ايلياد يا است اديسه يا زندگي
ادبيات حاشيه
زندهاست هنوز غزل
ايلياد يا است اديسه يا زندگي
گاليمار انتشارات ادبي مشاور كنو ريمون با گفتوگو
جمله از فرانسوي بزرگ انتشارات در را خود
زندگي از اعظمي بخش (1903 1976) كنو ريمون
براي را بهترينها ميرسيد ناشران اين به كه دستنوشتههايي ميان از و گذراند گاليمار
يك او از نهايت در كه ميشد كتابهايي نوشتن صرف نيز او فراغت اوقات.ميكرد انتخاب چاپ
ترك از بعد و بود ثابت پاي يك سوررئاليستها اجتماعات در كنومدتها.ساخت بزرگ نويسنده
بهعنوان سالها.كرد فرانسوي روزنامههاي از يكي در ثابت ستون يك نوشتن شروعبه گروه
.داشت حضور هنري و ادبي اجتماعات در شاعر مقالهنويسو رماننويس ، سينمايي ، منتقد
آدمهاي سري يك از متشكل جمعي بزنند ، حرف ميتوانند چيز همه از كنو شخصيتداستانهاي
كارآگاه يك و شاعر يك زبانشناس ، يك محقق ، يك طنزپرداز ، يك رياضيدان ، يك مثلا متضاد
كونو آگاه ذهن از كاملا اين و كنند صحبت هم با بدونوقفه ساعتها ميتوانند كه خصوصي
.سرچشمهميگيرد
شميراني لطفي ميترا:ترجمه
يا داستان گفتكه ميتوان
تشكيل واقعي داستان در خيالي دادنشخصيتهاي قرار از
است ايلياد صورت اين در كه است شده
يك داشتن بهعنوان فرد زندگييك داستان ارائه يا
است اديسه صورت اين در تاريخيكه كلي ارزش
سحرآميزي كار از پس ولي
جويس توسط كه
اوليس نوشتن با
رسيد انجام به
آن از داريم شايد
ميشويم دور
اگر ميتوان ، اساسا و دارد وجود ادبيات در
بزرگ جريان دو كه گفتيد من به روزي شما*
به يا دانست مرتبط "ايلياد" به يا را رمانها بيشتر فهميدهباشم ، درست را منظورتان
."اديسه"
رمان پيدايش زمان از غرب در داستاني كنش قطب دو واقع در
اديسه و ايلياد من ، گمان به
دسته از يا را داستاني آثار تمام سهولت به ميتوان
"هومر" زمان از كه معنا اين به هستند
ادامه بهعنوان غربي رمان ايده شنيدن لذت.دانست
اديسه دسته از يا "ايلياد" اخلاف
او.شد نصيبام (1961) كنفرانس يك در "ميشلبوتور" زبان از موجز گونهاي به "ايلياد"
اديسه من نظر به و نزد حرفي اديسه از ولي گفت ، اينرابطه در فوقالعادهاي چيزهاي
.است غربي ادبيات ديگر قطب نشانگر
است؟ اديسهاي ميگوييد وقت چه و است ايليادي اثر اثر ،
اين ميگوييد وقت چه*
رمان تكنيكهاي تمام تقريبا آنها در ;دارند
اشتراك وجه يك اثر دو اين چيز ، هر از پيش
.باشد كرده كشف زيادي تازه چيز تاكنون زمان آن از كسي نميرسدكه نظر به ميشود يافت
كه همانطور:شده تعريف خوب بسيار كه سوژهاي با است ، فاضلانه شدت به اثر يك ايلياد
اساطيري و تاريخي بستر در كه است خاص بسيار موضوعي است ،
"آشيل" خشم داستان اين ميدانيد
كرده احاطه آن كه تاريخي جهان بر را نوري
بارقه واقعه يك.ميگيرد قرار پهناوري بسيار
"تعليق" در تنها مابقي ميسازد ، را داستان كه است اينواقعه اما برعكس ، و ميتاباند است
.است سهيم داستان رشد و
شخصيتهاي و باشد شده تعريف خوب كه شيوهسوژهاي همين با نيز رماننويسان از بسياري
را آنها و ميگيرند برخوردارند متوسطي اهميت از داستانهايشان اوقات گاهي كه دقيقيرا
صورت به همچنان عناصر اين همه داشتن وجود با كه قرارميدهند ، تاريخي مهم بستر يك درون
.ميماند باقي دوم دست
خاطر اين به نه هستند ، ايلياد ژانر از رمانهايي "صلح جنگو" و "پارما اجارهاي خانه"
كه رو اين از بلكه.(ميآيد حساب به هم اين البته)
هومر مثل ميگويند نبرد و جنگ از كه
;ميشوند تاريخ و شخصيتها ميان تعارض و تاريخ وارد كه هستند شخصيتهايي مهم چيزهاي
روي پذيرايي اتاقهاي در نبردها گرچه است ايلياد يك نيز "پروست مارسل" اثر مثال ، براي
علاقه كه است افرادي و راوي شخصيت كانون اين و
ميشوند محسوب نبرد هم هنوز ولي ميدهند ،
.ميكنند جلب خود به را او
است كسي داستاناست شخصيتري بسيار اثر وضوح اديسهبه.هست نيز اديسه گذشته اين از
را آن و مييابد باز را خود شخصيت يا ميكند كسب شخصيتي گوناگون ، مسيرتجربيات در كه ،
اديسهاش پايان در خود "تجربه" از جدا را خويش كه ،"اوليس" همچون ميرساند ، ثبوت به
.مييابد باز بيتغيير
براي ،"اوليس" طبيعتا ، و"ديك موبي" ،"كيشوت دن":بيشمارند بسيار بنابرايننمونهها
.است گرفته قرار تبار اين خط در خوبي ، به"پكوشه بووارو" مانند هم كتابي اما مثال
در است اديسه يك "سياه و سرخ" ;است اديسه يك رابله مسلما همينطوراست ، هم "رابله"
اندازه به درست هم ، اديسه در.است "ايلياد" نظرميك به "پارما اجارهاي خانه" كه حالي
كه است اين از تعجبام و هستند استثنايي بينهايت كه وجوددارد تكنيكي ظرافتهاي ايلياد
زبان از را خود داستان "اوليس" كه هنگامي مثال ، براي.نميشود آنها اشارهايبه چندان
شاعر و ميسازد آشكار او بر را خويش هويت سپس ميشنودو آواز به حماسهسرا شاعري
بسيار اين ;ندارد شنيدناش به علاقهاي ديگر
"اوليس" و دهد ادامه خواندن به ميخواهد
شنيدن.ديگر رمان يك درون است رماني واقعا كه چرا است ، مدرن بگوييم بهتر يا شگفتآور
حال در هماكنون كه است داستاني قهرمان خودش
نميداند كه سومي شخص زبان از خود داستان
اين حقيقت.دانست بيستم قرن ميتوان را آن آغاز كه است تكنيكياي ظرافت است ، شدن روايت
.يافت نيز كيشوت دون در را پيچيدگيها اين ميتوان كه است
؟"قدري و قضا ژاك"*
تعداد بزرگ رمانهاي ميان در آيا كه دارم
شك.است اديسه يك هم "قدري و قضا ژاك"
.نباشد ايليادها از بيش اديسهها
ايليادها از بيشتر اديسهها تعداد آيابپرسم شما از ميخواستم كه است چيزي همان
اين*
نيست؟
كه هستند داستانهايي دسته آن از نمونهاي زولا آثار.هستند ايلياد
"زولا اميل" آثار
با بزرگ ، صحنهاي با و نيستند ، هم جالب چندان اوقات گاهي ميگيردكه شكل شخصيتهايي گرد
.ميروند پيش خود پيشزمينه در تاريخي بزرگ شورش يك
كنيم ، دستهبندي نزديكاند بسيار رمان به كه را زندگينامههايي ميتوانيم
چگونه*
ميگويم؟ را روسو "اعترافات" مثلا
اتوبيوگرافي داستانهاي همه ;است اديسه
"ويلهلم استاد".هستند اديسه كه اعترافات همه
.هستند اديسه زندگيها همه هستند ، اديسه
.است كم خيلي دوروبرمان ايلياد آخر دست پس خوب*
نمونه چندين ميتوانم هم حالت اين در حتي ولي است ، كم بسيار تعدادشان واقع در بله ،
.باشد مربوط ايلياد به "ساگان" شايد.كنم پيدا
وجود به اديسه يك يا ايلياد يك اينكه دارد ، اختصاص جريان دو اين به فقط ادبيات پس *
آورد؟
.بود سادهاي كار عنوان آن يا اين تحت داستاني آثار تمام دستهبندي بيستم ،
قرن آغاز تا
در "جويس جيمز" دستاورد يونان ، حماسه و هومر به نسبت اينوابستگي كلي آگاهي شايد اما
در گذشته به شخصيت ، انسان ، بردن دوگانه اينحالت از اندكي ما واقع در بود ، "اوليس"
.شدهايم دور شخصيت يك زندگي از تاريخي واقعهاي ساختن تاريخييا وقايعي
است شده تشكيل واقعي داستان در خيالي شخصيتهاي قراردادن از يا داستان كه گفت ميتوان
كلي ارزش يك داشتن بهعنوان فرد يك زندگي داستان ارائه يا است ، ايلياد اينصورت در كه
نوشتن با "جويس" توسط كه سحرآميزي كار از وليپس.است "اديسه" صورت اين در كه تاريخي
كه نويسندهاي ميرسد نظر به.ميشويم دور آن داريماز شايد رسيد ، انجام به "اوليس"
ساختن" و باشد "استاين گرترود" است كرده تعيين ادبيات در را جديدي بسيار حوزههاي
آنجا در كه چرا ;است برخوردار خاصي بسيار معناي از اينرابطه در شك بدون "آمريكاييها
ايلياد.است آمريكاييها ساخت تاريخ اين.وجوددارد تاريخ تمامي كردن پنهان براي كوششي
اديسه به چون است بزرگي اديسه.ميپردازد ملت يك پيدايش به كه چرا ;بزرگياست بسيار
نيز حال اين در حتي و ميشوند تثبيت كه است جايي تا آمريكاييها داستان كه ميپردازد ،
حال" را آن "استاين گرترود" كه حال زمان نوعياز با ميگيرد فاصله تاريخي جنبه از
آن نميتوان - افراد ، زندگي ميشود باعث كه تحركصوري عدم از نوعي با مينامد ، "بيزمان
باعث - هستند نمونه كيشوت دون زندگي و "پكوشه بووارو" زندگي چون نهاد ، نام نمونه را
غايت به نيز حال اين در حتي كه ايدهآلي و ايدهآلباشد همان افراد زندگي كه ميشود
.مييابد ارتقا متافيزيكي ارزش يك جايگاه پاافتادگيتا پيش.ميماند باقي عيني و ملموس
"دارد؟ وجود فرد هر از مفهومي آيا" پرسش به است اينپاسخي
عكس ، بر يا بگيرد؟ فاصله اديسه و ايلياد از تا كردهاست تلاش تازگي به رمان آيا*
دارد؟ تعلق جريان دو اين از يكي به تعمدا
"بوتور ميشل" كنفرانس نتيجه نفهميدم را نهايي مفهوم
اين كاملا كه ميكنم اذعان خوب ،
خود ، ديدن با او و است علاقهمند ادبيات ايلياد جنبه به بيشتر او كه نظرمرسيد به ولي
.ميكرد صحبت موضوع اين از تباري ، خط همين در
"جامعه" با رابطه در بيشتر را خود منظور او.بود مخالف آن با برخي در اينكهاو ولو
تاريخ در نادري لحظات ;هستند تاريخي جوامع همه ولي "تاريخ" با رابطه در كردتا بيان
شايد.بودند انقلاب يا جنگ بدون خود مسير اداره به قادر فردي تاريخهاي آنها در كه بوده
تمام احتمالا كه مييابيم را آدمهايي ما كه انگليسياست رمان در نوزدهم ، قرن در
كه دارند را بيدغدغهاي و آرام زندگي و ميگذرانند بمب اصابت بدونديدن را عمرشان
.نميكند مداخله آن در تاريخ
هميشه افراد خصوصي زندگي و داشته وجود بسياري خارجي اتفاقات هميشه ايندوره ، جداي ولي ،
به تاريخ توسط كه است افرادي خصوصي زندگي ايلياد.است شده اختلال و بينظمي دچار
.است شده كشيده اختلال و بينظمي
ندارد؟ وجود نوزدهم قرن انگليسي رمان در "اديسه" جز به چيزي پس*
زماني در كه دارد وجود بزرگي رمان مشابه گونهاي به.كنم اذعان اينموضوع به ناچارم
امپراتوري اول قرن طي يعني است ، شده تحرك عدم دستخوش ميآمدتاريخ نظر به كه شد نوشته
افراد چون ;است اديسه يك آشكارا اثر ايناست
"پترونيوس" اثر "ساتريكون" منظورم روم ،
كه گفت ميتوان ولي ميشوند ، كشيده ديگر حادثه به حادثهاي از آنها ميروند ، و
ميآيند
كه پرسيد خود از ميتوان اين ، بر علاوه.است روم اديسهامپراتوري بالقوه خود اثر اين
.است بحثانگيز سوال اين است؟ نبوده مسيحيها كنايهاشبه ساتريكون در "پترونيوس" آيا
كنند مصرف انساني گونهاي به را آن مجبورند وارثان كه جسدي داستان كتاب ، آخرينفصل در
.است مسيحي ضد پارودي يك واقعا من نظر به
مربوطند؟ ادراك شيوه دو به اديسه و ايلياد آيا كلي ، طور به*
در و است ، جالب كه است فرد اين اما ميانديشيم ، تاريخ به دادن اهميت به ما دريكي.بله
ديدگاه اين واقع ، در.ببخشيم او به تاريخي اهميتي ميخواهيم ما و است جالب ديگريفرد
را او علاقه كه است شخصيت اين.داستان خالق ديدگاه رماننويس ، ديدگاه يعني ;است مشابهي
كه داستاني كند متقاعد را خواننده نويسندهميخواهد اوقات گاهي.برميانگيزد خود به
به داستان لغزاندن با ميكند فكر اوقات بعضي و است جالب كائنات تاريخ اندازه ميگويدبه
كه:دهد روي جايي هر ميتواند آشيل داستان.ميشود آن شدن جالب باعث كائنات درونتاريخ
بستر در ميتواند واقعه اين بستاند ، او از را محبوبش برده ميآيدتا مقتدر سرور اين
به را خواننده كه است نويسنده نبوغ اين آشكارا دهد رخ جنگتروا با متفاوتي يكسر تاريخي
صورت آن به بايد و باشد داشته ديگري شكل نميتواند داستان ميكندكه ترغيب امر اين
.شود پذيرفته
است؟ دو اين از تلفيقي حقيقت ، آيا*
.دو اين از يكي يا است دو اين از تلفيقي يا
ادبيات حاشيه
جديد آلن وودي _ كوندرا ميلان يك*
كه بگويند او به و شود بيدار خواب از روز يك سالگي سن 24 در آدم كه است خيليجالب
كه است خوشبختي جوان همان ول ترل آدام واقع ، در.است بريتانيا نويسندهجوان بزرگترين
دانشجوي كه ول ترل آدام.دادهاند را بريتانيا نويسندهجوان بزرگترين لقب او به
شده نايل افتخار اين به ميشود ، چاپ آكسفورد در كه آريت ، ادبي مجله طرف از آكسفورداست
باركر ، پت.ميكند انتخاب برتر نويسنده بهعنوان نويسندهرا يك دهه هر مجله اين.است
جمله از گورو ايشي كازوئو و بويد ويليام سويفت ، گراهام اوان ، مك يان بارنز ، جوليان
مونيكا.شدهاند انتخاب برتر نويسنده نشريهبهعنوان اين سوي از كه هستند نويسندگاني
واقع ، دراست كرده كسب را عنوان اين هم ايندانشگاه ساله فارغالتحصيل 30 يك علي ،
.مينامند جديد اسميت زادي يك را علي منتقدانمونيكا
از ول ترل":ميگويد ول ترل آدام مورد در ادبي ، اينجايزه داوران هيات رئيس جك ، يان
".داد قرار آلن وودي و كوندرا ميلان بين جايي را او ميتوان كه است نويسندگاني ايندسته
يكي كوندرا".نميكند انكار را چك ، رماننويسي استاد كوندرا ، ميلان تاثير خود ول ترل
".است من علاقه مورد نويسندگان از
برداشت پرده ديگري راز از سولژنيتسين*
آخرين در كرد ، آشكار را استالين گولاكهاي مخوف راز كه اولينكسي سولژنيتسين ، آلكساندر
يهوديان نقش:مينويسد شوروي گذشته سال چند حساسترينموضوعات از يكي مورد در كتاباش
از يكي با ساله سولژنيتسين 84 كتاب ، اين در.روسها پاكسازي و بلشويكها انقلاب در
نشان واكنش كتاب به مورخ چند و يهودي رهبران اما است ، درگيرشده انقلاب تابوهاي
را او و بردهاند سوال زير كتابي چنين نوشتن از سولژنيتسينرا انگيزههاي و دادهاند
استاد سرويس ، رابرت پروفسور اما.است داده جلوه نادرست را مسائل كردهاندكه محكوم
درست كاملا را سولژنيتسين نوشتههاي قرنبيستم ، روسيه كارشناس و آكسفورد دانشگاه
بسياري سالهاي كرد ، خود آن از سال 1970 در را ادبي نوبل كه سولژنيتسين ، .است خوانده
از كتابهايش بيشتر در و گذارنده روسيه در اجباري كار اردوگاههاي در را عمرخود از
.است نوشته اردوگاهها اين در تجربياتاش
زندهاست هنوز غزل
پاياني بخش _ سيمينبهبهاني ، شاعر با گفتوگو
تبار صفايي حامد
ميكنند ، بحث "غزل مرگ" از ميآيد پيش كه مباحثي گاه و جديد نقدهاي در كه ميگويم وقتي
هم غزل آيا حالا و شود مواجه مرگ با شعري قالب يك اصلا ميكنيدكه فكر شما زمان چه
را غزل.مينويسم شعر كه بيشتر شايد است ، سال منپنجاه":ميگويد شده وضعيتي چنين دچار
نيم از بعد "است مرده غزل" ميگفتند پيش سال پنجاه همان در اما
;كردم آغاز زود خيلي هم
ميگويند بعضي مرا كار حالا.است زنده هنوز غزل كه ميبينيم
ميگذرد گفته اين از كه قرن
ديگر چيز را اسمش بايد و ندارد ارتباطي چندان غزل شكلكلاسيك با و نيست غزل ديگر كه
.گذاشت
چه ميكنند كار امروزي مفاهيم و نو محتواي با قديمو قالب همان در كه را جوانها اين
بيانصافي اين بماند؟ كه شد نخواهد پيدا غزلينو با كسي اينها ميان از آيا كرد؟ بايد
را جهان مدرن ادبيات و كلاسيك ادبيات كه ميكنم توصيه شاعرانجوان به نهايت در.است
از كه كند ادعا ميتواند وقتي امروز شاعر كنندكه پيدا احاطه آن به و نگيرند دستكم
نادرپور ، شاملو ، اخوان ، باشد ، داشته ادبي و دانشي مايه برميآيدكه خود روزگار شعر عهده
.بودهاند مايه اين از بهرهمند همه پيشين شعردهههاي نامداران ديگر و براهني رويايي ،
را خود ادبي و دانشي مايههاي بود توانسته كه يافت دست شعرمتعالي به زماني فرخزاد فروغ
".رسيد كمال به كوتاهي مدت طي و بود آموختن عاشق كنداو كامل
كه است توانسته ميانه نسل:ميگويد شعر جديد اشكال و اخير
دهه در شعر درباره بهبهاني
و لنگرودي شمس باباچاهي ، علي صالحي ، سيدعلي كندمثل ارائه شعر از متفاوتي گونههاي
.بردم نام دارند ، شاگرداني كه اين علت به را اينان ببرم نام را همه نميتوانم ديگرانكه
.است زياد مشابهت جوانترها ميان در اما
نو شعر شده تجربه فرمهاي از پيروي همچنين و جديد شگردهاي و اشكال درباره بهبهاني
متعاليتر و برجستهتر يكي ميكنند كار هم مثل كه كساني ميان معتقدماز من:ميگويد
باشيم داشته مختلف منظرهاي كه است اين مهم.است همين هم درست.ميماند او تنها ميشودو
.مشابه منظرهاي نه
و وزن قبيل از قيودي حذف آن علل از يكي شايد:ميگويد مشابهتها علت درباره بهبهاني
شاعري مدعيان كه شد موجب حذف اين و ميكرد ايجاد نثر شعرو ميان تمايزي كه باشد قافيه
گسترده هجوم زير را گلها كه شود علفزاري ميشود شعرصادر نام به آنچه و شوند بيشمار
يك از مشكلتر سرودنش آزاد شعر كه گفتهام بارهاسازد ناممكن را تشخيص كندو پنهان خود
يك مدد به تنها و ندارد را مقيد شعر يك آرايشي عوامل از يك هيچ زيرا مقيداست شعر
متمايز نثر از را آزاد شعر ميتوان تخيلگسترده يك و توانمند احساس يك و سرشار استعداد
همان بهبهاني.كرد ممتاز نظايرش و انواع ميان را آن همچنين و شعريداد تشخص آن به و كرد
فرمهاي تا كرده بسياري تلاش و بوده متفاوت خود نسل در كه شاعرياست ميگويد كه گونه
و غزل مهمتر همه از و مثنوي چهارپاره ، مثل كلاسيكي فرمهاي ببخشد جان علاقهاشرا مورد
.بود گذشته در ماندن نوعي كلاسيك قالبهاي در ماندن كه ميافتاد اتفاق زماني در ايندرست
و اوزان و زبان تركيب كرد زنده حال زمان در را گذشته ظرفيتهاي كه اينبود او هنر اما
.شد او از يادماندني به و خوب شعرهاي محصولش كه بود جديدي اتفاق شعراو در اشكال و فرم
هنگام حتيميكند گرفتار را آدم ناخودآگاه
شعر":ميگويد شعرش سرودن درباره او خود
راحت ننويسي را آن تا ميبيني اما هستي خسته خيليهم اتفاقا و ميآيد سراغت به نيمهشب
تا و نباشد من در آن مايه تا نمينشينم ميز پشت شعرنوشتن قصد به هيچگاه من.نميشوي
".بنويسم را آن نميتوانم باشم ، نشده پر
شعر آن از
|