بهاران بني احمدي
سوررئاليسم از مكاتب هنري است كه از پايداري بسياري برخوردار است و مختص يك دوره خاص زماني نبوده و نيست. شايد مهم ترين دليل آن هم تاكيد اين مطلب است بر رويا و ناخودآگاه انسان. سوررئاليسم پايدار است چرا كه ناخودآگاه زمينه ساز همه زندگي ما است. رويا وجه تفكيك ناپذير روح انسان است و در سراسر تاريخ همواره انسان ها پس از روياهايشان به راهكردها رسيده اند. اول رويا بوده و بعد عمل.
سوررئاليسم با آنچه در سيستم مغز انسان به عنوان احكام والد ذخيره شده مخالفت مي كند. با همه چارچوب ها و بايدها و نبايدها كه از والدين، جامعه و حتي تاريخ بشري به ما به ارث رسيده است.
شايد هم يكي از دلايل ماندگاري اش به خاطر همين مخالفت ها و شكستن هاي مرزها است. سوررئال در واقع توسط آندره برتون پايه گذاري شده و در همه هنرها نيز نفوذ كرده است. در سينما هم تاثيرات فراواني گذاشته و منجر به ظهور آثار بسيار متفاوتي شده. مهم ترين سينماگر سوررئال هم به قولي لوئيس بونوئل است.
او كه به گفته خيلي ها يكي از تاثيرگذارترين هنرمندان نه فقط سينما، بلكه تاريخ هنر جهان است در خانواده اي سختگير (از لحاظ اعتقادي) به دنيا آمد تا جايي كه گفته مي شود مادرش براي او شخصي را مامور مي كرده تا مبادا در خلوت خود از تكاليف اعتقادي اش شانه خالي كند.
شايد همين سخت گيري هاي اعتقادي باعث شد تا يكي از رئوس مفاهيم بونول را اعتقاد تشكيل دهد. دو راس ديگر مثلث آثار بونوئل مرگ و شهوت (شايد گاهي هم عشق) احتمالا به خاطر تعاليم غالب خانواده و يا جامعه آن روز بوده. مفاهيمي كه آن قدر تكرار شده اند كه براي هميشه در ذهن بونوئل جاي گرفتند و همواره در آثارش نمود پيدا كردند.
آنچه عموما در آثار بونوئل بسيار نمود دارد روايت و يا نفي كليشه ها و تكرارهاست. او در فيلم ويرديانا صحنه شام آخر اثر لئوناردو داوينچي را به گونه اي ديگر مصور مي كند و شام فقرا را نشان مي دهد. با ديدن اين صحنه براي همه شام آخر داوينچي تداعي مي شود هر چند كه بسيار فرق كرده و اصلا مفاهيم ديگري را نيز قصد دارد بيان كند.
بونوئل در سگ آندلسي از آنچه به قول خودش در خواب ديده صحبت مي كند. گويا بونوئل خواب ماه را مي بيند كه از وسط با تيغ بريده مي شود. او با مطرح كردن آن با سالوادور دالي ـ نقاش سوررئال ـ از خواب خود يك فيلم صامت مي سازد. فيلمي كه پراكندگي صحنه ها و در ظاهر بي ربط بودن آن ها با هم از همان ابتدا بيننده را با فيلمي عجيب مواجه مي كند و تماشاگر با ديدن صحنه تكان دهنده بريدن تخم چشم يك زن انسجام فكري خود را از دست داده و از همان ابتدا پريشان مي شود. سير تحولي تصاوير به هيچ وجه به ترتيب زماني نيست و دقيقا نقطه مقابل همه فيلم هايي است كه تماشاگر تا قبل از آن ديده است.
بونوئل تنها و تنها به روان آدمي تاكيد دارد روان آدمي كه عموما از مرگ مي ترسد. به اعتقاد با ديده شك مي نگرد و شهوت هم جزء بخش اصلي روان او است كه مي تواند همه چيز را درباره او عوض كند. بونوئل در فيلم (آن مرد) از حسادت پارانوييدي مرد صحبت مي كند كه زندگي همسرش را تباه مي كند. اين فيلم به چارچوب هاي اعتقادي و اخلاقي نگاه مي كند كه از نظر شخص بونوئل بايد سركوب شود.
در كل آنچه بونوئل مي گويد عادت را از بين مي برد و تماشاگر خسته از عادت ها را به وجد مي آورد و برعكس تماشاگر چسبيده به عقايد كهنه را به مخالفت همراه با تفكر وا مي دارد.
بونوئل اولين هنرمند سوررئال نبود اما شايد تاثيرگذارترين و معروف ترين آن ها لااقل در سينما بود چرا كه او به جاي شعار دادن ـ به ابزار كارش به ظرفيت هاي سينماي سوررئال، به سوژه ها و. . . ـ مسلط شد توانست موج جديدي را ايجاد كند. او دروني ترين فكرها و پنهان ترين روياها را براي تماشاگرش نشان داد و تماشاگر را با روياهاي هميشگي اش آشتي داد. او براي بيان همان هميشگي هاي قبل زبان جديدي را استفاده كرد و آن قدر مفاهيم و روياهاي مردم را ساده به نمايش گذاشت كه براي همه قابل درك شد. فيلم ها و تصاوير او در عين سادگي بسيار پيچيده و پرمعنا است. ساده است چون بونوئل حتي با توجه به تسلطش بر ابزار كار سينماي سوررئال، هرگز نخواسته تكنيكش را به رخ بكشد و پيچيده است چون «هميشگي»ها را با مفاهيم جديدي آميخته و تحويل ما مي دهد. او دنياي مصنوعي قرن بيستمي را با ماسك هاي تبليغاتي و گول زنكش به سخره مي گيرد و به قول خودش سعي دارد تا به همه بفهماند «در بهترين دنياي ممكن زندگي نمي كنند. »