شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۱ - شماره ۲۹۹۳- March, 1, 2003
نگاهي به زندگي و آثار فردينان سلين
كاغذ و قلم در بند حسادت
زندگي اي كه ما داريم ارزشي بيشتر از مردن ندارد در مقابل من مرگ را به اين همه تعويق هاي مدام و ابدي ـ به تعويق افتادن زمان آزادي از زندان ـ ترجيح مي دهم
002560.jpg
آنخل س. آرگيندي
ترجمه: رامين مولايي
تنها ناكام قادر به درك نكبت است، جان هاي كامياب سخت تر از آنند كه شكنندگي جان هاي تيره بخت را درك كنند.
شاتوبريان
دكتر «لويي ـ فردينان دتوش»، متولد ۱۸۹۴ در كوربووا ـ فرانسه، كه نام خانوادگي مستعار «سلين» را براي امضاي آثارش برگزيده بود، در سال ۱۹۳۲ با انتشار رمان «سفر به انتهاي شب»، كه بدون ترديد يكي از بديع ترين و نيز تأثيرگذارترين آثار ادبي قرن بيستم است، بر قله رفيع ادبيات جهان جاي گرفت و نامش را جاودانه ساخت. پس از انتشار رمان، منتقدان آن را اثري عميق و جسورانه عليه وضعيت بشر ارزيابي كردند. چند سال بيشتر از چاپ اين كتاب نمي گذشت كه سلين به همكاري با حكومت «ويشي»، كه دست نشانده آلمان نازي طي جنگ جهاني دوم محسوب مي شد، داشتن افكار ضديهود و نيز حمايت از نازي ها در سلسله نوشته هايي كه پيش از شروع جنگ دوم جهاني منتشر ساخته بود، متهم گرديد، اتهاماتي كه وي آنها را هيچ گاه نپذيرفت و به علاوه هيچ گاه نيز به درستي اثبات نشدند؛ اما همين اتهامات نه چندان محكمه پسند، باعث شد تا او سال هاي اوج خلافت ادبي اش را در زندان بگذراند.
اينك پس از گذشت نزديك به شصت سال، نامه هاي منتشر نشده اي از وي، كه آنها را در طول اسارت خود در زندان «وستره فنگسل» واقع در دانمارك نگاشته، با تلاش و زير نظر وكيل دانماركي اش «ميكلسن» و با همكاري همسر نويسنده «لوست المنصور» در قالب كتابي تحت عنوان «نامه هاي زندان» به زبان اسپانيايي منتشر گرديده است.
لويي ـ فردينان سلين اعتقاد مبرم داشت كه اين افتراها برخاسته از تنفر، حسادت و ميل به انتقام جويي شماري از روشنفكرهاي كمونيست فرانسه نسبت به وي بوده است. او در قسمت هاي مختلفي از نامه هاي خود بنا به ضرورت از آندره مالرو، لويي آراگون، كاسو و يا السا تريوله به عنوان عاملان اصلي و موثر در تحت تعقيب قرار گرفتن و سپس زنداني شدنش نام مي برد. آنچه مسلم است اينكه همه اينان از اعضاي كانون ملي نويسندگان بودند؛ تشكيلاتي كه از دل نهضت مقاومت فرانسه بيرون آمد، كانوني كه در سپتامبر ۱۹۴۴ ليست سياهي شامل اسامي دوازده نويسنده فرانسوي را منتشر ساخت كه نام سلين در ميان ايشان به چشم مي خورد. همه چيز مويد اين نكته است كه او پربيراه هم نمي گفت! «فرانسوا ژيبو»، مولف بيوگرافي بسيار كاملي از نويسنده، كه وظيفه بازخواني و بررسي نامه ها و نيز نوشتن ديباچه «نامه هاي زندان» را برعهده داشته است، به روشني توضيح مي دهد كه: «سلين به آنچه پيش از جنگ نوشته بود و چرايي نوشتن آن، اعتقاد و آگاهي كامل داشت. با برملا شدن آنچه در آلمان در حال تكوين بود، آن جزوه ها چهره اي واقعي و تراژيك يافتند كه تا آن زمان نه هيچ كس آن را كشف كرده بود و نه پيشتر؛ يعني در لحظه انتشار جزوه ها به آن توجه شده بود، اين در حالي است كه خودش مانند يك قاتل به نظر مي آمد. نوشته هاي وي جدا در جهت اجتناب از جنگ بودند، اما با اغراق ها و توهم سازي كاملا بي ارتباط با آن چه سلين در نوشته هايش آورده بود، پس از افتادن پرده ها و آشكار شدن فجايعي كه اينك بر همگان روشن شده بود، اين بهانه واهي كه او يكي از زمينه سازان اين قتل عام ها بوده است، دستاويز جناحي قرار گرفت كه هدفشان تنها شكار او بود. » اين كتاب در پي شناساندن گونه اي از شرارت است كه همسايه ديواربه ديوار افشاگري و پرده دري و بدتر از وحشي گري هاي عيان و عريان جنگ، نفرتي آشكار كه از اغراض شخصي سرچشمه مي گيرد و بسط مي يابد. اين نه چيرگي عدالت بر كژانديشي است و نه حق مردم براي تنازع بقاي خود و جامعه شان: اين تنها تسويه و از سر راه برداشتن عده اي است كه از زير و زبر فاتحان دون مايه باخبرند. اين در واقع نمايش عروسكي جديد و موقرانه اي است از محدودسازي ارضاكننده نوع بشر براي رودررو نشدن با عمق و ميزان دنائت و رذالت دروني خود.
۱۹۴۵ سالي است كه در درك بهتر متن و موقعيت زماني «نامه هاي زندان» نقش اساسي دارد: ۵ ژانويه، در فرانسه، وزارت جنگ دستور جمع آوري جزوه ها و كتاب هاي سلين را از كتابفروشي ها مي دهد. روز بعد «روبر براسيلش» اعدام مي شود. ۲۲ فوريه «ژاك دوريو» در نزديكي سيگمارنگن به قتل مي رسد. در ۱۶ مارس «پيير دريو» خودكشي مي كند. سلين به اتفاق همسرش در ۱۸ مارس رواديد سفر به دانمارك را دريافت مي كنند و در روز ۲۶ همان ماه به كپنهاك وارد مي شوند. روز ۱۹ آوريل، دادستان پاريس «الكس زوسما» حكم جلب نويسنده را به اتهام خيانت صادر مي كند. در ۵ مه، ارتش انگلستان دانمارك را آزاد مي كند. سه رز بعد، در ۸ مه، آلمان تسليم مي شود.
۲۹ سپتامبر، ادعانامه اي بدون امضا، سفارت فرانسه را از حضور سلين در كپنهاك مطلع مي سازد، اين خبر به وزارت امور خارجه فرانسه منتقل مي شود. ۱۰ اكتبر «ژوزف دورنان»؛ ۱۱ اكتبر «ژان هرول ـ پاكي» و در ۱۵ همان ماه «پيير لاوال» اعدام مي شوند. در ۱ دسامبر «ژان ـ پل سارتر» در «لتان مدرن» زير عنوان «چهره مكتب ضديهود» چنين عنوان مي كند: «اگر سلين از آراي سوسياليستي نازي ها حمايت مي كرد، براي اين بود كه براي اين كار پول مي گرفت. او در دل به اين انديشه معتقد نبود: براي وي راهي جز خودكشي داوطلبانه و مرگ وجود ندارد. » فرداي انتشار اين مقاله «روبر دنوئل» ناشر آثار سلين در پاريس به قتل مي رسد و درست دو هفته بعد نويسنده در كپنهاك دستگير و زنداني مي شود يعني در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۵. «فرانسوا ژيبو اظهار مي دارد كه: «سلين بيش از هميشه احساس مي كرد كه حكم سگ جرب گرفته ادبيات فرانسه را دارد و خود را قرباني كفاره جهاني مي دانست كه در آن گروهي مسبب تمام جنايت ها و گروهي ديگر سالوس و رياكار بودند.» اين كتاب نامه هاي نويسنده اي ۵۳ ساله است كه ۶۵ درصد سلامتي اش را به سبب شركت داوطلبانه به عنوان سرباز ارتش فرانسه در جنگ جهاني اول، با كلكسيوني از بيماري هاي مزمن مانند: فشار خون، ورم روده، زخم معده، اگزما، روماتيسم و دردهاي كليوي از دست داده بود، نويسنده اي كه در سلول زندانيان محكوم به مرگ در زندان كشور بيگانه محبوس است و به دليل ناآشنايي با زبان ايشان به دشواري مي تواند با آنها ارتباط برقرار كند و طبعا كاملا منزوي است و به هيچ روي اتهامات مجعول منتسبه را قبول ندارد! از سوي ديگر اين نامه ها گواهي بر عشقي است كه سلين به همسر خود لوست المنصور داشته است، عشقي كه براي هر دوي ايشان تحمل اين همه ظلم را ميسر مي ساخته است. سلين در ۲۴ ژوئن ۱۹۴۶ آزاد شده، متعهد مي گردد تا بدون كسب اجازه مقامات قضايي از خاك دانمارك خارج نگردد. در ۲۱ فوريه ۱۹۵۰ بار ديگر در پاريس به اتهام قيام عليه حكومت، به صورت غيابي، بدون آنكه اجازه دفاع به او داده شود و بي حضور وكيل وي، مورد محاكمه قرار مي گيرد و به تحمل يك سال زندان مجدد در زندان دانمارك، محكوم مي شود. پس از طي دوره محكوميت به اتفاق همسرش به فرانسه بازمي گردد و سال ۱۹۶۱ در مودون بدرود حيات مي گويد. اكنون بخش هايي از نامه هاي سلين را با هم مي خوانيم، او در مارس ۱۹۴۶ مي نويسد: «با انتشار رمان سفر به انتهاي شب، من از سوي تمام احزاب مختلف مورد تمجيد و عنايت قرار گرفتم، احزابي كه با اصرار بسيار و آشكارا به من احراز رده هاي بالاي حزب خود را پيشنهاد مي دادند. در اين ارتباط، حزب كمونيست فرانسه خود را از همه راغب تر نشان مي داد. سبك داستان نويسي پوياي من، بي رحمي ام در نوشتن، قدرت بيان و تصويرسازي ام همه و همه سبب شده بود تا آنها نقشه جايگزين كردن مرا به جاي «آنري باربوس» - نويسنده معروف فرانسوي (۱۹۳۵ ـ ۱۸۶۳) رمان «آتش» اثر اوست ـ را كه حالا ديگر بسيار بيمار بود، در سر بپرورانند. «سفر به انتهاي شب» بلافاصله پس از انتشار در فرانسه، در اتحاد جماهير شوروي ترجمه و در چند نوبت در صدها هزار نسخه به چاپ رسيد (عاملي كه سبب ممنوعيت انتشار آن از سوي هيتلر در آلمان نازي شد). چيزهاي زيادي هستند كه حزب كمونيست فرانسه هيچ گاه آنها را فراموش نمي كند. حزب كمونيست حافظه قابل توجهي دارد، اين حزب هرگز با نويسندگاني كه آلت دست شدن او را نپذيرند مهربان نيست و براي آنها كه نظام حزبي او را زير سوال ببرند و بدنام كنند، بسيار خطرناك است و به شيوه وحشيانه اي با آنها رفتار مي كند. همان گونه كه با من چنين كرد و. . . » سلين در نامه ديگري به تاريخ ۳۰ مارس ۱۹۴۶ خطاب به همسرش مي نويسد: «ببين عزيزم، ... فكر مي كنم كه ما حداكثر بايد تا ماه مه صبر كنيم و اگر از ماه مه به من اجازه اقامت در اينجا ـ دانمارك ـ را ندهند، تقاضا خواهم كرد تا مرا به فرانسه بازگردانند تا آنجا محاكمه ام كنند. لعنت به اين اقبال! زندگي اي كه ما داريم ارزشي بيشتر از مردن ندارد، در مقابل، من مرگ را به اين همه تعويق هاي مدام و ابدي ـ به تعويق افتادن زمان آزادي از زندان ـ ترجيح مي دهم. ببين، هيچ شكنجه اي در زندان به اندازه عدم اطمينان در مورد طول دوره محكوميت زجرآور نيست، تا لااقل خودت را براي يك مدت معين مجازات آماده كني و با آن كنار بيايي. اين واقعا غيرانساني است... اول به ما گفتند: تنها سه هفته كه بعد شد سه ماه، و شايد حالا بشود سه سال؟... يا سي سال؟ اصلا حساب ندارد!».

تاريخ جهاني شرارت ـ۱
كتاب «تاريخ جهاني شرارت»، نوشته خورخه لوئيس بورخس به تازگي توسط سهيلا ماهرنيا ترجمه شده است. اندرو هادلي مترجم انگليسي كتاب دو يادداشت درباره اين كتاب نوشته است. يكي از اين يادداشت ها در كتاب چاپ شده و بخشي از يادداشت ديگر را كه در كتاب نيامده مترجم در اختيار روزنامه قرار داده كه از نظرتان مي گذرد.
002555.jpg
از آن جا كه تعدادي از داستان هاي كتاب «تاريخ جهاني شرارت» نوشته خورخه لوئيس بورخس قبلا توسط مرحوم احمد ميرعلايي در كتاب «هزارتوهاي بورخس» ترجمه شده بود، اين قلم به حرمت آن مترجم بزرگوار از ترجمه آن داستان ها در كتاب خود خودداري كرده و تعداد داستان هاي كتاب كاهش محسوسي يافت. لذا، براي آنكه متن كتاب بيشتر توضيح و تفسير نباشد و جنبه داستاني خود را از دست ندهد، از ترجمه مقاله زير كه به ضميمه داستان هاي «تاريخ جهاني شرارت» چاپ شده بود، صرف نظر كردم. در اين نوشته، «اندروهارلي» مترجم انگليسي داستان هاي بورخس توضيحاتي در باب شيوه ترجمه آثار بورخس و نقطه نظرات خود بورخس (به عنوان يك مترجم) در باب فن ترجمه، ارائه داده است كه مي تواند براي مترجمان آثار بورخس، بورخس شناسان و كليه مترجمين مفيد واقع شود. چاپ مقاله فوق به طور كامل در اين روزنامه امكان پذير نبود، از اين رو بخش هاي برگزيده اي از آن به شرح زير تقديم مي شود.
سهيلا ماهرنيا
يادداشتي از اندروهارلي در مورد ترجمه كتاب تاريخ جهاني شرارت به انگليسي نخستين ترجمه انگليسي داستان هاي خورخه لوئيس بورخس آرژانتيني در اوت ۱۹۴۸ در «مجله جنايي الري كوئين» به چاپ رسيد. با وجود آنكه هفت يا هشت ترجمه ديگر در «مجله هاي كوچك» و گلچين هاي ادبي ديگر در دهه پنجاه چاپ شده بود و به رغم آنكه بورخس در قلمرو ادبيات به مقام والايي دست يافته بود، اما اولين ترجمه انگليسي از مجموعه داستان هايش به صورت كتاب، چهارده سال بعد، در سال ۱۹۶۲ به بازار آمد. تعداد بي شماري از نويسندگان و منتقدين برتاثير مغشوش كننده اما تعالي بخش آثار بورخس تاكيد ورزيده و صريحا اعتراف كرده اند كه آثار بورخس به آن ها نشان داد، كه از اين پس ادبيات بايد چگونه باشد. نويسندگان و منتقدين با خواندن اين داستان ها با نويسنده اي غريب مواجه شدند (گاهي احساس مي شد بورخس به جايي بسيار دورتر از آرژانتين تعلق داشته باشد؛ مثلا سياره ادبي ديگر)، كسي كه داستان هاي جنايي را گرفته و تبديل به ماجراهايي ماوراءالطبيعي كرده بود، كسي كه با بازبيني و بازآفريني واقعيت هاي روزمره، نوشته تخيلي را در مركز فن داستان نويسي قرار داد. با آنكه براي بسياري از خوانندگان ترجمه هاي انگليسي، بورخس نويسنده جديدي بود كه گويي از ناكجاآباد آمده باشد. اما حالا اين فرصت به دست آمده بود تا بتواند آثار او را به زبان انگليسي بخوانند. از بيش از چهل سال سرگرم نوشتن بود. مدت زماني كه كافي بود تا در اين فن تبديل به استاد خودآگاه، متكي به خود و انتقاد از خود شود.
سبك نثر بورخس صرفه جويي دقيق و حساب شده از منابعي است كه هر كلمه اش سبك سنگين شده، هر كلمه (هر علامت نقطه گذاري) خود سخني دارد. سبكي آرام كه با طنطنه و طمطراق بيان نمي شود. بلكه با يك كلمه يا عبارت انفجاري كه گويي خود به خود در ميان جمله آرامي پرتاب شده، خواننده را متاثر مي كند: «او زخم هايش را وارسي كرد و بدون تعجب، ديد كه بهبود يافته اند.» اين توصيف موجز (بدون تعجب) كه درست در همان آغاز داستان ويرانه هاي مدور ديده مي شود، شايد تنها در انتهاي داستان به خاطر خواننده بيايد. خواننده با مرور گذشته و با دستپاچگي ملاحظه مي كند كه همين يك عبارت «همه چيز» را در داستان دگرگون كرده است و اين همان عنصر وجودي بورخس است.
آرامش، باريك بيني و ايجاز ـ اين ها نشانه هاي سبك بورخس است. سبكي كه اغلب روشنفكرانه اش خوانده اند و الحق آكنده از تلميح است در ادبيات، فلسفه، مذهب يا علم كلام. اسطوره، فرهنگ و تاريخ بوئنوس آيرس و آرژانتين و جنوب آمريكاي جنوبي و در هر زمينه ديگري كه كلمات او در آن خودي نشان مي دهند، اما سبكي است ساده: جمله هاي بورخس از لحاظ تقارن و تعادل تقريبا به طور يكنواخت كلاسيك اند. بورخس به تقارن، تقاطع تكرارهاي ظريف با تنوع بيان علاقه دارد؛ تنها افراطكاري او «متوحش» كردن خواننده (تاثيري كه خود آن را انكار مي كند) شايد با جابه جايي صفت ها به سبك ميلتون است كه در مقدمه اش براي داستاني به نام سازنده به آن اشاره كرده است.
نشانه واضح ديگر نثر بورخس، كاربرد لغات خاصي است به خاطر ارزش وجه اشتقاقي شان. ابتكار متمايز ديگري كه شايد براي خواننده، تكنيكي بسيار بغرنج باشد.
بورخس خود نيز مترجم بود علاوه بر ترجمه هايي كه براي فرهنگ اسپانيايي از خود باقي گذاشت (تعدادي غزل هاي آلماني، آثار فاكنر، وولف، ويتمن، ملويل، كارلايل سوئدنبرگ و غيره). دست كم سه مقاله نيز در باب فن ترجمه تاليف كرد. دو مقاله از آن به نظر من براي مترجمان بسيار روشنفكر است. در «روايت هايي از هومر ۱۹۳۲» بورخس به وضوح مي گويد كه هر ترجمه اي خود يك نوع «روايت» است. نه تنها ترجمه هومر (يا هر نويسنده ديگري) بلكه هر ترجمه اي، يكي از بي نهايت ترجمه ها.

به مناسبت چاپ ترجمه اشعار سيلويا پلات
در روشنايي عدم
حامد صفايي تبار
002575.jpg

لندن ـ ۱۱ فوريه ۱۹۶۳ ـ اتاقي در حومه شهر و زني كه خود را به وسيله گاز به قتل رسانده. رسيدن خبر خودكشي در روزهاي زمستاني اروپا خبر غريبي نيست اما نام سيلويا پلات نام منحصربه فردي است كه واقعه خودكشي او سال ها بعد نويسندگان و شاعران را در بهت فرو مي برد.
سيلويا پلات متولد ۱۹۳۲ در بوستون آمريكا فرزند يك خانواده مهاجر آلماني است. پدر او استاد دانشگاه شهر بوستون در رشته زيست شناسي بود. شخصيتي خودمحور و بااقتدار كه در سال ۱۹۴۰ يعني زماني كه سيلويا هشت ساله بود از بيماري ديابت مي ميرد. مرگ پدر او نه تنها زندگي اقتصادي خانواده اش را تحت الشعاع قرار داد بلكه وضعيت رواني او را دچار پريشاني كرده و در لايه هاي شخصيتي اش نفوذ كرد. اتفاقي كه در دروني شدن فضاها و شعر سيلويا پلات نقش بسياري داشت. به طوري كه حضور پدرش در شعرهاي او به صورت بافتي عميق در شعر شكل گرفته. پلات در سال ۱۹۵۳ براي نخستين بار سعي در خودكشي كرد و چيزي نمانده بود كه به وسيله داروهاي خواب آور از بين برود. پس از آن يك دوره روان درماني و همچنين الكتروشوك را گذراند، كه وقايع مربوط به آن دوران و زمان خودكشي اش را در يك اتوبيوگرافي به نام (Belljar) در ۱۹۶۳ يعني يك ماه قبل از خودكشي دوباره اش با نام مستعار ويكتوريا لوكاس منتشر كرد. بعد از اين پلات موفق به گرفتن بورس تحصيلي از دانشگاه كمبريج انگلستان مي شود و به آن كشور سفر مي كند. اتفاق بزرگ زندگي او در انگلستان مي افتد. يعني جايي كه با تدهيوز شاعر جواني را كه بعدا ملك الشعراي انگلستان شد ملاقات مي كند. پلات در هنگام حضور در انگلستان شاعر بود و اولين شعرهاي خود را هم در هشت سالگي منتشر كرده بود. اما اين مانعي نبود براي اينكه هيوز تأثير شگرفي بر او و شعرش بگذارد. هيوز با اخلاق روستايي زمخت و شلخته و استعدادي شگرف در پيوند زدن واژه ها با حالات دروني خود و دروني كردن هر چيزي و سرايش دوباره آن از نهايت عمق و روح خود آموختني هاي بسياري براي سيلويا داشت. سال ۵۶ ملاقات با هيوز در يك مهماني دانشجويي و سال ۵۶ ازدواج با او مهم ترين اتفاقات زندگي پلات بود كه باقي جريانات زندگي او نيز تحت تأثير همين اتفاق قرار گرفت. اگر چه پلات و هيوز زندگي عاشقانه و فقيرانه اي را آغاز كردند و در آغاز شبيه قصه هاي رمانتيك قرن ۱۹ زندگي مي كردند اما خشونت زندگي قرن بيستم آنها را در بر گرفت. هيوز در پي خيانت به او سيلويا را ترك گفت و پلات با دو فرزند در شهر تنها ماند. پلات در سال ۵۸ به آمريكا بازگشته بود و تا سال ۵۹ معلم ادبيات در كالج اسميت بود. سال ۵۹ دوباره به انگلستان بازگشته بود و در سال ۱۹۶۰ ربكا و در سال ۶۲ نيكولاس را به دنيا آورد. هنگامي كه در ۱۹۶۳ سيلويا پلات خود را كشت دچار فقر و تنگدستي اي بود كه شايد اگر شهرت او پيش از مرگ به سراغش آمده بود و جايزه پوليتزر را پيش از سال ۸۱ مي گرفت شعرهاي بيشتري مي نوشت. درباره درگيري هاي پلات با هيوز و اينكه هركدامشان چگونه همديگر را به لحاظ رواني آزار مي دادند مقاله هاي بسياري نوشته شد.
002570.jpg

خصوصا فمينيست ها كه هميشه پلات را همچون يك مادر مقدس ستايش كرده اند و هيوز را همچون اهريمني به تصوير كشيده اند. اما هيوز سكوت را در اين زمينه پيشه كرد و تصحيح او از آثار و چاپ گزيده اشعارش توانست جايزه پوليتزر را براي پلات به ارمغان بياورد.
شعرهاي پلات مجموعه اي از تمام زندگي و افكار و عقايد او را شامل مي شود كه به زبان شعر نوشته شد. حضور پدري كه مرده و مادري كه مورد تنفر اوست و زندگي و روابط عاشقانه و فرزندانش همه و همه به شكل كاملا عميق و بافته شده در متن شعر وجود دارد. شعر او تأثير زيادي در دروني شدن و حضور عناصر شاعرانه اي كه مختص خود شاعر است در شعرهاي بعد از او داشته و از اين جهت سرآغازي در شعر انگليس است. اخيرا در ايران اسدالله امرايي و ساير محمدي ترجمه اي از گزيده تصحيح تد هيوز بر اشعار پلات را توسط انتشارات نقش و نگار منتشر كرده اند. ترجمه اشعار از ديرباز يكي از كارهاي دشوار در امر ترجمه بوده است برخي ها معتقدند شعر ترجمه ناپذير است و برخي ديگر معتقدند با درنظرگرفتن تمهيداتي ترجمه شعر عملي است. درهرصورت ترجمه اشعار شاعران بزرگ نقش بسيار بزرگي در آشنايي ما با زبان و فضاي شاعران دنيا دارد.

حاشيه ادبيات
• ادبيات كودكان و نوجوانان در لندن
زهره قائني پژوهشگر ادبيات كودك و نوجوان يكشنبه دوم ماه مارس در لندن در مورد ادبيات كودكان در ايران سخنراني خواهد كرد. «الگوهاي تاريخي ادبيات كودكان در ايران» عنوان سخنراني قائني است. در اين مراسم هوشنگ مرادي كرماني نيز سخنراني دارد «چرا و چگونه براي كودكان و نوجوانان ايران مي نويسم» عنوان سخنراني مرادي كرماني است. همچنين در اين مراسم فيلم سينمايي «خمره» برنده جايزه لوكارنو ساخته ابراهيم فروزش به نمايش در مي آيد.

• باغ ملي
مجموعه قصه كوتاه «باغ ملي» نوشته كوروش اسدي از سوي نشر قصه منتشر مي شود. قبل از اين از اسدي مجموعه قصه «پوكه باز» منتشر شده است. كتاب غلامحسين ساعدي از سري چهره هاي قرن بيستمي نيز از اسدي در سال جاري در نشر قصه به چاپ رسيد.

• چند روايت معتبر
002565.jpg

«چند روايت معتبر» عنوان مجموعه قصه اي از مصطفي مستور است كه از سوي نشر چشمه منتشر مي شود. قبل از اين از مستور، رمان «روي ماه خداوند را ببوس» به چاپ رسيده است كه به تازگي چاپ دوم آن منتشر شده است علاوه بر اين مستور رمان «استخوان خوك و دست هاي جذامي» را آماده چاپ دارد و در انتظار چاپ مجموعه قصه «من داناي كل هستم» نيز است. اين مجموعه شامل پنج داستان كوتاه است كه قصه «من داناي كل هستم» موفق به اخذ جايزه مسابقه صادق هدايت نيز شده است. «پاكت ها» مجموعه اي از قصه هاي ريموند كارور با ترجمه مستور نيز به زودي از سوي نشر چشمه منتشر مي شود. «فاصله و داستان هاي ديگر» عنوان مجموعه اي از قصه هاي كارور است كه قبل از اين با ترجمه مستور به چاپ رسيده است.

• گرما در سال صفر
مجموعه قصه هاي كوتاه «گرما در سال صفر» نوشته شهرنوش پارسي پور براي انتشار در ايران مجوز چاپ گرفت و به زودي از سوي نشر شيرين منتشر مي شود. اين كتاب در بر گيرنده ۱۳ قصه كوتاه از پارسي پور در ۱۶۶ صفحه است كه براي نخستين بار به چاپ مي رسد. «داستان هاي مردان تمدن هاي مختلف» مجموعه اي از قصه هاي به هم پيوسته پارسي پور از سوي همين انتشارات در بهمن ماه به چاپ رسيد كه در فاصله يك ماه به چاپ دوم رسيد.

ادبيات
اقتصاد
ايران
جهان
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |