حسن محمودي
قصه هاي «مثل همه عصرها» روايتي از زندگي طبقه متوسط كارمند است كه روال عادي بر روزگارشان حاكم است زندگي اين آدم ها اغلب از پله هاي ميانسالي و پيري بازگو مي شود. آدم ها كه اغلب زن هستند به خلوت خود پناه برده اند و نشانه اي از زندگي گذشته آنها را در خاطراتشان مي غلتاند. پيرزاد بخشي از زندگي كارمندي و شهرنشيني روزگار معاصر را در قاب قصه هايش به تصوير كشيده است.
ادامه روند قصه نويسي زويا پيرزاد در مجموعه «طعم گس خرمالو» (۱۳۶۶) بيانگر تامل و مكث او در زندگي آدم هاي آثارش است كه در مجموعه «مثل همه عصرها» طرحي كلي از دورنماي زندگي شان را زده بود. پيرزاد با مكث بر زندگي آدم هاي دوردست در قصه هاي «مثل همه عصرها» به آنها اجازه مي دهد تا بخشي از روحيات و حالات خود را در مواجهه با موقعيت ايجاد شده به نمايش بگذارند. توجه به وصف جزئيات و فراهم آوردن مجال بازگويي آدم ها در زندگي از طريق مرور خاطراتشان، چهره ملموس تري از آنها به دست داده مي شود.
«طعم گس خرمالو» در برگيرنده پنج قصه كوتاه است كه برخلاف كوتاهي قصه هاي مجموعه «مثل همه عصرها» گاه به اطناب و پرگويي مي انجامد. در هر پنج قصه زوايايي از زندگي زنان و مردان شهري روزگار معاصر نويسنده شرح داده مي شود. اگر در «مثل همه عصرها» زنان در پيله تكرار و روزمرگي خفته اند، از عادت هر روزه و ساليان سالشان راضي به نظر مي رسند و به مانند آدم هاي روزگاري دوردست، تنها نقلي از آنان باقي است، در «طعم گس خرمالو» پرده از نارضايتي و عدم تفاهم همان زنان در چهار ديواري خانه هاي شان برداشته مي شود. اين زنان به لحاظ زندگي اجتماعي در موقعيت نابسامان تري قرار گرفته اند و از نسل پيشين خود نقش بيشتري در زندگي و سرنوشت خود سهيم شده اند. با نزديك شدن به زندگي اينان مشخص مي شود كه لكه اي كوچك مي تواند سرانجام زندگي يك زن و شوهر را به فروپاشي برساند. زنان تحصيل كرده در اين قصه ها به روايت زندگي بي شور و شوق و دلسرد خود مي پردازند. در قصه «لكه ها» عدم درك متقابل و بي علاقه گي نسبت به هم لكه اي است كه از ابتداي زندگي مشترك ليلا و علي وجود دارد. گرچه اين دو نامزدند، علي تمايلي به ازدواج ندارد و با اصرار مادر ليلا مقدمات عروسي فراهم مي شود. لكه ناشي از اين مسئله منجر به ايجاد لكه هايي در زندگي ليلا مي شود كه او را وامي دارد تا به پي چاره اي براي برطرف كردن لكه ايجاد شده بر لباس يا پارچه اي مهارت هايي كسب كند.
|
|
به تدريج ليلا تبحرخاصي در بر طرف كردن انواع لكه ها به دست مي آورد و از اين راه سرزبان ها مي افتد، اما لكه ناشي از عدم تفاهم در زندگي مشتركشان روز به روز پررنگ تر مي شود تا زندگي شان را به سياهي و جدايي مي كشاند. نويسنده در پس هر دعوا، تصوير دو سگ سرگردان را در كوچه نشان مي دهد كه اشاره است به زندگي سرگردان و سگي ليلا و علي. اين نمادسازي تصويري در قصه هاي ديگر اين مجموعه نيز به كار گرفته مي شود. در قصه «آپارتمان» نيز درخت بيد مجنوني تصوير مي شود كه زنان سرگردان وقتي چشم به آرامشي دارند به درخت بيد زل مي زنند. دو زندگي ناموفق در تقابل يكديگر قرار مي گيرند و ساختار سه بخشي قصه شكل مي گيرد. عدم تفاهم در زندگي دو مرد و زن جوان در دو بخش مجزا روايت مي شود و در بخش پاياني، نقطه تلاقي دو قصه اي موازي، تصويري از شكست هر دو زندگي به دست داده مي شود.
فرامرز و مهناز و مجيد و سيمين در تقابل رفتاري قرار دارند. فرامرز، مرد وسواسي در پي زني كدبانو و باسليقه است و مجيد از كدبانويي و وسواس سيمين به تنگ آمده است. سرانجام هر دو زندگي نيز جدايي است. نقطه اتصال اين دو روايت، آپارتماني است كه يكي از خانواده ها قصد فروشش را دارد و ديگري آن را براي خريد پسند مي كند.
زنان و مردان در اين قصه ها به مرحله اي از رفتار اجتماعي رسيده اند كه مستقل از خانواده هاي خود سرانجام خود را رقم مي زنند. زن هاي قصه هاي پيرزاد اغلب در مقابل مردان به لحاظ عدم درك يكديگر هستند. در «مثل همه عصرها» زنان عادت مي كنند به رفتار و خصلت هاي مردانشان و شكايتي نيز از آن ندارند، در مجموعه «طعم گس خرمالو» نويسنده نمايي نزديك از همان زنان به دست مي دهد كه چگونه به لحاظ عدم درك رفتار و خصلت هاي يكديگر از هم جدا مي شوند. وضعيت اين زنان هر كدام بنابر شرايطي كه خود دارند متفاوت است. «پرلاشز» نويسنده زني با رفتار و دركي متوسط با تعريفي روزمره از زندگي با مردي روشنفكر و نويسنده به نام مراد آشنا مي شود و از نامزد قبلي خود جدا مي گردد. زندگي نامتعارف مراد براي ترانه جالب است و مورد توجهش قرار مي گيرد. گرچه ترانه از حالات روحي و رفتار مراد در زندگي سردرنمي آورد و نمي تواند آن را بفهمد اما او را همراهي مي كند و در كنار شوهرش قرار مي گيرد. در اين ميان تلاش هايي هم از سوي ترانه صورت مي گيرد تا با حضور در جمع دوستان هنرمند مراد و با مطالعه برخي از كتاب هاي مورد علاقه از قبيل قصه هاي صادق هدايت خود را به شرايط مراد نزديك كند. ترانه كارمند شركت فروش بليت هواپيما است كه در كارش تبحر و پشتكار دارد و به مدد هوش و نظم در كارش ارتقاي مقام مي يابد. در مقابل مراد از حافظه آنچناني برخوردار نيست و معتقد به نظم خاصي هم در زندگي نيست ترانه هر چه تلاش مي كند تا در رفتار شوهرش تغييراتي انجام دهد فايده اي ندارد. مراد نويسنده خلاق صاحب كتاب است و در نهايت نيز با سفر به فرانسه و بازديد از پرلاشز و قبر صادق هدايت زندگي اش در ابهامي باقي مي ماند كه نويسنده رفع اين ابهام را به عهده خواننده اش مي گذارد تا حضور فعالي از خواننده در شكل گيري قصه ساخته باشد. در «پرلاشز» نويسنده برخلاف قصه هاي قبلي اش از طرح پرحادثه اي بهره مي گيرد. «پرلاشز» روايتي از زندگي و آمال روشنفكران ايراني نيز است كه لايه ديگري از زندگي آنان افشا مي شود.
در «سازدهني» كمالي كه در سن بالا با دختر جواني ازدواج كرده است به دنبال برآورده كردن خواسته هاي زن جوانش، از زندگي آرام و واقعي خود دور مي شود. نويسنده از خلال خاطرات حسن، شريك كمالي در يك شب برفي، به شرح زندگي شخصيت هاي قصه اش مي پردازد. توجه بيش از حد به بازگويي جزئيات و نقل آنها موجب اطناب كلام و خستگي خواننده مي شود. پيرزاد بي توجه به شيوه هاي موثر روايتي تنها دغدغه بازگويي شرح احوالات آدم هاي قصه اش را دارد و دربند رعايت ايجاز كلام و به كارگيري ساختاري مناسب براي قصه اش نيست.
در «طعم گس خرمالو» نويسنده به ترسيم زندگي زن و مردي مي پردازد كه علي رغم تفاوت هاي ما بين آن دو به زندگي تن مي دهند و در گذر روزگار دل خوش به زندگي خود دارند.