جهاني شدن و نهادهاي فرهنگي
|
|
اشاره: امروزه در محافل دانشگاهي و پژوهشي بحث و بررسي در باب نسبت ميان فرهنگ جهاني و فرهنگ هاي بومي از اهميت بسياري برخوردار است. اگرچه هنوز پژوهش پيرامون فرهنگ رسمي و فرهنگ عامه نيز توجه مردم شناسان و فيلسوفان فرهنگ را به دنبال دارد. اكنون مهمترين مسائل حول اين پرسش هاست كه آيا فرهنگ جهاني به يك دست شدن فرهنگها و از ميان رفتن تنوع فرهنگي مي انجامد يا برعكس در عين حفظ گونه گونگي فرهنگ هاي بومي، شكلي بينا فرهنگي عرضه مي كند؟ به هر روي پرسش يادشده از جمله پرسش هاي مطرح اين روزگار است. در مطلبي كه از پي مي آيد نويسنده نخست به بررسي ابعاد گوناگون اين مسئله پرداخته و آنگاه نقش برخي از نهادهاي فرهنگي از قبيل موزه ها را در احياي فرهنگ هاي بومي يادآور مي شود. گرچه نويسنده در پي نفي فرهنگ جهاني نيست اما با طرح مسائل بنياديني در رابطه با نحوه ارتباط فرهنگ هاي بومي با فرهنگ جهاني، نكته هاي مهمي را گوشزد مي كند.
يكي از مسايل مهم و اساسي در دنياي امروز، چگونگي تحول و دگرگوني فرهنگ ها در عين تنوع آنهاست. در طول هزاران سال فرهنگهاي مختلف به دليل وجود فاصله جغرافيايي بين آنها توانسته اند به ابعاد متمايزي از همديگر دست يابند و پس از آن قرنها در ارتباط با يكديگر به حياط خود ادامه دهند. آيا اين فرهنگ ها به تدريج به دليل سلطه «فرهنگ جهاني برتر» از عرصه تعاملات فرهنگي كنار مي روند يا روند امور جريان معكوسي را طي مي كند كه در آن فرهنگ هاي مختلف به بازسازي و تحكيم مباني و اصول اعتقادي خويش روي مي آورند؟ آيا مي توان چنين نتيجه گرفت كه با تهاجم ناگهاني فرهنگ كشورهاي غني بالاخص فرهنگ آمريكايي، تكثر فرهنگي به پايان كار خود رسيده است؟ شايد برخي افراد خوشبين معتقد باشند كه فاصله جغرافيايي موجود بين كشورها مانع تأثيرگذاري آن مي شود و نگراني هاي موجود در اين زمينه به نوعي حاصل واكنش آني به اين فرهنگ جهاني برتر مي باشد. ژان پير وارنيه در كتاب خود تحت عنوان «جهاني شدن فرهنگ ها» در تشريح موضوع چنين مي گويد:«هر فرهنگ و گروهي خويشتنداري خاص خود را دارد و با ايجاد بافتي نو براي كالاهاي وارداتي، از هويت خويش دفاع مي كند. انسان امروزي نيز همانند اعصار گذشته، بسان ماشيني است كه با تغيير قوميت ها، زبانهاي محلي، ايدئولوژي ها، مسكن و مذاهب بين خود و ساير فرهنگ ها شكاف و تفاوت فرهنگي ايجاد مي كند»
موقعيت كنوني بشر پيچيده و مبهم است. به يقين فرايند جهاني شدن به گونه اي پيش مي رود كه از نظر وسعت عمل، مصرف انفرادي از برخي كالاها جاي خود را به تعداد پرشماري از كالاهاي قابل دسترسي نظير امكانات اطلاعاتي، آموزشي و تفريحي داده است كه بخش بزرگي از جمعيت دنيا، كم و بيش به آنها دسترسي دارند. اين در حالي است كه در حدود نيم قرن پيش دهقانان و هنرمندان صنايع دستي در مكاني دورافتاده و در شرايط بسيار سختي زندگي مي كردند، مردم دنيا آنها را فراموش كرده بودند و به ابزار مادي زندگي مدرن دسترسي نداشتند. شايد بتوان از برخي جهات پذيرفت كه انسان امروزي به قله موفقيت دست يافته است. اختلاط و آميزش تمدن ها، تنوع ابزار مادي و فرهنگي قابل دسترسي براي هر فرد را تا حد قابل توجهي غني ساخته است. همزمان با اين روند، بسياري از فرهنگ هاي محلي هنوز هم از توان، تحرك و انسجام كافي براي تصاحب اين ابزار براي غني ساختن خويش با رهاوردهاي پيشرفت بشري برخوردار است. هر چند كه فرايند جهاني شدن به سرعت خود افزوده است اما تا چند دهه ديگر هنوز هم مي توان تصور كرد، فرهنگ هاي محلي اصالت خود را حفظ خواهند كرد.
تاريخ تمدن ها بالاخص تمدن غربي از موقعيت محلي به جايگاه جهاني رسيده است. در دوره اي كه ابزار ارتباطي شكننده، متزلزل و مبادلات بين ملت ها نامفهوم بوده، بسياري از جوامع در عين تنوع، نيروي خويش را براي مبارزه با قطعه قطعه كردن آنها، توسعه ابزار ارتباطي و كالاهاي قابل مبادله و امكان گردهم آمدن مجدد آنها صرف كرده اند. امروزه تحولات روند معكوسي را طي مي كند.
آنچه كه براي همگان مهم است امكان ظهور فرهنگ جهاني و حركت به سمت آن نيست بلكه سؤال قابل طرح، اين است كه آيا فرهنگهاي محلي قادر خواهند بود به شكلي ديگر از فرهنگ فولكلوريك به حيات خود ادامه دهند. فرآيند جهاني شدن فرهنگ ها با چنان انرژي و قدرتي پيش مي رود كه به سختي مي توان تصور كرد كه اين فرآيند روزي متوقف شود و نتيجه آن چيزي جز خفقان ناگزير فرهنگهاي محلي باشد مگر اينكه بشريت به صورت گروهي و با تلاش دسته جمعي زمينه و امكان حيات آنها را فراهم آورد. زيرا ما معتقديم كه تعادل جامعه معاصر در قابليت هاي افراد آن است كه يك گام آنها در فضا و محيط محلي و گامي ديگر در فضاي جهاني قرار دارد.
بحران توسعه مناطق
از قرن ها پيش، بسياري از شخصيت هاي برجسته محلي و مسئولين عالي رتبه در تلاشند تا نوگرايي را به محل زندگي خود وارد سازند و منطقه زندگي خويش را در مجموعه اي ملي و بين المللي ادغام كنند. براي اين منظور آنها اهم نيروي خود را بر توسعه زيرساخت هاي ارتباطي و شبكه هاي بزرگ بين المللي صرف مي كنند.
پس از آنكه بسياري از كشورها از كشتي هاي غول پيكر باري و كانالهاي دريايي براي حمل و نقل محصولات خويش استفاده مي كردند، عصر حمل و نقل ريلي پديدار شد. هر يك از منتخبان مردم مي خواست كه كشور خود را صاحب راه آهن كند و قطار را به كشور خود وارد كند تا آن را از بن بست ارتباطي خارج سازد و دروازه هاي آن را به روي مدرنيته بگشايد. بعد از جنگ جهاني دوم، اتومبيل به نماد جامعه مصرفي، رؤياي آمريكا و آزادي فردي و رفاه همگاني تبديل شد. عصر بزرگراهها آغاز شده بود، شبكه هاي ارتباطي تا دل مناطق دورافتاده گسترش يافته بودند. در اواخر قرن ۲۰، قطارهاي سريع السير انتقام راه آهن را از اتومبيل هاي سريع و جاده ها گرفتند. بار ديگر منتخبان مردم براي برخورداري از قطارها با يكديگر به رقابت مي پرداختند و همچنان خواستار برخورداري از ساير زيرساختهاي مستحكم براي حمل و نقل جاده اي، هوايي و دريايي بودند.
اين ابزار ارتباطي زندگي جديدي به مناطق دورافتاده بخشيد اما به غير از برخي مناطق صنعتي كه هميشه بزرگتر از ساير قسمتها نيز بودند، ابزار ارتباطي موجب تخريب طبيعت و تخليه مناطق دورافتاده از مواد اوليه شد. به دنبال اين امر، ساكنان آنها، در حالي كه هستي خود را در مبادلات تجاري از دست رفته مي ديدند و از فقر وسنگيني بار سنت ها، ارزش ها و قالب هاي زندگي روستايي گريزان بودند، به تدريج زرق و برق شهرهاي بزرگ و دورنماي رشد و توسعه و وعده دستيابي به آينده اي بهتر، حقوق منظم و كافي و رفاه و خوشبختي، آنها را جذب كرد و بدون توجه و درك ريشه هاي تاريخي و فرهنگي خويش كه مي توانست آنها را به محل زندگي شان وابسته سازد، منطقه زندگي خود را ترك كردند و به سوي شهرهاي بزرگ سرازير شدند. آنهايي هم كه در همان محل ماندند، امكان ازدواج و تشكيل زندگي مشترك نيافتند. جمعيت به سرعت پير شد؛ مدارس بسته شد و امكان خرده تجارت از بين رفت.
از حدود دهه ۶۰ با رشد توريسم انبوه مناطقي كه زمينه رشد صنعت گردشگري در آنها وجود داشت، به بهشت موعود مهاجران تبديل شدند. امكان بهره مندي از مرخصي هاي استحقاقي، گرايش عاميانه به مناطق غيربومي و كمك هاي مالي گسترده شرايطي را پديد آورده بود كه بسياري از پلاژهاي ساحلي، كمپ ها، هتل ها و... از مسافران و جهانگردان پر شوند و سود سرشاري را نصيب صاحبان آنها سازند.
در مناطق كوهستاني نيز مد رايج اين بود كه مردم براي تفريح و سرگرمي به پيست هاي اسكي بروند. دامنه هاي پربرف و بكر كوهستان، چهره محلات حاشيه شهرها را پيدا كرده بودند. هر جامعه اي روياي چنين وضعيتي را در سر مي پروراند. لذا براي جذب مسافران زياد و رشد صنعت توريسم، زمين ها را به قيمت ارزان در اختيار آنان قرار مي دادند و بيش از پيش اقتصاد منطقه خود را زير قرض مي بردند.
اندكي پس از آن متوجه شدند كه ماشين هايي كه براي رساندن مسافران به مناطق مرتفع كوهستاني از دهات آنها عبور مي كردند، به تدريج محيط زيست آنجا را آلوده كردند اما همچنان به كار خود ادامه مي دادند. مردان روستايي به عنوان بلد راه و دختران به عنوان خدمتكار كار مي كردند و فكر مي كردند كه به شرايط خوبي دست يافته اند. برخي از اين مناطق ديدني و تاريخي بخش قابل ملاحظه اي از سرمايه گذاري ها را به سوي خود جذب كردند و ساير قسمت ها به مناطق خالي از سكنه و متروكه تبديل شدند. توريسم به صنعت نخست كشورها تبديل شده بود اما اشتباهات بسياري نيز روي داد. بسياري از بافت هاي قديمي و مناطق مركزي شهرها و محلات ديدني تخريب شد؛ طبيعت و مناطق تاريخي و ديدني چهره بكر خود را از دست دادند. آيا اين همان تخريب و نابودي منابع ثروت نبود؟ مدتي بعد بحران پديد آمد. بسياري از مناطق صنعتي به دليل توزيع كار و توليد در سطح دنيا با ركود روبه رو شدند و يكي پس از ديگري درب هاي خود را به روي جويندگان كار بستند. از حجم انبوه بيكاران برخي به دليل حفظ اندك ميراث بجامانده در شهرها و مناطق قبلي زندگي خود و يا پس از بدست آوردن غرامت اخراج از كار كه براي شروع زندگي مجدد، مبلغ كافي به نظر مي رسيد، به محل زندگي قبلي خويش بازگشتند. به دليل فقدان آمار كافي نمي توانيم ارزيابي صحيحي از اين وضعيت داشته باشيم، اما شرايط پيش آمده دليل اصلي اجراي بسياري از طرحها براي توسعه يكسان در مناطق مختلف بود. اين نگرش نو به شهرنشينان جديد، خيل بيكاراني كه به دنبال تغيير شغل خود بودند، جوانان تحصيلكرده بيكار، بازنشستگان و... نقش مهمي در آگاهي روستاييان از آنچه كه هويت آنها را شكل مي داد ايفا كردند.
امروزه گرايش هاي افراد تغيير يافته است و صرفاً روشنفكران خوش سيما و يا شخصيت هاي برجسته شكست خورده مدعي كسب هويت نيستند بلكه قشرهاي مختلف مردم خواه بومياني كه در جست وجو ريشه هاي فرهنگي خويش هستند و خواه بازديدكنندگاني كه در جست وجوي آزادي بيشتر، خواسته هاي مشابهي دارند. شرايط تغيير يافته است. فرآيند جهاني شدن همچنان پيش مي رود. اما ديگر در برابر «مناطق» فخرفروشي نمي كند، مناطقي كه امروز همگان مي دانند كه بخش تكميل كننده هويت جهاني هستند. توسعه مناطق، حمايت از ميراث [فرهنگي، تاريخي] دفاع از هويت هاي حوزه هايي هستند كه اين توجه و نگرش نو به مناطق در آنها بيان مي شود.
توسعه مناطق و هويت
در نقطه مقابل مفهوم «آمايش سرزمين» كه از جانب دولت تكنوكرات و با دورنماي اجراي پروژه هاي بزرگ طراحي مي شود، «توسعه مناطق» بيشتر بر اجراي طرح هاي كوچك با امكان درآمدزايي تصادفي در مناطقي كه سرعت رشد خود را از دست داده اند، تأكيد مي ورزد كه چندان نيز مورد توجه بنگاه هاي سرمايه گذاري نيست. «توسعه مناطق» در تلاش است تا بين مردم مناطق مختلف در عين تفاوت اجزاء تشكيل دهنده جامعه آنها (برگزيدگان محلي، فعالان اقتصادي، فرهنگي، انجمن ها و...) رابطه برقرار كند، از پتانسيل هاي فني، انساني، اقتصادي و فرهنگي هر سرزمين آماربرداري كند و منابع و ابتكارات مختلف را براي پوياسازي و جهت دهي يكسان به انرژي آنها با همديگر متحد سازد. پيامد اين سياست ها ارائه دورنمايي روشن از آن منطقه از نظر فرهنگي (هويت)، اقتصادي (گسترش فعاليت هاي جديد)، اجتماعي (اشتغال زايي و فراهم آوردن امكانات زندگي براي مردم در همان منطقه)، بهبود سطح كيفي زندگي (اصلاح چارچوب زندگي) حمايت از محيط زيست، روابط اجتماعي، (كمك به همنوع، تفريح) است. اگرچه اين دو برنامه در نقطه مقابل همديگر قرار دارند اما مكمل همديگر نيز هستند.
بازانديشي و مطالعه درهويت مستقل هر منطقه
در نقطه مقابل، گرايشي كه سعي دارد تا دورنماي يكساني از مناطق، اماكن شهري، شيوه زندگي و نحوه فعاليت افراد ارائه دهد، توسل جستن به هويت نوعي جمع گرايي است كه فرهنگ رسانه هاي گروهي آن را تهديد مي كند. نه به اين دليل كه جهاني شدن را رد مي كند بلكه به عنوان عنصري فعال در آن مشاركت دارد و در تلاش است تا تماميت خود را حفظ كند و سرنوشت خود را بدست گيرد.
جامعه هرآنچه را كه توصيف گر زندگي اجتماعي باشد براي آنكه بتواند از آن منبع مشتركي براي تمامي جامعه، نيرويي براي انسجام و يكپارچكي، مجموعه اي از علائم و نشانه ها براي جهت دهي به فعاليت ها و توسعه فرايند انطباق با تحولات ايجاد كند، احيا مي كند، باز مي يابد، مي آفريند و توليد مي كند. اين فرايند به ساكنان آن جامعه مفهوم و احساس مي بخشد و بين آنها رابطه ايجاد مي كند، ويژگي متمايزي به آنها مي بخشد و از نگاه بيگانگان جالب و ديدني مي كند.
همزمان با اين فرايند، تمامي عناصر مادي و معنوي كه فرهنگ هاي محلي را در خود جاي داده اند، براي توجيه و تأييد سياست هاي جديد فراخوانده شده اند، لذا نه تنها بايد اين عناصر را احياء كرد بلكه بايد آنها را همانند شواهد نماديني كه معرف هويت هر منطقه هستند، ايجاد كرد و مردم آن منطقه را نيز در اجراي اين طرح ها مشاركت داد. هنوز هم برخي از برگزيدگان مردم، در اين مسأله دچار اشتباه نمي شوند. زيرا در بازگشت به ارزش هاي هويتي اين احتمال وجود دارد كه به ارزشي براي مبادله [فرهنگي] و ثروتي براي آنها تبديل شود. به تدريج حمايت از محيط زيست، چشم اندازها و مناظر طبيعي، ارزشمند ساختن مجموعه ميراث [فرهنگي، تاريخي]، حفاظت، نگهداري يا ايجاد مظاهر فرهنگي اصيل، ارزش دهي به توليدات هر منطقه، غذاهاي خاص، محصولات صنايع دستي و صنعتي معروف هر منطقه، توريسم سبز، فرهنگي، اداري و... يكي از محورهاي اصلي آمايش و توسعه اقتصادي مناطق مختلف تبديل شد. اين تمايلات كه كل جامعه نيز برآن اتفاق نظر دارند، مجموعه نيروهاي زنده هر منطقه اعم از برگزيدگان ملت ها، رؤساي بنگاه هاي اقتصادي، فعالان انجمن ها، هنرمندان، دانشمندان، محققان، كارشناسان ارتباطات را به تحرك در مي آورد تا هرآنچه كه موجب اصالت شهر، حرفه و منطقه آنهاست، حفظ كنند، احيا سازند و برجسته كنند. تنوع، نتيجه نيروهاي انتزاعي نيست بلكه ماحصل فعالان اجتماعي است كه در زندگي روزمره خويش طرحي اجتماعي را كه در تاريخ خاص آن منطقه تداوم مي يابد، دنبال مي كنند. به اين ترتيب هويت هر منطقه عبارتست از گذشته ساكنان آن و آينده اي كه مورد خواست آنهاست؛ ارزش نهادن به ميراث محلي بيش از آنكه طرحي براي حفاظت و نگهداري آن باشد، مبناي واقعي توسعه محلي است. ادامه دارد
نويسنده: پل راس ـ ترجمه: رضا مصطفي زادگان
|