بهره گيري از هنر و فرهنگ آفريقايي، عامل مهمي در پيشرفت سياسي، اجتماعي و حتي اقتصادي سياهپوستان، ايجاد خودباوري و نمايش آن به عنوان عامل تغييرات فردي بوده است
گاهي اوقات، آنچه يك اثر هنري را پرطنين مي كند، تلاش و موادي كه در آن به كار رفته و يا اندازه آن نيست، بلكه مسائل فرهنگي و زيبايي شناسي كه آن اثر از زمان خلق خود ارائه مي دهد، اهميت دارد. اين نكته در مورد نقاشي پاستيلي كه روي كاغذ سنباده كوچكي كشيده شده صادق است. اين اثر در سال ۱۹۳۵ توسط «نورمن لوئيس» اجرا شده و امروزه با عنوان «ماسك آفريقايي» شناخته شده است. اين نقاشي پاستل در نمايشگاه «چالش مدرن: هنرمندان سياهپوست آمريكايي ۱۹۲۵-۱۹۴۵» در استوديو ميوزيوم هارلم به نمايش گذاشته شده است.
موضوع «ماسك آفريقايي» قصه اي است از چوب كه به سبك سنتي (مورد استفاده گروهي از مجسمه سازان آفريقايي براي نشان دادن چهره انسان) كنده شده و «لوئيس» پوشش كامل و غني از رنگهاي ارغواني، سبز مايل به آبي، سفيد و قرمز را به كار گرفته است كه نشان دهنده آگاهي او از فشردگي ته رنگهاي پوست انسان به ويژه پوست سياهپوستان آمريكايي است. همان طور كه اين پاستل اطلاعات دقيقي در مورد يك اثر هنري مي دهد، پرسش هايي را نيز در مورد جايگاه اين اثر در بين كارهاي لوئيس در آن زمان و همين طور در مورد ارتباط آن با موضوعات قابل توجهي چون زيبايي شناسي و مفاهيمي كه ذهن لوئيس را در آن زمان مشغول كرده بود، برمي انگيزد.
«آن گيبسون»، زندگينامه نويس «لوئيس» مي گويد: اين هنرمند اين طراحي و چندين اثر ديگر را بر پايه آثار نمايشگاه «هنر سياهپوستان آفريقايي» در موزه هنر مدرن در سال ۱۹۳۵، اجرا كرده است. اين اثر كه به شكل سر انسان است، شبيه يك بوبين (استوانه) حكاكي شده از ساحل عاج است كه در كاتالوگ نمايشگاه به تصوير كشيده شده بود. «گيبسون» مي نويسد كه «لوئيس» در آن زمان، مشغول مطالعه هنر آفريقايي بود و در واقع يكي از اعضاي گروه «هارلم» به شمار مي رفت. اين گروه شامل «ياكوب لورنس» و «رومار بيردن» است كه هنر آفريقايي را از «چارلز كريستوفر سيفرت» آموختند. «سيفرت» يك چهره افسانه اي براي هارلم بود و به استاد «سيفرت» معروف بود. «سيفرت» دستياران خود را از طريق نمايشگاه ۱۹۳۵ پيدا كرد. چرا اين هنرمندان جوان تا اين حد، به هنر آفريقايي علاقمند بودند؟ هنرمندان سياهپوست آمريكايي قبل از اين زمان همواره تشويق مي شدند كه ارتباط خود را با گذشته آفريقايي شان نشان ندهند بلكه با جامعه بزرگ آمريكا هماهنگ و همانند شوند. هنرمندان قرن نوزدهم همچون «رابرت دانكنسون»، «ادمونيا لوئيس» و «ادموند بنيستر» سعي مي كردند تا هرچه بيشتر مهارتشان را در نقاشي مناظر رمانتيك يا مجسمه سازي كلاسيك نشان دهند و به اين ترتيب ثابت كنند از ظرفيت هاي فكري و اخلاقي بالاتري نسبت به مردم خود برخوردارند. در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ وقتي آمريكايي ها هنر آفريقايي را كشف كردند و آن را در هنر مدرن و ريتمهاي موسيقي جاز و بلوز به كار گرفتند، افرادي چون ارشرشا و جفري استوارت اين پديده را «نگرو فيليا (عشق به سياهان)» ناميدند. «روزاليندكراش» نيز آن را «مد سياهان» خواند.
در همين زمان تعداد زيادي از هنرمندان سياهپوست آمريكايي كه تحت حمايت حاميان خصوصي يا مؤسساتي چون بنياد هارمون بودند، وارد تفكر آگاهي هنري شدند. هنرمندان سياهپوست آمريكايي تشويق شدند تا هنري «رها از تأثيرات بيگانگان» خلق كنند، چرا كه در غير اين صورت منتقدين سفيدپوست آنها را محكوم به كپي برداري مي كردند، حتي اگر منبع الهام اين آثار هنر آفريقايي بود.
اما نمي توان گفت كه هنرمندان و متفكران سياهپوست آمريكايي با هنر آمريكايي مخالف بودند. لورنس و همسرش «گوند ولين نايت» مانند ديگر هنرمندان نسل خود، از طريق آثار پيكاسو، گريس و براك و همين طور از طريق مطالعه مستقيم با هنر آفريقايي آشنا شدند. «نايت» وقتي شاگرد جيمز پورتر در دانشگاه هوارد بود، هنر آفريقايي را شناخت.
پديده هنر آفريقايي در مقاله «ميراث هنرهاي اجدادي» نوشته آلن لاك در سال ۱۹۲۵ پيش بيني شده بود. نويسنده اين مقاله، هنرمندان سياهپوست آمريكايي را تشويق مي كند تا در جست وجوي هنري مرتبط با ميراث شان به هنر آفريقايي رد كنند و از آن الهام بگيرند. لاك به هنرمندان توصيه نمي كند تنها هنر آفريقايي را كپي كنند، بلكه توجه آنها را به اصول و مهارت هاي چشمگيري كه در خلق اين گونه آثار به كار رفته و همين طور ماهيت تزئيني و سمبليك آنها جلب مي كند. هنرمندان سياهپوست آمريكايي مي توانند از اين جنبه ها الگو بگيرند. يازده سال بعد، لاك در كتاب خود «هنر سياهان Negro Art: گذشته و حال» گامي فراتر از اين ايده ها برداشته و مي گويد هنرمندان سياهپوست آمريكايي مي توانند از طريق مدرنيسم كه تا حدي از طراحي انتزاعي و فرم سمبليك هنر آفريقايي ريشه گرفته است، ارتباط قابل مقايسه اي با هنر آفريقايي به دست آورند. «رايت» معتقد است كه رويكرد مدرن به فرم، ارتباطات معنوي هنرمندان سياهپوست را با گذشته فرهنگي شان احيا مي كند كه در نتيجه آن «شكاف روانشناختي» كه تهديدي براي هنري كاملاً نژادي است، از بين مي رود.
بنابر اين هنر آفريقايي به هنرمندان سياهپوست آمريكايي امكان بهره گيري از شرايط مدرن بودن را مي دهد. اين موضوع به ويژه براي نسلي از آمريكايي هاي سياهپوست كه در آرزوي پيوند دوباره با گذشته آفريقايي خود و همين طور گويش سياهان و فرهنگ عمومي شان بودند و آنهايي كه شهامت سخن گفتن جسورانه در مورد مسايل سياسي و اجتماعي بالاتر از حد طبقه متوسط سياهان را داشتند، بسيار اهميت دارد. اين كه جوانان سياهپوست آمريكايي طبقه متوسط اين امر را رد مي كنند (اين ارزش ها را نمي پذيرند و «جايگاه خو را حفظ مي كنند») نشان دهنده همان گرايشاتي است كه هنرمندان سياهپوست آمريكايي را ترغيب مي كرد تا سعي كنند پيشرو باشند.
گراميداشت آفريقا براي نسل قديمي كه مي خواست براي ورود به طبقه متوسط سفيدپوستان آمريكا هرگونه نشانه اي از گذشته «جنگلي» خود را به فراموشي بسپارد، بسيار دردآور است. تمام اين واقعيات افراطي و متهورانه بيانگر انتقادات اجتماعي و سياسي هستند.
«اي. فرانكلين فرازير» اين گرايش ها را گواه اين مسأله مي داند كه «متفكران و هنرمندان سياهپوست گرايش عيني تري به تجربياتشان در زندگي آمريكايي به دست آوردند و بر احساس حقارت خود غلبه كردند.» همانطور كه مي توان در استقلال مستعمرات و جنبش هاي حقوق شهروندان آمريكايي مشاهده كرد، بهره گيري از هنر و فرهنگ آفريقاي عامل مهمي در پيشرفت سياسي، اجتماعي و حتي اقتصادي سياهپوستان، ايجاد خودباوري و نمايش آن به عنوان عامل تغييرات فردي بوده است.
آرت نيوز
ترجمه: اكرم قيطاسي