مارگريت:نام
دوراس:مستعار نام
آدمي صداي از روشنتر
داستان 81
ادبيات حاشيه
مارگريت:نام
دوراس:مستعار نام
دوراس مارگريت داستاني جهان به نگاهي
رئيسدانا مريم
_ جيا آوريل 1914 ، متولد14.دوراس:مستعار اسم.دوناديو:فاميل اسم.مارگريت:اسم
_ ميگذراند را كودكياش كه جايي _ هندوچين كامبوج ، :مكانها.سايگون نزديكي _ دين
ازدواج آنتلم روبر با سال 1939:تاهل وضعيت.ميكند اقامت آن در بارها _ تروويل پاريس ،
و اسناد تبادل بخش) مستعمرات امور سازمان در مدتي:شغلها.ميشود جدا او از سال 1946 و
.ميكند زندگي قلمش براي آن از پس و موز فرانسوي سازمان در بعد و (مستعمرات بين اطلاعات
ماسكولو ، ديونيس:دوستيها.ميكند دنبال حرفهاي شكل به را نمايشنامهنويسي و فيلمنامه
.آندره يان ،...و فرزندش پدر
متعهد رماننويس و جنگ
نيروهاي ميشود ، آغاز كه يهوديكشي ميفرستد ، شعلههايش كام به را اروپا كه سوزان جنگ
در منشي بهعنوان دوراس ميگيرد ، شكل كه مقاومت نهضت ميكنند ، اشغال را پاريس كه آلمان
بر غيرمستقيم شكل به سوم رايش فرهنگي كميسر.ميشود كار به مشغول كاغذ بر نظارت شوراي
دوراس مارگريت.نميشود داده كاغذ كمونيستها و يهود نويسندگان به.دارد نظارت شورا اين
سرزمين.ميكند قانونشكني پنهاني و تدريج به ولي است ، قانون.بكند نميتواند كاري
حسهاي و هوشيار چشمهاي با جوان نويسنده و گرفته خود چنگال در ويراني و ياس را اروپا
روبر از كودكي و شده مادر دوراس.(شب سفينه) است نظارهگر را همه اين خويش قدرتمند
دنيا به مرده مه 1942 ماه نوزاد.نيست باقي زماني تولد تا دارد ، خود بطن در آنتلم
را كودش ميخواهد.ميكند متاثر شدت به را او فرزند ، اولين تولد هنگام به مرگميآيد
بور موهايش":ميگويد ماما راهبه.ببيند را موهايش و دهان و لب گيرد ، آغوشش در ببيند ،
".شماست شبيه خيلي خودتان ، مثل بلند ، مژههاي با قهوهاي ، به مايل است
آرام بلكه سوزاندهاند ، را بچه كه ميگويند.لحظه يك فقط:ميكند اصرار مادر مارگريت
از دوري چيني ، عاشق از فراق ارشد ، برادر آزارهاي چين ، اقيانوس سيلابهاي !!آرامش.گيرد
يهودي هم را بچه اين پس !شده سوزانده بچه يهوديكشي ، آدمسوزي ، كوچك ، نازكطبع برادر
شعلههاي ميتواند نوشتن به ميل و شور و زندگي به روزه هر شديد دلبستگي تنها !ديدهاند
.كند مهار او در را شوربختي و خشم سوزان
بنوآ سن كوچه در آپارتماني به شوهرش و دوراس مارگريت بيشرمان ، انتشار سال سال 1943 ،
شامپاني آثار سقف روي.ميكند حفظ را آپارتمان اين عمر آخر تا دوراس.ميكنند اسبابكشي
به كه كساني جمله از.ميكند برپا بينظيري جشنهاي مارگريت...ميخورد چشم به
رولان ، فرانسيس ژاك روا ، كلود مورن ، ادگار بلنشو ، بوريس ، :ميآيند بنوآ كوچه آپارتمان
.هستند سياسي و ادبي دوستانه ، ديدارها...و ويتوريت
صميمي بسيار دوستان از ماسكولو ، ديونيس و آنتلم ميپيوندد ، مقاومت نهضت به كه سال 1944
دام به ديگر رفيق تعدادي و روبر روزها همين.ميپذيرد نهضت به نيز را دوراس ، و آنتلم
تبعيد بلافاصله و دستگير بقيه و روبر.ميدهد نجات مورلن را دوراس.ميافتند نازيها
موضوع اين از او ميآيد ، در كمونيست حزب عضويت به سال همين.ژوئن 1944 اول ميشوند ،
اصلاح نيز و اخلاقي ضرورت لحاظ به تجربه ، اين":ميكند ياد سياسي تجربه اولين بهعنوان
نيست اعتقاد روي از تعهدش متعهد ، و ميشود سياسي ".است بينظيري تجربه مدام ، استحاله و
.است تعهد اين الزام خشونت و عاطفه احساس ، شود چنين واميدارد را او اخلاق تعصب ، يا
به و برسد خويشتن به نيفتد ، زانو به نشود ، تا نشود ، خود تسليم جنگ باتلاق در ميخواهد
.هست هم آنتلم نجات قصدش بپيوندد ، آن
و كوچهها در.ميزند كاري هر به دست آنتلم از خبري گرفتن براي سياهپوش دوراس
روزهاي و جنگ سالهاي اين در.(درد كتاب) ميگذارد قرار زده جنگ پاريس رستورانهاي
فرداي.ميآيد دست به آنتلم از ردي آوريل 1945 سرانجام 12ميگيرد شكل فراگيري انتظار
امور در موقت دولت نماينده بهعنوان ميتران ، فرانسوا همان يا مورلن فرانسوا صلح
به.ميشناسد باز را او غسالخانه در.ميشوند داخائو عازم ماسكولو ديونيس و تبعيديها ،
او."فرانسوا":ميآورد زبان به را ميتران نام سختي به كه برميخورند جاني نيمه موجود
.باشد آنتلم روبر او شايد كه ميزند حدس ميتران.است روبر شبيه كمي فقط
هم و است آنتلم هم گويي.ميآيد حساب به بشر نوع شمار در كه زندهاي نيمهجان موجود
.بازميگردند بنوآ سن كوچه به.نيست
ميدهند ارائه كه ادبياتي نيستند نويسندهاندولي و مينويسند كه ميكنند گمان خيليها
ندارند چشماندازشان و نگاه در چيزي است شده پيچ كفن كلام است بيجان
گرفت نخواهند ياد را نوشتن وقت هيچ اينها يافته عموميت زمختي و اينتندي جز
عشق اين چيني ، عاشق جايگزين پل ، :ميشود داده مارگريت به كوتاهي و سرد تلگراف
دوناديو؟.است مرده دارو نبود علت به ژاپنيها ، اشغال روزهاي جنگ ، روزهاي در اسطورهاي ،
كلمات.است باتلاق يك زندگيام آيندهاي؟ چه راه به چشم باشد؟ بايد چيز چه منتظر ديگر
رنج صادقانه ميتواند كه است هنر تنها درد؟ ترجمان باشند ، فاجعه ترجمان ميتوانند چگونه
دوراس سو اين از.دريابد را پنهانش شكوه بتواند تا انسان براي شود نوري و دهد شهادت را
است تني ميبيند آنچه بنوآ سن كوچه خانه پاگرد در است آنتلم و ميتران بازگشت انتظار در
آنچه.ميكشاند سوي آن و سوي اين به خود با سختي به را زندگي از تتمهاي كه بيجان
اتفاق انساني بر كه چه آن از فرياد ميبيند آنچه از فرياد.است فرياد فقط كرد ميتوان
.ميگويد جدايي از مارگريت ميگيرد ، جان كه كمي بشر شبيه آن جان ، نيمه آن.است افتاده
شده ، بازگردانده كه هم بعد زده ، كاري هر به دست نجاتش و يافتنش براي كشيده ، را انتظارش
.ميزند جدايي ساز مارگريت ميگيرد ، جان كه روبر ولي است ، كرده تيمارداريش روز شبانه
رفيق و دوراس ساله پانزده دوست كمونيسم ، يك براي كتاب مولف و فيلسوف ماسكولو ، ديونيس
در مشاور و منتقد بهعنوان من.شدم آشنا جنگ زمان مارگريت با":ميگويد آنتلم ، صميمي
كاغذ سهميه ناشرين به كه بود كميسيوني منشي مارگريت و ميكردم كار گاليمار انتشارات
روي ما.ميكرديم تحسين يا نقد را كتابها برخي و انداخت گل صحبتمان سريع خيلي.ميداد
چيز همه مورد در ما ميان تدريج به.داشتيم تفاهم هم با كتابها زيباييشناختي جنبه
اقليت در مقاومت نهضت در زنان.مقاومت نهضت درباره جمله از..آمد وجود به تفاهمي
مارگريت.آورد وجود به كامل تفاهم يك ما ميان موضوع همين.بود مبارز يك مارگريت.بودند
".شديم يكديگر عاشق شدت به ما.ميشد او جذابيت و زيبايي باعث هوشش و فهم نبود ، خالهزنك
بود برقرار رفاقتي آنتلم و من ميان":ميگويد آنتلم با روابطش خصوص در ماسكولو ديونيس
خود برادران از را او من بود ، برادر يك مثل من براي روبر.يافت ادامه عمر پايان تا كه
اين در.كرديم پيدا داخائو در يهوديها اردوگاه در را روبر...داشتم دوست بيشتر
خاكستر آدمسوزي كورههاي در يا ميرساندند هلاكت به گاز اتاق در را يهوديها اردوگاه
شده لاغر و نحيف شدت به.بود كرده كم كيلوگرم يعني 50 بود ، شده كيلو روبر 35ميكردند
اين توضيح با و ترحمي گونه هيچ بدون روبر سال 1947 به شده منتشر بشر ، نوع كتاب در.بود
والاي احساس" ميدهد ، شرح را خود روزانه تجربه برانگيخته ، او در احساسي چه تبعيد كه
ميگويد مادرش درباره كرد ، مي صدا اوتا را او مارگريت كه ژان ، ".بشر نوع به داشتن تعلق
آن و مشتركند صفت يك در ذاتي بهطور دو هر و داشتند ، مشترك زندگي سال نه و چهل كه
نااميد وقت هيچ و وقت هيچ واينكه آموخت را آزادي به عشق ما و من به او.است نافرماني
عقيده نوشتن ، 1993 ، كتاب در دوراس اما و.ببريم سر به شادي ياس نوعي در هميشه و نشويم ،
تحمل غيرقابل كه ميرسد فرا لحظاتي زندگي در":ميكند بيان طور اين بچه مورد در را خود
.ميكنيم شك كس همه و چيز همه مورد در كه ميآيد پيشكرد فرار آن از نميتوان و است
هيچگاه بچه.نيست طور اين بچه خصوص در اما هستند ، دوستمان كه زوجهايي دوستان ، ازدواج ،
".است فرزند همين يكي آثارم بهترين از":ميگويد حتي ".نميگيرد قرار ترديد مورد
جواني دوره آثار درباره مختصري
سه به را نويسنده جواني دوره آثار بتوان اگر و ميآيد دوراس سراغ به شهرت پنجاه دهه در
بر سدي و تاركينيا كوچك اسبهاي جبلالطارق ، كشتيبان آرام ، زندگي:كرد تقسيمبندي دوره
.لوبوآ درختان ، ميان روزها سراسر دوم ، دوره در.هستند اول دوره به مربوط آرام اقيانوس
شب نيم و ده ساعت كانتابيله ، مدراتو گذر ، باغ مرحله سومين در و ساختماني كارگاههاي
آن از را كنگور جايزه نتوانست چه اگر (1950) آرام اقيانوس بر سدي.ميبينيم را تابستان
.ميگيرد قرار توجه مورد منتقدين و اجتماع سوي از (1958) كانتابيله مدراتو ولي كند خود
ونقطهگذاري نگارش نوعي با ميگيرد خود به مقطعي شكل نويسنده آثار در روايت اين ، از پس
.غيرمتعارف حذفهاي و
و ميافتد اتفاق نوشته كند ، دخالتي يا بگيرد برايش تصميمي بيآنكه ميگيرد ، شكل نوشته
.ميكند كيمياگري ميسازد ، ناب طلاي مس از شوربختي ، و رنج ازاست انكار غيرقابل پيشرفت
به نگاهي ؟با آن از پس و جواني سالهاي در ميكند چه خودش با و ميگذرد چه خودش بر اما
نگاهش عمق در.شده دگرگون و متفاوت سخت ميبينيم را چهرهاي جنگ ، از پس عكسهاي
ديگر چشمها.نميدهد گفتن دروغ مجال مخاطب به كه سخت و تند نگاهي است ، تيرهبختي
از ويران و شده تخريب ميبينيم صورتي و كرده ، لانه آنها در وحشت و مصيبت نيست ، دلفريب
و دارد همدلاني خودش قول به اين وجود باشده تا كه تني و دردآور حادثههاي ديدن
نيز و است رفتار در جذابيتش نيست ، بيروني او زيبايياست مهر با عجين و پرشور زندگياش
تا جهان آلام حتي كشف كردن ، كشف براي نوشكفته خلاقيتي با همراه متضاد اميال داشتن
ناگفتههاي و گفتهها اين مجموعه.نشدن مايوس و مبارزه و رزمندگي براي شود پشتوانهاي
تاب موارد خيلي در زنها":ميگويد جايي.ميكشاند او سوي به را همدلان كه است ديگر
به و ميداند ارجح را مردها ميگويد بوده ، دشوار مردها تحمل برعكس ، هم گاهي نميآورند ،
".ميپيوندد مردها
كمونيست حزب از انشعاب
ماندن اصول از چون ميشود ، اخراج كمونيست حزب از پنجاه سالهاي در دوراس كه شده گفته
.ميشود پيشقدم حزب ترك براي خودش كه هست هم نقل اين اما است ، نفر يك با زندگي حزب در
با ميكند ، ارسال حزب براي سرگشادهاي نامه.ميگيرد كناره حزب از ماسكولو با همزمان
نوشتهاي پرطمطراق ، مصاديق و لفاظي و رسمي مكتوبات آداب كه طنزي و جسورانه سخت مضموني
خواستار را كمونيست فرد يك اساسي حقوق احقاق حال عين در تصنعي ، ادب از عاري و پرخروش
ميكند ، ترك.افراط به ميكند ، نوشيدن به شروع حزب از انشعاب از بعد دوراس.ميشود
.است ويرانهاي بار اين چهره.ميدهد نجات را خودش سوم بار و ميشود ، گرفتار دوباره
هم ديگري دليل البته".بودهاند مردها افراط به نوشيدنهاي اين دليل":ميگويد
.چيز چه از رهايي نميگويد اما رهايي ، :ميآورد
ادبيات سينما ،
براي اين از پس اما مينويسد ، روسنه آلن براي را (1960) هيروشيما من عشق فيلمنامه
(1960) طولاني غيبت ديگر همدلي ميشود ، آشنا كه ژارلو ژرار با.مينويسد خود فيلمهاي
يكجا را فيلمنامه تاليف حق تنگدستي و سرناچاري از.ميكنند فيلمش و ميسازند مشتركا را
كه چه آن از بيش برابر دو و بيست است ، بيخبر شده وضع تازه قوانين ازميكند واگذار
ياد را او كه كلمهاي سوءاستفاده.ميشود سوءاستفاده او از است ميشده نصيبش بايد بوده
را (1981) آگاتا فيلم وقتي سينما ، كارگردان و نويسنده بهعنوان دوراس ، .مياندازد مادر
چيزي همان اين و نيست ، دادن نشان قابل كه ميدهم نشان را چيزي من":ميگويد ميسازد ،
كه چيزي آن نوشتن و است ناممكن نوشتنش كه چه آن دادن نشان ".است جالب من براي كه است
.نيست مقدور دادنش نشان
مبهم نكات و سوالها.ميكند عبور آنها از و ميشكند را ادبي ژانرهاي و سدها انواع او
هند آواي نمايشنامه مثال شاهد بهترينميكند شگفتزده را ادبيات و فيلم تئاتر ، و حل را
ساختار نظر از و شناختي زيبايي لحاظ به (1964) اشتاينو لل شيدايي رمان.است (1973)
و فراموشي از توام رماني.است نزديك بيشتر جديد رمان به نويسنده آثار ديگر ميان در
با دوراس تنگاتنگ و نزديك بسيار ارتباط.شيدايي يك در حافظه اضمحلال:دقيقتر يا حافظه ،
جايزه برنده - عاشق سال 1984 كرد ، صبر بايد اما ميكند ، دور مردم جمع از را او نوشتن
.ميشود ترجمه دنيا زبان به 50 و برخوردار جهان و فرانسه در عمومي استقبال از - كنگور
او.ميكند پيدا جايگاه مردم ميان در موفقيت با و رمان از روايي درك يك ارائه با دوراس
براي است دائمي ياغيگري نوعي حذف نوشتن ، از كه ميجويد بهره اندازه همان به ننوشتن از
.پيشبيني غيرقابل دنيايي به رسيدن
او همدل و نوشتار آخرين
با زندگياش از (ميكند معرفي د.م را دوراس) MD نام به خود كتاب در آ آندره يان
سال 1989 در طولاني اغماي آن از بعد دوراس شايد نبود اگر آ آندره يان.ميگويد مارگريت
ختن ، چين از عاشقي تابستان ، باران - غني اثر پنج از ادبيات جهان و ميكرد وداع زندگي با
كوششي دوراس مارگريت تعبير به نوشتن.ميماند محروم - مكتوب بحر تمام ، و همين نوشتن ،
غلبه و است ، مستوريها شرح ناممكني تمام و همين.نميآيد روايت به آنچه روايت براي است
تمام و همين در.آندرهآ يان با نويسنده ماجراي است ، عشق قصه تمام و همين.زمان هولناك
ابعاد كه دارند اعتقاد منتقدين برخي.ندارم گفتن براي حرفي ديگر:ميگويد نويسنده
از عاشقي در تازگي و طراوت.است كسالتآور آ آندره و نويسنده ميان عشق اين پارسايانه
.اعجابانگيز نيز زبان بديع سيالي و است ، حيرتانگيز ختن چين
اما ، نود دهه است ، ديدن را تلاش ثمره و بردن بهره روزگار دوراس براي اگر هشتاد سالهاي
- آ آندره با.نشسته انتظار به آرامش و خاطر امنيت با كه است عمر شهرياري خودش قول به
:ميگويد آ آندرهميروند شبانه گردشهاي به ماشين با - محرماش نزديكترين اين
كوچ توويل به لوشاتو نوفل از ".است رفته يادم رفتن راه ديگر كه راندهام ماشين آنقدر"
.بربندد رخت هميشگياش ، ماواي بنوآ ، سن كوچه در يا جا اين يا كه اين قصد به ميكند ،
...و نامهها و پاكتها و كاغذها تكه و كارتپستالها با ديوارها و دارد ساده اتاقي
.ميكند خودنمايي چيني ، عاشق از بزرگ عكسي گوناگون ، عكسهاي ميان در شده ، پوشانده
نابود را خود مينويسد كه سطري هر با و مينويسد ، حيات ماههاي آخرين تا تقريبا دوراس
مركب سياه درياي اعماق در ديگري نويسنده هر از بيش او ننوشت؟ ميشود مگر اما.ميكند
در دوراس متن آخرين عبارت اين با ،"نمانده چهرهاي نمانده ، دهانم و لب".ميزند غوطه
.ميشود قلبي حمله گرفتار دوباره فوريه 1996 در 29.ميگيرد پايان اوت 1990 بعدازظهر
ميلش - ژانويه در - ميتران مرگ از بعد.نميآورد طاقت ديگر شدهاش تا و كوچك تن بار اين
اتفاق سرعت به چيز همه سپس و.بودن از فايده چه ميگويد ميكند ، اعلام را رفتن به
اين از دوراس مارگريت اما ميشود ، حاضر بالينش بر آ آندره يان صبح هشت ساعت.ميافتد
در و راز و پررمز و طراوت با زباني و نثر ابداع و نوشتن سال از 50 بيش با اورفته عالم
اكنون و كرد جاري جهان و فرانسه ادبيات شريان به را تازهاي خون ابهام از خالي حال عين
.هستند فرانسه در او سبك ادامهدهندگان و علاقهمندان از دوراسينها
:ميدهد توضيح زيبايي نهايت در را اثر توليد و كلمه تولد و نوشتن و نويسنده دوراس ،
گرفتن اختيار در جنگلها ، تاريكي از است ، گذشتن تاريكي از چيز ، هر از بيش بودن ، نويسنده
بعد و سفر ، طول تمام در آوردن تاب را تاريكي از ترس تاريكي ، دل از آن دادن عبور و نوشته
ارائه كه ادبياتي نيستند ، ولي نويسندهاند ، و مينويسند كه ميكنند گمان خيليها.نوشتن
اين جز ندارند چشماندازشان و نگاه در چيزي است ، شده پيچ كفن كلام است ، بيجان ميدهند
.ميدانم مطمئنم ، گرفت ، نخواهند ياد را نوشتن وقت هيچ اينها.يافته عموميت زمختي و تندي
".ظرافت بن" آشناست من براي..كلمه تولد براي است لازم ظرافتي
آدمي صداي از روشنتر
2_ نيمايوشيج شناخت بر درآمدي
معتقدي محمود
طبيعت با او رويارويي بيواسطه انعكاس و ميسازد وي اجتماعي - شخصي تجربه را نيما شعر"
به عيني و ملموس رابطهاي در شعري عناصر.ميكند طنينانداز كلامي قالبي در را آن مادي
تحليل و اجتماعي انديشه عاطفي پيوند از نيما جهاننگري و مييابند راه او ذهن شفاف آينه
اجتماعي و فردي حالات بازگويي [و]..ميآفريند را شعري تصاوير عيني ، نگرشي از زاييده
دريافت و ميپايد طبيعي عناصر نمادگرايي در نحو ، بهترين به را ، خفقانزدهاش
منظور به كه نيما 1.مينماياند ما به سمبليك [بياني]..در را خويش واقعگرايانه
با زودي به بود آمده ميدان به شعري ، عناصر به بخشيدن وحدت و ساختمند نظامي به دستيابي
و كوتاه همچنين و زبان نحو در تازه حركتي متوجه را عمومي افكار "افسانه" منظومه ارائه
جريان در.گرديد نزديك "متن" بيان به شعر جوهره كه گونهاي به.كرد مصرعها كردن بلند
كوچه مردم زبان و ميشود رها پيشين تكلفهاي از فارسي شعر لحن و شكل كه است پيشگامي اين
رخ به را خود حقانيت "تصوير" اهميت و نقش آن پي در و ميگشايد شعر سوي به راهي بازار و
.ميگردد عرضه شعر مخاطبان به شاعر سوي از طبيعتگرايي و رمانتيسم و ميكشد
كه چيزي":ميگويد شده منتشر شمسي سال 1302 در كه "افسانه" مقدمه از بخشي در نيما
چيز همه خاص طبيعت و معني رعايت همانا است كرده معتقد تازه ساختمان اين به مرا بيشتر
كند تشريح را طبيعت بتواند بهتر كه نيست اين از بالاتر شاعر و شعر براي حسني هيچ و است
2.بدهد جلوه ساده طور به را معني و
به شاعر كودكي روزگار و ذهني ساختارهاي در بايد نگاه ، شيوه اين به بردن پي براي اما
چيزهاي شناسايي براي من خيالات تمام":دريافت را رويكرد اين علت تا پرداخت ، جستوجو
سالگي پانزده در...يابم تفوق خود همسران بر شناسايي آن با فقط ميخواستم كه بود خوبي
قوه نوع هر خوشبختانه.طبيعي گاه.روحي گاهي و ميشدم نقاش گاهي.شوم مورخ كه ميرفتم
نام به شاعر وفا نظام كه خوشرفتار ، معلم يك تشويق و مراقبت...داشت وجود من در خلاقه
را شدن آزاد به ميل "احساسات ارزش" در نيما 3انداخت گفتن شعر خط به مرا باشد ، امروز
از عبارت وقايع ، قبول و رد در دوره هر تاريخ جريان" كه چرا ميداند تاريخي امر يك همراه
است ممكن واقعه.است واقعه هم گفتن شعر.هست قيدهايي هم شعر در.است آزادي طرف به كشش
و نقض همين اما...نيست آسان واقعه آن در تحليل و نقض كه بسا چه و بگيرد ، صورت آسان
4.ميكند مرمت را واقعه كه است تحليل
"زمانه جوهر" استقرار و يكديگر در طبيعت و انسان گرهخوردگي نيما شعر ويژگي مهمترين
متوجه را بسياري صاحبنظران و پيروان زودي به ويژگي همين.است شعري زنده عناصر كمك به
سال 1305 در "سرباز خانواده" منظومه چاپ با نميگذرد چيزي.كرد وي كارهاي درونمايه
انعكاس اماميشود بالندهتر شاعر انديشه پويايي سنتگرايان ، مخالفتهاي عليرغم شمسي ،
:است تامل درخور و متفاوت مختلف گروههاي ميان در ،(امروز به تا آغاز از) شارع حركت
را نوشتهها اين نيز اگر.گرفتند جبهه او كار و نيما برابر در آغاز از كه آنها - نخست"
...ببرند پي آنها ارزش ميزان به نميتوانستهاند متعدد دلايل به باشند خوانده
به حتي كه كردند ثابت عملا ولي دادند نشان نيما همراه را خود آغاز از كه آنها - دوم
...نبردهاند پي..نيز مصراعه بلندي و كوتاه اصل
مباني به مطلقا و بودند پايبند مصرعها بلندي و كوتاه اصل به فقط و فقط كه آنها - سوم
را خود نخواستند روز مطلوب اقتضاي به و داشتند يا نداشتند توجه نيمايي شعر ديگر اصول و
...بشناسانند و كنند معرفي كلمه واقعي مفهوم به شاعري
با اما.نماياندند نيما واقعي دنبالهرو را خود راستي به اوائل ، در كه آنها - چهارم
به و..افتادند ديگر راهي به و شدند منحرف سرانجام داشتند كه استعدادي و آمادگي همه
شعر سالها نيمايي ، شعر و كهن شعر ميان ميدانستند پلي را شعر نوع اين كه آنان نظر خلاف
.داشتند باز خود راستين حركت از را سرزمين اين واقعي
كلي طور به امروز شعر بدعتگزار و بنيانگذار به نسبت يا ميان اين در كه آنها - پنجم
خود باشند ، داشته ادعايي چنين بيآنكه يا دانستند ، خود حق را بدعت اين و كردند اعتراض
.را نيما شعر مباني و اصول نه و برداشت در را كهن شعر ضوابط نه ديگر كه زدند دست كاري به
بياتكا نيز و كهن شعر اصول به بياتكا و كردند ظهور...اواخر اين در كه آنها - ششم
به و برگزيد ديگر راهي تندتر و افراطيتر منتها.پنجم گروه همچون نيمايي شعر مباني به
.شدند معروف "نو موج" نام
نيما شعر واقعي دنبالهرو را خود كه حال عين در (امروز تا و) ابتدا از كه آنها - هفتم
و زحمات متحمل نيما كار تفسير و توضيح و توجيه در خود كه برآمدند درصدد نيز دادند نشان
ارائه را نيمايي شعر نمونههاي بهترين تدريج به سپس و شدند و شوند بسياري كوششهاي
".رسيدند شعر در ديگر ساختماني و زباني به نيما تجربيات برمبناي خود بعدها حتي و دادند
:پينوشتها
ص 37 بهار 1370 ، گستره ، نشر معاصر ، شعر در اساطيري بينش رشيديان ، بهزاد (1
ص 102...نو شعر تحليلي تاريخ لنگرودي ، شمس (2
ص 95 همانجا ، (3
بهار 1355 ، گوتنبرگ ، انتشارات نمايش ، و شعر در مقاله پنج و احساسات ارزش يوشيج ، نيما (4
ص 111
و 8 ص 7 يوشيج ، 1364 ، نشر امروز ، تا آغاز از نو شعر حقوقي ، محمد (5
داستان 81
بهشت قله
غلامي احمد
.ميپردازد سال اين ترجمه و تاليفي داستانهاي مرور به داستان 81 ستون
.است علايي مشيت از كوتاه نقد يك و داستان مجموعه 15 اصغري حسن نوشته "مقبره در عاشقي"
اين داستانهاي.است كرده چاپ را آن نگاه انتشارات موسسه و دارد صفحه كتاب 150 اين
سال در "آتشك كورسوي" آنها قديميترين.شدهاند نوشته متفاوتي زماني فاصله به مجموعه
نوشته سال 1380 در "نگاه دو"فاصلهها و جمعي عكس" ،"ديوارها از گذر" جديدترينشان و 1365
.شدهاند
براي حرفي نوشتن در دارد وسواس اصغري حسن گويا.هستند مفهومگرا مجموعه اين داستانهاي
تلاش هم نويسندهشود ديده نبايد اما است پسنديده فيالنفسه وسواس اين.باشد داشته گفتن
پوشيده داستانهايش روايت شكل و ساختار در گونهاي به را مفهومگرايي دغدغه اين كرده
و 70 سالهاي 60 به آنان تاريخ كه نوشتههايي دراست بوده موفق نيز بعضا كه دارد نگاه
سالهاي 80 در و ميشود ديده بيشتر سياسي ، تهمايههاي با مفهومگرايي اين برميگردد
و جمعي عكس" مثل ميكند ، تجربه را تازهاي فضاهاي اخيرش كارهاي در اصغري حسن.كمتر
خود سبكي بلوغ به چون هستند قويتر قبلي داستانهاي."ديوارها از گذر" و "فاصلهها
.دارند مضمون با متناسب روايتي و درست اما ساده ساختاري داستانها اين.رسيدهاند
كلاسيك سبك با را داستانهايش و گرفته فاصله مرسوم مدرن فرمگرايي از آگاهانه نويسنده
كشتار.دارد رعبانگيز فضايي كه "كبوتران پرواز" مثل.ميكند روايت كوتاه داستانهاي
قرار تحتتاثير را خواننده كه دارد هيستريكي فضاي چنان ستوان دست به كبوتران دستهجمعي
با شكنجهگر بازجوي يك رودررويي "تلخ لبخند و نگاه دو برخورد" داستان در.ميدهد
و بوده زندانياش زماني كه ميفروشد مردي به را آپارتمانش كيكاوسي.است زندانياش
تاكيد كه ميچكاند را مسلسل ماشه دائم كه است كوچكي پسر ميان اين در.است داده شكنجهاش
.اوست ناخودآگاه نفرت بر
ناگزير گروه اين.است مطبوعاتي گروه يك در فرهنگ اسفناك وضعيت تجلي "مقبره در عاشقي"
انگار كه هستند عاشقهايي آنها.بگريزند و كنند رها را روياهايشان تمام و كار دفتر بايد
به انتقادي نگاهي مجموعه اين داستانهاي اغلب.شدهاند دفن خويش مقبره در ناخواسته
و ميشود تاكيد نمادين شكل به نگاه اين بر كه داستانهايي در.دارد جامعه سياسي مسائل
.ميبيند آسيب داستان بفهماند ، او به را چيزي ميخواهد نويسنده كه ميبرد پي خواننده
توانايي كه ميدهد نشان "بهشت تكه يك" و "تولد جشن" ،"گمشدهها" داستان در اصغري حسن
.كند هدايت خود اثر پنهان لايههاي به را سياسياش نگاه كه دارد را آثاري خلق
جشن كه سالهاي كودك 6:است زندگي و مرگ تقارندارد عاطفي و انساني فضايي "تولد جشن"
حلقه.است مرگ درگاهي در كه سالگي سن 66 در مادربزرگش تولد جشن با شده مقارن تولدش
پيوند يكديگر به محبوب و لطيف گلي را آنان.است گلشببو مادربزرگ و كودك ارتباطي
.ميزند
ته غمي شادي و جشن فضاي دراست كرده ايجاد داستان در خوبي تضاد نويسنده ديگر سوي از
.مرگ آگاهي از غمي ميفشرد ، را دلمان
اين در نويسنده سياسي نگاه و مفهومگرايي.است بهشت تكه يك مجموعه اين داستان بهترين
كاوه.ميشود ترسيم مه در قلهاي از خيالانگيز و زيبا فضاي و است مستور آگاهانه داستان
اينجا كاوه براي.بروند قله به ميخواهند آنها ;ميكنند توقف منزلگاهي در همراهش و
.اوست زندگي از جزيي و بهشت از تكهاي
فطرت "اتوپياي" كه ميكند خلق را بهشتي طبيعت اين از موجز و زيبا پرداختي با اصغري حسن
كنار درميشود تصوير زيبايي به آدمي صعود مفهوم قله ، به صعود داستان دراست آدمي
در مشتاقي.باشد آن اصل شايد كه ميشود روايت نيز "مشتاقي" داستان صعود ، اين داستان
هم.دارد وجه دو پري اين.بيايد بالا بركه از تا است پري منتظر و نشسته بركه كنار
اين.است شده غرق بركه آن در كه زميني موجودي بهعنوان پري هم و است دريايي پري يادآور
.ميافتد جا فضا اين كل در و است دلنشين و جذاب دريايي پري و پريزميني بين بازي
براي جايي.سياستاست از رويگردان و بريده آدمهاي براي جايي من بهزعم بهشت تكه يك
تجلي زمين روي بهشت تكه يك.حسادتها و حقارتها عقدهها ، از دور به پاك هواي در تنفس
.برود قله به پست زمين همين از و كند صعود باز ميتواند كه آدمي به.است آدم به اميد
.او نجات براي است درگاهي كه آسماني.ميرسد آسمان به دستش كه جايي
ادبيات حاشيه
قريشي حنيف ظاهر *
درواقع."ظاهر" نام به است كرده منتشر جديدي داستان
مجموعه معاصر ، نويسنده قريشي ، حنيف
اين در قريشياست بيستم قرن در ديگر دوريانگري يك داستان كه است قصهاي عنوان "ظاهر"
بستگي فيزيكياش ظاهر به آدمي هويت اندازه چه تا كه دهد پاسخ سوال اين به ميخواهد قصه
و پدر دنياي و بودن فرزند دنياي ميان مشترك تجربههاي به مجموعه اين ديگر قصههاي.دارد
.است "Faber" كتاب اين ناشر.ميپردازد بودن مادر
حقير آدمهاي كتاب *
.كند چاپ را پسرش خاطرات و حرفها كه گرفت تصميم موريسون توني پيش ، سال پنج و بيست
درهاي و بود نگرفته نوبل هنوز موريسون.داشت سال پنج وقت آن موريسون ، پسر اسليد ،
به.كند چاپ را موريسون كتاب كه نشد پيدا ناشري بنابراين ، .نبود باز او روي به انتشارات
خاطرات موريسون و است ساله اسليد 30 حالا.نبود عادي مسئلهاي والدين عليه شورش علاوه ،
كه است چيزهايي همان نوشته اسليد آنچه درواقع ، .است سپرده ناشر به مادر از را پسرش
شناخت به كودك يك ديد زاويه از "حقير آدمهاي كتاب".داشته شكايت والدينش از هميشه
.ميشود تلقي عادي امري آن در كمكم پستي و رذالت كه ميپردازد جهاني
است رمان بزرگترين رمان كدام *
تعداد همين شايد و است رسيده چاپ به انگلستان در گذشته سال جديد كتاب جلد صدهزار از بيش
منتقدان ، ميرسد ، راه از جديدي كتاب كه هروقت.باشد شده چاپ آمريكا در هم كتاب
است ، آمريكايي رمان بزرگترين همان اين آيا كه ميكنند فكر خوانندگان و دانشگاهيان
اين در آمريكايي ، مقالهنويس و رماننويس وايدال ، گور.بشناساند را آمريكا روح كه كتابي
تايپ مقوله در چيزي بيشتر ندارد ، نوشتن مسئله به ربطي رمان بزرگترين دارد ، اعتقاد مورد
نداده نشان آمريكا معاصر نويسندگان به خوشي روي چندان وقت هيچ وايدال البته.است كردن
جيمز هنري مثل نويسندگاني ميكند ، ستايش آمريكا ادبيات گذشته نويسندگان از هنوز او.است
را آمريكا رمان بزرگترين هنوز ديگر كس هيچ نه و آنها نه است معتقد اما وارتون ، اديت و
وجود آمريكايي رمان بزرگترين كه است معتقد ايميس مارتين وايدال ، عكس به.است ننوشته
شد ، منتشر سال 1953 در كه را ، سالبلو نوشته "مارچ اوگي ماجراهاي" ايميس.دارد
- "كليشهها عليه نبرد" نام به خود جديد كتاب در ايميس.ميداند آمريكا رمان بزرگترين
براي جو و جست كه است خواسته كتابخوان خوانندگان از-او نقدهاي و مقالات از مجموعهاي
.ندارد وجود ديگر خواستهاي چنين است معتقد او.كنند تمام را آمريكا رمان بهترين يافتن
دوم لسآنجلس محرمانه *
شد ، شناخته "لسآنجلس محرمانه" جنايي رمان نوشتن با كه آمريكايي ، نويسنده الروي ، جيمز
اين.است "سرد سال هزار شش" نام به خود جديد رمان نوشتن مشغول انگلستان در حاضر حال در
تا 1972 سالهاي 1958 فاصله در را آمريكا تاريخ كه است الروي سهگانه بخش دومين رمان
.بنويسد بزرگ رمانهاي تا آمده دنيا به است معتقد خودش.ميكند مرور
بزرگها آدم كتاب جهاني روز *
به بيشتر ميشود ، برگزار انگلستان كشور در كه كتاب ، جهاني روز گذشته سال دو طي
ناشران كه شكايتهايي از بعد سال 2003 ، در.بود كودكان حوزه در كه ميپرداخت كتابهايي
بر بيشتر كنندگان برگزار تمركز كه است قرار داشتند ، قضيه اين از كتابفروشها و
بهترين كه است اثري نهايي انتخاب و رايگيري مراسم اين سرسبد گل.باشد بزرگسال كتابهاي
ماه مراسم اين.باشد كرده توصيف را ولز و اسكاتلند شمالي ، ايرلند انگليس ، در زندگي شيوه
.ميشود برگزار مارس
دنيا كتاب كلوب بزرگترين *
اين خواننده كرد1500ميليون راهاندازي را دنيا كتاب كلوب بزرگترين سي.بيبي خبري شبكه
بحثهاي در و بخوانند را باشگاه اين سوي از شده انتخاب آثار كه كردند تمايل ابراز شبكه
كردهاند صحبت آثارشان مورد در كلوب اين در تاكنون كه كساني جمله از.كنند شركت آن ادبي
"كوچك چيزهاي خداي" كتاب با آروندهاتيروي به ميتوان است شده بررسي و نقد كارهايشان و
.كرد اشاره "پول" كتاب با مارتينايميس و
|