در تصوير آبكي من در چاله آب كنار خيابان نارسيس به خود رسيده بود ما نيازمند نوعي فروتني در تنظيم سلسله مراتب حيات هستيم ما قطعاً نه مقاوم ترين گونه هستيم و نه حتي باهوش ترين
بعضي از ويروس هاي ميكروسكوپي عفونت زا احتمالاً درباره مغز از مجموع تمام ما عصب شناسان بيشتر مي دانند بينش مايوسانه من از يك مقاله غيرعادي جديد درباره چگونگي كنترل مغز ميزبان توسط بعضي از انگل ها ريشه مي گرفت
R.Sapolsky، استاد علوم زيستي و عصب شناسي در دانشگاه استانفورد و همكار پژوهشي موزه هاي ملي كنياست. او در سال ۱۹۸۴ در رشته «عصب درون ريزشناسي» از دانشگاه راكفلر دكترا گرفت. علايق ساپولسكي در پژوهش عبارتند از مرگ سلول عصبي، ژن درماني و فيزيولوژي نخستي ها.دو عنوان از كتاب هاي ساپولسكي تا مرحله پاياني انتخاب بهترين كتاب لس آنجلس تايمز پيش رفتند. معروف ترين كتابش «چرا گورخرها زخمي نمي شوند» در سال ۱۹۹۴ به چاپ رسيد و تازه ترين اثرش «زندگينامه يك نخستي» مربوط به سال ۲۰۰۲ مي شود. ساپولسكي برنده جايزه نبوغ بنياد مك آرتور و جايزه محقق جوان سال از طرف بنياد ملي علم وابسته به رياست جمهوري است. او جوايز و افتخارات متعدد ديگري نيز كسب كرده و در چندين نشريه آكادميك عضو هيأت تحريريه است.او در سانفرانسيسكو زندگي مي كند و با مجلات «ديسكاور» و «ساينس» و غيره همكاري دائمي دارد.
رابرت ساپولسكي
ترجمه: كاوه فيض اللهي
مانند بيشتر دانشمندان ديگر، من هم هرازگاهي در همايش هاي تخصصي شركت مي كنم. يكي از آنها همايش ساليانه «انجمن علوم اعصاب»، سازماني است كه بيشتر پژوهشگران مغز در سرتاسر كره زمين عضو آن هستند. اين يكي از جريحه داركننده ترين تجاربي در رابطه با شعور آدم است كه مي توان تصور كرد. در حدود ۲۸ هزار نفر از ما احمق هاي علم خود را در سالن مركز تجمع مي چپانيم. پس از مدتي اين با هم بودن باعث مي شود آدم فكر كند پاك خل شده است: يك هفته تمام به هر رستوران، آسانسور يا سرويس بهداشتي كه وارد شويد مي بينيد كه عده اي ايستاده اند و مشغول بحثي داغ درباره آكسون هاي اسكوئيد هستند. (آكسون زائده اي سيتوپلاسمي است كه تكانه عصبي را از جسم سلول عصبي منتقل مي كند و اسكوئيد يا ده پا به اعضاي راسته اي از سرپايان اطلاق مي شود كه داراي هشت پا و دو شاخك حسي و از خويشاوندان ماهي مركب اند. آكسون اسكوئيد بسيار قطور - در حد يك ميلي متر- بوده و به همين دليل در پژوهش هاي عصب شناسي كاربرد گسترده اي دارد ـ م). فرايند كشف خود علم نيز آسان تر از اين نيست.
۱۴ هزار سخنراني و پوستر در اين همايش ارائه شد كه اين حجم اطلاعات براي شركت كننده واقعاً توان كاه است. از زيرمجموعه پوسترهايي كه بازديدشان براي شما ضروري است، تعدادي به دليل ازدحام علاقه مندان در مقابل آنها غير قابل دسترسي مي شود، يكي به زباني نوشته شده كه شما از آن سردرنمي آوريد و ديگري ناگزير تمام آزمايش هايي را كه مي خواستيد در پنج سال آينده انجام دهيد گزارش كرده است. در اين بازار شام حقيقتي نهفته است كه همه از آن آگاهند اما كسي بر زبانش نمي آورد كه با وجود اينكه اِن نفر از ما در رابطه با اين موضوع داريم جان مي كنيم اما هنوز درباره نحوه كار مغز يك اپسيلون بيشتر نمي دانيم.
|
|
خودم يك روز بعدازظهر هنگامي كه روي پله هاي مركز همايش نشسته بودم، چماق اطلاعات بر سرم مي كوبيد و حس عمومي جهل احاطه ام كرده بود، احساس كردم بدجوري كم آورده ام. چشمانم به چاله آب راكد و گل آلودي كنار جدول خيره ماند و فهميدم كه بعضي از ويروس هاي ميكروسكوپي عفونت زا كه آنجا جاخوش كرده اند احتمالاً درباره مغز از مجموع تمام ما عصب شناسان بيشتر مي دانند. بينش مايوسانه من از يك مقاله غيرعادي جديد درباره چگونگي كنترل مغز ميزبان توسط بعضي از انگل ها ريشه مي گرفت. همه ما مي دانيم كه باكتري ها، آغازيان (گروهي از جانداران تك سلولي كه برخي از آنها مولد بيماري هايي نظير اسهال خوني و مالاريا هستند - م) و ويروس ها در به كارگيري بدن جانوران در جهت اهداف خويش از شيوه هايي با پيچيدگي حيرت آور استفاده مي كنند. آنها سلول ها، انرژي و سبك زندگي ما را به سرقت مي برند تا بتوانند رشد كنند و موفق شوند. اما در ميان شيوه هاي بسيار متنوع، خيره كننده ترين و موذيانه ترين چيزي كه در اين انگل ها تكامل يافته است - و موضوعي كه آن روز ذهنم را به خود مشغول كرده بود - توانايي آنها براي تغيير رفتار ميزبان در جهت رسيدن به اهداف خودشان است. بعضي از كتاب هاي درسي در اين رابطه انگل هاي خارجي را مثال مي زنند، جانداراني كه در سطح بدن جانوران ديگر زندگي مي كنند. براي مثال بعضي از مايت هاي (انواعي از كنه هاي كوچك - م) متعلق به جنس Antennophorus بر پشت مورچه ها سوار مي شوند و مي توانند با تحريك قطعات دهاني مورچه، بازتابي را موجب شوند كه به بالا آوردن غذا توسط مورچه و تغذيه مايت از آن مي انجامد. گونه اي از كرم هاي سنجاقي (نماتودها - م) از جنس Syphacia، تخم هايش را روي پوست يك جونده مي گذارد، تخم ها ماده اي ترشح مي كنند كه موجب خارش مي شود. جونده محل خارش را با دندان هايش مي خاراند و در اين فرايند، تخم ها خورده شده و هنگامي كه به درون بدن جونده رسيدند با خوشحالي تفريخ مي شوند. اين تغييرات رفتاري الزاماً با اذيت كردن ميزبان و به شكلي صورت مي گيرد كه او به طريقي عمل كند كه به نفع مزاحمان است. اما بعضي از انگل ها عملاً كاركرد خود دستگاه عصبي را تغيير مي دهند.
گاهي اوقات آنها به طور غيرمستقيم و با دستكاري هورمون هايي كه روي دستگاه عصبي اثر مي گذارد اين تغييرات را پديد مي آورند. كشتي چسب هايي (بارناكل ها، انواعي از سخت پوستان) به نام
Sacculina granifera در استراليا يافته مي شوند كه به خرچنگ هاي شني نر چسبيده و هورمون ماده سازي ترشح مي كنند كه رفتار مادرانه را القا مي كند. سپس خرچنگ هاي مسخ شده همراه با ماده هاي تخم دار از دريا خارج شده و روي ساحل در شن حفره هايي مي سازند كه براي انتشار لاروها مناسب است. طبيعتاً خرچنگ هاي نر هيچ لاروي ندارند كه در آن حفره ها رهايش كنند. اما كشتي چسب ها چرا و اگر كشتي چسبي خرچنگ ماده اي را آلوده كند، باز هم همين رفتار را در او القا خواهد كرد - البته پس از تحليل بردن تخم دان هايش، عملي كه اختگي انگلي ناميده مي شود.
اين موارد هر قدر هم كه عجيب باشند، باز دست كم جانداران مورد بحث بيرون از مغز هستند. اما چندتايي هم هستند كه به درون راه مي يابند. اينها به جاي موجودات به نسبت غول آسايي نظير مايت، كرم سنجاقي و كشتي چسب، انواع ميكروسكوپي و عمدتاً ويروس هستند. هنگامي كه يكي از اين انگل هاي ريز وارد مغز شود، از حمله سيستم ايمني كاملاً درامان مي ماند و مي تواند در جهت تامين منافع خويش مشغول دستكاري ماشين عصبي شود.
ويروس هاري يكي از اين انگل ها است. اگر چه نحوه عملكرد اين ويروس از قرن ها پيش معلوم شده است، اما من كسي را سراغ ندارم كه آن عملكردها را به شيوه اي عصب شناختي آن طور كه فكر مرا مشغول كرده، بيان كرده باشد. راه هاي بسياري وجود دارد كه مي توانست براي انتقال از ميزباني به ميزبان ديگر در ويروس هاري تكامل يابد. اصلاً لزومي نداشت كه اين ويروس به مغز نزديك شود. مي توانست حقه اي مشابه حقه اي كه ويروس مولد سرماخوردگي به كار مي گيرد سوار كند - يعني تحريك پايانه هاي عصبي مجاري بيني و وادار كردن ميزبان به عطسه و انتشار نسخه هاي ويروس به اطراف، مثلاً به شخصي كه در رديف جلو در سينما نشسته است. يا آنكه مي توانست در ميزبان، ميلي سيري ناپذير براي ليسيدن يك انسان يا يك جانور پديد آورد تا از اين طريق ويروسي را كه به درون بزاق ريخته شده منتقل سازد. در عوض همان طور كه همه مي دانند، هاري مي تواند ميزبانش را آنچنان پرخاشجو و مهاجم كند كه ويروس بتواند از طريق بزاقي كه با زخم تماس مي يابد به ميزبان ديگر منتقل شود.
فقط كافي است همين مسئله را در نظر بگيريد. لشكري از عصب شناسان مشغول تحقيق درباره مباني عصبي پرخاشجويي اند: مسيرهايي از مغز كه درگير آن هستند، ميانجي هاي عصبي مربوطه، برهمكنش ميان ژن ها و محيط، تنظيم هاي هورموني و غيره. پرخاشجويي موضوع كنفرانس ها، پايان نامه هاي دكترا، مشاجرات آكادميك بيهوده، درگيري هاي زننده و آثار گوناگون بوده است. اما در مقابل تمام اينها، ويروس هاري فقط يك چيز را «شناخته» است و آن اينكه كدام سلول هاي عصبي را آلوده كند تا قرباني هار شود. و تا آنجا كه من اطلاع دارم، تاكنون هيچ عصب شناسي هاري را اختصاصاً با هدف درك مباني عصبي پرخاشجويي مورد بررسي قرار نداده است.
با وجود چشمگير بودن اين اثرات ويروسي، هنوز جا براي پيشرفته تر شدن هست و اين به خاطر ميزبان - ويژه نبودن اين انگل است. اگر شما جانوري هار باشيد، ممكن است يكي از چند جانوري نظير خرگوش را گاز بگيريد كه هاري نمي تواند در آنها به خوبي همانندسازي كند. بنابراين گرچه پيامدهاي رفتاري آلوده كردن مغز بسيار خيره كننده است، اما اگر تاثير انگل بيش از حد وسيع باشد، ممكن است در ميزباني بن بست، بي ثمر بر باد رود.
در مقاله اي كه پيش از اين درباره اش صحبت شد، موردي بسيار ويژه و جالب از كنترل مغز، توسط مانوئل بردوي (M.Berdoy) و همكارانش در دانشگاه آكسفورد مطرح شده است. بردوي و همكارانش انگلي به نام Toxoplasma gondii را بررسي مي كنند. در آرمانشهر توكسوپلاسمايي زندگي عبارت است از يك توالي دوميزبانه متشكل از جوندگان و گربه ها. اين آغازي توسط جونده اي خورده شده و در سرتاسر بدن آن به ويژه در مغزش، كيست تشكيل مي دهد. اين جونده توسط گربه اي خورده مي شود و توكسوپلاسما در بدن گربه شروع به توليد مثل مي كند. گربه انگل را همراه با مدفوعش بيرون مي ريزد كه در يكي از مراحل چرخه زندگي اش جونده اي آن را مزمزه مي كند. كل سناريو حول محور ميزبان - ويژگي مي چرخد: گربه تنها گونه اي است كه توكسوپلاسما مي تواند در آن توليد مثل جنسي انجام داده و همراه مدفوع بيرون ريخته شود.
|
|
بنابراين توكسوپلاسما نمي خواهد كه جونده ناقل آن را يك باز شكار كند يا مدفوع گربه اش را سوسك سرگين گردان فرو برد. توجه داشته باشيد كه اين انگل مي تواند تمام گونه هاي ديگر را نيز آلوده كند؛ اما در واقع موضوع از اين قرار است كه اگر بخواهد وارد بدن ميزبان جديدي شود مثل آن است كه بي نتيجه در بدن گربه متوقف شده باشد.
به دليل همين توان آلوده سازي گونه هاي ديگر است كه تمام كتاب هاي «در دوران بارداري چه كنيد»، نگهداري گربه و جعبه نوزادانش را درون خانه ممنوع كرده و به خانم هاي باردار هشدار مي دهد اگر گربه اي در باغ مي گردد از باغباني كردن خودداري كنند. اگر توكسوپلاسما از مدفوع گربه وارد بدن زن بارداري شود، مي تواند به درون جنين رفته و بالقوه موجب آسيب هاي عصبي شود. خانم هاي باردار آگاه از گربه ها مي گريزند. اما جوندگان آلوده به توكسوپلاسما واكنشي عكس اين نشان مي دهند. ترفند غيرعادي و شگفت انگيز اين انگل آن است كه كاري مي كند تا جوندگان گريزندگي شان را در برابر گربه از دست بدهند.
هر جونده اي كه سالم باشد از گربه دوري مي كند - رفتاري كه رفتارشناسان آن را «الگوي عمل ثابت» مي نامند و در آن بيزاري در اثر آزمون و خطا در جونده تكوين نمي يابد. (زيرا احتمال چنداني وجود ندارد كه پس از خطاي يك جونده در مواجهه با گربه فرصت زيادي براي يادگيري باقي مانده باشد. ) گربه هراسي در جوندگان ذاتي است و اين كار از طريق بويايي و در شكل فرومون ها انجام مي شود كه همان پيام هاي شيميايي بوداري هستند كه جانوران رها مي سازند. جوندگان به طور غريزي با شنيدن بوي گربه رم مي كنند - حتي جوندگاني كه در طول عمرشان هرگز گربه اي نديده باشند و حتي جوندگاني كه اعقابشان صدهانسل حيوانات آزمايشگاهي بوده اند. مگر آنكه به توكسوپلاسما آلوده شده باشند. همان طور كه بردوي و گروهش نشان دادند، فقط اين جوندگان هستند كه بيزاري و ترس خويش از فرومون هاي گربه را از دست مي دهند.
اما اين موردي عام نيست كه در آن انگل كله ميزبان حدواسط را انگولك و او را پريشان فكر و آسيب پذير كرده باشد. تمام موارد ديگر در جونده آلوده سالم و دست نخورده مي ماند. جايگاه اجتماعي جانور در سلسله مراتب تسلط تغيير نمي كند. هنوز به جفت گيري و در نتيجه، عملاً به فرومون هاي جنس مخالف علاقه مند است. جونده آلوده هنوز قادر به تشخيص بوهاي ديگر هست. فقط آنكه در برابر فرومون هاي گربه عقب نشيني نمي كند. مثل آن است كه كسي به يك انگل مغزي آلوده شده باشد كه هيچ تاثيري روي افكار، عواطف، نمره آزمون استعداد تحصيلي يا سليقه شخص در تماشاي برنامه هاي تلويزيون نداشته باشد اما براي آنكه چرخه زندگي اش را كامل كند، ميلي مقاومت ناپذير براي رفتن به باغ وحش، بالا رفتن از حصار و بوسيدن عاشقانه عصباني ترين خرس قطبي با دهان باز در ميزبان ايجاد كند. همانطور كه تيم بردوي در عنوان مقاله شان نوشته اند، جاذبه مهلك ناشي از انگل.
بديهي است كه تا روشن شدن موضوع پژوهش هاي بيشتري لازم است. اين را به خاطر آن نمي گويم كه گفتن آن در اين مرحله از هر مقاله علمي ضروري است بلكه بدان علت كه اين يافته به خودي خود آن چنان تكان دهنده است كه آدم بايد دقيقاً سر از كار آن در آورد. و نيز به اين علت كه ـ اجازه دهيد لحظه اي خود را جاي استفن جي گولد بگذارم ـ شواهد بيشتري در تاييد حيرت انگيز بودن تكامل فراهم مي آورد. حيرت انگيز در راه هايي كه نامعقول مي نمايد. ايده جهت دار بودن و پيشرونده بودن تكامل در بسياري از ما عميقاً ريشه دوانده است: بي مهرگان بسيار ابتدايي تر از مهره داران اند، پستانداران تكامل يافته ترين مهره داران هستند، نخستي ها از نظر ژنتيكي از همه پستانداران لوكس ترند و الي آخر. بعضي از بهترين دانشجويان من صرف نظر از اينكه من به هنگام تدريس چه قدر اين مسئله را با طول و تفصيل شرح دهم پيوسته مرتكب اين خطا مي شوند. اگر شما اين ايده مشهور را باور كنيد، موضوع فقط اين نيست كه اشتباهي مرتكب شده ايد بلكه ديگر با فلسفه اي كه انسان را تكامل يافته ترين جاندار و در همين راستا ساكنان اروپاي شمالي كه شنيتسل و سيخ راه رفتن با ذائقه شان جور در مي آيد را تكامل يافته ترين انسان مي داند، چند گام بيشتر فاصله نداريد.
پس به خاطر داشته باشيد موجوداتي هستند كه مي توانند مغز را كنترل كنند. جانداران ميكروسكوپي و بزرگ تري كه زورشان از «برادر بزرگ» (منظور مغز است ـ م) و، بله، حتي از عصب شناسان بيشتر است. تصوير من در چاله آب كنار خيابان مرا به نتيجه اي عكس رساند چرا كه در آن تصوير آبكي نارسيس به خود رسيده بود. (بنا به اساطير يونان باستان نارسيس جواني بود بسيار زيباروي كه روزي چهره اش را در آب درياچه ديده، عاشق خويش شد و از عشق خود مرد و به گل نرگس تبديل شد ـ م). ما نيازمند نوعي فروتني در تنظيم سلسله مراتب حيات هستيم (يا تجديدنظر در قرار دادن انسان در اوج درخت تكاملي حيات ـ م). ما قطعاً نه مقاوم ترين گونه هستيم و نه حتي باهوش ترين.
Scientific American, Mar.2003