در قسمت اول گفت وگو با رخشان بني اعتماد ،به بحث پيرامون سينماي اجتماعي و ويژگي هاي اين نوع از سينما پرداختيم. بخش پاياني اين گفت وگو اختصاص به فيلم «روزگار ما» آخرين ساخته اين كارگردان دارد كه در حال حاضر در چند سينماي تهران اكران است.
عكس: رضا معطريان
مينا اكبري
• در روزگار ما، با دو فضاي كاملا متفاوت روبه رو هستيم. يك فضاي گرم و پر انرژي كه جوانان در انتخابات با آن روبه رو هستند و يك فضاي سرد و تلخ كه خانم بيات با آن روبه روست. اين دو فضاي متفاوت از قبل در نگاهتان بود يا هنگام تدوين به آن رسيديد؟
واقعا از قبل نبوده، درواقع شكل گيري فيلم در طول ساختش پيش آمد. و به اين معنا بود كه من از يك نقطه حركت داشتم و نقطه حركت برايم روشن بود. اين بود كه مي خواستم تصويري از شرايط و آن دوران ثبت كنم. دليلش هم اين بود كه، احساس مي كردم به هر حال مردم بعد از خرداد ۶۶ با ذهنيت و تصوري كه راجع به بعد اصلاحات داشته اند، يك مرحله آزمون براي خودشان و براي حضور جدي شان در يك حركت اجتماعي فرض كرده بودند.
تحقيقي فشرده تا قبل از انتخابات صورت گرفت. همين طور كه در طول فيلم آن را مرحله به مرحله توضيح داده ام، انتخابات را مي شد از هزاران زاويه نگاه كرد. در طول همان پژوهش كه فرصت كمي هم داشتيم، به يك نقطه نظر رسيديم و آن اين بود كه جوانان و زنان را براي اين كار پيدا كنيم. ما به دنبال موقعيتي مي گشتيم كه حضور جوانان را بتوانيم در يك تجمع كه قابل پيگيري باشد پيدا كنيم. هيچ چيزي نه برايمان قابل پيش بيني بود، نه مي دانستيم كه چه اتفاقي برايمان مي افتد. تا اينكه برخوردم به ستادي كه بچه هاي سينما آن را تشكيل داده بودند. فكر كردم اينجا به عنوان يك تجمع، براي دنبال كردن ،موقعيت خوبي است.
ولي واقعا اين ستاد تا چه اندازه قرار بود جدي شودخودمان هم نمي دانستيم. يعني وقتي روز اول كه بچه ها رفتند آن موزاييك فروشي را تميز كنند، من برايم قابل تصور هم نبود كه مثلا ۱۰ روز بعد يك جمعيتي در آنجا جمع شوند ولي ما هر شب شاهد اين اتفاق بوديم . از طرف ديگر، كنار اين قضيه مسئله زنان بود. ۴۸ زن كانديدا كه براي خود من خيلي جالب بود. دلم مي خواست بدانم اين ۴۸ كانديدا چه كساني هستند. بعد كه ليست را به دست آوردم، جز يكي دو مورد اصلا به اسم شناخته شده اي كه سابقه سياسي مشخصي و يا يك نام شناخته شده اي در فرهنگ و يا در مسائل اجتماعي داشته باشد، برنخوردم. حداقل من برنخوردم جز يكي دو مورد.
• سوژه بعد از ثبت نام زنان به فكرتان رسيد؟
بله.
• به خاطر همين بود كه شما هيچ تصويري از ثبت نام نداريد؟
بله، دقيقا بعد از ثبت نام بودكه اين سوژه به ذهنم رسيد. ۴۸ نفر آمده بودند و همه ردصلاحيت شده بودند. من مي خواستم ببينم اين ۴۸ نفر چه كساني هستند. به سختي پيگيري كرديم. تعدادي را پيداكرديم و تعدادي را هم پيدا نكرديم. با همه اين مسائل بعد از يك مدت با آنهايي كه قابل دسترسي بودند صحبت كردم و به يك وجه مشتركي در حرف همه آنها رسيدم و آن اين بود كه يك جور اثبات موجوديت و پيدا كردن مفري براي بيان حرف هاي خودشان و حرف هايي كه فكر مي كردند زنان ديگر دارند. هر چه پيش مي رفتيم احساس مي كردم نمونه ها شبيه به هم مي شوند با تفاوت هاي شخصيتي، حرف هايشان شبيه به هم است.
حتي تعقيب آرزوها، چيز از پيش تعيين شده اي نبود. بعد از اينكه به آن برخورد كرديم،متوجه شدم كه او در شرايط سختي زندگي مي كند. در كنار آن، اين خودباوري آرزو براي من خيلي مهم بود كه فكر مي كرد به خاطر تجربه مشكلات مختلف اگر رئيس جمهور بشود، حتما موفق مي شود.
درواقع اين دو فيلم به طور پارالل پيش رفت. يعني در جاهايي ما دو گروه مي شديم، و يك بخش هايي از فيلم را «محسن عبدالوهاب» و «مونا زندي» در كارگرداني به من كمك مي كردند و جاهايي را به صورت دو گروه فيلمبرداري مي كرديم. و از يك جايي قرار شد روي مسئله زنان متمركز شويم و بخش بچه ها هم كه كارهايشان به صورت مداوم پيش مي رفت. حاصل كاري كه ما به دست آورده بوديم، دو تا موقعيت كاملا متفاوت بود كه جداجدا هم مونتاژ شد. يعني بخش جوانان طوري بايد مونتاژ مي شد كه هماهنگي با شور و پتانسيل آنها داشته باشد، در حالي كه بخش آرزو، يك ساختار ديگري را مي طلبيد تا ادامه پيدا كند. البته با مصاحبه هايي كه در خلوت با آرزو كردم، اينها را بعد از دوران انتخابات تصوير گرفتم .
|
|
به هر حال محور اصلي هر دو اتفاق، روايت من از انتخابات بود كه وجه مشترك اين دو تا كار بود. دو محور اساسي يعني جوانان و زنان، كه مي توانست در كنار هم، در يك مجموعه قرار بگيرد. مسئله ديگر كه بعدا به آن نتيجه رسيدم اين بود كه، اگر اينها دو فيلم مستند بود، همانند ديگر فيلم هاي مستند، همان سرنوشتي را پيدا مي كرد كه خيلي محدود و مهجور ديده مي شد و شايد اصلا ديده نمي شد. فكر كردم كه مي توان به اكران سينمايي اين دو در كنار هم پرداخت.
• پس حضور شما به عنوان فيلمساز در روايت مستند فيلم چه جايگاهي دارد؟ آيا مي خواستيد بخشي از ماجرا باشيد يا فقط اعتقاد به ارائه اطلاعات بيرون از روايت داشتيد؟
احساس مي كردم كه چگونگي شكل گيري اين فيلم و دليل ساختنم بايد در فيلم مشخص شود. اين فاصله ها هم به وسيله گفتارها از بين مي روند.
• گفتيد كه فيلم روي ميز تدوين توانست شكل بگيرد. آيا خودتان به اين نوع مستندسازي اعتقاد داريد و فكر مي كنيد با توجه به موضوعي كه داشتيد جوابگوي ساختار فيلم بود؟
كار بچه ها كه بله، روي ميز تدوين صورت گرفت چون نمي خواستيم هيچ دخالتي بكنيم. در مورد آرزو به اين ترتيب نبود. يعني به طور مشخصي تمام قسمت هاي فيلم را كه او در آن حضور داشت، صحبت كرده بودم و زواياي زندگي او براي من شناخته شده بود. و بعد اتفاقاتي كه براي او افتاد و با آن آشنا شديم، متوجه شديم در همان سه روزي كه كانديداها مي توانستند براي خودشان تبليغ كنند، درست در همان دوران آرزو، از طرف صاحبخانه اش جواب شده بود. آنجا، يك جوري ساختار فيلم آرزو ريخته شده بود. يعني ما مي دانستيم آرزو را از يك نقطه معرفي شروع مي كنيم و بعد دوراني را خواهيم داشت كه اين مسئله خانه اش را بايد به سرانجامي برساند، و چيزي كه خودم تصور مي كردم اين بود كه، آرزو خانه اش را پيدا مي كند و سكانس پايان فيلم لحظه اي مي شود كه او راي در صندوق مي اندازد. درواقع اين پايان فيلم بود كه من تصورش را مي كردم.اما مسئله اي كه در پشت فيلم بود، اين بود كه اخراج آرزو واقعا در پايان فيلم اتفاق نيفتاد. اخراج او در زمان پيدا كردن خانه اتفاق افتاد. و بعد ما در وضعيت پيچيده اي گير افتاده بوديم. اصلا سرنوشت فيلم آن قدر در آن مقطع مهم نبود كه خود آرزو بود. آرزو بايد دنبال خانه مي گشت، اگر مي خواست دنبال كار بگردد، جواب صاحبخانه را چه مي داد و بايد خانه را خالي مي كرد. اگر مي خواست خانه پيدا كند، نمي دانست بايد چه قدر پول بدهد (براي كرايه خانه) و كارش را از دست داده بود. اين تنگناهايي كه آرزو در آن قرار گرفته بود، براي خود ما در پشت دوربين، كلافه كننده بود.فشاري را كه بر روي آرزو آمد و شايد يك دهم آن را در فيلم ديده ايد؛ در يك جايي تحمل ما را در پشت دوربين تمام كرد. يعني در جايي كه دوربين را قطع دادم. . . چون آرزو به نتيجه نمي رسيد و در داخل خانه دچار مشكل شده بود، تصميم گرفته بوديم كه از پشت دوربين بتواند كمكي بگيرد. . .
• اما اين در فيلم نيست؟
نه به خاطر اينكه فشار بر روي آرزو زياد بود، (در سكانس آخر كه بغض آرزو تركيد) وقتي دوربين را قطع كرديم، ديگر ما نمي توانستيم آن فشار را تحمل كنيم و به او گفتيم كه ديگر با اين شرايط جديد برو دنبال خانه بگرد. البته اگر اين اتفاق نمي افتاد آرزو در شرايط واقعي اش بايد مي رفت، و حتما به يك حاشيه دورتر شهر پرت مي شد. ولي به هر حال، ساختار فيلم آرزو، بر روي ميز مونتاژ پيش رفت و در طول فيلم، كم كم شكل گرفت و بعد آن بخش هايي كه با او گفت وگو كرديم و حرف هايي را كه براي من در پشت دوربين زده بود، بعد از فيلمبرداري سراغ اش رفتيم.
• نكته اي كه شايد براي اولين بار در فيلم هاي شما اتفاق مي افتد انتخاب جنسيت بود. يعني ويژگي فيلم هاي شما از ابتدا تا «زيرپوست شهر» اين بود كه جنسيت نداشت و ما اصلا فكر نمي كرديم كه روي جنس زن زوم شده باشد. ولي در فيلم روزگار ما اين حس وجود داشت. به خصوص اوج اين حس جايي بود كه آرزو با بغض مي گويد «از مردها متنفرم».
اتفاقا بحثي كه در طول فيلم داشتيم اين بود كه متاسفانه شرايط حتي براي پيدا كردن يك خانه، براي مرد مجرد هم خيلي آسان نيست. اگر من بخواهم در يك چارچوب فمينيستي محدود بشوم، مشكل ام اين است كه، معتقدم واقعا تعريف خاصي براي فمينيسم وجود ندارد. - البته هميشه اين حرف هايم را از ديد اكثريت مردم چه از نظر فرهنگي، سنتي و يا اجتماعي مي گويم - پس چرا من بايد خودم را در يك چيزي كه تعريف مشخصي ندارد، محصور كنم.
• احساس مي شود در بخش دوم فيلم روي سرگرداني خانم بيات خيلي مانور مي دهيد تا آنجا كه فيلم دچار افت ريتم مي شود. آيا با ترفند ديگري نمي توانستيد به شخصيت آرزو نزديك شويد؟
اين ويژگي زندگي آرزو بود. از طرف ديگر، آرزو تنها مورد نبود. من آرزو را به اين دليل تصوير كردم كه كانديد رياست جمهوري بود، و حول دوران انتخابات كه من به سوي اين زنان رفته بودم، كاراكتر يكي از اين كانديداها كه يكي از آنها آرزو بود و ضمنا در اين شرايط هم قرار داشت،مناسب تر بود و اين دلايل بود كه دوربين را روي آرزو متمركز كردم.
مواردي كه آرزو در پرسه زدن ها دچار مي شد، خيلي زياد بود. درواقع سعي كردم تعدادي را انتخاب كنم كه: ۱ - به مسئله اقتصادي آرزو و نه فقط آرزو، بلكه تمام خانواده هاي كم درآمد بپردازم. مسئله جابه جايي در بين اين خانواده ها، يك مصيبت عجيب و غريب است. ۲ - تنها بودن زن را نشان دهم. و تازه من نمونه هاي فشرده شده را ارائه دادم. و تعدد و تكرارش آن قدر زياد بود كه خودش مي توانست يك فيلم دو ساعته فقط در مورد همين برخوردها باشد. باز سعي كردم كه اين ها كم باشند و در دل آن بخش هايي باشد كه از زندگي شخصي اش بگويد. ولي اگر ريتم فيلم در جايي افتاده، حتما فيلم وقتي تمام مي شود، بعد از گذشت مدتي انسان متوجه اين شود كه شايد كارهاي ديگري هم مي شد كرد. تدوين فيلم كه با «پيروز كلانتري» بود خيلي زمان و انرژي برد.
• فيلم در زماني اكران شده كه كشور خود را براي انتخابات ديگر آماده مي كند. آيا فكر نمي كنيد اكران فيلم در اين زمان باعث تحليل هاي بيروني در مورد فيلم شود؟ حتي تحليل هايي كه هيچ ربطي به فيلم ندارد؟
واقعيت اش اين زمان اكران، زمان از پيش تعيين شده اي نبود، اين زمان كه به «اكران سوخته» معروف است، يعني بدترين زمان اكران يك فيلم سينمايي است كه بعد از گفت وگو و جدل هاي طولاني، اين زمان را براي اكران فيلم توانستيم بگيريم. هم زماني آن با انتخابات شوراي شهر هم ممكن است به ضرر فيلم باشد، شايد هم به سودش. ممكن است به گفته شما تحليل هايي هم داشته باشد. اما به عمد ما نخواستيم اين زمان را براي اكران تعيين كنيم.
• چه زماني را براي اكران فيلم تعيين كرده بوديد و حالا اين زمان را به شما داده اند؟
خيلي وقت است كه درگير اين مسئله يعني اكران فيلم بوديم. اكران در گروه هاي سينمايي كار دشواري است. يعني در گروه هاي سينمايي به دليل اينكه فيلم هاي زيادي در نوبت اكران بودندبه سختي به فيلمي مستندمثل روزگار ما اكران مي دهند . همين زمان هم، همان طور كه گفتم بعد از جدل ها و گفت وگوهاي زيادي با سينماداران و مسئولين داشتيم و خيلي ها هم مخالف بودند و حتي يكي از سينمادارها شايد هم درست نباشد اين موضوع را بيان كنم با اينكه فيلم پروانه نمايش داشت، علنا نخواست كه فيلم را اكران كند و گفت كه فيلم يك فيلم سياسي است. در نتيجه اين حاضر نشدن باعث شد در گروه هاي سينمايي، كار ما به عقب بيافتد. ولي اين هم باز به همت چند تا از دوستان پيش آمد تا فيلم در اين زمان پخش شود.
• شما چگونه به اين نتيجه رسيديد كه مي شود يك فيلم مستند را اكران كرد؟
من از مدت ها پيش به اين نتيجه رسيده بودم كه چرا يك فيلم مستند نمي تواند اكران شود! البته اغلب مستندسازان به اين فكر رسيده اند و چون دليل اكران نشدنش را نمي فهميدم، در نتيجه تمام سعي ام را كردم تا اين كار عملي شود.
البته بضاعت ما براي تبليغ فيلم خيلي خيلي كم بود. يعني با وجود اينكه «سيروس تسليمي» كه يك پخش كننده بخش خصوصي است، به ما در پخش فيلم كمك كرد، - كاري كه كمتر كسي آن را انجام مي دهد - ولي به هر حال ميزان ريسكي كه براي پخش فيلم شده، يك حدي دارد. و اين حد، جايي است كه ما از خيلي از امكانات تبليغي محروم هستيم و با اين ميزان تبليغات چه قدر بتوانيم اطلاع رساني بكنيم خودمان هم نميدانيم.من معتقدم كه سينماي مستند به حد كافي مخاطب خواهد داشت و ترديدي در اين باور ندارم. ولي مشكل اين است كه حتي امكان اطلاع رساني هم برايمان كم است. البته همه سعي مان را مي كنيم و اميدواريم كه به نتيجه برسد. در نهايت واقعا اگر بعد از تمام شدن اين فيلم بخواهيم سابقه اي از اكران اولين فيلم مستند به دست آوريم، بايد مجموعه اين شرايط را كنار هم قرار دهيم. و بدون توجه به مدت محدود اكران، بدترين زمان اكران، عدم امكان تبليغات و وضعيت جوي، نمي شود در مورد اكران فيلم مستند بحث كرد. ولي با اين حال باز من نااميد نيستم.