نياورد طاقت كه حيف
ولز اورسن سينماي متن و حاشيه
بهار اميد
كنند اعلام تا است منتظر - فربه هم شايد - تنومند مردي بگيريد ، نظر در را فرودگاهي
عمومي تلفن كيوسك به نگاهاش ميرسد ، خسته نظر به.ميگيرد صورت ساعتي چه در پروازش
نگاهي تنومند مرد خستگي ، رفع براي تلفن؟.ميرود آن طرف و ميشود بلند جا ازميافتد
چند كه بگيرد تماس تهيهكنندهاي با ميگيرد تصميم دفعه يك و مياندازد تلفن دفتر به
فرصت يك حالا.است نكشيده طول بايد كه قدرها آن حرفهايشان و زده حرف هم با هم قبل روز
فيلمي است حاضر كمپانياش ميگويد تهيهكننده آقاي.استثنايي كاملا آمده ، پيش استثنايي
تكان را سرش فيلمنامه؟ كدام براساس فيلم؟ كدام فيلم !كند تهيه او كارگرداني به را
دوروبرها آن كوچك كتابفروشي يك.ميآورد بيرون كيوسك از را سرش بعد لحظهاي و ميدهد
.ميماند ثابت جيبي كتاب يك روي و ميچرخد كتابها روي نگاهش.تلفن كيوسك همان كنار است ،
فيلمنامه يك آره ، " برميدارد را آن ميزند حرف تهيهكننده آقاي با دارد كه جور همان
آخرش بخشهاي.ميشود كامل روزها همين اما نشده كه كامل كامل است ، آماده بله ، دارم ،
داستان يك روي از است ، اقتباسي بميرم ، خواب در اگر بله ، ميكنم ، عرض اسماش؟ مانده ،
نخواندهايد؟ كينگ ، شروود هست؟ كي مال.پليسي
از پولي ميشود ، تمام كه تلفن "ميكنم شروع زودتر.است عالي كنيد باور است ، فوقالعاده
و ميكند باز را كتاب ميكند پرواز كه هواپيما.ميدهد كتابفروش به و درميآورد جيب
آغاز "ريتاهيورث" بازي با "شانگهاي از خانمي" فيلمبرداري بعد ، هفته چند.ميخواند
تنومند ، مرد اين كه فهميدهايد حتما حالا تا چون نيست ، زدن حدس به لزومي.ميشود
.آمريكا كلاسيك سينماي غول همان است ، "ولز اورسن"
ك است همين براي بزرگتر ، آدمهاي و بزرگ حرفهاي از كرد ، شروع بزرگ ادعاهاي از بايد
است همين براي حتما هم باز و هست هم سينما درباره نوشتن معناي به "ولز اورسن" از نوشتن
تاريخ در او جايگاه به حتما ميكند ، فكر دربارهاش و ميشناسند را "ولز" كس هر كه
اورسن" چه.باشد نكرده فكر كارگردانها بهترين و فيلمها بهترين فهرستهاي همه و سينما
چه و كنيم پسند را "كين همشهري" چه و باشيم نداشته چه و باشيم داشته دوست را "ولز
به از 1940 سينما تاريخ كه كنيم اعتراف بايد سربرود سينمايي شاهكار اين از حوصلهمان
شاهكار هم يكي اين) "بازي قاعده" و "كين همشهري".هست و بوده شاهكار اين نفوذ زير بعد
همه كه كردند توجه جلب قدر آن و بودند حيرتانگيز خودشان دوره در قدر آن (است رنوار ژان
.باشد داشت شباهتي فيلم دو اين به فيلمهايشان داشتند دوست
و كند رفتار ديگران از متفاوت ميخواست هم اولاش همان از و بود يگانه و يكه آدم ولز
همهشان جورهايي يك ساخت ، "ولز اورسن" كه فيلمي پانزده.نيستند ديگران كه باشد جوري يك
دو حول عموما او آثار اصلي مايه.ميكنند پيدا ربط او زندگينامه به غيرمستقيم صورت به
بيشتر زماني را مايه دو اين حال عين در.هنري خلاقيت و هويت جستوجوي.ميچرخد محور
دلاش ميساخت ، را كين همشهري داشت كه زماني يعني سالگي ، در 25 او بدانيم كه ميفهميم
شود تاريخي و كند جريانسازي و باشد خوب كه بسازد فيلمي و كند حفظ را شهرتاش ميخواشت
فيلمسازي براي حسابي دلاش و دارد دوست را سينما عاشقانه كه دهد نشان حال عين در و
سينماي به علنا كه شود تلقي بيانيهاي و بدهد جا خودش در هم را سينما سال چهل و ميتپد
"ولز":ميدهند معنا يك حديثها و حرف اين همه كنيم دقت درست اگر.ميدهد جنگ اعلان سنتي
آدمها همه او فيلمهاي در چون نبود عجيب هم اين و باشد مسلط چيز همه بر ميخواست
عملگراترين قولي به و فرانسوي نابغه "تروفو فرانسوا" !باشند مسلط يكديگر بر ميخواهند
كتاب بر كه مقدمهاي در (سال 1975است دقيقاش تاريخ) پيش سالها سينما كايهدو منتقد
كه نوشته (بازن آندره معنويشان پدر واقع در و موجنوييها همه استاد نوشته) "ولز"
كه ميشود ديده اخير سال پنجم و سي فيلمهاي از زيادي تعداد در كين همشهري تاثير
.است يعني 5/8 "فليني" فيلم آنها بهترين احتمالا
تصويري بزرگ استعدادهاي اگر صامت سينماي كه كرده ادعا جايي حال عين در "تروفو فرانسوا"
دوستان سينما به را "هيچكاك آلفرد" و "دراير كارل" ،"آيزنشتاين سرگئي" ،"مورنائو" مثل
كه سينماگر اين گذاشته ، ما پيشروي را گونه اين سينماگر يك فقط ناطق سينماي كرده ، معرفي
البته.است "ولز اورسن" همين شناخت ميشود فيلم تماشاي دقيقه سه از بعد فقط را سبكاش
از چنان فرانسوي منتقد ميرسد نظر به اساسا است ، شده اغراق جورهايي يك "تروفو" حرف
كرده خودش شريك هم را ديگران و داده تعميم را لذتاش كه برده لذت "ولز" فيلمهاي ديدن
كارهايش شنيداري ديداري ، مولفههاي و كرد شناسايي ميتوان را "ولز" سبك كه اين در.است
اين همه فهم اما نيست شكي هيچ كرد شناساييشان ميتوان و هستند او خود به متعلق اساسا
حوزه به كه برميآيد آنهايي عهده از فقط و است آرماني زيادي دقيقه سه از بعد چيزها
.هستند معروف سينما
هم را داستان آن و ميگويد داستان است ، حرفهاي داستانگوي يك اول وهله در "ولز اورسن"
تناقضهاي آن از هم اين.ميبرد سوال زير هم را داستان حال عين در اما ميكند تعريف خوب
دربارهاش تئوريك بحثهاي كلي و گرفت را سراغاش "ولز" كارهاي در ميشود كه است درخشاني
در ميگويند باشيدكه داشته را جمله يك همين فقط نيست ، جا اين البته هم جاياش كه كرد
يك به را خودش و ميكند دور تئاتر از گذشته از بيشتر كمي را سينما تكنيك ، او فيلمهاي
.نمايش يك نه ميكند ، بدل روايت
آن جا اين شد ، ديده عملا "باشكوه آمبرسونهاي" در ميگشت دنبالاش ولز اورسن كه سبكي
مثل واقعگرا داستانهاي نمايش جور يك ديد ، ميشود را ميزد حرف آن از او كه سبكي وحدت
ميشود حساب اين با.ديد داستاني ادبيات در را نظيرشان ميشود كه واقعگرايي رمانهاي
عكس به درست اما.است رمانها همان سينمايي معادل جورهايي يك باشكوه آمبرسونهاي كه گفت
در دو هر فيلمها اين.ديد را بودن برهم و درهم نوعي ميشود كين همشهري در آمبرسونها ،
جهان سينماي بر هم را قاطعانهاي تاثير حال عين در و دارند تاريخي اهميتي سينما تاريخ
جانبهاي هه اصالت و انديشمندانه درخشش جور يك مديون ماندگاري و تاثير اين و گذاشتهاند
را ردشان ميشود فيلم دو هر در كه اخلاقي و روشنفكرانه پيامهاي آن وگرنه دارند ، كه است
.نكردهاند ماندگاري اين به كمكي كرد پيدا
آن در ولز.برگردد آن داستانگويي شيوه به شايد همه از بيش هم كين همشهري ماندگاري راز
با بازي در را وسيعي عمل آزادي روايت ، جور اين و كرد روايت را بخش چند داستاني فيلم
شهادتهاي.ديد فيلم در را زماني وحدت نميشود كه است ترتيب اين به.داد او به زمان
پوشاندن اين و ميپوشانند را يكديگر دارند ، تاكيد ديگر واقعه يا واقعه يك بر كه گوناگون
فعاليتهاي بين فلاشبك يك صورت به آنها از كدام هر و است اجتنابناپذير البته
دو هدف كه بود گفته "بازن آندره".ميشوند بيان حال زمان در جستوجوگر روزنامهنگار
.ميشود باز ما پيشروي روزمره واقعيت مثل كه است واقعي حوادث در حضور توهم ارائه فيلم
.ميداد تشكيل را قصه معناي كه بود كرده بدل تكنيكي به عمق در را دكوپاژ ولز
داستانهاي پيرنگ از كه است وارياسيوني نظر يك از كين همشهري فلاشبك بر متكي ساختار
نقل با عملا دوم داستان.ميشود تعريف داستاني دولايه طرح از مدد با و كلاسيك كارآگاهي
متفاوت زماني ساختار و بياني سبك لحاظ به داستان دو هر اما ميشود تمام اول داستان
عدول و آن از شدن خارج و اطراف داستان به پياپي ورودهاي از هم فيلم زماني ترتيبهستند
.است شده تشكيل فلاشبكها داخل در خطي تك روايت از
و خبري فيلم ديدن با بار يك ميشود ، تعريف كامل صورت به دوبار فيلم در "كين" زندگي
ميكنند ، نقل را آن راويان كه اپرا قسمت در هم بار يك و كين دوستان و آشنايان خاطرات
بزرگ تالار اشياي روي آهسته دوربين كه زماني يعني شد قايل ميشود هم را سومي بار البته
سرسرهاي به آخر سر و ميدهد نشان عمر گذر ترتيب به را كين عكسهاي و ميكند حركت
چيزها همين ميشود تمام جا همين هم "باد رز" معماي و است كين كودكي يادگار كه ميرسد
با كه باشد متني ميتواند هم گاهي و نيست معنا انتقال وسيله فقط سينما داد نشان كه بود
!است زيباتر معنا خود از گاهي معنا با بازي وقتي نكند را كار اين چرا و ميكند بازي معنا
معما يك پايان
"كين همشهري" فيلم به نگاهي
بنياحمدي بهاران
و سينمايي منتقدان تحسين مورد همواره تاكنون _ آن ساخت زمان _ سال 1941 از كين همشهري
اثر اين.است شده شناخته قرن سينمايي اثر بهترين همواره و بوده سينما حرفهاي تماشاگران
با كه استعدادي.دارد نام "ولز" كه است _ آماتوري ظاهر به _ جوان اثر اولين فوقالعاده
نفس به اعتماد اين و شده منحصربهفرد فيلمي به تبديل "ولز" تلاش و فراوان نفس به اعتماد
"ميكرده پيشبيني را منتقدان استقبال همه اين آيا" اينكه به پاسخ در و او خود گفته در
.نشود چنين كه نداشته شك هم لحظهاي حتي كه كرده اعلام سوال اين به پاسخ در او.است مشخص
.دارد خبر آمريكا روز جامعه از او برميدارد محكم را گامهايش ابتدا همان از "ولز"
خود داستان "كين همشهري".ميكند جستوجو خوب آدمي روان در.ميشناسد خوب را جامعهاش
و ميدهد نشان خود از متناقضي گاه واكنشهاي مختلف شرايط به بنا كه انساني.است "انسان"
است امري محيطي ، شرايط و جامعه كشف شناختش ، براي كه است پيچيده آنقدر گاه و است پيچيده
وارد تا ميكند مجبور را ما "كين" شناخت براي ولز و جداناشدني و اجتنابناپذير
.بشناسيم هم را مطبوعاتش كاركرد حتي و جامعه بم و زير و شويم آمريكا روز جامعهشناسي
_ ميدهد تغيير را كين چون مهمي آدم سرنوشت روزنامهاي تيتر يك كه تضاد از پر جامعهاي
چه و ميبرد بالا را فروشش و مينوشت ضدسرمايهداري تيترهاي و مطالب خود كه زماني چه
.كردند فاش را خواننده زن با رابطهاش و زدند افترا او به دنيا روزنامههاي همه كه زماني
اين روي و ميكشد تصوير به آمريكا روز جامعه در را مطبوعات معجزهآساي نقش ولز اورسن
شخصيتپرداز است ، خوبي سينماشناس و جامعهشناس آنكه بر علاوه او.ميدهد مانور موضوع
كار به سينمايي ويژه جلوههاي با همگام را شخصيت رواني جنبههاي تمام او.هست هم خوبي
(ولز خود قوي بازي با) فاستركين.ميسازد جذابي و قوي شخصيت فاستركين چارلز از و ميبرد
به با حالا شده بزرگ بورژوايي خانواده در كودكي از كه او.است تضاد از پر آدمهاي نمود
جا همين دقيقا او دروني تضاد و است عام و خاص شهره روزنامههايش فروش كلان پول زدن جيب
انگار ميزند روزنامهيش در كه حرفهايي برخلاف دارد كه كلاني پول با اوميآيد رو
را دموكراتها اداي حداقل يا) است دموكرات گاه !نيست سرمايهداري مخالف هم چندان
ظاهرا و درميآورد را آدمبزرگها اداي او.است تكرو و مستبد گاه و (درميآورد
سرزمين به او پنهان و شديد دلبستگي اما.ميكند بازي را اجتماعياش نقشهاي بالغانه
خبرنگاران تحقيقات.دارد فيلم در مشخصي نمود كودكي دوران به او شديد گرايش و كودكياش
"سرخ گل شكوفه" يا "رزباد" كه است كين فكري دغدغه رمزگونهترين و مهمترين پيرامون همه
همه كه خبرنگاران.است "رزباد" معني كشف نحوه در ولز خلاقيت و ظرافت اوج تمامدارد نام
معني دريافت از آوردند دست به خواستند هرچه و كردند كشف را "كين" ريزهكاريهاي و رازها
شخصيت _ كين زندگي تمثيل مهمترين كه را باارزش كلمه اين "ولز"عاجزند "رزباد" حقيقي
اصلي عنصر اين از ديگر هيچكس نه و خبرنگاران نه.نميكند روشن ما براي است _ ولز اصلي
تا ميدهد خود ذكاوت با تماشاگر به را درك امتياز اين فقط ولز و ندارند خبر فيلم معنايي
كلمه به فيلم آخر در اوميكند عمل ماهرانه بسيار هم آن بيان براي و كند دريافت را آن
صراحتا ولز حتي.ميشود مشخص فيلم راز تمام و ميكند اشاره كين سورتمه روي شده حكاكي
او.ميگذارد بيننده برعهده را دريافت و نميكند اشاره موضوع اين به فيلمنامهاش در هم
كرده استفاده احسن نحو به بوده امكانش و توانسته تا دوربين زواياي و بصري جنبههاي از
جديد زاويههاي بصري ، جنبههاي تنها و است ساده بسيار فيلم داستاني خط كنيم دقت اگر چون
داستاني تعليقهاي هم گاه و ميكند خود مبهوت را ما كه است ولز ويژه تكنيكهاي و دوربين
در را ما كه است "رزباد" چون مسائلي كشف از آنان عجز گاه و خبرنگاران جستوجوي مثل
_ هم فيلم بعد حتي و _ آخر تا ما دوش به دوش ابهام اين و داده قرار رازگشايي و ابهام
كه است شگفتآور ابهامهاي اين از يكي كين اصلي شخصيت و ماهيت درباره ابهام.ماست همراه
دربارهاش كه بسياري ستايشهاي دليل به كين همشهري شايد.ميكشد خود دنبال به را ما
تماشاگر انتظارات ، اين بودن بالا خاطر به و برده بالا اثر از را تماشاگر انتظار شده ،
و است خود زمان و عصر به بسته هنري اثر هر بودن نسبي هست آنچه امانشود ارضا
.ميكند فرق روز جامعه مختلف شرايط به بسته اثر پيرامون آمده پديد مختلف موقعيتهاي
استفاده مورد سينمايي ناب جلوههاي از بسياري هنوز كه كرد ظهور زماني دقيقا كين همشهري
چه چنان.مينمود بينظير شاهكاري خود همعصر فيلمهاي با قياس در و نميگرفت قرار
بسياري هنوز و است جلوتر هم امروزي فيلمهاي بسياري از ويژه ، شرايط از صرفنظر هم هنوز
.ميكنيم باور "ولز" بازي با را "كين" ما.نميرسند "ولز" شاهكار پاي به فيلمها از
هنوز كه پولداري همشهري."كين" و است "كين" تنها هست آنچه ندارد وجود "ولزي" ديگر انگار
قدر همان او.ميشود كشور جمهوري رياست نامزد و ميكند سير كودكياش سورتمه دنياي در
.هست "ولز" كه است يگانه و عجيب
هنر حاشيه
شد كشته بيل *
فيلم فيلمبرداري آمريكايي ، نابغه تارانتينو كويينتين و رسيد سر به بالاخره انتظارها
و شدند حيرتزده "سگداني / انباري سگهاي" ديدن با كه آنهايي همه.كرد تمام را جديدش
كه پيش سال پنج از بود ، آمده بند نفسشان "عامهپسند قصه / ته و سر بي داستان" ديدن با
ضد خبرهاي سال هر.بودند كوچك استاد اين بعدي كار راه به چشم بود شده ساخته "براون جكي"
سرگرم آنجا و اينجا تارانتينو ميداد خبر كه ميرسيد گوش به غريبي و عجيب و نقيض و
آنجا از مسئله و نبودند دروغ كدام هيچ خبرها اين.است بعدياش كار داستان كردن پيدا
تا كشيد طول سال پنج كه شد اين.نميكرد پسند را داستاني هيچ تارانتينو كه ميشد ناشي
اوليه متن ابتدا همان از.كرد خواهد فيلمبرداري قطعا استاد كه برسد خبر دوباره
مشكلي كنند استفاده آن از ميخواهند كه آنهايي تا گرفت قرار اينترنت روي فيلمنامه
ميشد كه بود غريبي خشونت همان بود توجه جالب حسابي فيلمنامه در كه چيزي.باشند نداشته
خبر روزها اين.نبود غيرطبيعي هم اصلا و ديد هم تارانتينو ديگر كارهاي در را پايش رد
و ميگويند كه جور اين و شده تمام پكن اطراف در فيلمبردارياش "بكش را بيل" كه ميرسد
آن در "هانا داريل" و "كاراداين ديويد" ،"ليو لوسي" ،"اماتورمن" شده پخش آنجا و اينجا
و است انتقام ميشود ديده هم فيملنامه در كه همانجور فيلم اصلي مايه.ميكنند بازي
كه "پينگ وو يون" كه هست هم همين براي احتمالا.دارد آن در زيادي اهميت رزمي هنرهاي
دادن تعليم وظيفه بود كرده طراحي را "پنهان اژدهاي بيرخفته ، درخشان فيلم اكشن صحنههاي
طرفداران از اينترنتي سايت يك قبل مدتياست گرفته عهده به هم را بكش را بيل بازيگران
راه به چشم درصدشان چند سالها اين در بدهند نظر كه بود گفته و كرده نظرخواهي تارانتينو
.هستند منتظر او فيلمهاي تماشاگران صددرصد كه ميداد نشان آمار و بودهاند او بعدي كار
بايد فعلا البتهداشت هم نابغه اين محبوبيت از نشان بودن بيسابقه بر علاوه آمار اين
!نه يا ميشود اكران آماده فيلم امسال پايان تا ديد و كرد صبر
مرغ يك انفجار *
و ميبرد صحنه روي هم تئاتري هرازگاهي كه سالها اين سبك صاحب بازيگر "مالكوويچ جان"
آخرين و ميكند هم فيلم كارگرداني كرديم ، چاپ را او با اختصاصي گويي و گفت پيش ماه چند
به اما درآيد نمايش به لندن جشنواره در بود قرار كه است "بالاخانه رقصنده" فيلم كارش
.نشد داده نشان جشنواره در ميشود منفجر مرغ يك آن در كه فيلم خشن صحنههاي از يكي دليل
و ارزشگذاري وظيفه كه بريتانيا در فيلم درجهبندي فخيمه اداره ميگويند كه جور اين
و مينويسد "بالاخانه رقصنده" فيلم پخشكننده به نامهاي دارد عهده به را فيلمها مميزي
بخت مرغ يك از كه اين و فيلم ضدحيواني و ضدانساني نگرش خاطر به عجالتا كه ميدهد خبر
صحنههاي از يكي بايد بوده انفجاري تله رسما مرغ آن و شده بيرحمانهاي استفاده برگشته
.باشد نمايش قابل تا شود حذف هست هم مهمي صحنه گويا كه فيلم
ساكن فعلا كه او.است كرده مخالفت حذف اين با رسما مالكوويچ كه نيست زدن حدس به لازم
هم را سرش اگر كه گفته ميكند بازي "برانكا پائولو" از فيلمي در دارد و است پرتغال
مشكلات دچار را فيلم نبودناش و است كليدي صحنهاي چون نميكند حذف را صحنه اين بزنند
و كشيدند شانه و شاخ هم براي مدام دعوا طرف دو و گرفت بالا حال هر به كار.ميكند اساسي
هم فيلم اسپانيايي تهيهكننده "فيلمز لولا".است نادرست حرفاش يكي آن كه كردند تهديد
آن صاحب كه اين و ميشده نگهداري مرغ از چگونه كه اين و مرغ تعليمات باب در مبسوطي شرح
و فرستاده فخيمه اداره مسئولان براي و نوشته بوده بدبختي كشاورز كدام برگشته بخت مرغ
ميدهند داناش و آب چنان و هستند مرغ آن دلبسته چنان كشاورز آن بچههاي كه كرده اضافه
اصلا و است سلامت و صحت كمال در هم مرغ آن خلاصه و شود نزديكاش نميتواند حتي كسي كه
نوشته نامهاش آخرين در هم فيلم درجهبندي فخيمه اداره عمومي روابط.ميرساند هم سلام
به ميكنند فكر بعضيها چون كرده دفاع مرغها جان از فقط و ندارد چيزها اين به كاري كه
ندارد هم عقل ضمنا و بياورند سرش ميتوانند بخواهد دلشان بلايي هر مرغ بدون ارزان خاطر
با را برگشته بخت مرغ يك كه بكشند خجالت خودشان از بايد سينماگران اما.شود ناراحت كه
!بگيرد لعابي و رنگ فيلمشان تا ميكنند منفجر كثيف حيله هزار
روسي لهجه با ستارههايي
ابرت راجر
نجمي مريم:ترجمه
بكشد طول بيشتر بازي چه هر:است شطرنج مشابه منطقي داراي زيردريايي مضمون با فيلمهايي
اكتبر طعمه و نجات قايق فيلم مانند رسوماتي و رسم 19 ،_ ك.ميآيد پيش حركت امكان كمتر
آيا.است دشمن و فشار آب ، اكسيژن ، مثل چيزهايي هميشه است تغيير قابل آنچه.دارد سرخ
ميبرد؟ بين از را آن و ميآورد فشار زيردريايي كه وقتي بكشند نفس ميتوانند انسانها
اما.ندارد حادي مسئوليت هيچ رو اين از و ندارد جنگ در تاكتيكي كاربرد 19_ زيردرياييك
جنگ و هستهاي انفجار موجب شده ذوب سطحي راكتورهاي آيا است مرگباري رفتار دچار داستان
ميشود؟ جهاني
پايهريزي واقعي رويداد يك براساس و سرد جنگ اوج در ميافتد ، اتفاق سال 1961 در فيلم
و دارد ماموريتي آيد در كشتي شكل به كه اين از قبل جديد هستهاي زيردريايي يك ميشود
_ پلنين _ اصلي ناخداي براي مشكلات بيشتر.برد پيش خوبي به بايد را ماموريتش اولين
و تست از بعد زيردريايي نبودن كارآمد بر او كه حالي در بودند ، شده شناخته (نيسون ليام
هريسون) وستريكف الكس.پيوست ناخدا به كشتي شدن سوار ناچار به.ميكرد پافشاري آزمايش
افسر دو هر.بود كرده ازدواج پوليتامبرو خانواده دختر با و آورد پايين را او مقام (فورد
.بود كرده برقرار وستريكف با را رابطه بهترين پلنين و ميكردند رقابت هم با دريايي
از بعد حتي و ميكردند پيروي او از و داشتند قبول كاپيتان عنوان به را او پلنين افراد
همراه به تصاوير اين مانند) شود آماده تست ، براي زيردريايي تا داد دستور وستريكف كه اين
تصاوير بيشتر (است ضروري فيلمها اينگونه در زيردريايي بدنه كردن جيرجير و آمدن در صدا
كه افرادي چشمهاي و چهرهها كه جايي ميافتد اتفاق فرمان اتاق در دقيقه چند طي درخشان
.ميشود خاموش و روشن دراماتيك طرز به هستند زيردريايي بدنه خوردن ترك منتظر
جايگاهي ديگري و بود رئيس يكي اگر.ميآفرينند را ديگري هيجان 19_ هنرپيشههايك
از اما.ميآورد وجود به را دراماتيك جاذبههاي بدون و سريع صحنه يك فقط داشت نامعلوم
پايداريشان موجب آنها رقابت داشتي ، اراده و نفس به اعتماد پلنين و وستريكف كه آنجا
.ميشد
زيردريايي هستهاي نيروي كندي ، جاسوسي نقشههاي طبق بر كه بود اين زيردريايي ماموريت
اين و انداختند سايه زيردريايي سفر بر آمريكايي كارهاي خراب.كند نابود را شوروي اتحاد
يكي سانحه كه وقتي.نميرسد نظر به خوشايند زياد ماموريت اين هدف كه كردند وانمود طور
را آمريكايي كشتي راكتور ، اگر ميكند ، تغيير بازي ميگيرد فرا را هستهاي راكتورهاي از
ميشد؟ك تلقي جنگ شروع عنوان به اعتراف نتيجه ، در او رويه اين آيا ميكرد ويران و منفجر
به دستيابي فكر وستريكف براي اما دهد قرار نجات قايق در را افرادش ميتوانست 19_
يا راكتورها تعمير داشت وجود انتخاب دو رو اين از بود اولويت يك آمريكا جديد تكنولوژي
الكل با كه بود مجرب فرد يك 19 ،_ راكتورك اصلي مسئول بود زياد مشكلاتقايق شدن ويران
واديم مرد ، اين.گرفت را او جاي داشت آكادميك تحصيلات كه جديدي شخص و بود گرفته آتش
وقتي ميبينيم فيلم در كه چنانميترسيد سگ از اما بود ، تجربه با گرچه (سارسگارد پيتر)
وسايل با خدمه راكتور ، مركز شدن گرم با همزمان.ميشود منجمد او ميافتد اتفاق سانحه
افراد ميشود موجب كار آن اما _ سطحي آبهاي برگرداندن طريق از _ ميآيند تعمير براي
از محافظ لباسهاي بايد آنها.بروند راكتورها داخل به آنها تعمير و دادن جوش براي
لباس بايد آنها و است شده خراب انبار كه ميگويند ناخداها افسوس اما بپوشند راديواكتيو
باراني شويم مجبور كه دارد احتمال:است شنيدني نيسون ديالوگ بپوشند جايش به شيميايي ضد
.بپوشيم
نقطه بيگلو كاترين _ كارگردان و است دردناك و سخت راكتور تعمير در نفسگير تصاوير
ايجاد ميكنند كار دقيقه مدت 10 به راديويي امواج محدوده در كه افرادي بين تعادلي
به گرفتاري وسعت ميدهد ، افزايش ناخدا دو بين را هيجان و تضاد همينطور.ميكند
و نميآيد حساب به نشدهاي فكر عمل شورش دليل اين به و است دلخراش اشعهاي بيماريهاي
تصاب خائنين وسيله به زيردريايي آن كه ميكند ايجاد را ترديد اين K_واقعه 19 مسكو ، در
.است شده
تنها اوميكند مشكل ايجاد فيلمساز براي زيردريايي ذهني و رواني محدودكنندههاي
زياد را هيجان او عمل همين و ميبرد جلو و عقب باريك لولههاي مسير در را دوربينهايش
مرگ فشار زير و ميكنند كار هم با جداگانه كه افرادي از كوچكي گروه ، تصاوير ما و ميكند
در كه بيگلو و ميكند مطرح را ممكن بلاتكليفي يك 19_ ك.ميكنيم مشاهده را هستند
كه است حرفهاي كارگردان يك دارد را روزبزرگ و Point Break مثل فيلمهايي كارنامهاش
مهارت نيسون و فورد بازيگري ظرفيتهاي از استفاده در و نميدارد بر قدم اشتباه هيچگاه
به نفوذ براي فقط توليد هاليوود ، هنگفت بودجه برايميدهد نشان خود از توجهي قابل
فورد و نيسون مثل بازيگراني براي مجالي كمتر و ميآيد پيش ندرت به خارجي افراد چشمهاي
شناخته روسي فرد يك عنوان به ونيسون فورد آيا ميشود فراهم روسي لهجه با نقش ايفاي
داستان همراه به ميپذيريم كمي مدت از پس را لهجهها ما نيست ، كافي كرده متقاعد ميشوند
بود ممكن و ميرسند نظر به قاطع شدن تسليم در مرد دو هر در واقع در و ميرويم پيش
.دارد وجود فيلم در شگفتآور نكته يك باشد داشته افرادش روي بر سياسي ملاحظات وستريكف
كه اين براي دارد شخصيتها توانايي به كامل بستگي راكتور با كار درباره تصميم نداشتن
متناسب طور به سينما ستارگان نقشهاي طرحريزي.بكند توجهي قابل فعاليت زياد فشار زير
.است كرده فيلم به زيادي كمك
ناگهاني سيلي يك
"خرگوش مانع حصار" فيلم به نگاهي
هولدن استيون
ميرزابيگي نگار:ترجمه
تصوير به با و استراليا تاريخ از شرمآوري فصل به شده حساب نگاهي با "خرگوش مانع حصار"
در است ، داشته بوميانش جمعيت با گذشته قرن در كشور اين كه ويرانگري و ننگين رفتار كشيدن
اقتباس يك كه فيلم اين.نميدهد راه خود به ترديدي بوده طرفين از يك كدام با حق اينكه
را احساساتمان ميتواند خوبي به است "گاريمارا پيلكينگتون دوريس" نوشته كتابي از
ترانه يك گسترش و بسط از را مشخصي داستاني گستره حقيقي ، حكايت كردن ساده با و برانگيزد
و اغراق دام به هيچگاه آن كشيدن تصوير به در اين وجود با و ميدهد ارائه محلي
.نميآيد گرفتار گزافهگويي
سياست يك خاطر به خانوادههايشان كه هستند استراليايي بوميان فيلم اين در خوب آدمهاي
به و جدا خانوادههايشان از اجبار به دورگه كودكانبود شده پاشيده هم از حكومتي
در.ميشدند منتقل سكونتشان محل از دورتر كيلومتر هزاران مسكوني اردوگاههاي
غالب فرهنگ رسوم و آداب و مذهب و بود قدغن بومي زبان به كردن صحبت اردوگاهها
يا و خانگي خدمتكارهاي بهعنوان آنها نهايت در.ميشد داده تعليم آنها به سفيدپوستان
به كه دارد قرار استراليا دولت فيلم ، بد طرف درميپيوستند جامعه به مزارع كارگران
به بچهدزدي نفرتانگيز و هولناك برنامه (تا 1971 سال 1905 از) قرن نيم از بيش مدت
وقوع به سال 1931 در "خرگوش به مانع حصار".بود گذاشته اجرا به را قانوني اصطلاح
سرسختانه كه كسي.بود سياست اين مجري (برانا كنت) "نويل.او.آ" كه زماني در ميپيوندد ،
تئوريهاي كه سال 1931 در.ميورزيد اصرار بود بسته كار به كه روشي سودمندي و درستي بر
آن در بوميان جمعيت سرپرست و اصلي محافظ "نويل" بود ، حكمفرما جهان بر نژادي وحشيانه
كه قانون كردن اجباري با است ، انقراض حال در بوميان بود شده متقاعد كه اوبود ايالت
را انقراض اين داشت قصد نداشتند ، را اصيل بوميان با ازدواج حق دورگه كودكان آن براساس
.بخشد سرعت
كه ميكشد بيرون را نموداري خودراضي از چهرهاي با "نويل" فيلم صحنههاي از يكي در
بومي خصايص و ويژگيها تمام نژادي درون ازدواج نسل سه از پس چگونه ميكند ثابت ظاهرا
بازي و "اولسن كريستين" نيشدار اما هوشمندانه فيلمنامه.ميشود ناپديد نوادگان در
شيطانصفت و خبيث ديو يك بهعنوان نويل تجسم از كه شدهاند باعث "برانا" طبيعي و معقول
اجرا به را شدهاند گرفته ملايم و پدرمابانه فضاي يك در كه تصميماتي او وقتيشود پرهيز
ميداند ، برتر را غربي سفيدپوستان فرهنگ كه كوركورانهاي نژادي تبعيض آن براي ميگذارد
.ميآيد شمار به مقدس الههاي
هم را "آرام آمريكايي" كه تاثرآور و خوشساخت فيلم اين كارگردان "نويس فيليپ"
به بازگشت براي و ميگريزند اردوگاه از كه دختربچه سه داستان طرح با است كرده كارگرداني
.ميكند شخصي خود براي را تاريخي تعدي و ظلم اين ميكنند ، طي پياده را مايل خانه 1200
فيلم دادن رخ زمان در كه (سامپي اورلين) "مالي" ،"گاريمارا" مادر خاطرات براساس وقايع
"گريسي" سالهشان دخترخاله 10 و (سانسبوري تيانا) "ديزي" سالهاش خواهر 8 دارد ، سال 14
غربي شمال در "جيگالوگ" كوچك راهآهن ايستگاه در داستان.ميشوند روايت (لوراموناهان)
.ميشود آغاز گيبسون صحراي كناره در استراليا
داشتن نگاه جدا براي كه است خرگوش به مقاوم حصار يك بوميان زندگي محل به رسيدن راهنماي
جنوب تا شمال از استراليا طول تمام در و است شده ساخته مزارع و چمنزارها از خرگوشها
.دارد ادامه
، 1200"ريور مور" بومي اردوگاه به را نيروهايش "نويل" دختربچه ، سه فرار خبر شنيدن با
براي (كلارك جيسون) "ريگز كنستابل" معاونش كه وقتي اما.ميكند اعزام دورتر مايل
فرزندانشان كه ميشود روبهرو آنها مادران مقاومت با ميرود "جيگالوگ" به آنها دستگيري
روستايي و ابتدايي پرورشگاه يك به "مور" اردوگاه.كشيدهاند بيرون آغوششان از زور به را
دارند فرار قصد كه كودكاني.حكمفرماست آن بر شديدي و سخت انضباط و مقررات كه است شبيه
مجازات و ميشوند دستگير تعليمديده سياهپوست ردياب يك (گالپيلي ديويد) "مودو" توسط
.است انفرادي سلول در شدن زنداني آنها
هر حقارتهاي و توهين كه "مالي" صبر كاسه ندارند مادري كه ميشود گفته دخترها به وقتي
و "ديزي" هستند ، كليسا در كودكان ساير كه روز يك.ميشود لبريز ميآورد تاب را روزه
ماهه سه سفر تعقيب به فيلم عمده قسمت.ميكند ترغيب جنگل سوي به فرار به را "گريسي"
مانع حصار از اغلب آنها سفر اين طول در.ميگذرد بيابان و مزارع جنگلها ، ميان از آنها
به آنها حيرتانگيز فرار خبر وقتي.ميكنند استفاده راهشان كردن پيدا براي خرگوش
"فريندا" مادربزرگشان و "ديزي" و "مالي" مادر (لافورد نينگالي) "ماد" ميرسد ، "جيگالوگ"
پيامهايي و ميپردازند مناجات و مذهبي سرودهاي خواندن شبزندهداري ، به (لافورد ميارن)
شهودي ، حساست فيلم اين بلامنازع قهرمان "مالي".ميكنند ارسال حصار روي بر زدن با را
موجودي به را او شده اعطا او به كه بشري فوق انعطافپذيري و او جسارت و سرسختي
.است كرده تبديل افسانهاي
آن در كه نشيب و پرفراز و وحشيانه دلهرهآور جستوجوهاي از است مجموعهاي داستان
دستهاي در آنها سفر اما.ميبرند در به سالم جان تعقيبكنندگانشان چنگال از دخترها
طبيعت زيباييهاي بر است ستايشي سرود فيلم و ميشود همراه افسون و جادو با "نويس"
تحت دخترها ، .ميكنند كمك آنها فرار به كه عادي مردمان نزاكت و وقار و استراليا
چند هرمييابند را سفرشان به دادن ادامه براي كافي آب و غذا "مالي" مدبرانه راهنمايي
استراتژي همان از جزيي هم اين اما ميرسد نظر به غيرواقعي كمي آنها پايدار سلامتي كه
بيحاصل تلاشهاي و سفر طول در داستان رفتن عقب و جلو.ميآيد شمار به فيلم افسانهسازي
.است قايمباشك سرخوشانه و شاد بازي به شبيه لحظات بعضي در آنها دستگيري براي
به را خود زهر نهايت در ظاهرياش بودن رفته و شسته وجود با "خرگوش مانع حصار" اما
خودمتشكر از و خودراي انسانهاي از كه تصويري.ميچشاند فيلم متقلب و منفي شخصيتهاي
يك مثل دارند ، را فرهنگ يك كردن ريشهكن در سعي جانب به حق قيافهاي با كه ميدهد ارائه
.ميآيد فرود صورتمان به ناگهاني و محكم سيلي
ميگوييم ما كه همين
دينلي برار جيمز
اشراقي فرناز:ترجمه
اما بود ، متفاوت كلي به ميرفتند آمريكا يا استراليا به كه مردماني پيشينه چه اگر
شدند تبديل دو درجه شهروندان خودشانبه سرزمين در بومي جمعيت بود يكسان كار نتيجه
آفريقاي تا گرفته شمالي آمريكاي از جهان ، سراسر بومي جمعيتهاي تاريخي ، دوره يك در
.ميكردند رشد و گرفته شكل شادمان و بيسروصدا استراليا ، و جنوبي
سراسر در ملخ باران مثل اروپايي نترس مكتشف عده يك رهبري به اروپاييها ، كه روزي تا
اعلان يك چه و بناميم "اجتماعي داروينيسم" از نمونه يك چه را اتفاق اين.شدند پخش دنيا
اين سفيدپوستان ، كه نكشيد طول زيادي زمان صورت هر در امپرسياليسم ، نشدني مهار جنگ
پيشينه چه اگر.شناختند خويش مستعمرات بهعنوان و درآورده خود تسخير به را سرزمينها
اما بود ، متفاوت كلي به ميرفتند آمريكا يا استراليا به كه مردماني تربيتي و فرهنگي
به متعلق روزي كه سرزميني در سرخورده ، و پريشان بومي جمعيت:بود يكسان كاملا كار نتيجه
.شدند تبديل دو درجه شهروندان به بود ، خودشان
(برانا كنت) "نويل آقاي" توسط كه دولت رسمي سياستهاي از يكي استراليا در سال 1931 ، در
دورگه استراليايي كودكان همه كه بود اين ميشد ، تقويت استراليايي ، بوميان جمعيت سرپرست
در و شده جدا خانوادههايشان از بايد ،(هستند سفيدپوست آنها والدين از يكي كه)
در كردن كار يا و سفيدپوست يك با ازدواج منظور به را آنها كه ويژهاي پرورشگاههاي
و "نويل".ببينند تعليم ميكند ، آماده مودب ، پيشخدمتهاي بهعنوان سفيدپوستان خانههاي
ظالمانه و غيرانساني عملي هيچوجه به را خانواده از بچهها كردن جدا سياست طرفدارانش
در"!شود حمايت بايد بومي جمعيت" كه بود باور اين بر "نويل" برعكس بلكه نميدانستند
و ساله 14(سامپي اورلين) "مولي" دورگه ، كودك سه ،"جيگالونگ" در واقع كوچكي ، دهكده
را ساله ده (موناگان لورا) "گريسي" همراه به ساله ، هشت (سانسبري تينا) "ديزي" خواهرش
از مايل از 1200 بيش كه ريور مور در پروشگاهي در تا كردند جدا خانوادههايشان از
را "مسئوليتپذيري و خدمات ارائه وظيفهشناسي ، " اصول و شوند تربيت داشت ، فاصله خانهشان
.بياموزند باشد ، پايبند آنها به بايد مسيحي مومن زن هر كه
مناسبي فرصت آنكه محض به و داشتند فرق پرورشگاه دختران ساير با گريسي و ديزي مولي ، اما
در استراليايي ردياب ،(گالپيلي ديويد) "مودو" آنكه با.كردند فرار آنها از آمد پيش
نهايت در داشتند ، پيشرو كه نكردني باور تقريبا راهپيمايي وجود با و است آنها تعقيب
استراليا سرزمين تمام طول در تقريبا كه را جنوبي - شمالي ضدخرگوش پرچين و نشدند گرفتار
.كردند دنبال "جيگالونگ" به بازگشت براي راهي مثل را آن و كرده پيدا است ، شده كشيده
Clear and" و "Patriot Games" پرخرج فيلم با كه استراليايي كارگردان ،"نويس فيليپ"
بار اين.است شده شناخته نامي شمالي آمريكاي دوستان سينما اغلب براي "Present Danger
.ميدهد ارائه را بشري روح تسخيرناپذيري و شجاعت از قدرتمندي نمايش
كه "كينگتون پيل دوريس" نوشته "كن دنبال را خرگوش مانع حصار" داستان براساس فيلم
.است شده ساخته ميكند ، روايت را "مولي" مادرش ، واقعي زندگي داستان
جايگاه گرفته صورت استراليايي شده دزديده نسلهاي حق در كه اجتماعي بيعدالتي چه اگر
تاثير تحت شدت به بيننده اما ميدهد اختصاص خود به "خرگوش مانع حصار" فيلم در را اصلي
درميآورد ، نمايش به را بچهها نگرانكننده وضعيت كه لمسي قابل و واقعي سينمايي جلوههاي
پرچين" سرانجام و هستند سياسي كابوس اين درك براي ما راهنماي آنها.ميگيرد قرار
از را راهشان كه بچههايي دختر حضور با ميشود ، تبديل جادهاي فيلم نوعي به "ضدخرگوش
كمكشان كه آنهايي) ميشوند روبهرو آدمي جور همه با مسيرشان طول در و ميكنند شروع شمال
پليس ، و "مودو" سرسختانه تعقيب با علاوه به.(ميشوند راهشان سد كه آنهايي و ميكنند
اوقات اغلب و ميكند فكر خوب كه است باهوشي دختر "مولي" اما.است آنها كمين در جدي خطري
همراهي را آنها پيشبيني غيرقابل خوششانسيهاي از انبوهي البته و بكند بايد چه ميداند
نقش كه كاري تازه هنرپيشه سه ،"لوراموناگان" و "بري سانس تينا" ،"سامپي اورلي".ميكند
بازي كه سامپي" بهويژه هستند ، فوقالعاده واقعا ميكنند ، بازي را فيلم دختران
در.است ماندني ياد به و بيتكلف "مولي" نقش در او اجراي.ميدهد ارائه را استثنايي
نشان ما به را نافرماني و اراده تنها ، ) نميبينيم ناكامي و شكست از نشاني هرگز او چشمان
هر عهده از بتواند دنيا در نفر يك اگر كه ميرساند باور اين به را ما "سامپي".(ميدهد
مردم ميان فيلم از را او بسياري كه "گالپيلي ديويد"است "مولي" شخص آن برآيد ، كار
بيشتر و دارد كوتاهي ديالوگ فيلم اين در ميآورند ، ياد به Crocodile Dundee يا و رفتن
كه نميگذرد زيادي زمان.درآيند سخن به او طرف از تا ميدهد اجازه تجربياتش و چشمها به
گويي.ميكنند فرار چنگش از آنها كه بار هر اما است دخترها تعقيب در او چه اگر ميفهميم
.ميبالد خود به و آمده وجد به
اجرا خاصي سرسختي و جذبه با را فيلم منفي نقش كه ميبينيم را "برانا كنت" سرانجام
مسير در وحشتناكي طرز به بلكه ندارد اهريمني شخصيتي "نويل آقاي" حقيقت در.ميكند
ترسناك فيلمهاي جاني شخصيتهاي از هولناكتر بسيار را او امر همين و است افتاده اشتباه
شخصيتي موذيترين و هولناكترين به را او "براناگ" بيتفاوت حالت.ميدهد نشان معروف ،
"ضدخرگوش پرچين" در كه كرد انكار نميتوانميكند تبديل است كرده خلق حال به تا كه
بومي ملوديهاي از است اقتباسي فيلم موسيقي:گرفتهاند قرار يكديگر كنار در هنرها همه
است شده گرفته كار به تاثيرگذار فوقالعاده شكلي به كه "گابريل پيتر" توسط استراليايي ،
سرزمين زيباييهاي نميدهد اجازه هرگز انگار كه است گونهاي به فيلم فيلمبرداري و
فيلم ، اين تصاوير در استراليا شكوه و عظمت) اندازد سايه فيلم انساني عوامل بر استراليا
از را زوايد همه دقيقهاي ، كوتاه 94 زمان بهكارگيري با "خرگوش مانع حصار" (است بينظير
.كند بيان را خود پرشور و صميمانه داستان تا كرده دور خود
با "نويس" اما ميشد تبديل سفر گزارش يك به كارگردانها برخي زيردست اين ، مثل فيلمي
به از يكي فيلم اين سرانجام و است كرده نزديك روح و قلب از شناختي به را آن خويش مهارت
.است سال 2002 فيلمهاي ماندنيترين ياد
سفيد و سياه
كيتاريد
صوفي ياسمن:ترجمه
:داستان خلاصه
توسط كه است فيلمز كانتيننتال كمپاني نفوذ تحت عمدتا فرانسه سينماي.پاريس ، 431942
كارگردانان ، .شد پايهگذاري گرون آلفرد توسط در 1940 كمپاني اين.ميشود كنترل آلمانيها
براي كردن كار آيا كه جدالند در عميقا مورد اين در هنرپيشگان و فيلمنامهنويسان
در او دندانهاي از ميتوان گرگ ، چنگال زير در شدن پنهان با" كه است راهي كانتيننتال
.ميشود محسوب دشمن با همكاري معني به عمل اين يا "ماند امان
ذيگري و (گمپلين ژاك) دوويه ژان كارگردان يكي واقعي شخصيت دو متضاد مسير فيلم اين
كرده موفقي ازدواج كه دوويه ، ميكند دنبال را (پوداليدس دنيس) ارونش ژان فيلمنامهنويس
براي مناسبي پوشش اشتغال اين زيرا ميپيوندد كانتيننتال كمپاني به دارد ، كوچكي بچه و
هر است شد و آمد در خود معشوقه سه بين كه اورشه.است مقاومت نهضت در او فعاليتهاي
به را خود زندگي و كند رد را آلمانها كار پيشنهاد تا ميكند پيدا بتواند كه بهانهاي
توسط است لشكر سياهي يك كه (برون اليور) دوبويي ژاك دوويه برادرزن.ميافكند مخاطره
كه ميشويم متوجه و ميكرده كار مقاومت نهضت براي چون ميشود دستگير اشغالگر گروههاي
به و ميبرند در به سالم جان جنگ از اورشه و دوويه.ميميرد زندان در سالگي بيست سن در
.ميدهند ادامه خود حرفه
فيلم بررسي
خط است؟ سفيد يا سياه ميدهند تشخيص مردم نهايت در كه همانگونه به چيز همه واقعا آيا
فيلمي هيچ ميشود؟ رسم كجا مقاومت نهضت در فعاليت و جان حفظ دشمن ، با همكاري بين مرز و
عامه نتوانسته فيلمش آخرين در تاورنيه بزرگ ادعانامه" است نپرداخته مباحث اين به تاكنون
است داشته بدي موقعيت بسيار فرانسه در فروش نظر از عبور مجوز:كند قانع را فرانسوي مردم
نقطه به ميشود مطرح سياه سالهاي كمتر اينك كه فرانسويها كه باشد آن علامت اين شايد
.باشند رسيده اشباع
نهضت / اشغال دوران فيلم.است گرفته قرار مستقر كاملا دوژانر تقاطع محل در فيلم
در فيلم ابتدايي نوع به است بازگشتي لحاظ بسياري از.فيلمسازي درباره فيلم و مقاومت
كار (1969) سايهها ارتش تا (1945) كلمان رنه آهن راه نبرد فيلم از _ مقاومت نهضت مورد
مثال لويي ساخته (1973) لاكوسب لوستن فيلم از پيش كه سينما نوعي _ (1969) ملويل پير ژان
با كه هستند سركوبگراني صورت به آلمانها است ، آشكار نبودش در كامل همكاري.بود غالب
بيانيه عليرغم و _ هست فيلم در مقاومت نهضت بمب حاوي ترنهاي ميكنند ، صادر دستور فرياد
.است تشخيص قابل آشكار طرزي به و بلافاصله طور به زشت آدم و بد آدم خوب ، آدم _ تاورنيه
صنعت از شده كشيده بيرون واقعي شخصيتهاي از او استفاده در تاورنيه راهبرد بودن مشخص
ژان اصلي شخصيت دو و سيمون ميشل از استفاده جمله از.است نهفته فرانسه دهه 1940 فيلم
چند تاورنيه تشويق به ساعت يازده بانوي كارش مشهورترين كه بود كوچكي فيلمساز كه دوويه
از يكي بوست پير با همراه است شدهتري شناخته بسيار نام اورشه ژان.شد بازسازي پيش سال
از بسياري در او).بود آورده وجود به چهارم جمهوري در را فيلمنامهنويسي موثر گروههاي
مجوز فيلم چون است مهم موضوع اين (است داشته مشاركت هم تاورنيه اوليه فيلمهاي
اخير ، ايام در فرانسوي فيلم عمده مباحث به كه است اشاراتي خاطر به عمدهاش عبورتاثير
به فرانسواتروفو خصوص به و سينما دو كايه منتقدين تقبيح مورد بوست و اورشهمينمايد
حركت آنها از تاورنيه استفاده و گرفتهاند قرار مرتجع سينماي موجز نمونه عنوان
مجله سوي از كه بود خواهد _ او اخير فيلم همين و _ آينده در او كارهاي براي تحريكآميز
در شخصيت يك عنوان به كه فيلمسازاني ساير.است شده آن با مختصري برخورد سينما دو كايه
به را آن كايه كه هستند اصلي عناصر _ شانواز پل ژان كايات ، آندره _ شدهاند ظاهر فيلم
تاورنيه فيلم كه گرفت نتيجه چنين ميتوان بنابراين ميخواند ، "كيفي سينماي" مسخره
.گرفته قرار محاق در نو موج توسط است مدتها كه است سينمايي سنتهاي از تائيد و دفاعيه
از بعد وقايع مورد در تاورنيه حماسي فيلم يادآور عبور مجوز فيلم خاكآلود و خفه فضاي
چون اشغال زمان به مربوط فيلمهاي و است 1989"هيچ ديگر و زندگي" نام به اول جنگ
.دارد فرق آنها با بزرگ ستارگان نگرفتن كار به نظر از گرچه بري ، كلود (1990) اورانوس
از پرهيز در زرنگي و مهارت با _ است مناسب اسكيزوفرنيك اورشه نقش در پوداليدس دنيس
در گمپلين ژاك حال همين در و شخصي زندگي در بينظم بيخندهآوري و آلمانها با همكاري
اما.است قانعكننده دوويه ، قديمي مكتب سبك به مقاومت قهرمان دلير چهره نشاندادن
فكر كه دوراني مورد در و ستاره يك ابزار نه و است گروهي فيلم عبور مجوز فيلم نهايتا
فيلمنامه ، چنان و ميكند مطرح را جديدي ديدگاه شده پرداخته بدان مرگ حد سر تا ميشود
ما به تاورنيه.نمايد حفظ را توجه خود ساعته سه زمان در ميتواند كه شده نوشته ماهرانه
.است زنده كيفي سينماي كه ميدهد نشان بيشتر بلكه بار يك تنها نه
شده دزديده نسلهاي
ابرت راجر
ميكند متوجه را ما و ميرسد آن پايان در "خرگوش مانع حصار" در كلمات خيرهكنندهترين
.دارد تاريخي اساسي ، فيلم كه
استراليا دولت نفوذ تحت شدت به پليس سال 1970 ، تا كه ميكند تاكيد "خرگوش مانع حصار"
خاص مدارس در تا ميشدند جدا خانوادههايشان از زور به دورگه بومي كودكان.است بوده
آماده خانگي خدمتكاران يا و كارخانه كارگر بهعنوان آيندهشان زندگي براي و ديده آموزش
.شوند
همچنان غربي دموكراسي غرب ، جهان در بردهداري شدن كن ريشه از پس قرن يك حدود در
ناپديد كه است سالها بچهها پدرانميكند اعمال را خود ظالمانه نژادپرستي روشهاي
بومي زنهاي با كه بودهاند دولت كارمندان يا و سفيدپوست كارگران آنها اغلب) شدهاند
نميتوانند دورگه كودكان دليل چه به اما.(كردهاند تركشان بعد و كرده زندگي استراليا
و شرمآور اندازه همان به هم پرسش اين پاسخهاي شوند؟ بزرگ هستند ، كه همانجايي
!شود رهانيده سياه جامعه از بايد نيمهسفيد بچه يك كه دليل اين به اول:است ناخوشايند
پافشاري براي را بوميان توانايي برترشان قدرت با "سفيد ژنهاي" وسيع انتشار اينكه ديگر
با ازدواج به سفيد كودكان ساختن ملزم با آنكه سوم دليل و ميكند بيشتر حقوقشان و حق روي
.ميشود زدوده وجودشان از سياهي سرانجام يكديگر
براي صرفا را بچهها نظر مورد مدارس كه واقعيت اين بيان بدون را اهداف اين آنها البته
.ميكردند دنبال ميكند ، تربيت خدمتكاري و كارگري
دزديده نسلهاي" نام به امروز استرالياي در شدند ، بزرگ سيستم اين فشار تحت كه كودكاني
سر پليسها اين عذرخواهي پذيرفتن از همچنان استراليا كنوني دولت و ميشوند ناميده "شده
.ميزند باز
است ، "اولسن كريستين" نوشته فيلمنامه.واقعيت براساس است داستاني "فيليپنويس" فيلم
و "ديزي" خالهاش "مولي" مادرش واقعي زندگي داستان كه "كينگتون بيل دوريس" كتاب براساس
.است درآورده تحرير به را "گريسي" آنها دايي دختر
مدرسه يك در دورتر ، مايل تا 1500 شدند جدا خانوادهاش از دولتي مامورين توسط آنها
آشنايي كس هر و چيز هر از و ميگرفتند آغوش در را يكديگر اندوه و ترس از كه جايي مخصوص
ميكردند صحبت هم با مادريشان زبان به آنجا در وقتي كه مدرسهاي.شوند تربيت بودند ، دور
.نكنند وز وز كه ميشد گفته آنها به
8(سانسبري تينا) ديزي ساله ، 14(سامپي اورلين) مولي فيلم ماجراهاي وقوع هنگام در
"ديكنزي" نوانخانههاي شبيه آنها مدرسههستند ساله 10(موناگان لورا) گريسي و ساله
.نيست زنندهاي مكان دوران آن شرايط به توجه با و نبوده
غريب فضاي اين در ماندن تنها و خانواده از دوري سختي و رنج نميتوانند فيلم دختران اما
انفرادي زندان در و ميشوند دستگير ميزنند ، فرار به دست دليل همين به و كنند تحمل را
راه به خانههايشان طرف به بار اين و ميكنند فرار هم ديگر يكبار اما ميشوند تنبيه
كمك با و دارند ذهنشان در غريزي نقشهاي آنها.مايلي پانصد و هزار سفري.ميافتند
خرگوشها هجوم از جلوگيري براي استراليا سرزمين از كيلومتر صدها طول در كه پرچيني
.ميدهند ادامه را راهشان دارد ، امتداد
پليسهاي فرمانده سال 1931 در كه است (برانا كنت _ نويل) فيلم اصلي سفيدپوست شخصيت
تئوريهاي با كه بوده نژادي اصلاح رسيده دوران به تازه طرفداران از و يافته مكان تغيير
نويل ، نظر به.باشد داشته شنوندگاني نازي آلمان در ميتوانست نژادپرستانهاش
كنند قبول است ، هماهنگ هم دولتي سيستمهاي با البته كه را او عقايد بايد استرالياييها
دو يا يك ميدانند استراليا بومي را خود كه آنهايي از بسياري كه بپذيرند را حقيقت اين و
.هستند پايينتر مدرن ، اروپاي ترقي نردبان از پله
"مودو" نام به استراليايي ردياب يك ميكنند ، عبور علفزارها ميان از دخترها كه همچنان
در باشد ، داشته آنها دستگيري به هم تمايلي چندان نميرسد نظر به كه (گالپيلي ديويد)
نام به سفيدپوست زن يك حتي و خارجيها طرف از كمكهايي با راه طول در.است تعقيبشان
.ميشوند روبهرو (مايلمن دبورا) "ماويس"
ويژه به) مشابه چشماندازهاي با استراليايي فيلمهاي از ديگر بسياري مثل كه سفر اين
.است غمانگيز و زيبا ميرسد ، نظر به رمزآميز و معماگونه (ابات واك
آنها احساس و فكر كارگيري به در "نويس" و هستند كار تازه همگي فيلم جوان بازيگر سه
كه را جزئياتي و ميكند پر را خالي فضاهاي داستان ، روايتاست بوده موفق كاملا
همين و نيست يكسان دختر سه هر براي سفر پايان.ميكند بيان كشيد ، تصور به نميتوان
.ميسازد غمانگيز را آن بيشتر
|