دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۲
شماره ۳۰۲۹- April, 21, 2003
ايران
Front Page

هاشمي رفسنجاني و دو دهه مناقشه ايران و آمريكا
خانه اوّل
ده سال پس از حمله جورج بوش پدر به عراق پسرش در همان جايي قرار گرفته كه پدر ايستاده بود
008520.jpg

محمد قوچاني: تنها يك رئيس سابق دولت در جهان وجود دارد كه ديدگاهش درباره سياست خارجي نه فقط در سطح منتقدان قدرت كه همتاي دستگاه رسمي ديپلماسي ارزيابي مي شود؛ چه موافق آن باشيد و چه مخالفش. و اين گونه است كه رئيس سابق جمهوري اسلامي با گفت وگويي مي تواند محافظه كارترين جناح هاي سياسي را در ايران به واكنش وادارد و اصلاح طلبان را به چالش برانگيزد. رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام دو ماه پيش در گفت وگويي با فصلنامه راهبرد كوشيد راهكارهايي براي طرح و شايد حل مسئله رابطه با آمريكا ارائه كند. اين فصلنامه همان نشريه اي است كه پيش از سال ۱۳۶۶ توسط جناح چپ منتشر مي شد و افرادي چون عطاءالله مهاجراني، سعيد حجاريان، عليرضا علوي تبار، جميله كديور، محسن كديور و... در آن مقاله مي نوشتند. با پيروزي سيدمحمد خاتمي در انتخابات رياست جمهوري ناشر اين مجله از دفتر رئيس جمهور به دفتر رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام نقل مكان كرد و برخي مقامات سابق وزارت خارجه از جناح محافظه كار اداره مركز و مجله آن را در دست گرفتند. عباس ملكي مدير سابق مجله سياست خارجي و محمود واعظي معاون وزير سابق خارجه كه همين مصاحبه را انجام داده اند از اين گروه به شمار مي روند. كساني كه چندي پيش در معرض اين شايعه قرار گرفتند كه دفتري در حاشيه خليج فارس براي بررسي راهكارهاي رابطه با آمريكا تأسيس كرده اند. هر چند اين خبر از سوي دكتر ولايتي وزير سابق خارجه تكذيب شد اما با مصاحبه اخير واجد معنا شده است. واجد چنان معنايي كه جناح هاي سياسي را به واكنش وادار مي كند آن گونه كه گروهي از چپ از ياد مي برند كه خود روزي در روزنامه سلام پيشنهاد رفراندوم را داده اند و گروهي ديگر در راست از ياد مي برند كه در همه سال هاي رياست جمهوري سابق از ديپلماسي او حمايت كرده اند.
بدين ترتيب حتي اگر خبري كه از اين مصاحبه استخراج شد و به روي تلكس هاي رسمي خبري كشور قرار گرفت، آن گونه كه دفتر رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام يا خود وي اعلام كرد، ناقص تنظيم شده باشد بايد به همه كساني كه آن را بيش از اندازه جدي گرفتند حق داد. هنگامي كه رئيس كميسيون سياست خارجي مجلس اصلاح طلب از انداختن توپ رابطه به زمين پارلمان انتقاد مي كند و تصويب رفراندوم درباره رابطه ايران و آمريكا را «خلع سلاح خودمان» مي خواند و آن گاه كه مدير پرنفوذ روزنامه راديكال كيهان در سرمقاله اي آتشين «عبور از خط قرمز» را ممنوع اعلام مي كند. چه او به صراحت مي تواند تاكيد كند: «آقاي هاشمي رفسنجاني. . . بارها به طور تلويحي و بعضي اوقات با صراحت از گرايش خود به برقراري رابطه ايران و آمريكا سخن گفته اند كه مصاحبه با فصلنامه راهبرد نيز مي تواند نمونه اي تلويحي از اين گرايش باشد». اما آيا واقعيت همان چيزي است كه حسين شريعتمداري مي گويد؟
• • •
۱ ـ رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام از معدود سياستمداران روحاني ايران است كه پيش از همه تجربه شناخت ايالات متحده آمريكا را به دست آورده است. درحالي كه اكثريت قريب به اتفاق اين روحانيان حداقل تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي مهمترين دشمن آينده خويش را به چشم نديده اند (گفته مي شود آيت الله بهشتي قبل از سال ۱۳۵۶ سفري به آمريكا داشته است). رئيس جمهور سابق ايران سال ۱۳۵۴ را در خارج از ايران به سر برد و پس از سفري به بلژيك، انگلستان، آلمان و ژاپن، راه آمريكا را در پيش گرفت و به كمك برادرش محمد هاشمي بيست ايالت از آمريكا را ديد: «در لس آنجلس هاليوود را هم ديدم، منطقه مسكوني هنرمندان، چيزهايي براي ديدن داشت. بي بندوباري هاي غرب و آزادي هاي بي حساب در اين زمينه از نظر اجتماعي نفرت آور بود. در مقابل آزادي هاي سياسي جاذبه داشت... در مقابل وضع كشورهاي آلمان شرقي و بلغارستان و يوگسلاوي تاسف آور بود. » مسافر غرب گرچه نوشته است كه سفرش «بيشتر جنبه شناسايي» داشته است اما به خوبي مي توان دريافت كه اين شناسايي به نتايجي به مراتب فراتر از ديداري ساده ختم شده است. بدين معنا كه او سال ها بعد با همه اشتهارش به انقلابيگري هرگز از تجربه اروپاي شرقي براي اداره جمهوري اسلامي استفاده نكرد و به سرعت با در دست گرفتن مقام رياست جمهوري كوشيد مشاهداتش را در غرب به كار گيرد. اين گونه بود كه مسافر آشناي سابق از سوي ميزباناني كه پيش از سال ۱۳۵۶ او را نمي شناختند با استقبال مواجه شد.
۲ ـ اول بهمن ماه ۱۳۵۹ يكصدمين جلسه مجلس شوراي اسلامي آغاز شد. رئيس پشت تريبون رفت و بدون آن كه مناسبتي داشته باشد از دانشجويان پيرو خط امام (كه سفارت آمريكا در تهران را تصرف كرده بودند) تقدير كرد. اين تقدير نابهنگام همگان و بيش از همه همان دانشجويان را بر آن داشت كه باور كنند كارشان به انتها رسيده است. و اين گونه هم بود. نطق پيش ازدستور رئيس مجلس پايان كار گروگان گيري و آزادي ديپلمات هاي آمريكايي پس از ۴۴۴ روز زندان در ايران بود. معصومه ابتكار معاون رئيس جمهور خاتمي و تنها عضوي از جنبش دانشجويان كه خاطراتش از آن هنگام را نوشته است متذكر مي شود: «نخستين بار كه آقاي هاشمي رفسنجاني رئيس مجلس مسئله گروگان ها را مطرح كرد مورد اعتراض گروهي از نمايندگان قرار گرفت. . . شايعاتي مبني بر ادعاي گروهي از نمايندگان مجلس شنيده مي شد كه مدعي بودند چون تصميم مجلس مستقيماً بر انتخابات رياست جمهوري آمريكا تاثير مي گذارد آنها نه تنها بايد به اين مسئله توجه كنند بلكه بايد حداكثر استفاده را از آن ببرند.» با وجود اين جلسات مجلس براي حل بحران گروگان گيري به سرعت طي مي شد و نزديك به ۲۰۰ صفحه مذاكره علني در صحن پارلمان از مباحثه در اين باره ثبت شد. سرانجام فرمان پايان را رئيس مجلس صادر كرد. او گفت: «برادران نماينده... با حوصله به مسئله رسيدند و در مقطع خاص شرايط لازم را تعيين كردند و واقع بينانه راه را براي ادامه حركت انقلابي مسلمانان ايران باز كردند.» رئيس مجلس چنان از واقع بيني سخن مي گفت كه بتواند همزمان آرمان گرايي را در آن ادغام كند وقتي كه افزود: «من مي خواهم بگويم اين عمل انقلابي در تاريخ از بزرگترين اقدامات سازنده تاريخ است. » دو دهه بعد هنگامي كه رئيس اسبق مجلس شوراي اسلامي در گفت وگويي مشابه گفت وگوي اخير با مديران فصلنامه خاورميانه مواجه شد در اين باره روشن تر سخن گفت: «قضيه لانه جاسوسي را... جوان ها كردند كاري كه ما كرديم اين بود كه مسئله را در مجلس حل كرديم. امام كمك كردند. »
رئيس مجلس پيش از اين نيز بارها از چنين شيوه اي براي اداره پارلمان ايران استفاده كرده بود. معصومه ابتكار در روايتي مي نويسد: «شيوه ها و تاكتيك هاي رئيس مجلس و برخي نمايندگان در به تعويق انداختن يا تسريع فرآيند تصميم گيري و پس از آن زمان بندي حل و فصل اختلافات از طريق دولت الجزاير به نظر برخي دليل روشني بر معامله پنهاني با حزب جمهوري خواه بود. با وجود اينكه چنين مسئله اي بعيد به نظر مي رسد بسياري بر اين باورند كه با توجه به پافشاري امام بر گرفتن امتياز از آمريكايي ها برخي از مقامات چه بسا دقيقاً چنين اقدامي را انجام داده باشند. رخدادهاي بعدي از قبيل معامله اسلحه مك فارلين كه به رسوايي ايران ـ كنترا انجاميد از چنين فرضي حمايت مي كند. »
۳ ـ رئيس مجلس اما تنها رئيس پارلمان نبود. بنيان گذار جمهوري اسلامي او را به فرماندهي جنگ ايران با عراق نيز منصوب نمود و بديهي است كه اولين نياز فرماندهي يك جنگ فرسايشي، اسلحه است. صدام حسين در عراق از آن رو كه سوسياليست بود از شوروي ميگ مي خريد و از آن رو كه ناسيوناليست بود از فرانسه ميراژ تهيه مي كرد و بدان جهت كه عرب به شمار مي رفت با پولي كه عربستان به او هديه مي كرد يا باج مي داد بدهي هايش به غرب را مي پرداخت اما ايران راهي به بازار اسلحه نداشت. فرمانده جنگ درباره چگونگي ورود ايران به اين بازار به فصلنامه خاورميانه چنين گفته است: «در اواسط جنگ آنها علايمي نشان دادند. فكر مي كنم همين جمهوريخواهان بودند كه قضيه مك فارلين پيش آمده بود. ما هم اينجا برخورد منفي نداشتيم. اين جرياني بود كه امام، سران سه قوه و همه در جريان بوديم و اين كار واقعاً مال نظام بود نه يك فرد و اين گونه اتفاق افتاد كه ما در لبنان از نفوذمان كمك بگيريم تا گروگان هاي آمريكايي را آزاد كنيم. آنها هم بعضي نيازهاي ما را در جنگ مثل قطعات حساس ارائه مي دادند. مي شد اين را به عنوان مقدمه اي براي حل مسائل بعدي كرد. باز همانجا هم آمريكايي ها بد كردند. براي اينكه قدري پول بيشتر بگيرند به نيكاراگوئه بدهند مثلاً قيمت ها را يك جور ديگر مي كردند. اينها بعضي از موشك هاي هاوك را كه مي خواستند بياورند از انبارهاي اسرائيل مي آوردند. درحالي كه مي دانستند ما حساس هستيم. آمدن مك فارلين با يك شناسنامه ديگر درست نبود». به همين دليل رئيس مجلس، فرمانده جنگ و امام جمعه موقت تهران از همه نفوذ خود براي افشاي ماجرايي كه آمريكايي ها در آن بد بازي كردند استفاده كرد و با روايت داستان كيك و كلت، انجيل امضا شده به وسيله رونالد ريگان را جلوي دوربين خبرنگاران گرفت تا آه از نهاد رئيس جمهوري آمريكا برآيد. خبرگزاري جمهوري اسلامي در بيست و دوم آبان ماه ۱۳۶۵ به نقل از مصاحبه خبري ريگان چنين اعلام كرد: «من معتقدم چنانچه اخبار مذاكرات ما با ايران فاش و گزارش نمي گرديد پنج گروگان ديگر آمريكا نيز تا هفته پيش از لبنان آزاد شده بودند. ريگان اعلام نمود كه يكي از مقامات دولتي ايران كه با آمريكا خصومت داشت خبر مذاكرات ما با افراد ايراني را به يك مجله لبناني درز داد.» ريگان گرچه سال ها بعد دچار بيماري آلزايمر (اختلال حواس) شد اما در آن هنگام ارسال اسلحه از طريق اسرائيل به ايران را تكذيب كرد. دروغي كه بعدها توسط فرمانده جنگ ايران با عراق آشكار شد.
درباره مشروح مذاكرات نيز رئيس جمهور آمريكا و مشاور امنيت ملي او ادعا كردند ايران گفته است نه تنها از تروريسم حمايت نكرده است بلكه با تروريست ها برخورد مي كند. با وجود اين به سرعت ورق برگشت. ايران به استقبال افشاگري رفت و آمريكا ناچار از اقرار شد.
در اين هنگام ريگان شوروي را امپراتوري شيطان خوانده بود تا همچون جورج بوش دوم تزوير را پشتوانه سياست آمريكا قرار دهد. كابينه ريگان در پي افشاگري حادثه اي كه ايران گيت نام گرفت به دادگاه فرا خوانده شدند اما از اين ميان تنها جورج بوش اول معاون رئيس جمهور از احضار مصون ماند. و درست به همين دليل او تنها جمهوري خواهي شد كه اگرچه در جريان جزئيات ايران گيت بود اما در عين حال مي توانست رئيس جمهور آينده آمريكا نيز باشد. بوش تنها شانس محافظه كاران آمريكا و ديگر محافظه كاران جهان بود كه بتواند از سلطه دموكرات ها بر اين كشور و جهان جلوگيري كند.
۴ ـ اما ماجراي مك فارلين پايان كار نبود. روزنامه النهار چاپ لبنان در همان سال ۱۹۸۶ گزارشي از مصاحبه مطبوعاتي ريگان و مشاورش را چاپ كرد كه در آن گفته بودند ماجراي گروگان ها براي آمريكا فرعي و جانبي بوده است و درواقع آنان به دنبال راهي براي مذاكره با جناح ميانه رويي در جمهوري اسلامي بوده اند. گرچه در آغاز به نظر مي رسيد رئيس وقت مجلس مخاطب اين تحليل است اما با افشاگري او درباره ماجراي مك فارلين آشكار شد در تحليل نهايي حاكميت جمهوري اسلامي در شرايط حساس در مقابل عامل خارجي متحد عمل مي كند. با وجود اين آمريكا همچنان به تئوري جريان ميانه روي خود خوش بين بود. خبرگزاري آسوشيتدپرس در آبان ماه ۱۳۶۵ سخنان امام جمعه موقت تهران را اين گونه گزارش كرد: «گرچه اين سخنان حاوي گفته هاي معمول ضد آمريكايي است كه از سال ۱۹۶۹ خصيصه سياست خارجي ايران شده بود ولي لحن كلمات رفسنجاني كمتر از معمول زهرآگين و كينه توزانه به نظر مي رسد و درها را كاملاً در مورد بهبود روابط نبست.
راديو بي بي سي نيز در تفسير روز هفدهم آبان ماه خود اعلام كرد: «به نفع آمريكا است كه با گروه هاي معتدل تر در ايران به اميد روابط بهتر در آينده راه ارتباط و تماس را بگشايد. . . با ملاحظه امتناع قاطع ساير مقامات ايران از جمله ميرحسين موسوي نخست وزير از هرگونه معامله اي با آمريكا. . . گفته مي شود كه افراد با قدرتي مانند هاشمي رفسنجاني و علي اكبر ولايتي وزير خارجه نسبت به آمريكا برخورد انعطاف پذيرتر و آشتي جويانه تري دارند.» خبرگزاري فرانسه نيز «حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني را پايه گذار سياست گشايش راه به سوي غرب و نرمش در برابر شرايط صلح با عراق» اعلام كرد اما آيا واقعاً رئيس مجلس وقت و رئيس جمهور آينده ايران همان كسي بود كه غربي ها تصور مي كردند؟
008535.jpg
هاشمي رفسنجاني در سفر به غرب ۱۳۵۴

واقعيت اين است كه آقاي هاشمي رفسنجاني به هيچ يك از دو جناح سياسي اصلي ايران وابستگي كامل نداشته است. هيچ كس نمي تواند او را چپ گرايي تمام عيار يا راست گرايي كامل بخواند. در دو مجلس اول و نيمي از مجلس سوم متحد جناح چپ بود و از آن پس در كنار جناح ديگر قرار گرفت. از سوي ديگر برخلاف تحليل مفسران غربي وي را يك ليبرال نيز نمي توان ناميد چنانكه در سال هاي پاياني دهه ۵۰ از مخالفان جدي ليبراليسم مذهبي در ايران به شمار مي رود. درواقع عبارتي كه بيش از همه برازنده اين سياستمدار روحاني است همان عمل گرايي است كه در هر ظرف ايدئولوژيك از جمله روحانيت معنا مي يابد و غربي ها كه از يافتن ليبرال ها در ايران نااميد شده بودند به عمل گرايان چشم دوخته بودند. آنان معتقد بودند سياست درهاي باز تنها توسط اين گروه از سياستمداران روحاني است كه ممكن است در پيش گرفته شود. در عين حال در ميان مقامات آمريكايي كساني هم بودند كه با تحليل هايي از اين دسته مخالفت مي كردند. ويليام كيسي، رئيس اسبق سازمان سيا در همان زمان اعلام كرد «به قدرت رسيدن هاشمي رفسنجاني اميد بازگشت ايران به مدرنيسم و روابط بين المللي را به همراه نخواهد داشت. وي پيشنهاد كرد آمريكا برخاستن رضاشاه جديدي را ترجيحاً از ميان رده هاي ارتش يا از ميان علما تشويق كند» رئيس جمهور جديد آمريكا جورج بوش اول اما ديدگاهي ديگر داشت. در دوره رياست جمهوري او ايران از دستور كار آمريكا خارج شد. واضع تئوري نظم نوين جهاني در اين هنگام ترجيح مي داد عراق را مهار كند. حمله عراق به كويت فرصت مناسبي براي مهار عراق بود اما در كنار آن رفتار رئيس جديد جمهوري اسلامي ايران جالب توجه بود. محسن ميلاني در كتاب «شكل گيري انقلاب اسلامي» به خوبي اين رفتار را مورد توجه قرار داده است: «سياست خارجي ايران در دوره رفسنجاني از ماجراجويي فاصله گرفت و بيشتر به عمل گرايي سير كرد.» وي مي نويسد: «به دنبال تشكيل يك ائتلاف بين المللي عليه صدام... رفسنجاني درصدد برآمد اجازه ندهند بحران مذكور بر روند نزديكي او به غرب و شوراي همكاري خليج فارس تاثير منفي بگذارد و از اين رو سياست بي طرفي را پيشه كرد... بي طرفي ايران به مذاق متحدين خوش آمد. »... واشنگتن نيز تلافي كرد و در سپتامبر ۱۹۹۰ مبلغ ۲۰۰ ميليون دلار بابت سلاح هاي خريداري شده و ليكن تحويل نشده زمان شاه به ايران پرداخت كرد. در دسامبر ۱۹۹۰ بوش (اول) به كمپاني هاي نفتي آمريكا اجازه داد تا حدود ۲۰۰ هزار بشكه نفت از ايران واردكنند. همچنين آمريكا با درخواست ايران براي دريافت وام از بانك جهاني صندوق بين المللي پول و ژاپن مخالفتي نكرد. وزير امور خارجه بيكر اظهار داشت «ايران در تحريم تجاري سازمان ملل متحد عليه عراق ثابت قدم بوده و اين كشور در هرگونه برنامه ريزي امنيتي آتي منطقه اي نفش مثبتي ايفا خواهد كرد.»
ميانه روي در ديپلماسي ايران با جنگ خليج فارس سرعت بيشتري به خود گرفت. در فوريه ۱۹۹۱ رئيس جمهور ايران با طرحي ۶ ماده اي پيشنهاد كرد ميان واشنگتن و بغداد ميانجي گري كند طرحي كه گرچه عملي نشد اما نشانگر رويكرد جديد ايران بود. اما تحليل استراتژيك از آن گري سيك ديپلمات برجسته آمريكايي بود كه در سال ۱۳۶۳ گفت: «ايران در مورد جنگ كويت ساكت ماند و يك مقام بلندپايه نظامي در آن موقع گفت كه ايران حضور نظامي آمريكا در منطقه را تهديدي عليه ايران تلقي نمي كند. اگر ايران در اصلاحات اقتصادي خود موفق شود ديگر ثروت ها و گروه هاي افراطي به ايران پناه نخواهند برد و اين راه حل اصلي مشكل سياست آمريكا با ايران است. »
بدين ترتيب آمريكا پس از مدتي با وجود قطع روابط سياسي به اولين شريك تجاري ايران تبديل شد و توجه به برنامه هاي صندوق بين المللي پول و بانك جهاني در دستور كار دولت ايران قرار گرفت. تعديل اقتصادي عليه سوبسيدهاي اجتماعي به پا خاست همچنان كه چپ ها عليه سياست هاي ليبرالي دولت جديد برخاستند. پيش از اين نيز گفته مي شد يكي از سران جناح چپ اسلامي (كه هم اكنون از نمايندگان اصلاح طلب مجلس ششم است) در نامه اي غيرعلني خطاب به بنيانگذار جمهوري اسلامي از موج سازي رسانه هاي خارجي درباره گرايش هاي رئيس وقت مجلس (در دهه ۶۰) انتقاد كرده و آنها را دروغ گويانه و اغواگرايانه خوانده بود. اما در دهه ۶۰ ديدگاه هايي از اين دست علني شدند. گرچه رئيس جمهور وقت هيچ گاه از رابطه با آمريكا سخني نگفته يا دفاع نكرده بود اما همين كه رسانه هاي غربي چنين تصوري را دامن مي زدند از سوي جناح چپ اسلامي مورد انتقاد واقع مي شد. آنان ابتدا از اقتصاد ليبرالي دولت جديد شروع كردند و سپس با انتقاد از ديپلماسي دولت آن را با مباني انقلابي بيگانه خواندند. برخي از اين افراد همان دانشجويان پيرو خط امام بودند كه همچنان با حفظ ديدگاه هاي ضد امپرياليستي خود از سياست دولت انتقاد مي كردند. جناح چپ درواقع از ديدگاهي ناراضي بودند كه پيش از اين جناح نزديك به رئيس مجلس وقت (در دهه ۶۰) را ميانه رو و جناح نزديك به آيت الله منتظري را تندرو مي خواندند و اينك با حفظ تحليل درباره همان جناح ميانه رو، چپ اسلامي را تندرو مي دانند. اين تحليل وقتي قوي مي شد كه در سمپوزيوم مهار دوجانبه (۲۴ فوريه ۱۹۹۴ در واشنگتن) گراهام فولر ديپلمات ارشد آمريكايي اين تحليل را تاييد كرد. او گفت: «رفسنجاني توانست از شر تندروها خلاصي يابد [تا] جو سياسي بهتري براي تغيير در سياست ايران ايجاد شود و او به عنوان مهمترين چهره عمل گرا كه قوه مجريه را در اختيار دارد شناخته مي شود. » اشاره تحليلگر به انتخابات مجلس چهارم در ايران بود كه ائتلاف محافظه كاران - عمل گرايان، جناح چپ را در اقليت قرار داد. شائول بخاش استاد يهودي تاريخ در آمريكا درباره همين موضوع نوشته است: «آقاي هاشمي رفسنجاني در دوران رياست جمهوري توانست عمل گرايي را در دستور كار خود قرار دهد و بدين ترتيب بر مقاومت جناح تندرو در گروه حاكم غلبه كند و شخصيت هاي برجسته اي آن را از مجلس حذف نمايد. » با وجود اين ديپلماسي دولت همچون سر دلبران بود كه گرچه به زبان نمي آمد اما در حديث ديگران شنيده مي شد. رئيس كنوني مجمع تشخيص مصلحت نظام در اين باره طي مصاحبه اي با فصلنامه خاورميانه از خاطرات خويش چنين گفته است: «باز آمريكايي ها آمدند سراغ همان شيوه قبلي. يعني باز از گروگان هايشان در لبنان شروع كردند، خيلي ها آمدند پيش ما دبيركل سازمان ملل تورگوت اوزال [نخست وزير و رئيس جمهور سابق تركيه]، نخست وزير ژاپن كه مسئله حل شود وعده هاي زيادي دادند كه عمل نكردند. ما هم خيلي سرمايه گذاري و كمك كرديم. در لبنان زحمت كشيديم تا اينكه گروگان ها آزاد شدند آمريكايي ها طلبكار هم شدند. »
۵ـ يكبار ديگر روابط تيره شد و آمريكايي ها شانس بهبود روابط را از دست دادند. گري سيك كه پيش از اين مي كوشيد چنين القا كند كه: «پس از هشت سال جنگ با عراق با رياست اكبر هاشمي رفسنجاني نشانه هايي از كاهش آرام چهره راديكال تر حكومت اسلامي در اقتصاد، سياست خارجي و حتي در قلمرو اجتماعي آغاز شد» اندكي بعد اذعان كرد: «ايدئولوژي انقلابي افرادي چون هاشمي رفسنجاني مانع از بهبود رابطه با امريكاست. » بدين ترتيب اسطوره عملگرايي آمريكايي ها پايان يافت. مارك گازيوروسكي در اين باره نوشته است: «در اوايل دوران رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني ايران اقداماتي براي بهبود روابط با آمريكا از جمله آزادي گروگان ها در لبنان انجام داد. در اوايل تابستان ۱۹۹۲ جورج بوش (اول) نيز به اين اقدام جواب مثبت داد و از سياست ميانه روي ايران تجليل كرد وبه نرمي به اين سياست پاسخ داد ولي ناگهان اين وضع تغيير كرد و بوش سياست خصمانه اي را در قبال جمهوري اسلامي ايران در پيش گرفت. »
گازيوروسكي علت اين تغيير سياست را به قدرت رسيدن حزب كارگر در اسرائيل و سپس حاكميت حزب دموكرات در آمريكا مي داند. اندكي بعد جناح چپ (كه اكنون اصلاح طلب خوانده مي شود) درتهران نيز قدرت را به دست گرفت. اسرائيل كه در صدد بود در دوران نخست وزيري اسحاق رابين طرح صلح خاورميانه را يكبار براي هميشه بر فلسطيني ها حاكم كند خواستار قطع هرگونه رابطه سازنده حتي اقتصادي از سوي جهان با ايران شد و چراغ هاي رابطه خاموش شدند. محافظه كاران تندرو و دموكرات هاي افراطي از نيوت گينگريچ تا پاتريك كلاوسون با يكديگر متحد شدند و طرح مهار دوجانبه را عليه ايران و عراق در خاورميانه به اجرا درآوردند كلينتون در نشست آژانس يهود در حالي كه عرقچين يهودي به سر داشت تحريم اقتصادي همه جانبه و كامل عليه ايران را اعلام كرد و جهان را به حمايت از تحريم فراخواند. از سوي ديگر راديكال هاي سابق در ايران به قدرت رسيدند. جناح چپ ايران گرچه به هنگام به دست آوردن قدرت همچنان راديكال مي نمود اما هنگامي كه سيد محمد خاتمي با N.N.C سخن گفت آشكار شد چپ هاي ايران نه تنها با ايجاد فضايي بهتر در روابط بين الملل موافق هستند بلكه مي كوشند خود عناويني چون ميانه رو يا عمل گرا را به دست آورند. از اين رو افرادي چون گري سيك اسطوره عمل گرايي خود را اين گونه ادامه دادند كه «پس از نشانه هاي اوليه تغيير [در دوره آقاي هاشمي] با انتخاب آقاي محمدخاتمي اين نشانه ها شكوفاتر شد» با وجود اين گري سيك نيز اذعان دارد كه «برد فعاليت هاي خاتمي محدود است. » بحران هاي داخلي و فقدان اجماع ملي و حكومتي او و جناح اصلاح طلب را به چنان شرايطي در روابط خارجي كشانده كه بار ديگر بازي به خانه اول بازگردد. گفت وگوي بهار ۱۳۸۲ رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام با فصلنامه راهبرد تنها موقعيتي نيست كه طرحي براي حل مساله در آن نهفته است. درواقع اين گفت وگوي دو سال پيش (پاييز ۱۳۸۰) همين مقام عالي رتبه است كه توجه افكار عمومي را برنينگيخت. هنگامي كه رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام گفت: «ما مي دانيم در آمريكا افرادي هستند مي خواهند مسئله حل بشود مثل خود ايران. در ايران هم افرادي هستند كه مي خواهند مشكلات حل شود. ولي قدرت هايي هم هستند كه هم در اينجا و آنجا كه نمي خواهند حل بشود. در مجموع شرايط مساوي داريم من فكر مي كنم بالاخره بايد ايران و آمريكا مسائل خودشان را حل بكنند. . . در مجموع مصلحت اين است كه به يك نحوي كه هم صلاح ملي و اعتبار انقلاب آسيب نبيند و آمريكا هم حسن ظن خودش را براي ما اثبات بكند اقدام شود والانفس شروع مذاكره مي تواند يك كلاه گذاري باشد. اين سياست مهمي است كه رهبري روي آن تكيه دارد و در زمان امام هم ايشان جايي را باز گذاشتند و گفتند اگر آمريكا آدم بشود، ما مي توانيم قدم به جلو برداريم.»
• • •
ده سال پس از حمله جورج بوش پدر به عراق پسرش در همان جايي قرار گرفته كه پدرش ايستاده بود. ايران در جنگ خليج فارس بار ديگر سياست بي طرفي را در پيش گرفت و گرچه در صف آمريكا نايستاد اما از قرار گرفتن در كنار صدام حسين نيز پرهيز كرد. دموكرات ها در آمريكا از قدرت كنار رفته اند. از نفوذ سياسي و حكومتي چپ ها در ايران كاسته شده است. اميد به ليبرال ها از بين رفته است و پراگماتيست ها مورد توجه قرار گرفته اند. معناي ميانه روي بار ديگر فروكاسته شده و به عمل گرايي تقليل يافته است. جمهوريخواهان آمريكا قدرت را در دست گرفته اند و محافظه كاران ايران هنوز قدرت را در كف دارند. بازي به خانه اول بازگشته است.
منابع:
۱ - روزشمار جنگ ايران و عراق، ج ،۴۴ مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي: ۱۳۸۰
۲ - فصلنامه خاورميانه شماره هاي ۱ (تابستان ۱۳۶۳) ۳ (زمستان ۱۳۶۳) ۲۶ (پاييز ۱۳۸۰)
۳ - شكل گيري انقلاب اسلامي، : محسن ميلاني: نشر گام نو: ۱۳۸۲
۴ - تسخير: معصومه ابتكار: موسسه اطلاعات: ۱۳۶۹
۵ - دوران مبارزه: هاشمي رفسنجاني، نشر معارف انقلاب: ۱۳۶۶
۶ - روابط ايران و آمريكا: اسدالله خليلي: ابرار معاصر: ۱۳۸۱

اهداف حمله آمريكا در گفت وگو با دكتر حبيب الله پيمان
دموكراسي كنترل شده
حاكميت ها بايد بدانند تنها راه مورد قبول وحدت ملي و باز كردن فضا
براي مشاركت عمومي دست  كشيدن از انحصارطلبي و  انحصار امتيازهاست


سرانجام كار صدام حسين و حزب بعث عراق بعد از ۳ دهه قدرت مطلق در عراق با نابودي توسط حمله نظامي آمريكا و انگليس رقم خورد. صدام مي خواست او را سردار و افتخار اعراب بنامند. نمادي براي اعراب كه غرورشان سال ها است در جنگ و رويارويي بر سر فلسطين شكسته شده است. اما صدام نتوانست قهرمان آنان شود. زمان دگرگون شده است و همه آماده تغيير. پس فرو ريختن قدرت نظامي عراق آغاز كار تحول در منطقه ارزيابي مي شود. آينده چه خواهد شد؟ اين پرسشي است كه امروز نزد همگان مطرح است. تحليل ها از ريشه هاي آنچه در عراق گذشت و پيامدهاي آن و نيز آنچه بايد ديگران بيانديشند بسيار است. روايت ها اما از زواياي مختلف و ديدگاه هاي گوناگون بيان مي شود. حبيب الله پيمان را در ايران نظريه پرداز و فعال سياسي با گرايش و تمايل به چپ مي شناسند، چپ بومي شده ايران، انديشه اي كه طي دهه هاي گذشته همواره از پرستيژ ستيز با تفكر سرمايه داري به رهبري آمريكا برخوردار بود. اكنون او نيز مانند بسياري ديگر معتقد است كه دموكراسي هديه آمريكا براي مردم عراق نخواهد بود چرا كه آزادي با خواست و اراده مردم ايجاد مي شود و تداوم مي يابد. او هدف آمريكا را نهايتاً ايجاد دموكراسي كنترل شده مي خواند. تحليل او از شرايط حاكم بر منطقه در پي مي آيد.
عبدالرضا تاجيك
008470.jpg

• چرا دولت آمريكا براي حمله به عراق از شعار «آزادي مردم عراق از دست ديكتاتور» استفاده كرد؟ آيا آنان درصدد تشكيل دولتي دموكرات در عراق هستند؟
اين طور نيست كه آمريكا ماهيتاً ضد ديكتاتوري باشد و نتواند كشوري را كه دموكرات و آزاد نيست تحمل نكند بلكه مترصد است منافعش چه چيزي را اقتضا مي كند. تحولاتي كه در دو سه دهه گذشته در سطح جهاني و در نظام سرمايه داري رخ داده است يعني جهاني شدن سرمايه، بخصوص سرمايه مادي و از بين رفتن مرزها و محدوديت هاي ملي در برابر بازار جهاني در درجه دوم و نئوليبراليسمي كه پا گرفته و رشد كرده و فروپاشي شوروي، از سوي ديگر، شرايط نويني ايجاد كرده است كه حكومت هاي ديكتاتوري به دليل بي ثباتي دائمي كه داشته اند نمي توانند با منافع سرمايه داري جهاني سازگاري داشته باشند لذا نوعي دموكراسي كنترل شده در چارچوب نظم نوين سرمايه داري بيشتر قابل قبول است. در اين شرايط طبيعتاً مصلحت جهان سرمايه داري و آمريكا در اين بود كه حكومت هايي بر سر كار بيايند كه ثبات بيشتري داشته باشند تا امنيت اقتصادي و منابعي كه مورد بهره برداري قرار مي دهند به خطر نيفتد. بايد به اين نكته توجه داشت كه تمام وجدان آگاه روشنفكران جهان در نفي اقدام آمريكا مشاركت دارند. آنها مي دانند كه هدف آمريكا به ارمغان آوردن آزادي و دموكراسي براي كشورهاي منطقه نيست. برجسته ترين متفكران آزاديخواه در غرب موضع آمريكا را قبول ندارند و اين را ناشي از سلطه جويي و تامين منافع اين كشور مي دانند نه آزادي و دموكراسي. بنابراين شعار آزادي مردم عراق به هيچ وجه درست نيست. نشانه آن اولاً در نحوه دخالت در عراق و بعد هم قرار دادن حاكمان و فرمانداران نظامي آمريكايي به جاي سپردن حكومت به گروهي از برگزيدگان مردم عراق است. آمريكا اگر صادق است بايد بلافاصله بعد از اين ماجرا، انتخاباتي را تحت نظر سازمان ملل متحد در عراق انجام دهد تا حكومتي موقت يا دائمي توسط مردم ايجاد شود.
• آيا اين تغيير شرايط جهاني و ايجاد شرايط نوين و عدم حمايت سرمايه داري جهاني نمي تواند يك امر مثبت باشد چرا كه با تضعيف موقعيت حكومت هاي ديكتاتوري نسبت به گذشته اين نوع حكومت ها ديگر نمي توانند به راحتي با سركوب مقابل جنبش هاي آزاديخواهي و دموكراتيك ايستادگي كنند.
اين تغييرات جهاني تا جايي مثبت است كه نخواهند به جاي مردم در تغيير اوضاع دروني جامعه دخالت كنند و رهبري تحولات و تغييرات را مستقيماً به دست بگيرند. يعني روند تغييرات جهاني امر مثبتي است اما تا آنجا كه آمريكا نخواهد نقش مداخله گري خودسر را در تغيير حكومت ها و روي كار آوردن حكومت هايي كاملاً دست نشانده بازي كند. اين نقش در اين حد مثبت است كه چون از ديكتاتوري ها حمايت نمي كند، اين نوع حكومت ها نمي توانند با اتكاي حمايت از بيرون، مردم را سركوب كنند. هر ملتي و هر جنبش ملي و آزاديخواهي مي تواند از اين موقعيت استفاده كرده و راه خود را به سوي دموكراسي هموارتر كند اما زماني كه آنان بخواهند بر منابع انرژي منطقه تسلط داشته باشند اين وضعي ايجاد مي كند كه نه تنها مقاومت و مخالفت ملت هايي كه به آزادي و استقلال خود هنوز اهميت مي دهند را برمي انگيزد بلكه مخالفت قطب هايي مثل اروپا را هم سبب مي شود. اروپا هم جهان سرمايه داري است اما آنها هم حاضر نيستند به سلطه يك جانبه آمريكا بر منابع انرژي تن دهند چرا كه اين مسئله ثبات، امنيت و آزادي خود آنها را هم به خطر مي اندازد. مخالفت اروپايي ها با اقدامات خودسرانه آمريكا در قضيه عراق بخشي ناشي از همين امر است كه آمريكا مي خواهد بر منابع اصلي انرژي، اقتصاد و بازار جهاني تسلط يك جانبه خود را تحميل و حفظ كند در حالي كه اروپا به چند قطبي بودن باور دارد نه به يك قطبي شدن جهان. بنابراين شعار آزادي مردم عراق توسط آمريكا فقط يك بهانه براي مشروع جلوه دادن اقدامات خود در ميان افكار عمومي جامعه خود و كل جهان است.
• بنابراين رسيدن به آزادي و دموكراسي براي ملتي چون عراق چگونه تحقق مي يابد.
اين مسئله را بايد از تجربه تاريخي و از تئوري هاي موجود در مورد دموكراسي و آزادي استخراج كنند آيا نمونه اي در تاريخ وجود دارد كه مردمي به آزادي و دموكراسي واقعي به طور نسبي از طريق اهداي يك قدرت خارج از خودشان دست يابند. يعني قدرتي از بيرون بيايد حكومت را سرنگون كند و آن جامعه واقعاً دموكراتيك شود. دموكراسي يك فرآيند تدريجي و زمان بر است كه در اين دوره طولاني زمان، مردم آن جامعه درگير مبارزه با موانع آزادي و دموكراسي مي شوند و در اين درگيري طولاني با فرهنگ دموكراسي و مباني آزاديخواهي آشنا مي شوند و نيز در جريان اين مبارزه طولاني، همكاري دموكراتيك را با يكديگر تجربه مي كنند آن هم از طريق ايجاد نهادها، سازمان ها، احزاب و انجمن هاي دموكراتيكي كه در عرصه عمومي به وجود مي آيند. سپس تا مردمي خود در جريان يك تلاش طولاني با مباني نظري و فرهنگي دموكراسي آشنا نشوند و آن را در روابطي ميان خود در عرصه عمومي و جامعه مدني تجربه نكنند و بعد زماني كه به پيروزي مي رسند و موانع را كنار مي زنند با اين توانايي بالاي فكري، فرهنگي و عملي و مدل هاي تجربه شده نتوانند دموكراسي را برقرار كنند، امكان ندارد آن مردم به آزادي و دموكراسي واقعي دست پيدا كنند و غير از اين هر چه به دست آيد تمام صوري خواهد بود. يعني يك عده نخبه بسته به اينكه چقدر از قدرت مالي يا سياسي برخوردار باشند، كنترل جامعه را در اختيار مي گيرند و به نام دموكراسي و آزادي حكومت مي كنند كه نمونه آن در تاريخ بسيار است. در كشورهايي كه حكومت ديكتاتوري به وسيله يك كودتا به نام دموكراسي از بين رفته و اين تغييرات در جريان يك مبارزه تدريجي و طولاني نبوده است، آنچه ايجاد شده بعدها خود به يك ديكتاتوري تبديل شده است. بنابراين آزادي و دموكراسي واقعي زماني است كه خود مردم آن جامعه درگير مبارزه براي آزادي و دموكراسي شوند و اگر اين راه به دليل دشواري و نيز وجود نظامي سركوبگر طولاني است نمي توان اصل اين روند و جريان (پروسه) را نفي كرد و گفت: چون حكومت حاكم به دلايل مختلف جلوي پيشرفت جامعه را سد مي كند يك قلدر نيرومندتر از آن بيايد و آن را بردارد.
• مثلاً درخصوص عراق چه راهي متصور بود؟
بايد با عدم حمايت از صدام و فشارهاي مختلفي كه به هر ديكتاتوري در سطح جهان وارد مي كردند موجب مي شدند تا تدريجاً ملت عراق با گذشت زمان بتوانند با مبارزه به نتايجي برسند اما اينكه مي آيند و مداخله مستقيم مي كنند و حكومتي را جانشين مي كنند اين حكومت ديگر برخاسته از نيروي مردم نيست. ما بايد آزادي را در هر زمان به نسبت زمان خود آن بسنجيم. امروز آزادي و دموكراسي اي را كه انتظار داريم يك كشور به دست بياورد با پنجاه سال قبل و با دوران استعمار كلاسيك فرق دارد. امروز انتظارما اين نيست كه بياييم در شرايط نوين اقتصادي كه سرمايه داري ايجاد مي كند مزدور باشيم منتهي چون حقوق بيشتري نسبت به دوران استعمار انگلستان در هندوستان مي دهد بگوييم خيلي خوب است بلكه در زمان حال بايد هر ملتي بتواند خود تصميم گرفته و خلاقيت هايش را بروز دهد. در زير سلطه امكان ندارد كه خلاقيت هاي جامعه به شكفتگي برسد چرا كه مركز تصميم گيري و فرماندهي خارج از اراده مردم است.
• در اين ميان افراد و روشنفكراني هستند كه ميان ديكتاتوري حكومت هايي مثل صدام و تجاوز آمريكا و انگليس تفكيك قائل نمي شوند و حمله به چنين كشورهايي را توجيه مي كنند.
008480.jpg

ابتدا بايد تبيين كنيم كه اين افراد چه كساني هستند و چرا به اين نتايج رسيده اند. معمولاً آنان افرادي هستند كه معتقدند اصلاحات بايد از بالا از درون ساخت قدرت را با تكيه بر مواضعي كه به دست آمده به پيش ببرند يعني با يك نوع مهندسي در بالا بتوانند آزادي و دموكراسي را با مدل هايي كه خودشان اعتقاد دارند بدون اتكا به جنبش هاي اجتماعي در درون جامعه حاكم كنند. اين كار به نتيجه نرسيد، چرا كه جناح مخالف دموكراسي قوي تر از آن بود كه آنها بتوانند به اتكاي مواضعي كه به دست آورده اند اين اهداف را پيش ببرند پس به بن بست رسيدند. از سوي ديگر چون به ورود عامل انساني يعني نيروي اجتماعي مردم از طريق جنبش هاي اجتماعي به عرصه عمل و تعيين كنندگي آنها اعتقاد ندارند به سازماندهي نيروهاي اجتماعي نپرداختند. در ايجاد تغييرات اجتماعي و سياسي ما دو نوع نگاه داريم، يك نگاه آن است كه فقط فكر كنيم مي توانيم با اشغال مواضعي در ساخت قدرت اصلاحات را انجام دهيد. يك نگاه ديگر اين است كه شما بايد در جامعه كار فرهنگي و سياسي كنيد. نيروهاي اجتماعي كه به خودآگاهي ملي برسند براي آزادي و دموكراسي مي ايستند و مقاومت مي كنند و با فشاري كه مي آورند اهدافشان را به جناح هايي از حاكميت كه زيربار مطالبات مردم نمي روند، تحميل مي كنند. آنان كه رويكرد به بالا داشتند و مواضعي از قدرت را گرفتند به دليل نگاهي كه به بالا داشتند نيامدند توده پراكنده ولي نسبتاً آگاه به اهداف آزاديخواهي و دموكراسي طلب خواهان تغييرات را سازماندهي كنند. چرا كه اگر چنين قدرت مردمي به وجود مي آمد اين قدرت ديگر مطالبات خود را تا آخر پيش مي برد و ديگر از يك عده شخصيت هاي نخبه تبعيت نمي كرد و اين نخبگان بودند كه بايد اهداف خودشان را با خواسته هاي مردم منطبق كنند و پاسخگوي اين نيروي اجتماعي باشند كه به آنها راي دادند. نتيجه آن مي شود هنگامي كه مي خواهند به برنامه هايشان عمل كنند با مقاومت نيروي مخالف اصلاحات برخورد مي كنند حال آنكه از مردم حمايت مي خواهند. اگر قرار باشد مردم حمايت مؤثر كنند بايد متشكل و سازماندهي شوند ولي اين كار انجام نمي شود و در نتيجه احساس مي كنند پشتشان خالي است. در چنين شرايطي بايد دليل ضعف شان را ارزيابي كنند و به مردم برگردند و با سازماندهي مردم و جنبش هاي اجتماعي كه تحت فشار بوده اند و اتخاذ روش هاي دموكراتيك توسعه دموكراسي را پيش ببرند تا از مداخله خارجي چه مستقيم به صورت نظامي و چه اعمال فشار جدي اقتصادي و سياسي جلوگيري كنند. آنها معمولا ريشه در مبارزات ملي ندارند و باور ندارند كه در مبارزه براي آزادي و دموكراسي اتكاي اصلي به نيروي مردم و استفاده از شكاف ميان قدرت هاست.
اين افراد به جاي آنكه اتكا را روي مردم بگذارند مي خواهند اتكايشان را بر روي قدرت خارجي بگذارند اين شيوه اشكال بينشي و ماهيتي دارد. ماهيت به اين معنا كه مي خواهند نظامي نخبه گرا ايجاد كنند تا مردم تابعي از آنها باشند. اگر قدرت را به مردم بدهيد آن وقت ناگزيريد كه شكاف طبقاتي را از بين ببريد. انباشت قدرت اقتصادي هم از بين مي رود و حكومت پاسخگوي مستقيم مردمي است كه سازمان يافته اند تا در صحنه حضور يابند به اين ترتيب اعمال حق حاكميت مي كنند. اشكال بينشي هم از آنجا ناشي مي شود كه فكر مي كنند تغييرات اجتماعي اصيل از طريق مهندسي در ساخت قدرت به تنهايي امكان پذير است در حالي كه هيچ تحول واقعي اجتماعي بدون عبور از تحولات درون جامعه و ايجاد جنبش هاي اجتماعي امكان پذير نيست. ما امروز در عصر جنبش هاي اجتماعي هستيم يعني مردم جهان بعد از يك دوره ركود ناشي از تجربه شكست شرق در زمينه عدالت اجتماعي كه مي خواست از طريق اعمال حاكميت از بالا و توسط دولت عمل كند و يا دموكراسي هاي سرمايه داري در غرب - بهترين نمونه آن مدل نئوليبراليسم دموكراسي در آمريكاست - به اين نتيجه رسيده اند كه بايد دموكراسي و عدالت اجتماعي هر دو را با هم و از طريق جنبش هاي مردمي ايجاد كنند.
• جوانان منطقه خاورميانه كه بيشترين درصد جمعيت را در هرم سني اين منطقه به خود اختصاص مي دهند خواسته ها و تمايلات جديدي دارند كه در تضاد با منافع حاكميت ها است. حكام سنتي مانع از تغيير و تحولات در كشورهاي منطقه هستند و به نيازهاي جوانان پاسخ نمي دهند، از طرفي نيز آمريكا با شعار دموكراسي خواهي فعاليت هاي خود را در منطقه تشديد كرده است. وظيفه روشنفكران منطقه كه آنان نيز شعار دموكراسي مي دهند در قبال اين بحران و دوگانگي به وجود آمده چيست؟
برخي حكومت هاي منطقه با نفي همه آزادي هاي فردي و اجتماعي و يا تحت پوشش يك سلسله آرمان هاي اجتماعي مورد قبول جامعه مانند عدالت خواهي، هر نوع ارتباط اجتماعي و تعامل اجتماعي را از بين برده اند و اجازه نداده اند نسل جوان با پيشينه تاريخي خود آشنا شود و بتواند با نسل هاي گذشته تعامل برقرار كند، در نتيجه چشم باز كرده با خشونت و فشارهاي همه جانبه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي روبه رو شده، بنابراين آنان طالب رهايي هستند. البته بايد ميان رهايي و آزادي فرق گذاشت. رهايي وقتي است كه انسان زير فشار شديد سركوب و خشونت به هر شكل آن، خواه سياسي، اجتماعي و اقتصادي، فقط مي خواهد از آن وضع خلاص شود و مي خواهد به هر شكل درهاي زندان باز شود. ديگر فرصتي نداشته و ندارند كه بينديشند. خب درها كه باز شد چه خواهند كرد. در حالي كه آزادي زماني است كه مردم چه به صورت فردي و چه به صورت جمعي بتوانند آزادانه براساس تشخيص خودشان تصميم بگيرند. لازمه اينكه بتوانند تصميم آزاد بگيرند نيز آگاهي است، تا بين دو راه، مصالح خود را براساس يك عقلانيت تشخيص دهند. در نظام هاي سركوبگر فرصت آگاه شدن به مردم داده نمي شود، بنابراين بيشتر ملت هايي كه در شرايط اختناق دچار خستگي و فرسودگي مي شوند فقط به رهايي مي انديشند، نه چگونه زيستن در آينده. نسل جوان منطقه با تمام وجود تشنه رهايي است اما به دليل منفرد بودن و كوچك شدن در اثر سياست هايي كه اعمال شده توان پيگيري خواسته هايش را به صورت جمعي ندارد و واكنش هايي نشان مي دهد. هرجا فرصتي مي بيند مي خواهد يك واكنش نشان دهد ولي نمي تواند به صورت سازمان يافته اهدافش را دنبال كند. در چنين شرايطي خسته مي شود و مي خواهد رها شود. لذا اگر يك فردي با داعيه آزاديخواهي بيايد، حتي يك قلدر و ديكتاتور بالقوه و اين جريان سركوبگر را كنار بزند، استقبال مي كند. اما ممكن است چند صباحي بعد باز هم به شكل تازه اي زنجيرهاي اسارت به دست و پاي آنها وصل شود. مي خواهم بگويم اگر مردمي به اينجا برسند كه فقط رهايي را بخواهند ممكن است يك قدرت خارجي مثل آمريكا بيايد و با كنار زدن چنين حكومت هايي به خواست آنها پاسخ مثبت دهد ولي قدرت خارجي مي تواند به جاي آن حكومت سركوبگر يك قدرتي را بياورد كه بر آنها اعمال حاكميت كند و آنها نتوانند انتخاب كنند و تصميم بگيرند چون نه لوازمش را به دست آورده اند و نه ديگر فرصت داده مي شود. باز دو عامل بسيار مهم يعني قدرت اقتصادي و اطلاعات هر دو در دست هاي افراد و نخبگان انباشت مي شود و باز به طور عادلانه و دموكراتيك توزيع نخواهد شد. بنابراين روشنفكران چنين كشورهايي در اين شرايط بايد با القاي آگاهي دروغ مبارزه كنند. بايد با گفتن حقايق آنچه را كه به دروغ به جامعه القا شده و باورانده شده است باطل كنند. بايد اين حقيقت به جامعه گفته شود كه اگر مردم خود به دست خود آزاد نشوند، هيچ آزاديبخشي از خارج نمي تواند آنها را آزاد كند. مسئوليت روشنفكر ايجاب مي كند كه حقيقت را به جامعه منتقل كند. روشنگري يعني بيان حقايق و نقش روشنفكر، روشنگري است.
• در اين شرايط و با سقوط صدام و استقرار نظاميان آمريكايي و انگليسي در عراق، كشورهاي منطقه به ويژه كشورهاي عرب خليج فارس چه روشي را بايد اتخاذ كنند تا از مداخله آمريكا جلوگيري شود.
همزمان دو كار را بايد انجام دهند. اول از همه آنها بايد فرآيند دموكراتيزه كردن نظام هاي سياسي را بپذيرند و نظام سياسي خود را اصلاح كنند. آنها ديگر با شيوه هاي متمركز كه تاكنون داشته اند نمي توانند مردمشان را راضي و پشت سر خود در برابر تجاوز خارجي نگه دارند. لذا اگر اين كار را خودشان انجام دهند و راه را براي رشد جنبش هاي دموكراتيك باز كنند اين فرآيند بدون دخالت خارجي پيش مي رود و به نتيجه مي رسد و استقلال ملي شان حفظ مي شود. دومين كاري را كه بايد انجام دهند ايجاد همبستگي و همكاري ميان خودشان است. تفرقه در ميان مردم ناشي از فساد حكومت هاي موجود است. آنها براي حفظ قدرت خود همه منافع ملي را قرباني دولت هاي خارجي كرده اند. اين همبستگي مي تواند ضعف آنها را در عرصه تكنولوژي و اقتصادي جبران كند و با همكاري هم مي توانند در برابر فشارهاي اقتصادي مقاومت كنند.
• با اين وجود برخي روشنفكران و نويسندگان در اين كشورها اعتقاد دارند با توجه به مخالفت هاي جدي كه در سطح حاكميت هاي منطقه در برابر هرگونه تغيير و اصلاح اعمال مي شود راهي جز اين نيست كه با قدرت خارجي اين معادله تغيير يابد.
اين افراد مسئوليت اصلي خودشان را در اين كشورها براي تقويت و ارتقاي جنبش هاي اجتماعي فراموش كرده اند. اگر مردم در اين كشورها نسبت به جنبش هاي اجتماعي طرفدار تغيير و اصلاح سرخورده و مأيوس شده اند به دليل عملكرد رهبران اصلاحات است كه نتوانسته اند يك موضع قاطع و يك برنامه روشن و اميدبخشي را ارائه دهند. يعني نتوانسته اند محور مطمئني براي تجمع و اتحاد مردم در عرصه عمومي به وجود بياورند. حاكميت ها هم اگر به استقلال ملي و مقاومت در برابر مداخله جويي خارجي علاقه دارند بايد بدانند تنها راه مورد قبول، وحدت ملي و باز كردن فضا براي مشاركت عمومي جامعه و دست  كشيدن از انحصارطلبي و انحصار امتيازها است. اما روشنفكران جامعه و شخصيت هاي اصلاح طلب به فرض آنكه پاسخ مثبتي نشنوند نبايد بگويند حالا كه پاسخ مثبت نيست ما بايد آمريكا را به مداخله دعوت كنيم و يا از مداخله استقبال كنيم، بلكه در اين شرايط موجود كه ميليون ها نفر توسعه سياسي و دموكراسي را مي خواهند ولي سازمان يافته نيستند، بايد براساس ارزش هاي مشترك جامعه يعني آزادي، دموكراسي، عدالت اجتماعي و استقلال ملي را حول يك محور متحد كنند و به جاي نگاه به خارج از سر ناتواني و واماندگي به نيروهاي خودي در داخل اميد بورزند. يعني ايجاد يك جبهه متحد بر پايه آزادي، دموكراسي، استقلال و عدالت اجتماعي كه همه طبقات و نيروهاي مولد جامعه شامل كارگران، كشاورزان، معلمان، دانشگاهيان پيشه وران را حول خود متحد كند و به آنها اميد بدهد كه اين اميد به داخل مانع از وادادگي در برابر مداخلات بيگانه خواهد بود.
• و اما در مورد ايران و راه هاي مقابله با تهديدهاي خارجي چه بايد كرد؟
ما الان نياز داريم كه حكومت با عقلانيت بالا نسبت به منافع ملي و ارزش هاي ديني فضا را باز كرده و اتحاد ملي را بپذيرد. اما مي بينيم در شرايط دشوار فعلي كه دستيابي به اتحاد ملي ضروري است لايحه اصلاح قانون انتخابات رد مي شود، در حالي كه بايد اين شرايط را مغتنم بشماريم و با پذيرش اين لايحه فضاي امني را براي مشاركت وسيع تر مردم ايجاد كنيم و امكان بدهيم زمينه دستيابي به همبستگي ملي فراهم شود.

نگاه اول
آخرين سخن

محمود صدري
در ميان مردان جمهوري اسلامي، هاشمي رفسنجاني از نظر خويشاوندي با پديده هاي «انقلاب و اصلاح» داراي موقعيتي ويژه است. او هم امين بسيجيان و سپاهيان به عنوان نمادهاي انقلابي است و هم طرف مشورت احزاب و گروه هايي كه هويتشان، شوريدن بر گذشته است. بر همين نمط در پرونده هاشمي خرده گيري هاي پرشمار از جريان هاي دو سوي طيف جمهوري اسلامي و متقابلاً تاخت و تاز طرفين به وي ديده مي شود.
سياسيون و ناظران آن سوي مرزها هم براي فهم آنچه هاشمي رفسنجاني در پي آن است، همواره سرگردانند. آنها در سال ۸۱۹۹ كه هاشمي رفسنجاني نخستين دولت پس از جنگ را تشكيل داد او را ميانه رو و دولتش را اصلاح طلب خواندند. مراد آنها از اين وصف اين بود كه «رئيس جمهور پرقدرت» آمده است كه به «زهد انقلابي» پايان دهد و با ارائه برنامه هاي اعتدالي، دولت و لايه هايي از جامعه را كه به هنجارهاي انقلابي پايبند نبودند اما قصد شورش عليه آنها را هم نداشتند آشتي دهد. وقتي كه دولت اول هاشمي رفسنجاني برنامه تعديل اقتصادي يا همان دولت زدايي و خصوصي سازي اقتصادي را پيشه كرد استنباط ناظران بين المللي اين بود كه اين برنامه به اقتصاد ايران تحرك مي بخشد و آن را براي ورود به چرخه اقتصاد جهاني آماده مي كند؛ و كشوري كه وارد چرخه جهاني توليد شود، لاجرم به اقتضائات آن تن خواهد داد. بر اساس اين منطق كه محافل اروپايي و آمريكايي واضع و شارح آن بودند اما موضوع تحليلشان غالباً روابط ايران و آمريكا بود، ورود ايران به چرخه اقتصاد جهاني، تهران و واشنگتن را در وضعي قرار مي داد كه براي پاسداري از منافع اقتصادي خود ناگزير مي شدند خصومت را كنار بگذارند و راه همزيستي پيشه كنند.
اما اين معادله، براي هاشمي رفسنجاني كه مي بايست در ميانه دو نيروي معارض و در عين حال نيرومند جمهوري اسلامي، تصميم گيري و رفتار مي كرد، پيچيده تر از آن بود كه محافل و مطبوعات غرب مي پنداشتند.
نخستين تلاش او كه دوران رياستش بر مجلس به آن دست يازيد اداره جنگ با بهره گيري از منطق رقابت جاه طلبانه بلوك هاي قدرت آن زمان بود. در آن زمان روابط بخشي از جهان صنعتي (آمريكا) با ايران خصمانه بود؛ بخش ديگر (اروپا) با تأسي به برادر بزرگ تر با بدگماني به ايران مي نگريست و بخش سوم (اتحاد شوروي) به علت ايدئولوژي مهاجمش مورد سوءظن جمهوري اسلامي بود. به همين علت هاشمي رفسنجاني بازي دوسويه با اروپا و شوروي و برانگيختن غبطه ايالات متحده را سرلوحه سياست خارجي خود قرار داد و با بهره گيري از نفوذش كوشيد آن را به دولت چپ گرايان تزريق كند. بخش نخست اين برنامه يعني جلوگيري از غلتيدن سياسيون به سوي شوروي و راست گرايان به سوي اروپا محقق شد اما وقتي كه زمان بهره گيري از غبطه آمريكايي ها بود، اجماع ايدئولوژيك دو جناح ـ با پيشدستي چپ گرايان ـ بازي سه سويه را به هم زد (ماجراي مك فارلين). در پي اين رخداد ايران با اروپا و شوروي تنها ماند و اين دو نيز در كنار پيوندهاي استراتژيك با صدام حسين، در بازاري انحصاري به دادوستد با ايران پرداختند.
تلاش بعدي هاشمي رفسنجاني براي بهره گيري از غبطه آمريكايي براي حل بزرگ ترين معضل سياست خارجي ايران، در دروه رياستش بر قوه مجريه انجام شد. نخستين رئيس جمهور پس از جنگ، كه اساس برنامه اش را بر بازسازي و ايضاً نوسازي اقتصادي ايران گذاشته بود به اين نكته واقف بود كه تحقق اين دو هدف بدون تشنج زدايي در سياست خارجي اگر غيرممكن نباشد حتماً دشوار و پرهزينه است، حل مشكلات ايران و فرانسه و پس از آن كاهش سوءتفاهم ها در روابط تهران و لندن محصول اين دوران است.
اما اين بار نيز كه در غياب اتحاد شوروي بلوك بندي قدرت سياسي ـ اقتصادي جهان حول رقابت آمريكا و اروپا شكل گرفته بود، اروپاييان پيروز ميدان شدند و بار ديگر انحصار رابطه با ايران را به دست آوردند و ايالات متحده پشت در ماند. هاشمي رفسنجاني در اين دوران براي آنكه حسن نيت خود و جمهوري اسلامي را روشن تر از قبل براي آمريكايي ها روشن كند، شرط هاي كلي و پيشين جمهوري اسلامي را به عبارت هاي سياسي و اقتصادي قابل ترجمه و به اصطلاح بين الاذهاني تبديل كرد. او به صراحت گفت، آمريكايي ها اگر مي خواهند روابط تهران ـ واشنگتن ترميم شود، گام اول را بردارند. وي حتي بحث را جزيي تر كرد و گفت: آمريكا دارايي هاي بلوكه شده ايران را براي نشان دادن حسن نيت آزاد كند. اين تلاش نه تنها مانند گذشته در داخل با مانع روبه رو شد، بلكه آمريكايي ها با نوع موضع گيري خود، راه هرگونه مصالحه اي را بستند. آنها رسماً ايران را به حمايت از تروريسم، اخلال در مذاكرات صلح خاورميانه، تلاش براي دستيابي به سلاح هاي كشتارجمعي و نقض حقوق بشر متهم كردند.
معناي اين اتهامات چهارگانه اين بودكه دستور جلسه هرگونه مذاكره اي همين موضوعات است. اين برخورد آمريكايي ها در دوران رياست جمهوري سيدمحمد خاتمي هم تكرار شد. خاتمي به جاي برنامه هاي اقتصادي هاشمي، از اصلاحات سياسي و گفت وگوي تمدن ها سخن گفت كه در ادبيات جديد غرب خريداران بيشتري دارد؛ اما آمريكايي ها اين بار نيز همان حرف قبلي خود را تكرار كردند.
ابرام آمريكايي ها بر اتهامات چهارگانه مواضع ايرانياني را كه در پي تشنج زدايي با اين كشور بودند تضعيف كرد و در سال ۶۹ تا ۸۱ ديگر كسي حاضر نشد در ايران درباره اين موضوع سخني بگويد. حتي تلاش هاي كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس براي راه اندازي بحث هاي كارشناسي ـ نه ديپلماتيك ـ نيز زير فشار رويكرد ضدآمريكايي، محو شد.
موازنه قوانين بين دو جناح اين وضع را تقويت كرد. زيرا نزديك شدن هر يك از جناح ها به تابوي آمريكا، ديگري را به واكنش و انتقاد از رقيب وامي داشت. دوقطبي شدن روابط جناح ها كه به نظر مي رسد اين روزها در نقطه اوج قرار دارد، بار ديگر هاشمي رفسنجاني را به سخن گفتن در اين باره ترغيب كرد. سخنان اخير رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام كه در نشريه اين نهاد (راهبرد) چاپ شد هر هدف و انگيزه اي كه داشت مانند موارد قبلي به ديوار بلند انتقاد جناح ها برخورد كرد. توضيحات تكميلي مجمع تشخيص گوياي اين بود كه رئيس اين نهاد مصالحه در جمهوري اسلامي در مصاحبه خود صرفاً وضع حقوقي رابطه كنوني ايران و آمريكا و روش قانوني خروج از اين وضع را تبيين كرده بود و اساساً پيشنهادي براي حل مشكل نداده بود؛ اما اين توضيح هيچ يك از جناح هاي دو سر طيف سياسي جمهوري اسلامي را قانع نكرد. شايد پرسش بنيادين درباره اين موضوع اين باشد كه چرا مواضع منتقدان راستگرا و چپگراي هاشمي رفسنجاني درباره اين موضوع خاص ـ و فقط همين موضوع ـ يكسان است؟
به نظر مي رسد با تصويري كه دو جناح در ۲۵ سال اخير از ماهيت ايالات متحده ارائه كرده اند و قرابت شگفت آنها در بدگماني از اين كشور، به اين گمان دامن زده باشد كه هر كس اين بحران را حل كند ممكن است در چشم جهانيان به قهرمان ديپلماسي تبديل شود اما بي ترديد كل نظام سياسي متهم دادگاهي معرفي مي شود كه ايالات متحده ساخته و خود در جايگاه دادستان آن نشسته است. روابط كنوني جناح ها و نگرش ميانگين مردان جمهوري اسلامي به ايالات متحده اين فرضيه را تقويت مي كند و مادام كه برآيند قوا در ايران، همين است، تلاش آمريكايي ها براي ديدن لبخند ديپلماتيك از ايران، آب در هاون كوبيدن است و شايد سخنان بهمن ماه گذشته هاشمي رفسنجاني درباره آمريكا، آخرين سخن از اين نوع باشد.

بازتاب

• حسين مرعشي
نماينده مردم كرمان
همشهري ضميمه به لحاظ متانت و علمي و تحليلي بودن مطالب آن از نشريات منحصربه فرد و بي نظير ايران است. همواره مطالب آن را مي خوانم. اطلاع رساني همشهري ضميمه در همه بخش هاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي موفق است. همشهري كاملاً توانسته نخبگان و قشر تأثيرگذار جامعه و مخاطبان خود را تغذيه كند. تأثير آن بر روي مخاطبانش تعيين كننده است.

• رضا يوسفيان
نماينده شيراز
همشهري در تاريخ مكتوب ايران توانست يك خدمت بزرگ به فرهنگ مردم عرضه كند. شكل كار همشهري ضميمه حرفه اي است. اين ضمايم در عين اينكه مردم پسند است اما كمتر عوام زدگي در آن به چشم مي خورد و مطالب و مقالات كارشناسي شده و وزين اين نشريه به آن غناي خاصي بخشيده است. كار همشهري ضميمه از روزنامه هاي ديگر متفاوت است و از اين لحاظ توانسته فضاي باز خوبي را در عرصه مطبوعات ايجاد كند. علت اصلي اطلاع رساني مناسب با زبان مردم ولي كارشناسي شده در واقع نداشتن نمايندگي هيچ حزبي توسط روزنامه همشهري است. روزنامه تأثيرگذاري زيادي دارد. به هر حال خيلي مورد توجه دوستان ما در مجلس قرار دارد چون خواه ناخواه به علت مختصر و جامع بودن مطالب آن مي توانيم وقايع و رويدادهاي هفته را در آن دنبال كنيم خصوصاً با نگاه تحليلي كه نسبت به رويدادهاي سياسي ـ اجتماعي دارد.
نمايندگان ايده هاي زيادي را مي توانند از مطالب بگيرند چنانكه به واسطه خواندن مطالب آن ايده هاي زيادي در ذهن نمايندگان شكوفه مي زند. به طور كلي همشهري روزنامه موفقي بوده كه تيراژ آن خود گوياي اين مسئله است. روزنامه همشهري اولين روزنامه اي بود كه به صورت وسيع به خانه ها راه پيدا كرد و از نظر جذب مخاطبان به سمت فرهنگ مكتوب و تشويق مردم به خواندن نقش مهمي داشته است. از نظر من تيم فعلي بسيار موفق عمل كرده است. اگر به نحوي اين تيم دست بخورد كه تأثيرگذاري و تيراژ همشهري را كاهش دهد و محبوبيتش پايين بيايد، به هر حال مردم ملامت خواهند كرد. مردم تغيير تبديل به احسن را مي پذيرند در غير اين صورت براي هيچ كس قابل پذيرش نيست.

• حسين انصاري راد
نماينده نيشابور
همشهري در صفحات لايي خود از مقالات معتبر، محكم و علمي خوبي برخوردار است. از اينكه فرصت ندارم تمام مطالب صفحات لايي را مطالعه كنم، تأسف مي خورم. به طور محتوايي در مقالات و گزارشات همشهري ضميمه و بسياري روزنامه هاي ديگر راهنمايي هاي خوبي براي نمايندگان وجود دارد. ليكن در مجلس تأثير چنداني ندارند چون آن نيرو و قدرت و مديريت متحرك و فعال و موثر كشور دنبال چيزهاي ديگري است.

•جليل سازگارنژاد
نماينده شيراز
روزنامه همشهري در يك دهه گذشته در تحولات اجتماعي شهر تهران به صورت ويژه و در ايران به صورت عام تأثيرات انكارناپذيري داشته است و در واقع مي شود گفت كه بخشي از تحولات سياسي ـ فرهنگي دهه گذشته مرهون شكل، مشي و محتواي روزنامه همشهري است. اين روزنامه به لحاظ هدفمندسازي رفتارهاي اجتماعي، ارتقاي سطح مناسبات مردم در الگوهاي اجتماعي و ميل به ايجاد يك جامعه مدني و جامعه شهري مناسب براي زندگي نقش ممتازي داشته است.
در گذشته هم در مقاطعي شاهد انتشار ويژه نامه هاي ضميمه و ماهنامه هاي ضميمه اي در روزنامه همشهري بوديم كه بعداً خود اينها تبديل به يك نشريات ادواري شد و در واقع روزنامه همشهري يك روزنامه مولد بوده است. علاوه بر اينكه در عرصه اجتماعي تأثيرگذار بوده است با ابتكارات جديد در حوزه كودكان، زنان و ساير حوزه هاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و با انتشار ضميمه هاي بسيار عرصه فراگير كردن مخاطبان خود را فراهم كرده است و از اين حيث هم به تأثيرگذاري اختصاصي دست پيدا كرده است.
ضميمه هايي كه از يكسال پيش به اين طرف منتشر شده است به نظر من در ايران كم نظير و در بعضي بخش ها هم بي نظيرو يك كار فوق العاده و درجه اول است. در واقع هم در تحليل ها هم در تيترها و هم عكس ها و در مصاحبه ها نوعي نوآوري مشاهده مي شود.
مطالب منتشر شده، دريچه هاي جديدي را به روي ذهنيت نمايندگان باز كرده است.
با وجود آنكه نمايندگان كمتر مي رسند روزنامه ها را عميق بخوانند بلكه آنها را تورق مي كنند اما من هميشه ضميمه همشهري را با دقت مطالعه مي كنم و برايم خيلي الهام بخش بود و خيلي به تحليل هاي خواننده كمك مي كند. اميدواريم كه همه قدر اين روزنامه ملي را بدانند. اين روزنامه با تيراژ بالا افتخار ايران است و براي عرصه مطبوعات، عرصه فعاليت هاي فرهنگي و اجتماعي يك افتخار است.
در آينده هم بايد مسئوليت پايداري اين افتخار حفظ شود. روزنامه همشهري قله رفيعي را درست كرده است كه اين قله رفيع در واقع مسئوليت گردانندگان آن در آينده را افزون كرده است. در واقع گذشته روزنامه همشهري يك گذشته پرافتخاري است كه مسئوليت حفظ آن برعهده كساني است كه فردا مي آيند.
هنر وارثان همشهري اين است كه قله اي رفيع تر از گذشته بسازند تا آن هم بتواند در عصر خودش حامل پيام باشد و حوزه تأثيرگذاري مناسب داشته باشد. نبايد از موقعيت ممتاز و رفيعش تنزل كند و قطعاً با خيرخواهي هايي كه در شوراي جديد سراغ داريم اميدواريم كه زمينه استمرار اين روند را فراهم كنند كه اگر اين روند استمرار پيدا كند ما همچنان شاهد شكوفايي همشهري و تأثيرگذاري اش خواهيم بود. خصوصاً آنكه هميشه همشهري حامل حركت هاي نو و نوآوري بوده است.

•كريم ارغنده پور عضو شوراي سردبيري «نوروز»
روزنامه نگاري در كشور ما به نحو غريبي با «سياست» آميخته و از آن متاثر است. در اين مختصر نمي خواهم به چرايي يا محاسن و معايب آن بپردازم ولي ارزيابي هيچ نشريه اي در ايران بدون توجه به اين گزاره، كامل نيست. پيوستگي نمودار جذابيت روزنامه ها در ماه هاي گذشته را اگر چه دقيقاً نمي دانم ولي تصورم اين است كه روند صعودي نبايد داشته باشد ولي ترديد ندارم كه در ميان مطالب خواندني روزنامه ها اگر بخواهي نمونه اي ارائه كني، ضميمه روزنامه همشهري جايگاه ويژه اي دارد. اين ويژگي به نظر من مرهون توجه به چند عامل است كه اولين و مهم ترين آن، توجه به قابليت ها و ظرفيت هاي حرفه اي است. خوشبختانه در سال هاي اخير روزنامه نگاران قابلي امكان توسعه و رشد يافته اند كه جامعه با خصوصيات كار آنها آشنا شده و آنان نيز با نيازها و اقتضائات عمومي مانوس گرديده اند. با اين حال متاسفانه نمي توان ميانگين عمومي روزنامه نگاري كشور را با الزامات حرفه اي همساز دانست ولي همكاران «همشهري» بايد در اين ميان به خود ببالند كه با همه تنگناها و دشواري هايي كه وجود داشته و دارد توانسته اند كاري از خود ارائه دهند كه هم تعهدي به ملاحظات حرفه اي از خود بازتاب داده است و هم كيفيت و دانش عمومي ارزشمندي را ارائه كرده است. از اين جهت به نظر مي رسد كار همشهري در نوع خود بديع و در اين برهه پرفراز و نشيب حركتي تاثيرگذار و پيش برنده بوده است كه لازم است به خاطر ارائه چنين كارنامه اي به همه همكاران و دست اندكاران اين نشريه تبريك گفت و زحمات آنان را قدر دانست.

• سعيد رضوي فقيه تحكيم وحدت
ضميمه روزنامه همشهري را عمدتاً خوانده ام يا براي خواندن در فرصتي مناسب كه معمولاً پيش نمي آيد نگه داشته ام. برخي مطالبش آدمي را به خواندن نه متمايل كه حريص مي كند به ويژه با صفحه آرايي و چاپ مناسب و مقبولي كه دارد. تنوع نوشتارها اگر چه هيأت يك جنگ به اين ضميمه مي دهد اما معمولاً محوري مهم هست كه چند مقاله و گزارش اصلي را به هم پيوند مي دهد و خواندن پياپي آن چند مطلب تصويري كلي و تا حدي دقيق از مسئله ترسيم مي كند. در زمينه سياست داخلي بي طرفي ويژگي بارز اين صفحات است كه آن را از حد بيانيه هاي سياسي به سطح ژورناليسم نسبتاً پذيرفتني ارتقا مي دهد هر چند در اين ميانه چيزهايي نيز يافت مي شود كه اگرچه مهر سفارش بر ظاهرشان هويدا نيست. اما از سياق مطلب مي توان دريافت كه بالاخره مصلحت سنجي سياست مدارانه بر حقيقت طلبي روشنفكرانه چيره شده است. با همه اينها همشهري ماه و ضميمه روزانه اي كه جايگزين آن شده تحولي بود در روزنامه نگاري حرفه اي ايران و الگويي براي آيندگان همچنان كه خود همشهري و مزاج معتدلش كه گاه به سردي مي گرايد چنين بوده و هست.

• حميدرضا ترقي سردبير «شما»
صفحات سياسي روزنامه «همشهري» در مجموع از غناي سياسي و محتوايي ولي يكطرفه برخوردار است. مجموعه ارائه شده براي نخبگان و قشر اهل سياست كاملاً قابل استفاده و بهره برداري است. چنانچه در سياست هاي محتوايي آن، اين سياست اتخاذ شود كه از كارشناسان يكطرفه استفاده نشود و ديدگاه هاي مختلف براي تضارب افكار درج شود، براي خوانندگان يقيناً مفيدتر خواهد بود.

• مسعود ده نمكي سردبير «صبح دوكوهه»
به نظر من انتشار ضميمه همشهري در نوع خود، كار بديع و تازه اي است كه به خلاقيت گردانندگان روزنامه برمي گردد كه توانسته اند در ميان تكثر مطبوعاتي، تنوع را نيز براي مخاطبان ايجاد كنند. به لحاظ كيفي، به جز تعداد معدودي نشريه، بسياري از نشريات كپي برداري و تكرار مكررات مي كنند اما برخي روزنامه ها از جمله همشهري با برخي خلاقيت ها توانسته اند «زدگي مخاطبان» را كاهش دهد. اما به لحاظ محتوايي به نظر مي رسد كه يك نگاه «دگم» برگردانندگان صفحه سياسي اين ضميمه حاكم است و به نظر من گردانندگان اين صفحه بايد، در شيوه عمل خود بازنگري كنند و مطالب توليدي را كه بتواند ايده هاي داخل مجموعه نظام را مطرح كند جايگزين ترجمه هاي كسل كننده كنند.

• تقي رحماني نويسنده و فعال سياسي
با توجه به محدوديتي كه در حال حاضر براي مطبوعات وجود دارد ضميمه همشهري مجموعه جالب و متنوعي است. اما در عين حال اين ضميمه از چند ضعف رنج مي برد. از جمله اينكه محدوديت هايي در اين روزنامه براي ارائه نظر دگرانديشان ايراني در حوزه هاي سياسي، فرهنگي و فكري وجود دارد.
در حالي كه اين محدوديت درباره ارائه نظر سياستمداران، انديشمندان و متفكران خارجي وجود ندارد. البته اين ايراد را نمي توان ناشي از مديريت نشريه دانست. نكته ديگر اين است كه ضميمه همشهري به شدت تحت تاثير ترجمه صرف قرار دارد و اتكا به ترجمه، امكان نوآوري و توليد را محدود كرده است گرچه گهگاه گزارش هاي سياسي و اقتصادي توليدي نيز در آن منتشر مي شود. به نظر من اين مجموعه تحت تاثير پارادايم جهاني ليبرال دموكراسي و به شدت تحت تاثير آراي فلسفي پوپري و فوكويامايي است به گونه اي كه نگاه نقادانه نسبت به اين تفكرات را دنبال نمي كند در حالي كه اگر ديدگاه هاي جريان چپ مذهبي يا چپ در مفهوم عام در اين نشريه منعكس شود، موجب تنوع آرا مي شود. از سوي ديگر اتكاي ضميمه همشهري به ترجمه باعث شده كه نياز جامعه براي تحليل و بررسي مسائل، بي پاسخ بماند. مشكل ديگر اين است كه در اين مجموعه در حوزه هاي سياسي و به خصوص اقتصادي اين ضميمه هر بار كه سخن از چپ يا راست يا سوسياليسم و ليبراليسم مي شود، الگوهايي براي اين اسامي معرفي مي شوند كه هيچ گاه به طور مشخص نشانه سوسياليسم يا ليبراليسم نبوده است و اين باعث تحليل غلط در جامعه مي شود. البته اميدوارم كه اين ضميمه بتواند با رفع اين ضعف ها به كار خود ادامه دهد.

خانه احزاب
نخستين واكنش
008530.jpg

شهرام رستگار
بالاخره سكوت احزاب ايراني نيز شكست و جبهه مشاركت به عنوان نخستين حزب رسمي با صدور بيانيه اي نسبت به حمله آمريكا به عراق واكنش نشان داد. البته اين واكنش زماني صورت گرفت كه رژيم صدام حسين سقوط كرده بود و مردم عراق به اتفاق سربازان آمريكايي مشغول پايين كشيدن مجسمه هاي صدام در ميدان هاي اصلي شهر بغداد بودند. در واقع بيانيه حزب مشاركت زماني صادر شد كه جنگ در عراق پس از اشغال بغداد توسط سربازان آمريكايي پايان يافته تلقي گرديد و ديگر اثري از مقاومت عراقي ها در برابر مهاجمان نبود. بنابراين بايد گفت كه هيچ يك از احزاب سياسي در ايران حاضر نشدند نسبت به حمله آمريكا و انگليس عليه عراق از آغاز تا هنگامي كه صدام حسين همچنان مقاومت مي كرد موضع گيري نمايند و از اين پس نيز هر تحليلي را بايد به موضع گيري درباره سقوط صدام و پيروزي آمريكا و انگليس در جنگ نسبت داد. با اين حال بيانيه مشاركت كوشيده است تا وقايع معاصر خاورميانه را از آغاز جنگ تحليل كند. در اين بيانيه كه با عنوان همه بايد به آينده عراق فكر كنيم منتشر شده آمده است؛ يورش گسترده آمريكا عليه عراق بار ديگر منطقه خليج فارس را در معرض بحران هاي سختي قرار داده است كه پيش بيني در خصوص پس لرزه هاي آن چندان آسان نيست اين بيانيه مداخله نظامي آمريكا و انگليس در عراق براي بخش اعظم مردم جهان و نهادهاي بين المللي از جمله سازمان ملل را فاقد مشروعيت و مغاير با مباني حقوقي و اخلاقي ارزيابي كرده و مي افزايد سقوط صدام حسين يك پديده مثبت و اميدواركننده است ولي حاكميت ائتلاف آمريكا و انگليس بر عراق موجب رشد فزاينده نگراني هاي موجود به خاطر نيات اعلام نشده آمريكايي مي شود.
به اعتقاد صادركنندگان اين بيانيه مطمئناً در پس شعار زيباي دموكراسي، اهداف خاصي وجود دارد كه همه منطقه و جهان را عميقاً تحت تأثير قرار خواهد داد و عملكرد آينده آمريكا در عراق محكي براي ارزيابي اين ادعاها خواهد بود. اما مهمترين فراز اين بيانيه واپسين فراز آن است. در اين بخش از بيانيه آمده است: «با توجه به برنامه درازمدت آمريكا در تغيير نقشه ژئوپلتيك منطقه و نگراني اي كه از اين جهت همه كشورهاي منطقه و به خصوص جمهوري اسلامي ايران را تهديد مي كند بر اين اعتقاد هستيم كه بهترين راه مقابله با اين تهديدات روزافزون، استقرار دموكراسي در كشور و رعايت حقوق مردم و پر كردن شكاف بين حاكميت و ملت در درون و تنش زدايي و صلح طلبي و استفاده از گفت وگو و پرهيز از هرگونه رفتار و گفتار ماجراجويانه در سطح بين المللي مي باشد. در يك نگاه كلان به بيانيه مشاركت بايد گفت كه اين موضع گيري بسيار شبيه به مواضعي بود كه آقاي خاتمي رئيس جمهوري يك روز پيش از صدور، بيانيه مشاركت در يك جلسه غيرعلني با نمايندگان مجلس اعلام كرده بود. به اعتقاد برخي ناظران فرازهاي نخستين بيانيه مشاركت تفاوت چنداني با مواضع برخي مقامات عالي رتبه نظام نسبت به جنگ اخير در منطقه نداشت و اين موضوع نشان مي دهد نوعي وحدت تفكر استراتژيك نسبت به مسائل منطقه اي ميان تصميم گيران در ايران وجود دارد و هر دو جناح اصلاح طلب و محافظه كار تسلط آمريكا بر عراق را تهديدي براي امنيت ملي ايران ارزيابي مي كنند اما به اعتقاد برخي آگاهان سياسي حساسيتي كه نسبت به اين سلطه در لحن بيانيه مشاركت به چشم مي خورد بسيار بيش از واكنش هاي پراكنده اي است كه محافظه كاران تاكنون از خويش بروز داده اند. در بيانيه مشاركت تلويحاً بيان شده است كه پس از عراق نوبت به ايران خواهد رسيد. به اعتقاد اين حزب آمريكا برنامه درازمدتي براي تغيير ژئوپلتيك منطقه دارد و در اين زمينه ايران در معرض تهديدي جدي قرار گرفته است.
به نظر برخي ناظران برخي احتمالات مبني بر اينكه آمريكا پس از عراق به سراغ ايران خواهد آمد و نه سوريه را بايد قابل ملاحظه ارزيابي كرد. اين اظهارات در واكنش به مواضع فراكسيون مشاركت در اين خصوص بود. فراكسيون مشاركت در برابر اين تهديد بالقوه پيشنهاد كرد تا كليه جناح ها و گروه هاي اصلاح طلب بايد در كنار يكديگر قرار گيرند تا مشروعيت مردمي نظام افزايش يابد و رئيس جمهوري نيز با تأييد اين موضوع تلويحاً خواستار حل و فصل مسائل با ايالات متحده شد، درواقع به نظر برخي آگاهان سياسي قرائت گزارش دادگاه نهضت آزادي توسط كميسيون اصل نود در مجلس را بايد در راستاي همين راهبرد اصلاح طلبان ارزيابي كرد. به اعتقاد همين آگاهان ايالات متحده با شعار دموكراسي وارد خاورميانه شده است و نابودي سلاح هاي كشتارجمعي و مبارزه با تروريسم از اهداف اصلي آمريكا به شمار مي رود. با اين حال مشاركت تنها در مورد اول نسخه دموكراسي برابر دموكراسي را تجويز كرده است اما درباره اتهامات دوم و سوم كه به مراتب تهديدآميزتر از مورد اول است مشاركت اظهارنظري نكرده است. اكنون اين پرسش براي ناظران وجود دارد كه چه رابطه اي ميان دموكراسي با سلاح هاي كشتارجمعي و تروريسم از نظر آمريكا وجود دارد. به اعتقاد بسياري از ناظران به لحاظ رفتار آمريكايي ها ميان دموكراسي و سلاح هاي كشتارجمعي مي تواند ارتباطي وجود داشته باشد. به طور مثال آمريكايي ها با دولت هايي كه از يك سو داراي نظام دموكراتيك هستند نظير هند و پاكستان و از سويي ديگر سلاح هاي كشتارجمعي نيز در اختيار دارند مشكل چنداني ندارد و چه بسا روابط تنگاتنگي نيز برقرار كرده اند اما به اعتقاد آمريكايي ها اين رابطه ميان دموكراسي و تروريسم رابطه اي عكس است. يعني هرچه نظام سياسي دموكراتيك باشد گرايش دولت به حمايت از تروريسم كمتر خواهد بود. بنابراين بايد پرسيد مشاركت با طرح دموكراتيك كردن سيستم سياسي و تحقق بخشيدن به مردم سالاري به دنبال تحقق چنين مهمي است؟ بايد منتظر ساير مواضع حزب مشاركت بنشينيم.

راه مسدود است
بعضي ها معتقد هستند كه اين لوايح اصولا طراحي شده است براي اينكه تصويب نشود
008525.jpg

امير محبيان*
در مورد طرح بحث خروج از حاكميت و علل طرح آن ديدگاه مستقلي وجود دارد. بعضي افراد معتقد هستند، راديكال هاي جبهه دوم خرداد به اين نتيجه رسيده اند كه براي ايجاد تغييرات سيستماتيك، آنها نيازمند وارد كردن شوك هايي به درون سيستم هستند. به عبارتي تمام تلاش آنها براي تسخير سنگرهاي حكومتي در قسمت هاي نرم اصطلاحاً، (قسمت هايي كه مبتني بر راي گيري بوده) پيشرفت نيروي اصلي آنها نيروي افكار عمومي بوده و الان آنها در قسمت هاي سخت، ديگر با روش هاي عادي نمي توانند جلو بروند.
لذا لازم است كه در اين قسمت هاي سخت، با وارد كردن شوك هاي جدي سيستم را وارد فاز جديدي از عمليات بكنند، در اين فاز جديد براساس اصل «بريك من شيفت» يا لبه پرتگاه نظام را به لبه پرتگاه بياورند يا در مواجهه خطرات احتمالي قرار بدهند، خطرات جدي، تا نظام وادار بشود و در آن قسمت هاي سخت خودش انعطاف ايجاد كند، يا امتيازات لازم را براي تسخير سنگرهاي جديد به جريان دوم خرداد بدهد. براي ايجاد كردن اين شوك ها يكي از چيزهايي كه به ذهن آنها رسيد اين بود كه از پتانسيل هاي (فورس ها) خارجي به گونه اي استفاده شود و يا اين كه از اين شوك هاي مقطعي بهره گيري شود. فورس هاي خارجي به اين صورت است كه براي رسوخ در ديوار نهادهاي انتصابي، مته هايي كه در نهادهاي انتخابي كاربري داشت ديگر اثرگذار نيست لذا از تيغ الماسه بايد استفاده كرد. تيغ الماسه در يك مقطع مي تواند نيروي قدرتمند بيروني باشد كه نظام را درگير استراتژي يا استراتژي بقا بكند. در استراتژي بقا آن چيزي كه اهميت دارد اصل بقاست و كسي كه تحت فشار براي مرگ يا نابودي باشد ممكن است هر امتيازي را بدهد تا بقاي خودش را حفظ كند. بنابراين با اين تحليل كه آنها خيمه اصلي نظام «ستون اصلي نظام» هستند كه اين نظام بقايش فعلا به دليل اعتمادي است كه مردم به جريان دوم خرداد دارند در صورتي كه ستون از اين خيمه گرفته شود اين خيمه خواهد خوابيد. اينها تلاش مي كنند اين جايگاه ويژه خود را به نظام بفهمانند. لذا سعي مي كنند هميشه اين تهديد را داشته باشند در صورتي كه ما خارج بشويم آن موقع اين نظام فرو خواهد پاشيد و آن آخرين فرصت ها هست. لذا مي گويند نظام همه امتيازات لازم را به ما بدهد و سنگرهاي قدرت را به ما تفويض كند. گروهي اين سناريو را مي دانند. گروهي معتقد هستند كه آنها براي استفاده از فورس خارجي اين تحليل را دارند كه ما در واقع به دليل ديدگاه هاي دموكراتيك سدي در مقابل تهاجم خارجي يا فشارهاي خارجي يا فشار آمريكا، چه آمريكا موقعي كه به جمهوري اسلامي فشار بياورد يا نظام فشار بياورد، شده ايم و به دليل وجود ما نمي تواند توجيه لازم را در سطح جهاني داشته باشد. لذا ما بين دو منگنه گير كرديم. يك منگنه بيروني يك منگنه دروني ما برويم كنار بگذاريم منگنه بيروني با منگنه دروني درگير شود و موقعي كه رسيد به بحث بقاي نظام امتيازات لازم را بگيريم.
اگر ما اصل «بريك من شيفت» يعني استراتژي «لبه پرتگاه» را بپذيريم كه اينها براساس آن كار مي كنند در واقع آنها مي خواهند نظام را با اين شوك ها به لبه پرتگاه بياورند، تا نظام براي حفظ خودش آنها را حفظ كند و البته امتيازات لازم را نيز بدهد. اگر جريانات بيروني ـ خارجي يا بيگانه به نظام فشار بياورد و بخواهند آن را متلاشي بكنند طبيعتا اينها نخواهند توانست آلترناتيو آن نظام متلاشي شده باشند. چون به هر صورت خودشان بخشي از اين نظام به شمار مي آيند. از طرف ديگر اگر آنها از نظام خارج بشوند و به عنوان يك عنصر خنثي قرار بگيرند، باز هم اين چه فايده اي خواهد داشت چون آنها هيچ كدام اطمينان لازم را از سوي نظام ندارند. برداشت آنها اين است كه خروج آنها از حاكميت آنها را از درون حاكميت بودن خارج مي كند. مثل يك حلزون نرمي كه از صدف خودش خارج شده و تا حالا به دليل اينكه حكومت آن را جزيي از خودش مي دانسته، به آن تهاجم نكرده [و در صورت بروز آن] راديكال هاي طرف مقابل آنها را زير پا له خواهند كرد. بنابراين، اين هم ريسكي برايشان خواهد بود. عمدتا تحليل اين است كه حركت بحث خروج از حاكميت صرفا بلوف است. حالا فرض بگيريم بلوف نيست و بخواهد اجرا شود. اگر بخواهد اجرا شود چه زماني اجرا خواهد شد؟ زماني كه خروج يكپارچه صورت بگيرد. يعني شوك اش به اندازه كافي بزرگ باشد كه نظام را بلرزاند تا احساس خطر بكند. اگر ۵ نفر، ۱۰ نفر، ۱۵ نفر، ۱۰۰ نفر، ۵۰۰ نفر از راه غير موثر از قضيه خارج شوند هيچ گونه شوكي نخواهد شد نوعي استعفا خواهد بود و تاثيري در جامعه نخواهد داشت. اينها معتقد هستند كه پس يك عاملي هست، و [بايد] يكپارچه باشند، ثانيا مهم تر از همه عنصر اصلي درون حكومتي جبهه دوم خرداد در درون نظام اسلامي قرار دارد و آن خود آقاي خاتمي است. و اگر آقاي خاتمي به عنوان رئيس جمهور يا رئيس قوه مجريه انتخابي و يا رئيس مجلس و غيره از موقعيت خودشان خارج بشوند و به عنوان اپوزيسيون نظام قرار بگيرند يا آنها از سيستم خارج شوند، طبيعتا اين يك شوك خواهد بود، اين گونه برداشت مي كنند. لذا بايد اين خروج به همراه خاتمي و به صورت گسترده باشد. به دلايلي ثابت مي شود كه اگر آقاي خاتمي نرود خروج گسترده نخواهد شد. چون وزراي خاتمي، مسئولين استان ها، يعني استانداران و فرمانداران يا مسئولين اجرايي به تبع حضور خاتمي، ترجيح مي دهند باشند و به اين راحتي خارج نشوند، بنابراين تعداد محدودي خارج مي شوند حتي در مجلس هم شنيده مي شود كه اگر نهايتا بخواهند پروژه را اجرا كنند كساني كه بخواهند خارج شوند شايد به ۳۰ نفر نكشد. پس اينها مي خواهند خاتمي را قانع كنند كه از حاكميت خارج شود تا اين پروژه بتواند موفق بشود، فرض را بر اين بگذاريم براي اينكه آقاي خاتمي را بخواهند قانع كنند بايد به خاتمي اين گونه بفهمانند كه ماندن تو، وجهه و حيثيت تو را بر باد خواهد داد. خاتمي شايد هنوز در ذهنش اين ديدگاه هست كه قادر خواهد بود با استفاده از روش هاي موجود خودش كه روش مبتني بر تعامل است تاثيرات جدي اي را در سطح سيستم بگذارد. اينها مي خواهند به آقاي خاتمي بفهمانند كه راه مسدود است. براي اينكه ثابت كنند راه مسدود هست و خروج از حاكميت را محقق بكنند بحث لوايح طراحي مي شود. بعضي ها معتقد هستند كه اين لوايح اصولا طراحي شده است براي اينكه تصويب نشود. تصويب نشود تا خاتمي عملا به اين نتيجه برسد كه هيچ راهي براي فعاليت ندارد و خارج شود تا آن پروسه اجرا شود و بتوانند امتيازخواهي خودشان را انجام دهند.
من به دلايل بسيار زيادي معتقد هستم كه اين پروژه موفق نخواهد بود. يكي اينكه اين فضا، فضاي چهار سال، پنج سال گذشته نيست. ثانيا، پايگاه طبقاتي كه آنها به آن تكيه كردند، پايگاه طبقاتي اهل درگيري نيست، بلكه پايگاه طبقاتي اي است كه در هنگام راي گيري مي تواند موثرتر باشد. چون مطالباتي كه آنها مطرح مي كنند مطالبات بورژوازي و خرده بورژوازي متصل به آنهاست، مطالبات رفاه بيشتر است و رفاه بيشتر معمولا ريسك پذير نيست.
از طرفي تغيير گفتمان در سطح جامعه ظرف شش سال گذشته ايجاد شده يعني مي شود گفت گفتمان آزاديخواهانه با بورژوازي خودش از اوج به مرور افول كرده و پايين آمده و هم زمان اين گفتمان عدالتخواهانه در كانون هاي بحران جديد كه در سطوح پايين جامعه هست در حال (تكوين) است و اينها تقريبا به هم رسيده اند. الان دغدغه هاي بسياري از بخش هاي جامعه لزوما آن مطالبات طبقه بورژوا نيست. بسياري از شعارهايي كه آن زمان داده مي شد، مربوط به آزادي اجتماعي بيشتر، بحث ماهواره ها و غيره بود. ممكن است بخش هايي به اهداف خودش هم رسيده باشد. آن عطش سابق هم ديگر وجود ندارد. فقدان انگيزه موجب تعديل انگيخته ها خواهد شد و اين باعث شده كه الان اولويت هاي ديگر مطرح شود. الان بخش هايي از جامعه هستند كه دغدغه زنده ماندن دارند. در حالي كه آن مطالباتي كه دوم خرداد مطرح مي كرد، بحث ماندن نبود، بحث زندگاني بهتر در آزادي بيشتر و زندگاني بهتر بود. خوب اين دو خيلي با هم تفاوت پيدا مي كند. پس بنابراين اولويت ها دگرگون شده است. محافظان دوم خرداد احساس مي كنند كه دارند فضا و نيز زمان را از دست مي دهند و بر اين اساس سريع تر بايد كاري بكنند.
* پاسخ امير محبيان عضو شوراي سردبيري روزنامه رسالت به پرسش همشهري در خصوص بحث خروج از حاكميت.

حاشيه ايران

• اصرار بر صلح
«سيدمصطفي تاج زاده» در گفت وگويي كه «ياس نو» از وي در شماره شنبه خود درج كرد، گفته است: «در سال آخر جنگ، جمهوري اسلامي با مشكل جدي عدم بسيج گسترده مردمي براي حضور داوطلبانه در جبهه ها روبه رو بود. اين مسئله علاوه بر مشكلات اقتصادي شديدي بود كه با آن مواجه بوديم و نيز مستقل از اعتقاد بسياري از فرماندهان نظامي بود، به اينكه ادامه جنگ نيازمند ادوات نظامي بسيار فراوان تري است از آنچه در اختيار داريم. با وجود اين بعد از اينكه امام قطعنامه را پذيرفت، صدام مجدداً در اين فاصله به آبادان و خرمشهر حمله كرد و منافقين نيز در غرب كشور عمليات كردند و به طرف كرمانشاه پيش آمدند، دوباره شاهد هجوم نيروهاي داوطلب به ميدان هاي نبرد بوديم. تا حدي كه بعضي دوباره به اين صرافت افتادند كه با پشتوانه اين حضور و تقويت روحي نيروها و شكست فاحش تهاجم ارتش بعث دوباره مي توان وارد خاك عراق شد و بصره را تصرف كرد كه با مخالفت قاطع امام مواجه شدند. زيرا امام پيغام داد كه هيچ كس حق ندارد وارد خاك عراق شود چرا كه من همان قدر كه در گذشته در جنگ جدي بودم امروز درباره صلح جدي هستم و بر آن اصرار مي ورزم.

• قابل حل
«زكريا ابوعامري» وزير امور توسعه مصر گفت: اختلاف هاي موجود ميان اين كشور با ايران قابل حل است. وي گفته: «اختلاف هايي كه سر راه روابط ايران و مصر قرار گرفته اند، ريشه اي و اعتقادي نيستند و به سادگي قابل حل است. تهران و قاهره مصمم به از بين بردن موانع از سرگيري روابط ميان خود هستند و همكاري نزديك به سود ملت هاي دو كشور است. »

• امام چنين اعتقادي نداشت
سخنگوي شوراي نگهبان هفته گذشته گفته بود كه «در اينكه حضرت امام(ره) نظارت شوراي نگهبان را استصوابي مي دانستند، هيچ شبهه اي وجود ندارد. » در اين باره، يكي از اعضاي مجمع محققين و مدرسين حوزه علميه قم گفته: «حضرت امام(ره) بارها در فرمايشاتشان اظهار داشته بودند كه شوراي نگهبان بيشتر جنبه نظارتي دارد و نظارت اين شورا صرفاً در اين حد است كه دولت و مسئولان اجرايي انتخابات حق كسي را تضييع نكنند. . . از جمله موارد نقض ادعاهاي سخنگوي شوراي نگهبان مربوط به اختلاف اين شورا و وزارت كشور در مجلس سوم بر سر ابطال چند صندوق راي بود كه حضرت امام(ره) آقاي انصاري را از جانب خود مامور كردند تا در جلسه اي مشترك با نمايندگان شوراي نگهبان و وزارت كشور در آن خصوص تصميم گيري كنند كه در نتيجه آن، محق شناخته شد.»

• خود را در جواني نساخته اند
آيت الله «عبدالله جوادي آملي» در جمع اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاه تهران گفته: «اينكه افرادي در لباس روحانيت و يا در مناصب مختلف سر از دادگاه در مي آورند، آن است كه خود را در جواني خوب نساخته اند و شامه جان ملكوتي آنها ديگر بوي بد و آزارنده رشوه را نمي فهمد. »

• امام جمعه عليه نماينده
008475.jpg

اقدام كميسيون اصل ۹۰ مجلس در قرائت گزارش خود از شكايت نهضت آزادي با بازتاب قابل توجهي در نيشابور مواجه شده است. اين هفته امام جمعه نيشابور به انتقاد از «حسين انصاري راد» رئيس كميسيون اصل ۹۰ پرداخته كه نمايندگي اين شهر در مجلس را نيز عهده دار است. امام جمعه نيشابور گفته: «حضرت امام خميني(ره) از عملكرد نهضت آزادي در جريان اداره دولت موقت و دفاع مقدس به شدت گله مند بود. با اين وصف معلوم نيست كميسيون اصل ۹۰ چرا به جاي حمايت از مردم محروم كه داراي مشكلات فراواني هستند به حمايت از اين چهره هاي ورشكسته پرداخته است. » وي خطاب به نمازگزاران نيشابوري گفته: «جالب است بدانيد وقتي گزارش كميسيون آماده قرائت شد، مخبر اين كميسيون حاضر نشد متن آن را قرائت كند اما آقاي انصاري راد حاضر شد به قرائت اين گزارش بپردازد. » بعد از پايان نماز نيز تجمع اعتراض آميزي عليه انصاري راد برگزار شده است.

• دروغ است
«سيدمحمد شاهچراغي» امام جمعه سمنان در خطبه هاي نماز اين هفته گفته: «آمريكا گرگ است. مگر مي شود با آمريكا سازش كرد؟ ملت ما تا آخر ايستاده و دست از شعار «مرگ بر آمريكا» برنمي دارد. » او افزوده: «نسبتي كه به آقاي هاشمي رفسنجاني در خصوص رابطه با آمريكا داده اند، يك دروغ است. »

•اگر مصلحت صدق كند
روزنامه «رسالت» در شماره شنبه خود يادداشتي به قلم «ناصر ايماني» دارد و در آن به مباحثي پرداخته كه اخيراً درباره ضرورت مذاكره با آمريكا بنا به «مصلحت» كشور مطرح شده است. ايماني در اين يادداشت نوشته: «اصولاً مصالح تابع شرايط زماني با در نظر گرفتن آموزه هاي فقهي و ديني است و اگر اين مصلحت درباره مذاكره با آمريكا نيز صدق كند، حتماً مسئولان نظام اسلامي بدان توجه خواهند كرد. »

• آزادي نصيري
«مهدي نصيري» از اعضاي طيف اقليت تحكيم وحدت كه مدتي در عراق زنداني بود، قبل از عيد آزاد شده است. وي اوايل اين هفته در گفت وگويي اظهار داشت: «در ماه مبارك رمضان براي ديدار با علماي نجف راهي عراق شديم و بعد از ديدار با آيت الله سيستاني در نجف، مرتباً تحت تعقيب نيروهاي استخبارات بوديم. در كربلا هم اين مراقبت ها ادامه داشت تا اينكه در آخرين روز اقامت در اين كشور دستگير شدم. » وي گفته كه سه ماه را در انفرادي به سر برده و در هفتاد و پنجمين روز زندان حكم اعدام به وي اعلام شده بود.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   زندگي  |   عكس  |
|  علم  |   فرهنگ   |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |