دوشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۲۲- April, 14, 2003
انتفاضه نبايد فراموش شود
رفعت صدقي النمر
006875.jpg

ترجمه: عبدالهادي طرفي
بعضي از مسئولان و متفكران عرب و فلسطيني مسئله نگراني و ترس از انتفاضه و عمليات شهادت طلبانه را به طور خاص و رويكرد مسلحانه را به طور عام مطرح مي كنند. اين گروه مسئله جنبش مسلحانه را به عنوان انحراف از مسير طبيعي انتفاضه تلقي مي كنند و بر بازگشت به مسير اصلي آن تاكيد مي ورزند و اعتقاد دارند كه قدرت انتفاضه در جنبه مردمي بودن آن و تاكيد بر راه حل هاي مسالمت آميز متبلور مي شود. آنها اين اعتقاد را به اين شكل توجيه مي كنند كه اگر بخواهيم قدرت نظامي اسرائيل را نسبت به فلسطين و يا جهان عرب به طور جداگانه ارزيابي كنيم كفه ترازو به سود اسرائيلي ها خواهد بود بنابراين اگر بر روند گفت وگو تاكيد كنيم جهانيان مشروع بودن مبارزات ما را بهتر درك خواهند كرد. به خصوص بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر و هماهنگي كامل اهداف حكومت فعلي آمريكا و اسرائيل و ديدگاه آنها در مورد آينده جهان عرب و مسائل مربوط به آن از جمله مسئله فلسطين و عراق كه در صورت وقوع نقشه منطقه را مانند آنچه كه بعد از جنگ جهاني اول و بعد از توافقنامه سايكس رپيكو اتفاق افتاد به طور كلي دگرگون خواهد كرد.
محمود عباس (ابومازن) طراح معاهده اسلو از بارزترين معتقدان به اين رويكرد به شمار مي آيد چرا كه او در سخنراني اخيرش در غزه بر جدا شدن انتفاضه از آثار منفي و به خصوص جنبش مسلحانه و بازگشت به مسير صحيح تاكيد كرد و كساني را كه از دستاوردهاي اجماع كلي فلسطيني ها عدول كردند را به ضرورت توجه به مصالح والاي ملي و چشم پوشي از منافع شخصي فراخواند و حتي بر توسل به قدرت براي تحقق اين هدف در صورت لزوم تاكيد كرد. ابومازن در آن سخنراني «گفت وگو با شارون را كوتاه ترين راه سقوط او» به شمار آورد. و گفت: «ما مطمئن هستيم كه شارون بيش از سه الي شش ماه دوام نخواهد آورد و سقوط خواهد كرد چرا كه او نمي تواند چيز جديدي را عرضه كند و در نهايت جهانيان به او اعتنا نخواهند كرد و به او خواهند گفت: «ما تو را قبول نداريم. » او به سرنوشت نتانياهو ـ شكست و خروج از حاكميت ـ دچار خواهد شد. » ابومازن در سخنراني خود گفته بود: «آيا ما به سرزمين خود بازگشتيم تا دست به جنگ بزنيم؟»
ما مخالف اين نيستيم كه هر كدام از مسئولان و يا شهروندان عادي مي توانند در مورد انتفاضه و راه و روشي كه در پيش گرفته و از جمله عمليات شهادت طلبانه اظهارنظر كنند به شرطي كه ديدگاه هاي آنان از گفتمان داخلي فلسطين جدا نباشد و در چارچوب تاكيد بر وحدت ملي فلسطين جاي گيرد. اين در حقيقت شرط اساسي به ثمر رسيدن انتفاضه و آزادسازي سرزمين تاريخي فلسطين است. همچنين آن ديدگاه ها نبايد به شكلي آشكار و جسورانه طرح شود كه باعث اختلاف و درگيري هاي داخلي شود. نبايد نيروهاي مبارز اسلامي و ملي را وادار سازد كه به جاي مبارزه راه و روش كنفرانس اسلو را در پيش گيرند و يا اينكه همان گونه كه ابومازن مي گويد در صورت لزوم براي متقاعد ساختن آنها به زور متوسل شد.
به هر حال ما مي خواهيم به ابومازن و كساني كه مانند او فكر مي كنند چه در فلسطين و يا ديگر كشورهاي عربي مسئوليتي داشته باشند و يا اينكه صاحب نظر و متفكر باشند بگوييم كه بايد واقعيت هاي ذيل را مدنظر داشته باشند: با سقوط شارون و ديگر سران حكومت اسرائيل انتفاضه به هدف نهايي خود نخواهد رسيد بلكه انتفاضه تنها در صورت شكست اشغالگران و بيرون راندن آنها براي هميشه از سرزمين فلسطين به ثمر خواهد نشست. زيرا انتفاضه قبل از آمدن شارون در راس حكومت اسرائيل شروع شده بود و هيأت حاكم بر فلسطين گفت وگو با رهبران حزب «كار» و «ليكود» از رابين و پرز گرفته تا نتانياهو و باراك را تجربه كرده بود و نتيجه همه اين گفت وگوها يكي بود. دستاوردهاي كنفرانس كمپ ديويد كه قبل از شروع انتفاضه الاقصي شاهد آن بوديم نمونه بارز آن گفت وگوهاست و در حقيقت اين انتفاضه و راه و روشي كه در پيش گرفته نتيجه منطقي شكست «روند صلح» و به ثمر نرسيدن معاهده اسلو و به بن بست رسيدن گفت وگوهاي اخير كمپ ديويد در سال ۲۰۰۰ به شمار مي آيد. بايد گفت اين رويدادها «هديه سخاوتمندانه اي» بود كه باراك به رهبران فلسطين و از جمله ابومازن تقديم كرد. باراك در گفت وگويي كه با تلويزيون اسرائيل در ۲/۶/۲۰۰۲ هم زمان با آغاز به كار كنفرانس حزب كار انجام داد اعتراف كرد او با پذيرش طرح كلينتون به عنوان اساس گفت وگوها، فلسطيني ها را فريب مي داد. با اين فرض كه اگر فلسطيني ها آن طرح را بپذيرند روند تازه اي از گفت وگوها و نه اتفاق نظر را در پيش خواهد گرفت. بدين ترتيب باراك نه تنها براي فلسطيني ها حداقل حقوقي قائل نشد بلكه راه و روش اسحاق شامير را كه هم زمان با برگزاري كنفرانس مادريد گفته بود زمان گفت وگو با فلسطيني ها را تا ده سال طول خواهد داد بدون اينكه كوچك ترين امتيازي به آنها واگذار نمايد، در پيش گرفت. آيا زمان آن نرسيده كه طراح كنفرانس اسلو قواعد بازي را ياد بگيرد و اين اعتقاد را كه با سياست گفت وگو، شارون ظرف سه الي شش ماه سقوط خواهد كرد كنار بگذارد؟ اين در حالي است كه در انتخابات اخير حزب ليكود به رهبري شارون پيروز شد. به خصوص اينكه برنامه شارون مبني بر اشغال همه سرزمين هاي فلسطين و بيرون كردن همه رهبران فلسطين و در مرحله بعدي بيرون راندن ملت فلسطين است. اين برنامه قرار است هم زمان با تجاوز قريب الوقوع بر ضد عراق انجام پذيرد.
006885.jpg

از آن گذشته اين چه طرح صلحي است كه به خاطر آن ملت فلسطين هر روز در برابر چشمان جهانيان قرباني مي شود؟ اين چه نوع گفت وگويي است كه هم زمان با آن عمليات پاكسازي نژادي و طرح شيطاني شارون طبق زمان پيش بيني شده با شدت هر چه تمام تر انجام مي شود؟ طبق اين طرح آنها هر روز به تدريج فلسطيني ها را ترور مي كنند تا به اين طريق قدرت و اراده كارساز آنان را از بين ببرند. در سياستي كه رژيم صهيونيستي اعمال مي كند كلمه «گفت وگو» مرادف با نيرنگ و فريبكاري و تعدي و حاكم كردن قانون جنگل است، آيا ما بدون داشتن يك ديدگاه مشترك و برنامه اي كلي و آشكار براي رويارويي با حوادث آينده و تجاوز دشمن مي توانيم جهانيان را به سمت خود جذب كنيم؟ هيأت حاكم بر فلسطين و در راس آنها ابومازن درس مبارزه عربي با رژيم صهيونيستي را به طور كامل فرانگرفته اند هر چند كه در طول بيش از نيم قرن، جنبش مبارزه ملي عربي در برابر صهيونيست ها با شكست هاي متعددي همراه بود، آنها حتي از تاريخ جنبش هاي آزاديبخش ملي كه در جاهاي مختلف دنيا اتفاق افتاد درس عبرت نگرفته اند و آنها به اين مسئله واقف نيستند كه با حكومت هاي غاصبي چون رژيم صهيونيستي جز با قدرت و مقاومت مستمر نمي توان برخورد كرد و گفت وگوي خفت بار و مذلت آميز مشكلي را حل نمي كند.
در تاريخ مبارزه بر ضد استعمار و اشغالگران، ميزان قدرت ملت هاي استعمار شده و اشغال شده قابل مقايسه با استعمارگران نبود. اين مسئله را در جريان جنبش هاي آزاديبخش ملي در الجزاير و ويتنام و آفريقاي جنوبي و موزامبيك و غيره شاهد بوديم. همه اين نهضت ها داراي اراده اي قوي براي مبارزه و قيام و صبر و بردباري بودند و تنها پشتيبان آن جنبش ها در مبارزه شان، اراده بالاي سياسي و توانايي مقابله با تجاوز نظامي و حمايت اقتصادي و مالي بود و اگر اين نبود با شكست مواجه مي شدند. آن نهضت ها به وعده هاي استعمارگراني كه در رويارويي با آنها محكوم به شكست شدند اعتنا نمي كردند هر چند كه وعده هاي آنان واقعيت داشته باشد. راه و روش مبارزه اگر اهداف والاي مبارزه و مقاومت را مدنظر نداشته باشد رنگ تقدس و معنويت به خود نمي گيرد.
اين چيزي است كه در جريان عمليات شهادت طلبانه ـ كه برتري قدرت نظامي دشمن باعث روي آوردن به اين نوع مبارزه شد ـ شاهد آن هستيم. اين عمليات و راه و روشي كه انتفاضه براي مبارزه برگزيده پايه و اساس رژيم صهيونيستي را به لرزه درآورد و بار ديگر نبرد عربي ـ صهيونيسم را در صحنه به نمايش گذاشت. انتفاضه آرامش و اطمينان اسرائيلي ها را در «سرزمين موعود» از بين برد و آينده حكومت اسرائيل را نزد شهرك نشينان صهيونيست به چالش كشاند و آنها را در هاله اي از شك و ترديد فرو برد.
وقتي كه خود اسرائيلي ها بر پيروزي و كارساز بودن انتفاضه شهادت دهند اين سوال ابومازن كه «آيا ما به سرزمين خود بازگشتيم تا دست به جنگ بزنيم؟» غير از يأس و نااميدي و كاهش توان رهبراني كه همچنان روياي كنفرانس اسلو را در سر مي پرورانند و از خواب دراز خود بيدار نشدند، چه ارمغاني به بار خواهد آورد؟ اين اظهارات حتي نظام هاي عربي و رهبران و نخبگان آنها و احزاب و تشكل هاي محلي را دچار يأس و نااميدي خواهد كرد. ما شاهد بي اعتنايي چشمگيري از جانب عرب ها نسبت به فاجعه فلسطين هستيم و ناتواني و سكوت حيرت آور همه جا را فراگرفته در حالي كه در اروپا و كشورهاي غربي و ديگر كشورهاي جهان فعاليت هاي زيادي در اين زمينه به چشم مي خورد. آخرين آنها رويدادهايي بود كه در رسانه هاي گروهي درباره همايش بين المللي مخالفت با جهاني شدن آمده بود و در جريان آن هيأت هاي خارجي شركت كننده در همايش با ملت فلسطين اعلام همبستگي كردند و اولين همايش خود را در رام الله انجام دادند. همچنين تعدادي از آمريكايي ها و انگليسي ها كه قبل از وقوع جنگ در عراق در جاهاي استراتژيك عراق «سپر انساني» تشكيل دادند. اين رويدادها وضعيت نگران كننده و حيرت انگيز جهان عرب را در رويارويي با چالش هاي آينده ترسيم مي كند. به هر حال انسان ها خود تاريخ را مي سازند نه معجزه ها.
اگر بخواهيم از ميان شواهد بسيار در مورد اعتراف اسرائيلي ها به نمونه اي اشاره كنيم به اظهارات يك ژنرال اسرائيلي در اين زمينه توجه كنيد كه گفته بود: نبرد اسرائيل و فلسطين «رويارويي نيرويي است كه مي توان در برابر آن مقاومت كرد و ملتي كه نمي توان اراده آنان را متزلزل كرد. » اگر انتفاضه، قيام مسلحانه يا «پديده نظاميگري» را كنار بگذارد و از عمليات شهادت طلبانه دست بكشد يا اينكه در اين زمينه دچار ضعف و فتور شود كفه ترازوي قدرت به سود اسرائيلي ها سنگين خواهد شد. اين امر باعث مي شود كه شهرك نشينان صهيونيست اعمال نژادپرستانه خود را با خيال راحت و آرامش كامل تشديد كنند. اما اگر جنبش مسلحانه و برخورد قاطع با شهرك نشينان توسعه يابد كفه ترازو به سود فلسطيني ها خواهد بود زيرا اطمينان شهرك نشينان صهيونيست به خود و آينده شان در سرزمين هاي اشغالي سست خواهد گشت و به اين نتيجه خواهند رسيد كه زندگي در سرزميني كه غصب كردند براي آنها امنيت و رفاه مطلوب را به ارمغان نخواهد آورد. معمولا بعد از انجام عمليات شهادت طلبانه مانند حمله به اتوبوسي در شهرك عمونوئل و عمليات شهادت طلبانه تل آويو در جولاي گذشته و عملياتي كه در طول ماه گذشته (ژانويه) انجام شد و از جمله عمليات الخليل در نزديكي حرم ابراهيمي كه در اين حادثه ۱۲ نفر از سربازان و ساكنان شهرك ها كشته شدند اسرائيلي ها به اين واقعيت ها اعتراف مي كنند. به خاطر همين حوادث بود كه رسانه هاي گروهي اسرائيل ماه را «جولاي سياه» ناميدند. درست است كه شرايط كشورهاي عربي و اوضاع جهاني انتفاضه را در تنگناها و چالش هاي سختي قرار مي دهد ولي راه حل درست اين است كه با به كارگيري مقاومت داخلي و استفاده از قدرت مبارزه مردمي و آمادگي بالاي آن براي فداكاري و مقاومت و مقابله با همه انواع تجاوز و سختي ها از قتل و ترور و محاصره و تحمل فقر گرفته تا ويراني خانه ها و كشتزارها و تلاش هايي كه براي از بين بردن مقاومت و روحيه فلسطيني ها انجام مي شود، مي توان با شرايط و اوضاع حاكم بر كشورهاي عربي و جهان مقابله كرد يعني بايد از پتانسيل موجود ملت ها براي مقابله با سختي ها و آثار سويي كه اوضاع جهاني و عربي آن را به وجود مي آورند استفاده كرد.
اما اين نوع مبارزه احتياج به روي كار آمدن كادر رهبري جديدي دارد كه عملكرد آن مانند عملكرد ابومازن و ديگر بزرگان اجلاس اسلو نباشد و نوعي استراتژي واضح و آشكاري را در پيش گيرد رهبري كه همه نيروهاي ملي و اسلامي را دور خود جمع كند و به قدرت و توانايي ملت فلسطين در مقاومت و پايداري و صبر و بردباري براي رسيدن به پيروزي اطمينان داشت و از فساد دور مانده باشد تا با مشروعيت و شفافيت در عملكرد بتواند پاسخگو و انتقادپذير باشد. اين همه بايد در چارچوب اصلاحاتي واقعي و توسعه دموكراسي و اهميت دادن به نقش جامعه مدني و نهادهاي آن باشد و نبايد زير بار پيش شرط هاي آمريكا براي رسيدن به اصلاحات خيالي برود. همچنين بايد به مسئله فلسطين به عنوان مسئله اصلي جهان عرب و جهان اسلام و در بعد جهاني آن به عنوان يك مسئله سياسي و حقوقي اعتبار دوباره اي داده شود. كساني كه اصرار دارند انتفاضه الاقصي با كنار گذاشتن قيام مسلحانه و گفت وگو با حكومت شارون راه درست را خواهد پيمود آن را به سوي تنگنايي سوق خواهند داد. چرا كه در آن دوران با برگزاري كنفرانس ننگين اسلو از آن انتفاضه سوءاستفاده سياسي كردند. آنان در حقيقت از انتفاضه مي ترسند نه اينكه نگران آن باشند.
السفير

يادداشت سياسي
نفت و سقوط رژيم هاي سياسي
دكتر حسين دهشيار
در فراخناي سياست، نبايست پديده ها و منابع را به عنوان عوامل في النفسه خوب يا بد مورد ارزيابي قرار داد. ضروري است كه عوامل با توجه به پيامدها و نتايج شان ارزيابي شوند. منظور از پيامدها و نتايج همانا چگونگي تأثيرگذاري آنها در فرآيند تحولات اجتماعي، سياسي و اقتصادي كشور است. در اين راستا است كه الزامي به نظر مي رسد ملي شدن نفت عراق در ۱۹۶۲ و درآمدهاي حاصله از صادرات اين محصول، گرانبها به نظر آيد. به نظر مي رسد كه انگيزه هاي اصلي آمريكا در حمله به عراق ريشه در وجود ذخاير عظيم نفتي در اين كشور و بستگي شديد رژيم بر عوايد حاصل از فروش اين ماده داشته باشد. البته منظور اين نيست كه چون عراق دومين ذخيره نفتي جهان را در اختيار دارد پس آمريكا خواهان حمله به اين كشور است بلكه توجه به وابستگي رژيم به درآمدهاي نفتي است. حكومت ها براي تداوم اقتدار خود و تأمين نيازهاي شهروندان خود نياز به منابع مالي دارند و بدين روي است كه ضرورت تكيه به شهروندان براي كسب و تأمين اين منابع احساس مي گردد. حكومت ها در عين حال براي سازمان دهي جامعه و مديريت آنكه نيازمند ايجاد ديوان سالاري و چارچوب هاي تخصصي است، وابسته به شهروندان مي گردند. براي تأمين هزينه ها اتكاي مالي حكومت ها به شهروندان به جهت اين دو ضرورت، لزوما منجر به اين مي گردد كه براي تحقق هزينه هاي مالي، رهبران به مشاركت شهروندان به ديده يك ضرورت گريزناپذير بنگرند. جدا از اينكه هيأت حاكمه قلبا و عقلا چگونه مفهوم مشاركت و دخالت توده ها در فرآيند ورود (input) به سيستم حاكم را مي بيند، مجبور به دعوت به حضور مردم در صحنه مي گردد. هرچه جامعه پيچيده تر گردد و فرآيند انتقال از جامعه مبتني بر كشاورزي به سوي جامعه صنعتي، وابستگي حكومت به مردم فزون تر مي گردد. علت آن واضح است و آن هم نياز گسترده تر به منابع مالي براي تأمين هزينه هاي مادي و تحقق نيازهاي شهروندان و افزايش مخارج فعاليت ساختارهاي حكومتي براي اداره جامعه است. شهروندان از طريق پرداخت ماليات ها، فعاليت هاي اقتصادي در حيطه هاي صنعتي، خدمات و كشاورزي و انجام خدمات اجتماعي به عنوان شهروندان نيازهاي مادي حكومت را برطرف مي كنند. اين فرآيندي است كه تجربه كشورهاي دموكراتيك غربي براساس آن شكل و قوام گرفت و دليلي واضح و منطقي در خصوص اينكه به چه علت دولت پاسخگو در اين جوامع حيات يافت. حكومت دموكراتيك به علت مشاركت شهروندان نه از بطن مقابله خشونت بار با حكومت بلكه از طريق مكانيسم هاي سياسي تحقق يافت. البته اين امكان هم است كه منابع مالي از مردم به زور كسب گردد و از حضور آنها در فرآيند حيات سياسي هم جلوگيري شود هرچند اين همان تجربه اي است كه استالين دنبال كرد. سياست هاي تأمين منابع مالي داخلي با زور و خفقان سياسي به وسيله حكومت هايي از قبيل سياست هاي حاكم در شوروي در كوتاه مدت جواب مي دهد اما سرنوشت اتحاد جماهير شوروي و كشورهايي مشابه نشان داد كه اين خط مشي ناكارآمد است. حكومت بعثي كه از ۱۹۶۸ در عراق با دست يازي به توسل به خشونت قدرت را كسب كرد سياست تأمين نيازهاي مالي دولت بدون توسل به مردم را دنبال كرد. در سال ۱۹۶۲ كه كنترل دولت بعثي به دنبال ملي كردن بر منابع نفتي كامل شد اين سياست تشديد گرديد. دولت بعثي با فروش نفت به بازارهاي جهاني و با اتكا به بازارهاي خارجي خريدار نفت، نيازهاي مادي خود را برآورده شده يافت و بدين جهت از مراجعه به توده ها براي تأمين مخارج ضروري براي دنبال كردن سياست هاي اقتصادي و اجتماعي مبري گشت. اين بدان مفهوم است كه دولت به جهت وجود يك منبع مادي مطمئن كه همانا فروش نفت به طور مستقيم به بازارهاي جهاني است عملا از اتكا به مردم براي تأمين مخارج خود مصون ماند. در عين حال به جهت وجود سرمايه به دست آمده از فروش نفت دولت بعثي به مديريت جامعه و حل و فصل امور بدون نياز به همياري مادي مردم متوسل گرديد. با توجه به عدم وابستگي حكومت صدام حسين به مردم براي انباشت سرمايه مالي ضروري براي توسعه جامعه، نيازي هم به مشاركت مردم در حيات سياسي نديد چرا كه عملا هيچ گونه الزامي براي اين مقوله وجود نداشت. صدام حسين بدون نياز به حمايت مادي مردم جامعه را مديريت كرد و در فرآيند نوسازي جامعه نيازي به مردم احساس نكرد. عدم نياز به پاسخگويي به مردم در نتيجه فقدان الزام به ملحوظ داشتن اولويت ها و خواست هاي توده ها منجر به اين گشت كه نگاه طبقاتي در بين رهبران حزب بعث شكل نگيرد. زيرا ضرورتي براي حضور مردم نبود پس حكومت از اتكا به يك طبقه اقتصادي خاص خود را بري يافت و اين به مفهوم فقدان پايگاه طبقاتي براي حكومت است. در جوامع دموكراتيك غربي، حكومت ها داراي پايگاه طبقاتي هستند به اين مفهوم كه هر حزبي حيات خود را متكي به طبقه خاصي مي يابد. به طور مثال حزب كارگر انگلستان داراي پايگاه طبقاتي كارگري است در حالي كه حزب محافظه كار پايگاه طبقاتي خود را در بين بورژوازي و طبقات اشراف مي يابد. عدم وجود پايگاه طبقاتي حكومت را بي ريشه و در نتيجه بسيار وابسته به شرايط بين المللي مي سازد. به جهت عدم مشاركت مردم در حيات سياسي و اقتصادي كه ناشي از فقدان پايگاه طبقاتي رژيم بعثي است شخص صدام حسين از اين توانايي برخوردار نبود كه مردم را براي مقابله با آمريكا بسيج كند، رژيم بعثي فاقد ريشه در جامعه بود زيرا منبع تغذيه و حيات آن ريشه در بطن طبقات اجتماعي نداشت بلكه تنيده در درآمد حاصله از فروش نفت است. شكنندگي حكومت صدام حسين ناشي از اين نيست كه آمريكا بودجه نظامي دارد كه ۲۵ برابر مجموع بودجه نظامي كشورهاي كره شمالي، سودان، ليبي، كوبا، عراق سوريه و ايران است بلكه عدم توانايي صدام حسين در مقابله با تجاوز آمريكا بدين جهت بود كه اين رژيم فاقد پايگاه حمايت داخلي بود. رژيم بعثي به جهت دسترسي به درآمد حاصله از فروش نفت خود را نيازمند مشاركت و اتكا به توده هاي عراقي نيافت بنابراين از شكل دادن به يك ماهيت طبقاتي براي رژيم قصور كرد و اين يعني آسيب پذيري شديد در برابر فشارهاي خارجي پول نفت سقوط صدام و پيروزي آمريكا را گريزناپذير ساخت.

حاشيه جهان
• شكايت عليه بوش
006880.jpg

مدير دايره اي يكي از نواحي مديريتي كليساي كاتوليك ايالات متحده قصد دارد از جورج بوش رئيس جمهور ايالات متحده به دليل ارتكاب جرايم جنگي اعلام جرم كند. فرانك فرومهرز مدير كميسيون عدالت و صلح كليساي كاتوليك پورتلند در ايالت اورگان قصد دارد از جورج بوش به دادگاه جنايي بين المللي شكايت كند. اين عضو كليساي كاتوليك پورتلند در حالي تصميم به ايراد جرم عليه بوش گرفته كه گفته مي شود ولازني اسقف اعظم اين ناحيه او را از طرح شكايت عليه بوش برحذر داشته است. فرومهرز و دو تن ديگر از كاركنان كميسيون عدالت و صلح هفته قبل به همراه ۱۵ تن ديگر از همكارانشان به دليل مشكلات مالي كليساي كاتوليك پورتلند و كاهش كمك هاي دولتي در پي حذف برخي هزينه ها با وقوع جنگ، شغل خود را از دست دادند.

• سرنوشت ابهام آميز صدام
حدود يك هفته پس از آنكه يك فروند هواپيماي بي يك آمريكايي در ماموريتي فوق سري يكي از اماكن تجمع رهبران ارشد عراق را در بغداد با چهار بمب يك تني ضدسنگ بمباران كرد اكنون مقامات آمريكايي ادعا دارند سرنوشت صدام با بررسي اين مكان در مركز بغداد مشخص مي شود. به رغم اشغال كامل بغداد و تلاش گسترده نيروهاي اطلاعاتي آمريكايي و همدستان عراقي شان اطلاعي از سرنوشت صدام در دست نيست. از يكسو مقامات آمريكايي از احتمال كشته شدن صدام در ضمن جنگ خبر مي دهند و برخي از فرار او به تكريت براي تبديل اين شهر به آخرين سنگر مقاومت حزب بعث عراق خبر مي دهند و ديگراني هم هستند كه از دگر سو ادعا دارند صدام به سوريه گريخته است. در تكميل اين ادعاها وزارت امور خارجه آمريكا جمعه به سوريه هشدار داد از حمايت خود از رهبران عراق و پناه دادن به آنها چشم بپوشد.

جهان
ادبيات
اقتصاد
ايران
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |