شنبه ۹ فروردين ۱۳۸۲ - سا ل يازدهم - شماره ۳۰۱۰ - Mar.29,2003
انديشه
Front Page

نگراني هايي عميق
006760.jpg
نوام چامسكي
ترجمه: مهرناز شهابي*
در اين لحظات پرمخاطره براي پايان دادن حمله نظامي به عراق هيچ كاري از دستمان برنمي آيد. اما اين به آن معنا نيست كه براي مردمي كه به عدالت، آزادي و حقوق بشر اهميت مي دهند، كاري نمانده است. به عكس. نتيجه اين حمله هرچه كه مي خواهد باشد، بار مسئوليت ما از هميشه سنگين تر است. عاقبت اين حمله را كسي نمي داند، نه پنتاگون، نه سازمان جاسوسي آمريكا و نه هيچ كس ديگري. از فجايع هولناك بشري كه آژانس هاي كمك هاي بشردوستانه در عراق هشدار آن را داده بودند گرفته تا نتايجي نسبتا مثبت، امكانات بسياري وجود دارد. اگرچه حتي اگر موي سر كسي هم در اين ميان آسيب نبيند، اين فرض به هيچ وجه از بار جرم آن كساني كه خودسرانه مردم بي گناه و بي دفاع را در جهت اهداف شرم آور خود در معرض چنين خطراتي قرار داده اند، نمي كاهد. تا جايي كه به نتايج اين جنگ مربوط مي شود، مدت زيادي طول خواهد كشيد كه بتوان حتي به قضاوتي مقدماتي دست يافت. يكي از وظايف فوري ما اين است كه تمامي توان خود را در راه پيشبرد نتايج مثبت به كار بگيريم. اين به آن معناست كه در وهله اول احتياجات قربانيان را در نظر داشته باشيم، نه تنها قربانيان اين حمله را، بلكه قربانيان رژيم مستبد، آمخرب و شرورانه تحريم تحميلي واشنگتن در ده سال گذشته را، كه جامعه عراق را بيچاره كرده، حاكم را نيرومند، و مردم عراق را براي زنده ماندن به او متكي كرده است. اين تحريم ها اميد به اين را كه سرنوشت صدام حسين همانند ديگر مستبدين خونخواري چون خودش خواهد بود ، سال ها پايمال كرده است. اين اوباش جنايتكار هم، چون خود صدام، توسط مسندنشينان قدرت در واشنگتن حمايت شده بودند ـ بعضي حتي تا آخرين روزهاي حكومت خون آلودشان. شرط اوليه نجابت اخلاقي ايجاب مي كند كه ايالات متحده غرامت گران جنگ را پرداخت كند و در غياب چنين كاري، حداقل به عراقي ها كمك هاي بشردوستانه اي داده شود كه نه به ميل واشنگتن و كرافورد ـ كه بيش از هر چيز به قدرت اسلحه ايمان دارد ـ بلكه با اراده خود، عراق را بازسازي كنند. اما مسائلي كه با آن مواجه هستيم اساسي تر و خطيرتر از اين اند. ميزان مخالفتي كه با حمله به عراق ديده ايم از نظر تاريخي بي سابقه است. به اين دليل است كه بوش ناچار شده دو دوستش را در پايگاه نظامي آمريكا كه در جزيره اي واقع است ملاقات كند، كه از دست مردم در امان باشد. شايد كه اين مخالفت اكنون معطوف به عراق باشد اما به واقع از اين فراتر است. اكثريت جمعيت جهان به شكل روزافزوني از قدرت ايالات متحده كه در بسياري از نقاط جهان بزرگ ترين خط براي صلح محسوب مي شود، در ترسند. با فناوري نابودكننده اي كه هم اكنون در دسترس است و به سرعت مرگبارتر و هولناك تر مي شود، به خطر انداختن صلح به خطر انداختن بقاي بشريت است. ترسي كه دولت آمريكا در دنيا برانگيخته است. تنها در ارتباط با اين حمله نيست بلكه از متن پديد آورنده خود اين حمله سرچشمه مي گيرد. از اراده اي كه آمريكا آن را آشكارا بيان كرده است. به اين معنا كه آمريكا با زور (تنها بعد برتري قدرت آن) بر دنيا حكومت خواهد كرد و اطمينان حاصل خواهد كرد كه هرگز مخالفتي با سلطه اش بر جهان وجود نخواهد داشت. آمريكا خودسرانه به جنگ هايي پيشگيرانه (Preventive) خواهد رفت. پيشگيرانه، و نه پيشدستانه (Pre-emptive) توجيهات جنگ پيشدستانه هرچه كه باشد، جنگ پيشگيرانه در قالب اين توجيهات نمي گنجد: جنگ پيشگيرانه يعني استفاده از نيروي نظامي براي از ميان بردن خطري كه تصور وجود آن مي رود يا از ميان برداشتن خطري ساختگي. هدفي كه آمريكا آن را آشكارا اعلام كرده است كه هرگونه مقاومت و مخالفت در برابر «قدرت، موقعيت و منزلت» ايالات متحده مي بايد نابود شود. حاكمين كشوري كه هم اكنون هم هزينه ويرانگري و خشونتش از كل هزينه نظامي جهان بيشتر است، با هرگونه مقاومتي، چه در حال و چه مستعد بروز در آينده، با خشونتي غيرقابل مقاومت مقابله خواهند كرد. اين كشوري است كه عليرغم مخالفت سراسري در جهان در حال گشودن مسيرهايي جديد و بسيار خطرناك است: براي مثال، ايجاد و گسترش تسليحات مرگبار در فضا. خوب است به خاطر داشته باشيم كه اين كلماتي كه نقل كردم از آن ديك چني يا دونالد رامسفلد و ساير افراطيون تندرو و شروري كه هم اكنون در صدر قدرتند نيست. اينها كلمات سياستمدار متشخص و سالمندتري به نام دين اچسون است كه چهل سال پيش در مقام مشاور ارشد دولت كندي، آنها را بيان كرد. او در آن زمان داشت اعمال آمريكا بر ضد كوبا را توجيه مي كرد و مي دانست كه مبارزه بين المللي تروريستي با هدف «تغيير رژيم»اش جهان را به آستانه جنگ هسته اي كشانده است. معهذا او به «جامعه قانون بين الملل آمريكا» چنين اعلام كرد كه براي آمريكا در جوابگويي به مقاومت در مقابل «قدرت بين المللي»اش، قانوني وجود ندارد ـ به ويژه براي حملات تروريستي و جنگ اقتصادي عليه كوبا قانوني وجود نداشت. من اين را از اين جهت مي گويم كه قدمت و ريشه دار بودن اين مسائل را خاطرنشان كنم. دولت كنوني در افراطي ترين قطب طيف سياست پردازي آمريكا قرار دارد، و ماجراجويي و ميل به خشونتي كه نشان مي دهد به شكل نادري خطرناك است. اما طيف سياست پردازي آمريكا طيف چندان پهني نيست، و اگر ما از توجه به اين مسائل عميق تر كوتاهي كنيم، مي توانيم اطمينان داشته باشيم كه تندروهاي بسيار مرتجع تري كنترل اين بازار سهمگين نابودي و سركوب را به دست خواهند گرفت. «اهداف جاه طلبانه امپرياليستي» حكمرانان كنوني ـ كه حالا جدا با اين عنوان ناميده مي شوند ـ مردم جهان و از جمله اكثريت قشر حكومتي در آمريكا را به رعشه واداشته است. البته در نقاط ديگر جهان، مردم، به خصوص قربانيان سنتي آمريكا، در ترس بيشتري به سر مي برند. آموزه هاي تاريخي كه اين مردم از راه دشوار آموخته اند، مانع از آن مي شود كه از لفاظي هاي جاه طلبانه دولت آمريكا احساس آرامش كنند. اين مردم اين لفاظي ها را وقتي كه با باتوم «تمدن» له و لورده مي شدند شنيده اند. همين چند روز پيش، رئيس جنبش غيرمتعهدها، كه در بر گيرنده اكثريت جمعيت دنياست، دولت بوش را از هيتلر خشن تر ناميد. در واقع او كسي است كه داراي سابقه طرفداري از آمريكا است و در پروژه هاي اقتصادي جهاني آمريكا موقعيتي مركزي دارد. شكي نيست كه او در وصف فوق، از زبان بسياري از قربانيان سنتي، و حال، حتي از زبان ظالمان سنتي سخن مي گفت. حرف زياد است، ولي مهم اين است كه به اين مسائل با دقت و با صداقت فكر كنيم. حتي پيش از اينكه دولت بوش در ماه هاي اخير موجب گسترش چنين ترسي در جامعه شد، كارشناسان امور بين المللي و امنيتي به هر گوش شنوايي هشدار داده بودند كه سياست هاي واشنگتن به افزايش تروريسم و تكثير سلاح هاي كشتارجمعي ـ چه به هدف انتقام جويي و چه به هدف بازدارندگي خواهد انجاميد. يك راه در جهت كاستن تروريسم، درك شكوه هاي واقعي مردم جهان، درك حقانيت اين شكوه ها، پيوستن به جامعه متمدن بشري، و احترام به نظام جهاني و نهادهاي جهاني بشردوستانه است. راه متناوب، ايجاد و گسترش فزاينده ابزاري هولناك تر براي كشتار، نابودي و سلطه گري است، براي اينكه بتوانيم هر آنچه را كه به نظرمان براي ما خطري در بر دارد، هر قدر هم كه اين خطر غيرمحتمل باشد، در هم بكوبيم، و از اين راه مبارزات و مقاومت هاي تازه و بزرگتري را دامن بزنيم. اين راه، مردم آمريكا و جهان را با خطري جدي مواجه خواهد كرد و ممكن است، به احتمال زياد، به نابودي نسل بشر بينجامد. اين انديشه اي بي پايه نيست. اين يك معجزه است كه تا به حال جنگ هسته اي جهانگيري بشريت را نابود نكرده است. اگر بخواهيم تنها يك مورد بسيار نزديك به چنين عاقبتي را به ياد بياوريم، موردي كه به ويژه امروز، لازم است در اذهانمان زنده شود، ماه هاي پيش از سخنراني اچسون بود. اين خطرها خطرهايي جدي اند كه رو به فزوني دارند. جهان بشريت حق دارد كه تحولات واشنگتن را با ترس و تشويق بنگرد. اين شهروندان آمريكا هستند كه براي كاهش اين ترس ها و گشودن راهي پراميد و سازنده به سوي آينده، از موقعيتي بهتر از همه مردم جهان برخوردارند. مردم آمريكا مي توانند آينده بشريت را شكل بدهند. در اين هنگام كه وقايع به طرزي پيش بيني نشده جلوي چشمانمان باز مي شوند و سهمناك ترين نيروي نظامي تاريخ بشر (كه كارنامه رهبران سياسي اش از بيست سال پيش كه افسار قدرت را به دست گرفته اند، كارنامه ترسناكي از كشتار و وحشيگري است) به «دشمني» بي دفاع حمله ور شده است، اينها نگراني هايي هستند كه مي بايد به دقت مدنظر قرار گيرند.
پي نوشت:
* برگرفته از سايت روشنگري؛ ترجمه ديگري از همين مطلب در سايت «گويا» نيز موجود است. اصل مطلب ۲۰ مارس ،۲۰۰۳ سايت Znet

گفت و گوي آنتوني دي ماگيو با نوآم چامسكي
آنها صلح نمي خواهند
نوام چامسكي از زبان شناسان صاحب نام آمريكايي و يكي از برجسته ترين منتقدان سياست هاي سلطه طلبانه دولت آمريكاست. مصاحبه آنتوني دي ماگيو، از محققان دانشگاه ايالتي ايلينويز با چامسكي قبل از آغاز يورش نظامي آمريكا و ائتلاف تحت رهبري اين كشور به عراق انجام شده و اولين بار در نشريه Indybay منتشر شده است. مطلب پايين صفحه نيز نوشته اي از چامسكي در روزهاي پس از جنگ است.
006755.jpg
من هميشه بر اين باور بودم كه جنگ مورد نظر دولت بوش عليه عراق حول دو دليل اصلي دور مي زند: تامين امنيت و تضمين تداوم جريان آخرين ذخاير نفتي خاورميانه كه تحت كنترل ايالات متحده قرار ندارند و منحرف كردن افكار عمومي مردم آمريكا از سياست هايي كه بوش در حال اتخاذ در داخل عليه كارگران اين كشور است. از نظر شما جنگ عليه عراق تا چه حد با تحت كنترل درآوردن ذخاير نفتي عراق ارتباط پيدا مي كند و تا چه اندازه به انحراف افكار عمومي آمريكا از آنچه دولت بوش به مردم ايالات متحده روا مي دارد مرتبط است. آيا يكي از اين دو اهميت بيشتر نسبت به ديگري دارد؟
اين چيزي است كه به طور گسترده اي مورد توجه قرار گرفته است و حتي جريان عمومي رسانه اي هم اين دو را عوامل اصلي جنگ عليه عراق تلقي كرده اند. من هم با اين دو اصل موافقم. كسب كنترل مجدد بر منابع نفتي عراق [نه دستيابي كه كنترل اين منابع كه موضوعي كاملا متفاوت با دستيابي به نفت عراق است] از ديرباز مورد توجه بوده است. يازدهم سپتامبر دستاويز لازم براي روي آوردن به قوه قهريه را نه تنها از سوي آمريكا كه همچنين از طرف روسيه، چين، اندونزي و بسياري ديگر را به دست داد. ضرورت منحرف كردن توجه افكار عمومي مردم آمريكا از آنچه در موردشان انجام مي شود صرفا جدول زماني را تحت الشعاع خود قرار داد. اين روند در انتخابات كنگره تاثيرگذاري قابل توجهي داشت و تا زمان برگزاري انتخابات رياست جمهوري آينده دستيابي به پيروزي اي قابل توجه حايز اهميت است.
• آيا شما اعتقاد داريد جنگ اول خليج فارس بيش از هر چيز براي تضمين دسترسي آمريكا به نفت كويت بود؟ آيا اين مسئله ربطي به دادن درسي به صدام براي رفتارهاي تهاجمي او در قبال كويت داشت؟ آيا شما هيچ نظر خاصي در مورد اينكه كدام عامل براي دولت بوش پدر مهمتر و برجسته تر بود، داريد؟
به باور من دليل اصلي در گرفتن جنگ اول خليج فارس چيزي بود كه از آن با عنوان كسب مشروعيت ياد مي شود. صدام از متابعت از دستورات سر باز زده بود و هيچكس نمي تواند از پيامدهاي اين كار در امان باشد. كافي است از هر يك از رهبران مافيا در اين باره سوال كنيد تا پاسختان را گرفته باشيد. دلايل كافي اي وجود دارد كه فرض كنيم امكان عقب نشيني توافقي از كويت وجود داشت اما اين چنين پاياني نظر آمريكا را تامين نمي كرد. دوباره مي گويم از هر يك از گروه هاي مافيا كه مورد علاقه تان است در اين رابطه سوال كنيد. دليل باقي گذاشتن صدام بر اريكه قدرت در عراق به طور صريح و شفاف توضيح داده شد. همانطور كه توماس فريدمن دبير تحريريه ديپلماتيك روزنامه نيويورك تايمز توضيح مي دهد هنگامي كه آمريكا از سركوب اكراد توسط صدام حمايت كرد بهترين چيزي كه مي توانست در عراق به وقوع بپيوندد اين بود كه حاكميتي نظامي با مشت آهنين بر عراق حكم براند، درست همانطور كه حاكميت صدام رفتار مي كرد البته با نامي متفاوت. امروز رفتار او شرم آور است و از آنجا كه به نظر مي رسد هيچكس دوست ندارد شريك و همراه صدام باشد آنها ناچارند خود تكليف دوست خوب قديمي خود و متحد گذشته شان و قصاب بغداد را معلوم كنند. شما مي توانيد در اين موارد چيزهاي زيادي در مطالبي كه در زمان جنگ اول خليج فارس نگاشته ام بيابيد كه بعدها در كتاب «دموكراسي بازدارنده» گرد آمد. از آن زمان تاكنون شواهد بسيار ديگري آشكار شده است.
• چه چيز باعث مي شود دولت كنوني گمان كند مي تواند تداوم جريان نفت عراق را همانطور كه ده سال پيش انجام شد، تضمين كند؟ به نظر مي رسد عراق امروز به همان اندازه زمان جنگ اول خليج فارس بي ثبات و متزلزل است. چه چيز از زمان جنگ اول خليج فارس در ذهن حكام آمريكايي تغيير كرده است؟
در آن زمان دولت آمريكا حاضر نبود براي اشغال عراق ريسك كند. اين مسئله هيچ ربطي به ثبات عراق ندارد. ديكتاتوري عراق بسيار باثبات است. چشم پوشي از اشغال عراق به دليل عدم آمادگي ائتلاف تحت رهبري آمريكا و فقدان حمايت داخلي بود كه موجب مي شد دولت بوش پدر رغبتي به تصرف خاك عراق نداشته باشد و همانطور كه اشاره شد هيچ جايگزين مناسبي هم در دسترس نبود. امروز شرايط متفاوت است.
• گفته مي شود در ضمن جنگ اول خليج فارس جورج بوش اول به پاول دستور داده بود طرح هايي براي بمباران اتمي بغداد آماده كند. اگر اين شايعات صحت داشته باشد چطور است كه آمريكاييان اين واقعيت را مورد توجه قرار نمي دهند كه سياست خارجي ايالات متحده كوچكترين نگراني اي در مورد اصول دموكراتيك بشردوستانه آنگونه كه رهبران ما ادعايش را دارند، ندارد؟
هيچ برنامه افشا شده اي براي بمباران هسته اي بغداد وجود نداشته و ندارد و اساسا چنين چيزي عقلاني به نظر نمي رسد. همه مي دانند كه عراق عملا بي دفاع است. ايالات متحده به كارگيري تسليحات بيولوژيك را ترجيح مي داد (چنانكه كسي در شيكاگو سيستم آبرساني، برق و شبكه فاضلاب را تخريب كند گمان مي كنيد چه اتفاقي به وقوع خواهد پيوست؟) چرا كه در اين صورت ناديده گرفتن آن براي متفكران و اصحاب رسانه اي آسانتر مي شود.
• آيا فكر مي كنيد اعضاي دولت بوش واقعا نگران اين هستند كه صدام ممكن است تسليحات كشتارجمعي در اختيار داشته باشد؟ آيا آنها (لااقل در ذهن خودشان) از سوي عراق مورد تهديد قرار گرفته اند؟
من هيچ تصوري در مورد اينكه بوش چه ديدگاهي در ذهن مي پروراند، ندارم اما چني و رامسفلد مي دانند كه دنياي خارجي واقعا در فراسوي مرزهاي ما وجود دارد و آنها به خوبي درك مي كنند چرا مردم و دولت هاي منطقه به رغم آنكه دل خوشي از صدام ندارند و نسبت به او احساس انزجار مي كنند هراسي از او ندارند. حتي ايران و كويت كه از سوي صدام آن هم زماني كه او دوست و متحد آمريكا بود، مورد تهاجم و تعرض قرار گرفتند هم امروز از جانب او احساس خطر نمي كنند. هيچ كس مايل نيست عراق تسليحات كشتارجمعي در اختيار داشته باشد همانطور كه هيچ انسان عاقل و منطقي اي نمي خواهد اسرائيل، پاكستان، هند، ايالات متحده، روسيه و ديگران هم از چنين تسليحاتي برخوردار باشند. تنها راه براي رويارويي با اين معضل اجراي كامل قطعنامه ۶۸۶ شوراي امنيت سازمان ملل است كه خواستار خلع سلاح عراق از طريق بازرسي هاي تسليحاتي (چيزي كه ايالات متحده با نااميدي خواستار توقف آن است) و خصوصا اجراي بند چهاردهم اين قطعنامه است كه هرگاه به اين قطعنامه اشاره مي شود از طرح آن اجتناب شده است. اين بند حركت به سوي خلع سلاح همه منطقه را مد نظر دارد، عبارتي كه به زرادخانه عظيم تسليحات كشتارجمعي اسرائيل اشاره دارد كه همه از جمله فرماندهي استراتژيك ارتش ايالات متحده را نگران كرده است.
• به نظر مي رسد چنانكه هدف و انگيزه اصلي بوش از حمله به عراق كنترل نفت اين كشور باشد دستاويزهاي او براي يورش به اين كشور جعل شده باشند. اگر اين چنين باشد چه چيز باعث مي شود بوش بر اين باور باشد او حق دارد عملكردش را متضمن ارزش ها و بسترهاي اخلاقي بداند؟
بوش به احتمال زياد ديدگاه درست و شفافي در اين رابطه ندارد اما افرادي كه گرد او را گرفته اند سابقه و پيشينه دارند. آنها از پيروان بازيافت شده ديدگاه هاي ريگان هستند. به همين دليل است كه رسانه ها و متفكران آن چه آنها در زمان مديريت و اجراي اولين جنگ ترور، هنگامي كه بيست سال قبل آغازش را اعلام داشتند، انجام دادند را به عمد ناديده انگاشتند. بهتر است از يادآوري داستان هاي دهشت آوري كه آنها مسئول خلقشان هستند چشم بپوشيم. به لحاظ رفتار انساني درك آنكه چه چيز در حال حدوث است سخت نيست. به جز آنكه شما فردي باشيد كه به طور نامعمولي صالح و بي گناه است بي شك در طول زندگي خود كارهايي انجام داده ايد كه اطمينان داشته ايد خطا هستند. شايد هنگامي كه هفت سال داشتيد از برادر كوچكترتان اسباب بازي اش را به زور گرفته ايد و هنگامي كه او با گريه نزد مادرتان مي رفته شما در حالي كه به كلمه كلمه اظهاراتتان باور داشتيد خطاب به مادر مي گفتيد اين اسباب بازي خود شما است كه او قبلا از شما گرفته است و. . . آيا هرگز به خودتان يادآوري مي كرديد شما از او قوي تر هستيد و به همين دليل است كه مي توانيد اسباب بازي را از او بگيريد و هر آنچه مايليد انجام دهيد؟ وقتي كه شما مديريت يك كشور را برعهده داريد هم وضع به همين منوال است. مرور بايگاني آلمان نازي، ژاپن نژادپرست و اتحاد جماهير شوروي سابق جالب توجه است. رهبران اين كشورها براساس انگيزه هايي دور از ذهن عمل مي كردند و به احتمال زياد به اين انگيزه ها اعتقاد و باور داشتند. اينكه آنچه باورش ضروري و بجا به نظر مي آيد را بپذيريم خيلي آسان و راحت است. اين راز متفكر مسئول بودن است. كسي كه در اختيار عوامل قدرت است در حالي كه قويا اعتقاد دارد متفكري مستقل است.
• بوش اولين بار بيش از يكسال قبل و در نطق وحدت ملي ژانويه ۲۰۰۲ در مورد عراق سخن گفت. چرا اقدام عليه عراق اين قدر طول كشيد؟
تا قبل از سپتامبر سال گذشته ميلادي عراق هيچ گاه موضوعي حائز اهميت نبود اما با شروع فصل انتخابات اين موضوع اهميت يافت. در نطق وحدت ملي سال گذشته معضل عراق، موضوعي بود كه در كنار ايران، كره شمالي و تهديد تروريسم جهاني در جايگاهي دور از ذهن قرار داشت.

روشنفكران و جنگ
متفكران جنگ طلب
نيكولا ويل
ترجمه: سهيلا قاسمي
آندره گلوكسمان فيلسوف، پاسكال بروكنر نويسنده و رومن گوپيل كارگردان، درست چند روز پيش از جنگ معاهده نامه اي امضا كردند كه موافقت آنها مبني بر مداخله نظامي در عراق و «آزادسازي» مردم اين كشور از حكومت ديكتاتوري را نشان مي داد. اين متفكران موافق جنگ كاملا در اقليت هستند. آنچه در پي مي آيد شرحي است بر موضع اين متفكران كه در ۱۹ مارس ۲۰۰۳ در روزنامه لوموند منتشر شده است.
• • •
آنها مي دانند كه برخلاف جريان آب شنا مي كنند. اين متفكران فرانسوي كه در ملأعام موافقت خود با مداخله نظامي و لزوم تغيير رژيم در عراق را اعلام كرده اند، پس از پايان جريانات، ردپايي كه در تاريخ بر جاي گذاشته اند را با چشم خود خواهند ديد. هرچند تفكرات آنان يادآور نخستين جنگ خليج فارس است، اما بايد بگوييم كه شرايط بسيار تغيير كرده. در آغاز دهه ،۹۰ اشاره هايي كه به طرفداران موافقتنامه مونيخ مي شد، براي انتقاد از صلح طلبان بود. اين گرايش هميشه وجود داشته، اما اكثرا بي سروصدا و در خفا ابراز شده است. طرفداران مداخله در امور عراق نيز هرچند در تلاش براي جلب نظر بقيه هستند، اما اين افراد برخلاف شرايط موجود در ۱۲ سال گذشته، در اقليت به سر مي برند. نظرسنجي كلي صورت گرفته در مورد بحران عراق كه از هزار نفر از فرانسويان به دست آمده نشان مي دهد كه ۲۵ درصد شركت كنندگان در نظرسنجي با تفكرات آمريكايي ها كاملا موافق بودند و جالب اينكه رأي دهندگان راست گرا بيش از چپ گران رأي مثبت دادند (۳۶ درصد در برابر ۱۶ درصد). آندره گلوكسمان فيلسوف كه به همراه پاسكال بروكنر نويسنده و رومن گوپيل كارگردان دعوتنامه اي تحت عنوان «صدام بايد به ميل خود يا با زور كنار برود»خطاب به مردم نوشته است، مي گويد: «ما جزو معدود صداهاي مخالف هستيم. » در اصل، اين دعوتنامه بحث مفصلي است در مورد «افرادي كه عادت دارند در اقليت قرار گيرند. » او صدام را خطرناك تر و خشن تر از ميلوسويچ مي داند و يادآوري مي كند كه آنها از سال ۱۹۹۱ سياست اصلاح قومي را متوقف كرده اند؛ سياستي كه رئيس جمهور سابق يوگسلاوي در كرواسي و بوسني اعمال مي كرد. اين سه متفكر هم پيمان نسبت به تظاهرات ضدجنگ و رفتار صلح طلبان ابراز خشم مي كنند و معتقدند كه اين تظاهرات، دردهايي را كه رژيم عراق بر مردمش تحميل كرده، زير ظاهر شعارهاي فريبنده بر عليه جورج بوش پنهان مي كند. اين فيلسوف در ادامه مي گويد: «مداخله در كوزوو هم با موافقت سازمان ملل نبود. در برخي شرايط، سازمان ملل قادر به تصميم گيري نيست. در رواندا و كامبوج هم وضع به همين منوال بود. زماني كه من از پناهندگان ويتنام جنوبي حمايت مي كردم (عمليات «يك كشتي براي ويتنام» در سال ۱۹۶۸)، حمله نظامي ارتش ويتنام بر ضد رژيم خمرهاي سرخ را نيز تشويق مي كردم چرا كه اين افراد به دنبال توقف كشتار مردم بودند!» گلوكسمان كه در حال حاضر به شدت مخالف جنگ چچن است، موضع گيري ژاك شيراك و «محور صلح» كه چين و روسيه هم جزو آن هستند را بسيار تأسف بار توصيف مي كند. موضع گيري اين فيلسوف فراتر از مرزهاي فرانسه نيز به چشم مي خورد. روزنامه آلماني زبان «فرانكفورتر آلگماينه سايتونگ» روز دوازدهم مارس، مقاله بلند صفحه فرهنگي خود را به او اختصاص داده بود. گلوكسان در «اينترنشنال هرالد تريبون» هم به انتقاد از پاريس و برلين پرداخته؛ برليني كه دلايل حركات صلح طلبانه استاليني در مورد جنگ سرد را دوباره زنده كرده است. وي در مصاحبه با «لوموند» مي گويد: «اگر براي مبارزه با صدام حسين و ماندن او در قدرت تلاش نمي كردم، تا آخر عمر قادر نبودم خودم را در آينه ببينم. » او ادامه مي دهد: «به عنوان يك شهروند، مي خواستم چيزي براي دوستانم در شرق اروپا بفرستم، چون واقعا احساس خجالت مي كنم. » او به مخالفت هاي ژاك شيراك با كشورهاي نامزد در اتحاديه اروپا كه براي تشكيل جبهه اي متحد با آمريكا موافقتنامه اي به امضا رسانده بودند، اشاره مي كند. امضاي واسلاو هاول رئيس جمهور سابق چك نيز پاي اين موافقتنامه بود. برنار كوشنر [وزير سابق بهداشت فرانسه و نماينده سازمان ملل در كوزوو] نيز عقايدي نزديك به گلوكسمان و گوپيل دارد. يكي ديگر از مبارزين انسان دوست به نام جكي مامو كه پيش از اين رئيس سازمان «پزشكان جهاني» بود نظر شخصي خود را اين چنين بيان مي كند: «در زمينه مسائل بشري، الزام به دخالت در امور ديگران همواره وجود دارد. به ويژه در مورد رژيمي كه حقوق بشر را زير پا مي گذارد و بايد براي محاكمه اش يك دادگاه جزايي بين المللي تشكيل دهيم. » او در متني كه به صورت مخفيانه منتشر شده نوشته است: «بيانيه هاي روزانه قدرت هاي بزرگ و يا سازمان ملل مشابه يادداشت هاي بشردوستان نيست. با توجه به دلايل ناخوشايند، مي توان مداخله هايي صورت داد و به مردمي كه آزار مي بينند كمك كرد. » اما او به شدت نگران نتايج جنگ در عراق و بازتاب آن بر روي مردم اين كشور است؛ چرا كه آنان به دليل ممنوعيت و توقيف بسيار ضعيف شده اند.
محفل مخالفان
مجموعه افرادي كه به عناوين مختلف از مخالفت با مداخله در عراق سرباز مي زنند، با هم تماس هايي دارند. البته اين مسئله هنوز جنبه رسمي پيدا نكرده است. پير للوش نماينده حزب «وحدت براي جنبش مردمي» (UMP) در پاريس، روز شنبه هشتم مارس، تعدادي از متفكران طرفدار جنگ بر ضد عراق يا كساني كه هنوز مردد هستند را به ناهار دعوت كرد: آندره گلوكسمان، آلن فنكيلكر و رومن گوپيل. به هنگام تظاهرات ضدجنگ روز شنبه ۱۵ فوريه در كنار مطالب ميشل و فلورانس توبمان كه سخنران لوور است، بيانيه ديگري نيز در روزنامه فيگارو به چاپ رسيد. در اين متن به ويژه نوشته شده بود كه «سقوط ديكتاتوري عراق هشداري براي جادوگران تازه كار كره شمالي خواهد بود. » و امضاي پي ير ريگولوي تاريخ نويس و مدير موسسه تاريخ اجتماعي نيز در پاي بيانيه به چشم مي خورد. بحث هاي ضد و نقيض ديگري نيز در جلسات برخي كارشناسان صورت گرفت. در ميان افرادي كه دعوتنامه چاپ شده در روزنامه فيگارو را پذيرفته و با عقايد آن همسو شدند برخي متفكران و تاريخ نگاران كه متخصص نقد كمونيسم هستند به چشم مي خورند. مثل ايلوا يا ناكاكي يا ژان ـ لويي پانه. ريگولو يكي از متخصصان و كارشناسان امور كره شمالي مي گويد: «اين كار جزو اشتغالات محققاني است كه در زمينه تاريخ كمونيسم كار كرده اند و برخي از آنها آموزش هاي چپ گرايانه افراطي را پشت سر گذاشته اند. اين افراد دفاع از دموكراسي را جايگزين حس وطن دوستانه (گوليست) و استقلال كرده اند. » شموئل تريگانوي جامعه شناس و نويسنده كتاب «تزلزل اسرائيل» نيز اين متن را امضا كرده است. توبمان، روزنامه نگار «آرت» وضعيت را بسيار پيچيده ارزيابي كرده و به تهديد و فشار نظامي بيش از جنگ حقيقي معتقد است. او با وتوي فرانسه كه نتايج آن مي تواند فراتر از عراق پيش رفته و با سقوط نخست وزير بريتانيا كه «اروپايي ترين» وزير تاريخ بريتانياي كبير است مربوط باشد، كاملا مخالف است.

حاشيه انديشه
قطعنامه ضد جنگ فيلسوفان آمريكا
نشريه اينترنتي «Philosophy Now » از قطعنامه ضد جنگ بخش شرقي «انجمن فلسفه آمريكا» خبر داد. در اين قطعنامه كه در نشست اخير اين انجمن در فيلادلفيا تنظيم شده، آمده است: «ما اعضاي بخش شرقي انجمن فلسفه آمريكا ترديد جدي را درباره اخلاقي بودن، مشروعيت و شرافتمندانه بودن جنگ عليه عراق به رهبري ايالات متحده ابراز مي داريم. هم نظريه جنگ عادلانه و هم قوانين بين المللي مي گويند كه دولت ها تنها براي دفاع از خود مي توانند به جنگ متوسل شوند. عراق به ايالات متحده حمله نكرده است و ادعاهايي كه مي گويند عراق درصدد چنين كاري است قابل قبول نيستند. ايالات متحده حتي در غياب تهديد قريب الوقوع ادعاي توجيهي پيشگيرانه براي چنين تهديدي مي كند. اين ادعا معناي پيشگيري را به وراي مرزهاي معقول مي برد و سنتي خطرناك را پايه مي گذارد كه ديگر دولت ها هم ممكن است از آن پيروي كنند. جنگي كه آمريكا عليه عراق به آن دست زده است به بهاي زندگي هم عراقي ها، و هم آمريكايي ها، و احتمالا كساني از ساير مليت ها تمام خواهد شد. اين جنگ بي نظمي اي خواهد آفريد كه در درازمدت به رنج بيشتر مردم بي گناه، چه در عراق و چه جاهاي ديگر، خواهد انجاميد. اين جنگ براي ماليات دهندگان آمريكايي ميلياردها دلار خرج خواهد داشت كه مي تواند به خوبي براي مقاصد انساني تر در داخل يا خارج آمريكا به كار گرفته شود. »

مردم عراق: صدايي كه ناشنيده ماند

006765.jpg

در روزهاي پيش و پس از آغاز جنگ، در دانشگاه هاي مختلف دنيا از جمله دانشگاه هاي آمريكا نشست هايي براي اظهار نظر دانشگاهيان درباره جنگ برگزار شد و هنوز هم در جريان است. از جمله اين نشست ها جلسه اي بود كه در دانشكده بهداشت همگاني دانشگاه هاروارد برگزار شد و در آن برنارد كوشنر وزير سابق بهداشت فرانسه و نماينده سازمان ملل در بحران كوزوو و چند تن ديگر از جمله دو استاد عراقي اين دانشگاه سخنراني كردند. به گزارش خبرنامه هاروارد، كوشنر كه خود يك فرانسوي است از همان ابتدا مشخص كرد كه با ديدگاه رسمي دولت فرانسه در قبال جنگ موافق نيست. كوشنر گفت: «هيچ كس مردم عراق را به حساب نمي آورد. آنها تنها كساني هستند كه مي توانند به جنگ بله، يا نه بگويند. من از آقاي بوش حمايت نمي كنم، از شيراك هم پشتيباني نخواهم كرد. من تا آخرين روز زندگي ام از قربانيان كه همان مردم عراق هستند حمايت خواهم كرد. » او در سخنراني خود كه «عراق: تناقض بين المللي» نام داشت به تشريح اين نكته پرداخت كه چرا سرنگوني صدام لازم است. كوشنر كه از اعضاي «پزشكان بدون مرز» است به شرح فجايعي پرداخت كه از سال ۱۹۸۸ و در جريان حمله عراقي ها به روستاهاي كردنشين از جمله حلبچه رخ داده است و اضافه كرد كه مردم عراق هنوز رنج مي برند و هنوز هم به حساب نمي آيند. او معتقد بود كه در صورت آغاز نشدن جنگ باز هم راهي براي سرنگوني صدام وجود  داشت. به اعتقاد او اصلي ترين مشخصه اين راه اجماع بين المللي بود. با اين حال كوشنر كه چند روز پيش از آغاز جنگ سخن مي گفت و مرتب مخالفت خود را با آغاز جنگ تكرار مي كرد گفت كه نسبت به اوضاع اميدوار نيست. اما مي داند كه بسياري از مردم عراق ممكن است با بمباران ها به شرط رهايي از شر صدام موافق باشند. او گفت: «من مي دانم كه برخي از آنها با بمباران موافقت خواهند كرد. آنها اين حق را دارند كه چنين بخواهند و بخواهند كه نجات يابند. من باور دارم كه هزاران هزار عراقي منتظر رهايي اند. » او همچنين با منتقدان صلح نيز به مخالفت پرداخت. اين جلسه جز كوشنر چند سخنران ديگر نيز داشت از جمله دو استاد عراقي هاروارد كه كمابيش با موضع «نه جنگ، نه صدام» او موافق بودند.

چرا آمريكا مي جنگد؟
به گزارش اينديپندنت، سردبير ماهنامه Hapers در سخنراني چندي پيش خود در دانشگاه تورنتو كانادا، آمريكاي فعلي را با رم باستان مقايسه كرد. او علت اين مقايسه را چنين عنوان كرد كه رم باستان هم در اواخر دوره امپراتوري اش رابطه خود با دموكراسي را كاملا از دست داده بود. لويس لپهام كه سردبير مجله Hapers است و انديشه هاي متمايل به چپ دارد، در اين سخنراني كه عنوان آن را رم آمريكايي (The American Rome) انتخاب كرده بود، دوره ابرقدرتي فعلي آمريكا را با امپراتوري عظيم رم مقايسه كرد و سياست هاي فعلي آن را مقدمه زوال آن دانست. او اعتقاد دارد: «مردم آمريكا اين روزها فقط به فكر «اكنون» خود هستند و درصد بسيار كمي از آنها در تصميم گيري هاي سياسي دخالت مي كنند». وي در مورد گردانندگان جامعه آمريكا مي گويد «آنها يك اقليت كوچك ترسو هستند كه با درآمدهايي در سطح ۱۰ تا ۱۵ ميليون دلار در سال، كاملا از مردم جدا زندگي مي كنند. آنها اساسا از فكر كردن معاف اند و با هر تغيير و يا هر چيزي كه با آينده سروكار داشته باشد مخالفند. » لپهام ادعا مي كند كه خطر احتمالي اي كه از جانب تروريسم احساس مي شود باعث شده است تا پوشش رسانه اي و بحث هاي عمومي در رابطه با مسائل داخلي نابود شود. «اگر بسياري از مردم آغاز به پرسيدن سؤالاتي درباره وضعيت شير توشير بودجه فدرال يا نابودي جنگل ها در مونتانا بكنند، بلافاصله دولت قانون ديگري را درباره مجهز كردن افسران به ميكروفون تصويب مي كند؛ با توجيهي بدين گونه كه محموله اي از پلوتونيم گم شده است...» او سپس به طرح اين پرسش مي پردازد كه چه ضرورتي دارد بوش در موقعيت فعلي به عراق حمله كند؟ آنگاه خود در مقام پاسخ مي گويد «فرستادن نفرات و تجهيزات به خليج فارس بسيار راحت تر است از نشان دادن مشكلات آمريكا، نظير كودكان گرسنه، زندان هاي پرجمعيت و شركت هاي اختلاس كننده» لپهام در انتها مي گويد زياد هم نااميد نيست و فعاليت هاي ضدجنگ اخير در آمريكا نشان مي دهد هنوز بخشي از مردم آمريكا هستند كه با آرمان هاي اوليه انقلاب آمريكا قطع رابطه نكرده اند.

|   اقتصادي    |    انديشه    |    خارجي    |    سياسي    |    علمي فرهنگي    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |