ده سال پس از حمله جورج بوش پدر به عراق پسرش در همان جايي قرار گرفته كه پدر ايستاده بود
|
|
محمد قوچاني: تنها يك رئيس سابق دولت در جهان وجود دارد كه ديدگاهش درباره سياست خارجي نه فقط در سطح منتقدان قدرت كه همتاي دستگاه رسمي ديپلماسي ارزيابي مي شود؛ چه موافق آن باشيد و چه مخالفش. و اين گونه است كه رئيس سابق جمهوري اسلامي با گفت وگويي مي تواند محافظه كارترين جناح هاي سياسي را در ايران به واكنش وادارد و اصلاح طلبان را به چالش برانگيزد. رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام دو ماه پيش در گفت وگويي با فصلنامه راهبرد كوشيد راهكارهايي براي طرح و شايد حل مسئله رابطه با آمريكا ارائه كند. اين فصلنامه همان نشريه اي است كه پيش از سال ۱۳۶۶ توسط جناح چپ منتشر مي شد و افرادي چون عطاءالله مهاجراني، سعيد حجاريان، عليرضا علوي تبار، جميله كديور، محسن كديور و... در آن مقاله مي نوشتند. با پيروزي سيدمحمد خاتمي در انتخابات رياست جمهوري ناشر اين مجله از دفتر رئيس جمهور به دفتر رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام نقل مكان كرد و برخي مقامات سابق وزارت خارجه از جناح محافظه كار اداره مركز و مجله آن را در دست گرفتند. عباس ملكي مدير سابق مجله سياست خارجي و محمود واعظي معاون وزير سابق خارجه كه همين مصاحبه را انجام داده اند از اين گروه به شمار مي روند. كساني كه چندي پيش در معرض اين شايعه قرار گرفتند كه دفتري در حاشيه خليج فارس براي بررسي راهكارهاي رابطه با آمريكا تأسيس كرده اند. هر چند اين خبر از سوي دكتر ولايتي وزير سابق خارجه تكذيب شد اما با مصاحبه اخير واجد معنا شده است. واجد چنان معنايي كه جناح هاي سياسي را به واكنش وادار مي كند آن گونه كه گروهي از چپ از ياد مي برند كه خود روزي در روزنامه سلام پيشنهاد رفراندوم را داده اند و گروهي ديگر در راست از ياد مي برند كه در همه سال هاي رياست جمهوري سابق از ديپلماسي او حمايت كرده اند.
بدين ترتيب حتي اگر خبري كه از اين مصاحبه استخراج شد و به روي تلكس هاي رسمي خبري كشور قرار گرفت، آن گونه كه دفتر رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام يا خود وي اعلام كرد، ناقص تنظيم شده باشد بايد به همه كساني كه آن را بيش از اندازه جدي گرفتند حق داد. هنگامي كه رئيس كميسيون سياست خارجي مجلس اصلاح طلب از انداختن توپ رابطه به زمين پارلمان انتقاد مي كند و تصويب رفراندوم درباره رابطه ايران و آمريكا را «خلع سلاح خودمان» مي خواند و آن گاه كه مدير پرنفوذ روزنامه راديكال كيهان در سرمقاله اي آتشين «عبور از خط قرمز» را ممنوع اعلام مي كند. چه او به صراحت مي تواند تاكيد كند: «آقاي هاشمي رفسنجاني. . . بارها به طور تلويحي و بعضي اوقات با صراحت از گرايش خود به برقراري رابطه ايران و آمريكا سخن گفته اند كه مصاحبه با فصلنامه راهبرد نيز مي تواند نمونه اي تلويحي از اين گرايش باشد». اما آيا واقعيت همان چيزي است كه حسين شريعتمداري مي گويد؟
• • •
۱ ـ رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام از معدود سياستمداران روحاني ايران است كه پيش از همه تجربه شناخت ايالات متحده آمريكا را به دست آورده است. درحالي كه اكثريت قريب به اتفاق اين روحانيان حداقل تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي مهمترين دشمن آينده خويش را به چشم نديده اند (گفته مي شود آيت الله بهشتي قبل از سال ۱۳۵۶ سفري به آمريكا داشته است). رئيس جمهور سابق ايران سال ۱۳۵۴ را در خارج از ايران به سر برد و پس از سفري به بلژيك، انگلستان، آلمان و ژاپن، راه آمريكا را در پيش گرفت و به كمك برادرش محمد هاشمي بيست ايالت از آمريكا را ديد: «در لس آنجلس هاليوود را هم ديدم، منطقه مسكوني هنرمندان، چيزهايي براي ديدن داشت. بي بندوباري هاي غرب و آزادي هاي بي حساب در اين زمينه از نظر اجتماعي نفرت آور بود. در مقابل آزادي هاي سياسي جاذبه داشت... در مقابل وضع كشورهاي آلمان شرقي و بلغارستان و يوگسلاوي تاسف آور بود. » مسافر غرب گرچه نوشته است كه سفرش «بيشتر جنبه شناسايي» داشته است اما به خوبي مي توان دريافت كه اين شناسايي به نتايجي به مراتب فراتر از ديداري ساده ختم شده است. بدين معنا كه او سال ها بعد با همه اشتهارش به انقلابيگري هرگز از تجربه اروپاي شرقي براي اداره جمهوري اسلامي استفاده نكرد و به سرعت با در دست گرفتن مقام رياست جمهوري كوشيد مشاهداتش را در غرب به كار گيرد. اين گونه بود كه مسافر آشناي سابق از سوي ميزباناني كه پيش از سال ۱۳۵۶ او را نمي شناختند با استقبال مواجه شد.
۲ ـ اول بهمن ماه ۱۳۵۹ يكصدمين جلسه مجلس شوراي اسلامي آغاز شد. رئيس پشت تريبون رفت و بدون آن كه مناسبتي داشته باشد از دانشجويان پيرو خط امام (كه سفارت آمريكا در تهران را تصرف كرده بودند) تقدير كرد. اين تقدير نابهنگام همگان و بيش از همه همان دانشجويان را بر آن داشت كه باور كنند كارشان به انتها رسيده است. و اين گونه هم بود. نطق پيش ازدستور رئيس مجلس پايان كار گروگان گيري و آزادي ديپلمات هاي آمريكايي پس از ۴۴۴ روز زندان در ايران بود. معصومه ابتكار معاون رئيس جمهور خاتمي و تنها عضوي از جنبش دانشجويان كه خاطراتش از آن هنگام را نوشته است متذكر مي شود: «نخستين بار كه آقاي هاشمي رفسنجاني رئيس مجلس مسئله گروگان ها را مطرح كرد مورد اعتراض گروهي از نمايندگان قرار گرفت. . . شايعاتي مبني بر ادعاي گروهي از نمايندگان مجلس شنيده مي شد كه مدعي بودند چون تصميم مجلس مستقيماً بر انتخابات رياست جمهوري آمريكا تاثير مي گذارد آنها نه تنها بايد به اين مسئله توجه كنند بلكه بايد حداكثر استفاده را از آن ببرند.» با وجود اين جلسات مجلس براي حل بحران گروگان گيري به سرعت طي مي شد و نزديك به ۲۰۰ صفحه مذاكره علني در صحن پارلمان از مباحثه در اين باره ثبت شد. سرانجام فرمان پايان را رئيس مجلس صادر كرد. او گفت: «برادران نماينده... با حوصله به مسئله رسيدند و در مقطع خاص شرايط لازم را تعيين كردند و واقع بينانه راه را براي ادامه حركت انقلابي مسلمانان ايران باز كردند.» رئيس مجلس چنان از واقع بيني سخن مي گفت كه بتواند همزمان آرمان گرايي را در آن ادغام كند وقتي كه افزود: «من مي خواهم بگويم اين عمل انقلابي در تاريخ از بزرگترين اقدامات سازنده تاريخ است. » دو دهه بعد هنگامي كه رئيس اسبق مجلس شوراي اسلامي در گفت وگويي مشابه گفت وگوي اخير با مديران فصلنامه خاورميانه مواجه شد در اين باره روشن تر سخن گفت: «قضيه لانه جاسوسي را... جوان ها كردند كاري كه ما كرديم اين بود كه مسئله را در مجلس حل كرديم. امام كمك كردند. »
رئيس مجلس پيش از اين نيز بارها از چنين شيوه اي براي اداره پارلمان ايران استفاده كرده بود. معصومه ابتكار در روايتي مي نويسد: «شيوه ها و تاكتيك هاي رئيس مجلس و برخي نمايندگان در به تعويق انداختن يا تسريع فرآيند تصميم گيري و پس از آن زمان بندي حل و فصل اختلافات از طريق دولت الجزاير به نظر برخي دليل روشني بر معامله پنهاني با حزب جمهوري خواه بود. با وجود اينكه چنين مسئله اي بعيد به نظر مي رسد بسياري بر اين باورند كه با توجه به پافشاري امام بر گرفتن امتياز از آمريكايي ها برخي از مقامات چه بسا دقيقاً چنين اقدامي را انجام داده باشند. رخدادهاي بعدي از قبيل معامله اسلحه مك فارلين كه به رسوايي ايران ـ كنترا انجاميد از چنين فرضي حمايت مي كند. »
۳ ـ رئيس مجلس اما تنها رئيس پارلمان نبود. بنيان گذار جمهوري اسلامي او را به فرماندهي جنگ ايران با عراق نيز منصوب نمود و بديهي است كه اولين نياز فرماندهي يك جنگ فرسايشي، اسلحه است. صدام حسين در عراق از آن رو كه سوسياليست بود از شوروي ميگ مي خريد و از آن رو كه ناسيوناليست بود از فرانسه ميراژ تهيه مي كرد و بدان جهت كه عرب به شمار مي رفت با پولي كه عربستان به او هديه مي كرد يا باج مي داد بدهي هايش به غرب را مي پرداخت اما ايران راهي به بازار اسلحه نداشت. فرمانده جنگ درباره چگونگي ورود ايران به اين بازار به فصلنامه خاورميانه چنين گفته است: «در اواسط جنگ آنها علايمي نشان دادند. فكر مي كنم همين جمهوريخواهان بودند كه قضيه مك فارلين پيش آمده بود. ما هم اينجا برخورد منفي نداشتيم. اين جرياني بود كه امام، سران سه قوه و همه در جريان بوديم و اين كار واقعاً مال نظام بود نه يك فرد و اين گونه اتفاق افتاد كه ما در لبنان از نفوذمان كمك بگيريم تا گروگان هاي آمريكايي را آزاد كنيم. آنها هم بعضي نيازهاي ما را در جنگ مثل قطعات حساس ارائه مي دادند. مي شد اين را به عنوان مقدمه اي براي حل مسائل بعدي كرد. باز همانجا هم آمريكايي ها بد كردند. براي اينكه قدري پول بيشتر بگيرند به نيكاراگوئه بدهند مثلاً قيمت ها را يك جور ديگر مي كردند. اينها بعضي از موشك هاي هاوك را كه مي خواستند بياورند از انبارهاي اسرائيل مي آوردند. درحالي كه مي دانستند ما حساس هستيم. آمدن مك فارلين با يك شناسنامه ديگر درست نبود». به همين دليل رئيس مجلس، فرمانده جنگ و امام جمعه موقت تهران از همه نفوذ خود براي افشاي ماجرايي كه آمريكايي ها در آن بد بازي كردند استفاده كرد و با روايت داستان كيك و كلت، انجيل امضا شده به وسيله رونالد ريگان را جلوي دوربين خبرنگاران گرفت تا آه از نهاد رئيس جمهوري آمريكا برآيد. خبرگزاري جمهوري اسلامي در بيست و دوم آبان ماه ۱۳۶۵ به نقل از مصاحبه خبري ريگان چنين اعلام كرد: «من معتقدم چنانچه اخبار مذاكرات ما با ايران فاش و گزارش نمي گرديد پنج گروگان ديگر آمريكا نيز تا هفته پيش از لبنان آزاد شده بودند. ريگان اعلام نمود كه يكي از مقامات دولتي ايران كه با آمريكا خصومت داشت خبر مذاكرات ما با افراد ايراني را به يك مجله لبناني درز داد.» ريگان گرچه سال ها بعد دچار بيماري آلزايمر (اختلال حواس) شد اما در آن هنگام ارسال اسلحه از طريق اسرائيل به ايران را تكذيب كرد. دروغي كه بعدها توسط فرمانده جنگ ايران با عراق آشكار شد.
درباره مشروح مذاكرات نيز رئيس جمهور آمريكا و مشاور امنيت ملي او ادعا كردند ايران گفته است نه تنها از تروريسم حمايت نكرده است بلكه با تروريست ها برخورد مي كند. با وجود اين به سرعت ورق برگشت. ايران به استقبال افشاگري رفت و آمريكا ناچار از اقرار شد.
در اين هنگام ريگان شوروي را امپراتوري شيطان خوانده بود تا همچون جورج بوش دوم تزوير را پشتوانه سياست آمريكا قرار دهد. كابينه ريگان در پي افشاگري حادثه اي كه ايران گيت نام گرفت به دادگاه فرا خوانده شدند اما از اين ميان تنها جورج بوش اول معاون رئيس جمهور از احضار مصون ماند. و درست به همين دليل او تنها جمهوري خواهي شد كه اگرچه در جريان جزئيات ايران گيت بود اما در عين حال مي توانست رئيس جمهور آينده آمريكا نيز باشد. بوش تنها شانس محافظه كاران آمريكا و ديگر محافظه كاران جهان بود كه بتواند از سلطه دموكرات ها بر اين كشور و جهان جلوگيري كند.
۴ ـ اما ماجراي مك فارلين پايان كار نبود. روزنامه النهار چاپ لبنان در همان سال ۱۹۸۶ گزارشي از مصاحبه مطبوعاتي ريگان و مشاورش را چاپ كرد كه در آن گفته بودند ماجراي گروگان ها براي آمريكا فرعي و جانبي بوده است و درواقع آنان به دنبال راهي براي مذاكره با جناح ميانه رويي در جمهوري اسلامي بوده اند. گرچه در آغاز به نظر مي رسيد رئيس وقت مجلس مخاطب اين تحليل است اما با افشاگري او درباره ماجراي مك فارلين آشكار شد در تحليل نهايي حاكميت جمهوري اسلامي در شرايط حساس در مقابل عامل خارجي متحد عمل مي كند. با وجود اين آمريكا همچنان به تئوري جريان ميانه روي خود خوش بين بود. خبرگزاري آسوشيتدپرس در آبان ماه ۱۳۶۵ سخنان امام جمعه موقت تهران را اين گونه گزارش كرد: «گرچه اين سخنان حاوي گفته هاي معمول ضد آمريكايي است كه از سال ۱۹۶۹ خصيصه سياست خارجي ايران شده بود ولي لحن كلمات رفسنجاني كمتر از معمول زهرآگين و كينه توزانه به نظر مي رسد و درها را كاملاً در مورد بهبود روابط نبست.
راديو بي بي سي نيز در تفسير روز هفدهم آبان ماه خود اعلام كرد: «به نفع آمريكا است كه با گروه هاي معتدل تر در ايران به اميد روابط بهتر در آينده راه ارتباط و تماس را بگشايد. . . با ملاحظه امتناع قاطع ساير مقامات ايران از جمله ميرحسين موسوي نخست وزير از هرگونه معامله اي با آمريكا. . . گفته مي شود كه افراد با قدرتي مانند هاشمي رفسنجاني و علي اكبر ولايتي وزير خارجه نسبت به آمريكا برخورد انعطاف پذيرتر و آشتي جويانه تري دارند.» خبرگزاري فرانسه نيز «حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني را پايه گذار سياست گشايش راه به سوي غرب و نرمش در برابر شرايط صلح با عراق» اعلام كرد اما آيا واقعاً رئيس مجلس وقت و رئيس جمهور آينده ايران همان كسي بود كه غربي ها تصور مي كردند؟
|
|
هاشمي رفسنجاني در سفر به غرب ۱۳۵۴
|
|
|
واقعيت اين است كه آقاي هاشمي رفسنجاني به هيچ يك از دو جناح سياسي اصلي ايران وابستگي كامل نداشته است. هيچ كس نمي تواند او را چپ گرايي تمام عيار يا راست گرايي كامل بخواند. در دو مجلس اول و نيمي از مجلس سوم متحد جناح چپ بود و از آن پس در كنار جناح ديگر قرار گرفت. از سوي ديگر برخلاف تحليل مفسران غربي وي را يك ليبرال نيز نمي توان ناميد چنانكه در سال هاي پاياني دهه ۵۰ از مخالفان جدي ليبراليسم مذهبي در ايران به شمار مي رود. درواقع عبارتي كه بيش از همه برازنده اين سياستمدار روحاني است همان عمل گرايي است كه در هر ظرف ايدئولوژيك از جمله روحانيت معنا مي يابد و غربي ها كه از يافتن ليبرال ها در ايران نااميد شده بودند به عمل گرايان چشم دوخته بودند. آنان معتقد بودند سياست درهاي باز تنها توسط اين گروه از سياستمداران روحاني است كه ممكن است در پيش گرفته شود. در عين حال در ميان مقامات آمريكايي كساني هم بودند كه با تحليل هايي از اين دسته مخالفت مي كردند. ويليام كيسي، رئيس اسبق سازمان سيا در همان زمان اعلام كرد «به قدرت رسيدن هاشمي رفسنجاني اميد بازگشت ايران به مدرنيسم و روابط بين المللي را به همراه نخواهد داشت. وي پيشنهاد كرد آمريكا برخاستن رضاشاه جديدي را ترجيحاً از ميان رده هاي ارتش يا از ميان علما تشويق كند» رئيس جمهور جديد آمريكا جورج بوش اول اما ديدگاهي ديگر داشت. در دوره رياست جمهوري او ايران از دستور كار آمريكا خارج شد. واضع تئوري نظم نوين جهاني در اين هنگام ترجيح مي داد عراق را مهار كند. حمله عراق به كويت فرصت مناسبي براي مهار عراق بود اما در كنار آن رفتار رئيس جديد جمهوري اسلامي ايران جالب توجه بود. محسن ميلاني در كتاب «شكل گيري انقلاب اسلامي» به خوبي اين رفتار را مورد توجه قرار داده است: «سياست خارجي ايران در دوره رفسنجاني از ماجراجويي فاصله گرفت و بيشتر به عمل گرايي سير كرد.» وي مي نويسد: «به دنبال تشكيل يك ائتلاف بين المللي عليه صدام... رفسنجاني درصدد برآمد اجازه ندهند بحران مذكور بر روند نزديكي او به غرب و شوراي همكاري خليج فارس تاثير منفي بگذارد و از اين رو سياست بي طرفي را پيشه كرد... بي طرفي ايران به مذاق متحدين خوش آمد. »... واشنگتن نيز تلافي كرد و در سپتامبر ۱۹۹۰ مبلغ ۲۰۰ ميليون دلار بابت سلاح هاي خريداري شده و ليكن تحويل نشده زمان شاه به ايران پرداخت كرد. در دسامبر ۱۹۹۰ بوش (اول) به كمپاني هاي نفتي آمريكا اجازه داد تا حدود ۲۰۰ هزار بشكه نفت از ايران واردكنند. همچنين آمريكا با درخواست ايران براي دريافت وام از بانك جهاني صندوق بين المللي پول و ژاپن مخالفتي نكرد. وزير امور خارجه بيكر اظهار داشت «ايران در تحريم تجاري سازمان ملل متحد عليه عراق ثابت قدم بوده و اين كشور در هرگونه برنامه ريزي امنيتي آتي منطقه اي نفش مثبتي ايفا خواهد كرد.»
ميانه روي در ديپلماسي ايران با جنگ خليج فارس سرعت بيشتري به خود گرفت. در فوريه ۱۹۹۱ رئيس جمهور ايران با طرحي ۶ ماده اي پيشنهاد كرد ميان واشنگتن و بغداد ميانجي گري كند طرحي كه گرچه عملي نشد اما نشانگر رويكرد جديد ايران بود. اما تحليل استراتژيك از آن گري سيك ديپلمات برجسته آمريكايي بود كه در سال ۱۳۶۳ گفت: «ايران در مورد جنگ كويت ساكت ماند و يك مقام بلندپايه نظامي در آن موقع گفت كه ايران حضور نظامي آمريكا در منطقه را تهديدي عليه ايران تلقي نمي كند. اگر ايران در اصلاحات اقتصادي خود موفق شود ديگر ثروت ها و گروه هاي افراطي به ايران پناه نخواهند برد و اين راه حل اصلي مشكل سياست آمريكا با ايران است. »
بدين ترتيب آمريكا پس از مدتي با وجود قطع روابط سياسي به اولين شريك تجاري ايران تبديل شد و توجه به برنامه هاي صندوق بين المللي پول و بانك جهاني در دستور كار دولت ايران قرار گرفت. تعديل اقتصادي عليه سوبسيدهاي اجتماعي به پا خاست همچنان كه چپ ها عليه سياست هاي ليبرالي دولت جديد برخاستند. پيش از اين نيز گفته مي شد يكي از سران جناح چپ اسلامي (كه هم اكنون از نمايندگان اصلاح طلب مجلس ششم است) در نامه اي غيرعلني خطاب به بنيانگذار جمهوري اسلامي از موج سازي رسانه هاي خارجي درباره گرايش هاي رئيس وقت مجلس (در دهه ۶۰) انتقاد كرده و آنها را دروغ گويانه و اغواگرايانه خوانده بود. اما در دهه ۶۰ ديدگاه هايي از اين دست علني شدند. گرچه رئيس جمهور وقت هيچ گاه از رابطه با آمريكا سخني نگفته يا دفاع نكرده بود اما همين كه رسانه هاي غربي چنين تصوري را دامن مي زدند از سوي جناح چپ اسلامي مورد انتقاد واقع مي شد. آنان ابتدا از اقتصاد ليبرالي دولت جديد شروع كردند و سپس با انتقاد از ديپلماسي دولت آن را با مباني انقلابي بيگانه خواندند. برخي از اين افراد همان دانشجويان پيرو خط امام بودند كه همچنان با حفظ ديدگاه هاي ضد امپرياليستي خود از سياست دولت انتقاد مي كردند. جناح چپ درواقع از ديدگاهي ناراضي بودند كه پيش از اين جناح نزديك به رئيس مجلس وقت (در دهه ۶۰) را ميانه رو و جناح نزديك به آيت الله منتظري را تندرو مي خواندند و اينك با حفظ تحليل درباره همان جناح ميانه رو، چپ اسلامي را تندرو مي دانند. اين تحليل وقتي قوي مي شد كه در سمپوزيوم مهار دوجانبه (۲۴ فوريه ۱۹۹۴ در واشنگتن) گراهام فولر ديپلمات ارشد آمريكايي اين تحليل را تاييد كرد. او گفت: «رفسنجاني توانست از شر تندروها خلاصي يابد [تا] جو سياسي بهتري براي تغيير در سياست ايران ايجاد شود و او به عنوان مهمترين چهره عمل گرا كه قوه مجريه را در اختيار دارد شناخته مي شود. » اشاره تحليلگر به انتخابات مجلس چهارم در ايران بود كه ائتلاف محافظه كاران - عمل گرايان، جناح چپ را در اقليت قرار داد. شائول بخاش استاد يهودي تاريخ در آمريكا درباره همين موضوع نوشته است: «آقاي هاشمي رفسنجاني در دوران رياست جمهوري توانست عمل گرايي را در دستور كار خود قرار دهد و بدين ترتيب بر مقاومت جناح تندرو در گروه حاكم غلبه كند و شخصيت هاي برجسته اي آن را از مجلس حذف نمايد. » با وجود اين ديپلماسي دولت همچون سر دلبران بود كه گرچه به زبان نمي آمد اما در حديث ديگران شنيده مي شد. رئيس كنوني مجمع تشخيص مصلحت نظام در اين باره طي مصاحبه اي با فصلنامه خاورميانه از خاطرات خويش چنين گفته است: «باز آمريكايي ها آمدند سراغ همان شيوه قبلي. يعني باز از گروگان هايشان در لبنان شروع كردند، خيلي ها آمدند پيش ما دبيركل سازمان ملل تورگوت اوزال [نخست وزير و رئيس جمهور سابق تركيه]، نخست وزير ژاپن كه مسئله حل شود وعده هاي زيادي دادند كه عمل نكردند. ما هم خيلي سرمايه گذاري و كمك كرديم. در لبنان زحمت كشيديم تا اينكه گروگان ها آزاد شدند آمريكايي ها طلبكار هم شدند. »
۵ـ يكبار ديگر روابط تيره شد و آمريكايي ها شانس بهبود روابط را از دست دادند. گري سيك كه پيش از اين مي كوشيد چنين القا كند كه: «پس از هشت سال جنگ با عراق با رياست اكبر هاشمي رفسنجاني نشانه هايي از كاهش آرام چهره راديكال تر حكومت اسلامي در اقتصاد، سياست خارجي و حتي در قلمرو اجتماعي آغاز شد» اندكي بعد اذعان كرد: «ايدئولوژي انقلابي افرادي چون هاشمي رفسنجاني مانع از بهبود رابطه با امريكاست. » بدين ترتيب اسطوره عملگرايي آمريكايي ها پايان يافت. مارك گازيوروسكي در اين باره نوشته است: «در اوايل دوران رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني ايران اقداماتي براي بهبود روابط با آمريكا از جمله آزادي گروگان ها در لبنان انجام داد. در اوايل تابستان ۱۹۹۲ جورج بوش (اول) نيز به اين اقدام جواب مثبت داد و از سياست ميانه روي ايران تجليل كرد وبه نرمي به اين سياست پاسخ داد ولي ناگهان اين وضع تغيير كرد و بوش سياست خصمانه اي را در قبال جمهوري اسلامي ايران در پيش گرفت. »
گازيوروسكي علت اين تغيير سياست را به قدرت رسيدن حزب كارگر در اسرائيل و سپس حاكميت حزب دموكرات در آمريكا مي داند. اندكي بعد جناح چپ (كه اكنون اصلاح طلب خوانده مي شود) درتهران نيز قدرت را به دست گرفت. اسرائيل كه در صدد بود در دوران نخست وزيري اسحاق رابين طرح صلح خاورميانه را يكبار براي هميشه بر فلسطيني ها حاكم كند خواستار قطع هرگونه رابطه سازنده حتي اقتصادي از سوي جهان با ايران شد و چراغ هاي رابطه خاموش شدند. محافظه كاران تندرو و دموكرات هاي افراطي از نيوت گينگريچ تا پاتريك كلاوسون با يكديگر متحد شدند و طرح مهار دوجانبه را عليه ايران و عراق در خاورميانه به اجرا درآوردند كلينتون در نشست آژانس يهود در حالي كه عرقچين يهودي به سر داشت تحريم اقتصادي همه جانبه و كامل عليه ايران را اعلام كرد و جهان را به حمايت از تحريم فراخواند. از سوي ديگر راديكال هاي سابق در ايران به قدرت رسيدند. جناح چپ ايران گرچه به هنگام به دست آوردن قدرت همچنان راديكال مي نمود اما هنگامي كه سيد محمد خاتمي با N.N.C سخن گفت آشكار شد چپ هاي ايران نه تنها با ايجاد فضايي بهتر در روابط بين الملل موافق هستند بلكه مي كوشند خود عناويني چون ميانه رو يا عمل گرا را به دست آورند. از اين رو افرادي چون گري سيك اسطوره عمل گرايي خود را اين گونه ادامه دادند كه «پس از نشانه هاي اوليه تغيير [در دوره آقاي هاشمي] با انتخاب آقاي محمدخاتمي اين نشانه ها شكوفاتر شد» با وجود اين گري سيك نيز اذعان دارد كه «برد فعاليت هاي خاتمي محدود است. » بحران هاي داخلي و فقدان اجماع ملي و حكومتي او و جناح اصلاح طلب را به چنان شرايطي در روابط خارجي كشانده كه بار ديگر بازي به خانه اول بازگردد. گفت وگوي بهار ۱۳۸۲ رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام با فصلنامه راهبرد تنها موقعيتي نيست كه طرحي براي حل مساله در آن نهفته است. درواقع اين گفت وگوي دو سال پيش (پاييز ۱۳۸۰) همين مقام عالي رتبه است كه توجه افكار عمومي را برنينگيخت. هنگامي كه رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام گفت: «ما مي دانيم در آمريكا افرادي هستند مي خواهند مسئله حل بشود مثل خود ايران. در ايران هم افرادي هستند كه مي خواهند مشكلات حل شود. ولي قدرت هايي هم هستند كه هم در اينجا و آنجا كه نمي خواهند حل بشود. در مجموع شرايط مساوي داريم من فكر مي كنم بالاخره بايد ايران و آمريكا مسائل خودشان را حل بكنند. . . در مجموع مصلحت اين است كه به يك نحوي كه هم صلاح ملي و اعتبار انقلاب آسيب نبيند و آمريكا هم حسن ظن خودش را براي ما اثبات بكند اقدام شود والانفس شروع مذاكره مي تواند يك كلاه گذاري باشد. اين سياست مهمي است كه رهبري روي آن تكيه دارد و در زمان امام هم ايشان جايي را باز گذاشتند و گفتند اگر آمريكا آدم بشود، ما مي توانيم قدم به جلو برداريم.»
• • •
ده سال پس از حمله جورج بوش پدر به عراق پسرش در همان جايي قرار گرفته كه پدرش ايستاده بود. ايران در جنگ خليج فارس بار ديگر سياست بي طرفي را در پيش گرفت و گرچه در صف آمريكا نايستاد اما از قرار گرفتن در كنار صدام حسين نيز پرهيز كرد. دموكرات ها در آمريكا از قدرت كنار رفته اند. از نفوذ سياسي و حكومتي چپ ها در ايران كاسته شده است. اميد به ليبرال ها از بين رفته است و پراگماتيست ها مورد توجه قرار گرفته اند. معناي ميانه روي بار ديگر فروكاسته شده و به عمل گرايي تقليل يافته است. جمهوريخواهان آمريكا قدرت را در دست گرفته اند و محافظه كاران ايران هنوز قدرت را در كف دارند. بازي به خانه اول بازگشته است.
منابع:
۱ - روزشمار جنگ ايران و عراق، ج ،۴۴ مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي: ۱۳۸۰
۲ - فصلنامه خاورميانه شماره هاي ۱ (تابستان ۱۳۶۳) ۳ (زمستان ۱۳۶۳) ۲۶ (پاييز ۱۳۸۰)
۳ - شكل گيري انقلاب اسلامي، : محسن ميلاني: نشر گام نو: ۱۳۸۲
۴ - تسخير: معصومه ابتكار: موسسه اطلاعات: ۱۳۶۹
۵ - دوران مبارزه: هاشمي رفسنجاني، نشر معارف انقلاب: ۱۳۶۶
۶ - روابط ايران و آمريكا: اسدالله خليلي: ابرار معاصر: ۱۳۸۱