشست انتظار به كوچه پنجره كنار مريم بو ، همين
دليل هيچ و داشت دوست را كنيزو.بزنند گپ هم با و برسد راه از گلدارش چادر
و دوست هزاران است ، بدكاره زن اين ميگفت مادرش.نميكرد پيدا مادرش براي قانعكنندهاي
بچگياش دنياي در و.داشت دوست را كنيزو مريم اما.بزني حرف او با نبايد تو دارد ، رفيق
ميكرد زندگي تنها كه بود جواني و خوشقيافه زن كنيزو.نميفهميد را مادر حرفهاي معناي
.ميگرفت پول دوستانش از همين براي.نداشت كافي قدر به پول اما داشت ، زيادي دوستان و
بوي برميگشت مدرسه از كه امروز اماميدانست كنيزو از مريم كه بود چيزهايي تنها اينها
آفتاب عطش در و بود شده قاطي دريا خوش بوي و شكمگنده چاق مردان عرق بوي با مردهاي نعش
با اما بود خوابيده دراز به دراز بسته شوره زمين روي كنيزوميكرد اذيت را آدم شامه
.آويزان خيابان كنار جوي در كفشش پاشنه و بود شده پريشان گردنش دوروبر موهايشباز چشمان
و زد پس را دريا موج شدهاش پاره بغض صداي.تركيد يكهو بغضش ديد را صحنه اين وقتي مريم
خنده صداي و بودند كرده دورهاش چشم دريده مردان.بود مرده كنيزو.كرد شرمنده را باد
.ميخنديدند و ميكردند نگاه جسد به.بودند سرداده تهوعآوري
حق آنها همه گردن به كنيزو.بودند ديده عمر همه در كه بود تصويري زيباترين اين گويا
بود زمين همرنگ كه دام اين در او و بودند كرده پهن او براي دام فقط آنها اما داشت
همه":ميگفت مريم به كه روزهايي همان مثل داشت ، تلخي لبخند لبانش.بود شده گرفتار
زندگي طول تمام در.بود محبت حسرت در كنيزو ".من سياه چشم خوبي تو فقط بدند آدمها
را شدهاش دراز دستان مفهوم كس هيچ اما كرد ، گدايي محبت فقط اطرافيان همه از كوتاهش
.دوتوماني سكه يك توماني ، يك سكه دو يعني محبت كه بودند تصور اين بر همه و درنيافت
دستانش.بود مرده كه لحظهاي حتي بود ، باز مثلكاسه هميشه محبت حسرت در كنيزو دستان
چشمانش.ميخورد تكان چشمانش اما بود سرد سرد بود ، كرده يخ بدنش.بود اطرافيان نيازمند
واقعيت روي به را چشمانش هميشه.بود بيزار مردم از زندگي طول تمام در.بود نمرده هنوز
چه بداند.بيابد را اطراف كه بود كرده گشاد را چشمانش بود مرده كه حالا اما بود ، بسته
.ميريزد اشك و است سوگوار مرگش براي چشماني چه و رفتهاند ريسه خنده از كساني
سر و ميكرد باز راه ميزد ، غلت چشمانش در هميشه كه اشكي و ميلرزيد كنيزو دستهاي
به كه بود لحظهاي درست اين.ميرسيد فشردهاش و باريك لبهاي گوشههاي به و ميخورد
اين و بود مرده كنيزو حالا.نكنم نانجيبي تا بدهيد مرا خرجي ميگفت محل مردهاي زنهاي
قدر آن غصه از شهر مردهاي و كنند دود اسفند خوشحالي از شهر زنهاي تا بود فرصت بهترين
بوي جاي به كه جسدش و بود مرده كنيزو حالا.بپرد سرشان از عقل و شوند مست تا بخورند عرق
قرص زير سوزان آفتاب در ميداد را شكمگنده مردان كرده عرق نعش بوي زنانه ، خوش عطر
پوست.بود شده خشك دستانش انگشتان.بود بيرمق و كمرنگ لبهايش لبخند.ميسوخت خورشيد
گناه بار قدر آن جسدشميرفت قيقاج گردنش دوروبرش موهايش و بود چروكيده و خشك صورتش
براي نعش اين كه ميگفتند حالا بدبو شكمگنده مردهاي همان.بود شده سنگين سنگين كه داشت
حالا.ميكنند تيكهتيكهاش گرسنه سگهاي بماند جا همين شب نصفه تا اگر.حيفه هم خاك
جسدش اگر كه است گناهكار قدر آن ميگفتند.بود زياد هم خاك براي جوان مرده زن نعش ديگر
زمين همين روي است بهتر پس.بيرون ميكند تف را آن خاك بگذاريم هم خاك خروارها داخل را
كنيزو.ديد مريم فقط را كنيزو پنهان غم.بپوسد تا كنيم خاكاش آفتاب قرص زير بسته شوره
همه و ميشنيد را حرفها همه.ميديد را اطراف آدمهاي همهبود مرده باز چشمان با
گاري روي را كنيزو جسد شهرداري رفتگر كه فهميد زمان آن مريم.ميداد تشخيص را حركات
بود10 مرده باز چشمان با زن اين.بست نقش بسته شوره زمين روي كنيزو اشك قطره.گذاشت
چهارم ، 1380 چاپ نيلوفر ، انتشارات روانيپور ، منيرو نوشته كنيزو ، .1
داستان 81
من با بقيهاش بگير توعكس
غلامي احمد
هم مرورها اين.شدهاند منتشر سال 81 در كه ميپردازد داستانهايي به "داستان 81" ستون
.ترجمه هم و ميگيرد بر در را تاليفي داستانهاي
خيابان ، طرف آن نامهاي به دارد داستان چهار و است صادقي مدرس جعفر نوشته خيابان طرف آن
بسازم؟ حمام كي براي و مشير باغ پسرها ، و پدرها
آن بسازم؟ حمام كي براي داستان بدانيم مجموعه اين موفق داستان را خيابان طرف آن اگر
.ندارم اعتقادي چنين چون نكردم استفاده ضعيف واژه از صراحتا عمد بهاست سكه اين سوي
نوع در كه ميكند تجربه را داستاننويسياش از تازهاي نوع داستانها اين در صادقي مدرس
.است جالب خود
تلاش او.نيست سبك آن دنبالهرو اما است كارور سبك يادآور اينكه با سبك و نوع اين
خصلتهاي و نگاه زبان ، لحن ، را ، فرديتش بلكه نويسنده يك بهعنوان نه را خودش ميكند ،
به بديهي خيلي نكته اين گفتن شايد.كند يكي داستانش فضاي و شخصيتها با را خودش شخصي
هم معمولا.ميكند را كار اين نويسندهاي هر كه شود تعبير گونه اين و برسد نظر
با يعني هستند ، پنهان داستانهايشان در خيليها.نيست اينجور هميشه اما است همينطور
روبهرو آدمي چه با ببينيد را نويسندهاش اگر كنيد فكر نميتوانيد آنها داستان خواندن
.است نزديك نويسندهاش به خيلي كتاب اين داستانهاي.ميشويد
پرشور كلاسيك عشقي مثلثهاي آن از نه البته.است عشقي مثلث يك مجموعه اين داستان اولين
دنبال دليلي به هريك كه دارند قرار آدمهايي مثلث اين درسودا و ناله و آه با طپش و
استادش دنبال دختر ، .بدهد پز او به كه است نقاش هنرمند زن يك دنبال سيروس.است ديگري
دنبال را خوشگل دختر يك است آن دنبال استاد ، .بگيرد سروسامان و بكند را قضيه قال كه است
جنس و نوع از عشق.نيست هم عشق بدون رابطهها اين.برود آنور و اينور و بيندازد خود
يخ و ميماند درخت زير سرما در كه سيروس عشق باز.هست هم ملاحظاتي آن توي كه آدمهايش
كه هستند آدمهايي اينها.ميزند گول را خودش هم او اگرچه دارد ، حال و حس كمي ميزند
.نميدهد روي داستان در تازهاي چيز اينجا تا.ميگويند دروغ ديگري به هم و خودشان به هم
يكي.نميرسند يكديگر به آدمها اين كه است اين ميافتد اتفاق داستان در كه تازهاي چيز
تا پاهايش نقاش ، دختر و يخزده سرما از درختها زير ديگري است ، منقل و خاكستر زمينگير
.برود خيابان طرف آن به نميتواند و رفته برف توي زانو
سطحي خيلي نه است ، عميق خيلي نه اما است پرسابقه دوستي يك داستان پسرها و پدرها داستان
و واقعي عشق كه پسرهايي.معمولي دلخوشكنكهاي با پرسابقه دوستي يك.عاطفي خيلي نه و
آن پاي و كرده تجربه را عشق كه است اردلان پدر ميان اين در.نكردهاند تجربه را جدي
آن در اتفاقي هيچ كه است معمولي آنقدر صادقي مدرس داستانهاي در زندگي.است ايستاده
.است كسالتبار روزگارنميشود ديده آن در عطفي نقطه و نميافتد
دوستش ديدار به سالها از پس مهندساست "نو" چخوفي داستان يك مشير ، باغ داستان
با كه حالا و ببينند نخواستهاند يا نديدهاند را همديگر سالهاست آنها.ميرود افراشته
از كه ذهنيتي.ميفهميم افراشته درباره كمكم را مهندس ذهنيت ما ميشوند روبهرو يكديگر
هم اين اما.است رباخوار افراشته كه ميكند يادآوري مهندس.ندارد ابايي آوردنش زبان به
ميكند ، افراشته همسر از مهندس كه درخشاني و ظريف اشارههاي از.نيست ماجرا اصل
دور سالهاي از هم آن.ميكند حسادت شوهر به و دارد و داشته نظر زن به او كه ميفهميم
ماجرا ميبريم پي هم باز ميرويم جلوتر كه كمي.افراشته زن بودن جوان و زيبا خاطر به
خود كه رويايي به و كند خواستگاري را دخترش افراشته از آمده مهندس.نيست اين هم باز
اين.است كرده ازدواج افراشته دختر.نميشود موفق هم كار اين در اما.برسد پسرش نرسيده
مالك زندگي داستاناست كرده چندلايه و جذاب را مشير باغ داستان مرحلهاي ، گرهگشايي
داستان.ميشود شنيده داستان اين حاشيه در جويباري زمزمه چون كه است ديگري داستان باغ
.داستان راوي يعني كاركشته رند شخصيت آن با است ، شوخي و لطيف داستان بسازم؟ حمام كه براي
.ميكند روايت عالي و درست ساختاري با را داستانهايش صادقي مدرس جعفر
ادبيات حاشيه
تو منتظر منتظريم ، ما*
اين ماجراهاي پنجم جلد انتشار انتظار در دنيا سراسر هريپاتردوستان همه كه حالي در
كتاب ، اين درباره..و پيشگويي مصاحبه ، نظرخواهي ، شايعه ، بازار ميبرند ، بهسر شخصيت
اينكه براي رولينگ ، خانم:كه اين جمله از.است داغ نويسندهاش حتي و ماجراها شخصيتها ،
اين عهده از بهتر بتواند اسرار ، اتاق و هريپاتر در هاگريد نقش بازيگر كالترين ، رابي
را آن ديگر هيچكس كه است كرده فاش برايش را رازي هاگريد گذشته درباره برآيد ، نقش
تيتيل نانكوام اكودورميينز در":است اين هاگوارتز مدرسه شعار اينكه ديگرنميداند
هنگام علاوه به "!نده غلغلك را خفته اژدهاي هرگز":ميشود خودمان زبان به كه "لاندوس
كه باشد داشته نظارت توليد پروژه بر داشته اصرار رولينگ خانم پاتر هري فيلم ساخت
و نكنند انتخاب هري نقش براي آمريكايي هنرپيشه يا نكند تغيير فيلم بازيگران نام احيانا
بعضي اينكه ديگر مسئله.نباشد خبري هري براي دختر دوست كردن پيدا از اينكه ديگر
چه هر قضيه اين علت.نه ديگر بعضي و برميگردند داستان به روح شكل در مرده شخصيتهاي
.ميشود معلوم كتاب آخرين در باشد
را پاتر هري ماجراهاي كتاب آخرين كلمه آخرين پاتر هري طرفداران سايتهاي از بعضي در
تابستان ، هريپاتر چرا اينكه آخر و.پرسيد خودشان از بايد چرا؟.ميدانند "داغ" واژه
ذره ذره و ميشود روشن برايش ذره ذره گذشتهاش و برميگردد دورسليها موگل خانواده پيش
ميگذارد ، باز را پيشگويي و پيشبيني راه كه است چيزهايي از ميشناسد ، را مادرش و پدر
.ميكند بيشتر بعدي كتاب خواندن براي را خوانندهها اشتياق ضمن در
بچهها براي جشني*
كودك كتاب صدها.بزنيد www.icdLbooks.org سايت به سري حتما داريد خانه در فرزندي اگر
سايت ايندارد وجود خواندن براي سايت اين در دنيا زنده زبان به 15 و جهان فرهنگ از 27
براي كتاب هزار ده حدود و انداخته راه به كودكان ديجيتالي بينالمللي كتابخانه را
.دارد قرار سايت اين روي مجاني صورت به ساله سيزده تا سه كودكان
|