اشاره: دكترين اصل روش شناسي كارل پوپر براي علوم اجتماعي- به نام منطق موقعيتي (Situation logic) آشكارا مبهم است. مقاله حاضر با توجه به اين دكترين سه وظيفه را دنبال مي كند: نخست، ضمن سيري در تاريخ فكري شرحي بر پس زمينه اين دكترين و منابعي كه پوپر بر اساس آن به تنظيم دكترين خود مي پردازد،مي آورد. در اينجا بحث بر اين است كه روش عقل گرايانه ماكس وبر خواه به واسطه يا به گونه اي ديگر تأثير عمده اي بر آن داشته است. وظيفه دوم عبارت است از تصريح دكترين پوپر از طريق تفسير نقل قول هاي مهم او در آثارش درباره فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعي و در نهايت به كاستي هاي «منطق موقعيتي» و نظريه سازي هاي پوپر در اين باب توجه مي شود.
|
|
دكترين اصل روش شناسي ساختي كارل پوپر درباره علوم اجتماعي- تحت عنوان تحليل يا منطق موقعيتي- گنگ ترين بخش از نظريات او به شمار مي رود. مبحث ذيل از چند لحاظ به توضيح اين دكترين، تشريح برخي كاستي هاي آن و تصريح همساني نزديك آن با شيوه تبيين اجتماعي ماكس وبر مي پردازد. پوپر در شرح حال نويسي فكري خود مدعي است كه با تعميم روش نظريه مطلوبيت نهايي به تحليل موقعيتي دست مي يابد. نظريه مطلوبيت نهايي به عنوان بخشي از علم اقتصاد نئوكلاسيك، در ربع آخر سده نوزدهم به طور مستقل توسط كارل منجر در وين، لئون در لوزان و ويليام استنلي ژيونز در لندن گسترش يافت. اين نظريه پيش از هر چيز مطابق با زندگي اقتصادي براي تقاضا و مصرف در برابر توليد و عرضه است و ارزش را در قالب اصطلاحات ذهني تئوريزه مي كند. از اين نظر در جايي كه سطوح و ارزشهاي قيمت از اولويت هاي ذهني عوامل ناشي شوند، اقتصاددانان كلاسيك به طور عيني، ارزش را به عنوان كاركرد حجم كار تشريح مي كنند.
نظريه اتريشي مطلوبيت نهايي كه به وسيله منجر تنظيم شد، توانست به وسيله امثال فون وايزر بوهم باورك، فون ميزس و هايك گسترش يابد. نظريه اثباتي علوم اجتماعي در نظر پوپر مرهون هايك است، كسي كه پوپر او را در ۱۹۳۵ در مدرسه علوم اقتصادي لندن ملاقات كردو در سمينار خودش در ۱۹۳۶، افكاري را معرفي كرد كه بعدها در كتاب «فقر تاريخيگري» نمايان گشت. آشكارترين اين وام گيري عبارت است از فردگرايي روش شناختي كه به وسيله «هايك» در نوشته هايي همچون «ضد انقلاب علم» تشريح شده است. ولي روش اصلي پوپر «منطق موقعيتي»، هيچ نشانه متقاعدكننده اي را نه در كار «هايك»، بلكه در كار هيچ نهايي باور اتريشي ديگري نخواهد يافت. اگراستدلال شود كه در آثار منجر يا فون وايزر يا نظر هايك درباره «منطق ناب انتخاب» نشانه هايي از اين روش وجود دارد، در واقع تنها رگه هاي ضعيفي بيش نخواهد بود. به اعتقاد من ماكس وبر منشأ اثرات جدي بر دكترين پوپر مي باشد و اين پيوستگي- با وجودي كه نمي تواند با هيچ مصداقي از پوپر، اثبات شود- در بين امور ديگر، از طريق تشابهات دكترين ها و همگرايي پوپر با كار وبر تأييد مي شود.
روش عقلانيت وبر
مفسران بسياري گفته اند كه وبر، روش شناسي اش را در بطن «نزاع روش هاي بين منجر و گوستاو اشمولر» و هوادارانشان مطرح ساخت كه در ۱۸۸۳ با انتقاد منجر از تاريخي گرايي در كتاب «تفحصاتي در روش علوم اجتماعي» تشريح شد... وبر بر فردگرايي هستي شناختي و روش شناختي صحه نهاده و معتقد بود« اجتماعات بايد به عنوان نتايج صرف كنش هاي خاص افراد قلمداد شوند.» او ارگانيسم گرايي يا تشبيه اندامواره مرتبط با الزاماتي را كه با منجر مشترك (و شايد ملهم) بود- با روش تركيبي مفاهيم ساختي جمعي و الگوهاي مفاهيم فردگرايانه- مردود شناخت. با وجودي كه وبر وجود قوانين تاريخي را انكار كرد ولي با تمايلات اشمولر در توجه به قوانين همساني هايي كه دوره اي بودند، موافق بود.
اگرچه اثر هاينريش ريكرت تحت عنوان «محدوديت هاي تشكيل مفاهيم در علوم اجتماعي» عموما به عنوان اثري كه انديشه وبر درباره گونه ايده آل را شكل داده، شناخته مي شود، منجر نيز شايد در شكل گيري آن انديشه نقش داشته است. منجر در كتاب «تفحصات» خود داراي دكتريني درباره مفاهيم «واقعي» است كه موضوع «نزديك به واقعيت» وبر را از پيش طرح مي كند ولي هيچ گاه ميان گونه هاي مفهومي فاصله نمي اندازد چرا كه مصاديق جهان واقعي همواره با پديده هاي ديگر در هم تنييده مي شوند. «بوهم باورك» نيز در اين زمينه از «روش تجزيه» مطالبي گفته است. ولي در جايي كه مفاهيم واقعي منجر به گونه هايي اشاره دارند كه همه گير هستند(يعني در همه جوامع به وقوع مي پيوندند) و با روابط ضروري به يكديگر مي پيوندند، وبر از مكتب تاريخي كه بانمايش پديده هاي زودگذر،مفاهيم را به مثابه مفاهيمي كه از لحاظ تاريخي محدود هستند، در نظر مي گيرد حمايت و جانبداري مي كند.
با وجود توجه بدون ترديد وبر به دكترين اقتصادي نهاييون، اين تلقي اشتباه خواهد بود كه تبيين اجتماعي او (بسيار كمتر از پوپر) به عنوان تقليدي كوركورانه از آن دكترين تلقي شود. هر چند وبر براي تشريح منظور خود از انديشه نهاييون استفاده مي كند ولي شواهدي دال بر اين وجود ندارد كه او روش خود را از نظريه مطلوبيت نهايي برگرفته باشد. نهاييون و وبر دو جهت گيري متفاوت را نشان مي دهند. تحليل نهاييون يك بار ذهني از ارزش هاي (منابع، دارايي ها، صنايع دستي و غيره) به دست داده و معمولا به منزله رويكردي روانشناختي يا درون نگر مطرح است، ولي وبر- بر خلاف تفسيرهاي عمومي از او- از يك روش عيني براي بازيابي معاني عوامل هواداري مي كندو چنانكه خواهيم ديد اين عيني گرايي حتي در رويكرد پوپر بيشتر مطرح مي شود.
تصور ما از روش وبر اصولا مبتني بر «مسئله غيرعقلانيت» خواهد بود(۶-۱۹۰۵) كه يك اثر برجسته است، چرا كه روش غيرعقلاني او اساسا در اثر «اقتصاد جامعه»(۱۹۲۱) مجددا مورد تأكيد قرار گرفته و در مقاله «عينيت در علوم اجتماعي» او در سال ۱۹۰۴ پيشاپيش مطرح شده بود.
وبر، محور اصلي جامعه شناسي را بر حسب طرز رفتار معناداري تصريح مي كند كه به لحاظ ذهني در جهت رفتارهاي ديگر است. معناي ذهني يك كنش، انگيزه عامل(دليل، هدف، نيت يا ارزش) است. كنش اجتماعي به ناچار بايد از لحاظ عقلاني در پرتو طرحهايي تفسير شود كه اهداف يا ارزش هاي عوامل را در ارتباط با كنش هايي تصريح مي كند كه وسايل سودمندي هستند. تفسير عقلاني، شكلي از تبيين علي است، هر چند كه علل در اين مورد (انگيزه ها، دلايل يا هر چيز ديگر) در نوع خود متفاوت از علل در علوم طبيعي اند.
دانشمند علوم اجتماعي به چه طريق معاني ذهني را باز مي يابد؟ به قول اكثر مفسران وبر، از طريق تفهم يا درون فهمي. ا صطلاح تفهم براي وبر، نشان دهنده يك برآيند است تا روش. وبر در مقالاتش به كرات و صراحت، روش فرافكني همدلانه يا بازسازي فرايندهاي انديشه افراد ديگر را مردود شناخته و در افكار، خودمان به آزمايش مي پردازد. دانشمند علوم اجتماعي نمي تواند انگيزه ها را از طريق شهود يا تحليل روانشناختي شخصيت بازيابد. روش مورد نياز، تفسير عقلاني است كه به توصيف وضعيت عيني در برابر يك عامل پرداخته و ابعاد كوچك وضعيتي را برجسته مي سازد كه او را وامي دارد تا چنانكه عمل كرده، به كنش بپردازد.
وبر، تفسير عقلاني را به عنوان «فرضيه اي» يا «سازه اي ايده آل گونه» از موقعيت يك عامل وصف مي كند. دانشمند علوم اجتماعي در مدل خود، آن ويژگي هايي از موقعيت را به هم مي آميزد كه معتقد است براي فهم يك عامل مهم هستند، بدون اينكه به ابعاد غيرلازم توجه كند. فرض حاضر اين است كه عامل گونه وار يا تيپيك به طور عقلاني رفتار كرده و به طور مؤثر اهدافي را كه كاملا بر آنها واقف است دنبال كند و وظيفه دانشمند اجتماعي توصيف مقصود يا انگيزه اي است كه يك كنش را براي گونه عامل در درون گونه وضعيتي اش، عقلاني يا كاملا غيرعقلاني مي سازد. در يك معناي قابل توجه، مقصود يا معناي كنش به واسطه موقعيت آن ساخته شده و از آن استنباط مي شود.
وبر طرح هايش را به قوانين علم اقتصاد و به طور خاص اصل مطلوبيت نهايي تشبيه مي كند كه رابطه معكوس بين كميت يا تعداد واحدهاي برخي اجناس و ارزش منسوب به هر واحد خاص راتصديق مي كند. او اين اصل را به عنوان يك سازه يا طرح هايي قلمداد مي كند كه در گونه خاصي از يك موقعيت عيني- اقتصادي پولي- كنش عقلاني تلقي مي شود، موقعيتي كه شيوه هاي احتمالي كنش را تحميل مي كنند. قانون مطلوبيت نهايي و طرحهاي مشابه ديگر كنش اقتصادي عقلاني از طريق تحليل روانشناسانه افراد به دست نمي آيند بلكه از طريق:
«بازسازي ايده آل گونه مكانيزم نرخ رقابتي يك موقعيت عيني كه توسط اين نظريه تصريح شده به دست مي آيند. تجلي «ناب» اين موقعيت، به فردي كه به درون بازار پرتاب شده، قوه انتخاب بين دوشق جايگزين را اعطا مي كند: همسازي فرجامين با بازار يا تباهي اقتصادي.»
وبر مي گويد ساخت وساز موقعيت اجتماعي براي انجام يك تبيين، امري حياتي است چرا كه اين موقعيت از مقاصد گونه وار(typical ) خبر مي دهد. در نگاه اول، حال و هواي راز گونه اي كه انديشه وبر را احاطه كرده اين است كه دسترسي به مقاصد يا انگيزه هاي يك عامل از طريق موقعيت هاي اجتماعي صورت مي گيرد تا از طريق روانشناسي. ولي اين مقاصد بايد چگونه درك شوند؟ ما در تأكيد بر موقعيت هاي ماوراي روانشناسي، اين معنا را مستفاد مي كنيم كه كنشگر اجتماعي به دنبال مقاصد خصوصي نيست بلكه در پي ارزش هاي پايدار و اجتماعي است كه در نهادها، جنبش ها و موارد مشابه ديگر تجلي يافته است. توبي هاف مي گويد كنشگران وبر در جهاني جاي دارند كه از نظر فرهنگي اشكال هستي را شكل داده و از نظر زبانشناختي و منطقي تفكر درباره جهان يا پاسخگويي و تفسير آن را شكل مي بخشند.»
لازم است در اين زمينه بين فرايند ساخت وساز اين طرحهاي ذهني يا گونه ها و كاربرد آنها در تفاسير و تبيين هاي علي تمايزي داده شود(اگرچه وبر اغلب اين تمايز را قائل نيست.) اين فرايند كاربرد شامل مقايسه كنش هاي واقعي با كنش هاي طرح ذهني است كه به صورت عقلاني درمي آيد. وبرمي گويد: «از طريق اين كاربرد، ما يكي از دو نتايج را مستدل مي سازيم: اگر كنش و موقعيت يك عامل با طرح ذهني مرتبط باشد ما مي توانيم حدس بزنيم كه عمل او در تعقيب هدف يا ارزش ترسيم شده در مدل، عقلاني است. انگيزه استنباط شده نمايانگر تبيين علي كنش در موضوع بحث است. به بيان ديگر در موقعيتي كه نزديك به طرح ذهني است، عامل ممكن است به روش متفاوتي ازروش هاي ترسيم شده در طرح عمل كند. آيا طرح هاي ذهني در چنين حالتي بيهوده و نامربوط هستند؟ وبر در «اقتصاد و جامعه» توضيح مي دهد كه طرح ذهني،داراي شايستگي فهم پذيري روشن و بدون ابهام است. در مقايسه با اين، فهم شيوه هايي امكانپذير است كه در آن عمل واقعي تحت تأثير عوامل غير عقلاني كل مجموعه همچون تمايلات و اشتباهات است و در آن عوامل انحراف از مسير رفتاري را توضيح مي دهند كه انتظار مي رفت براساس فرضيه اين كنش ها به طور محض عقلاني باشند.
|
|
در چنين مواردي ما تصور مي كنيم وبر مدعي است كه طرح ذهني نمي تواند به حد كافي به تبيين بپردازد چرا كه موضوع تبيين يا مبين هايش (كنش) كمكي نمي كنند. آشكار است كه طرح ذهني خصلت اكتشافي دارد كه نشان مي دهد، تبيين در دسته وسيعي از عوامل غيرعقلاني جا مي گيرد.
در قالب اين نقش اكتشافي، طرح هاي عقلاني وبر به طور مشترك تحت عنوان «مثالي كردن» مطرح مي شوند. او خود مفهوم گونه مثالي يا آرماني را تحت عنوان «يك مفهوم ذاتا محدود مثالي» توصيف مي كند. آرماني كردن يا مثالي كردن، ابزار مشترك علوم طبيعي و اجتماعي است كه در آن پديده ها تحت شرايط آرماني يا مثالي مورد توجه واقع مي شوند و در واقعيت قابل توليد نيستند (همچون رقابت تام و تمام يا بوروكراسي عقلاني). انتزاع كه براي هر شكل بندي مفهومي و فكري ضروري است، عبارت از مثالي كردن در استخراج ويژگي هاي معين و طرد جزئيات متنوع هر مفهوم است.
ولي آرماني سازي كه دقيقا موردنظر است، عبارت از فرآيند انتخاب و بزرگ نمايي است. پديده آرماني يا مثالي شده، غيرواقعي بوده و وجود خارجي ندارد.مشهورترين نمونه قانون آرماني يا مثالي شده در علوم طبيعي، قانون اول حركت نيوتن يعني قانون اينرسي يا بي حركتي است كه تأييد مي كند همه اجسام در يك موقعيت سكون يا حركت يكنواخت و يكراست حفظ مي شوند مگر اينكه به وسيله نيرويي به حركت در آيند. ما هيچگاه، اجسام را در حركت اينرسي يكراست بدون اينكه در معرض نيرويي باشند، نمي بينيم .حركت سيارات بهترين نمونه نزديك است كه در واقع تركيبي از حركت اينرسي ناشي از شتاب سيارات و حركت جاذبه اي بطرف خورشيد در گوشه سمت راست تا جاي است.
اگرچه وبر طرح هاي ذهني كنش عقلاني را با قوانين عام علوم طبيعي كه او آن را با يك نمونه خاص متضاد قابل ابطال مي داند، مقابله مي كند ولي اذعان دارد كه طرح هاي ذهني نيز قابل رد هستند و اين تفاوت براي او نيز آشكار است كه ابطال كردن يك طرح ذهني براي توجيه رد آن كافي نيست. «تشكيل يك موقعيت ملموس و مشخص كه داراي تغيير معتبري نيست، با مسأله ارزش نظري طرح تفسيري بي ارتباط است.»
قبل از پرداختن به دكترين منطق موقعيتي پوپر، ما به عنوان يك نكته جالب تأكيد داريم كه روش هاي مشابه عقلانيت وبر و پوپر، هريك مجموعه اي از ديدگاه هاي گسترده مربوط به عقلانيت در تاريخ محسوب مي شوند. عقلانيت و فرآيند هم خانواده عقلاني شدن- با اشاره ضمني به اولويت تبيين هاي طبيعي و فوق طبيعي، و ارزشگذاري بر وفاق، سودمندي و نظم- از نظر وبر به عنوان ويژگيهاي غالب اقتصاد سرمايه داري، علم، مديريت بوروكراتيك و غيره شناخته مي شوند. پوپر نيز به سهم خود با استفاده از مدل هاي متضاد اشكال اجتماعي شامل عرفان و عقلانيت به تحليل تاريخ مي پردازد. توسعه اجتماعي از قبيله گرايي آغاز شده و به طور نامنظمي در مصاديق جوامع باز و عقلاني ظاهر مي شوند. همانطور كه پوپر اذعان داشت، جامعه بسته: با باور و اعتقاد به محرمات يا تابوهاي جادويي شناخته مي شود [در حالي كه]... در جامعه باز انسانها فرا گرفته اند «كه تا حدي نسبت به تابوها منتقد بوده و برپايه قدرت هوشمندي خودشان (بعد از بحث و گفت وگو) تصميمات اساسي بگيرند. فروپاشي شكل ارگانيك در ميان مردم موجب «تنش تمدن» شده و آنان را به بازگشت به امنيت ارگانيكي كه زمينه مهمي براي تبيين پوپر از حكومت تك حزبي است، فرا مي خواند.
زماني كه پوپر در منطق اكتشافات علمي به توصيف روش شناسي خود تحت عنوان نوعي از «بازسازي عقلاني» جهت ارائه يك «استخوان بندي منطقي از آزمون يا ارزيابي علمي» مي پردازد، اشاره اي نيز به دكترين منطق موقعيتي كرده است، رويكردي كه با كوشش هاي روانشناختي جهت تشريح فرايندهاي فكري دانشمندان در تعارض بود، ولي اين رويكرد تا ظهور كتاب «فقر تاريخيگري» كه منطق موقعيتي را مثل روش وبر القاء مي كرد مطرح نبود.
ادامه دارد
استروان جاكوبز ـ ترجمه: علي طايفي