خشونت مقوله اي است كه در فرهنگ ما ريشه دوانده و در مورد تربيت كودكان مورد استفاده قرار مي گيرد
مهرداد ناظري
بدون شك عرصه عبور از حاكميت سنت به مدرنيسم براي كشورهاي در حال توسعه مثل ايران پر از دغدغه و تنش هاست. ايران كه بدون تغيير در زيرساخت هاي فرهنگي و بافت فكري جامعه وارد اين دوران شده و فرايند مدرنيزاسيون را به صورت شتابان طي كرده كوله باري از نگرش هاي سنتي كه ميراث خوار يك عمر تسلط جامعه پدرسالاري است را با خود به همراه دارد. يكي از معضلات اجتماعي امروز ما كه انشعابي از چنين فرهنگي است مسئله كودك آزاري است. دكتر داور شيخاوندي متخصص انحرافات اجتماعي و استاد دانشگاه در اين باره معتقد است كه: «كودك آزاري ريشه در عوامل بسياري دارد از جمله اين كه ورود ما از يك جامعه سنتي و بسته به يك جامعه مدرن بر مبناي روند منطقي دروني جامعه طي نشده و فرهنگ مدرن يك عنصر وارداتي محسوب مي شود و تا موقعي كه اين فرهنگ دروني نشود و در ذهنيت جامعه رسوب نكند معضلاتي مثل كودك آزاري، همسرآزاري و... گريبانگير ماست. در اين باره با وي به گفت وگويي نشسته ايم كه مي خوانيد.
• • •
• قبل از هر بحثي بفرمائيد مقصود از كودك آزاري چيست و چه ويژگي هايي براي آن مي توان بر شمرد؟
قبل از تعريف كودك آزاري ما بايد ببينيم كه تعريف كودك چيست. در اين مورد تعريف مشتركي وجود ندارد ولي آن چه مرسوم است گاهي كودك را از ۸ يا ۹ سالگي تا ۱۸ سالگي كودك به حساب مي آورند ولي در ادبيات ما كودك را از ۲ تا ۱۴ يا ۱۵ سالگي در نظر مي گيرند. ولي از نظر حقوقي در اين مورد اختلاف است كه اين سن را كودك در نظر بگيرند يا بالغ. اما از ديدگاه يونسكو تا زير ۱۸ سال را كودك به حساب مي آورند و بقيه را بالغ در نظر مي گيرند.
• حال اگر اين تعاريف را بپذيريم، به اين جا مي رسيم كه آزار به چه معني است؟
آزار هر گونه عملي است كه اصولا كودك را از نظر رواني، جسمي آزار دهند كه وي احساس يك نوع بي عدالتي و افراط كاري كند و يا يكسري اعمال و رفتار خشني است كه از طرف بزرگ ترها متوجه كودكان مي شود و در نتيجه موجبات ناراحتي جسمي، روحي و تحقير وي را پديد مي آورد. همچنين طيفي از اعمال و رفتار و نگرش هايي است كه مشخص كردن اين ها براساس فرهنگ ها فرق مي كند. چون ممكن است در فرهنگ برتر خانواده هاي مرفه يك نگاه همانقدر آزاردهنده باشد كه يك سيلي محكم در گوش يك بچه طبقه پايين. روي اين اصل نمي شود گفت استانداردي وجود دارد و بگوييم در همه جا صادق است. به همين مناسبت بر حسب فرهنگ هاي مختلف اقشار متعدد جامعه ما، نوع تنبيه، تاديب مجموعه اعمال خشونتي است كه از طرف بزرگ ترها به نام برقراري انضباط و ادب كردن و كيفر دادن بعضي از اعمال سوء صورت مي گيرد و همه اين ها مي تواند در قالب كودك آزاري باشد.
• به نظر شما اين رفتار بزرگ ترها با كودكان چه هدفي را دنبال مي كند؟
به تعبير بزرگ ترها اين يك شيوه تربيتي براي برقراري نظم و پرهيز از تكرار اعمال و هنجارهاي خلاف تلقي مي شود. اما در برخي از خانواده ها هدف فقط اقتدار است. چون اصولا انسان اقتدارگرا است و بزرگ ترها لذت مي برند كه فرمان دهند و فرمانشان اطاعت شود. اين مسئله هم در حوزه خصوصي يعني خانواده و هم در حوزه عمومي يعني جامعه مطرح است.
• آقاي دكتر آيا اين هدف كه اشاره داشتيد، هدف آشكار اين پديده است و يا هدف پنهان آن؟
در واقع اين هدف خيلي هم آشكار نيست. در اصل آشكار پنهان است چون مستمسكي در آن هست كه چون نيك بنگري به خاطر سلسله مراتب بودن جامعه و اقتدار از بالا به پايين، به ويژه عدم تمرين دموكراسي و عدم قبول حيثيت فردي موجب مي شود كه در درجه اول در خانواده و بعد در حوزه آموزش يعني معلمان نسبت به كودكان خشونت به كار رود. ولي در اصل بزرگ ترها بدون آنكه بدانند، در حال ارضاي خودشان هستند. ارضاي فرماندهي، ارضاي تخليه خشونت و ارضاي حس هويت كه «من بزرگ ترم» در اين قالب مي گنجد.
• پس با اين حساب مي بايست در فرهنگ هاي پدرسالار ريشه دارتر باشد.
بله. . . كاملا درست است. كودك آزاري يكي از بازمانده هاي حوزه پدرسالاري است كه متاسفانه بخشي از فرهنگ سنتي ماست. خشونت مقوله اي است كه در فرهنگ ما ريشه دوانده و در مورد تربيت كودكان مورد استفاده قرار مي گيرد. در حالي كه اگر به زندگي حيوانات دقت كنيد چنين مسئله اي را كمتر مي بينيد. مثلا سگ ها و گربه ها بچه ها را به طور خارق العاده اي دوست دارند و به ندرت بچه شان را به قصد كشت مي زنند و حتي مي توان گفت تقريبا نمي زنند و حتي در مورد شيران كه جزو وحشي ترين حيوان ها محسوب مي شوند، ديده شده كه با بچه هايشان مهربان هستند. اما در مورد انسان اين حالت كمتر ديده شده است.
|
|
• آقاي دكتر! بعضي از پدر و مادرها معتقدند كه اگر ما بچه ها را تنبيه نكنيم مسئله انضباط در خانواده دچار مشكل مي شود. مثلا بعضي وقت ها كه بحث حقوق كودكان پيش مي آيد اين والدين معترض مي شوند كه اگر در ايران مثل اروپا بچه ها آن قدر قدرت داشته باشند كه در برابر تهاجمات والدين به پليس تلفن بزنند و به قول معروف حرفشان به كرسي بنشيند ما چگونه ساختارهاي نظم را در خانواده استحكام بخشيم. آيا شما فكر مي كنيد اين مسئله به اين شكل قابل توجيه است؟
خير قابل توجيه نيست. اصولا ما نظام زورورزي داريم. نظام زورورزي از نظام حاكميت شروع مي شود و تا نهاد كوچكي به نام خانواده ادامه پيدا مي كند. اين يعني همان پدرسالاري متكي به زور بازو كه چون مبتني بر ترس است خيلي زود نتيجه مي دهد و خيلي هم به شگردهاي خاص تربيتي و استعداد نياز ندارد. در ضمن خانواده ها هم از مقوله هاي روانشناسي و شگردهاي تازه تربيتي بي اطلاعند. از طرف ديگر در جامعه ما نهادهاي دفاع از حقوق كودكان وجود ندارد، كه اگر ما تشخيص داديم پدر و مادر براي تربيت ناصالحند بچه را از آن ها بگيريم و به موسسات مورد نظر بسپاريم. متاسفانه در ايران چند موسسه اي كه در اين راستا قدم برداشتند ناصالحي خود را در عمل نشان دادند. حتي گاهي ديده شده بچه ها از اين موسسه ها فرار كردند كه چون هم از خانه و هم از اين موسسه ها فراري شدند جزو بچه هاي خياباني درآمدند. در جامعه ما هم خلا قانوني، هم خلا سازماني و نيروي انساني داريم. به همين مناسبت در خيلي موارد بچه ها به تله مي افتند. اگر بچه اي اعلام دارد مادر و پدرش از حدود تاديب فراتر رفته اند و حتي سوءنظرهاي ديگري داشته اند، عرف جامعه در بيشتر مواقع بچه ها را به دروغ گويي متهم مي كند و هر كجا هم كه بروند، اول حرف بزرگ ترها را مي شنوند و حق را به آن ها مي دهند.
• من بحث را از زاويه ديگري مطرح مي نمايم. آيا شما فكر نمي كنيد شكل گيري و گسترش پديده كودك آزاري ريشه در نابساماني هاي نظام آموزشي ما دارد؟
بحث ريشه هاي اين پديده بسيار مفصل و گسترده است. اما من فكر مي كنم قبل از ايرادات نظام آموزشي كودك آزاري در زودرس بودن شهرنشيني ما ريشه دارد. چون در اجتماعات ايلي، قبيله اي فشار روي افراد به صورت امروزي نبوده است. هميشه در خانه بزرگتري بود كه به عنوان ريش سفيد در اختلافات ميانجي گري مي كرده و مانع از صدمات شده. ولي ما خيلي سريع از خانواده گسترده حمايتگر گذشتيم و به رغم تاخير به نسبت خيلي از كشورها به سرعت با تجدد آشنا شديم. نتيجه اين تحول فرهنگي اين شده كه خانواده هسته اي شكل گرفته كه خيلي تنها است و هيچ حمايت گري در خانه وجود ندارد. در چنين فضايي پدرها نقش خيلي قاطعي در خانواده ايفا مي كنند. و در نبود پدرها، مادرها اين وظيفه را دنبال مي كنند و كمتر ناظر ديگري از بزرگ ترها بر اعمال خانواده كنترل دارند. دومين مسئله اي كه مطرح است خود آپارتمان نشيني است كه مسائلي را ايجاد مي كند كه فضاي تحركي براي بچه ها وجود ندارد. وقتي بچه اي در فضاي محدود خانه مي دود و مادر مي خواهد آشپزي كند، با همديگر دچار مشكل مي شوند. در كنار اين مسائل، خود رسانه ها يك توقع بر مي گزينند كه بچه ها مي خواهند پدر و مادرشان عين پدر و مادرهاي تلويزيوني باشند. چرا كه آن ها خيلي شيك پوش ترند، به گردش مي روند، اتومبيل شخصي دارند و. . . بچه ها اين ها را مي بينند و زندگي خود را با آن ها مقايسه مي كنند. بنابراين يك مقداري هم خشونت را تلويزيون به خانه ها صادر مي كند. قبل از آنكه بچه ها به مدرسه بروند (توي مخت مي زنم) اصطلاحاتي نظاير اين را از تلويزيون ياد مي گيرند. اخيرا من شاهد عربده هاي خاصي در تلويزيون بودم كه بچه ها خيلي سريع اين ها را ياد گرفتند و تقليد كردند. پس به طور كلي مي توان گفت فقر مالي، فرهنگي و فضايي مهر خانواده را تبديل به قهر خانواده مي كند. بچه اي كه در قهر خانواده بزرگ شود وقتي به مدرسه اي مي رود فقر و فحاشي و عقده هاي روانيش را به مدرسه منتقل مي كند و فقط كافي است كه در يك دعوا در برابر همكلاسي ها قرار گيرد، تمام نابساماني هاي رفتاريش را نشان مي دهد. از طرف ديگر معلم ها شكايت مي كنند اين بچه ها شلوغند در حالي كه اين معلم درك نمي كند كه اين بچه از خانواده شلوغ آمده. بنابراين با او برخورد مي كنند. به اين ترتيب اعمال ارعاب بين مدرسه و خانه مبادله مي شود و در نتيجه يكسري آدم هاي ترسو، مرعوب، سر به زير و منفعل بار مي آيند. در ارتباط با مدارس ما هم بحث محدوديت فضا وجود دارد. در حدود ۳۰ درصد مدارس كشور مدرسه نيستند، خانه هاي مردمند كه به مدارس اجاره داده شده است. بنابراين در فضاي كم و غيراستاندارد براي بچه كلاس تشكيل مي دهند. هر انساني يك فضاي زيستي خاص را مي طلبد كه اگر از آن حد كمتر شود احساس فشار و استرس خواهد كرد. به همين جهت شما اگر بچه ها را ببينيد به محض اين كه تعطيل مي شوند و از مدرسه بيرون مي آيند فرياد مي كشند، مثل اين است كه دري را باز كردند و عده اي از حدود انقياد به حدود اختيار وارد شدند.
• به نكات جالبي اشاره كرديد! آقاي دكتر صحبت هاي شما اين سوال را در ذهن من ايجاد كرد آيا مقوله كودك آزاري مربوط به طبقات پايين جامعه است و در طبقات بالا به چشم نمي خورد؟
به نظر من در طبقات بالا كمتر ديده مي شود و يا بهتر است بگويم فقر و خستگي عوامل اساسي محسوب نمي شوند. خانواده هاي فقير در فضاي محدود گير افتادند در صورتي كه در خانواده هاي مرفه به واسطه وجود خانه بزرگ در بحبوحه برخوردها پدر به اتاق خود مي رود و يا بچه از يك اتاق به اتاق ديگر مي رود. به همين دليل اختلافات خيلي طولاني و گسترده نمي شود.
• اما در طبقات بالا ديده شده كه مادر و پدرها تفريحات و شب زنده داري هاي خاص خود را دارند كه به نوعي بچه را مزاحم آسايش خود تلقي مي كنند.
اين درست است. اما امكانات مالي اين طبقه، جذابيت ها و سرگرمي هاي خاصي را براي بچه فراهم مي كند كه سطح درگيري ها را پايين مي آورد. در خانواده هاي مرفه اتاق مستقل داشتن، حوزه فردي را رسميت مي بخشد و امكان گريز و دور از هم بودن را راحت تر فراهم مي كند. اما در خانواده هاي فقير گريز به اندازه يك اتاق است. به همين منظور من اخيرا پيشنهاد دادم در مناطق محروم آموزش از بام تا شام اتخاذ گردد.
• آقاي دكتر به نظر شما در اين مورد چه سياست ها و رويه هايي را مي توان اتخاذ كرد كه حداقل در كوتاه مدت ما شاهد كودك آزاري توسط بزرگ ترها نباشيم؟
به نظر من در درجه اول مي بايست يك هماهنگي در رفتار با كودك در حوزه خانواده، مدرسه و جامعه صورت گيرد. چرا كه اگر خشونت در خانواده باشد و در مدرسه نباشد و يا بالعكس عملا بچه ها هرز مي شوند و خيلي ساده بي بند و باري در رفتارشان نهادينه مي شود.
دوم آنكه رسانه ها مي توانند نقش مفيدي در اين زمينه بازي كنند. هم اكنون خشونت و غم افزايي در رسانه هاي ما زياد است كه اين رويه استرس را در بچه ها زياد مي كند. پس لازم است برنامه سازان در اين باره به ساخت برنامه هايي روي آورند كه موفقيت ها و شادي ها را بيشتر نشان دهد. به نظر من مدرسه، خانواده، نيروي انتظامي، مسجد، رسانه ها با اتخاذ سياست هاي مشترك براي اعتلاي روحي اصول اخلاق انساني را به بچه بياموزند و ضمنا به مردم بگويند بچه ها امانت خدايي در دستان آن ها هستند و در نهايت اين كه موسساتي فراهم آورند كه پدران و مادراني كه صلاحيت ندارند بچه ها را سرپرستي كنند، از آن ها گرفته مورد حمايت هاي لازم قرار دهند.