از صد و بيست هزار مجروح شيميايي كه هم اكنوندر كشور هستند حدود ۵ الي ۶ هزار نفر تحت درمانند كه حال ۱۰۰۰ نفراز آن ها وخيم است
محسن عسگري
چهارده سال پيش زماني كه سيدمحمد موسوي بچه اصفهان و دانشجوي رشته برق قدرت دانشگاه فردوسي مشهد در منطقه جنوب نزديك مرز ايران و عراق در جنگي كه روزهاي آخر خود را سپري مي كرد شركت داشت به ناگهان هواپيمايي عراقي را بالاي سر خود ديد كه آمدند اما دور شدند و بمبي فرود نيامد. اما پس از ثانيه هايي چند صداي انفجار گنگ و خفيفي فضا را پر كرد. «بوي تلخي به مشام مي رسيد. دهانم تلخ شد و مزه زهر مار مي داد. فهميدم كه عراق حتما بمب شيميايي زده است. » هانس بليكس كه حدودا چهارده سال و اندي بعد از اين حادثه با تعدادي از بازرسان سازمان ملل عراق را «وجب به وجب» به دنبال كلاهكي يا بمبي ميكروبي و شيميايي زيرورو مي كرد؛ در آن زمان شايد حتي خبر اين حادثه هم به گوشش نرسيد و شايد اگر هم رسيد برايش مهم نبود يا بود و نتوانست كاري كند. سيد محمد كه الان داراي دو فرزند است و با خانواده خود زندگي مي كند سال ها است با عوارض ناشي از گاز خردلي كه بوي تلخي مي داد دست و پنجه نرم مي كند. او از ناراحتي بسيار شديد ريه رنج مي برد و كمبود اكسيژن بدنش را، لوله هاي پلاستيكي كه از يكسو به كپسول اكسيژن و از سوي ديگر به بيني او وصل است جبران مي كند. به سختي و بريده بريده سخن مي گويد. طول جملات او از دو كلمه بيشتر تجاوز نمي كند اما با لهجه شيرين اصفهاني، آن قدر نفس نفس مي زند كه حتي خبرنگار تلويزيون هلند كه از پشت لنز دوربين روي صورت او زوم كرده است متاثر مي شود و از او مي خواهد ديگر چيزي نگويد. توماس كه از آمستردام به اصفهان آمده است تا گزارشي از مجروحان شيميايي و تناقض رفتار غرب در جنگ احتمالي آمريكا با عراق تهيه كند مي گويد: «بيش از اين خودتان را اذيت نكنيد همه چيز به وضوح معلوم است. » اما سيد محمد نمي تواند نگويد و گويي حرفي را كه ۱۴ سال منتظر بود كسي از او بپرسد ناگفته در سينه اي دفن كند كه جزر و مدش ثانيه اي ده ها بار تكرار مي شود. «آن زمان كه بچه هاي ما يكي يكي با همين بمب هاي شيميايي جگرشان سوخت و پرپر شدند و آن ها كه زنده ماندند هر روز آرزوي مرگ مي كنند حقوق بشر كجا بود؟ آمريكا كه الان دنبال اين بمب ها است چرا آن موقع صدايش در نمي آمد؟ آلمان كه بمب ها را در اختيار عراق قرار مي داد و الان داعيه حقوق بشر مي زند آن موقع كجا بود؟» سيد محمد خيلي انرژي صرف كرد تا همين چند كلام را بگويد اما گويي بايد مي گفت.
سيد محمد يكي از ۱۴۰۰۰نفر مجروح شيميايي است كه در اصفهان زندگي مي كنند. اما مجبورند بارها و بارها براي درمان در بيمارستان ساسان و يا بقيةالله تهران در رفت و آمد باشند. از اين تعداد حدود ۵۰ نفر تاكنون شهيد شده اند و كمي بيش از اين تعداد در شرف شهادت به سر مي برند و حال آن ها بسيار وخيم است. البته اصفهان يك دهم ماجرايي است كه در كل كشور مي گذرد و ۱۲۰ هزار مجروح شيميايي در كل كشور زندگي مي كنند. اين شهر در جنگ تحميلي نقش بسيار ارزنده اي داشت و با داشتن سه لشگر امام حسين(ع)؛ نجف اشرف؛ و اميرالمومنين بيشترين تعداد نيرو را در هشت سال جنگ تحميلي وارد عمل كرد به طوري كه رندي مي گفت جنگ ايران و عراق نبود جنگ آمريكا بود و اصفهان! نمي توان به اصفهان رفت و نام حسين خرازي را نشنيد. جوان ۲۹ ساله اي كه فرماندهي لشگر امام حسين(ع) را به عهده داشت و در عمليات هاي بسيار مهم از جمله در جبهه هاي غرب و جنوب و عمليات دارخوين و شمال آبادان و طريق القدس و فتح المبين و بيت المقدس و رمضان و محرم و در فجرهاي ۱ تا ۹ و كربلاي يك تا پنج و ده ها عمليات ديگر فرماندهي لشگر امام حسين را عهده دار بود.
حسين خرازي سه سال قبل از اين كه همشهري اش سيد محمد شيميايي شود شهيد شده بود. از صد و بيست هزار مجروح شيميايي كه هم اكنون در كشور هستند حدود ۵ الي ۶ هزار نفر تحت درمانند كه حال ۱۰۰۰ نفر از آن ها وخيم است. محمد مجيري معاون مدير كل بنياد جانبازان اصفهان مي گفت: «زياد نمي شود روي اين آمار حساب كرد. خيلي ها هستند كه خودشان را معرفي نمي كنند و با اين عقيده كه آن ها در راه خدا كاري كرده اند توقع و چشمداشتي از بنياد ندارند. » سپس از يكي از همين جانبازها براي ما گفت كه تا لحظه شهادتش كسي او را نمي شناخت و بيش از ده سال بود كه با عوارض ناشي از بمب هاي شيميايي دست و پنجه نرم مي كرد و كسي حتي صدايي از او نشنيد، بيشتر مجروحان شيميايي نام دكتر وثوق در بيمارستان امام علي اصفهان و دكتر سهراب پور در بيمارستان ساسان تهران را مي شناسند. دكتر وثوق را عليرغم گرفتاري زيادي كه داشت براي لحظاتي ملاقات كرديم. او هم بيش از صدام از دست كشورهاي غربي كه اين مواد را در اختيار عراق داده بودند عصباني بود. او حوادث اخير در منطقه كه آمريكا به دنبال بمب هاي شيميايي عراق هستند را زياد جدي نمي گيرد و همه آن را يك بازي سياسي مي داند. چون او كه خود نيز به سبب معاشرت بيش از اندازه با مجروحان شيميايي شده است خوب مي داند كه در آخرين جنگ خونين قرن بيستم كه نزديك به يك ميليون نفر كشته داد چه حوادثي روي داده است. دكتر وثوق مي گفت گاز خردل موجود در بمب هاي شيميايي بسيار خطرناك است و بافت ريه را مي خورد و از بين مي برد. متاسفانه اين بيماري درمان قطعي ندارد و تمام كاري كه پزشك هاي متخصص كه البته تعدادشان كم است مي توانند انجام دهند تسكين درد بيمار است. شدت مرگباربودن گازهاي سيانور و عصبي به مراتب بالاتر است و كساني كه از اين طريق شيميايي مي شوند پس از رنج و مرارت زياد انقباض شديد ماهيچه ها و بافت هاي عضلاني و تهوع بسيار شديد جان مي بازند. اما عوارض گازهاي خردل كه براي اولين بار در جنگ جهاني اول استفاده شد درازمدت و دردناك تر است. گاز خردل كه از نقاط مرطوب بدن وارد بدن مي شود در وهله اول تاول هاي بسيار شديدي روي پوست بدن ايجاد مي كند كه تا سال ها خوب نمي شود و با از بين بردن بافت ريه مشكلات بسيار شديد تنفسي را ايجاد مي كند كه ادامه زندگي براي بيمار شيميايي بدون كپسول اكسيژن امكان پذير نيست و پس از مدتي حدودا ۱۲ الي ۱۵ سال دچار مشكلات بينايي مي شود و آب موجود در چشمانش خشك مي شود و مجبور است از اشك مصنوعي استفاده كند.
فرزندان خردسال سيد محمد نمي دانند چه بر سر پدرشان رفته است و صدام را هم نمي شناسند از هانس بليكس و گزارش ۱۶ صفحه اي هم كه او پشت درهاي بسته سازمان ملل در نيويورك خواند خبر ندارند و نمي دانند بوش چه در سر دارد. اما پدر دائم در رنج خود را خوب مي شناسند و الان مهم ترين سوالي كه در ذهنشان بي پاسخ نقش بسته است يك «چرا» بيش نيست و بعدها كه بزرگ تر شوند شايد از خود بپرسند پدر ما به چه گناه ناكرده اي سال ها با هر نفسي كه مي كشيد گويي خنجري بر قلبش فرو مي رفت.